قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

صولت الدوله چگونه به قدرت و ثروت رسید ؟

نویسنده :خانم گیتی قشقایی
کتاب خاطرات ملک منصورخان قشقایی پسر دوم صولت الدوله سردار عشایر  که خود نیز یکی از ایلخانان قشقایی بود، به کوشش کاوه بیات و منصور نصیری طیبی در اسفند 1391 به طبع رسیده است. هر دو کوشش کنندگان سابقه تاریخ نویسی در ایلات و وابستگی ایلی و سببی به خان در گذشته  دارند. بنا بر نوشته این کوششگران نوشته های خان چندین دفتر 100-200-300 برگی بوده و آن ها از میان این دست نوشته ها تعدادی را گلچین کرده و کتاب اول را  به دست ناشر سپرده و وعده کتاب های بعدی را هم به خوانندگان داده اند.

منصور نصیری طیبی یکی از این کوششگران است که نوشته هایی در باره ایل قشقایی دارد که در آن ها بیشتر به  قهرمان سازی و حماسه آفرینی های خاندان ایلخان قشقایی  پرداخته است. احتمالا ایشان در انتخاب اسناد به جای مانده از پسر صولت الدوله نیز همین تفکر را به کار گرفته و نوشته ها را به سوی همین هدف هدایت کرده است چو ن که: محتوی کتاب خان  درگذشته را می توان به سه بخش تقسیم کرد. .1معرفی ثروت و دارایی خانواده خان( توانمندی مالی)  .2 جنگ نامه های خانواده صولت الدوله (توانمندی رزمی) .3 زندگی شخصی خان و خانواده (توانمندی خصوصی)

نوشته ها  از نظر اطلاع رسانی به ترک زبانان به ویژه قشقایی ها حائز اهمیت است زیرا که حداقل نسل جدید با زندگی درباریان ایل در گذشته آشنا می شوند و می توانند تا حدوی پی ببرند که چرا مردم عشایر قشقایی در گذشته  همواره درگیر جنگ و کشمکش بوده اند و چرا این همه رنج و عذاب بی حاصل کشیده است و استفاده کنندگان و بهره گیران از این کشمکش های  ایلی چه کسانی بوده اند.؟؟

 در این نوشته من تلاش دارم که تنها به معلول ها نپردازم بلکه به علت ها و بن مایه های اصلی این ثروت و قدرت اندوزی هم پرداخته شده و نگفته های این کتاب را با استفاده از منابع معتبر و مستقل برای علاقمندان روشن کنم. به علاوه سعی می کنم که از اظهار نظر شخصی ( چه در رد و چه در تایید) نوشته ها در حد ممکن خود داری کنم.

در اولین قسمت به ثروت اندوزی صولت الدوله توجه خواهیم کرد.  دارایی های صولت الدوله که ملک منصورخان نقل کرده است می توان  به   سه قسمت جدا گانه  تقسیم  کرد. نقدینه گی ها – ملک و املاک - درآمده های حاصله از آن ها:

الف نقدینه گی ها:

.1 صولت الدوله  جنگ های فراوان داشت از جمله جنگی درخان زنیان . وی در این جنگ( که با برادرانش- خان های ایلی - حاکم فارس – و انگلیسی ها) داشت شکست خورد. بعد از شکستش در این جنگ به فیروزآباد که پایتخت وی محسوب می شد عقب نشینی می کند. ملک منصور خان در صفحه 103 کتاب چنین نوشته است:" تمام انبار و ذخایر پدرم در ساختمان کلاه فرنگی فیروزآباد و باغ اندرونی بود. خوب به خاطر دارم که مادرم صندوق ها را باز کرد. مقدار طلا و جواهر و در حدود هشت هزار پوند طلا و مقدار هنگفتی اشرفی ایرانی در ترکبند گذاشته و پنجاه شصت سوار و نوکر باب آن ها را به ترک اسب هایشان بستند»

.2. در صفحه 173 کتاب می خوانیم که:«من و پدرم به حضور احمد شاه شرفیاب شدیم. یک سینی پر از اشرفی (پوند انگلیسی) که خیلی سنگین بود هم در دست رییس پیشخدمت های پدرم بود. وقتی که به نزدیکی چادر پوش رسیدیم پدرم سینی اشرفی را گرفت و به پیشخدمت گفت که بیرون بایستد. احمد شاه وسط چادر پوش ایستاده بود.من و پدرم تعظیم کردیم. او با خوشرویی احوالپرسی می کرد. پدرم عرض کرد ملاحظه می فرمایید چقدر جمعیت از شیراز و سایر شهرهای فارس برای زیارت اعلیحضرت آمده اند. لذا وقت نشد که تنها چند کلمه به حضورتان عرض کنم. سپس سینی اشرفی را روی میز گذاشت و گفت قابل اعلیحضرت که نیست، ولی این رسم ایلات خودمان بوده و امیدوارم که آخر دوام پیدا کند. احمد شاه تشکر کرد.»

ب: املاک و دارایی ها: املاک، مراتع، و احشام خانواده خان در صفحات 85-74 کتاب به طور مشروح شرح داده شده اند. در این جا به اختصار به آن ها پرداخته می شود

.3 صولت الدوله دارای زمین – باغ – مرتع فراوانی در بیست و دو بلوک بودند. بلوک  عبارت بود از یک ناحیه که در آن در  چندین ده و روستا قرار داشت

. در ص80  کتاب مذکور در مورد بلوک  ونک چنین نوشته شده است.« ونک بلوکی است در غرب سمیرم و چندین ده در آن قرار دارد. منطقه نخودان و چالقفا در بلوک ونک است.یا در ص79  در مورد کامفیروز اشاره می کند« پدرم چندین ده درجه یک در آن جا داشت که عبارت بودند از ملک آباد، مهجن آباد، خواجه ای، قسمتی از مشهد بیلو، قریه چم شیر، تل خسرو، تنگ نور و غیره»

  به این ترتیب اگر هر بلوک را سه یا چهار ده به شمار آوریم. مرحوم صولت الدوله دارای  66-88 روستای پر برکت را صاحب بوده باشند.

ملک منصورخان از ملک و املاک فراوان خانواده در شهرها تنها به باغ کلاه فرنگی و باغ 5 دری در چالغفا و در صفحه 59 -  - و از خانه عالی که باغ ایلخان در شیراز نامیده می شود نام می برد.و از دیگراملاک خانواده در شیراز( باغ ارم و ... ) در تهران -  باغ وسیع شهریار کرج و خراسان  و آمریکا و اروپا نامی نبرده اند.

.4در دامداری و کشاورزی زمین مرتع و آب نقش اصلی را دارند.بر اساس نوشته ص 81 کتاب مراتع ایل قشقایی از خلیج فارس شروع می شد و تا جنوب اصفهان و مرز ایل بختیاری ادامه داشت.

مراتع قشقایی فوق العاده سر سبز و خوب و چشمه ها و رود خانه های زیادی در آن جاری بودند.گفته می شد حدود نود در صد آب فارس در خاک قشقایی است. سرچشمه رودهای کارون، کر، قره قاج یا مند، رودخانه تنگاب فیروزآباد، رودخانه شاپور کازرون و رودخانه گره(چره) در آن واقع شده بود.» ایلخان صاحب اختیار این مراتع و زمین ها و آب ها بود. هر کس که می خواست از آن ها استفاده کند باید به ایلخان« اجاره » بدهد.

.5 دارایی احشام ایلخان. شرح این دارایی ها نیز در صفحات 85-81درج شده اند. به طور اجمال به پاره ای از آن ها اشاره می شود:

  • ·       اسب. در ص 82 کتاب نوشته شده « رمه ایلخانی قشقایی را مادیان های نیمه وحشی تشکیل می داد که صدها خوانوار معروف به مهتر خانه نگهبان آن ها بودند. در بهار یک سال رمه بان به پدرم اطلاع داد که سه هزار مادیان رمه امسال زاییده اند.»
  • ·       شتر: در همان صفحه می خوانیم که«... خوانین، کلانتران و ثروتمندان ایل نیز گله های شتر داشتند. ایلخانی هزاران شتر داشت. نگهبانان شتر را دارغا می گفتند» و در صفحه 40 می نویسند که«دارغاها که بیش از یکصد خانوار بودند، همه با هم کوچ می کردند و به نگهداری شترهای پدرم مشغول بودند.»
  • ·       گوسفند: در همان صفحه در مورد گوسفند داری نیز  نوشته اند:« پدرم هزاران گوسفند داشت. ولی هر بر یا دسته گوسفند از سیصد ارس تجاوز نمی کرد و یک چوپان علی حده داشت تا چرای آن آسان تر شود.» با این حساب ایلخان ده ها و شاید صدها چوپان نیاز داشته اند.
  • ·       گاو و گاو میش، الاغ و قاطر نیز از جمله داشته های ایلخان بود که شمارش آن ها را  در کتاب قید نکرده اند.ولی در ص 83 از یک رقم  800-1000 تایی گاو  در دست انگلیسی ها یاد می کنند بخشی از آن به دست قشقایی ها افتاد!!

.6 خان در ص  ;100کتاب  از دیگر تمولات خانواده از جمله زین اسب خود یا د می کند و می نویسد« ... زین من ایرانی بود و غرق طلا بود. گوی های طلا گردن اسب بود. و لگام آن مرصع بود. اگر الان آن طلاها بود خدا می داند چقدر قیمت می داشت»؟؟

ج: درآمد ها حاصل از دارایی ها و املاک و باغها:جمع آوری اجاره ها و عایدات املاک در صفحات 46-73  اشاره شده است. کوچ و اطراق ایل آن چنان برنامه ریزی می شد که در آخر بهار از حوالی املاک ایلخان عبور نماید تا به عایدات  و جمع آوری آن ها پرداخته شود. نمونه هایی از این نوشته ها را مرور می کنیم:

  • Ø    ص 46 ... آن جا هم سه الی چهار روز توقف  کرده پدرم به حساب و کتاب املاک مکویه، آب گرم و افرز رسیدگی می کرد.
  • Ø    همان صفحه ...« در این منطقه حد اقل یک هفته در آن جا توقف می شد که کلانتران کارزین، قیر و مبارک آباد بیایند و با پدرم تسویه حساب سالانه املاک را بنمایند. به هر یک کره های اسب حواله داده می شد(به عنوان جایزه-م) که از مهترهای رمه تحویل بگیرند. به خاطر دارم در یک سال به خواجه غلامرضا چهار،پنج کره اسب حواله داده شد.»
  • Ø    در صفحه 47 «بدین ترتیب در چاه کپرک چند روز توقف کرده و پس از اتمام تسویه حساب بلوکات به بابانجم کوچ کرده و از آن جا به پای کوه آیقر(آغار) می رفتیم.
  • Ø    در صفحات 49 به بعد نیز مشابه این تسویه حساب ها نوشته شده اند.

.7 در آمد از فروش محصولات باغ ها و مزارع: در دهات و باغ های ایلخان، کشاورزی رونق داشت و محصولاتی مانند گندم، جو، برنج، ماش و عدس و میوه های سیب و زردآلو و پرتقال و ... کاشت و بر داشت می شد. که در همین صفحات از آنان نامبرده شده است که خان علاوه بر انبار کردن و نگهداری این محصولات از فروش آنان نیز درآمد کلانی داشتند. یک مورد مشخص آن نوشته ملک منصورخان در صفحه177 است. « خان ضمن بر شمردن مشکلاتی که نظامیان بر ایل به وجود آورده اند به غارت محصولات قشقایی ها هم پرداخته است. وی به خسارتی که آن ها به ایلخان وارد کرده اند نوشته است« در فصل برداشت محصول شاید حدود چهار صد من تریاک (هر من در فارس معادل هفت کیلو است.م) از عایدات پدرم و اهالی سمیرم، ونک و خسرو شیرین گرفتند.»

.8 درآمد تیول داری یا مالیات گیری از مردم قشقایی یکی دیگر از درآمد های ایلخان به شمار می رفت.ملک منصورخان در این باره در ص 53کتاب چنین آورده اند:« در یورد بایرام بیگی پس از شکار و تفریح همان طور که نوشتم همه کلانتران برای تجدید حکم کلانتری به خدمت پدرم می آمدند. امکان داشت در اثر بد رفتاری  و عدم شایستگی، کلانتری از مقام خود عزل و فرد دیگری که برادر یا از بستگان باشد به کلانتری برگزیده شود. ........ به هر حال کلانتران با کدخدایان خود حاضر می شدند، منشی های پدرم هم می آمدند و پس از صدور حکم کلانتری، از کلانترها سند مالیات گرفته می شد. ایلخانی هم خلعت کلانتری به آن ها می داد. که عبارت بود از تفنگ شکاری، شال، عبا و غیره. متقابلا آن ها است درجه یک پیش کشی می آوردند به ویژه دره شوری ها که اسب های خوبی داشتند.».

در این بخش باید اشاره شود که منظور از سند مالیات گرفته می شد، این است که ایلخان بهای تیولداری هر ایل را برای کلانتران تعیین میکرد و از آن ها سندی می گرفت که باید این رقم را بپردازند. نظام تیول‌داری در ایران شامل واگذاری حق موقت یا دایمی بهره‌برداری از زمین و یا حق جمع‌آوری مالیات بود. در دوره‌های ضعف قدرت مرکزی، تیول‌داران خود به گروه‌های قدرت‌مند محلی تبدیل می‌شدند. این وضعیت در اواخر عصر قاجار به اوج خود رسید. (م)

و در ص57 در همین زمینه می نویسند:« لازم به ذکر است که در آغاز حرکت ایل به قشلاق صدها سوار به سرکردگی یکی از خوانین کوچک و نوکر باب جلوتر از عبور ایل از شیراز به بیضا رفته تا مالیات ایلات را تسویه نمایند. همه ایلات می دانستند که در صورت عدم تادیه مالیاتی از میان بند، یعنی از اردکان تا شیراز نباید عبور کنند. در ضمن این عده کار انتظامات را انجام می دادند تا به زراعت بلوکات خسارت نرسد و اگر تیره ای مالیات نپرداخته  و بخواهد قاچاقی عبور کند جلو گیری می نمودند.»

در این زمینه برا ی اطلاع علاقمندان اشاره می شود که در سال 1300.  شمسی مالیات ایل قشقایی 12.000  تومان بود.  در همین کتاب خاطرات نیز نوشته شده و سندی به چاپ رسیده است که در  سال 1308 که ملک منصورخان ایلخان قشقایی بودند، رقم مالیات کل عشایر تحت اداره ایلخان قشقایی که شامل ایلات قشقایی ، سرخی و بسیاری دیگر برای پرداخت به دولت  مبلغی معادل 45,993  تومان بود. اگر این مبلغ را بین 90,000جمعیت این ایلات تقسیم  کینم سهم هر یک نفر 5 قران(ریال) و اگر بین خانواده های ایلی یعنی(18000) نفر این حوزه بخش شود مبلغی معادل دو نیم تومان (25) قران می شود.

در حالی که کلانتران و ایلخان از داشته های ایلی برای گوسفندان صدی سه مالیات می گرفتند و هر اسب  و شتر را ده گوسفند و هر الاغ و گاو و قاطر را پنج گوسفند محاسیه می کردند.حال با این ارقام مالیات خود ایلخان چقدر می شد؟؟

مالیاتی که کلانتران و ایلخان از مردم عشایر می گرفتند چندین برابر این رقم دولتی بود. یکی از دلایلی درگیری ایلخان با دولت عدم پرداخت این مالیات ها بود .

صولت الدوله دستیابیش به  قدرت و ثروت

کسانی که از میان خاندان شاهی لو(اجداد صولت الدوله) در سده های گذشته بر ایل  قشقایی حکم روایی داشتند عبارت بودند از:

.1سلطان محمد خان که از سال 1246  تا  - 1270 اسما سمت ایلخانی گری داشت به دلیل قحطی سال های (1262-1250  هـ ش) ایل قشقایی را بسیار آشفته و پریشان ساخت، تا حدی که ایلخان وقت سلطان محمد خان از سمت خود استعفا داد.

در سال های 1246-1270 ش سلطان محمد خان ایلخان قشقایی بود.سلطان محمد خان پسر محمد قلی خان برادر مصطفی قلی خان بود. مصطفی قلی خان پدر بزرگ صولت الدوله بود. وی  در درگیری ارگ کرمان  هنگام مهاجرت قشقایی ها به کرمان کشته شد ، او  دو پسر داشت.سهراب خان و دیگری داراب خان بود.

داراب  خان با نوش آفرین بی بی، ختر حاج فضل علی بیگ کشکولی ازدواج کرد و از این همسر خود دارای فرزندانی به نام: عبدالله خان(ضرغام الدوله) اسماعیل خان  سردار عشایر(صولت الدوله)، امیر عطاخان(صولت السلطنه)، طلعت بی بی، شاه شرف بی بی، جیران بی بی بود. وی بعدا با شاه نساء بی بی دختر مراد بیگ بهلولی ازدواج نمود و از این همسر خویش نیز، فرزندانی به نام؛ احمدخان(سردار احتشام) علی خان(سالار حشمت) . نگار بی بی و رخسار بی بی داشت.[1]

داراب خان چندین سال قبل از مرگ خود، به سبب بیماری اختیارات خود را به پسر ارشدش عبدالله خان (ضرغام الدوله)که شانزده سال داشت واگذار کرده بود. داراب خان به مدت 16 سال عملا بدون این که حکم رسمی از دولت در دست داشته باشد، ایل بیگی عشایر قشقایی بود.و در ایل کسی به نام در این موقع داراب خان ایل بیگی قشقایی بود  و ایل  قشقایی سال ها بدون ایلخانی توسط وی اداره می شد.

.2 حاج نصرالله خان از سال 1270-1275 شمسی

.3  سلطان ایراهیم خان از سال1275- 1277

.4 عبدالله خان برادر صولت الدوله 1277-1279  شمسی

در این دوره همه اختیارت و ثروت های خاندان شاهی لو (اجداد صولت الدوله) در تصاحب این گروه چند فامیل بود. داراب خان پدر صولت الدوله، هنگام فوت در سال  1270ش یک ارثیه ناچیزی از خود برای پنج پسر و چند دختر خویش باقی گذاشت.

صولت الدوله موقعی که لقب ایل بیگی را به دست آورد، داراییش از مال دنیا محدود بود به:« شش شتر، دو قاطر و یک ده. این ده آب گرم در منطقه قیر و کارزین بود. در این هنگام وی بدهی هایی داشت که برای  تسویه بدهی هایش ناگزیر شد که اجاره ده را به مبلغ 700 تومان پیش فروش نماید. از محل این پیش فروش، اسبی به بهای یک صد تومان خرید. و به سوی کوچ تابستانی همراه ایل راه افتاد.[2]

در سال 1900 م(1279ش) اسماعیل خان از طرف والی فارس به عنوان ایل بیگی انتخاب و لقب صولت الدوله به وی اعطاء شد. در سال 1299 ش ، ایلخان قشقایی، عبدالله خان، از صعود قدرت اسماعیل خان، ناراضی بود. تا این  که حاکم تازه ایالت فارس برای این که اسماعیل خان صولت الدوله را از مرکز قدرت دور نماید وی را از سمت  ایل بیگی گری قشقایی  برکنار نموده و او را به حکومت بهبهان منصوب کرد.حکومت بهبهان شامل تمام مناطق کوهگیلویه هم بود.[3]

همایون قشقایی پسر محمد حسین خان در مصاحبه خود با خانم دکتر لویس بک می گوید:« با وجودی که منشی والی از صدور حکم رسمی برای  صولت الدوله خودداری نمود، وی به اتفاق یک صد سوار به سوی بهبهان راه افتاد.در سر راه خود، ساکنین «زیدون»[4] را با لاف و گزاف و تهدید[5] وادار به پرداخت مالیات کرد.این درآمد و نقدینگی وسیله ای برای سامان دهی امور سیاسی او شد. [6]

دارایی و ثروت صولت الدوله از دو طریق جمع آوری و اضافه شد. یکی مصادره اموال مردم  و دیگری تصاحب زمین.

-           در این ایام عشایر  به دلیل قدرت و توانایی هایی که در برابر دولت به دست آورده بودند دست بازی برای اشغال زمین ها و چرا گاه ها داشتند. و از این طریق برخی از مردم عشایر و سران ایل سرمایه های کلانی از راه تصاحب زمین ها  به دست آوردند.[7]

-           در سال 1281 ش والی فارس از عبدالله خان ناراضی بود و برای مدت کوتاهی وی را از سمت ایلخانی برکنار نموده و اسماعیل خان را به جای وی برگماشت. در سال 1283 ش، اسماعیل خان که سخت شیفته گرفتن مقام بود، در ابتدا با قوام الملک و پسرش  بر علیه حاکم فارس متحد شد، و سپس از برادرش عبدالله خان خواست که با آنان شریک شود. در مرحله بعدی خود وی راز این طرح بر اندازی را  نزد حاکم فارس فاش ساخت. حاکم دستور قتل قوام الملک را صادر نمود.و ایلخانی( ضرغام الدوله) را به زنجیر کشید و زندانی نموده و بعد وی را مسموم نمود.و صولت الدوله مجددا  و رسما به سمت ایل بیگی مفتخر شد.و در دوران حاکم بعدی به ریاست ایل در مقام ایلخانی دست یافت. وی در این مقام،تمام دارای و املاک ایلخان پیشین (برادرش عبدالله خان)، را مصادر و تصاحب نمود.  دهات و روستاهایی در مناطق فیروزآباد، سمیروم، قیر و کارزین  از جمله این مصادره ها بود.[8]

-           عبدالله خان برادر صولت الدوله در مورد مالیات گیری و اداره ایل های مختلف قشقایی کم توجه و سهل انگار و با گذشت بود.به همین سبب بسیاری از خوانین طوایف قشقایی به صورت خود مختاری و تاحدودی مستقل از فرماندهی ایلخانی بر ابواب الجمعی خود فرمان می راندند. اما برخلاف ایلخانان گذشته، صولت الدوله یکی از مقتدرترین ایلخانان قشقایی بود.  [9]

-            اسماعیل خان، بر پرداخت کامل مالیات  عشایر، تاکید فراوان داشت. در راستای همین هدف وی خان هایی را که در این زمینه با وی همکار و همیار نبودند، از ریاست طایفه ها برکنار نمود و کسانی را که به وی سر سپرده بودند، جای نشین آنان نمود. به علاوه بسیاری از طایفه های مستقل  و خارج از ایل را در فارس را وارد کنفدراسیون ایل قشقایی نمود . به این وسیله تعداد عشایر تحت نظر ایل قشقایی را افزایش و چراگاه ها و حوزه های آن را گسترش داد.به علاوه وی ثروت و دارایی خود را نیز به وسیله خرید و مصادر املاک عشایر زیاد تر کرد. او یک نیروی نظامی در حوزه کار خود از طایفه عمله شکل داد که نیروهای آن وابسته و آماده خدمت به وی بودند.[10]

-           صولت الدوله از طریق نیروی نظامی که در ایلخانی خود ایجاد کرده بود. مالیات های عشایر را جمع آوری می کرد. اما مالیاتی به دولت نمی داد.«بین سال های 1906-1921برابر با 1285- 1300ش دولت مرکزی ایران و حکام ایالتی هیچ قدرتی در برابر عشایر ایران نداشتند و برقراری نظم و جمع آوری مالیات ها بر عهده ایلخان قشقایی بود. بر اساس گزارش فرهنگ جغرافیای ایران در سالهای 1286-1290 ش اسماعیل خان قشقایی (صولت الدوله) هیچ مالیاتی به دولت نپرداخته است. گفته می شود که مبلغ این مالیات ها به میزان 250.000تومان بوده است.در سال 1291 ش  وی مبلغ 71.000تومان بدهی مالیاتی سالیانه داشته است.»[11]

-           در کتاب ملک منصور خان یک مورد از ترفند های پدربزرگش داراب خان برای خرید زمین های مردم گزارش شده است. وی در ص 65 می نویسد: هنگامی که خان به شکار رفته بوده است چشمه آبی را کشف می کنند و « داراب خان می گوید این را به کسی بروز ندهید. سپس آب گرم(ده آب گرم سمیرم –م) را از صاحب آن که از ایل بولوردی بود خریداری می کند. بدین ترتیب داراب خان و اطرافیانش از جمله گرگین بیک آب را به جریان انداخته و جلو آن دو آسیاب درست می کنند و چندین باغ احداث می کنند. در زمان پدرم چندین باغ در آن جا داشتیم.»

به این ترتیب بخش اول نوشته ما در مورد کتاب خاطرات ملک منصور خان در مورد ثروت اندوزی صولت الدوله به پایان می رسد. شاید که این اسناد گوشه کوچکی از راه و روش ایلخانان و سران قشقایی در ثروت اندوزی فراوان آن ها را نشان داده باشد.


[1]قهرمانی ابیوردی مظفر -  از باورد تا  ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابلورد فارس – چاپ خیام شیراز 1335  

[2]Chiristian Apitan A.J. A report on the Tribes of Fars Who is who The Government Monotype Press 1919 p 45 ((Lois Beck  The Qashai’a of Iran P-100-101 )

[3] Chiristian Capitan A.a report of tribes  of Fars Simla The Government Monotype Press 1919 -  p 54

[4] در مورد سابقه مالیات گیری صولت الدوله در زیدون مصاحبه ای با پسر یکی از شیخ های عرب آن ناحیه دارم که در آینده شرح خواهم داد

[5] Bluffed

[6] مصاحبه با هومان قشقایی در پنجم سپتامبر 1979 15) شهریور 1357 (در تهران به نقل از لویز بک کتاب قشقایی ص 101

[7] Wilson Sir Arnold Talbot Report of Fars - 1916 p-51

[8] Chiristian Apitan p 135-136

[9] Chick Herbert George – Past history of Qashais and Their Khans – In Arnold Talbot Wilson Report on Fars. Simla: The Government Monotype Press p 33-34 (Lois Beg the Qashqai of  Iran- 102-103)

[10] Gazetter of Persian Part 3 Includes Fars,Lurestan, Khuzistan and Yazd Simla, General Staff of India -1918 P-801-804(Lois Beg the Qashqai of  Iran- 102-103) خانم دکتر لویز بک استاد رشته انسان شناسی در دانشگاه شیکاگو است.خانم لویز بک در سالهای 1341-1342 در دانشگاه پهلوی شیراز به تحصیل و آموزش زبان فارسی پرداخت و جندین سال در میان ایل بزرگ قشقایی زندگی و تحقیق می کرد او به زبان ترکی نیز سخن می گفت. وی مجددا در سال های 1373-1375 نیز در فارس بود و  در میان ایل بزرگ قشقایی  میان طایفه قرمزی ها زندگی می کرد. وی کتاب هایی در مورد ایل بزرگ قشقایی نوشته است



Copyright© shahresalman.blog.ir , all rights reserved

کتاب تاریخ ۴۰۰ ساله - ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی

سر آغاز

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حافظ


ایل قشقایی یکی از ایلات بزرگ سرزمین ایران زمین است. قشقایی ها مردم ترک زبانی هستند که بیشتر از ۸۰۰ سال است که نامشان در تاریخ ایران زمین ثبت شده است. تاریخ ورود و حضورشان به ایران زمین دقیقا مشخص نیست. گمانه زنی ها فراوان است. از انجا که سرزمین سکونت آن ها در آسیای صغیر (ترکیه فعلی) بوده و دوران تاریخ باستانی آن ها هم نشینی با حکومت هیتی ها در آن دیار است که برای اولین بار کورش کبیر به آن سرزمین لشکر کشی کرد و امپراتور لیدیه که جانشین هیتی ها شده بود را شکست داد و اسیر کرد، حدس زده می شود که پاره ای از ترکان قشقایی همراه سربازان ایران به این سرزمین مهاجرت کرده باشند. این حدس و گمان ها تا دوره سلجوقیان ادامه دارد ولی سندی تا کنون در  این باره به دست نیامده است.

اما از حکومت صفویان به بعد اسناد گواه بر این است که این قوم دارای تشکیلات ایلی بوده و در راس آن فرمانروایی به نام ایل بیگی (بزرگ ایل) و ایلخانی قرار داشته است. کتاب تاریخ ۴۰۰ ساله ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی در باره این فرمانروایان ایلی است که بر اساس اسناد و مدارک موجود تهیه و تدوین است. مطالب این کتاب به تدریج در این بخش منتشر خواهد شد. اولین بخش ان سرآغز کتاب است که در پی می خوانید:

 

سر آغاز

تاریخ، روایت کننده گذشته مشترک و تجربه های واحد ملت ها  و اقوام است و آگاهی بر گذشته مشترک، زمینه ساز وحدت ملی و فرهنگی است و از این رو ست که گذشته مشترک و آگاهی بر تاریخ مشترک را یکی از مؤلفه های اصلی هویت و وحدت ملت ها و اقوام می دانند. حذف تاریخ از آگاهی جمعی و فرهنگ ملی بدان می ماند که حافظه فردی انسانی را از میان برداریم که در هر دو مورد کار به انحلال هویت و شخصیت می انجامد. تحریف تاریخ یک ملت یا جامعه نیز آسیب پذیری آن ملت و جامعه را به دنبال دارد و چه بسا که بی اعتنایی به تاریخ یا تحریف آن نتایج دردباری را بر ملت ها تحمیل کرده است

 همان گونه که فرد بی حافظه گم و گور  می شود و نمی داند کجا بوده و کجا می رود، ملت  و قوم نیز بدون آگاهی از گذشته، نمی تواند از عهده حال و یا آینده خود بر آید. نوشته های این کتاب برگهایی از تاریخ پر فراز و نشیب  ایل بزرگ قشقایی و ایران زمین است.

قوم قشقایی، مردمی از اقوام ترک‌زبان ایران زمین هستند، که بیش از چندین هزار سال سابقه تاریخی در جهان داشته و قرن‌هاست که بخشی از آنان در جنوب کشور، در استان‌های اصفهان، فارس، بوشهر و کوهگیلویه و بویراحمد و خوزستان در دامنه‌های کوه‌های دنا و زردکوه تا کناره‌های خلیج فارس به زندگی عشایری اشتغال دارند. گروه کثیری از آنان نیز در   درازای تاریخ در  استان‌های مختلف کشور شهر و آبادی نشین شده‌اند.

 تاریخ عشایر ایران با گذشته پر فراز و نشیب این سرزمین آغاز شده و سر گذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پر بار این ملِک عجین گشته است. زندگی انان از سوئی آمیخته با رنج ها و ظلم ها و ستم هائی است که توسط حاکمان و مباشران، ایلخانان، کلانتران،و خانان و.... بر آنها رفته و از سوئی توام با مجاهدت ها و سلحشوری ها و ستم ستیزی هائی است که به منظور دفاع از آب و خاک و دیانت و شرف و ناموس خویش در  مقابل بیگانگان و دست نشاندگان داخلیشان از خود نشان داده اند.

در طول تاریخ،دولت و قبایل در‌ ایران‌ همواره وابسته و متکی به یکدیگر بودند و در واقع‌ نظام سیاسی واحدی را تـشکیل مـی‌دادند و نه دو نظام مجزّا یـا مـتخاصم را. با نگاهی به تاریخ ایران این نکته روشن می شود که بدون مطالعه تاریخ اقوام، ایلات و عشایر کشور نمی‌توان تاریخ گذشته ایران را به درستی شناخت. تاریخ عشایر ایران، تاریخ کشورمان ایران است.

تاریخ آینه گذشته انسان و روایت منسجم آن و یادآور حوادث ، خوشبختی‌ها ، عظمت ، انحطاط  و بدبختی و انهدام یـک قوم و مـلت‌ اسـت و نقش بنیادینی در دگرگونی تفکر بشر  داشته و دارد. تاریخ درباره آثار و اسناد باقیمانده از گذشته بحث مى کند و در پرتو آنها  می توان وضعیت فعلى را تفسیر نمود.

معناى مهم دیگر واژه تاریخ،عبارتست از تدوین و نگارش اخبار و داستانهاى مربوط به وقوع حوادث روزگاراعم ازاینکه همه ی آن حوادث یا برخى از آن ها باشد . وقتى از تاریخ سخن می گوییم، هدف کردار نقش آفرینان وتاریخ سازان است و وقتى ازتاریخ سازان- سخن مى گوئیم طبعا مقصود پدید آورندگان و نویسندگان کتابهاى تاریخى نیستند بلکه مردان و زنان بزرگى منظور مى باشند که با کارهاى خود مجراى شئون زندگی بشر را دچار دگر گونی کرده و روى پدیده هاى تاریخی اثر گذار بوده اند. به علاوه تاریخ تعاریف دیگری نیز دارد از جمله جیمز جوینس  تاریخ  راچنین تعریف کرده است:«تاریخ کابوسی است که سعی دارم از آن بیدار شوم.»[1] پاره تو فیلسوف ، اقتصاددان و جامعه شـناس بزرگ معتقد است:

«History is a graveyard of aristocracies »

تاریخ قبرستان اشراف و نخبگان است» [2]

تسخیر ایران بوسیله تازیان از سال 16 تا سال21 هجری قمری اثرات و شکاف بزرگی در تاریخ ایران پدید آورد و از این تاریخ به بعد تا یک دوره طولانی- واژه ایران  تنها به عنوان یک مفهوم «جغرافیایی» بکار برده می شد و نه بعنوان کلمه ای که دلالت بر مفهوم سیاسی داشته باشد ، بر همین اصل ایران در یک دوره دراز از قرن اول تا نیمه اول قرن دهم هجری قمری، تنها عبارت بود از ایالتها و ولایتهای متعدد، مستقل و نیمه مستقل کوچک که هریک از این سرزمینها بوسیله سران ایلات و عشایر رهبری و اداره می شدند. مانند: طاهریان – صفاریان -علویان تبرستان- سامانیان – زیاریان – بوییان – غزنویان –سلجوقیان – خوارزمشاهیان- ایلخانان و ....

در جامعه ایلاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای؛ مردم اطاعت پذیری محض از رؤسایشان داشتند  و از سویی داشتن مهارت در امور سپاهی گری و نیروی مسلح ازضروریات جدا ناپذیر زندگی ایلی در گذشته بوده‌است. وجود این دو مؤلفه (مطیع و مسلح بودن) دو اهرم موثر در قدرت برای سران ایلات و عشایر را فراهم می نمود.  دولت ها نیز همواره از این ویژگیها و امکانات ایلی برای مقابله با رقیبان داخلی و خارجی خویش استفاده می کردند. به دلیل همین امتیازات گروه های عشایری در گذشته نه چندان دور در سیاست داخلی کشور دارای نفوذ فراوان بوده و نقش مهمی را در به وجود آوردن سلسله‌های حکومتی بازی می‌کرده‌اند.

حاکمان عشایری زیر لوای مجاهدت عشیره و قبیله های خود به قدرت و زمام داری می رسیدند و پیوسته جهت تسخیر قلمرو یکدیگر در ستیز و منازعه بودند. از قرن دهم هجری قمری (آغاز حکومت صفوی) تا قرن 13 (انقلاب مشروطیت) ایلات وعشایر در صحنه ی سیاسی ایران نقش بارز و چشم گیری داشتند. دستاورد این قدرت استوار سیاسی را می توان در ایلات و عشایر صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه و در دوران مشروطه در ایل بختیاری به وضوح مشاهده نمود.

زندگی چادر نشینی و کوچ هرگز محیط مساعدی برای انباشت تدریجی عناصر مدنیت و رشد آن نبوده است. لذا عشایر در  جهت مدنی غالبا در سطح نازل تری از اهالی ساکن در شهر ،قرار داشتند و همواره یکی از عوامل رکود مدنی و تخریب و بی ثباتی دائمی در تاریخ ایران بوده اند. یورش های مداوم و مناقشات خوانین آن ها همواره نظام ظریف آبیاری را که رگ و جان تولید کشاورزی ایران بود در هم می شکست و آبادی هایی را که کار پر مشقت و رعیت پدید آورده بود، در کساد و خرابی فرو می برد. راه های تجارتی دچار اخلال و بی نظمی میکرد.آرامش شهرها و روستا در هم می ریخت.

نظام عشایری و ایلاتی اعم از قبایل کوچنده و نیمه کوچنده و یا اسکان یافته، در زمینه نظامی بسیار نیرومند بوده است و اگر به نقش حیاتی رهبران ایلات در ساخت ارتش در مجموعه اشرافیت زمیندار توجه داشته باشیم، نفوذ آن ها در سرنوشت کشور بیش تر آشکار می شود.همین عشایر خود عامل مهم تجزیه قدرت سیاسی مرکز ی نیز به شمار می رفتند. روسای عشایر چون افشار و زند و قاجار و بختیاری و غیره طی بیش از 60 سال بزرگترین ناثباتی، خونریزی ،ویرانی و تیره روزی را برای شهرنشینان و روستاییان پدید آوردند»[3]

سران ایل قشقایی نیز در چهار سده گذشته نقش و تاثیرات مختلفی در سطح ملّی و منطقه ای ایران داشته اند. شناخت تاریخ و سرگذشت مردان تاریخ ساز این قوم مستلزم کنکاش در رویداد های گذشته‌های دور و روزگاران  معاصر است. قشقایی ها به دلیل شیوه زندگی  خود که مستلزم یک جا نشینی نبوده است و به علاوه فقدان افراد باسواد در ایل، از خود آثار  و نوشته مدونی به یادگاری نگذاشته اند.بیشتر رویدادهای تاریخی این ایل مواردی است که در تعامل با سایر اقوام و یا دولت ها رخ داده است. مورخان زمان در شرح وقایع  دوران خویش از رویداد هایی که سران ایل قشقایی در آن ها نقش داشته اند ، نیز یادی کرده و نامی برده اند. قدیمی ترین این نوشته ها ، اسنادی است که در کاوشهای باستانی در منطقه آناتولی(ترکیه) به دست آمده است. این لوح های باستانی به فرمان امپراتواران و شاهان دولت هیتّی در نگاشته شده اند و از وقایع زمان دولت هیتّی با قوم قشقایی حکایت ها دارد که مواردی از متن این دست یافته ها در این کتاب باز نویسی شده اند.  

در دوران معاصر نیز مورخان ضمن شرح وقایع زمان شاهان ایران و رویدادهای جنوب ایران از اتفاقاتی که سران ایل قشقایی نقشی در آن ها داشته اند گزارش هایی ثبت کرده اند. بنا براین جریان حوادثی که سران ایل در آن ها دخیل بوده اند در لابلای سطور کتاب ها و نوشته های مختلف در میان  رویدادهای متعدد جای داشته و اغلب پراکنده و پاره ای ناشناخته باقی مانده اند. فقدان تاریخ سبب گمراهی شده و  افسانه سازی  و اسطوره مداری را به جای حقیقت رونق می دهد.

چنانچه هگل(فیلسوف بزرگ آلمانی ) می گوید: « تاریخ همچون رودخانه است. هر جنبش کوچکی در نقطه معینی از آب در واقع حاصل امواج و پیچ و تابهایی است که در بالای رودخانه رخ داده است. اما این جنبش های کوچک درست از جایی برمی ایند که در آن سنگ ها و خمیدگی های رودخانه واقع شده است.» از این رو هگل تاریخ را «روندی رو به پیش» می انگارد که در آن «روح جهان» رو به تکامل و اکنشاف دائمی است و با حرکت آن به پیش، بر آگاهی و معرفت انسان افزوده می گردد. هگل با مطالعه روند تاریخ به این دریافت رسید که عقلانیت و آزادی محصول سیر تاریخ رو به جلوست. چرا که روند تاریخ هدفمند است»[4]. تاریخ مکان تکوین آگاهی ملّی است. بنابراین مهم این است که آیا یک قوم خود آگاهی ملّی خویش را ایجاد کرده است یا اینکه آگاهی ملّی این قوم ذیل آگاهی قوم دیگری است که آنها تاریخ آن را نوشته اند.

به طور مثال ایرانی ها خود تاریخ خود را نوشته اند. (خدای نامه ها و شاهنامه ها ) حال آنکه تاریخ هند را دیگران نوشته اند. تفاوت این دو از منظر تاریخ آگاهی ملّی (از نظر هگل ) بسیار بنیادین است. قومی که تاریخش را خود بنویسد در واقع تاریخ خود را به آگاهی آورده است یعنی ان قوم به خود اگاهی دست پیدا کرده است. در این صورت یک قوم می تواند به خود بیندیشد. که به خویش اندیشیدن در واقع نیروی محرکه ی زایش فرهنگی یک قوم و در واقع به نوعی مرتبط با دیالکتیک خرد در تاریخ ان  قوم و ملت است. دیالکتیک خرد بنیاد پیشرفت روح یک قوم در تاریخ است. اما ملتی که تاریخ خود را از زبان دیگران بخواند در واقع خود را از منظر منافع و مصالح دیگران می بیند و می شناسد. در تاریخ این خیلی مهم است که ما همواره با بخشی از نیرو های متضاد در تاریخ همراه می شویم با آنها احساس همدردی می کنیم و از پیروزی انها خوشحال و از شکست انها اندوهگین می شویم. خود این همراهی ما با تاریخ موجد اگاهی قومی و  ملّی است. به عنوان مثال وقتی ما تاریخ ایران را که ایرانیان نوشته باشند بخوانیم با شکست هخامنشیان از اسکندر اندوهگین می شویم و اسکندر را یک متجاوز می دانیم در حالیکه هنگامی که تاریخ ایران را از منظر غربی ها می خوانیم او اسکندر کبیر است که بر دشمن پیروز شده است و دلایل پیروزی او و اهمیت آن را برای تاریخ غرب برجسته می کنند.

به دلیل فقدان  نوشته های تاریخی  ایل به قلم قشقاییان، بررسی  این نوشته ها به قلم مورخین زمان  هر چندکه از دیدگاه منافع طبقاتی نویسندگان نگارش یافته شده اند ولی در هر حال آشنایی با تاریخ سازان ایل قشقایی یعنی رهبران آن در این نگارش ها می تواند بازتاب بخشی از تاریخ این قوم در درازای زمان باشد.

عشایر ایران، به مثابه جامعه سوم که دارای وجوه زیستی متمایزی با دو جامعه شهری و روستایی کشور است، نه تنها در وجه درونی دارای ساختار ویژه مدیریتی و رهبری بوده اند بلکه از گذشته های دور دولت های مرکزی و حتی حکام محلی آن‌ها نیز برای اعمال حاکمیت خود بر این جامعه، ساز و کار اداری و تشکیلاتی ویژه ای را برای آنان تدارک می‌دیده‌اند. دولت های مرکزی همچنان که ایالات را به اقوام شاه و درباریان به تیول می دادند، ایلات را نیز به سرکرده یکی از طوایف برجسته و وابسته به دربار و اشراف واگذار می کردند. ایل قشقایی نیز در یک دوره چهارصد ساله  تیول ایلخانان و ایل بیگی های برخاسته از خاندان شاهی لو  بوده است.

ساختار قوم قشقایی از دوران باستانی تا عصر گذشته به صورت یک اتحادیه ایلی(کنفدراسیون) متشکل از ایلات و طوایف متعدد بوده که تشکیلات آن شامل سلسله مراتب زیر بوده است:

-          کدخدا یا ریش سفید بنکوها- خان سرپرست تیره و طایفه ها- کلانتر مدیریت یک ایل و در راس هرم تشکیلاتی کنفدراسیون قشقایی که از چندین ایل و طوایف مستقل تشکیل می شد یک نفر  فرماندهی و مدیریت ایل را بر عهده  داشته است. در دوران باستان قوم قشقایی به صورت کنفدراسیونی از دوازده ایل تشکیل می شد، گاهی رهبر قدرت مند و بلند مرتبه ایل  را (شاه) می نامیده اند. و از دوران صفویه تا زمان قاجاریه از این مقام به عنوان ایل بیگی و از دوران قاجاریه به بعد از آن به لقب ایلخانی یاد شده است. اولین حکم رسمی ایلخانی به نام سران قشقایی در زمان فتحعلی شاه قاجار صادر شده است.

سران قبایل بزرگ، اغلب از لحاظ ظاهری ، اجتماعی و اقتصادی، از اعضای عادی قبیله خود متفاوت بودند. تبار این سران اغلب به گروه هایی می رسید که ارتباط خویشاوندی واقعی یا افسانه ای با اعضای قبیله نداشتند. در واقع، قدرت رهبری آنان بیشتر از همین هویت منحصر به فرد و شجره نامه متمایز ناشی می شد. این تبار و نسب متمایز و مشخص به مقام اجتماعی و مزایای  مالی و اقتدار سیاسی سران قبیله مشروعیت بیشتری می بخشید.[5]

ایل بیگی ها  و ایلخان های قشقایی  از دوران صقویه تا  روزگار پهلوی به استثنای موارد معدودی، همه از میان مردان یک خاندان ترک زبان معروف به (شاهی لو)[6] برگزیده و منصوب شده اند.  شاهی لو ها  از میان مردم و وابسته به قوم قشقایی نبودند. آنان گروه کوچکی از سپاهیان تازه تاسیس در دوره شاه اسماعیل صفوی بودند که از مردان رزمنده ایلات و طوایف مختلف تشکیل شده و به صورت گارد محافظ در بار شاه و مامور اجرای دستورات خاص وی (همانند عمله های ایل بیگی در قشقایی ) عمل می کردند. در عصر شاهان بعدی صفویه ،با توسعه اقتدار این سلسله در ایران،فرماندهان این سپاه همانند قزلباشان – جایگاه برتر و مقتدری درنظام کشوری به دست آوردند و مصدر امور ایالت ها و ایلات شدند.  یکی از معروف ترین سرداران این سپاه  الله وردیخان گرجی بود.

براساس گفته های بازماندگان خاندان شاهیلو(پسران صولت الدوله)،در دوران سلطنت  شاه عباس(۹۹۶ – ۱۰۳۸ قمری =(967- 1008 ش) یکی از فرماندهان این سپاه به نام امیر قاضی (قاضی) ، به عنوان رهبری  ایل  قشقایی انتخاب و به سر پرستی آن گمارده شد. از آن زمان  تا اضمحلال  نظام ایل خانی گری قشقایی در سال 1332ش همه رهبران قشقایی از  میان مردان این خاندان و  با حمایت  و حکم دولت ها برگزیده شدند.درصورت فوت یا کناره گیری ایل بیگی یا ایلخان فرزند بزرگش (پسر) جانشین وی می شد که این کار معمولا در ایل قشقایی با صوابدید مجموعه اعضای خاندان ایلخان آن هم بر اثر لیاقت و  کاردانی صورت می گرفت اگر فرزند شایستگی لازم را نداشت از بین اقوام نزدیک خان (برادر ، عمو ، عموزاده) فرد دیگری را انتخاب می کردند. 

در گزینش ایلخان علاوه بر مصلحت های سیاسی ، پذیرش و مقبولیت وی از طرف کلانتران و خان های ایل نیز باید مورد توجه قرار می گرفت. اگر افرادی از میان دودمان ایلخان یا کلانتران ایلات و طوایف با انتخاب وی مخالفت می کردند، مشکلات متعددی  رخ می داد و در پاره ای مواقع به نبرد میان اعضای خانواده با کلانتران یا ایلخان جدید مبدل می شد. در دوره قاجاریه  که  مستندات و جزییات بیشتری از تاریخ این قوم در دست است انتخاب برخی از ایلخانان  قشقایی و مخالفت عضوی از اعضاء خانواده یا خان های ایلات تابعه، سبب  واکنش ها، کشمکش ها و اختلافات و غارت و چپاول ها ی درون خانوادگی و ایلی شده است.

از دوره صفویه تا سلطنت فتحعلی شاه، اداره امور ایل  و مسئولت آن را یک نفر به نام ایل بیگی  به تنهایی بر عهده داشت و تکالیف و اختیارات وی ،شامل دو بخش  وظایف درون ایلی و برون ایلی بود. وظایف ایل بیگی در درون ایل و در رابطه با مردم عشایرشامل:

-          نظم و ترتیب کوچ- اسکان و تخصیص مرتع بین  ایلات و طوایف – نظارت بر کار کلانتران و خان های طایفه ها ، رفع اختلافات دورن ایلی و جمع آوری مالیات در ایل از طریق کلانتران و خوانین

در خارج از ایل قشقایی  وی تکالیفی مانند:

-           ارتباط با مقامات ایالتی دولت به نمایندگی از طرف ایل-  تدارک سپاه برای دولت در زمان جنگ- عقد قرارداد مالیاتی ایل با والی فارس و پرداخت آن به دولت بود.

-            مذاکره و عقد پیمان با سایر عشایر و قبایل همجوار بر عهده ایل بیگی بود.

زمانی که  آقامحمد خان قاجار به سلطنت رسید،  حکومت بسیاری از ایالت ها را به شاهزاده های قاجاری واگذار کرد و در ایام فتحعلی شاه، و بعد از وی نیز این روش دنبال شد. در  همین دوره-  وی  سیاست پیشین دولت ها را در مورد تمرکز قدرت در دست یک نفر به نام ایل بیگی  در عشایر قشقایی را تغییر داد. در این دوره رهبری ایل به دو نفر  واگذار  و وظایف ایلی بین آنان تقسیم می شد:

Ø      ایلخان مسئول امور انتظامات و اداره امور داخلی ایل و ارتباط و با همسایگان و دولت

Ø      ایل بیگ وظایف مربوط به جمع آوری مالیات در درون ایل و تسویه آن با دولت را بر عهده داشت.

هرچند در مواردی این مسئولیت ها به  اعضای نزدیک یک خانواده (پدر و پسر یا برادران) از میان دودمان شاهی لو واگذار می شد و نهایتا در معدود دوره این نیز به یک نفر محول می شد، ولی مطالعه رویدادها نشان می دهد که هدف حکومت ها در این تقسیم وظایف، ایجاد رقابت و تفرقه میان قدرت مندان و مدعیان رهبری بود تا نظارت بیشتر و مزایده های مالیاتی را  افزایش داده و از آن به عنوان راهبردی هایی برای تضعیف قدرت ایل قشقاییی و رهبران به کار گرفته می شده است. در دوران حکومت، فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه، ایلخانان قشقایی گرفتار انواع درگیری ها درون فامیلی و مشکلات عظیمه مالیاتی و امنیتی با حاکمان ایالتی  بوده اند.

وفاداری اهل قبیله نسبت به‌ سران ایل‌ بیشتر‌ ناشی از اعتقادات مشترک‌ فرهنگی بوده است و  به ندرت  اجـبار و فشار در این راه به کار برده می شد.سران قبیله اگر در اعمال زور حد معینی‌ را رعایت نمی‌کردند‌ اهل‌ قبیله‌ به آن‌ها وفادار نمی‌ماندند، و از تشکیلات ایلی خارج شده و کوچ می‌کردند و به‌ قبیلهء‌ دیگری‌ می‌پیوستند.در واقع تـاریخ و افـسانهء بسیاری از قبیله‌ها با فرار مـرد یـا مردانی که پیوند خود را با سران‌ قبیلهء‌ خود‌ بریده‌اند آغاز می‌شود. با وجود این پیوند فرهنگی، خانها در مناطقی مانند بختیاری و کوه گیلویه و  عشایرفارس   از جمله در میان ایل قشقایی ها همواره در تشکیلات خود سوارانی داشتند که تحت سلاح و همیشه آماده خدمت  به فرمان رهبران ایل بوده اند و آنها را«عمله و نوکرباب» می گفته اند.این نیروی مسلح که در حقیقت نیروی انتظامی خان بزرگ را تشکیل می داده برای ارعاب و سرکوب هر نوع مخالفتی در درون جماعت های عشایری به کار می رفته است. این بدان معنا است که مردم عادی عشایر در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نمی توانسته اند که جز به ساز خان برقصند. خان ها به مانند حکومت ها به خیر و شر و نیازهای مردم ایل کاری نداشتند،هیچ علاقه ای به تحولات درونی ایلات و افراد تحت سرپرست خود و به ویژه تحولات اقتصادی آن نشان نمی دادند.برای آنها تنها چیزی که مهم بود ، این بودکه مردم ایل و طایفه مالیات خود را کارسازی کرده و به موقع پرداخت کنند و به هنگام جنگ و ضرورت اسب و نفر  و در ایام جشن ها و عروسی ها و مناسبت ها، پیشکش و هدیه برای ایلخان یا ایل بیگی فراهم کرده و در نبردها خان خواسته، آماده جان نثاری باشند.

دولت نیز انتظار داشت که ایل خان یا ایل بیگی مالیات تعهد شده ایل را به موقع تحویل داده و هنگام نیاز رزمنده به اردوی شاهی بفرستد و همیشه نسبت به حکومت مرکزی مطیع و وفادار باقی بماند و نظم و انضباط در میان ایل محفوظ دارد.

هیچ یک از این دو قشر ، یعنی شاهان و ایل رهبران به وضع اقتصادی مردم و بهبود شرایط زندگی و ارتقای سطح فکر و فرهنگ آنان علاقه و اعتنایی نداشتند. خان ها از نظر عمل و ایفای  نقش،بیشتر الگویی از نوع حکومت زمان خود بوده اند تا از نوع مردمی و در خدمت مردم. داوری آن ها در ایل همانند رفتار و اقدام حکام دولت های زمان بود و مجازات و اعدام افراد در دست ایلخان و ایل بیگیان بود.

از دوران شاه عباس صفوی تا پایان دوره زندیه پایتخت ایران در جنوب کشور (اصفهان و شیراز) بود. به همین دلیل رهبران ایل قشقایی در اداره امور سیاسی و ارتباط با مقامات کشوری اعمم از شاه و والیان نقش برجسته و مهمی داشتند و با حمایت از یکی از مدعیان شاهی و یا مخالفت با دیگری وارد کشمکش های فرا قومی و مملکتی می شدند و به ترتیبی خود را در تاج گیری و تاج بخشی سهیم می کردند تا به این وسیله همراه پیروز مردان از امکانات اقتداری، سیاسی و اقتصادی آن بهره مند شوند. و هنگام شکست سرخود بر باد داده و مردم ایل مورد غضب و حمله مخالفان قرار می گرفته و غارت می شدند.

 این تعامل و یا تضاد نتایج مفید و یا زیان باری را برای ایل بیگی ها- ایلخانان قشقایی نیز به همراه داشت. از جمله:

o       در دوران نادرشاه، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) به دلیل حمایت از شورش تقی خان شیرازی علیه  نادرشاه، مورد شکنجه قرار گرفته و بینایی خود را ازدست داد و گروه عظیمی از مردم عشایر قشقایی مورد غضب شاه قرار گرفته و به سرزمین های نامناسب  در شمال شرقی و جنوب کوچانده شدند.

o       در دوران کریم خان، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) همراه برادرش (حسن خان) با وجود نوشته هایی که از جایگاه بلند مرتبه آن ها سخن می گویند همراه پسرش جانی خان به صورت گروگان در دربار شاه تحت نظر قرار داشتند. و در دوره علی مراد خان زند به دستور وی  به قتل رسید.

o        آقا محمد خان قاجار، به دلیل  این که در دوران اسارتش در دربار کریم خان زند تحت نظر ایل بیگی قشقایی (اسماعیل خان) قرار داشت و از این دوران خاطره خوشی نداشت، نسبت به سران و مردم قشقایی کینه و دشمنی داشت،  به همین دلیل در ایام شاهی به فکر انتقام از پسر اسماعیل خان (جانی خان)  برآمد و برای حمله به ایل بیگی لشکر کشید. اما رهبر ایل قشقایی برای در امان ماندن از دشمنی وی، همراه خانواده و نزدیکانش به کوه ها پناه برد و  بیش از دو دهه کوه به کوه  در فرار و اختفا زندگی نمود.

o       در دوران فتحعلی شاه، ایل بیگی قشقایی  با واسطه شدن یکی از رجال که با وی دوستی داشت ،مورد بخشش و عنایت  شاه قرار گرفته و تشکیلات قشقایی  مجددا سر و سامان  گرفته و توسعه یافت.  و اولین حکم ایلخانی در جنوب ایران بنام جانی خان قشقایی صادر شد. در دوران ایلخانی بعدی قشقایی محمد علی خان به دلیل درگیری با حاکم فارس به کرمان کوچ کرد و پس از درگیری هایی  که به مرگ یکی از بزرگان شاهی لو  منجر شد به فارس بازگشت. در  دوره همین شاه ایلخانی مزبور دستگیر و زندانی و  مرتضی قلی خان  ایل بیگی قشقایی به دلیل نافرمانی و بی نظمی به دستور شاه به قتل رسید.

o        دوران محمد شاه قاجار  برای جلوگیری از درگیری های ایلی و ایلاتی، ایلخانی و ایل بیگی قشقایی  دستگیر و زندانی و برای مدت سیزده سال از میان ایل قشقایی خارج و در تهران به گروگان نگاه داشته شدند.

o       ناصرالدین شاه تشکیلات جدیدی در فارس به نام ایلات خمسه به رهبری قوام الملک برای رو در رویی و کاهش قدرت ایلخان قشقایی را شکل داد که چالش های تازه ای را بر ایل تحمیل کرد. برای اولین بار یکی از اعضای خانواده شاهی لو(سهراب خان) در برابر دولت سر به شورش برداشت و به قتل رسید. درگیری های میان ایلات تحت فرمان قشقایی سبب می شود که  دولت برای اولین بار فردی خارج از ایل قشقایی و خانواده شاهی لو را به نام نوذر میرزا به ریاست ایل منصوب نماید. و در موردی نیز بخشی از ایل از آن جدا شده و به قوام الملک واگذار شود.

مشکلات قحطی، بیماری و  کوتاهی از پرداخت مالیات و .. از رویداد های این زمان است. در دوران ناصر الدین شاه، درگیری ایران و انگلیس رخ داد که ایلخان قشقایی در آن نقشی داشت. فشار دولت برای مالیات و مشکلات درونی ایل سبب می شود که  ایل بیگی های قشقایی دچار مشکلات عدیده با دولت شده و بارها آن ها از کار برکنار و جایگزین شوند.

o       از زمان مشروطه و دوران سلطنت مظفرالدین شاه، که تلاش های مشروطه خواهی سرگرفت و شیرازه اداره امور کشور از هم پاشید، برای اسماعیل خان (صولت الدوله) از رهبران ایل قشقایی فرصتی طلایی پیش آمد که  توانست یک بار دیگر تمرکز قدرت در دست ایلخان را مجددا پایه گذاری نماید و خود به تنهایی این مقام و موقعیت را به دست گیرد. در مدت کوتاهی نیز اجلال الملک خارج از ایل قشقایی به سمت ایلخانی ایل منصوب می شود.

o       در دوران محمد علی شاه و پس از آن در سلطنت احمد شاه، با نزول قدرت دولت مرکزی اسماعیل خان تبدیل به یکی از نقش آفرینان جنوب کشور شد و با عدم پرداخت مالیات های جمع آوری شده از ایل به دولت تبدیل به یکی از ثروتمندان بزرگ ایران زمین شد. در همین دوره  با قدرت گرفتن سران ایل بختیاری  در دولت که از رقیبان دیرین قشقایی بودند، درگیری ایلخان قشقایی با دولت های وقت ایران فزونی یافت.  در این دوره تلاش هایی از طرف دولت و حاکمان فارس برای برکناری ایلخان قشقایی صورت گرفت که پاره ای از آن ها به جنگ میان نیروهای دولتی و ایلخان انجامید. درگیری ایلخان  با برادرانش در باره سمت ایلخانی گری سبب درهم پاشیدن طوایف ایل و در دوره هایی باعث کوچ آنان به میان بختیاری ها شد.در همین ایام با ورود دولت انگلستان به جنوب ایران و ایجاد منافعی در آن دیار چالش هایی میان ایلخان قشقایی و نیروهای تحت نظر انگلیسی ها نیز رخ داد.

سران عشایر ایران با درگیری ها و شورش های خود در دوره قاجار تا پایان  دوران رضا شاه،   به عنوان یکی از موانع اساسی توسعه ایران عمل می کردند و یکی از علل اساسی فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمی های مداوم داخلی کشور بود.

ایلخان قشقایی با عقد قراردادی همانند قرارداد بختیاری ها با شرکت نفت انگلیسی در جنوب ایران،  سبب نارضایتی و اعتراض سردار سپه  گشت، به علاوه مناسبات ایلات با کشورهای خارجی از جمله انگلیس، روسیه و آلمان و هماهنگی با سیاست های استعماری اثرات مخربی برجای گذاشت. از سویی سیاست درهم شکستن شیوه زندگی عشایری را در برنامه های خود داشت، سازمانی به منظور حذف ایلخانی گری ایجاد شد و مدتی مدیریت ایل برای اجرای سیاست تخت قاپو به دست نظامیان سپرده شد. اجرای این سیاست با روش های قهری پیگیری می شد که سرانجام به درگیری نیروهای عشایری با قوای دولتی  و به شکست نظامیان دولتی منجر شد ولی به فاصله کمی پس از آن ایلخان قشقایی دستگیر و زندانی شد و در همان زندان نیز درگذشت. با فوت وی نظام ایلخانی گری در میان ایل قشقایی تا جنگ جهانی دوم و برکناری رضا شاه موقتا برای یک دوره ده – دوازده ساله از بین رفت. گروه نظامی جایگزین خان های قشقایی شدند.

o       با آغاز سلطنت محمد رضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین، فرزندان صولت الدوله، از فرصت استفاده کرده با استفاده از فضای موجود در میان عشایر که از ظلم و تعدی نظامیان به تنگ آمده بودند نیروی زیادی را گرد هم آورده و با ارتش ایران وارد جنگ شدند. با شکست نظامیان دولتی،  محمد ناصر خان فرزند ارشد صولت الدوله توانست خواسته های خود را به دولت تحمیل و استقلال  ایل و استقرار نظام پیشین ایلخانی گری را یک بار دیگر برقرار کند و خود به تنهایی رهبری ایل را در دست بگیرد. از این زمان به مدت بیش از ده سال  محمد ناصرخان توانست همراه برادرانش جایگاه ویژه ای در ایران به خصوص در استان فارس به دست آورد. آن ها علاوه بر رهبری ایل قشقایی و پاره ای دیگر از ایلات فارس، کرسی های نمایندگان مجلس شورای ملّی و سنا را نیز اشغال کردند.  اما سرانجام  در کودتای سال سی دو - به حمایت از دکتر مصدق برخاستندو در این راه  دست به تدارک اردو  بر علیه دولت کودتا زده و آماده پیکار با دولت کودتا شدند. ولی  گروهی از خوانین و کلانتران قشقایی از همکاری با پسران صولت الدوله خود داری کرده و آن ها را تنها رها کردند. همین امر سبب پیروزی سیاسی دولت کودتا شده و آن ها همه ی  جایگاه ها ودستاوردهای چندین قرنی خود را در میان ایل و کشور بانضمام املاک و دارایی هایشان را از دست داده و به خارج از کشور تبعید شدند. 

و پس از آن حکومت محمد رضا شاه، سیاستهای اسکان عشایر را با شیوه های غیرقهری و سیاست مدارانه  از طریق جذب عشایر به کانون‌هایی که از جانب دولت برای اسکان آنها  آماده‌سازی شده بود، همچنین به دلایل اقتصادی و اجتماعی و طبیعی گروه بی شماری از عشایر قشقایی دست از کوچ روی برداشته  و یک جا نشین شدند. هدفی که رضا شاه  نتوانسته بود با به کار گیری زور انجام دهد  در این دوره به صورت سیاسی و برنامه ریزی شده توسط عشایر به صورت داوطلبانه انجام شد.برای اولین بار نظام آموزش عشایری در ایل قشقایی اقدام به سواد آموزی کودکان قشقایی نموده و به سیاست اسکان عشایر قشقایی کمک کردو

o       با سقوط محمد رضا شاه و آغاز حکومت جمهوری اسلامی ایران،آخرین ایلخان قشقایی محمد ناصرخان قشقایی و برادرش خسروخان فرزندان صولت الدوله پس از بیست و پنج سال زندگی در تبعید در بهمن سال پنجاه و هفت به کشور باز گشتند. پس از این بازگشت با همکاری با دولت سعی در استقرار نظام از دسترفته ایلی کردند. ولی این بار به دلیل تحولات زمانه- نه عشایر آن مردم پیشین بودند و نه قشقاییان شهر نشین، علاقه و اشتیاقی به نظام گذشته ایلی نشان دادند. به همین سبب آنان در این اقدام از حمایت مردم قشقایی بی بهره مانده و ناموفق شده و درگیر چالشی با دولت جدید جمهوری اسلامی شدند و پایان و حاصلی ناخوش به دست آوردند. 

محمد ناصرخان به خارج پناهنده شد و در همان دیار درگذشت و خسروخان در ایران دستگیر، محاکمه و اعدام گردید.  محمد حسین خان و ملک منصورخان نیز چند سال بعد درگذشتندو به این ترتیب تاریخ  چند قرنی ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی به خط پایان رسید.  حوادث تاریخی یک بار دیگر نشان داد درسرزمینی که سایه آدم های کوچک بزرگ شود؛ آفتاب آن سرزمین رو به غروب است.

هدف از نگارش و تهیه این کتاب، جمع آوری ،تدوین و انتشار اطلاعات مستند و تاریخی مربوط به این رویدادها در درازای یک زمان چهار صد ساله است. نوشته های کتاب در پانزده فصل به ترتیب تاریخ وقوع رویدادهای مربوط به  ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی در دوران شاهان گوناگون ایران به قلم کشیده شده است. گزارهای کتاب  شامل چگونگی انتصاب رهبران ایل و تلاش آنان برای استقلال داخلی و خود مختاری ایلی، کشمکش های درون فامیلی، موانع و مشکلات آنها  با دولت های زمانه است، از جمله :

-          درگیری و  مبارزه مدعیان سلطنت و درگیری ایلخانان در این درگیری ها

-          انتصاب حکومتگران فارس  و ایل بیگی ها و ایل خانان قشقایی در این دوره تاریخی  

-          رو در رویی های ایلخانان با حکومت ها ،  فرار، اسارت، تبعید، و قتل این رهبران

-          رقابت ها و مبارزه های درون خانوادگی و  ایلی بین ایل بیگی ها و ایلخان با کسان خویش و کلانتر ایل های عضو قشقایی  و ....

-          دشواری های جمع آوری و پرداخت مالیات ها  و زندانی و برکنار و اعدام شدن سران ایل

-           و در گیری با سایر قبایل همجوار در امور مراتع و سرزمین هاو....

 به علاوه نقش ایلخانان قشقایی در دوره پهلوی ها که زمان تغییرات و دگرگونی های  معاصر ایران است، نیز مشروحا به قلم کشیده شده اند.

بیشتر  این حوادث و رویدادهای این دوره در عصر استبدادی ایران صورت گرفته است. عصری که  شاهان و ایلخانان سرور رعیت ها یعنی مردم بودند. حق و حقوق بشری و رفاه و منافع ملّی  و مردمی که تا زمان مشروطیت در ایران شناخته شده نبودند در تمام ارکان کشور از جمله ایل قشقایی از آن آثار و نشانی دیده نمی شد. ایل رهبران نیز  الگوی از شاهان و قدرت مداران کشوری بودند که فارغ از دغدغه این مسائل بودند و باستثنای موارد معدودی در دوران محمدرضا شاه کاری در این راستا  از طرف ایل خانان در جهت مردم داری صورت نگرفته و در کارنامه شان تلاشی برای بهبود زندگی عشایر دیده نمی شود.

در یکصد سال گذشته دگر گونی های بزرگی در جهان پدید آمده است که چهره این سیاره و به ویژه جماعت های انسانی آن را به نحو بی سابقه ای تغییر داده است. در طول این مدت جامعه عشایری نیز دچار تحول گردیده است. با توسعه شهرها و فراوانی وسایل ارتباط جمعی، گسترش صنعت و امور نظامی و انتظامی و سایر تحولات ملّی و جهانی سبب شده که جامعه عشایری، نقش پیشین خود را از دست داده و از متن به حاشیه رانده شود. جمعیت عشایر کنونی ایران در مقایسه با ازدیاد جمعیت ایران، به شدت رو به افول گذاشته است، جمعیت عشایر در سال ۱۲۸۸ شمسی دو و نیم میلیون نفر و حدود یک چهارم جمعیت کشور بود و در حال حاضر جمعیت آن کمتر از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر است که حدود دو در صداز کل جمعیت ایران را تشکیل می دهد.

بر اساس سرشماری سال 1387جمعیت ترکان کوچرو قشقایی در استان های  فارس، بوشهر، بخشی از اصفهان و چهارمحال و بختیاری 112430 نفر بوده است.  برآورد شده است که جمعیت کل ترکان قشقایی در ایران بیش از یک و نیم میلیون نفر است به این ترتیب بیش از نود درصد نفوس قشقایی ها دست از زندگی کوچروی برداشته و یکجا نشین شهرها و دهات شده اند. کاری که روزگاری مذموم به شمار می آمد، تلاش خانان ایل برای جلوگیری از اسکان آنان ارج گذاشته می شد.

 نحوه زندگی کوچ نشینی و از جمله در ایل قشقایی، هم دچار تحول و دگرگونی گسترده ای شده است.  ایلی که سواد دارانش منحصر به خانواده خانان و توانمندانش بود، در سده اخیر صاحب  صدها مدارس عشایری شد و هزاران درس خوانده از چادر مدرسه های ایلی بیرون آمده اند. عشایر که زمان کوچشان از سردسیر به گرمسیر به وسیله چهار پایان صورت می گرفت و چند ماه به درازا می کشید اینک  به دلیل تصاحب و راه بندان های ایلراه ها- با استفاده از خود روها در عرض چند ساعت جا به جا می شوند.بسیاری از مردم عشایر به رادیو، تلویزیون و رایانه دسترسی دارند.  در کنار چادرها،و احشام خویش گروهی صاحب خود رو شده اند.  بیمه درمانی دارند از کپسول های گاز برای سوخت استفاده می کنند .  کتاب و کتابخانه دارند و ....... شاید تنها چیزی که از دست داده اند، کلانتران ، خانان، و ایل بیگی و ایل خانی ها است، که بسیاری از آنان از رویدادهای گذشته اسطوره ها و پهلوانان ساخته اند.

روستا مکان ها و شهرنشینان قشقایی که در جوار مناطق ایلی ساکن هستند هنوز ارتباط تنگاتنگی با همزبانان  و ایل تباران خود دارند. با وجود سکونت در چهاردیواری ها و انتخاب شیوه های زندگی یک جانشینی دگرگونی های فراوانی مانند تغییر، پوشاک، غذا و سخن گفتن به فارسی، شغل ها و سفرها و...  در آنان پدید آمده است آنان ضمن برخورداری از مناسبات شهری، مانند هر قوم دیگری تلاش دارند  که هویت و فرهنگ قومی خویش را  در حد امکان حفظ کنند.

گذشته چراغ راه آینده است.  انتقال اطلاعات از سابقه تاریخی و قومی به ویژه برای نسل های معاصر که کمتر با زندگی ایلی و مسائل آن در گیر بوده اند می تواند  در شناخت و نگهداشت فرهنگ اجدادی  و تقویت هویت قومی  و ملّی موثر و مفید باشد.

نوشته های کتاب آینه ایست از حکومت های دولتی، ایلخانان، ایل بیگی ها، کلانتران و خانان ایل در قرون گذشته و سده معاصر و حکایت آن چه در این دوران بر مردم ایل رفته می باشد. به علاوه نشان دهنده  شرایط اجتماعی و سیاسی و نظامی کشور و نظام مدیریت شاهان در اداره امور کشوری و  عشایری ایران و نمایانگر نقش عشایر و  ایلخانان و ایل بیگیان قشقایی در روابط اجتماعی سیاسی و مردمی آن دوران  نیز هست .

 مرور این سوابق تاریخی و آگاهی از آن ها می تواند نقش و تاثیر مدیریت ایل را در هدایت و توسعه  ، بهبود  یا پس روی زندگی مردم عشایر قشقایی و کشور در مقایسه با سایر اقوام ملّی در ایران را نشان داده و با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، ارزیابی و داوری در مورد نقش آنان را تسهیل نماید. 

با سپاس

 

نوروز دّرداری(فولادی)

شهریور ماه 1394- اتاوا- کانادا

 

 

 

 

 

 



1882-1941( James Joyce )1 نویسندة ایرلندی

[2]  Pareto,V.F.D -The Mind and Society. 1935. Four volumes. Translated by Andrew Bongiorno and Arthur Livingston

[3] نظری محسن - بررسی علل و موانع تاریخی رشد صنعتی در ایران- اطلاعات سیاسی- اقتصادی سال 4 شماره 6 خرداده و تیرماه 1369 ص 50

[4] کوششی پریش، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خبرگزاری مهر

[5] لویس بک – قبایل و جامعه مدنی – ایران نامه پاییز 1374 شماره 52

[6]    به اعضای این جمع به زبان ترکی شاه لِه (شاه لو) یعنی شاه خواه، وابسته یا طرفدار شاه گفته می شد..

ارزیابی نظام آموزش عشایری ایران با مدیریت محمد بهمن بیگی

ارزیابی نظام آموزش عشایری

هرچند که هدف دولت در این برنامه فراهم کردن  زمینه های

 لازم برای «اسکان» عشایر بود، اما متولیان این نظام

 در ایران برنامه را به ترتیبی طراحی کرده بودند  که

کاملا با شرایط زندگی عشایری مطابقت داشت

 و به شکل باور نکردنی عملی بود.

Pauline Heron

 

نظام آموزش عشایری نه تنها در امر سواد آموزی کودکان و نوجوانان عشایری نقش اساسی و بسیار موثر داشته است بلکه دگرگونی های مختلف و ژرفی هم در بخش فرهنگی، اجتماعی - اقتصادی مردم قشقایی و سایر عشایر ایران پدید آورد.قضاوت و ارزیابی در مورد نظام آموزش عشایر نیاز به یک پژوهش بنیادی با مشارکت کارشناسان مختلف آموزشی، فرهنگی و اجتماعی دارد.  به سبب فقدان چنین تحقیق جامعی، در این بخش از کتاب، سعی شده است که نظریات پژوهشگران گوناگون با دیدگاه های متفاوت جمع آوری و ارائه شوند تا بتوان اطلاعات لازم را برای بررسی دستاوردها فراهم نموده و قضاوت را در این مورد تسهیل نماید.

 

گزارش کارشناسان دانشگاه «بریگهام یانگ» در مورد مدارس عشایری قشقایی

کارشناسان دانشگاه «بریگهام یانگ» [1] در ایالت آریزونا که ماموریت های گوناگونی از طریق سازمان اصل چهار را در ایران  بر عهده داشتند  در سال 1960 (1339ش) گزارش مبسوطی در مورد عملکرد این سازمان در ایران در رابطه به بخش های مختلف تهیه کرده و انتشار داده اند. از جمله مواردی که در این گزارش ها منعکس شده است، بخش اصلاح و بهسازی آموزش در ایران از جمله آموزش عشایری در فارس است. گزارش زیر در مورد ماهیت و ضرورت نظام سواد آموزی، راه اندازی مدارس عشایری و شرایط آن توسط یک گروه ده نفره از کارشناسان این دانشگاه تهیه شده است.

"در طرح جامع بهبود و بهسازی نظام آموزش در ایران، به برنامه آموزش عشایر ایران نیز باید اشاره کرد. این برنامه  آموزشی بخشی از یک طرح جامع بود که باید از طریق تاسیس و راه اندازی مدارس عشایری اجرا می شد. نتایج حاصله از این برنامه موفقیت آمیز بود و هست. سازمان اصل چهار در پاییز سال 1951 (1330) دفتری در شهر شیراز مرکز استان فارس افتتاح کرد. .به زودی یکی از خان های طوایف قشقایی(محمّد بهمن بیگی– م) به بخش آموزش این دفتر مراجعه کرد. وی برای راه اندازی مدرسه برای طوایف خود که فاقد هر گونه تسهیلات آموزش سواد آموزی بودند، از سازمان در خواست همکاری و مساعدت نمود.

بعد از مشاوره با مسئولین ایرانی و آمریکایی یک  بررسی و آمار گیری جامع از شرایط موجود عشایر در استان فارس به عمل آمد. پس از کسب اطلاعات لازم از وضعیت  و امکانات موجود در این بررسی، نیازها و منابع مورد لزوم برای تاسیس این مدارس بر آورد و مشخص شد. بر اساس این مطالعه یک پیشنهاد برای راه اندازی (چادر مدرسه) های عشایری تهیه و به وزارت فرهنگ ایران ارائه گردید. این امربرنامه ریزی و اجرای فعالیت های زیر در پی داشت:

.1دوره آموزش ابتدایی(کلاس های اول تا چهارم)

برای این بخش از آموزش در میان عشایر ایران پیش بینی شده بود که در مناطقی که قبلا توسط کارشناسان بررسی کننده، تعیین و مشخص شده بودند، تعداد یک صد و بیست مدرسه (سیار) تاسیس و راه اندازی شوند. باید یاد آوری کرد، هر چند این مدارس (سیار) نامیده می شدند، اما به صورتی آن ها تا حدودی ثابت بودند.  هنگامی که ایل ها در زمستان و در قشلاق خود بودند، و به صورت میانگین هر ماه یک کوچ و جا به جایی داشتند, در نشیمن گاه تابستانی این جا به جایی کمتر بود. محل و مکان مورد نظر برای مدارس به جای ساختمان «چادر» در نظر گرفته شده بود. به جای استفاده از میز و نیمکت، برای نشستن شاگردان، استفاده از قالی توصیه شده بود.  به هر یک از دانش آموزن  یک جعبه ای داده می شد که این جعبه هم برای نگهداشت وسایل مدرسه و هم به جای میز نوشتن می شد از آن استفاده کرد. شاگردان هنگام کوچ، مسئولیت حمل و نگهداری از این جعبه را  خود بر عهده داشتند.

در این گزارش پیشنهاد شده بود که: اصل چهار میز تحریر، چادر، کتاب ها، تخته سیاه قابل حمل،و لوازم مصرفی مدرسه را در دوره آزمایشی و راه اندازی این مدارس تامین خواهد نمود. مواد و برنامه های درسی، همان موادی خواهند بود که وزارت خانه برای سایر مدارس شهری کشور تدوین کرده است. برای تدریس در این مدارس، استفاده از معلمان عشایری و شهری و روستاهای مجاور ایل در نظر گرفته شده و مجاز قلمداد می شدند. از آن جا که زبان عشایر(قشقایی) ترکی است، اما برنامه های دولتی در مدارس فارسی بود،  بنا بر این تدریس و آموزش، سخن گفتن و نوشتن به زبان فارسی  در کلاس های  آموزشی در دوره های شش سال اول  توصیه و تاکید شده بود.

زمان و مدت تحصیل در این مدارس به دو دوره تقسیم شده بود. کلاس های بهاره، از15 ماه می(25  اردیبهشت) تا 31  اگست(9 شهریور) و بخش دوم دوره های زمستانی که  از15 اکتبر( 24مهر ماه) تا (10  فروردین) بود. جمع دو دوره فوق برابر با 9ماه تحصیلی بود که با مقررات آموزشی وزارتخانه هم آهنگ شده بود.


 مرحله دوم: آموزش کلاس های پنجم تا نهم

چهار سال قبل از ورود، اصل چهار به ایران، وزارت فرهنگ، بنای سه ساختمان را برای آموزش شبانه روزی شاگردان عشایری در فارس آغاز کرده بود. در گزارش ما، پیشنهاد شده بود که این ساختمان ها تکمیل و برای دوره دبیرستان عشایری مورد استفاده قرار گیرند. این مکان ها برای کلاس های پنجم تا نهم بوده و مدارس عشایری تامین کننده داوطلبان تحصیل در آن باشند. دانش آموزان بعد از تکمیل این دوره می توانند به مدارس معمولی رفته و یا با دیدن دوره های آموزشی یک ساله برای آموزگاری در مدارس عشایری استخدام شوند., و به این وسیله آموزگاران لازم برای  چادر مدرسه های ایلی تامین شود.

.2انتخاب آموزگاران و آموزش آنان

فرهنگ و رسوم مردم شهری و روستایی با عشایر متفاوت است. چنانچه قرار باشد که مدارس عشایری، وسیله ای باشد برای رفع این تفاوت ها، آن ها باید وسایل و روش های این فرهنگ و عادت های زندگی دوگانه را به کار ببرند. و مدارس باید منعکس کنند آن ها باشد. به همین دلیل, از یک طرف, پیشنهاد شده بود که آموزگاران مورد نیاز این مدارس از میان هر دو گروه (روستایی و عشایری) انتخاب و به کار گرفته شوند. و تلاش شود که اکثریت این معلمان از میان با سوادان عشایری و بقیه از روستا ها برگزیده شوند. از آن جا که با سوادان عشایری، دارای تحصیلات شش یا هفت ساله ای بودند، این برنامه دارای کمی و کاستی هایی  برای اجرا  داشت. از طرف دیگر, افراد روستایی دارای سواد بیشتر بودند. کمبود های کیفی سواد هر دو گروه را می شد که از طریق برنامه های آموزشی در دوره راه اندازی و متعاقب آن در دوره تعطیلات مدارس بهبود بخشید. بنا براین, تصمیم گرفته شد که یک طرح آموزشی به اجرا گذاشته شود و سازمان اصل چهار هزینه های دوره آموزشی را تامین نماید. مسئولیت پرداخت  حقوق معلمان در هر یک از طوایف ایل قشقایی بر عهده خوانین همان طایفه خواهد بود.

برای حصول اطمینان از تامین آموزگاران لازم برای مدارس عشایری، مقرر شد که یک دوره آموزشی یک ساله برای داوطلبان معلمی از میان درس خوانده های مدارس سیار، ایجاد شود و آن ها را برای آموزگاری تربیت نماید و به این وسیله آموزگاران لازم برای آینده این مدارس تامین و فراهم شوند. این تصمیم منجر به تاسیس مدرسه شبانه روزی عشایر در شیراز گردید.  محتوی آموزشی با تکیه بر دوره های آموزش حرفه ای با توجه به مشکلات خاص و نیازهای چادر مدرسه ها تدوین گردید.

3. سرپرستی و نظارت

در این برنامه پیش بینی و موافقت شده بود که چهار نفر دیپلمه از میان باسوادان عشایری توسط وزارت فرهنگ به عنوان ناظران مدارس استخدام شده و پس از طی یک دوره آموزشی به کار گمارده شوند. این دوره آموزشی توسط  کارشناسان سازمان اصل چهار  طراحی و اجرا شود. این دوره آموزشی علاوه بر دوره هفت هفته ای بود که برای آموزگان قبلا تدارک دیده شده بود. همچنین وسیله نقلیه لازم برای انجام وظایف ناظران برای رفت و آمد به مناطق ایلی  توسط سازمان اصل چهار تامین و تدارک دیده شود.  آمد و شد. این گروه ناظران در میان مناطق عشایر نشین توسط اسب صورت می گرفت که تامین آن ها به عهده خوانین گذاشته شده بود. نظارت بر کار مدارس عشایری، متفاوت و جدا از نظارت بر سایر مدارس معمولی خواهد بود. بهمین دلیل موافقت شد که وزارتخانه، بخش ویژه ای در تشکیلات خود برای این ناظرین در نظر بگیرد.

پس از مباحث زیادی این طرح کلا، توسط مسئولان ایرانی و آمریکا یی بررسی و در ماه می 1953(اردیبهشت 1332) به تصویب مقامات دو طرف رسید  و برای اجرا به واحدهای مربوطه ایلاغ شد. به خوانین طوایف اطلاع داده شد که نسبت به انتخاب و استخدام معلمان حوزه خود، اقدام نموده و آن ها را برای گذراندن یک دوره آموزشی هفت هفته ای  به شیراز اعزام کنند. این دوره در اواسط  جولای (مردادماه) آغاز و تا نیمه دوم سپتامبر(مهرماه) ادامه داشت.

در این هنگام حکومت دکتر مصدق سقوط کرد. عشایر قشقایی با دولت جدید درگیری زیادی پیدا کردند و همین امر سبب شد که، تعداد چهل نفر از کسانی که دوره آموزشی معلمی را می گذراندند، به ویژه آن هایی که از روستا ها انتخاب شده بودند، حاضر به خدمت و انجام وظیفه در میان عشایر قشقایی نشدند و ترک خدمت کردند.به سبب شرایط نامساعد سیاسی در کشور,  توزیع وسایل و امکانات لازم به بخشی از تیره های قشقایی که حاضر به حمایت از دولت جدید نشده بودند، دچار تاخیر و مشکل شد. با همه ی این احوال، از تعداد یکصد و هفده مدرسه ای که برای راه اندازی برنامه ریزی شده بودند، شصت و یک مدرسه در ژانویه 1954( دیماه 1332) افتتاح و گشایش یافتند.  در فاصله تا ماه ژوئن همان سال (تیرماه 1333) هشتاد و سه مدرسه عشایری با موفقیت تاسیس شدند و به فعالیت خود ادامه دادند.


 خیلی زود متصدیان متوجه شدند که برای موفقیت این مدارس، معلمان عشایری برای رو به رو شدن و آمادگی با مسائل و مشکلات آموزشی و خدمت در میان ایل نیاز به آموزش های بهتر و بیشتری دارند. در میان مشکلات عدیده ای که وجود داشت، امور بهداشتی و نظافت، آشپزی، توزیع غذا، مداوای کودکان بیمار، و نگهداری از حیوانات فوری و ضروزی تشخیص داده شدند و در اولویت آموزشی قرار گرفتند.

برای پاسخ به این نیازها، برنامه ریزی مجددی  به عمل آمد و آموزگاران عشایری برای آموزش بیشتر به شیراز دعوت شدند. در هنگام کوچ پاییزه سال 1333 یک دوره هفت هفته ای برای آموزش معلمان تدارک دیده شد. در این فاصله  اجرای برنامه های کمک های فنی از  طریق کارشناسان سازمان اصل چهار مورد موافقت قرار گرفت و برای اجرا در کشور برنامه ریزی شدند. از طریق این برنامه ها،, کارشناسان سازمان مزبور، بخش های بهداشت عمومی، شرایط زندگی در خانه، کشاورزی و دام داری را در عشایر قشقایی مورد مطالعه و بررسی قرار دادند. در این بررسی ها از مشارکت و همکاری معلمان عشایری استفاده کردند.

در مردادماه 1333  تعداد نود و پنج نفر داوطلب برای دوره های جدید آموزشی برای آموزگاری ثبت نام کردند. ده روز اول دوره به بررسی مسائل آموزشی و مشکلات آن در عشایر اختصاص یافت. مواد آموزشی با استفاده از تجربه معلمان گروه اول در سال پیش تهیه و تدوین شده بود.. برخی از معلمان شیوه های ابتکاری خود را که برای رفع مشکلات و دردسرها ابداع کرده بودند در گزارش های خود منعکس کرده بودند که در این دوره مورد توجه و استفاده قرار گرفتند. به علاوه از ارزیابی آنان در مورد وسایل آموزشی  که بسیاز جالب و ارزشمند بود استفاده شد.

سه هفته بعدی دوره ی آموزشی، به سه بخش تقسیم و هر  بخش دارای سی و شش ساعت زمان برای آشنایی و آموزش بود. واحد هایی در مورد، بهداشت، اقتصاد خانواده و کشاورزی در برنامه پیش بینی شده بودند.  یک خانواده قشقایی، نیز همراه مسکن چادری، احشام و سایر داشته هایش در محل آموزش معلمان مستقر شده بود، تا برنامه آموزش و مشکلات معلمان مستقیما در زندگی این خانواده مورد آزمایش و بررسی قرار گیرند.

بعد از تکمیل دوره سه هفته ای، چهارده روز به آموزش امور بهداشتی، اقتصاد خانواده و کشاوری، از طریق بخش های سه گانه فوق به شاگردان مدارس و بزرگسالان اختصاص داده شده بود. تاکید بر آموزش عملی و کاربردی موضوعات مورد نظر بودند.

هر یک از گروه ها، کارگروه هایی در باره موضوع های مورد مطالعه خود تشکیل دادند و یافته های خود را به صورت نمودارهایی تهیه کردند. این نمودارهای تجربی به صورت سه کتاب مجلد شدند. که به نام های، «کتاب بزرگ کشاورزی ما» «کتاب بزرگ زندگی خانوادگی» و «کتاب بزرگ بهداشت ما» نامیده می شدند.

معلمان به ابزار و امکانات لازم برای نمایش و انتقال این اطلاعات به دانش آموزان مجهز شدند تا هنگام برگشت به طایفه و تیره خود از آن ها  در کلاس درس استفاده نمایند. به علاوه از همه ی آنان خواسته شد، که بنا به امکانات و شرایط محیطی خود، کار گروه هایی را برای بخش های «بهداشت»,  «زندگی خانوادگی» و «کشاورزی»  در محل خدمت خود،تشکیل داده و دست یافته های  جدید خود را به صورت نمودار تهیه و گزارش نمایند تا در آینده  از آن ها در تهیه کتاب های سه گانه فوق الذکر استفاده شود.[2]

این برنامه آموزش عشایری، در حال حاضر(زمان تهیه این گزارش سال 1339) به مدت شش سال است که به اجرا گذاشته شده است. این مدت برای ارزیابی دستاوردهای این برنامه در دگرگونی رفتاری روزانه عشایر کافی نیست. اما شواهد موجود نشان می دهد که این برنامه می تواند به مردم عشایر کمک نمایند تا آن ها خود را وابسته به جامعه ملی دانسته و علاقمند باشند که استانداردهای زندگی خود را بهسازی نموده و بهبود بخشند. [3]

یک معیار برای موفقیت برنامه مزبور استقبال زیاد مردم عشایر از این مدارس و افزایش شمار ثبت نام  کنندگان و حضور شاگردان در این مدارس سیار عشایری است. پس از شش ماه از اجرای برنامه مزبور، در هر یک از کلاس های عشایری چهارده شاگرد حضور داشتند. بعد از هیجده ماه از اجرای برنامه، میانگین شاگردان مدارس به هیجده نفر  رسید و تعداد مدارس به  هشتاد و سه مدرسه  افزایش یافت. بیست واحد از این مدارس تازه تاسیس بودند.

یک معیار دیگر برای ارزیابی  این مدارس این  بود که  شاگردان این مدارس در کنار مدرسه های سیار خود مزارع سبزی کاری راه انداخته و نگهداری می کردند و سرپرستان این مدارس از سبزی هایی که توسط شاگردان کاشته می شد استفاده می کردند. وزارت آموزش ایران و اداره آموزش استان در شیراز از این مدارس دیدن کرده و به برنامه عشایری اظهار علاقه و رضایت کرده بودند. برای مدتی وزارت آموزش قبول کرد که، نیمی از حقوق آموزگاران عشایری را بپردازد. آن ها هم چنین سرپرستانی را برای نظارت بر این برنامه انتخاب کردند. وزارت خانه مدارس شبانه روزی برای شاگردان را راه اندازی نمود  و برنامه های آموزشی برای تربیت معلمان مورد نیاز مدارس را تهیه کرد تا با استخدام این آموزش دیدگان آموزگاران لازم را برای مدارس سیار تامین نماید. با توجه به تمام قرائن و نشانه های موجود،, برنامه آموزش عشایر  به صورتی که در ابتدا راه اندازی و تداوم  یافت مورد توجه دولت قرار گرفته و ادامه خواهد داشت.


نتیجه گیری

شاید ما هیچ گاه قادر نباشیم که میزان تاثیر گذاری خود(سازمان اصل چهار) را در برنامه ها  و تلاش های خود در ایران را به طور دقیق ارزیابی کنیم. اهداف اصلی برنامه های آموزشی ما به سه قسمت تقسیم می شد:

.1روابط شخصی : چنانچه ما در ایجاد روابط حسنه شخصی شکست خورده باشیم، اساس و کلید حاصل کارمان از دست رفته است. کمک های فنی ضروری هستند، اما اگر مردم به ما و اهداف و مقاصد ما اعتماد نداشته و اعتباری قایل نباشند، تلاش های فنی ارزش چندانی نخواهند داشت.

.2کمک های فنی: برخی از کمک های فنی برای آموزش در ایران لازم و ضروری بودند و هستند. آموزش گران ایرانی به این کمک ها واقف و آن را لازم می دانستند. آن ها به فنون و مهارت های جدید نیاز داشتند. ما تلاش کردیم که آن ها را  در بخش های، ساختمان سازی مدارس، طراحی و ساخت، آموزش معلمان، تنظیم و بازسازی برنامه ها و محتویات درسی، و بهبود روش های تدریس کمک کنیم. موفقیت در این بخش ها منوط به داشتن فلسفه ای کارآ و مناسب آموزشی بود.

4.فلسفه آموزشی: تغییر بنیادی در تمام نظام آموزشی نیازمند یک فلسفه و تفکر جدیدی در همه بخش ها  بود. ایجاد و توسعه یک فلسفه تازه در میان متصدیان آموزش به سبب کمبود زمینه های لازم کار دشواری است. تجربیات ما دلگرم کننده بودند. ما به این حقیقت پی بردیم که  در صورتی که ما ایده ها و نظریات جدیدی را به معلمان ایرانی ارائه می کردیم و آن را تشریح و توضیح می دادیم,  آن ها بعد از وقوف از ارزش این ایده ها از آن ها استقبال می کردند. و غالبا پاسخ ما را چنین می دادند:« این مفهوم های جدید خیلی خوب و تشویق آمیز هستند. چرا این روش را به سرپرستان وزارت خانه در استان ارائه نمی کنید که آن ها هم به این امر واقف شوند. در صورت چنین کاری،, آن ها به ما اجازه خواهند داد که ما آن را مورد عمل قرار دهیم.»


این افراد مشتاق و علاقمند به بهبود کار هستند و از طریق علت و معلول   می توانند محاسن آن را دریافته و برای بهبود نظام آموزشی آن ها را به کار گیرند. ما کسی را در ایران پیدا نکردیم که مدعی باشد که نظام آموزشی در همه زمینه ها مناسب و بی عیب و نقص است. برعکس بسیاری بر این باور بودند که نظام آموزشی ایران نیاز به بهسازی و توسعه دارد. افرادی که دارای بینش و آگاهی آموزشی بودند به دنبال شیوه های نو برای بهبود این نظام بودند  و علاقه داشتند که شیوه ها و ایده های نو را که با فلسفه های مناسب مطرح می شدند فرا گرفته و آن را به کار بگیرند به شرطی که وزارت خانه درخواست های آن را رد و بایکوت نکند.

گزارش هایی که در حال حاضر[4] از دستاوردهای مدارس عشایری منتشر شده است، حاکی از آن است که مدارس عشایری یکی از موفق ترین نظام های نوآوری است که در این زمینه صورت گرفته و در تمام جهان منحصر به فرد است.[5]


ادامه خواهد داشت........



[1] Brigham Young  - University

[2]بنا به اظهار نظر دست اندرکاران و ناظران آن دوره:« این تصمیمات در حد ایده و نوشته بود.عملا اتفاقی نیفتادواولین معلمان که بعداز (چهل نفرشهری)60نفرروستایی وعشایری بودند که نام آنان  در کتاب دانشسرای عشایری  ازطلوع تاغروب نوشته امرالله یوسفی و محمد نادری دره شوری ثبت شده است ، ازسال 1335درمنازل بزرگان ایلی شروع به کار کردند.)

 [3]  بنا به نوشته امرالله یوسفی: «قبل از سال1335  گروه معلمان انسجام نداشتند ولی از سال 35 و در دوره اول دانشسرا در سال1336 تعداد60 نفر از آموزگارانی که قبلا بصورت نامنظم تدریس کرده بودند در دوره اول دانشسرا نام نویسی و شرکت کردند»

 

[4]  در این نوشته به گزارش های که در «حال حاضر» می رسد اشاره شده و به نظر می رسد که  درنتیجه گیری بالا  کارشناسان اصل چهار، نویسندگان این مقاله خود نیز بر این باورند که طرح اولیه شان شکست خورده..فقط ایده خوبی بوده.و در حال حاضر(یعنی بعد از خروج کارشناسان اصل چهار، مجری ایرانی طرح که بهمن بیگی بوده توانسته باخلاقیت فکری وهوش بالایی که داشته باتعامل و مدیریت بی نظیر. الفبا را نهادینه کند.

 

[5] Technical Aid an Investment in People” The Point Four Program in Iran” Brigham Young Unviversity 1960 .

cotributors: John E. Bean- Max J. Berryessa- Reed H. Bradford- J. Richard Brown -A. John Clarke- Boyd H._McAffeeA. Reed Morrill - John W. Payne -Dean A. Peterson - Kenneth H. Young

مدارس سرخ پوستان آمریکا و سیاست های سازمان اصل چهار و مدارس عشایری قشقایی در ایران

در بخش های پیشین این گفتار اهداف و روش های به کار برده شده توسط دولت امریکا برای از بین بردن فرهنگ سرخ پوستان را شرح دادیم. در بخش نهایی به دنبال این پرسش هستیم که ایا مدارس عشایری در ایران نیز چنین سیاستی را دنبال می کرد؟

به این ترتیب ما با سوابق مدارس سرخ پوستان و سیاست دولت مردان آمریکایی برای نابودی فرهنگ و باورهای مردم سرخ پوست آمریکا، و تبدیل آن ها به شهروند «اروپایی-آمریکایی» آشنا شدیم. همچنینسرخ پوستان  متوجه شدیم که اصل چهار در ایران بیشتر از کارشناسان دانشگاه یوتا در ایالت آریزونا استفاده می کرد. ایالت مزبور در نواحی سرخ پوستان واقع است، و مدرسه هوپی ها نیز در همین دیار قرار دارد.و بسیاری از کارشناسان اعزامی به ایران نیز دارای دانش و تجربیاتی در زمینه مدارس سرخ پوستان در آمریکا بودند. بنا بر این ما در برابر این پرسش ها قرار داریم:

.1 آیا سیاست های دولت مردان آمریکا و استفاده از گروهی که تجربه و دانش زیادی در مورد دگرگون سازی فرهنگ سرخ پوستی داشته اند، و اعزام آن ها به ایران، برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ای برای عشایر قشقایی ایران بوده است؟

 .2 آیا برنامه فرهنگی به ویژه برنامه آموزش، اصل چهار ترومن در ایران، بر پایه همان سیاست آموزش سرخ پوستان آمریکا طراحی و برنامه ریزی شده بود؟  

 .3 آیا اعزام کارشناس آموزشی آن (گلن گیگان) از دانشگاه یوتا به شیراز برای مسئولیت و هدایت مدارس عشایری برای پیاده کردن نظام مشابه ای با برنامه آمریکایی کردن سرخ پوستان، برای از بین بردن فرهنگ قوم قشقایی و ایرانیزه کردن آنان بود؟

 .4 آیا اعزام بهمن بیگی به ایالت یوتا برای مشورت با کارشناسان «آموزشی» دانشگاه آن شهر، که مسلط به نظام آموزشی سرخ پوستان،بودند برای استفاده از آن تجارب برای پیاده کردن همان شیوه مدارس سرخ پوستان در بین ایل بزرگ قشقایی بوده است؟

 .5 آیا قانون اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع و جنگل ها در ایران که گفته شده است، به توصیه آمریکا در ایران اجرا شد، نیز ناشی از همان شیوه مدیریت آمریکا برای نابودی سرخ پوستان، برای از بین بردن فرهنگ و نظام عشایر ایران طراحی و اجرا شده بود؟

 .6 آیا در طراحی ، اداره و مدیریت مدارس عشایری ایران از این مطالعات استفاده شده است؟

 .7 و آیا نظام آموزشی عشایر ایران هم رونوشتی از آن شیوه آموزش سرخ پوستان در آمریکا بوده است ؟

برای دستیابی به پاسخ این پرسش ها، ضروری است که با نیات و مقاصد اصل چهار در ایران و فعالیت های آن در میان عشایر قشقایی ،آشنا شده و با اهداف، سیاست ها، روش های اداره مدارس عشایری در میان ایل بزرگ قشقایی نیز آگاهی به دست آورده و دستاوردها و ارزیابی های گوناگونی که از این نظام به عمل آمده است را مطالعه و بررسی نموده وبا مقایسه این دو نظام «مدارس سرخ پوستان آمریکا و نظام آموزش عشایری ایران» قضاوت کنیم که آیا مشابهت هایی بین دو نظام آموزشی  عشایر ایران و سرخ پوستان آمریکا وجود داشته است یا خیر؟؟؟  این موارد در فصل های بعدی کتاب مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

بخش اول سیاست های عشایری دولت ایران

روش های  اولیه راه اندازی مدارس عشایری

قبل از راه اندازی مدارس در میان ایل، کارشناسان اصل چهار به همراه بهمن بیگی سفرهای متعددی به میان ایل  داشتند و اطلاعات جامعی تهیه کرده بودند. در این سفر ها با خان ها و کدخداهای طوایف مختلف قشقایی و باصری صحبت و مذکراتی صورت گرفته بود. بنا بر تمایل و اظهار علاقه و اعلام همکاری این خان ها و کدخدا ها فهرستی از طوایف گوناگون ایل تهیه شده بود. این فهرست بر اساس گزارش کارشناسان دانشگاه بریگهام یونگ صد - طایفه و تیره در ایل قشقایی و باصری را شامل می شد.  صورتی از این طوایف و اولویت بندی زمانی آن ها تهیه شده بود که مدارس باید بر اساس این اولویت بندی ها راه اندازی می شدند. مراتب با خان ها و کدخداهای هر طایفه اعلام و به توافق رسیده بودند.محل مدرسه ها چادرهای سفید رنگی بودند که می بایست در میان چادرهای سیاره عشایر بر پا شوند.مقرر بود که مدارس همراه ایل در ییلاق و قشلاق ها بر پا و هنگام کوچ بزرگ بهاره و پاییزه تعطیل باشند. به دلیل کوچ عشایر استفاده از میز و نیمکت برای این مدرسه ممکن نبود. برای نشستن شاگردان، استفاده از قالی و گبه توصیه شده بود. تخته سیاه کوچکی که قابل حمل در کوچ باشد نیز برای این چادر مدرسه ها پیش بینی شده بود.یک جعبه کوچک نیز برای نگهداشت کتاب و دفتر کودکان در نظر گرفته شده بود که شاگردان می توانستند از آن به جای میز استفاده کنند. شاگردان مسئول نگهداری و حمل این جعبه بودند. معلمینی که از میان عشایر انتخاب شده بودند، محل زندگیشان در چادرهای شخصی بود و کسانی که خارج از ایل بودند، مسئولیت تامین جا و مکان با سرپرستان طوایف و معمولا کدخدا و یا ریش سفید گروه بود. انتخاب محل نصب چادر مدرسه معمولا در کنار یا نزدیک چادر کدخدا یا خان بود.شاگردانی که چادرهای آن ها دورتر از مدرسه بود باید پیاده یا سواره خود را به این مدرسه ها می رساندند.

بهمن بیگی در مورد راه اندازی این مدارس می نویسد: «برای من و همکارانم تاسیس مدرسه عشایری آسان بود. با یک آموزگار، یک چادر، دو زیلو و مقداری خرت و پرت آموزشی مدرسه ای به راه می افتاد. مراسمی برای افتتاح به عمل نمی آمد. جشنی گرفته نمی شد. پرچمی بالا نمی رفت. تابلویی نصب نمی گشت و زنگی طنین نمی انداخت. ریش سفید قبیله خوش آمدی می گفت و معلم کار خود را آغاز می کرد. اگر هوا معتدل بود در چادر و گرنه در سنگ چین یا اطاقک کاهگلی درس می داد. بسیاری از مردم شناسنامه نداشتند. معلم از بچه ها شناسنامه نمی خواست. به تاریخ تولدشان کاری نداشت. هر بچه، هر نوجوانی را که زیر آسمان و روی زمین عشایری زندگی می کرد به مدرسه می پذیرفت. دانش آموزان با قد و قواره های کوتاه و بلند دور هم جمع می شدند و کار تدریس شروع می گشت. بعضی از نوجوانان که استعداد و شتاب داشتند دو سه کلاس را در یک سال به پایان می رساندند. عده ای از آن ها هم که گرفتار کارهای خانه و خانواده بودند، اجازه غیبت می گرفتند و در سر فرصت عقب افتادگی ها را جبران می کردند. پای مقررات به کوه و بیابان نمی رسید. به هر حال دبستان کوچک و کوهستانی ما با همین سهولت و سادگی بی هیچ گونه تشریفات و دنگ و فنگ پا به عرصه وجود نهاد.»[1]

 «شکل و شمایل این دبستان ها شور انگیز بود: چادر سپید در میان چادرهای سیاه با پرچمی سه رنگ به فراز دیرک های بلند آموزشگاه. پیشرفت بچه ها چشم گیر بود، بچه های ورزیده ای که با لباس محلی، چنته های کتابشان را به گردن می آویختند و گاه از فاصله های دور سوار بر اسب های بی زین و برگ به سوی مدرسه می تاختند.»[2]

دبستان های سیار چادری را در میان عشایر ایران بر پا شدند. شکل ظاهری این مدارس که در نوع خود در دنیا بی‏نظیر بود،توجه همگان را به خود جلب می‏کرد:چادری سفید در میان چادرهای سیاه به وسیلهء معلم و دانش‏آموزان برافراشته می‏شد  و دانش‏آموزان در زیر چادرها گرد آمده و به تحصیل دانش می‏پرداختند. در مورد تامین نیازهای مدرسه ها بهمن بیگی چنین گفته است:« سازمان ما نیاز به چادر مدرسه داشت. بادها و باران های بی رحم از طرفی و کوچ های پایان ناپذیر ایل از طرف دیگر چادرهای مدارس را می فرسود و پاره می کرد. کار عده ای از معلمان به وصله و پینه و دوخت و دوز چادرها کشیده بود. من برای رفع نیازهای شخصی و خصوصی به لکنت می افتم ولی در امور عمومی قلم و زبانم روان است. به سراغ منابع پولی کشور می رفتم. شرکت نفت بزرگترین آن ها بود. یکی از زمامداران این  شرکت عظیم توقف کوتاهی در شیراز داشت. دست به دامنش شدم و نامه ای گویا و مقاله مانند دستش دادم. پس از چند ماه، جواب نامه ام رسید با چهار چادر مستعمل. به زودی تنی چند از اعضای سازمان جهانی یونیسف به شیراز آمدند و چند دبستان عشایری را دیدند چیزی نگذشت که یک دستگاه اتوبوس با یک ماشین کتابخانه سیار در اختیارم گذاشتند. قدرتی و مجوزی برای استخدام راننده نداشتم و هر دو ماشین مدتی نزدیک به یک سال عاطل و بی ثمر ماندند. هنوز اعضای یونیسف نرفته بودند که هییأتی از مربیان آلمانی از راه رسیدند و چند مدرسه چادری عشایری را دیدند. ابتکار و فعالیت ما را ستایش کردند ولی از مشاهده تخته سیاه های نیمه شکسته و رنگ و رو رفته دبستان ها متاثر شدند. مدت کوتاهی گذشت و یک صد و بیست تخته بزرگ، با دوام و خوش رنگ به دستمان رسید. قابل حمل در ایل نبود. نجاری شیرازی هر یک را به چهار تخته سیاه کوچک تبدیل کرد.»[3]


ادامه خواهد داشت.



[1] به اجاقت قسم ص 92

[2] به اجاقت قسم ص 124

[3] بر گرفته به اختصار از صفحات 174 -176 به اجاقت قسم

 

سران شاهی لو چگونه بر ایل قشقایی حاکم شدند

 

سپاه شاهی لو و ایل قشقایی در کناره های خلیج فارس

شاه اسماعیل صفوی از سال ۸۸۱ تا ۹۰۳ خورشیدی ۹۰۸ هق – ۹۳۱ (برابر با۱۵۰۲ - ۱۵۲۴ میلادی) به مدت ۲۲ سال بر تخت شاهی ایران تکیه زده و سلطنت کرد. شاه اسماعیل صفوی با جلوس بر تخت سلطنت ایران  بار دیگر وحدت ملّی ایران را احیا کرد و مذهب تشیع را رسمیت بخشید و با اتکاء به نیروی قزلباش خود نه تنها توانست مدعیان داخلی را سرکوب کند بلکه در نبرد با ازبکان نیز در مرو (۹۱۶هـ .ق) پیروز از میدان بیرون آید اما در نبرد چالدران (۹۲۰هـ .ق) از رقیب قدرتمند خود عثمانیان شکست خورد . شاه شوریده خیال که خود را ظل‏الله و ولی و مرشد کامل می‏دانست، چنان پر و بال الوهی‏اش از این شکست درهم شکست که دیگر هرگز نتوانست کمر همت بر میان بندد و با «یا حق» و «یا هو»، تبرزین‏دارها و قزلباشان را در نبرد با کفار اذن جهاد دهد و فرش زمین را به عرش ملکوت بدل سازد. این شکست و درگیری‏ها سبب شد که او امکان توجه کامل به مسایل جنوب ایران را از دست بدهد.

بنابراین، همین عدم توجه شاه اسماعیل به مناطق جنوب بود که موجب شد آلبوکرکه پرتغالی را به طمع ثروت فراوان جزیره هرموز که - یکی از بزرگ‏ترین پایگاه‏های داد و ستد بین ایران، هندوستان، عربستان و سواحل جنوبی خلیج فارس بود- روی به خلیج فارس آورد . آلفونسو د آلبوکرکه (به پرتغالی: Afonso de Albuquerque) (زاده ۱۴۵۳ م در آلهاندرا، پرتغال- مرگ: ۱۶ دسامبر ۱۵۱۵ در گوا، هند) کاشف و دولت مرد پرتغالی است. پرتغالیها نخستین بار در سال ۱۵۰۶ میلادی (۸۸۵ خورشیدی) به سرپرستی ناخدا آلبوکرکه دریانورد مشهور پرتغالی وارد خلیج فارس شدند و پس از مدتی قشم، جزیره هرمز و گمبرون (بندرعباس فعلی) را کاملاً تصرف کردند.

در سیاست کشور داری شاه اسماعیل که  ایل های موجود را کوچک می دانست و در صدد برآمد که آن ها را گسترش دهد، اقدامات وی در این زمینه سبب گسترش و ازدیاد اقوام عضو قزلباشان شد. علاوه بر قزلباشان شاه اسماعیل «از اقوام مختلف ترک زبان که با هم قرابت و قوم خویشی نداشتند، گروهی را برگزیده و در یک سپاه ویژه به نام سپاه «شاهی لو» (وابسته یا طرفدارشاه) جای داد» [1].این گروه از خاصان شاه بودند و به صورت گارد محافظ شخصی شاه و زیر نظر وی عمل می کردند. جانی آقا و قاضی آقا اجداد ایلخانان انتصابی در ایل قشقایی از  قوم آق قویونولوها و از اعضای این سپاه در دوران شاه اسماعیل بودند.[2]

اللهوردی خان گرجی از اسرای گرجی بود که در زمان شاه طهماسب از گرجستان به ایران تبعید شد، به عنوان غلام وارد دربار صفوی شد . بنا بر نوشته پیتروزالاواله (جهانگرد ایتالیایی) الله وردی ارمنی و از گرجستان بودو پس از مسلمان شدن، در زمان شاه عباس اول به مقام سپهسالاری امپراتوری صفوی و حکومت ایالت فارس امپراتوری صفوی رسید و اقدامات فراوانی برای اعتلای فرهنگ و تمدن ایران انجام داد.نوشته اند که :« الله وردی خان(گرجی) وقتی مذهب شیعه را انتخاب کرد به طایفهشاهیلو که در آن زمان از وابستگان شاه عباس بـودند پیـوست و بعدها قـسمتیاز شاهیلوها به ایل قشقایی آمدهاند».[3]

 شاه اسماعیل هنگام فتح فارس در صدد برآمد که گروهی از ترکان را در این دیار در کنار خلیج فارس جای  داده و پایگاهی از عشایر ترکان به وجود آورد. برای این مقصود گروهی از ترکان قزلباش را به این ناحیه کوچ داد. از جمله این مهاجرین ا یل ذوالقدر بود. که سالهای متمادی حکمرانی فارس را بر عهده گرفتند.

 پس از ورود پرتغالی ها نیز شاه اسماعیل در صدد بر آمد که بر تعداد عشایر ترک نشین در این  ناحیه اضافه کند. بر اساس برخی منابع کناره های خلیج فارس در ایران برخی مانند بوشهر، فلاحیه و دورق و، قشم و بحرین و .... عرب نشین  بوده اند.و شاهان صفوی به خصوص بعد از ورود پرتغالی ها در صدد برآمدند که بتوانند پایگاهی از نیروی رزمنده خودی در این دیار شکل دهند .سند و نوشته ای در  این مورد در زمان شاه اسماعیل در دست نیست اما میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری در شرح سپاهیان در(جمیع بندرات فارس) می نویسد:  ... سیوم دورق که عرب چعب اند. و بنا بر آن که شغل سپاه گری- چنانچه باید و شاید در خشکی از آن ها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده. لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده در کوهستان های قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند، چنانکه نام ایلات مذکور زنگنه کرایلی و قشقه ای و ممسینی است.، چنانچه احوالات آن ها در احوالات کل ایلات شامل نوشته خواهد شد.»[4]

به علاوه روایت است که در زمان شاه اسماعیل و یا دیگر شاهان صفوی گروهی دیگر از ترکان از جمله تعدادی از سپاهیان خاصه خود شاه صفوی که ملقب به (شاهی لو) بودند را به دامنه های خلیج فارس که در آن زمان بخشی از ایالت فارس بود اعزام کرد.مستند خاصی در این باره در نوشته های تاریخی در دست نیست اما در مورد اعزام  گروهی از ترکان شاهی لو به جنوب کشور در دوره شاه اسماعیل چند روایت از بازماندگان این خاندان وجود دارد. از جمله:.

-          ماری ترز در کتاب شهسواران ایران خود نوشته است:« بنا به اظهار سران قشقایی شاه اسماعیل برای حراست از مرزهای جنوبی در برابر پرتغالی ها که جزیره هرمز را تصرف کرده بودند و به نواحی ساحلی ایران تاخت و تاز می کردند، ایل قشقایی را به ایالت فارس کوچ می دهد. [5]

-          محمد ناصرخان آخرین ایلخان قشقایی در دوران محمد رضا شاه، در گفتگویی با دکتر لویس بک، گفته است که :"« شاه اسماعیل یا یکی دیگر از شاهان صفوی یک یا چند نفر از اجداد آن ها را برای حکمرانی بر قبایل فارس اعزام کرده است تا از تاخت و تاز و تجاوز پرتغالی ها به ویژه از استقرار نهاد های تجاری و حضورشان در خشکی جلوگیری کنند.[6]

-          پیر اُبرلینگ فرانسوی در کتاب کوچ نشینان قشقایی فارس، چنین می نویسد: «در زمان شاه اسماعیل صفوی گروهی به فرماندهی فردی به نام امیر قاضی شاهیلو(شاهلی) قشقایی، برای گسترش مذهب تشیع به جنوب ایران و فارس آمدند و با متحد کردن دیگر قبایل چادر نشین فارس ایل قشقایی را به وجود آوردند. »[7] این نویسنده در این باره منبع خود را ذکر نکرده است.

بعضی از نویسندگان تاریخ قوم قشقایی،در نوشته های خود، تاریخ کوچ این گروه از «شاهی لو»ها و دیگر ترکان را از آذربایجان به جنوب ایران را به مهاجرت ایل بزرگ قشقایی نسبت داده اند. و نوشته اند که ایل قشقایی از آذربایجان به جنوب کوچ کرده اند. و برخی هم به شعر معروف مهاجرت ترکان در نواهای ایل قشقایی که  احتمالا مربوط به این جا به جایی ترکان (شاهی لو)می باشد استناد کرده  و نوشته اند که ایل قشقایی از آذربایجان به فارس مهاجرت کرده اند:

 

بو یول گدر تبریزه اوءتبریز عزیزه***

خدام بیر یول ور بیزه=== بیز گدگ اولکه میزه

دورنام گدیران کورد لارا === ینگی دان کهنه یورد لارا

**قوچ ایگید بداو آتلا را مندن اونا سلام ا و لسو ن

 

اما با توجه با پاره ای از اسناد ازجمله:

-          در روستای ساران بالا شهرستان سپیدان (اردکان) فارس وقف نامه ای بدست آمده است که تاریخ آن مربوط به سال ۷۰۱ ه ق است که در بخشی از این وقف نامه نام ایلات و تیره های عشایر فارس ذکر شده از جمله: کردان[8] چهار دانگه، کردان قراچه، کردان ارشلو و کردان قشغایی(قشقایی ) آمده است.[9]

-           نوشته تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی در باره قوم قشقایی که  مربوط به وقایع سال ۷۹۸ هجری قمری (۷۷۴شمسی ) است

این استاد به درستی نشان می دهند که ایل قشقایی قبل از تاریخ ۷۰۱ ه ق قمری یعنی بیش از سه قرن قبل از  دوره شاه عباس ((حکومت ۹۹۶ – ۱۰۳۸ ق / ۱۵۸۸ - ۱۶۲۹ میلادی)در دیار فارس سکونت داشته اند. 

بنا بر این اسناد ، قشقایان  قبل از سال ۷۰۱ هق یعنی بیش از یک صد و هشتاد سال  پیش از جلوس شاه اسماعیل بنیانگذار سلسله صفوی بر تخت سلطنت -در فارس حضور داشته اند و  قدمت حضور مستند قوم قشقایی  در فارس چند دهه قبل از پیدایش شاه اسماعیل و دولت صفوی در ایران بوده است. پس اعزام یا کوچ قشقایی ها از آذربایجان به فارس توسط سلاطین صفوی با مدارک و مستندات موجود هماهنگی و مطابقت ندارد.

این روایت های موجود در دوران صفوی مربوط به کوچ اولیه ایل  به فارس نیست بلکه این نقل انتقال در دوران شاه اسماعیل اشاره به  نصب و اعزام فرماندهان نظامی در بار شاه یعنی خاندان و اجداد صولت الدوله است که به فارس اعزام شده اند( نه مردم و طوایف مختلف ایل قشقایی).

این گروه اعزامی به فارس  از میان  ترکان (شاهی لو)  در دربار شاه انتخاب و مامور به فارس شده بودند. مانند سایر سران نظامی که حکمرانان مناطق مختلف ایران شده بودند این دسته نیز بعد از اعزام و استقرار در فارس  فرمانده ایل قشقایی شدند .(مشروح این فرمانفرمایی شاهیلو ها در ایل قشقایی در پی خواهد آمد.)

شاه عباس که در آرزوی برانداختن تسلط پرتغالی‏ها در خلیج فارس بود با عمال کمپانی هند شرقی به منظور برکنار کردن حریف از صحنه سیاست و تجارت متحد شد و سرانجام در این زمینه قراردادی منعقد کرد، قشم و هرموز را گرفت و شکست سختی به پرتغالی‏ها داد. . فرمانده سپاه ایران در این جنگها الله وردی خان و پسرش امامقلی خان بودند که به روایت سراینده (جنگنامه کشم ) وی ظرف مدت بیست روز سپاهی از اقوام مختلف ترک، کرد و لر گردآوری نمود و روانه قشم کرد:

 

سپاهی بشد جمع در بیست یوم -- همه سرور و میر و سالار قـوم

در آن جایگه لشکری جمع کرد -- چو پروانه همراه با شمـع کـرد

روان کـرد آن لشـکـر بی‏شـمار -- ز ترک و لر و کرد و از جمع یار[10]

 

در این کشمکش ها نیروهای انگلیسی به سربازان شاه عباس همکاری داشتند . امامقلی خان حاکم فارس و از سرداران منتسب به نیروی شاهی لوی صفوی بود، در آغاز بندر گمبرون (بندر عباس کنونی) را تصرف کرد و بعد از آن یک دسته از کشتیهای انگلیسی برای انتقال نیرو به قشم به خدمت او درآمدند.

 

در مورد استقرار گروهی از ترکان قشقایی در کناره خلیج فارس نوشته مستوفی به شرح بالاموجود است ولی در مورد خانواده یا نظامیان شاهی لو ذکری و سندی در دست نیست.به علاوه گروه شاهی لو محدود به یک عده سپاهی بودند که به صورت گروه محافظ و نظامی در خدمت شاهان صفوی بودند و شکل یک قوم یا قبیله را نداشتند  و جمعیت آنان هم زیاد نبود.

ولی این احتمال وجود دارد  و در مصاحبه ناصر خان قشقایی که قبلا اشاره شد نیز آمده است که شاه عباس گروهی از  سران سپاهی شاهی لو را همراه خانواده هایشان برای سرپرستی برخی از ترکان برای سکونت و همکاری با حاکمان آن منطقه اعزام کرده باشد.این عده در کناره های خلیج فارس همراه با قشقاییان و  ذوالقدرها که از زمان شاه اسماعیل در فارس  مقیم بودند به زندگی عشایری مشغول شده اند.

 


در نوشتار پسین:

حکومت  دودمان (شاهی لو)نسب بر ایل قشقایی



[1] چنانچه در بخش های بعدی مشاهده خواهیم کرد ایلخان قشقایی از همین شیوه برای ایجاد ایل عمله استفاده کرده است.

[2] Oberling, Pierre,1۹۷۴, the Qashqai nomads of fars, Mouton, the Hagueand pari

ملک منصور خان قشقایی در مصاحبه با خانم لویز بک تبار خود را شاهی لو و منتصب از طرف شاه معرفی کرده ولی؛ در کتاب خاطرات خود، نوشته است:« اجدادمان قشقایی الاصل و از خود ایل قشقایی بوده و مامور حاکم نبودیم.»

[3]  منوچهر کیانی -  قـاباخقلی خان قورتیا قیاقلی آقا اوریاد کشکولی - کتاب ماه تاریخ و جغرافیا , مرداد و شهریور 1۳۸۴ - شماره ۹۴ و ۹۵-  ایرادی در مورد  این نوشته کیانی به چاپ رسیده است  که نوشته شده است این  روایت کاملا نادرست است چون امام قلی گرجی بود..» از منبع مورد استفاده کیانی در این رابطه اطلاعی ندارم ولی این استدلال برای رد نوشته کیانی  کاملا ناوارد است. زیرا که شاهی لو طایفه یا ایل و قوم نبوده بلکه مانند شاهسون ها نیرویی بود که از همه طوایف در آن عضو می شدند. چه بسا که از گرجی ها هم در آن عضو بوده اند.م

[4] میرزا محمد حسین مستوفی :آمار مالی و نظامی ایران در 11۲۸ یا تفضیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین صفوی به کوشش محمد تقی دانش پژوه- ص ۴۰۴-

[5]     ترز، ماری  شهسواران کوهسار؛ سفرنامه نواحی جنوبی ایران و ایل قشقایی، ترجمه محمد شهبا، تهران، پیراسته.سال 1۳۷۶  ص ۸۳

[6] Naser Khan personal interview ۲۹ August 1۹۷۹ Tehran. He also recounted this story to Ullens de Schooten (1۹۵۴:۷۷) –Qashgha’i of Iran p ۴۶

[7] Pierre Oberling. “QAŠQĀʾI TRIBAL CONFEDERACY i. HISTORY”. In Encyclopædia Iranica. vol. 1. Bibliotheca Persica Press, July ۲۰, ۲۰۰۳

[8] کرٌد به کوچ نشینان اتلاق می شده است.

[9]صداقت کیش جمشید -مجله انسان شناسی شماره ۱۰ بهار و تابستان ۱۳۸۸

 

[10]   جنگنامه کشم و جرون نامه، به تصحیح محمدباقر وثوقی و عبدالرسول خیراندیش، تهران: 1۳۸۴،