قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

کتاب - نقش محّمد بهمن بیگی و مدارس عشایری در دگرگونی اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی - ایل بزرگ قشقایی

سرآغاز

 

"دشواری نویسنگان هیچ گاه تغییر نمی کند. نویسندگان همیشه در پی آنند که

 حقیقت را در یابند، و وقتی که به آن دست یافتند؛ می خواهند ببینند، چگونه آن را

 به قلم کشیده و بیان دارند، تا به صورت جزیی از تجربه خواننده یا شنونده در آید"[1]

 

بخش آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد(  یونسکوUNESCO، سواد و آموزش را کلید آیندة بشر می‌داند زیرا آموزش و سواد آموزی اعضای جامعه، نه تنها موجب رشد اقتصادی می‌شود بلکه کلید توسعة سیاسی و پیشرفت اجتماعی ملت‌ها و جوامع نیز محسوب می‌شود.

سواد، حقی بنیادین و انسانی است و ابزاری اساسی برای آگاهی یافتن از تصمیمات و مشارکت کامل در رشد جامعه به شمار می‌رود. سوادآموزی بیدار کردن نیروی خلاقة خفتة انسان‌ است، ایجاد توانایی‌های درونی، بردباری و برقراری تفاهم و مسلط کردن افراد بر سرنوشت خویش. سوادآموزی یعنی آزادی و دروازه‌ای است به سوی صلح، برابری و عدالت و کسانی که این ابزار را در اختیار دارند از توانمندی‌های بیشتری برای زندگی اجتماعی برخوردار خواهند شد.

سوادآموزی به‌معنی توانمندسازی، باعث افزایش سطح آگاهی‌ها می‌شود و بر رفتار افراد، خانواده‌ها و جوامع تأثیر می‌گذارد. سواد مهارت‌های ارتباطی را بهبود می‌بخشد و دسترسی به دانش را آسان می‌کند و خودباوری و اعتماد به نفس لازم را برای تصمیم‌گیری در اختیار افراد قرار می‌دهد.

مردم عشایر قشقایی همانند بسیاری از اقوام کوچروی ایران زمین، از گذشته های دور تا عصر حاضر، قرن ها بی نصیب از این حق انسانی بوده اند. تا شصت سال پیش بجز یکی دو مورد اقدام بسیار کوچک که از طرف دولت برای تاسیس مدرسه در عشایر برداشته شده و بدون توفیق بازماند، هیچ گاه تلاش نظام مند و مفیدی در این باره به عمل نیامده بود. متاسفانه از سوی ایلخانان ایل قشقایی نیز برای سواد آموزی در میان مردم عادی ایل نیز اقدامی صورت نگرفته و اثری از فعالیت ها و دستاوردهای آنان در این مورد به یادگار نمانده است.

نظام آموزش عشایر ایران پدیده ای است نو که در دوره معاصر ایران.  توسط محمّدبهمن بیگی پایه گذاری و گسترش یافته است. وی نخستین چادر مدرسه ی ویژهٔ آموزش عشایر را در سال 1331  در کنار چادر خود و پدرش برای کسان و وابستگانش برپا کرد و به عنوان معلم و ناظر بر تعلیم دهندگان این مکتب به همراه ایل کوچ و زندگی کرد. در ییلاق و قشقلاق به کودکان قشقایی درس داد. از این تاریخ است که، نخستین مدرسه ها با سبک و سیاق جدید آموزشی در عشایر قشقایی راه افتادند. وی با شناختی که از زندگی و فرهنگ ایلی داشت، آموزگارانی را از میان جوانان نیمه باسوادان ایلی برگزید و آن ها را آموزش داد، تا در هشت ماه از سال در بهار و تابستان و پاییز و  زمستان به کودکان ایل درس بدهند. و به این طریق بنای نظام گسترده آموزش عشایر را در سرتاسرکشور بنیان نهاده و توسعه داد.

 معلمان این مدارس در سرتاسر ایران زمین، در بین دره های صعب العبور و کوهستان های پر برف و دشت های فراخ را برای تعلیم فرزندان کوچ نشین وطن، درنوردیدند و در کنار سیاه چادرهای عشایری خیمه درس و مشق بر افراشتند تا نبوغ فرزندان عشایر را شکوفا کنند. این آموزگان تحت سرپرستی مردی از میان ایل بزرگ قشقایی از ناممکن؛ ممکن ساختند. کاری که همه غیرمقدورش اش می پنداشتند به واقعیت آشکار تبدیل کردند.

بهمن‌بیگی که خود پرورده درد و رنج ایلی بود و در این چالش بزرگ آغاز گر و تلاشگر شد. شاید خود نیز در آن زمان بر این باور نبود که قدمی که برداشته است چگونه به بار خواهد نشست امّا مصمّم بود و با تمام توان در این عرصه قدم گذاشت. وی به تجربه و مطالعه در میان ایل دریافته بود که تنها راه نجات عشایر در بالا بردن سطح سواد جمعیّت عظیم آنان است. دریافته بود که «کلید مشکلات عشایر در لابه‌لای الفبا است»،  

بهمن بیگی؛ به مشکلات و کمبودهای مردم ایلش آشنایی داشت. می دانست که؛  در ایل مدرسه ای برای سواد آموزی مردم عادی، وجود ندارد. درس خواندن و با سواد شدن مخصوص فرزندانِ خوانین و توانمندان است. در میان عشایر نه تنها مدرسه ای دولتی یافت نمی شد، بلکه هیچ نهاد دولتی به جز نیروی نظامی برای نظارت بر مردم عشایر وجود نداشت. خوانین و توانمندانی ایلی، برای تعلیم کودکان خود، معلم سرخانه داشتند و هزینه این معلمان را پرداخت می کردند. ولی مردم عادی قدرت تامین هزینه های معلمین سرخانه را ندشتند. و به همین دلیل فرزندان آن ها از دسترسی به سواد بازمی ماندند.

بهمن بیگی می گوید ؛ آن چه من می خواستم، تعمیم این مکتب ها و مدارس خصوصی بود. می خواستم که نعمت سواد عمومیت یابد و همگانی شود تا فقیر نیز مثل غنی و چوپان زاده هم مانند خان زاده بر این سفره کریم بنشیند . وی تلاشی را آغاز که این کمبود را به ترتیبی حل کند. وی با توسل به خوانین درجه دو(نه سران و رهبران ایل) و ثروتمندان طایفه ها ، حمایت آن ها را برای تامین حقوق تعدادی معلم را  به دست آورد و چندین مدرسه در میان عشایر راه انداخت. این روش در مدارس محدود اولیه موثر و مفید بود، اما در درازمدت دچار مشکل شد. و مشارکت کنندگان از تامین  حقوق آموزگاران خودداری کردند و همکاری مردمی با وی قطع شد. بهمن بیگی با تلاش بی امان خود، سرانجام وزارت فرهنگ را قانع و راضی برای تامین بودجه این مدارس نمود. طرح وی که به کمک کارشناسان اصل چهار تهیه و تدوین شده و مناسب برای کوچ روی بود سرانجام به تصویب دولت رسید و از این تاریخ بهمن بیگی رسما از طرف دولت مامور اجرای طرح آموزش در میان ایل قشقایی شد و بعدا به درخواست دولت آن را به تمام عشایر ایران توسعه داد و به مدت سه دهه آن را اجرا و مدیریت کرد.

 نظام آموزش عشایر در کشورهای متعددی در جهان سوم، توسط دولت های گوناگون برنامه ریزی و به اجرا درآمده است، اما هیچ یک از آنان به اهداف تعیین شد خود دست نیافته و موفق نشدند. نظام آموزش عشایری ایران تنها نظام موفق در آموزش عشایری است. به همین دلیل مورد توجه بسیاری از نهادها و سازمان ها و پژوهش گران در ایران و جهان قرار گرفته است.

در مورد فعالیت های بهمن بیگی در طول نیم قرن گذشته،سخن های فراوان گفته و نوشته های زیادی به قلم کشیده شده و چندین پژوهش میدانی در این مورد صورت گرفته است که هریک بخشی از فعالیت های مختلف نظام عشایری را از زوایای گوناگون منعکس می کند. اما جای یک پژوهش کلان برای ارزیابی دستاوردها و از دسترفته های این نظام  هم چنان خالی است.

با توجه به زمان راه اندازی و توسعه این نظام در دهه سی در ایل قشقایی است که تحولات سیاسی آن دوره، نظام سنتی ایل را در هم شکست و حمایت اصل چهار آمریکا از این برنامه و در پی آن؛ توصیه اصلاحات ارضی در کشور توسط دولت آمریکا، که نقش مخربی را در زندگی کوچ روان پدید آورد. شاید یاد آور تاریخی نظام آموزش و تقسیم زمین های سرخ پوستان در آمریکا ست. به علاوه انتخاب گروه کارشناسان اصل چهار آمریکا، به ویژه نظام آموزش عشایری؛ از میان کسانی که مقیم در ایالت سرخ پوستان بوده و تجربه هایی در تحقیق و اجرای این فعالیت ها داشتند، شک و تردیدهایی را در مورد اهداف آمریکا و بعد از آن دولت کودتای پس از 28 مرداد برای حمایت و توسعه  این نظام آموزشی در میان عشایر پدید آورده است که تاکنون در ایران مورد بررسی چندانی قرار نگرفته است.

 نویسنده تلاش کرده است که اطلاعات لازم را در رابطه با اهداف نظام آموزش عشایر؛ از دیدگاه دولت مردان ایران و رهبر این نظام آموزشی(محمد بهمن بیگی)،  چگونگی راه اندازی، توسعه  و مدیریت این مدارس و سایر عوامل سیاسی و اجتماعی مرتبط با آن را جمع آوری و طبقه نموده، ارائه دهد، تا امکان بهتری برای ارزیابی؛ نقش و  تاثیر نظام سواد آموزی را در دگرگونی اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی مردم قشقایی، که هدف اساسی این کتاب است، فراهم نماید. علاوه بر تسهیل دستیابی به هدف مزبور، کوشش بر این بوده است که، پاسخ هایی هم برای پرسش های زیر پیدا کند:

·      آیا سیاست های دولت مردان آمریکا و استفاده از گروهی که تجربه و دانش زیادی در مورد دگرگون سازی فرهنگ سرخ پوستی داشته اند، از جمله گلن گیگان که تز دکترای خود را در مورد نظام آموزش سرخ پوستان نوشته بود و اعزام کارشناس مشابه ایشان، به ایران؛ برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ای مشابه دگرگونی فرهنگ سرخ پوستان برای از بین بردن فرهنگ قوم قشقایی و ایرانیزه کردن عشایر قشقایی ایران بوده است؟  

·      آیا اعزام بهمن بیگی به ایالت یوتا در آمریکا؛ برای مشورت با کارشناسان «آموزشی» دانشگاه آن شهر، که مسلط به نظام آموزشی سرخ پوستان،بودند برای استفاده از آن تجارب برای پیاده کردن همان شیوه مدارس سرخ پوستان در بین ایل بزرگ قشقایی بوده است؟

·      آیا در طراحی ، اداره و مدیریت مدارس عشایری ایران از این مطالعات و تجربه سرخ پوستان استفاده شده است؟ و نظام آموزش  عشایر ایران هم رونوشتی از شیوه آموزش سرخ پوستان در آمریکا بوده است ؟

·      نقش اصل چهار در اختلافات بین سران ایل قشقایی و دولت در ۲۸ مرداد چه بوده است؟

·      آیا قانون اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع و جنگل ها در ایران که به توصیه آمریکا در ایران اجرا شد، نیز همانند روش آمریکاییان که برای نابودی فرهنگی سرخ پوستان به اجرا گذاشته شده، برای ایران طراحی و توصیه شده بود؟

برای دستیابی به پاسخ های مناسب؛ این نوشته ها را با معرفی کوتاهی از ایل بزرگ قشقایی و شناختی از شیوه آموزش سنتی در کشور آغاز و در پی آن زندگی موسس و بنیانگذار این مدارس و حوادث تاریخی که بر وی و ایل بزرگ قشقایی گذشته است را در دوره معاصر مرور کرده و با انگیزه و هدف بهمن بیگی و دولت مردان ایران در راه اندازی این مدارس آشنا خواهیم شد.

حوادث مهمی که در طی دوران راه اندازی ابن مدرسه ها در کشور و ایل قشقایی رخ داده و بر آن اثر گذار بوده اند از جمله؛ کودتای بیست و هشت مرداد و سرنوشت سران ایل بزرگ قشقایی،  ورق زده و بررسی می شوند.

در بخش های دیگری از این کتاب؛ راهبردها و مدیریت نظام آموزش عشایر و دستاوردهای آموزشی و اثر عوامل محیطی موثر برآن ها، همانند؛ تقش سازمان اصل چهار ترومن آمریکا که از حامیان اولیه این نظام آموزشی بوده، و تاریخچه و سبک مدارس سرخ پوستان آمریکا که مشابهت هایی با مدارس عشایر ایران داشته ، و بهمن بیگی قبل از گسترش مدارس قشقایی از آن ها بازدید کرده بود، ارانه خواهند شد.

اثرات انقلاب سفید و اصلاحات اراضی و ملی شدن جنگل ها و مراتع در دوران محمد رضا شاه را  بر زندگی مردم قشقایی و مدارس عشایری را خواهیم شکافت.

رویداد انقلاب اسلامی و سرنوشت سران قشقایی و موقعیت موسس مدارس عشایری خود بخش دیگری از نوشته های این کتاب خواهند بود.

نقش مدارس عشایری در دگرگونی، فرهنگی  اجتماعی  سیاسی و اقتصادی قوم قشقایی و ارزیابی های اندیشمندان گوناگونان از نظام آموزش عشایری زینت بخش فصل هایی دیگری از مطالب کتاب می باشند.

در بخش های پایانی کتاب، زندگی بهمن بیگی بعد از انقلاب اسلامی و برخورد سران ایل بزرگ قشقایی بعد از بازگشت به ایران، با وی و سرانجام نظام مدارس عشایری از زبان ایشان باز گو شده است.

و فصل پایانی بخش کتاب به نام فرجام کار است که نگاهی به شرایط زندگی مردم عشایر قشقایی و تلاش های بهمن بیگی در این باره خواهد بود.

مولف سعی کرده است که علاوه بر دیدگاه نویسندگان مختلف در رابطه با مدارس عشایری و مدیریت آن، نقطه نظریات شخص بهمن بیگی را  در حد امکان به دست آورده و آن ها را در هر یک از زمینه های مورد بحث جای دهد..

 برنامه های نظام آموزش برای سواد آموزی کودکان عشایری و موسسات مختلف وابسته به این نظام در میان عشایر قشقایی دگرگونی های زیادی در نحوه زندگی، باورها و رفتارها و موقعیت اجتماعی این قوم ایجاد کرده است. گروهی این دگرگونی ها را تبدیل ساختار اجتماعی قشقایی از «طبقاتی» به «شایسته سالاری» ارزیابی کرده و آن را  عاملی برای بروز استعدادهای مردم دانسته اند که سبب بهبود سطح زندگی مردم  و ارتقاء جایگاه اجتماعی آنان شده است. این دستاورد را مهمترین هدف مورد نظر بنیان گذار نظام آموزش (بهمن بیگی) به شمار می آورند و به آن ارج می گذارند. برخی نیز این دگرگونی را ضرورت زمان دانسته و معتقدند که زندگی مدرن (مدرنیته) با قدرت اعجاب برانگیزی پیش می رود و سنگرهای بومی و قومی را یکی پس از دیگری تسخیر می کند. ایستادن در برابر این مدرنیته برخلاف رود شنا کردن است و چشم پوشی بر ضرورت تاریخ و تحولات اجتماعی می باشد.

پاره ای نیز اجرای این نظام را به زیان فرهنگ و هویت مردم قشقایی ارزیابی می کنند. و بر این باورند که؛ زبان و فرهنگ دیرینه قشقایی که معرف هویت و شناخت آن بوده مورد تهاجم شدیدی قرار گرفته که بازسازی آن را غیر ممکن می دانند. و این  لطمه را بزرگترین از دسته رفته نظام آموزش عشایر به شمار می آورند..

امیدوارم که خوانندگان با توجه به شرایط اجتماعی  سیاسی و امکانات موجود در دوره راه اندازی این نظام، و اطلاعات گردآوری شده در این کتاب، در مورد دستاوردها و از دست رفته هایش؛ برداشت مناسب را برای ارزیابی به دست آورند.

به امید روزهای بهتر برای زندگی قوم و مردم قشقایی در ایران و جهان

نوروز دّرداری(فولادی)

اتاوا- کانادا -آذرماه 1391


برگی از تاریخ ایران و قشقایی

ناصر خان ایلخان عشایر قشقایی که سناتور و رهبر ایل قشقایی در فارس بود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ به صورتی سلطان بی تخت تاج این دیار به شمار می رفت از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود. او پس از کودتا باید تصمیم می گرفت که با دولت زاهدی که از دوستان قدیمی او بود، همکاری کند و یا از نخست وزیر برکنار شده یعنی دکتر مصدق حمایت کند. او راه دوم را انتخاب کرد. ناصر خان قشقایی تنها سیاست مدار ایرانی بود که به حمایت از دکتر مصدق برخاست و همه داشته هایش را به این دلیل از دست داد.

ناصر خان که در این ایام در میان ایل بود به محض دریافت خبر کودتا، به افراد ایل قشقایی آماده باش کامل داد و دستور خلع سلاح پاسگاه های محلی را صادر کرد.[1] بنا براین، کلیه پاسگاه های بین فیروزآباد شیراز از سوی قشقایی ها به سرکردگی سهراب خان قشقایی (کلانتر ایل عمله و پسر عمه و داماد ناصرخان) خلع سلاح شدند.[2]

در روز نوشت های ناصرخان در همان روز ۲۸ مرداد نوشته شده است:«منهم به تمام ایلات دستور آمادگی دادم و آقای ابراهیم خان دره شوری را برای حفظ آرامش و مراقبت وضع دوایر دولتی به سمیرم فرستادم، به آقای کاکاجان خان چگینی هم دستور دادم تفنگهای ژاندارمری سمیرم و حنا را گرفت. ناگزیر برای پیروزی ملت ایران فعالیت کنیم. خدا عاقبت این ملت بدبخت را بخیر کند.»[3]

این امر نشان می دهد که ایلخان قشقایی قبلا  اطلاعاتی در این زمنیه داشته و مقدماتی را فراهم کرده بود که در یک فاصله زمانی یک روزه توانسته   پاسگاه های  منطقه را خلع سلاح  کند.

ناصر خان در همان روزی که مشغول خلع سلاح پاسگاه های ژاندارمری بود،  تلگرافی  به  زاهدی نخست­وزیرکودتا، مخابره نمود: "حضور تیمسار سرلشکر زاهدی، تهران، قبل از آنکه بخواهم به تعارف معموله بپردازم گمان می‌کنم در ارادت قلبی ودوستی بی‌غل‌وغش سی‌ویک‌ ساله‌ام هیچ تردیدی نداشته باشید و مسلماً مطالبی که می‌خواهم عرض کنم از قلب صمیمی یک دوست حقیقی است که به نوک قلم آمده­ وبرروی صفحه کاغذ جاری می‌شود(برای صدمین دفعه گول خوردید). .....تصور می‌نمودم اگر وقتی حضرت‌عالی قیام کنید اولین کس بنده وبرادرانم وایلم خواهد بود اما بدبختانه قسمی شده است که باید از هم فاصله بگیریم. موضوع مالی ومادی نیست که شخص بتواند غمض‌عین کند، موضوع عقیده است وآن هم چیزی نیست که بتوان تغییر داد. حال هم در عا‌لم ارادت عرض می‌کنم (برگ عیشی به گور خویش فرست). حالا هم مجال دارید تا قوه در دستتان است می‌توانید قیامی کرده به ملت ایران ثابت کنید که تیمسار زاهدی همان است که مردم تشخیص داده‌اند ویقین دارم تشخیص مردم هم غلط نیست. از همه چیز گذشته، می‌دانید همکاری با مؤمن و مؤمنین بدیمن است و عاقبت نداشته ونخواهد داشت. بیش ازاین مصدع ا‌وقات نمی‌شوم، مراد ما نصیحت بود وگفتیم حوا‌لت به خدا کردیم ورفتیم. دوست قدیم شما،محمّد‌ناصرقشقایی". [4]

ناصرخان روز ۳۰ مرداد- اعلامیه‌ای خطاب به « ملت ایران» صادر کرد و مردم را به قیام فراخواند. این اعلامیه اگر چه تنها در حوزه تحت نفوذ قشقایی­ها پخش گردید، اما مطابق نسخه‌ای ازآن که در آرشیو مرکز اسناد ملی موجود است، توسط نیروهای حامی مصدق در تهران نیز تکثیر و منتشر گردید :

-         "هم­میهنان عزیز؛ در این موقع که جیره خوران و مزدوران اجنبی‌پرست دست به اعمال ضد ملی برعلیه ا‌ستقلال ایران عزیز و بیست میلیون افراد محروم ملت ایران زده‌اند، ...... هموطنان، دراثر کوچکترین غفلت، ملک وملت ایران برای همیشه در زیر استعمار جابر انگلیس باقی خواهد ماند و تا ابد اجنبی‌پرستان جابرانه به ملت رنجیدة ایران آقایی خواهند کرد. بکوشیم تا لکة این بدنامی را با خون خود و فرزندان و برادران خود از دامان ملیت وسربلندی خود پاک کنیم. افراد وطن‌پرست ایلات قشقایی وجوانان غیور فارسی، تا پای جان، تا سرحد آمال خویش جانبازی کرده با هواداران شرکت غاصب و دشمنان ایران عزیز مبارزه می‌کنند. محمّدناصرقشقایی[5]

این نامه توسط حزب توده چاپ و در تهران و شهرستان ها به صورت گسترده ای توزیع کرده بود. در همین رابطه؛ ناصرخان در خاطرات خود نوشته است:« شرحی بهمن بیگی از شیراز نوشته بود که از طهران آمدم. اخیرا اعلامیه ای به امضاء شما؛ توده ای ها منتشر کرده اند که خیلی شدید است و آمریکایی ها را زیاد نگران کرده است. من آن ها را قانع کردم ولی مایلند شما تکذیب نمایید. بعد آمریکایی ها مایلند دولت زاهدی را جدا تقویت کنند و با کمونیزم مبارزه نمایند و یکی از این عاملّین هم قشقایی باشند.[6]

تیمسار زاهدی جوابی به اعلامیه وتلگراف ناصرقشقایی نداد اما دستور داد تا سرتیپ دولو،کفیل ا‌ستانداری و فرمانده لشکر اصفهان، پاسخ وی را در اعلامیه‌ای با هواپیما بر روی نواحی اقامت ایل قشقایی پخش کند. اعلامیه نظامی شامل مراتب زیر  بود:

 " برابر اطلاع رسیده مطالبی به امضاء آقای محمّدناصر قشقایی در منطقه سمیرم منتشر شده که خلاصه مضمون آن تحریک اهالی وایلات وطن‌پرست وشاه‌دوست به مخالفت[با] دولت قانونی و ملی می‌باشد....... و این ا‌نتشارات اگر حقیقتاً به امضاء آقای محمّدناصرقشقایی باشد، اخطار می‌گردد که ایشان وآقایان محمّدحسین وخسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود وتقاضای بخشش به اصفهان بیایند، مطمئناً در امان خواهند بود ودر غیر این صورت با افرادی که به هواداری آنان فریب بخورند و برخلاف وظیفه دیانتی وملی اقدام وبرای مردم یا افرا‌د پاسگاه ژاندارمری و غیره به عناوین مختلف زحمت واشکالاتی ایجاد نمایند،آگاه باشند [که] بدون هیچ‌گونه رحم با سرعت وشدت از زمین وهوا سرکوب و مجازات ملی درباره این قبیل عناصر خائن که برای زیاد کردن ثروت وآسایش شخصی خود، جان افراد ایل را به خطر می‌اندازند و با دزدی و برادر‌کشی، سرپرستی و ا‌فتخار ایلی را برای خود انتخاب کرده‌اند، در مقابل قدرت نظامی که مأمور و مسئول حفظ جان ومال ملت است،آنها را معدوم تا سایرین نتیجه مخالفت و خیانت با ملت را بدانند. و همواره آگاه باشند که تمام سازمان‌های کشوری ولشگری از میان ملت انتخاب شده ودر حال حاضر جز خدمت وآسایش جامعه ایرانی هدفی ندارد. کفیل استانداری استان دهم وفرمانده لشگر نه اصفهان، سرتیپ دولو."[7]

ناصرخان پاسخ این اعلامیه تهدید‌آمیز را با تلگرافی که در آن سرتیپ را به‌خاطر تغییر سریع عقیده سرزنش می‌نماید، بدین­گونه داد: " تیمسار سرتیپ دولو فرمانده لشکر دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق و فرمانده فعلی وکفیل استانداری دولت مقتدر تیمسار سرلشکر زاهدی، اصفهان؛ اعلامیه آن تیمسار که مبنی برتهدید والدرم بلدرم یک مشت مردم این مملکت بود زیارت ]شد[، اینجانبان پدر در پدر خدمتگذار این آب وخاک بوده وخون خود را به شهادت تاریخ در راه این مملکت ریخته وهیچ­وقت ترس و هراس از حمله‌های هوائی وزمینی ودریائی نداشته‌ایم. جای بسی تأسف ا‌ست­که بعضی از افسران ومأمورین دوره بیست ساله، همیشه قدرتی راکه ملت بیچاره تقدیم آنها داشته‌ فقط ‌و فقط برعلیه ملت و برادرکشی و برای جمع‌آوری و ازدیاد ثروت ورسیدن به مقام ونفع اجنبی به کاربرده ...روزی نیروئی [را] که با خون وپول این مردم محروم تهیه شده عده‌ای را برای خرد و خمیر کردن مجسمه شاه تقویت و روز دیگر همین قوه وهمان مردم را برای نصب همان مجسمه پشتیبانی و با پخش اعلامیه‌های اهانت‌آمیز به اشخاص غیر مسئول بدون مقدمه  وسبب حمله وتوهین می‌نمایند....در خاتمه از خداوند متعال خواهانم که همة مردم این مملکت ومخصوصاً برادران ارتشی را راهنمایی کند که آلت دست اجنبی نشده و همه بطور برادری به نفع مملکت وخدمت به میهن و ملت دوش‌به دوش قدم بردارند. محمّدناصرقشقایی ". [8]

و در فاصله کمتر از دوهفته از کودتا، بر اساس گزارش ژاندارمری کل کشور،قشقایی ها به اقدامات خود علیه دولت زاهدی ادامه  و توسعه دادند. آنان به جمع آوری نیرو از طایفه های مختلف پرداختند. آنان همچنین ضمن برقراری ارتباط با سران ایل بویر احمد از جمله خسرو خان و ضرغام خان، ولی پناهی و دیگران ، آنان را با خود همراه ساختند. سران بویر احمد نیز به جمع آوری نیرو و تفنگچی مشغول شدند.[9]  و در تاریخ هفدهم شهریور فرمانده ژاندارمری از اشغال تنگه ی کله ای در مسیر فیروزآباد شیراز و قطع مسیر ارتباطی گروهان ژاندارمری فیروزآباد با هنگ شیراز را گزارش داده است.

در ۱۶شهریور  ۱۳۳۲ سه نفر از اعضای حزب توده با ناصر خان ملاقات کردند و اظهار داشتند:  شما و ما با شاه مخالفیم و در این قسمت همکاری می کنیم و کمک هایی را هم می توانیم بکنیم. اگر به شیراز حمله کنیم ما می توانیم در وسایل موتوری و بعضی نقاط خرابکاری هایی بنماییم. و دو سه دستگاه بی سیم بدهیم  یک هییت بفرستیم وقتی شهر را تصرف کردید، تحت نظر همان هییت شهر اداره شود. اگر تانک یا ذره پوش به دست آوردید ما اشخاصی داریم که عراده ها را به کار بیندازند. و می توانیم افسرانی به شما بدهیم که در کارهای جنگی کمک کند. من هم جواب دادم مذاکرات باید بعد از چند روز ادامه پیدا کند ما هم باید با مردم خودمان مشورت کینم. (وضع ما طور غریبی شده است . از یک طرف بلوک غرب و دولت ایران از طرف دیگر کمونیست ها تهدید می نمایند.)[10]

در این میان سخنگوی ایل قشقایی -«حبیب الله رضازاده »-به خبرنگاری «یونایتدپرس» گفت :«قشقایی ها خواستار آزادی دکتر مصدق و شروع انتخابات پارلمانی هستند». وی افزود:« اگر دولت تقاضای آنان را قبول نکند، قشقایی ها با هفتاد هزار نفر شیراز را تهدید خواهند کرد».در واکنش به این مصاحبه، رئیس ستاد هشدار داد که «در برابر قشقایی ها با تانک و هواپیما مقاومت خواهند کرد».

در پی این حوادث وآمادگی قشقایی­ها و متحدانشان برای اقدام به نفع نهضت ملّی، دولت کودتا نیز درآن ابتدا در وضعیتی نبود که بتوا‌ند با اعمال قدرت بر ا‌وضاع مسلط شود. حمایت مردمی از مصدق درگوشه وکنار کشور، تشکیل کمیتة مقاومت ملّی توسط افراد جبهه ملّی و تشکیل ستادی با عنوان « ستاد خنثی سازی کودتا» توسط حزب توده[11]، عواملی بودند که باعث می‌شدند تا حکومت و دولت کودتا نتوانند به راحتی دست به هراقدامی علیه مخالفان بزنند. از همین ­رو، زاهدی علاوه بر دوستی دیرینه‌ای که با برادران قشقایی داشت، اما بیش از آن به خاطر عوامل یاد شده تلاش نمود تا با آنها از در صلح درآید. به همین منظور، روز ۳۱ مرداد، از طریق سرتیپ جهانگیری، فرمانده لشکر فارس، تلگراف ذیل را برای ناصرخان فرستاد: " بر حسب امر جناب نخست‌وزیر به جناب ناصرقشقایی ا‌طلاع دهید هیچ‌گونه نگرانی نداشته باشند، خانواده قشقایی مثل خانواده من است". [12]و در همین هنگام به فکر چاره کار و فرستادن نمایندگانی از طرف دولت برای مزاکره با برادران و ایل بزرگ قشقایی افتاد. حسین مکی در این مورد، در خاطراتش چنین می­گوید:

"در دومین دیداری که در ا‌واخر هفته اول حکومت زا‌هدی با وی به­عمل آمد، چون از روابط دوستی من با قشقایی­ها با خبر بود، ضمن گفتگوهایی گوناگون، صحبت از مخالفت قشقایی­ها به میان آورده گفت: پس از ۲۸  مرداد سال ۱۳۳۲ ناصرخان و خسرو از تهران به میان ایل قشقایی رفته‌اند وقصد طغیان دارند. دولت ناچار است با تمام قوا آن را سرکوب سازد.آمریکایی­ها حاضرند تعدادی هواپیمای بمب افکن مدرن در اختیار دولت بگذارند تا بتوانیم ایل قشقایی را بمباران ونابود کنیم... "

حسین مکی سپس اضافه می‌کند که زاهدی ا‌‌لبته بی‌میل نیز نبود تا مشکل با مسالمت وگفتگو حل شود واز وی خواست تا به نمایندگی از طرف دولت با قشقایی­ها صحبت کند اما او علی هیئت را برای این منظور پیشنهاد کرد.[13]

به این ترتیب، علی هیئت به عنوان استاندار جدید فارس تعیین شد تا گفتگو با قشقایی­ها را نیز به انجام برساند. همزمان با حرکت نامبرده، تلگراف ذیل از طرف زاهدی برای ناصر قشقایی مخابره شد:

" جناب آقای محمّدناصرقشقایی، ممکن است در این کشمکش اخیر اتفاقاتی رخ داده باشد، ولی جناب آقای هیئت که طرف اعتماد عموم است به استانداری فارس تعیین وحرکت کردند. یقین جلوگیری از هرگونه سوءتفاهمات خواهد شد. ا‌طمینان داشته با‌شید که در حکومت اینجانب جز رفاه حال عموم وبالا بردن سطح زندگی مردم منظور دیگری نداشته ویقین دارم با سوابقی که به اخلاق اینجانب دارید با کمال ا‌طمینان در پیشرفت کار دولت و رفاه عموم، مجاهدت خواهید فرمود . نخست‌وزیر فضل‌الله زاهدی."[14] 

به دنبال چرخش سیاست حکومت به سمت مسالمت با قشقایی­ها ، فرمانده لشکر اصفهان نیز به تبعیت از دولت، همان رفتار را در پیش گرفت. روز اول شهریور نمایندگان لشکر اصفهان با ناصرخان ملاقات کردند اما وی با این پیام که «بعد از اعلامیة ا‌هانت‌آمیز حاضر به مذاکره هم نیستم» [15]آنها را پس فرستاد و حاضر به ملاقات با نمایندگان اعزامی نشد.

روز بعد ناصرخان در دیداری با خسروخان بویراحمدی(ضرغام­پور) ودیگر نمایندگان خان­های بویراحمدی طرفدار مصدق که به دیدار وی آمده بودند، اتحاد ویکپارچگی نیروها را ستود وپیروزی را از آن خودشان دانست ودر همان روز در پاسخ به نمایندگان لشکر و استانداری فارس که حامل پیامهایی بودند، ضمن تمجید از کارهای مصدق از جمله شکست انگلیسی‌ها در دنیا وپرآوازه کردن نام ایران، مخالفت با وی را به عنوان یکی از دوستان وهم‌فکران دیروز دور از انصاف ومردانگی خواند. [16]

محمّد ناصر خان در روزنوشت هشتم و نهم مهرماه سال ۱۳۳۲از قول الیاس خان کشکولی می نویسد:« آقای هییت(استاندار فارس) اظهار می داشتند ما حاضریم همه نوع کار به محمّد حسین خان و ملک منصورخان بدهیم، ناصر قشقایی هم سناتور شود. ولی مثل این که گفت خسروخان هم برود آمریکا و خارجه گردش. این حرف همه عصبانی شدند، گفتند هنوز که هیچ قدرتی ندارند از این حرف ها می زنند، وای به وقتی که کاری از پیش ببرند، آن وقت می خواهند سر همه را ببرند. خلاصه تصمیم گرفته شد که فعلا شروع به صحبت کنیم و اردوی نظامی ما هم برود نزدیک که اگر از این حرف ها زدند حمله کنیم.

بعد قرار شد و فورا هم اجرا شد، بدین ترتیب که ابراهیم خان دره شوری فورا برود شیراز و فردا صبح برای طهران حرکت کند و سپهبد زاهدی را ملاقات کرده و به او بگوید: همه نوع حاضریم با تو همکاری کنیم، هر مقامی که بخواهی اطاعت کنیم به شرطی که تو هم از طهران شروع کرده و کار نسل پهلوی را یک سره کنیم. تا کی و تا چند باید نوکری بکنی. مثل مرد قیام کن و ما هم همه نوع حاضریم.»[17]

پافشاری اتحاد ایلات جنوب بر حمایت از مصدق و یا برکناری محمّد رضا شاه،آمریکایی­ها را واداشت تا به صورت مستقیم دخالت کنند. آمریکایی­ها که خودشان مجری کودتا وبازیگر اصلی سیاست ایران از آن پس بودند، در نظر نداشتند تا ایران را به حال خود واگذار کنند وهر پیش­آمدی را در کشور بپذیرند. به همین منظور، از همان ابتدا می‌بینیم که آنها از طریق نمایندگان سیاسی خود با قشقایی­ها ارتباط برقرار کردند تا به هر نحو آنها را مجبور به ترک مقاومت نمایند. دراین میان، برینت رئیس ا‌داره اصل چهار ترومن در شیراز، نقش اساسی ایفا می‌کرد. وی از طریق کارمندان اداره و افراد ایرانی آن ازجمله محمّد ‌بهمن‌بیگی که خان ها نیز از وی خوشبین نبوده و وی را همکار و در خدمت آمریکایی­ها می‌دانستند [18]برای سازش قشقایی­ها تلاش زیادی می‌کرد.

روز چهام شهریور، برینت رییس اصل چهار شیراز، به منظور گفتگو با سفیر آمریکا به تهران رفت و در گفتگویی که با شاه انجام گرفت، شاه قول داد تا هر جور که آمریکایی­ها بگویند با قشقایی­ها همراهی کند. آمریکایی­ها این پیام را به خانها رساندند اما جواب خانها بر ما معلوم نیست. [19]

تیمسار زاهدی نیز تلگرامی به شرح زیر فرستاده است:«جناب آقای هییت؛ البته از آقای ناصرخان همین انتظار را داشتم و امیدوارم که مورد تفقد و توجه اعلیحضرت شاهنشاهی قرار گیرند و امور بر وفق مراد و مصالح کشور پیش رود. آقای ناصرخان و خانواده شان باید کمال اطمینان را داشته باشند و پس از آن که رییس مجلس سنا دعوت کردند به طهران بیایند. از قول من به ایشان سلام برسانید اگر منزل ایشان در تهران آماده نیست، ممکن است منزل این جانب وارد شوند. مراتب به شرف عرض خاک پای همایونی خواهد رسید و به جنابعالی نیز تلگراف خواهد شد. سپهبد زاهدی»[20]

رییس مجلس سنا نیز ار ناصرخان برای حضور در مجلس سنا به شرح تلگرام زیر دعوت به عمل می آورد:«توسط جناب آقای هییت استاندار محترم فارس/ جناب آقای محمّد ناصر صولت قشقایی سناتور محترم در این موقع که سنا افتتاح شده خواهشمند است برای شرکت در مجلس هرچه زود تر به مرکز حرکت فرمایند. سید حسن تقی زاده.[21]

بر طبق نوشته های محمّد ناصرخان؛ تیمسار زاهدی در هییت دولت اظهار داشته است که من مایلم با قشقائی ها سازش کنم. هییت دولت تصویب کرده است. بعد به شاه گفته اند، او هم جواب داده همین آرزوی من است.[22]

ناصرخان در مورد مبارزه با دولت، شورایی[23] تشکیل می دهد که اعضای آن عبارت بودند از:«زیادخان و جهانگیرخان دره شوری، احمد خان و الیاس خان کشکولی، حسین خان فارسیمدان؛ امیر تیمورخان شش بلوکی، ملک منصورخان، محمّدحسین خان، خسروخان و ناصرخان. این شورا به جنگ با دولت موافق نبود و رای اکثریت بر صلح با دولت بود. به علاوه اعضای نهصت ملّی نیز پیغام داده بودند که نهضت آمادگی لازم را ندارد و قشقایی ها باید از حمله به شیراز خود داری کنند. در نتیجه ناصرخان نوشته است که:« ما هم ناچار به حرف رفقایمان گوش دهیم، تا اندازه ای (همه) قانع شدند که از حمله خود داری نمایند. ولی همه فکر می کردند که زیادخان و الیاس خان به واسطه داشتن ثروت و حب جاه مانع از حمله و لشکر کشی به شیراز شده اند و عامل این کار را نیز بهمن بیگی می دانسته اند چون وی در اصل چهار شیراز با آمریکاییان همکاری داشت.[24]

سر انجام دو ماه بعد از کودتا در بیست و نهم مهرماه سال۱۳۳۲ ؛ قراردادی برای اتحاد و همبستگی بین خوانین ایل قشقایی به شرح زیر منعقد شد:«به منظور تشیید و تحکیم اتحاد کلیه افراد و آحاد و کدخدایان و خوانین قشقایی و نگهداری این اتحاد و تعیین روش صحیح و آبرومند در قبال هر نوع حادثه سیاسی؛ قرار داد زیر بین امضاء کنندگان منعقد می گردد که نکات متن آن را پیوسته نصب العین خود قرار داده و تحت هیچ عنوان و بهانه کوچکترین فعالیت خلاف آن را ننمایند و بدانند که هرگونه عدم رعایت نسبت به متن قرار داد، به منزله جشم پوشی از وجدان و ناموس می باشد:

1.     طرفداری از ادامه نهضت ملّی

2.     عدم تماس با افراد دولت و ارتش

3.     اعمال مجازات ممکنه نسبت به کسانی که به اصول این اتحاد احترام نمی گذارند

4.     ادامه همکاری و مراقبت از اوضاع سیاسی کشور و اطاعت از تدابیری که اکثریت اتخاذ می شود.

5.     اگر تعرضی از طرف مامورین دولت و ارتش بشود، همگی متفقا اقدام و جلوگیری بنماییم.

زیاد ترک دره شوری، الیاس کشکولی، احمد کشکولی،مظفر کشکولی،زریر فارسیمدان، حسین زکی پور فارسیمدان، امیرتیمور شش بلوکی،حسین شش بلوکی، جهانگیر دره شوری، ابراهیم نمدی،عبدالله کشکولی، ابراهیم دره شوری،محمّد علی کاظمی، حبیب قراچه، کاکاجان جگینی،سردار جهانگیری، حیدر کشکولی،الیاس گرگین پور، محمّد ناصر قشقایی، ملک منصور قشقایی،محمّد حسین قشقایی،خسرو قشقایی.[25]



[1] نامه فرمانده ژاندارمری کل کشور به نخست وزیر اسناد ریاست جمهوری ۱۳۳۲/۵/۲۹ به شماره  ۱۴۰۷۹

[2] نصیری طیبی ص ۲۲۲

[3] سالهای بحران همان ص ۴۰۱

[4] سالهای بحران همان، ص ۴۰۲                 

[5]  آرشیو سازمان اسناد ملّی ایران، شماره ۲۹۳۰۰۵۶۳۵  

[6] سال های بحران – یادداشت روز هشتم آذرماه  ۱۳۳۲- ص ۴۰۵

[7]  خاطرات اردشیر زاهدی،  به قلم  منصوره پیرنیا کتاب سرا- ۱۳۸۵ ص ۳۶۵-۳۶۶  

[8] محمدناصر قشقایی، همان، ص  ۴۰۵

[9] فرمانده ژاندارمی – همان ۳۲/۶/۱۱

[10]  محمد ناصرخان همان ص ۴۱۲

[11]  کتاب «گفتگو با تاریخ» متن کامل مصاحبه با «نورالدین کیانوری» دبیراول حزب توده انتشارات نکره، ۱۳۷۱ص ۲۹۵  

[12]  زاهدی، همان ص ۳۶۶

[13]  مکی،حسین؛ کودتای ۲۸ مرداد و رویدادهای متعاقب آن، انتشارات علمی، تهران ۱۳۷۸ص ۵۲۹

[14]  زاهدی،اردشیر؛ خاطرات اردشیر زاهدی، ویراستار احمد احرار، نشر کتاب¬سرا، تهران ۱۳۸۵.

[15]  محمدناصر قشقایی، همان، ۴۰۶

[16]  زاهدی  همان، ۴۰۶

[17] سالهای بحران – همان ص ۴۲۲-۴۲۳

[18]  زاهدی همان، ۴۷۲

[19] زاهدی همان،۴۰۸

[20] سالهای بحران همان ص ۴۲۵

[21] سالهای بحران همان ص ۴۲۵

[22] سال های بحران همان – ص ۴۲۷

[23]  این شورا احتمالا همان حمعی است که خانم لویز بک با حضور بهمن بیگی به آن اشاره کرده است. اما ناصرخان از حضور بهمن بیگی یادی نکرده است.(م)

[24] نقل به اختصار از سال های بجران ص ۴۲۷

[25] سال های بحران همان-۴۲۹

برگی از تاریخ ایلخان قشقایی محمد ناصر خان

محمد ناصر خان و برادرانش در مکاتبات دولت آمریکا در رابطه با دکتر مصدق

236. یادداشت رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا، اداره برنامه ها، آژانس اطلاعات مرکزی (روزولت) به میچل1

واشنگتن، 8 ژوئیه 1953. (18 دی ماه ۱۳۳۱)

1.     در پاسخ به پرس و جو [نام رمز از طبقه بندی خارج نشده] در مورد توانایی ما برای خنثی کردن حمایت قشقایی از مصدق، ارزیابی زیر را در این تاریخ از تهران دریافت کرده ایم. این ارزیابی پس از گفتگو با سران قشقایی تهیه شده است. اگرچه موقعیت قشقایی همانطور که در زیر توضیح داده می شود ممکن است در آینده دستخوش تغییر شود، اما اعتقاد بر این است که در این زمان مشخص است.

 الف. پای بندی های سیاسی اصلی قشقایی در این زمان توسط: اطمینانی که حمایت گذشته آنها در مصدق ایجاد کرده است. (2) نفوذ آنها بر سپهبد محمود امینی. (3) "کنترل" آنها بر شخصیت های کلیدی نظامی در فارس و خوزستان. (4) نفوذ آنها در فراکسیون نهضت ملی.

 ب- مقاصد فعلی قشقایی: (1) خان های اصلی قشقایی از جمله ناصرخان قصد دارند به حمایت از مصدق در برابر همه مخالفان ادامه دهند. در این زمان، حتی فشار شدید ایالات متحده بر خان های قشقایی نیز باعث نمی شود که قشقایی ها این موضع را تغییر دهند. (2) خان‌های قشقایی که از نزدیک با ژنرال محمود امینی همکاری می‌کنند، قصد دارند از نزدیکی خود به مصدق برای ایجاد حمایت ها سیاسی خود برای توسعه قدرت سیاسی خود در آینده و نه قریب‌الوقوع استفاده کنند. (3) خان‌های قشقایی مخالفت زاهدی را جدی نمی‌گیرند و احساس می‌کنند که زاهدی شانس کمی یا هیچ شانسی برای پیروزی در آزمون قدرت با مصدق ندارد.

ارزیابی قشقایی ها از قدرت مصدق: (1) مصدق تنها شخصیت سیاسی قوی در ایران است. (2) مصدق از اعتماد همه مردم به جز چند تن از اشراف ناراضی برخوردار است. (3) مصدق را نمی توان در حال حاضر برکنار کرد.

2.     نتیجه گیری: به نظر ما قشقایی‌خانی‌ها حمایت از مصدق را به مصلحت می‌دانند و نمی‌توان انتظار داشت که این حمایت را تا زمانی که موقعیت مصدق از نظر عمومی تضعیف نشود  و برخی از شخصیت‌های سیاسی قدرتمند دیگری ظاهر شود تا موقعیت مصدق را به‌شدت تهدید کند، پس بگیرند.

 یا تا زمانی که قشقایی ها خود را آنقدر قوی احساس نکنند که برای کسب قدرت تلاش کنند ادامه خواهد داشت.

 

 منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایل‌های DDO، Job 80–01701R, Box 3, Folder 12, Misc. مکاتبات — TPAJAX. راز. گیرنده به عنوان "آقای" نامیده می شود. میچل» در اصل است و بیشتر شناسایی نشده است.

 

کشته شدن ایازخان دره شوری و سر انجام قاتل او


 رقیبان اصلی ایلخان قشقایی بین سال های 1333 و 1357 خوانین دره شوری بودند، که پس از تبعید سران قشقایی، ثروت مند شده و در رابطه و همکاری با دولت شاهنشاهی در میان ایل ریاست داشتنپ.  آن ها چراگاه های وسیعی را در ییلاق که قبل در اختیار ایل عمله قشقایی بود را اشغال کرده بودند.(بعد از انقلاب و برگشت برادران قشقایی به ایران – م) یکی از تصمیمات  قاطع ناصرخان  که بر مردم ایل قشقایی اثر گذار شد، جلوگیری از کوچ طوایف دره شوری به این مناطق اشغال شده بود. این تصمیم برای تنبیه خان های دره شوری به دلیل اقدامات خصمانه خان های دره شوری در رابطه با سران قشقایی گرفته شده بود.

این عمل سبب شد که بازسازی رابطه خان های دره شوری یعنی زیاد خان و زکی خان با خانواده شاهی لو(برادران قشقایی) مختل شود. خان های دره شوری که در سال های 1330  بزرگترین برگذارکنندگان اردوهای قشقایی بودند، در یک اعتراص سمبولیک، از برپایی چادر اردوگاهی برای خوش آمد گویی برادران قشقایی در سال ۱۳۵۷خود داری نموده و در  کنار اردوگاه تازه واردان اقامت نکردند بلکه در دهات نزدیک اقامت گزیدند. بسیاری از قشقایی ها، بر این باور بودند که در دهه های گذشته،  در مقایسه با سایر خوانین ایل ، خان های دره شوری، کمک ها و خدمات ناچیزی به طایفه های زیر دست خود در ایل ارائه داده اند.

خسرو خان،  عشایر طوایف دره شوری را تشویق و تحریک کرد که املاک خان های دره شوری را مصادره نمایند. اقداماتی هم در این راستا توسط برخی طوایف قشقایی در املاک دره شوری ها صورت گرفت. این تحرکات خان قشقایی هماهنگ با برنامه های کمونیست های ترکان قشقایی هم بود چون آن هم به دنبال اجداد درگیری در جنوب ایران بودند.رهبر یکی از این گروه های چپ گرای قشقایی الله قلی جهانگیری نامی بود. الله قلی خان جهانگیری فرزند یکی از مالکان و خوانین قشقائی بنام جوانشیر کیخا بود.(کیخادر زبان عشایرقشقائی بمعنای خان است ) خانواده الله قلی خان جزو عمده مالکان وردشت  سمیرم بودند. او اما سال ها کینه خان های دره شوری را با خود همراه داشت. وی در زمان شاه زندانی شده بود. یکی از اتهامات وی در آن زمان، سرقت یک تفنگ از برادر «ایازخان» بود. الله قلی به تازگی اقدام به سازماندهی فعالیت های یک گروه چپ گرا، در ییلاق تابستانی دره شوری کرده بود.

به نوشته سایت سازمان چریک های فدایی خلق - الله قلی ابتدا در شهرستان شهرضا به حضور خسروخان قشقایی شتافت و ملاقات چهار ساعته ای دریک هتل با وی بعمل آورد. در آن هنگام الله قلی ، خسروخان قشقایی را فردی ملی گرا و آزادیخواه می دانست و تصور می کرد با قرارگرفتن در یک جبهه با خسروخان خواهد توانست دکان دو نبشی را که یک درب به نیروهای انقلابی و درب دیگر آن به ملاکان و خانها بازمی شود گشوده نگهدارد. این تلاش الله قلی در رابطه با خسروخان قشقایی سرانجامی نداشت و وی مجبورشد حمایت از سازمان اکثریت را تجربه کند.

 بر اثر تحریکات وی بود، یا عوامل دیگری در این مورد نقش داشتند به درستی معلوم نیست ولی به هر حال گروهی از گله داران دره شوری وارد چراگاه های خوانین دره شوری شدند. خان های مزبور در برخورد با  این رویداد دچار چندین مشکل  و اختلاف شدند و قادر به رفع مشکل یعنی تصرف چراگاه های خود توسط دیگر عشایر قشقایی نشدند. به همین دلیل از سران پیشین قشقایی – ناصر خان و خسروخان درخواست میانجی گری کردند. در نتیجه چندین شورا در ایل دره شوری برای رسیدگی به اختلافات ملکی بین خان ها و افراد غیر  کوچ روی قشقایی شکل گرفتند تا اختلافات آن ها را حل و فصل نمایند..

حوادث پیش بینی نشده در بهمن ماه 1357 سبب شد که هر دو گروه خان ها با هم متحد شوند. دو طایفه از ایل دره شوری، به سبب اختلافاتی که در مورد چراگاه هایی که  در مرز مشترک ایل قشقایی و ممسنی در شمال شیراز بود، به مبارزه برخاستند. نیروی ژاندارمری محلی قادر به رفع این اختلاف شد. و بناچار از «آیاز خان» دره شوری که تصادفا از این محل به سوی ممسنی برای کار دیگری عبور می کرد، که ژاندارمری به وی مراجعه کرد. و از او برای رفع مشکل تقاضای کمک کردند،  خان موافقت کرد که برای رفع اختلاف مذاکره نموده و وارد منطقه شود. هنگامی که وی بدون اسلحه داخل منطقه نزاع شد، بدون هیچ اخطار قبلی از طرف عشایر به سوی او تیراندازی شد و در جا  او به قتل رسید در این تیر اندازی یکی از همراهان وی نیز کشته شد. ضارب وی الله قلی جهانگیری بود که بعد از این اقدام برای جلوگیری از دستگیرشدن فرار کرد.

در منطقه عشایر نشین در روستای دیزجان وردشت سمیرم  که سازمان اکثریت (کمونیست ها) ستادی بر پا کرده بود که مسئولین آن قاسم کریمی ، علی باز جانبازلو و الله قلی خان جهانگیری بودند. این ستاد به نفع رژیم جمهوری اسلامی ایران تبلیغ می کرد و نیروهای مبارز را «چپ گرا» و وابسته به امپریالیسم آمریکا لقب می دادند. در شهریور سال ۱۳۵۹ علی رغم تمام خوش خدمتی های اکثریت به رژیم ، پاسداران حکومت به ستاد آنها حمله کردند. در این حمله علی باز جانبازلو به ضرب گلوله پاسداران کشته شد. بعد از این حمله آشکار الله قلی نیز به پیروی از سیاست اکثریت اعلام کرد : کشته شدن علی باز جانبازلو کار خوانین و توطئه آنان است ! در اطلاعیه ای که بهمین مناسبت از سوی سازمان اکثریت صادر شد نوشته اند  « از مدت ها قبل زحمتکشان روستای "دیزجان" از توطئه های خائنانه عوامل وابسته به امپریالیسم مطلع بودند. آنان خبر داشتند که خسرو و ناصر قشقایی همگام با سایر خوانین مزدور منطقه با اجیر کردن تفنگچی و خرید سلاح در تدارک به آشوب کشاندن منطقه هستند.»[1] به این ترتیب همکاری وی با خسرو خان قطع شد و او وارد مبارزه با رهبران قشقایی شد. کشتن ایاز خان هم در راستای همین برنامه بود.  او  نامه ای هم در همین مورد به امام خمینی فرستاد.

او در نامه ای به امام خمینی در تاریخ ششم شهریور ما سال ۱۳۵۹ چنین ابراز وفاداری کرده بود.:« تعجب اور است شنیدن اینموضوع که بعضی از فرزندان خوانین به همراه پدر در اردوی ناصرخان مسئول کشتن پاسداران اند و برادری دیگر ملبس به لباس پاسداری گشته و مخالفین خط خسروخان را بعنوان کمونیست شکار مینمایند. امام برای ما هزار بار مردن بهتر از دیدن و شنیدن چنین اوضاعی است. برای آنکه بیش از این مزاحم اوقاتتان نگردم یکبار دیگر صراحتا اعلام مینمایم که ما از مبارزه امام بر علیه آمریکا و کوشش در جهت قطع روابط اقتصادی سیاسی و نظامی با کشورهای امپریالیستی و ایجاد ایرانی آزاد و مستقل و سرکوب عوامل آمریکا در فارس قاطعانه حمایت نموده و هرگونه درگیری داخلی و دامن زدن به اختلافات درون مردم را خدمت به امپریالیزم میدانم از آنجا که دستهائی در کار است تا با ایجاد درگیری بین مردم و پاسداران جنگ جدیدی را به مردم فارس تحمیل نماید و تمامی تلاش ما در جهت جلوگیری از تحقق چنین خواست شومی است از امام امت تقاضای صدور دستور اکید به پاسداران در مورد اعمال بی رویه ای که باعث محدودیت آزادی قانونی مردم ایران میگردد و جلوگیری از نفوذ خوانین و ایادی شان در این نهاد برخاسته از انقلاب و دستگیری و مجازات شرکت کنندگان در توطئه قتل علی باز جانبازلو و منع تعقیب افراد انقلابی و بیگناه را داریم. با احترام الله قلی جهانگیری قشقائی - امضاء   - ۶/۶/۱۳۵۹   »  

وی پس از قتل ایازخان دره شوری بود برای دستگیر نشدن فراری شد.

سران قشقایی(ناصر خان و برادرانش) و سایر خوانین ایل به محض شنیدن خبر کشته شدن ایاز خان برای مراسم سوگواری و گرفتن انتقام  از مجرمان گرد هم جمع آمدند. در میان خان های قشقایی، ایازخان از کسانی بود که ارتباط بسیار نزدیکی با سران ایل داشت و یک میانجی خوبی در شرایط متغییر سیاسی بود. و در میان خان های قشقایی تنها کسی بود که دارای خوی و خصلت، صوفی منشانه بود. و او مستقلا توانسته بود که یک رابطه خوبی با سران مذهبی حکومت نیز برقرار نماید.

ناصر خان که پس از دو ماه سفر به آمریکا تازه به فارس برگشته بود، اعلامیه ای صادر کرد، و در آن به مقامات دولتی اخطار کرد، که آن ها باید الله قلی  و دست یارانش را که در این جنایت دست داشته اند، دست گیر نمایند. و در غیر این صورت نیروهای قشقایی راسا در این مورد اقدام خواهند کرد.

سپاه پاسداران برای جدا کردن طرفین نزاع وارد منطقه شدند. ضمن جدا کردن آن ها، از درگیری جدیدی در باره الله قلی جلوگیری کردند. از طرف امام خمینی یکی از روحانیون مامور حل موضوع شد.یکی از دوستان ایلخان، که در استخدام مجله «تایمز» در تهران بود، با این نیت که انتشار خبر این درگیری از خصومت و درگیری های بعدی جلوگیری نماید، خبر را به رسانه های بین المللی مخابره کرد. درگیری دیگری صورت نگرفت و گروه های مختلف پراکنده شدند. خوانین دره شوری، که با هم تفاهم و نزدیکی زیادی نداشتند،زمستان را در زمین های مربوط به آیاز خان  در مرز ممسنی سپری کردند، تا مانع از ضبط آن توسط دیگران شده و از پایمال شدن خونش جلوگیری کنند. مرگ ایاز خان، اخطاری بود برای سران ایل قشقایی که اختلافات داخلی در ایل سبب شده است که آن ها از ورود به درگیری های بزرگتر سیاسی خود داری نمایند.

احساسات چپ گرایانه، در دهه های گذشته در میان ایل قشقایی وجود داشت، اما فرآیند انقلاب ایران سبب شد که بخشی از حکومت خان ها در ایل حان بگیرد. بهمین دلیل جنبش چپ در ایران خواستار ریشه کن کردن این نظام خانی شد. چپ گرایان ایران و قشقایی، اعلام کردند که خان ها از نظام برژووازی و مالکیت زمین حمایت کرده و معتقد به نظام طبقاتی هستند. آن ها برای صحت مدعای خود، حمایت اولیه امام خمینی از خوانین را مطرح می کردند. همچنین از اقدامات دولت جدید برای معرفی آن ها به عنوان همکاران ماموران عالی رتبه دولت سخن می گفتند، و از همکاری آیت الله محلاتی یکی از  دو رهبران بلندپایه روحانی در شیرازیاد می کردند که در اختلافات بین کشاورزان از خان های کوچک قشقایی حمایت کرده است. چپ گرایان قشقایی وابسته به سازمان انقلابی کمونیست های ایران که گروهی انشعابی از حزب توده ایران بودند.  این گروه سوای از  سه حزب بزرگ چپ گرای ایران (حزب توده – حزب فداییان خلق که آن ها نیز انشعابیونی از حزب توده بودند که با سازمان آزادی فلسطین و گروه های لیبیایی در تماس بودند.) ومجاهدین خلق ایران بودند.

سر انجام قاتل ایازخان دره شوری حدود سه سال بعد در یک درگیری مسلحانه با سپاه پاسداران در تاریخ 20 بهمن ۱۳۶۲ به قتل رسید.                                                                                                                              



[1]  سایت سازمان فداییان اقلیت http://www.iranian-fedaii.de

مروری بر تاریخ طایفه وندا از ترکان ایل قشقایی


تهیه و تنظیم از نوروز درَداری(فولادی)

 

مقدمه

کوچ نشینان در طول سه هزار سال گذشته همواره نقش فعالی در امور سیاسی و پاسداری از مرزهای ایران به عهده داشته اند. جامعه عشایری ایران در طی همجواری خود با جوامع روستایی و شهری دارای انواع تعاملات مسالمت آمیز و گاه خشونت آمیز بوده است. سران ایل های جامعه عشایری در برانداختن و تشکیل حکومت-های پیشامدرن در ایران نقش مؤثری داشته اند، تا آنجا که برخی محققان جامعه عشایری و نظام ایلی را یکی از موانع شکل گیری جامعه و دولت مدرن در ایران دانسته اند. تا قبل از تشکیل ارتش منظم، اصولاً ساخت ارتش های ایران به طور عمده به وسیله عشایر تأمین می شد. عشایر بدان سبب که گروه دائماً مسلح بودند، علیرغم قبول تبعیت از مرکز و شاه، عامل مهمّ تجزیه قدرت سیاسی مرکز به شمار می آمدند.

ایلات و عشایر ایران بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت کشور را تا دوران معاصر تشکیل می دادند و عمدتا در رشته دامپروری مشغول بودن و به مقتضای فصل و به علت کثرت تعداد گله ها و رمه های خود، در منطقه معینی تغییر مکان می دادند و کوچ می کردند تا همیشه از چراگاه های طبیعی برای تغذیه دام های خود استفاده کنند. جامعه عشایری ایران در طی همجواری خود با جوامع روستایی و شهری و گاها با سایر عشایر دارای انواع تعاملات مسالمت آمیز و گاها خشونت آمیز داشته اند.سران ایل های جامعه عشایری در بر انداختن و تشکیل حکومت های پیشا مدرن در ایران نقش موثری داشته اند و اکثر حکومت های ایران از میان ایلات و عشایر بوده است. در چند قرن اخیر حکومت های افشاریه، زندیه و قاجاریه از نوع این حکومت ها هستند.

 

کوچ اجباری عشایر توسط حکومت گران ایران

در عصر صفویه عشایر قزلباش اساس قشون این نظام را تشکیل می دادند. پس از شروع فعالیت های سیاسی شاه اسماعیل صفوی، ترکان دسته دسته از قبایل مختلف استاج لو، شاملو، تکلو، ذوالقدرها و ... به وی ملحق شدند.

پس از استقرار شاه اسماعیل بر تخت سلطنت ایران، این گروه ترکان که به قزلباش معروف شده بودند، در گوشه و کنار ایران بر امور چیره شدند.و پست ها و مقامات و املاک و اموال زیادی را صاحب شدند. شاهان صفویه از سرداران این ترکان برای مقامات کشوری و عشایری بهره می گرفتند. از جمله اینان ایلات ذوالقدر و شاهی لو بودند که به فارس و جنوب ایران فرستاده شدند. خاندان ایلخانان قشقایی از میان گروه شاهی لو(طرفداران شاه) یا همان شاهسون ها بودند.

علاوه بر این بخش از سیاست حکام صفویه، رویه کوچ اجباری هم رایج بود. از جمله:

-        شاه عباس اول برای جلوگیری از قدرت عشایر در برابر حکومت، به ویژه عشایر کرد نشین را تا حدود ۴۰۰۰۰ خانوار به خراسان کوچ دادند.طوایفی که امروز به نام زعفرانلو – شادلو و کیوانلو در خراسان ساکنند در زمان شاه عباس کوچانده شده اند.

در دوره نادرشاه در منابع مختلف از کوچ و اسکان عشایر مختلف گزارش شده است. از جمله تبعید گروه زیادی از قشقایی ها: « نادر شاه گروه زیادی از مردم عشایر قشقایی و تعدادی از خان های ایل را به مهاجرت و کوچ اجباری وا داشت و آن ها را از سرزمین های فارس بیرون راند. تا از همکاری آنان با سایر ایلات برای شورش و نافرمانی جلوگیری نماید.

-                ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﯾﺦ می نویسد در ﺳﺎل 1147 ق- ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺷﺼﺖ ﻫﺰار ﺧﺎﻧﻮار ایلات ﻗﺸﻘﺎﺋﯽ و ﺷﺎﻫﺴﻮن و اﻓﺸﺎر آذرﺑﺎﯾﺠﺎن را ﮐﻮﭼﺎﻧﯿﺪه در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﺎی داد .[1]

-                تاریخ فارسنامه ناصری ذیل وقایع سال ۱۱۵۹ ه.ق از کوچ ایلات رحیمی و شش بلوکی به خراسان نام برده شده است .

-                ملک منصورخان قشقایی در مصاحبه خود با خانم لویز بک، می گویند:«پاره ای از اعضای خانواده (شاهی لو) یعنی ایلخانان قشقایی در میان تبعید شدگان به خراسان بوده اند. و نادرشاه از اسماعیل خان و حسن خان در نبردهایش با هندوستان در سال 1738-1739 م(1150-1151 ه ق) استفاده کرده است.»[2]

-       کریم خان زند پس از آنکه زمام امور را در دست گرفت شیراز را به عنوان پایتخت برگزید و متجاوز از دوازده هزار خانوار از ایلات لرستان، بختیاری، کرمانشاهان و کهگیلویه (لیراوی‌ها) را در نواحی شیراز اسکان داد.

-        در دوره قاجار نیز گروه زیادی توسط آقامحمد خان تبعید شده اند که به آن ها اشاره خواهیم کرد.

 

ایلخان قشقایی چگونه در دوره قاجار به قدرت رسیدند؟

 

آخرین ایلخانی قشقائی محمد ناصرخان پسر اسمعیل خان سردار عشایر معروف به صولت الدوله بود. صولت الدوله پسر داراب خان پسر مصطفی قلیخان ( لشکرآرا)  فرزند جانی خان -  فرزند اسمعیل خان فرزند جانی آقا-  فرزند نامدار آقا-  فرزند بیگ محمد آقا فرزند صفرعلی آقا فرزند جانی آقا فرزند غازی آقا فرزند امیر غازی قشقائی از تیره شاهی لو بود.

خاندان شاهی لو که ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی از میان آنان برخاسته و بیش از سیصد و شصت سال بر مردم قشقایی حکومت کردند. از اولاد امیرغازی یکی از سرداران ترک زبان شاه اسماعیل صفوی بودند.

سران ایلات قشقایی همواره در تاریخ ایران توسط حکومت و با حکم حکومتیان به عنوان ایل بیگی خوانده می شدند.در دوره کریم خان زند آن ها از مشاوران شاه بودند و در دورانی نیز توسط کریم خان زند به صورت غیر مستقیم در دربار شاه در شیراز تحت نظر قرار داشتند ولی در همان حال در مجالس سلطان زند حضور پیدا می کردند. در همین دوران تحت نظر بودن، کریم خان نظارت بر رفتار و اقدامات آقامحمد خان قاجار را که او هم یکی از تحت نظر قرار گرفته ها بود، به اسماعیل خان قشقایی ایل بیگی قشقایی قرار داده بود.

 پسر جانی خان نیز از جمله شهر نشینان تحت نظر کریم خان زند بود.[3] به همین سبب وقتی آقا محمد خان از زندان کریم خان فرار کرد و لشکریانی بهمرساند و قدرتی گرفت برای انتقام ایام محبس خود به سوی منطقه گندمان که مرکز قشقایی ها بود حمله کرد. ولی اسماعیل خان و پسرش جانی خان قبلا خبر یافته و فراری شده بودند. آقا محمد خان دستش به ایل بیگی قشقایی نرسید ولی بسیاری از ترکان قشقایی را مجبور به کوچ به خراسان و تهران و خوزستان کرد.

 

فسایی در کتاب فارسنامه ناصری خود به نقل از روضه الصفا در این باره نوشته است:« در روز وفات کریم خان مغفور،(۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه. ق) نواب آقا محمد خان قاجار قوینلو، خلف الصدق حضرت محمد حسن خان نایب السلطنه که نزدیک به پانزده سال در شیراز به عنوان گروگان توقف داشت،و  پس از پیروزی بر مخالفان خود وی تهران را به پایتختی انتخاب کرد و در این شهر درسال 1203ق/1788م  (1167ش) بی آنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست ، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال 1200ق/1785م(1164 ش) آورده است.

 

بعد از فوت کریم خان زند- اسماعیل خان قشقایی و پسرش جانی خان با جانشینان وی همکاری نزدیکی داشتند ولی چون سر انجام آن ها بازندگان تاریخ بودند ، ایل بیگی قشقایی و مردم ستم دیده قشقایی بهای سنگینی نیز برای این مشارکت پرداخت کردند. سرانجان ایل بیگی قشقایی اسماعیل خان توسط یکی از  مدعیان سلطنت از خانواده زند  به نام علی مراد خان به قتل رسید . پس از کشته شدن اسماعیل خان فرزندش جانی خان رهبری ایل قشقایی را بر عهده گرفت. وی  نیز در همه دوران حکومت لطفعلی خان زند با وی همکاری داشت.  پس از شکست لطفعلی خان وی مورد تعقیب آقا محمد خان قاجار قرار گرفت و برای نجات خویش از شهر به میان ایل و دامنه کوه ها فرار کرد.

جانی خان از زمان به سلطنت رسیدن آقامحمد خان در سال۱۱۶۴ یا ۱۱۶۷ شمسی تا پایان حکومت آقامحمد خان ( که ده یا ۱۲ سال به درازا کشید) پناهنده به کوه و بیابان بود و نامی از وی در تاریخ این دوره دیده نمی شود.

 

 پس از آقا محمد خان برادر زاده اش فتحعلی خان جانشین وی شد. باباخان معروف به فتحعلیشاه پسر حسینقلی خان ، برادر اعیانی آقا محمدخان قاجار است.

در دوره سلطنت فتحعلی شاه به مدت بیست و دو سال اول حکومت وی  نیز از نام ایل قشقایی و ایل بیگی آن به نام جانی خان نامی در اسناد تاریخی دیده نمی شود. به این ترتیب جانی خان رهبر ایل قشقایی به مدت ۳۴ سال برکنار از رهبری ایل است یا که تاریخ در این مورد سکوت کرده است. جانی خان در اوایل ایل بیگی خوانده میشد. ولی سکوت تاریخ در سال هزار و دویست و سی و چهار هجری قمری- برابر با ۱۱۹۷ خ – شکسته شده و نامش در تاریخ ایران جای گرفته است او در همین تاریخ توسط سلطان قاجار فتحعلی شاه به لقب ایلخانی مفتخر و فرمانفرمای عشایر قشقایی شده است.  

در مورد حکم ایلخانی گری جانی خان قشقایی توسط فتحعلی شاه نوشته های متفاوتی در دسترس هستند از جمله:

1-    خاوری شیرازی، فضلالله بن عبد النبی - در تاریخ ذوالقرنین -  مینویسد : « فتحعلیخان پسر حسیقلیخان قاجارمعروف به باباخان ( و بعد شاه بابا) برادر زاده و ولیعهد آقامحمد خان مامور ( منصوب) به فارس میشود. یعنی در سال 1199 ه ق( 1163خ) هجری قمری فتحعلی خان قاجار فرمانروای فارس و بختیاری میشود. 

ولیعهد قاجار - فتحعلیخان تا شب شنبه بیست ویکم ذیحجه سال1211 ه ق( 1175خ)  که آقامحمد خان کشته میشود، والی و فرمانروای فارس و بختیاری بود.»

در زمانی که فتحعلی خان والی بود، با یکی از بانوان بختیاری به نام(زینت بیگم) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج حسام السلطنه قاجار  بود.در همین دوره محمد علی خان (پسر جانی خان رهبر ایل قشقایی) نیز با یکی از زنان بختیاری به نام بی بی پری ازدواج نمود. این دو زن یکی خواهر اسدخان بختیاروند و دیگری دختر وی بود.   بختیاروند یکی از کهن ترین خاندان های بختیاری است که طایفه او از حدود اواخرقرن پنجم هجری سابقه تاریخی سکونت در بختیاری را داشته ودارند. به این ترتیب یک ارتباط سببی بین سران قشقایی – بختیاری با ولیعهد قاجار در فارس پدید می آید.

پس از این وصلت ، ولیعهد به اعتبار وابستگی سببی بخوبی از نیروهای رزمی بختیاری و قشقائی در رسیدن به قدرت استفاده کرده است. شواهدی حکایت از آن دارد، که پس از این وصلت ایلخانی بختیاری یا حداقل طایفه هفت لنگ را به حیدر خان وپس از او به اسد خان بختیاری داده است، و به (جانی) خان قشقائی را هم به مقام  ایلخانی قشقائی رسانده است. .[4]

۲. فسایی در کتاب فارسنامه می نویسد:« در این سال [ ١٢٣۴ ق]: به توسط جناب حاجى میرزا رضا قلى نوائى وزیر مملکت فارس، اعلیحضرت شاهنشاهى، جانى خان قشقائى ایل‌بگى فارس را به لقب جلیل ایلخانى سرافراز فرمود و محمد على خان پسر او را ایل‌بیگى نمود و تا این سنه [ ١٢٣۴ ] ه ق (  1197  خ ): نام ایلخانى در فارس به کسى گفته نشده بود و در مملکت خراسان بزرگتر ایلات را ایلخانى مى‌گفتند.»[5]

۳. مظفر قهرمانی ابیوردی در این باره چنین می نویسد: جانی خان ایلخانی با داشتن فرزندان لایق و قابل با کمال قدرت بکلیه ایلات فارس بسلط می یابد، املاک و علاقجات خود را توسعه میدهد، بعضی از ایلات فارس از ممسنی و بویراحمدی و اینانلو و خمسه و کوهمره و محمد صالح و وندا را ضمیمه ایل قشقائی نموده طایفه چهارده چریک که یکی از ایلات مهم فارس و اغلب با ایل قشقائی مخالفت مینمودند مطیع و منقاد نموده اکثر طوایف آنها را بین ایلات قشقائی تقسیم و جزو جمع مالیات قشقائی نموده. مرحوم جانی خان و فرزندان و نواده او علاوه بر اینکه مدتی بکلیه ایلات فارس حکومت داشته اند اغلب حکومت های جزء فارس از جمله بهبهان، کازرون، دشتی، اردکان، آباده، قنقری و بوانات و ممسنی بعهده فامیل جانی خان بوده است ضابطی بلوک سرحد چهاردانگه و سرحد شش ناحیه و کامفیروز که اغلب املاک اربابی خوانین میشود در محدوده حکومت آنان قرار میگیرد. هم چنین ضابطی بلوک خنج و قیر و کارزین و میمند و صیمکان و بلوک خفر اغلب جزو جمع مالیاتی  (این) خوانین میگردد. حکومت جهرم، لشنی و چهار راه و آباده طشت، بیضا، ابزج، رامجرد و قریباً نصف محال فارس در قلمرو و تحت سلطه و اقتدار خوانین قشقائی و نصف دیگر بطور مساوی در تحت ریاست و تسلط خانواده قوام الملک شیرازی بوده است.[6]

 

فتحعلی شاه بعد از این که بیست و دوسال  از حکومتش می گذشت، جانی خان را در سال  ١٢٣۴ ه ق به لقب جلیل ایلخانى سرافراز نمود .  در دوره قاجار ایلات بختیاری و قشقایی به وسیله دو مقام رسمی ایلخانی و ایل بیگی که از خوانین همان ایلات توسط دولت انتخاب می شد و حکم حکومتی به نام آنان صادر می شد اداره می شد. رابطه دولت با ایل تنها در دست این دو مقام ﺣﮑﻮﻣتی بود و از نمایندگان و کارکنان دولت هیچ فرد دیگری در ایل وجود نداشت.

 

رابطه ایل قشقایی و ایل بیگی آن در این دوره از سلطنت فتحعلی شاه نامعلوم است و نوشته ای تا کنون  منتشر نشده است.

جانی خان  پنج سال پس از دریافت فرمان ایلخانی در سال 1239 ق(1202ش) در گذشت. ایلخان قشقایی دارای پنج پسر بود. پسر اول حاجى حسین قلى خان و پسر دویم جانى خان، محمد على خان و پسر سوم وی مرتضی قلی خان و فرزند چهارمش مصطفی قلی خان و پنجمین پسرش محمد قلی خان می باشد.[7]

محمد علی خان پسر جانی خان که سمت ایل بیگی را داشت، در همان سال ۱۲۳۴خ حکم ایلخانی را دریافت کرد. محمد علی خان سمت ایل خانی را به مدت سی سال در  دوران سلطنت فتح علی شاه، محمدشاه و ناصرالدین  شاه در اختیار داشت. محمد علی خان یکی از مقتدرترین رهبر ایلات در تمام خطه جنوب ایران به شمار می رود که در دوران صدارتش با  والیان فارس که دو تن از آنان فرزندان فتحعلی شاه بودند درگیری های زیادی داشته است.  محمد علی خان بعد از انتخابش به ایلخانی گری، توسط فرمانفرما در سال 1240 ق(1203ش) در اصفهان به حضور فتحعلی شاه معرفی می شود .

ازدواج های محمد علی خان با دختر یکی از سران بختیاری و همچنین دختر شاهزاده فرمانفرما والی فارس به تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی او کمک کرد و احتمالا به دلیل همین وابستگی و غرابتی که بین وی و والی فارس پدید آمده بود، فرمانفرما حوزه اقتدار ایلخان قشقایی را توسعه داد و بسیاری از طوایف مختلف را تحت نظر تشکیلات ایل قشقایی قرار داد. و در این دوره است که قدرت ایلخان قشقایی به کلیه ایلات در منطقه فارس گسترش می یابد.

محمد على خان ایلخانى از فرط کدخدایى و تن‌آسایى به توقف شیراز پرداخت و امورات ایل گردانى و وصول مال وجهات دیوانى و مهمّات زراعت و فلاحت و گردش در هر ولایت و ناحیت را محوّل به ایل‌بیگى، یعنى مرتضى قلى خان ساخت»[8]

همچنین گفته شده است که :محمد علی خان بیشتر ایام رهبری خود را در شهر تهران و شیراز به طریق اجبار اقامت داشت چون که به صورت گروگان  از طرف دولت نگهداری می شد.

در این دوره مرتضی قلی خان ( ایل بیگی) امور ایلی را بر عهده داشته و در حوادثی که در این مدت اتفاق افتاده وی نقش عمده ای در آن ها ایفا کرده است. مرتضی قلیخان مردی شجاع و لجوج و رشید  و بسیار ماجرا جو بود. در نتیجه غروری که داشته توجه ای به دستورها و فرمان های والی فارس و دیگران نداشته و جان خود را نیز به همین دلیل از دست داده است . مرتضی قلیخان چندین بار با بختیاری ها جنگیده و در خلال این زدو خوردها با ستاره بی بی که از فامیل محترم بختیاری بود ازدواج مینماید. حاصل این ازدواج فرزندی بنام اسدخان بوده است

پس از این آشنایی مختصر با وضعیت سران ایل قشقایی در دربار قاجاریه نگاهی خواهیم داشت به تاریخ طایفه وندا از ایل دره شوری در اتحادیه ایلات قشقایی در طول این دوره.

تعریف ایل- طایفه  و تیره در میان عشایر

-         ایل بزرگ - یا کنفدراسیون ایلی  = یک واحد سیاسی و اجتماعی بود که از اتحادیه ای میان چند ایل و طوایف وابسته به آن ها  تشکیل می شدکه تحت نظر یک حاکم و یا ایلخان اداره میشد. در این گونه اتحادیه ها، ایل های تابعه دارای استقلال و خود گردانی داخلی از جمله: نظم و انظباط ایلی، دریافت مالیات ها، توزیع مراتع و رسیدگی به اختلافات بین مردمی در میان ایل مربوط به خود است.

در روابط با دولت و سایر ایلات و مشارکت در جنگهای بین ایلات هماهنگ با ایلخان می بودند. مانند ایل بزرگ قشقایی در دوره سالهای پیش از ۱۳۰۰-۱۳۳۰ ش  که از اتحاد میان ایل های : دره شوری – کشکولی بزرگ – کشکولی کوچک – فارسیمدان و عمله و ششبلوکی تشکیل شده بود. بعد از درهم شکسته شدن تشکیلات عشایر قشقایی و خروج ایلخان قشقایی (محمد ناصر خان) و برادرانش پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کنفدراسیون قشقایی از هم پاشیده شد و از آن پس عشایر قشقایی به صورتی بدون ایلخان و کلانتر و خان اداره می شود. معمولا کدخدای هر طایفه یا تیره با سازمان عشایری که مدیریت عشایر را در مناطق مختلف بر عهده دارد امور عشایر را رتق و فتق می کند.

جمعیت عشایر (ایل قشقایی) بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۷ ش بالغ بر۱۷۹۷۷ خانوار که  ۹۶.۳۳۹ نفر جمعیت داشته است که ۴۹.۲۵۹ نفر مرد و ۴۷.۰۸۰  نفر زن بوده است.از این تعداد ۱۰.۱۶۱ خانوار که جمعیتی بالغ بر ۵۴.۸۲۳  نفر بوده است در استان فارس زندگی می کردند.

-        ایل یک واحد سیاسی و اجتماعی است که از اتحاد چند طایفه با حوزه فرهنگی، آداب و رسوم و تاریخ مشترک تشکیل می شود و معمولأ وجود نیا، سرزمین و منافع مشترک، توزیع متعادل مرتع و چراگاه، ایجاد انسجام درونی در مقابل جوامع همسایه و حفظ و بقای قدرت در بین این چند طایفه، زمینه ساز شکل گیری ایل است.   مانند ایل دره شوری – فارسیمدان و ..... سرپرستی ایل به نام کلانتر ایل نامیده می شد. مانند زیاد خان در ایل دره شوری و نادر خان در ایل کشکولی.

-        طایفه: مشخصترین و مهمترین چارچوب اجتماعی عشایر، طایفه است که شامل جماعتی است که غالباً  گروهی از آنان با هم خویـشاوندی دور و نزدیـک دارنـد و در چند یا چندین نسل پیش به طور نسبی یا سببی به مبنای مشترکی میرسند. ولی بنا به سیاست های ایلی کلانتران ایل معمولا برخی از افراد از طوایف و یا تیره های دیگر را نیز به حوزه جغرافیایی یک طایفه اضافه می کند. فرد عشایری در بیان وابستگی و تعلقش، غالباً از طایفه خـود نـام میبرد. طایفه از تیره های مختلف تشکیل می شود. مانند طایفه وندا که از تیره های : عشیرلو – یار امیری – پولادلو – میش مستیار (بسیار) و چراغ لو و .....  سرپرستی طایفه را یکی از خان های وابسته به کلانتر ایل بر عهده داشت. مانند حسن خان که خان طایفه وندا و چند طایفه دیگر در ایل دره شوری  را سر پرستی می کرد.

-        تیره - اساس تیره مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی واقعی و اصل و نسبی از خط صلبی (پدری) است که همبستگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دفاع از منافع افراد عضو را به عهده دارد. تیره نیز گروهی پدرتبار در ساختار اجتماعی ایلات و عشایر است که از چندین دودمان تشکیل شده است. افراد یک تیره به نام بانی آن که بین 5 تا 8 پشت پیش می‌زیسته، نامیده می‌شوند.

معنی واژه - وندا در لغت نامه دهخدا چنین آورده شده است:  به لغت ژند و پاژند، خواهش و خواسته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). و در کتاب اوستا به معنای  ستایش کننده -  نیایش کننده ذکر شده است.

طایفه وندا – در دوقرن گذشته: یکی از طوایف ترک در میان ایل هایی: دره شوری – کشکولی بزرگ و ایل عمله در کنفدراسیون (اتحادیه ایل بزرگ ) قشقایی بوده است. به علاوه طایفه ای به همین نام نیز در ایل رستم در میان ایلات لر در ممسنی وجود داشته است.

در مورد موجودیت طایفه وندا  دو نوشته ی مستند در دسترس می باشد:

1.     موجودیت طایفه وندا در دوران صفویه در ایران

صفویان در ابتدای کار هیچ‌گونه پیوند سببی و نسبی با شاکله‌ی ایلی و عشیره‌ای نداشتند، در جهت دوام و قوام سلسله‌شاهی خود ضمن این‌که از مساعی و یاوری ایلات مختلف بهره‌های بسیار نصیب برد، در مقابل جهت پیش‌گیری از هرگونه سرکشی و نافرمانی ایلات،  که حاکمیت آنان را آماج تهدید و بلا قرار ندهند، به تدریج دست به جابه‌جایی وسیعی در پیکره‌ی ایلات در سرزمین‌های گوناگون کشور زدند.

دکتر ناصر اشرافی نویسنده کتاب : نقش لرهای فارس نشین در حکومت زندیه و نقش ایل خان ممسنی و کهگیلویه در حکومت صفویه؛   جدولی بر اساس متن نامه شاه طهماسب اول به شیخ الاسلام شولستانات و متن کتاب ریاض الفردوس خانی( که این کتاب ریاض الفردوس خانی توسط محمدمیرک حسینی، قرن یازده قمری نگاشته شده است.) و سایر متون صفوی، تهیه کرده است که در آن جدولی  نشان داده می شود که:.

-        ۳۰ طایفه در ایلات ممسنی وجود داشته اند و از این ۳۰ طایفه – طوایف وندا و احمد و محمود از طایفه رستم وارد ایلات قشقایی شده اند. و اضافه می کند که: ذکر نام این طوایف در دوره صفوی و مقایسه فعلی آنها با طوایف ممسنی موجود، ثابت می کند که بسیاری از طوایف عهد صفوی هنوز با همان نام موجودیت دارند؛ ولی امکان دارد بعضی طوایف مهاجرت کرده و به جغرافیایی دیگری رفته باشند و یا بعضی طوایف، کوچکتر و ساختار ایلی آنها فرو ریخته باشد. طوایفی چون:زیلایی، نویی، رئیسی، خواجه، محمدصالحی، وندا، قایدی( و یا  بعضی طوایف چون ) بویراحمد، دشمن زیاری، چرام، رستم، بکش، جاوید گسترده شده باشند.

طایفه وندا و طایفه محمدصالحی - از تیره های طایفه رستم - درعهد پادشاهی فتحلیشاه –در مناطق  ماهورمیلاتی(میشون،بیدکرز،مهلاتون،باباکلان)،خشت،اردکان،-ممسنی(روستای-صالحی،بردنگان،مال محمود،قلعه کهنه)زندگی می کردند و طایفه – وندا - از تیره های ایل رستم در ممسنی بود و در این دوره لرزبان و بومی محل بودند. بعدا توسط فتحعلیشاه در اختیار جانی خان قشقایی قرار داده شده اند. به همین سبب این مناطق از حوزه اقتدار خوانین ممسنی خارج شده و در اختیار خان های قشقایی قرار می گیرد. [9]

2.       در کتاب (فارسنامه ناصری، جلد دوم ،ص 1560) نوشته شده که طوایف عهد قاجار :  در ایل های،  رستم ،بکش، جاوید ، محمد صالحی ،عباسی، فهلیانی، احمدو محمید، خسرو شرینی ، کمهر و کا کان ، کامفیروزی، رییسی،خواجه، وندا ، صالحونی ، طوایف ممسنی مسقر در بالاده کازرون ، مستقر در دشت شاپور ، بودند. - (فارسنامه ناصری، جلد دوم ،ص 1560)و( ایران وقضیه ایرانیان ، جلد دوم ، ص 251) و (سفرنامه ممسنی ،ص 61)

 

3.     علی اصغر صیادلک در کتاب قوم زند لک در ایل قشقایی* ص۱۹نوشته است

 

-        " - تیره های لر شامل : گشتاسب، فیلی ، جاویدی، جامه بزرگی ، وندا " می باشد.

 

4.     مظفر قهرمانی ابیوردی (نویسنده کتاب از باورد خراسان تا ابیورد فارس)- فرزند میرزا نصرالله خان قهرمانی ابیوردی ملقب به معین دفتر..منشی دفتر ضرغام الدوله قشقایی ( مرگ ضرغام الدوله ،در سال 1323 قمری    ( 1283 شمسی) بود و پس از فوت ضرغام الدوله. میرزا نصرالله خان منشی برادر کوچک تر او اسماعیل خان معروف به صولت الدوله قشقایی شد.

 وی در این کتاب. می نویسد:«جانی خان ایلخانی قشقایی [10] با داشتن فرزندان لایق و قابل با کمال قدرت بکلیه ایلات فارس تسلط می یابد، املاک و علاقجات خود را توسعه میدهد، بعضی از ایلات فارس از ممسنی و بویراحمدی و اینانلو و خمسه و کوهمره و محمد صالح و وندا [11] را ضمیمه ایل قشقائی نموده و طایفه چهارده چریک که یکی از ایلات مهم فارس و اغلب با ایل قشقائی مخالفت مینمودند مطیع و منقاد نموده اکثر طوایف آنها را بین ایلات قشقائی تقسیم و جزو جمع مالیات قشقائی نموده. مرحوم جانی خان و فرزندان و نواده او علاوه بر اینکه مدتی بکلیه ایلات فارس حکومت داشته اند اغلب حکومت های جزء فارس از جمله بهبهان، کازرون، دشتی، اردکان، آباده، قنقری و بوانات و ممسنی بعهده فامیل جانی خان بوده است ضابطی بلوک سرحد چهاردانگه و سرحد شش ناحیه و کامفیروز که اغلب املاک اربابی خوانین میشود در محدوده حکومت آنان قرار میگیرد. هم چنین ضابطی بلوک خنج و قیر و کارزین و میمند و صمیکان و بلوک خفر اغلب جزو جمع مالیاتی خوانین می گردد. »[12]

همزمان با این نقل و انتقال و بعدا نیز با انتقال مالکیت زمین های این ناحیه به خان های کشکولی در فارس این گروه با ترک زبانان قشقایی ادغام، همراه و هم کوچ شدند و درطول زمان گویش آنان نیز ترکی شده است. به ترتیبی که میتوان در میان تیره های تشکیل دهنده طایفه وندا: مردمانی از طایفه های ترک مانند- عشیرلو در ایل دره شوری – میش بسیار(میش مسیار) در ایل دره شوری – پولادلو و یارامیرلو از طوایف ترکان هستند که تحت ساماندهی تشکیلاتی ایل به طایفه وندا منتقل شده اند. -  تا یکی دو نسل پیش برخی از خانوارهای این گروه به نام «لر وندا» یا ونداهای لر تبار معروف بودند.

این دگرگونی در ایلات در دوره فتحلی شاه قاجار برای تضعیف ایلات لر و تقویت ایلات ترک در فارس صورت گرفت و بخشی از سیاست حکومت بود.

به این ترتیب طایفه وندا که  از دوران صفوی بخشی از ایل رستم ممسنی بود در زمان جانی خان قشقایی در سالهای قبل از ۱۱۹۷ شمسی یعنی  بیش از دویست سال پیش از حکومت منطقه ای ممسنی که تحت نظر ایلخانان لر بود جدا شده و خانواده های عشایری این طایفه لر بین ایلات دره شوری- کشکولی بزرگ و عمله در کنفدراسیون ایل بزرگ قشقایی تقسیم می شود.و در طول زمان اعضای لر زبان هم گویش آن ها به ترکی تبدیل می شود.

اما این داستان به همین جا خاتمه پیدا نمی کند. در زمان حکومت فرهاد میرزا در فارس یک بار دیگر ساختار ایلات در فارس در معرض تغییر تحول قرار گرفت. فرهادمیرزا معتمدالدوله (۱۲۳۳–۱۳۰۵ ه‍.ق) از شاهزادگان و دولتمردان عصر قاجار بود. فرهاد میرزای قاجار، ملقب به معتمدالدوله، فرزند پانزدهم عباس میرزا، فرزند فتحعلی‌شاه قاجار است ، او عموی ناصرالدین شاه قاجار، والی فارس و بنادر جنوب ایران، حاکم خوزستان، لرستان و کردستان بود. اردکان فارس تیول فرهاد میرزا بود. ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ ه. ق، حکومت فارس را به وی واگذار کرد. اقدامات مهم فرهاد میرزا در فارس ایمن کردن راه‌ها از دزد و راهزن بود، اما به نوشته حاجی سیاح، روشی که به کار بست اصلاً مناسب و درست نبود زیرا «به محض اینکه تهمت دزدی به کسی زده می‌شده‌است و قبل از اثبات جرم، تمام دارایی متهم ضبط و سر و دست او بریده می‌شد. رویهرفته وی مردی ظالم و سفاک و کینه جو بود که مردم فارس از ظلم وی به ستوه آمده بودند و بر علیه او قیام کردند. او در کار حکومت‌داری‌ نیز مدعی‌ بود که‌ قتل‌ عناصر طاغی‌ و گردنکش‌ به‌ دست‌ او، با حجت‌ شرعی‌ (تنفیذ فقها) انجام‌ گرفته‌ است. از او چنین نقل شده است که:

-        «برای‌ آدمهایی‌ که‌ کشته‌ام‌ در آن‌ دنیا از خداوند حق‌ می‌خواهم‌ و خدا باید به‌ من‌ اجر و مزد بدهد. [چه] اولا‌ً به‌ فتوای‌ علما بود، ثانیا برای‌ حفظ‌ نفوس‌ و دفع‌ شر‌ آنها از عفت‌ و عصمت، جان‌ و مال‌ مسلمین»

-         

طایفه وندا تنها طایفه ای نیست که از منطقه ممسنی به میان ایلات قشقایی کوچانده شده است بلکه: -کهواد:ساکن درطایفه عمله قشقایی، کشکولی بزرگ،کشکولی کوچک،بویراحمد علیا،کهگیلویه.

Ø     صالحونی:کشکولی بزرگ،بعضی روستاهای بکش.

Ø     کجر(قجر) :کشکولی بزرگ،شهر نور اباد.

Ø     ایلونی:کشکولی بزرگ. مال احمدی:عمله قشقایی

Ø     سارویی:عمله قشقایی، فراشبند، احمد و محمید:کشکولی بزرگ،اردکان ،ماهور.

Ø     _ طایفه محمد صالحی ، وندا ، احمد ومحمید ، گشتاسب ،کرشابی ، و سایر لرها از پایان صفوی تا عهد فتحعلیشاه حاکمان ماهور بودند و ماهور را  در دوره فتحعلیشاه به قشقاییان واگذار شده است.

 

سید پژمان حسینی نویسنده و پژوهشگر تاریخ در مورد از دست رفتن زبان لری در طایفه محمدصالح (که قبلا اشاره کردیم در زمان فتحعلی شاه به سران قشقایی واگذار شده بود) می نویسد:

-       «ورود قشقایی به منطقه ممسنی با جنگ های خونینی همراه گردید و باعث شد بسیاری از مناطق ممسنی را تحت تسلط خود دربیاورند. در جنوب ممسنی کشکولی ها بعد از ورود به منطقه ماهور جنگ های خونینی با طایفه بکش انجام دادند و اگر مقاومت طایفه بکش نبود کل آن منطقه الان در سیطره کشکولی ها بود. جنگ های طایفه بکش با کشکولی ها سبب شد تا آنها از منطقه بکش خارج شوند و تقریبا در سرزمین فعلی خود اسکان یابند. در منطقه کمهره و کاکان قاسم خان کشکولی توانست با خرید بعضی املاک و همچنین جنگ های خونین با طایفه رستم آنجا را تصاحب کند. در ماهور میلاتون طایفه محمدصالح رستم که به وسیله خانعلی خان از منطقه دهنو و کوپن بیرون رانده شده بودند، برای آنکه خاستگاه زمستانی را در مقابل طایفه کشکولی از دست ندهند، تابعیت کشکولی را پذیرفتند و زبان ترکی را جایگزین زبان لری خود کردند. تقریبا اکثر مردم بابامنیر و باباکلان و میشان و سایر مناطق ماهور از طایفه محمدصالح می باشند که اکنون به زبان ترکی صحبت می کنند.»

-       سیاست حکومت تا پایان حکومت قاجار مبنی بر محو و تضعیف لرهای فارس نشین بود، و بیشتر به طایفه ترک تبار قشقایی قدرت دادند بسیاری از مرغوب ترین و بهترین زمینهای ایل ممسنی در سر حدادات سرحدی نظیر کمهر ، کاکان ، اردکان ، دشت ارژن ، بیضا و گرمسیر نظیر اطراف کازرون ، بخش ماهور ، حومه گچساران و ... در دوره قاجاریه به اسماء مختلف به تصاحب قشقایی ها در آمده است[13] .

به این ترتیب  علاوه بر این که فتحعلی شاه قاجار بخشی از عشایر لر زبان از جمله طایفه محمد صالح و سر زمین طایفه وندا که در دست عشایر لرزبان منطقه و بخشی از ایل رستم در ممسنی بودند از سرپرستی خان های لر خارج و در اختیار خان های قشقایی قرار داد. بعد از فتحعلی شاه در دوران ناصرالدین شاه نیز بخش هایی از سرزمین ممسنی که در اختیار لر ها بود توسط خان های قشقایی به ویژه خان های کشکولی خریداری شد. تصرف این زمین ها سبب جابه جایی عشایر ترک زبان به سرزمین ممسنی و تا دامنه های خلیج فارس نزدیک بندر گناوه از جمله میشان و بابا کلان و منطقه چم شیر و منطقه نفت خیز گچساران در اختیار قشقایی ها قرار گیرد. به سبب گسترش سرزمین های مرتع دار ترکان زیادی از طوایف مختلف قشقایی وارد این طایفه وندا شده بودند و به طبع با ادامه وضعیت و کثرت ترکان زبان این طایفه ترکی قشقایی شد. و بخشی از آنان نیز همراه خوانین کشکولی به میشان و دشت میرزا و بابا منیر  و ...... اعزام شدند و در طول زمان ونداهای لر زبان در میان ساکین ترک زبان قشقایی مستحیل شد.

به دلیل نشیمن ترکان در این دیار در سال ۱۳۰۹ ش که  شرکت نفت در گچساران شروع به فعالیت کرد، قرار دادی با خان های قشقایی از جمله با کشکولی ها منعقد کرد و  هنگامی که رضا شاه در سال ۱۳۱۳ قرار داد اولیه دارسی را ملغی کرد.  پس از عقد قرار داد جدید که رابطه رضا شاه و صولت الدوله ایلخان قشقایی تیره شده بود. شرکت نفت با صلاحدید دولت قرار داد منطقه ای خود را با ملک منصور خان باشتی که مقیم باشت بود منعقد کرد و دست قشقایی ها از شرکت نفت بریده شد. در همین دوره طایفه وندا در دامنه های گرنگان و در کناره رود زهره در چم شیر قشلاق داشتند و تا سالهای ۱۳۴۴ که اصلاحات ارضی شروع به دادن اسناد مالکیت کرد هنوز گروهی از طایفه وندا در این دیار کشت و زرع داشتند که اینک بسیاری از فرزندان آنان در شرکت نفت گچساران و آقاجاری شاغل هستند.

 بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵وندا، روستایی از توابع بخش ماهورمیلانی شهرستان ممسنی در استان فارس ایران است. مردم این روستا از طایفه لرتبار وندا هستند‌.

این روستا در دهستان میشان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده‌است.

 

 

نویسنده این یادداشت ها از ترکان طایفه وندا  از ایل دره شوری ،متولد گچساران در حوزه جغرافیایی همین طایفه هستم.



[1] به نقل از مظفر قهرمانی همان ص 167

[2] Lois Beck – p-47

[3] برای اطلاعات بیشتر به کتاب رستم التواریخ محمد هاشم آصف رستم الحکما مراجعه شود

[4]  خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی - تاریخ ذوالقرنین -  محقق:افشارفر، ناصر - ناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٠ ص 888

[5] فسایی - فارسنامه ناصری ص 719  

[6] مظفر قهرمانی ابیوردی – کتاب از ابیورد یا ابوالورد فارس – چاپ الکترونیکی فصل هشتم –ص ۱۶۷-۱۶۹

[7] فسایی - فارسنامه ناصری فارسنامه ص 1100

[8] خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی - تاریخ ذوالقرنین -  محقق:افشارفر، ناصر -ناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٠-ص 888 تا 893

[9] دکتر ناصر اشرافی - بررسی فرهنگ و تاریخ لرهای ممسنی و کهگیلویه - وحدت بخش – قم  

[10] جانی خان : قشقایی در سال 1234ق برابر با سال ۱۱۹۷ خورشیدی ایلخان قشقایی بود.

[11]  تجزیه  این ایلات را می توان در سر شماری های سالهای 60 و 70 مشاهده کرد.طایفه وندا در هر سه ایل عمله  - کشکولی و دره شوری حضور دارد. م

[12] مظفر قهرمانی ص  169        

[13] میرزا فتاح خان گرمرودی، سفرنامه ممسنی، ص 144