رد اعتبار نامه خسرو قشقایی در مجلس شورای اسلامی
در جریان اختلافات شاه و محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ و پس از کودتای ۲۸ مرداد، برادران قشقایی یعنی محمدناصر خان، ملکمنصور خان، محمدحسین خان و خسرو خان به عنوان سران ایل قشقایی از مصدق حمایت کردند و ایل قشقایی تنها نیروی مسلحی بود که به حمایت از محمد مصدق تفنگ به دست گرفت. پس از سرنگونی دولت مصدق و استقرار دولت سپهبد زاهدی، املاک برادران قشقایی مصادره شد و آنها مجبور به اقامت در اروپا شدند.
خسرو خان پس از خروج از ایران راهی کشور ایتالیا شد؛ سپس در شهر مونیخ آلمان ساکن شد و تا سال ۱۳۵۷ در آنجا زندگی کرد. وی در این مدت نشریه باختر امروز را به کمک دانشجویان جبهه ملی منتشر ساخت .
بنا به ادعای امیراصلان افشار سفیر وقت ایران در آلمان، خسرو خان که در کشور مزبور فعالیت های وسیعی بر علیه محمدرضا شاه داشته است با دعوت سفیر برای سازش شرکت می کند ولی در پاسخ به امان گرفتن برای بازگشت و زندگی آزادانه در ایران می گوید که به دلیل بدهی ۷۰۰ هزار مارکی نمی تواند از آلمان خارج شود و به ایران برگردد.سفیر بدون اطلاع خسرو خان مراتب را به شاه گزارش می کند و بلافاصله شاه چکی به مبلغ ۷۰۰ هزار مارک برای رفع بدهی و خطر زندانی شدن در آلمان برای وی صادر می کند، خسرو خان مبلغ را دریافت می کند ولی در نهایت به خمینی می پیوندد.[1]دوران تبعید برادران قشقایی در اروپا به مدت ۲۵سال به طول انجامید و خسرو در این مدت در فعالیت های جبهه ملی ایران در اروپا فعال بود و مدتی نیز نشریه شعبه اروپا را وی اداره و منتشر می کرد. او پس از انقلاب به ایران آمد و از طرف مردم اقلید برای نمایندگی در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد ولی اعتبار نامه اش همراه با گروه دیگری از ملی گرایان منتخب در مجلس اول رد شد و از این تاریخ او به مبارزان با حکومت اسلامی پیوست و در همین راستا سر انجام دستگیر و اعدام شد. در این نوشته به استناد به صورت جلسه مجلس شورای اسلامی دوره اول جلسه شانزدهم به دلایل رد اعتبار نامه او پرداخته می شود.
قبل از این که وارد گزارش محلس شورای اسلامی در مورد رد صلاحیت خسرو قشقایی شویم لازم است اشاره ای به یکی از اقدامات مشترک خسرو قشقایی و دکتر ابراهیم یزدی قبل از انقلاب در مورد مخالف با نظام شاهنشاهی را در این قسمت نمایش دهیم که وی از همفکران و همکاران ابراهیم یزدی و انقلابیون از جمله مهندس چمران بوده است که اینک متهم به همکاری با رژیم سلطنتی شده است. علاوه بر همکاری سیاسی این دو یعنی خسرو قشقایی و دکتر ابراهیم یزدی روابط مالی و تجاری نیز با هم داشته اند که به نامه خسرو قشقایی در این بخش هم اشاره می کنیم:
- تظاهرات ۱۵ خرداد که توسط خسرو قشقایی و ابراهیم یزدی رهبری می شد، یکی از علل هایی بود که مصطفی چمران را به مصر کشاند تا به تاسیس اولین پایگاه آموزشی جنگ های مسلحانه بپردازد.[2]
- «چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی بههمراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد و به تاسیس اولین پایگاه آموزش جنگهای مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و پارتیزانی را آموخت و بهعنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد. در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان بهراحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.»[3]
- ابوالفضل بازرگان – برادر زاده مهندس بازرگان - از اعضای نهضت آزادی می نویسد: «در همان زمان شنیدم که آقایان خسرو و ناصر قشقایی، که هر دو عضو جبهه ملی بودند، به مصر رفته و مذاکراتی را در این زمینه انجام داده بودند.» سران نهضت آزادی در خارج از کشور، از جمله دکتر ابراهیم یزدی و دکتر مصطفی چمران در توافق با مقامهای مصری در دیماه ۱۳۴۲، اساسنامه تشکیلاتی تحت عنوان «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» یا «سماع» را تنظیم و آن را تسلیم جمال عبدالناصر کردند. بر مبنای این توافق قرار بود افراد این سازمان و همچنین افرادی که با معرفی این سازمان معرفی میشدند برای طی دورههای چریکی به قاهره بروند.[4]
- یک سند سفارت آمریکا نیز از فعالیت وی بر علیه حکومت شاهنشاهی در ۲۸ دیماه ۱۳۳۶ می نویسد:
- سند شماره (7) - از: معاون ریاست بخش طرح ها
- 29 دسامبر 57 - 8دی 36
- یادداشت برای رئیس اداره تحقیق فدرال (اف.بی.آی) آقای : اس. جی. پاپیچ
- سازمان مرکزی اطلاعات ( سیا) - واشنگتن دی. سی.
- موضوع : خسروخان قشقایی
- 1 - یک منبع معتبر و حساس گزارش کرده است که خواهرزاده خسروخان قشقایی یعنی امیر عبداللّه قشقایی که پزشک است و در شماره یک: خیابان مین، چیشلوم، مین زندگی می کند از وی دعوت کرده است که به آمریکا سفر نماید.
-
- 2- خسروخان قشقایی که ایرانی است در سال 1920 در شیراز، ایران متولد گردید. وی یکی از رهبران تبعید شده قبیله قشقایی ایران است. رهبران قشقایی به خاطر مداومت در مخالفت علیه رژیم کنونی ایران که گاه منجر به شورش مسلحانه می شد، در حدود سال 1954 مجبور به فرار شدند. فرد مورد بحث در حال حاضر در شهر مونیخ آلمان به سر می برد و با تمام عناصر ضد رژیم مقیم خارج در ارتباط می باشد.»[5]
نامه خسرو قشقایی به ابراهیم یزدی
با تقدیم عرض سلام وارادت. امید است که مزاج شریف مقرون به صحت و سلامت باشد. جویای حال من بودید،
بحمدالله سلامت هستم. تازه قابل عرض ندارم.
متاسفانه آدرس که داده بودید عوضی بوده است و دو نامه که برایتان فرستاده بودم برگشته، لذا این نامه را
به وسیله ی یکی از دوستان مشترک می فرستم، امیدوارم برسد. من نه مایل هستم و نه حوصله گله دارم
ولی راه و رسم روزگار این نبود که دانسته آنقدر باعث ناراحتی من بشوید و برای یک فکر واهی و فرستادن
آدرس و امانتی که برای من قرار بود فرستاده شود، چندین هزار مارک ضرر بزنید.
خلاصه خواهش می کنم الان هزار دلاری را که نوشته بودید از قالی های من فروخته اید بفرستید که اقلا کرایه حمل ونقل من به دست بیاید. باور کنید اگر در بدترین وضع مالی نبودم، کل این قالی که از مردم قرض کرده بودم تقدیم می کردم. امیدوارم طوری نشود که برای یک موضوع بسیار بسیار کوچک اطمینان واعتماد به کلی و بیشتر از بین برود.
دیگر مصدع نمی شوم اگر کاری باشد که از عهده من ساخته شود با کمال میل انجام خواهد شد.
دوست مشترک نوشته اند که من خان هستم می توانم پول پیدا کنم و صلاح اندیشی فرموده اند که از پولی که از فروش قالی به دست آمده صرف نظر کنم. حالا از استفاده آن بگذریم، اصل قیمت که باید به دست برسد. به فرض اینکه من خان باشم و پولی داشته باشم، چه ربطی به امور تجارتی دارد ؟
اگر این طور بشود پس باید هر کس پول دارد و معامله می کند اصل مایه را هم به نماینده مورد اطمینان خودش بدهد. از نظر اخلاقی و روحی این موضوع برای من خیلی قابل اهمیت است. انشاالله آن طوری که فکر می کنم نشود.
ارادتمندتان، خسرو قشقایی» منبع: شصت سال صبوری و شکوری، جلد دوم، بخش ششم، نامه شماره ۲۰۵۱
با این سوابق آشنایی و همسنگری این دو در مجلس شورای اسلامی دوره اول در برابر هم قرار گرفتند و گزارش ابراهیم یزدی در مورد خسرو قشقایی را باهم در نوشته بعدی مرور خواهیم کرد.
[1] تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران مصاحبه با امیراصلان افشار دقیقه ۵۶
[2] رادیو تهران - صدای پایتخت صدای همدلی- شهید مصطفی چمران؛ مردی از تبار مقاومت.
[3] ناگفتههای ابوالفضل بازرگان از شاخه نظامی نهضت آزادی و استعفای بازرگان از نخستوزیری - ۲۴ آبان ۱۳۹۸
[4] ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ کارنامه و کتابشناسی شهید چمران/ماموریت خطرناک در منطقه نبعه
[5]حت-نظر-بودن-خسرو-قشقایی-در-آمریکا پایگاه مرکز اسناد لانه جاسوسی -
اقوا م ترک تاریخ دیرینه ای در جهان دارند. مـردمانی که اکنون بنام تـرک خـوانده میشوند پیشاز قرن ششم میلادی به اسمهای مختلف سیاسی و نام قبیلهیی خود معروف و شناخته میشدند. واژه ترک یک اصطلاح و تعریف سیاسی است تنها جنبهی زبانی دارد. ترکان در نقاط مختلف جهان پراکنده اند و وجوه مشترک آنان علاوه بر زبان ترکی - که با لهجه های گوناگون در میان آنان رواج دارد، مشابهت های پاره ای از سوابق تاریخی. از جمله سرزمین نیاکانشان که در دوران بیش از میلاد بین آنان مشترک بوده است می باشد.
در حال حاضرترکزبانها در کشورهایی همچون مغولستان، چین، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، افغانستان، ایران، جمهوری آذربایجان، عراق، ترکیه، قبرس، یونان، سکونت دارند. در کشورهای اروپای شرقی مانند بلغارستان تا سوئد بسیاری از آنان تغییر زبان داده و در میان سایر اقوام تحلیل رفته اند. در مورد تعداد جمعیت ترکان جهان آمارهای مختلفی منتشر شده است . برآوردی که برای سال 2000 میلادی شده است، 163,470,000.[1] نفر بوده که اینک با احتساب افزایش یک درصد در سال برای سال 2۰۲۴ میلادی باید دویست تا دویست سی میلیون نفر باشد.
بر اساس اسناد موجود از اوایل سدة اول هجری / نیمة دوم سدة ششم میلادی نام ترک در امپراتوری پهناور گوک ترک بر اقوام متعدد و غالباً ترک زبان اطلاق گردید و این نام در خارج از مرزهای امپراتوری و در کشورها و سرزمینهای مجاور نیز شناخته شد. بیزانسی ها که از دیرباز با اقوام و قبایل صحرانورد ترک زبان و غیرترک زبان ارتباط و آشنایی داشتند، پس از تشکیل امپراتوری گوک ترک و ایجاد مناسبات سیاسی و اقتصادی با آنان از ترکها سخن به میان آوردند.
در نیمهء اول قرن ششم میلادی گروهی از اقوام آلتائی از مساکن خود در جنوب چین و روسیه مهاجرت کرده به اتفاق بعضی از قبایل همسایهء خویش امـپراطوری عظیمی تشکیل دادند که قلمرو آن بین سرزمین مغولستان و دریای سیاه بود. بنیانِگذاران این امپراطوری بزرگ،نخست عنوان ترک را برای خود برگزیدند که در زبان ایشان بـصورت تـوروک turuk به معنی قوی بکار میرفت.چینیان این اقوام را به زبان خود:تو-چوئه tu-chueh یا به قرائت دیگر تو-کیو tou-kiue میخواندند.اقوام متشکل این امپراطوری ترک در سال 582 میلادی به دو دستهء تـرکان شـرقی و غربی تقسیم شدند.[2]
اولین امپراتوری منسجم تاریخی ترک همان ترکان هون است. دورة روشن تاریخ امپراتوری هون از 209 قبل از میلاد آغاز شد و قلمرو آن با مغلوب کردن قبایل مختلف ترک و مغول و تونگوز و هندواروپایی ، از دریاچة بایکال تا تبت و از دریای خزر و کوههای اورال تا رود زرد (هوانگ هو) گسترش یافت و اراضی شمالی چین را در بر گرفت . در همین دوره دیوار بزرگ چین برای جلوگیری از حملات هونها ساخته شد. امپراتوری هونهای جنوب شرقی پس از آنکه در 216 میلادی به دست امپراتوری چین منقرض شد، چند قسمت گردید. [3]
هون ها در حدود سال ۳۵۰ پس از میلاد به مرزهای خاوری ایران حمله کردند ولی لشکر ایران تحت شاهنشاهی شاپور دوم(شاه ساسانی) از ورود آنها به مرزهای ایران جلوگیری کرد. البته گروهها و قبایلی از ترکان حتی پیش از قرن پنجم میلادی به مرزهای شرقی و نیز شمالی دولت ساسانی در قفقاز رسیده بودهاند[4]. بعدها هونها به رهبری شاه خود (گرومبات ) به لشکر ایران پیوستند و در لشکرکشی شاپور دوم به بخش تحت چیرگی رومیان در میانرودان او را همراهی کردند. هون ها پس از شکست از سپاه ایران ساسانی در ارمنستان در ۴۴۱ م.، پادشاه هون، آتیلا، که آرزوی برقراری امپراتوری در سر داشت، وارد جنگ با امپراتوری بیزانس شده و در ۴۴۳ م. بیش از ۶۰ شهر بیزانس در بالکان و یونان امروز را ساقط میکند. بعد از آن آتیلا متوجه ضعف امپراتوری روم غربی شده و از ۴۵۱ م به مدت چند سال به گل، کاتالونیا و نواحی شمال ایتالیا لشکر کشی میکند.ولی در همین سال یعنی ۴۵۱ م. در نبرد کالون در فرانسهی امروزی مغلوب آیتوس سردار رومی شد. مجدداً در سال ۴۵۲ آتیلا به رم، پایتخت امپراتوری روم غربی نزدیک شد و مورخین در اینکه چرا رم را تصرف نکرد شک دارند. عدهای برگرفته از نوشتههای کلیسا معتقدند که پاپ لئوی اول در دیداری با آتیلا او را متقاعد ساخت که از ساقط کردن رم چشم پوشی کند. عدهای دیگر معتقدند که سپاه هون گرفتار بیماری احتمالاً مالاریا شده و مجبور به بازگشت شد.[5]
به طور کلی همه ی قبایلی که بعدا در تعریف ترک شناخته شده اند از جمله: (ترک ها- قیرقون ها –آقاجری – اون اوک(ده قبیله) – تبقاچ – کومان ها – یموت ها – تیوزها- کویان ها –سیبوک ها – لان ها – کوت – گوکلان – اورپان – اوشین ) و سایر قبایلی که در نام خود پسوند هون ( گون)-} برابر با خورشید و مهر است{. بر خود داشتند. کلمه هون به معنی حاکم دولتی – در زبان ترکی مترادف از با خان – مرد – مردم می باشد. بخشی از هون ها هستند.
سرزمین اولیه هون ها در سال 1390 قبل از میلاد در ناحیه اوردوس Ordos در شمال دیوار چین بوده است. در سال 770 پیش از میلاد بخشی از چین را به تصرف درآوردند. منابع چینی در سال 650 پیش از میلاد از کوچ قوم (سای سه Sai/Se (در ایران به نام سکا ها Sakas یاد می کنند.
در نقشه هردوت در سال 450 پیش از میلاد از اقوام ترک در بخش شمال شرقی دریای خزر به نام اغوز«آس- AS Oguz Türkic "As-Tribe که همان قبچاق ها هستند خبر می دهد..ترکان آقاجاری "Agach-Eri", Forest Peopleکه منسوب به ترکان مقیم در جنگل ها هستند.به نام" "Agathyrs آقاتیر ها اسم برده شده است.
در اسناد چینی در سال 320 قبل از میلاد نوشته است که : سال ها قبل از دوره ما قومی به نام «هون» دردامنه کوه های آلتای زندگی می کردند و بعدا به پنج قبیله کومان- کوبان- قرقیز وچو کیشی و ترکان. Kuman or Kuban, Kyrgyz, Chu-kishi and Turks تقسیم شدند . اولین نوشته مستند در رابطه با این مردم با چین از قرارداد صلحی نامبرده شده است که در سال 316 قبل از میلاد امضاء شده است.
در سال 91 پس از میلاد هون ها توسط Deu Sin and Syanbi طوایف دوسین و سیبانی شکست خوردند. و در سال 185 میلادی ژوان ژوان ها از اقوام چین منطقه آلتای را تسخیر کرده و اقوام ساکن در آن دیار از جمله هون ها را پراکنده کردند.[6]
بعد از درهمپاشیده شدن امپراتوری هون ها، امپراتوری گوک ترک شکل گرفت . این امپراتوری از همان آغاز تأسیس مانند امپراتوری هون ، با دولت دوگانه اداره می شد که فرمانروای یکی از آن دولتها بومین و دیگری ایستمی ، برادر کوچک او بود. در دوران حکمرانی بومین خان (زمان حکمرانی از ۵۵۳ تا ۵۷۲ میلادی)، دستههای جلودار اردوی ترکها به سالاری برادر بومین خان، ایستمی خان تا به سرحد ایران رسیدند و در غرب تا سواحل دریای سیاه را اشغال نمودند. در نتیجه امپراتوری خیلی مقتدر بادیه نشینان عرض وجود نمود که سرزمین عظیمی را از مرز های کشور کره تا سواحل دریای سیاه را در بر میگرفت.
در دوره کورش بزرگ و پس از آن در زمان شاهنشاهی داریوش آسیای صغیر تا دریای سیاه برای چندین قرن بخشی از ایران زمین بود. می دانیم که این دیار سرزمین ترکان بود و در بالا اشاره کردیم که چند قرن پیش از آن نیز قشقایی ها در آن دیار زندگی می کردند. ولی ورود ترکان به فلات ایران که در تاریخ ها ثبت شده است، مدت ها بعد از این دوران است.
در نتیجهی منازعات داخلی در میان این ترکان در ابتدای قرن هفتم میلادی، خاقانات ترک به دو قسمت خاقانات شرقی ترک و خاقانات غربی ترک تقسیم گردید.[7] یک گروه عظیم از این ترکان، قومی است به نام غز یا تغز اوغز(اوغز نه گانه) از ترکان شرقی بودند که بخشی از آنان به سوی ایران کوچ کردند.
هر چند که مهمترین دوره مهاجرت ترکان به سرزمین ایران با آمدن سلجوقیان آغاز میشود. ولی قبل از مهاجرت سلجوقیان ، گروه هایی از ترکان غز در نقاط مختلف ایران پراکنده بودند۰ تعدادی از این ترکان در ری و نواحی آن اطراق داشتند که به آنها ترکان "غز عراقی" گفته میشد. این تاریخ مصادف با سالهای قبل از ۳۹۶ هجری قمری(385 شمسی) است.
در دوره حکومت سامانیان ترکان غز فرمانبردار و باجگذار پادشاهان آن سلسله ایرانی بودند چون ایللک خان ترک که از امرای ترکان افراسیابی ماوراء النـهر بـود با منتصر آخرین پادشاه سامانی درافتاد. رئیس ترکان غز که حارث علم بردار نام داشت با سه هزار تن از لشکریان خود بیاری منتصر آمد.منتصر با کمک غزان و حـکام مـحلی در شعبان سال 394 هجری در نزدیکی بورنمذ توانست قوای ایللک خان را شکست دهد. بنا بر این از این دوران گروه زیادی از ترکان در ایران به صورت مشخص حضور داشته اند.[8]
در مورد حضور ترکان در فارس می توان به حضور مردم و یک حکومت ترک به نام حکومت سُبکری از جمله نخستین دولت ترک در ایران پس از اسلام در قرن سوم هجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه اشاره کرد. سُبکری از ترکانی است که در حمله یعقوب لیث صفاری درسال ۲۵۶ هجری قمری به رُخد (شهری نزدیک سیستان) به همراه برادر خود به اسارت در می آید. تاریخ سیستان می نویسد: «به سیستان باز آمد و به راه اندر خلج و ترکان بسیار بکشت و مواشیشان بیاورد و برده ی بسیار آورد و سُبکری یکی از آن بندگان بود» زمانی که منشور خلیفه عباسی برای امارت شیراز به یعقوب می رسد برای تعیین والی شیراز با دولتمردان خود به شور و مشورت می پردازد و دولتمردان همه بالاتفاق بر صلاحیت سُبکری در این مورد تایید می کنند. «گفتند سُبکری که مرد باخرد است یعقوب نیز حرف دولتمردان خود را پذیرفته و ولایت شیراز را به همراه خلعت های فاخری به سُبکری می دهد. جالب اینکه خود سُبکری در این جلسه مشورتی حضور نداشته است.
می دانیم که یعقوب در سال ۲۶۵ هجری از دنیا رفته است. بنابراین سُبکری مراحل پیشرفت را در دستگاه صفاری بسیار سریع طی کرده است. چرا که در کمتر از ۶ سال از اسارت به ولایت رسیده است. به همین جهت این احتمال وجود دارد که او قبل از اسارت به دست یعقوب لیث در دستگاه رتبیل شاهان یعنی شاهان ترک شرق سیستان با مسائل دیوانی و کشورداری آشنا بوده باشد. توضیحی در مورد کلمه رتبیل در اینجا ضروری به نظر می رسد. ملک الشعرای بهار مصحح تاریخ سیستان آن را به زنبیل تصحیح کرده است چرا که به عقیده وی «رتبیل با تحقیقاتی که نگارنده به عمل آورده نه به فارسی و نه هندی و نه به هیچ کدام < !؟> معنی ندارد» (تاریخ سیستان، ص ۱۲۱، پاورقی ش ۱)
نام این دولت، دولت سُبکری (Sübkəri) و پایتخت آن شهر شیراز بوده است که بر مناطقی چون کرمان,اصفهان و دیگر بخشهای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت اگر چه دولتی مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اینکه منشور امارت از خلیفه بغداد گرفته است و همچنین نقش مهمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت ترکان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملک الشعرای بهار به نقش دولت ترک سبکری در زوال صفاریان توجه داشته و مینویسد: « و این سُبکری شبیه طغرل کافر نعمت، غلام آل سبکتکین است که خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر برداشتند» [9]
این حکومت در سال ۲۹۹ با حمله مقتدر عباسی و شکست سُبکری به پایان میرسد. سُبکری با سپاه خلیفه در شیراز میجنگد و شکست میخورد و با سپاه خود به بم میرود در آنجا نیز جنگ سختی در میگیرد و دوباره سُبکری شکست میخورد و به ناچار با سامانیان وارد مذاکرده میشود. سامانیان از کمک به او طفره میروند لیکن در ظاهر وی را پناه میدهند اما در باطن با حکومت بغداد معامله کرده و سُبکری را که به مرو رفته بود دستگیر و دست بسته سوی بغداد میفرستند و نخستین حکومت ترکان در ایران بدینگونه به پایان میرسد.
ادامه دارد
[1] Mirfatyh Zakiev- Origin of Türks and Tatars- First Part- ORIGIN OF TÜRKS Moscow, Publishing house ”Insan”, 496 pp., 2002, Published by decision of Tatarstan Republic Academy of Sciences Humanities Branch Bureau
[2] مشکور،محمد جواد؛ مجله: بررسی های تاریخی » مهر و آبان 1349 - شماره 28
[3] به نقل از دانشنامه جهان اسلام
[4] رئیسنیا، رحیم، «آذربایجان در سیر تاریخ ایران از آغاز تا اسلام»، ص 528.
[5] Bivar, A.D.H. " Hayāṭila." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2008. Brill Online. UNIVERSITEITSBIBLIOTHEEK LEIDEN. 26 November 2008
[6] Yu.L.Zuev, Ethnic History of Usuns, Kazakh SSR Academy of Sciences Publishing House, Alma-Ata, 1960, p.12
[7] غفوروف، باباجان. تاجیکان. تاریخ قدیم، قرون وسطی، و دورهٔ نوین. دوشنبه: مؤسسهٔ انتشاراتی عرفان، لیتوگرافی چاپ و صحافی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۷
[8] مشکور،محمد جواد؛ -مجله: بررسی های تاریخی » مهر و آبان 1349 - شماره 2
[9] تاریخ سیستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابنخلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰
این گزارش ۷ ماه قبل از کودتای ۲۸ مرداد تهیه شده است و نشان می دهد که آمریکا قبل از این تاریخ در صدد برکناری مصدق بوده است که مامورانش برای بی طرف سازی خان های قشقایی در مورد حمایت از دکتر مصدق تلاش می کرده اند و برنامه داشته اند.
-سند شماره ۲۳۶ - گزارش از رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا، اداره برنامه ها، آژانس اطلاعات مرکزی (سی آی ا). (روزولت) به میچل
واشنگتن، 8 ژوئیه 1953.( پنجشنبه ، ۱۸ دی ۱۳۳۱(
1. در پاسخ به پرس و جو [نام رمز از طبقه بندی خارج نشده] در مورد توانایی ما برای خنثی کردن حمایت قشقایی از مصدق، ارزیابی زیر را در این تاریخ از تهران دریافت کرده ایم. این ارزیابی پس از گفتگو با سران قشقایی به دست آمد. اگرچه موقعیت قشقایی همانطور که در زیر توضیح داده می شود ممکن است در آینده دستخوش تغییر شود، اما اعتقاد بر این است که در این زمان دقیق است.
الف. توانی های سیاسی اصلی قشقایی در این زمان توسط:
(1) اطمینانی که حمایت گذشته آنها در مصدق ایجاد کرده است.
(2) نفوذ آنها بر ژنرال محمود امینی.(وی برادر دکتر امینی و فرمانده کل ژاندارمری ایران بود)
(3) " کنترل" آنها بر شخصیت های کلیدی نظامی در فارس و خوزستان.
(4) نفوذ آنها در فراکسیون نهضت ملی.
ب- مقاصد فعلی قشقایی:
(1) خان های اصلی قشقایی از جمله ناصرخان قصد دارند به حمایت از مصدق در برابر همه مخالفان ادامه دهند. در این زمان، حتی فشار شدید ایالات متحده بر خان های قشقایی نیز باعث نمی شود که قشقایی ها این موضع را تغییر دهند.
(2) خانهای قشقایی که از نزدیک با ژنرال محمود امینی همکاری میکنند، قصد دارند از نزدیکی خود به مصدق برای ایجاد حصارهای سیاسی خود برای تدارک یک مناقشه نهایی اما نه قریبالوقوع برای قدرت استفاده کنند.
(3) خانهای قشقایی مخالفت زاهدی را جدی نمیگیرند و احساس میکنند که زاهدی شانس کمی یا هیچ شانسی برای پیروزی در آزمون قدرت با مصدق ندارد.
برداشت قشقایی از قدرت مصدق:
(1) مصدق تنها شخصیت سیاسی قوی در ایران است.
(2) مصدق از اعتماد همه مردم به جز چند تن از اشراف ناراضی برخوردار است.
(3) مصدق را نمی توان در حال حاضر برکنار کرد.
2. نتیجه گیری:
به نظر ما خانهای قشقایی حمایت از مصدق را به مصلحت خود میدانند و نمیتوان انتظار داشت که این حمایت را تا زمانی که موقعیت مصدق از نظر مادی ضعیفتر شود و برخی از شخصیتهای سیاسی مخالف دیگر ظاهر شود تا موقعیت مصدق را بهشدت تهدید کند، پس بگیرند. یا تا زمانی که خود قشقایی ها آنقدر خود را قوی احساس نکنند که برای کسب قدرت تلاش کنند.[1]
[1] منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای DDO، Job 80–01701R, Box 3, Folder 12, Misc. مکاتبات — TPAJAX. راز دریافت کننده در نسخه اصلی به عنوان "آقای میچل" نامیده می شود و بیشتر شناسایی نشده است
358گزارش از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه1
شماره 410 -- تهران 20 دی 1334.
موضوع : گفتگو با زاهدی نخست وزیر
این افتخار را دارم که یادداشتی را در مورد عشایر قشقایی که در تاریخ 16 دی ماه 1334 بین سپهبد فضل الله زاهدی، نخست وزیر ایران و اینجانب انجام شد، ضمیمه کنم.
با احترام، لوی دبلیو هندرسون
یاد داشت گفتگو- تهران 16 دی 1334.
موضوع : گفتگو با نخست وزیر زاهدی در 16 دی 1333 در مورد وضعیت کنونی خان های قشقایی
در گفت وگویی که در 16 دی ماه با سرلشکر فضل الله زاهدی داشتم، از او پرسیدم که آخرین تحول در مورد قشقایی خان های دگراندیش چیست؟
نخستوزیر گفت که گمان میبرد من میدانستم که ناصرخان، سناتور سابق که به عنوان سخنگوی ارشد چهار برادر عمل میکرد، مدتی در تهران بوده است. ناصر پس از ورود به تهران به نخست وزیر مراجعه کرده و به او اطلاع داده بود که حاضر است (الف) در صورت پذیرفتن شاه از شاه بخواهد تا به سوگند جدی او قول دهد که او و برادرانش صادقانه به شاه خدمت کنند و قوانین کشور را رعایت کنند، یا (ب) اگر شاه از او پذیرایی نکند، در هر صورت متعهد خواهد شد که او و برادرانش تابع قانون وفادار کشور باشند. در مناطق قبیله ای خود در جنوب آرام زندگی کنند یا (ج) در صورت تمایل شاه کشور را ترک کنند. اگر قرار بود کشور را ترک کنند، امیدوار بودند که دولت حاضر شود مقداری از داراییهایشان را با ارز خریداری کند تا بتوانند در خارج از کشور بتوانند زندگی خود را تامین کنند.
ناصر در گفتوگو با نخستوزیر اصرار کرده بود که برادرانش آمادهاند تا در ادامه هر یک از رشتههای فوق الذکر که ممکن است مورد پسند شاه باشد، به او بپیوندند. البته آنها ترجیح میدهند که به آنها اجازه داده شود که با شاه بیعت کنند و با اعمال خود ثابت کنند که در آینده میخواهند رعایا وفادار و شهروندانی قانونمند باشند.
زاهدی به من گفت که این موضوع را با شاه در میان گذاشته است که موضع گرفته بود هر چه خوانین به قشقایی ها قول بدهند قابل اعتماد نیست و بنابراین سه تن از برادران به نام های ناصر، خسرو و محمد حسین باید کشور را ترک کنند. نخست وزیر گفت که او این اطلاعات را «امروز صبح» به ناصر داده است و ناصر بدون هیچ گونه تعجب بزرگی این تصمیم را گرفته است. ناصر گفته بود که او و برادرانش بودجه کافی در خارج از کشور برای زندگی ندارند. خودش فقط 17000 دلار در بانک های خارجی داشت. از این رو او درخواست کرده بود که به آنها اجازه داده شود برخی از اموال خود را بفروشند و درآمد حاصل از آن را به ارز تبدیل کنند. اگرچه نخست وزیر به ناصر پاسخ قطعی نداده بود، اما به او گفت که قانع کردن وزیر دارایی برای دادن ارز برای این منظور بسیار دشوار است.
نخست وزیر به من اشاره کرد که خوشحالم که اوضاع قشقایی اینقدر مناسب حل و فصل شده است. هم شاه و هم رئیس ستاد ارتش در گذشته اصرار داشتند که ارتش ایران علیه عشایر قشقایی اقدام کند. نخست وزیر اما بر این موضع پایبند بود که با صبر و استحکام می توان مشکل قشقایی را بدون خونریزی حل کرد. دولت موفق شده بود اتحاد قشقایی را در هم بشکند و حمایت سه طایفه مهم را جلب کند. تنها زمانی که خان ها متوجه شدند که امپراتوری قبیله ای آنها در حال فروپاشی است و حزب توده به وعده های خود برای برانگیختن قیام در مناطق مختلف کشور عمل نمی کند، تسلیم شدند. او افتخار می کرد که دولت در مبارزه با خوانین قشقایی بدون شلیک گلوله پیروز شده است. البته کار زیادی باقی مانده بود تا اینکه بتوان گفت مشکل قشقایی ها به طور قطع برطرف می شود.
لوی دبلیو هندرسون
منبع: آرشیو ملی, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/1–1154. راز پیش نویس توسط هندرسون. دریافت در 23 ژانویه. یک نسخه به لندن ارسال شد.↩
حکومت نادر شاه 1148 – 1160 ه ق
میرزا مهدی خان استرآبادی در بیان معرفی نادر می نویسد:«تولید آن حضرت در یوم شنبه بیست وهشتم سال هزار و صـد هجری برابر لویئیل،در دره دستجرد دره جز،مکانی که بالفعل عمارات عالیه در آنجا احداث و به مولود خانه شهرت یافته،اتفاق افتاده و به اسم جد خود،ندر قلی بیگ موسوم شده،در پانـزده سـالگی قدم بر معارج رشد گذاشت.چون در میان تاجیک و ترک و خرد و بزرگ مظهر کارهای سترگ گشته،در مبادی حال آثار دولت و فرو اقبال از ناحیهء احوالش ظاهر و امور عظیمه از دست مؤیدش صادر مـیشد و در عـالم خود،نادر آفاق بود.به نادر قلی بیگ مشهور شد.»[1]
خانوادهء نادر بسیار تنگدست بودند.پدرش امامقلی بود که شغل پوستین دوزی داشت و بـه گـویند که مادرش مدتی در اسـارت ازبـکان بوده است.در ابتدای زندگانی،ندر قلی نام داشت و وقتی کارش در دستگاه طهماسب دوم بالا گرفت،لقب طهماسب قلی خان یافت و هنگامی که به سلطنت رسید،خود را نادر شاه خواند.در ایام جـوانی در زد و خـوردهای محلی با ترکان و کردان چشمگزک خبوشان(قوچان)و ازبکان و تاتارها به شجاعت شهرت یافت. همراهانش از افشارهای قرقلو و کردان دره گز و ابیورد بودند و جمعی از طایفهء جلایر به سرکردگی طهماسب قلی خان جلایر،قـلعهء کـلات،مرکز فـعالیتهای شرارت آمیز و نظامی وی بود.»[2]
مؤلف کتاب جهانگشای نادری در مورد این قبیله مینویسد: «...حضرت[نادرشاه]از ایل قرقلو و قرقلواویماقی از نوع افـشار و افـشار از جـنس ترکمان میباشد.مسکن قدیم ایـن مـزبور تـرکستان بود،در ایامی که مغولیه به ترکستان استیلا یافتند،از ترکستان کوچ کرده،در آذربایجان توطن اختیارکردند و در زمان صفویه طوایف افشار در ایالات فـارس، کـرمان،عـراق[اراک]و مازندران پراکنده شدند و طایفه قرقلو را شاه اسماعیل صـفوی بـه خراسان کوچانید و در نواحی ابیورد و با خرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند،[3]
نادرشاه (نادر قلی) از طایفه قرخلوی افشار، ترک زبان بود. برخی از مردم این طایفه از دیر باز در ایل قشقائی بوده و اکنون نیز گروهی از آنان در میان طوایف ایلی هستند. نادرقلى بزودى توانست سپاهى فراهم نموده ودر خدمت شاه طهماسب ، شهرهاى ایران را یکى پس از دیگرى به تصرف خویش درآورد آن گاه پس از اخراج افغانان از ایران ، نادرقلى به مبارزه با ترکان (عثمانی) پرداخت این مبارزه که گهگاه قطع مى شد، تا پایان سال 1137 ق (1725 م) ادامه داشت و منتج به اخراج ترکان از مرزهای ایران گردید . نادر، پس از تاج گذارى در سال 1148 ق (1736 م) . جهت رفع کمبود اقتصاد کشور و انتقال ثروت ، دست به کشورگشایى زد. ابتدا هرات و قندهار، سپس هندوستان که غنایم فراوانى را به همراه داشت(فتح کرد) . به طورى که مورخین ، آن را بیش از 700 میلیون روبل تخمین زده اند. هم چنین ، خان نشین هاى خیوه و بخارا، جزو دولت نادر درآمد، پس از آن داغستان و سپس در سال 1158 ق - 1746 م طى قراردادى بحرین را جزو ایران نمود .[4]
نادر در دوران سلطنت (حدودا) دوازده ساله ى خود - (1148 - 1160 ه .ق )- به احیاى وحدت ایران و تصرف مجدد کشورهایى اهتمام ورزید که صفویان پس از تسخیر، از دست داده بودند ولى با این وجود مخارج لشکرکشى هاى دایمى نادر، از محل مالیات هاى گزاف و باج هاى سنگین ، باعث رنج و محنت مردم گردید. مثلا، در سال 1148 ق - 1736 م . که درصدد برآمده بود، مجددا قندهار را تسخیر کند، چنان مردم کرمان را در تنگنا قرار داد که تا 7-8 سال پس از آن دچار قحطى شدند یا در فوریه سال 1150ق- 1738 م . مردان و زنان کرمان را وادار نمود که براى سپاه وى از کرمان تا قندهار حمالى نمایند، زیرا چهارپایان بارکش لشکر او کم بودند. ژان اوتر[5] که در سال 1150ق -1737 م . از بغداد به اصفهان سفر کرده است مى نویسد: حال و روز دهقانان و عامه مردم خوب نیست و پس از این که در 1152 ق- 1739 م . به بغداد باز مى گشت خبر مى دهد که وضع آنان خراب تر شده است .
سیاست نادری در کوچ ایلات و عشایر
نادر شاه خود از میان عشایر ایران برخاسته بود و با زندگی و طرز تفکر سران عشایری آشنایی کامل داشت، به همین سبب همیشه نسبت به شورش و سرپیچی آنان مشکوک و بدبین بود. سیاست وی کاهش قدرت در میان سران عشایر بود و در راستای این سیاست همواره در صدد جا به جایی و تضعیف آنان بود.
ژان اوتو، در سفرنامه خود در این باره مى نویسد: جابه جایى و اسکان ایلات ، از سیاست هایى بود که نادر به دلیل احتمال عصیان سرکشان به انجام رساند. در سالهای 1146- 1142ق- (1730 - 1734 م .) فرمان داد، تا پنجاه الى شصت هزار خانوار از عشایر آذربایجان و عراق عجم و فارسى به خراسان کوچ کنند. در سال 1144 ق- 1732 م . شصت هزار تن از ابدالیان حوالى هرات را به مشهد و نیشابور و دامغان کوچ داد.
در همان سال سه هزار خانوار از عشایر هفت لنگ بختیارى را به خراسان فرستاد. در سال 1148ق- 1736 م . پس از فرونشاندن آتش شورش هاى بختیارى ها، عده ى دیگرى از عشایر هفت لنگ را با عده یى از عشایر چهارلنگ که بالغ بر ده هزار خانوار مى شدند به تربت جام خراسان کوچ داد. هنگامى که نادرشاه در 1144ق - 1732 م . به تفلیس رسید شش هزار خانوار از گرجیانى را که با وى دشمن بودند به خراسان تبعید کرد.[6]
کوچ قشقایی ها به خراسان توسط نادرشاه 1147 ه ق
نادر شاه گروه زیادی از مردم عشایر قشقایی و تعدادی از خان های ایل را به مهاجرت و کوچ اجباری وا داشت و آن ها را از سرزمین های فارس بیرون راند. تا از همکاری آنان با سایر ایلات برای شورش و نافرمانی جلوگیری نماید.
- ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﯾﺦ می نویسد در ﺳﺎل 1147 ق- ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺷﺼﺖ ﻫﺰار ﺧﺎﻧﻮار ایلات ﻗﺸﻘﺎﺋﯽ و ﺷﺎﻫﺴﻮن و اﻓﺸﺎر آذرﺑﺎﯾﺠﺎن را ﮐﻮﭼﺎﻧﯿﺪه در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﺎی داد .[7]
- تاریخ فارسنامه ناصری ذیل وقایع سال ۱۱۵۹ ه.ق از کوچ ایلات رحیمی و شش بلوکی به خراسان نام برده شده است .
- ملک منصورخان قشقایی در مصاحبه خود با خانم لویز بک، می گویند:«پاره ای از اعضای خانواده (شاهی لو) یعنی ایلخانان قشقایی در میان تبعید شدگان به خراسان بوده اند. و نادرشاه از اسماعیل خان و حسن خان در نبردهایش با هندوستان در سال 1738-1739 م(1150-1151 ه ق) استفاده کرده است.»[8]
- قشقائیان دوران بسیار بدی را در خراسان سپری کردند ، چه زمستانهای سرد و تابستانهای گرم کویری زندگی سختی را بر آنها تحمیل کرده بود. آنها که به هیچ وجه آمادگی مقابله با این آب وهوا را نداشتند ، بسیاری از احشام خود را از دست داده و تلفات انسانها نیز زیاد بود. املاک بسیاری از آنان را در فارس حکومت نادرمصادره کرد. و ایل دچار پراکندگی و پریشانی شد.بسیاری از خانواده های ایلی به دلیل از دست دادن احشام خود از هستی ساقط شده و در همان دیار باقی مانده و از بازگشت به فارس ناتوان شدند.
- این دوره در تاریخ مردم قشقائی به زشتی در یادها مانده است به طوری که در حال حاضر پس دویست و اندی سال که از آن تاریخ میگذرد، هنوز در میان مردم قشقائی مثال زدنی است. به ترتیبی که هر گاه میخواهند کسی را نفرین کنند میکویند الهی بروی به " تون و طبس" . که هردو در خراسان و از تبعیدگاه قشقائیان بود.[9]
- این گروه از قشقائیان تا پایان حکومت نادر شاه در تبعید به سر میبردند. در این دوره تبعیدبرخی از سران ایل قشقائی املاک و اراضی و مراتع آباء و اجدادی خود را در سرحد شش ناحیه ، و چهار ناحیه و ممسنی را از دست دادند و تا پایان حکومت نادر در همان دیار سکونت داشتند. [10]
شورش تقی خان شیرازی والی فارس 1155 ه ق
تقی خان شیرازی فرزند حاجی محمد علی مستوفی شیرازی، پدرش در اواخر دولت صفویه از مقام میرابی به استیقای دیوانی سرافراز گردید،در آغاز استیلای افغانان بر ایران میرزا محمد علی توسط زیردستان خویش کشته شدو اموالش به یغما رفت.پس از روی کار آمدن نادر میرزا محمد تقی که از احوال آن روزها جان سالم به در برده بود به خدمت نادر پیوست [11]. از آنجاکه پس از روی کار آمدن نادر، تقی خان مورد توجه وی قرار گرفت و به والی گری فارس منصوب شد و در جنگ با سلطان عمان نیز نقش مهمی بر عهده داشت.به خاطر اینکه وی در زمان لشکرکشی نادر به هندوستان با ولیعهد - رضاقلی میرزا - رابطه خوبی نداشت و برخی وی را در برانگیختن دشمنی نادر نسبت به پسرش دخیل میدانند.
تقیخان شیرازی در سال1155ه.ق(1121 خ) علیه نادر شورش کرد و بعد از تصرف نواحی عمان و سواحل خلیج فارس، وارد شیراز شد. نادرشاه به الله وردیخان که در مشهد بود دستور داد به همراه ساروخان قرخلو و محمدخان افشار، بیگلربیگی هرات همراه با لشکرکشی خراسان راهی فارس شود.الله وردیخان که فرماندهی این لشکر را به عهده داشت از راه اصفهان راهی شیراز شد و قبل از اینکه درگیر جنگ با تقیخان شود او را به ترک سرکشی دعوت کرد. همچنین نامههایی که نادر خطاب به بزرگان شیراز و تقیخان نوشته بود،(برای آن ها) فرستاد. اما آنها همچنان بر مخالفت خود اصرار ورزیدند بنابراین الله وردیخان شهر را در محاصره گرفت ولی نتوانست آن را فتح کند.با طولانی شدن مدت محاصره، نادرشاه فردی به نام قیاقلیخان (جارچی باشی) را به همراه آزادخان افغان با نیروی بیشتری به کمک الله وردیخان فرستاد. ولی فتح شیراز ممکن نشد.
در نهایت حاجی محمد بیگ یکی از سرداران تقیخان با محاصره کنندگان وارد مذاکره شد و آنها را به داخل قلعه راه داد. بدین ترتیب شهر به تسخیر نیروهای شاهی درآمد و توسط یاران الله وردیخان درسال1157ه.ق غارت شد. در این غارت که یکی از هولناکترین صحنههای تاریخ شهر شیراز یا به قول میرزامحمد (اعظم مصائب شیراز) [12]به حساب می آمد[13].
شورش فارس و همراهی اسماعیل خان ایل بیگی قشقایی
میرزا محمد کاظم مروی وزیر مرو در کتاب عالم آرای نادری در این باره می نویسد باعث این حرکت شنیع آن بود که چون صاحبقران(نادر) دوران بعد از مراجعت داغستان عمال مملکت فارس را به رکاب احضار داشته، مداخل مستمری آن ولایت را بالمضاعف مقرر فرمود که هر ساله بازیافت نمایند. و موافق مداخل مدد خرج مطالبه فرمود. و جمعی از عمال آن مملکت را ابواب و مسترد زیاده از حد که عقل از تصور آن عاجز بود مقرر داشت که بازیافت نمایند. و محصلان غلیظ و شدید تعیین فرمود که به ضرب کتک و شلاق به عمل آورده تحویل خزانه عامره نمایند. و در این خصوص، رقم مبارک مطاع به عهده و اهتمام تقی خان مقرر گردید، که باید وجه مذکوره را بزودی سرانجام کرده ارسال ارض فیض بنیان نمایند، که از آنجا به دارالتبات کلات برده تحویل تحویلداران مخصوص نمایند. چون عمال و حکام وارد فارس گردیدند، محصلان در وصول وجه مذکور کمال اهتمام و زجر مالاکلام به عرصه ظهور رسانیده، سعی بلیغ در حصول وجه به تقدیم رسانیدند. سگان آن دیار طاقت این صفحات نیاورده، شورش و انقلاب در مملکت فارس به شیوع پیوست. و از هرکس که وجه مقرره به وصول نمی آمد، عیال و اطفال خود را به طایفه فرنگی و سودا گران هندی می فروختند.[14]
یکی از دلایل عمده شورش تقی خان، مخالفت با مضاعف شدن مالیات ها توسط نادرشاه بود. در مخالفت با ازدیاد و پرداخت مالیات سنگین به دولت همه ی اقوام فارس و دیگر نقاط ایران از نادرشاه ناراضی بودند. تقی خان سعی در آرام کردن مردم و شورشیان در شیراز کرد و تلاش نمود که مردم را به عدالت نادر بخواند اما شورشیان نپذیرفتند و در صدد مبارزه با نادر بودند و سر انجام مردم و سران شورشی، تقی خان را محبور به همکاری با خود کرده بودند.[15]
همکاری قشقایی ها با تقی خان در شورش علیه نادر شاه
در مورد مشارکت قشقاییان با تقی خان محمدکاظم مروی می نویسد:« اما تقی خان در همان مقام ستیزه و عناد ثابت قدم گشته، به مرکب جهل و نادانی اصرار می ورزید. و همه روزه جمعی از سرداران خود را از قبیل محمد رضا خان ولد ارشد خود با محمد باقر بیگ لک و ابوالعلی بیگ و نجفقلی بیگ قشقایی، با موازی ده دوازده هزار نفر به خارج قلعه فرستاده، حرکت مذبوحی کرده ، چون پشت به حصار بودند به اندک زور و آشوب خود را به قلعه می افکندند. ... سر انجام پس از ورود قیاقلی خان و آزاد خان و گروه بی شماری سپاهی و تسلیم قلعه توسط یکی از سرداران تقی خان به نام مجنون بیگ، تقی خان شکست خورد.تقی خان همراه پسرش راه فرار در پیش گرفت.[16]
اسماعیل خان ایل بیگی قشقایی با اعزام نیرو و فرماندهان فوق الذکر(ابوالعلی بیگ و نجفقلی بیگ) به کمک و یاری تقی خان شیرازی دست زده و همراه دیگر اعیان و اشراف شیراز در کنار تقی خان شیرازی و شریک وی بود. وقتی نادر به کرمان رسید،منشیان و مستوفیان فارسی و بقول میرزا محمد کـلانتر«اعیان فارس» در کرمان،به دربار معدلتمدار رسیدند و مورد مصادره و مؤاخذه از افـعال مـاضی گـشتند...نادر شاه کلانتران فارس و کرمان را بعد از سه روز طلبید...از میانهء هفتاد و سه نفر فارسی،بجز ده نفر،باقی را چـشم کـند.
پس تمامی کورهای فارس را و شصت و سه نفر کلانتران و عمال بلوکات را به ضمیمهء یکصد و شـانزده نـفر از اهـالی کرمان بر حسب حکم پادشاه عدالت پناه کشته و جنازه آنها را در میان انداختند و از سرهای آنها کـه بشماره یکصد و هفتاد و نه نفر بود و کلهمنار ساختند.[17]
بنا براین احتمال میرود که اسماعیل خان و برادرش حسن خان، در میان اعیان اعزامی فارس به کرمان بودند و باید مورد شکنجه قرار گرفته و اسماعیل خان در همین زمان به فرمان نادر بینایی خود را از دست داده است.
پس از این شورش است که کتاب عالم آرای نادری نوشته است:
- « " به قدر سه هزار خا نوار قشقائی ( در اصل قاشقائی) و فارسی که منشاء فتنه و فساد گشته ، به اتفاق تقی خان قدم در جاده شرارت و افساد نهاده بودند ، انها را کوچ داده به اتفاق مجنون بیگ سر کرده عساکر مروی روانه مرو شاهجان نمودند که در آن حدود سکنی گرفتند ".[18] نادر شاه تقی خان را برای شورشش بخشید و او را فرم را صاحبت اختیار کل مداخل و مخارح هندوستان نمود و زن و فرزندان وی را که مقیم خرابات کرده بود به وی بخشید[19]
ملک منصور خان در این باره گفته است:« نادر شاه اسماعیل خان را از هر دو چشم نابینا کرد و حسن خان را آن چنان شکنجه نمود که در پی آن درگذشت.[20]
در مورد مجازات اسماعیل خان توسط نادرشاه محمد ناصرخان قشقایی در مصاحبه خود چنین گفته است: قشقایی ها که به سپاه نادر شاه افشار پیوسته بودند در لشکرکشی های وی به هندوستان، بلخ و بخارا حضور داشتند. گویا در یکی از این جنگ ها که اسماعیل خان شجاعانه نبرد می کند به نادرشاه می گویند:«اسماعیل خان امروزجنگی کرد مثل رستم. نادر شاه که سوء ظنی بود و... فکر می کرد شاید ادعای سلطنت بکنند بهانه کرد چشمش را در آورد..»[21] به این ترتیب، اسماعیل خان از هردو چشم نابینا و برادرش حسن خان معتمدالسلطان به طرز فجیعی مثله می شود .[22]
پیر ابرلینگ نیز در این باره نوشته است:« بنا به افسانهها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش موثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشتهاند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار میگیرند و نادر اسماعیل خان را کور میکند و حسن خان را میکشد. در ادامه قشقاییها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان میشوند.[23]
نوشته فسایی در این مورد نیز قابل تامل می باشد. بنا بر نوشته این نویسنده تاریخ- حسن خان و اسماعیل خان در آخر دوره زندیان مورد شکنجه و آزار قرار گرفته اند .:
- « حسن خان در دولت زند اعتبار داشته، در خدمت پادشاه عادل حضرت کریم خان زند محل مشاوره بود و برادر ماجد حسن خان قشقایی معتمدالسلطان اسماعیل خان قشقایی است. مانند برادر خود در خدمت سلاطین زند محل مشاوره گردید و در اواخر سلطنت زندیه یا به تهمت یا به بخت و اتفاق دست حسن خان را بریدند و هر دو چشم اسماعیل را در آوردند»[24]
این نوشته با شرحی که در کتاب خود فسایی در مورد اسماعیل خان نگاشته شده است همخوانی ندارد. وی در ص 594 کتاب فارسنامه ناصری در شرح وقایع شورش تقی خان در سال 1166ه ق یعنی یکسال قبل از حکومت کریم خان، از اسماعیل خان قشقایی به نام«اسماعیل خان کور قشقایی» یاد می کند.
به علاوه با توجه به این که در رستم التواریخ و فارسنامه ناصری به حضور اسماعیل خان اعمی(کور) و حسن خان در دربار کریم خان اشاره شده است روایت های فوق در مورد کشته شدن حسن خان توسط نادر شاه و کور شدن اسماعیل خان در اواخر دوره زندیه به نظر درست نمآیند.
اهداف و مقاصد نـادر از کـوچانیدن طوایف به خـراسان
عـصر نادر شاه(1160-1148ق./1747-1736م.)،از لحاظ جابجائی عـشایر،دوران پر مـاجرائی بود.در منابع،گزارشهای متعددی از کوچ و اسکان عشایر مختلف وجود دارد.جابجائی عشایر،عمدتا با انـگیزههای نـظامی صورت میگرفته و اهداف و انگیزههای مزبور،بـدین قـرار بوده اسـت:
الفـ-تـقویت پشتوانهء انسانی پایتخت بـه منظور ادامهء عملّیات نظامی و حفظ تختگاه؛
ب-دفاع از سرحدات بویژه سرحدات شرقی و شمال شرقی به واسـطهء وجـود تهدیدات و تجاوزات طوایف سرکش؛
ج-جلوگیری از طـغیان و سـرکشی و تـنبیه بـرخی از طـوایف،با کوچ و اسـکان اجـباری آنها؛
د-برقراری پادگان نظامی.
با بررسی مجموع تحولات مرتبط با کوچ اجباری طوایف در این دوره،این نـکته بـیشتر جـلب توجه میکند که عمدهء طوایف به خـراسان گـسیل داده شـدند،اعـماز طـوایف تـنبیه شده و با طوایفی که در کوچ آنها قصد خیر خواهانهای در میان بود.
میرزا مهدی استرآبادی در ذیل حوادث 1343 ق./ 1731 م.نوشته است:نادر در سفر آذربایجان،ایلاتی را که از فارس و عراق و آذربـایجان کوچانید،آنان که تعدادشان به 56.000خانوار میرسید،به خراسان روانه شدند.استرآبادی افزوده است،برای کوچ این طوایف که از جملهء آنها دوازده هزار افشار از جمله دوهزار خانوار قرقلو،طایفهای که نادر منتسب بـه آن بـوده است و الاغ و خرجی داده شد[25].
همین امر،نشان میدهد که هدف از کوچ این طوایف جنبهء تنبیهی نداشته است،بلکه احتمالا نادر به منظور بهرهگیری از پشتیبانی نیروی انسانی طوایف حامی و طرفدار خـود در پایـتخت،این کوچ را عملّی کرد.استرآبادی،همچنین در همین سال به کوچ 45000 خانوار ترکمان و کرد بختیاری و دیگر ایلات متفرقه و طوایف اشاره کرده است. نیز ابـدالیهای حـوالی هرات،به مشهد و نیشابور و دامـغان سیزده هزار و سه هزار خـانوار از عشایر هفت لنگ بختیاری به خراسان کوچانده شدند.
قیاقلی آقای قورت – قشقایی در دوران نادرشاه
قیاقلی اقا[26] کدخدای تیره اوریاد از طایفه کشکولی قشقایی بود. وی در عصر آشوب افاغنه از خود لیاقت و شایستگی نشان داده و به لقب مردمی «قورت» شهرت یافته و در زمان نادر(شاه) به منصب جارچی باشی و سپس به بیگلر بیگی فارس رسید.[27]
«قیاقلی آقا« که در سال 1138 ق کدخدای تیره «اوریاد» از طایفه کشکولی بوده در طی مدت 22 سال (1159ق) توانست در قشون نادر ترقی نماید و به مقام بیگلر بیگی برسد. همان طور که اشراف قبیله بیات در قشون نادر نفوذ داشتند مانند حسن خان بیات سردار نیشابود و مظفر خان بیات که در سال 1744 م فرستاده نادر برای سرکوبی قیام افغان ها بود.[28]
در سال 1158 ق. پس از طغیان تقی خان بیگلربیگی شیرازی والی فارس و قلع و قمع او میرزا محمدحسین مأمور اردوی نادری گردید و امور مربوطه به خود را به داماد و خواهرزاده خویش میرزا محمد واگذار نمود. میرزا محمدحسین همین طور در اردوی نادرشاه به سر میبرد تا این که در سال 1159 ق. قیاقلی آقای قورت جارچی باشی والی فارس بر نادرشاه یاغی شد. نادرشاه در اصفهان بود و در اوایل سال 1160 ق. تصمیم گرفت که به شیراز آمده تمام اهالی شیراز را قتل عام کرده بعد شهر را به کلی خراب و تبدیل به زمین زراعتی نماید. قیاقلی آقا که از عزیمت نادرشاه به صوب شیراز آگاه شد فوراً قصد فرار به بندرعباس را در مخیله خود پروراند و قبلاً تمام اموالی که در مدت حکومتش به دست آورده بود بدان سمت فرستاد لکن چون اهالی شیراز از شورش محمدخان بلوچ و تقی خان شیرازی و صدماتی که از این راه بر آنان وارد آمده بود در سال گذشته و پیش از آن به چشم خود دیده بودند با هم اتفاق کرده قیاقلی آقا را قبل از فرار دستگیر و به اردوی نادرشاه فرستادند و از شر وی راحت شدند. [29] قیاقلی که می دانست چه سرنوشتی در انتظار اوست در بین راه خود کشی کرد.
در این زمان شهر شیراز که به تسخیر نیروهای شاهی درآمده بود و توسط یاران الله وردیخان درسال1157ه.ق غارت شد. در این غارت که یکی از هولناکترین صحنههای تاریخ شهر شیراز یا به قول میرزامحمد((اعظم مصائب شیراز)) به حساب می آمد[30].
ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﺳـﻮزاﻧﺪن آدم ﻫـﺎ در اﺻـﻔﻬﺎن ﺑـﻪ ﻃـﺮف ﻓـﺎرس ﺣﺮﮐـﺖ ﮐـﺮد، ﮐﻤـﮏ ﺷـﯿﺮازی ﻫﺎ ﺑﻪ ﺷـﻮرش «قیاﻗﻠﯽ آﻗـﺎی ﻗـﻮرت » وی را ﺳـﺨﺖ ﻋﺼـ ﺒﺎﻧﯽ ﮐـﺮده ﺑـﻮد. میرزا ﻣﺤﻤـﺪ، ﮐﻼﻧﺘـﺮ ﻓﺎرس در دوره ﮐﺮﯾﻢ ﺧﺎن ﮐﻪ در آن زﻣـﺎن ﺟـﻮان و ﻫﻤـﺮاه ﺑـﺎ داﯾـﯽ ﺧـﻮد میرزا حسین ﺷـﺮیفی ﻣﺘﻮﻟﯽ وﻗﺖ آﺳﺘﺎن ﺷﺎه ﭼﺮاغ ﻣﻠﺘـﺰم رﮐـﺎب ﻧـﺎدر ﺑـﻮده و ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻫـﻢ آﻣـﺪه اﺳـﺖ در روزﻧﺎﻣـﻪ ﺧﻮد ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴـﺪ ﮐـﻪ ﻧـﺎدر در ﻣـﻮرد ﻣـﺮدم ﻓـﺎرس ﻣـﯽ ﮔﻔﺘـﻪ اﺳـﺖ ﮐـﻪ «ﻓﺎرسیان متنبه نمیشوند ﮔﺎﻫﯽ ﺑـﺎ ﻣﺤﻤـﺪ ﺑﻠـﻮچ ﻫﻤﺪاﺳـﺘﺎن و ﻣـﺎ را از ﺑﻐـﺪادﻣﯽ آورﻧـﺪ و ﮔـﺎﻫﯽ ﺗﻘـﯽ ﺷـﯿﺮازی را اﻋﺎﻧـﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨــﺪ وﺣــﺎل قیاﻗﻠﯽ آﻗــﺎی ﻗــﻮرت را دﺳــﺖ آوﯾــﺰ ﮐــﺮده اﻧــﺪ، به شیراز میروم و اﺛــﺮی از آن نمیگذارم و ﺑﺮهیچ یک از زن و ﺧــﺮد و ﺑــﺰرگ اﺑﻘــﺎ ﻧﺨــﻮاﻫﻢ ﮐــﺮد.» [31]
ﺑﻪ ﻃﻮر ﮐﺎﻣﻞ ﻣﺸﺨﺺ نیست ﮐـﻪ ﭼـﺮا ﻧـﺎدر از ﺳـﺮ تقصیرات شیرازیان ﮔﺬﺷـﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎل، میرزا ﻣﺤﻤـﺪ ﮐﻼﻧﺘـﺮ اﻟﻄـﺎف رﺑـﺎﻧﯽ را دخیلﻧﺠـﺎت شیرازیان می داند و این ﺑـﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﻠﻢ آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎری ﻧﺒﻮد ﮐـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻓـﺪای ﻓـﺎرس ﻣـﯽ ﺷـﺪ، ﺷـﺎﯾﺪ اﮔﺮﺣـﺎﺟﯽ اﺑـﺮاهیم ﺧـﺎن ﮐﻼﻧﺘﺮ(اﻋﺘﻤﺎد اﻟﺪوﻟـﻪ ﺑﻌـﺪی) ﺷـﺎﻫﺪ ﯾـﮏ ﭼﺸـﻢ ﺷـﺪن ﭘـﺪرش «ﺣـﺎﺟﯽ ﻫﺎﺷـﻢ » ﮐﻼﻧﺘـﺮ ﻣﺤـﻼت ﺣﯿــﺪری ﻧﺸــﯿﻦ ﺷــﯿﺮاز ﺗﻮﺳــﻂ ﻧــﺎدر در ﮐﺮﻣــﺎن ﻧﺒــﻮد،[32] در ﺳــﺎل 1209 ﻫـــ .ق ﻣــﺮدم ﺷــﯿﺮاز ﻣــﯽ ﺑﺎﯾﺴــﺖ ﺑــﻪ ﺟــﺎی ﮐﺮﻣﺎﻧﯿــﺎن ﭼﺸــﻢ ﻫــﺎی ﺧــﻮد را ﺗﻘــﺪﯾﻢ ﺧﻮاﺟﻪ ﺗﺎﺟﺪار ﻣﯽ ﻧﻤﻮدﻧﺪ.
ﻧﺎدرﺷﺎه از راه ﻧـیریز و سیرجان ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻣـﯽ آﯾـﺪ و ﻗﺒـﻞ ا ز ﺣﺮﮐـﺖ دﺳـﺘﻮر داده ﺑـﻮد . ﻋﺪه ای از ﮐﻼﻧﺘﺮﻫـﺎ و ﮐﺪﺧـﺪاﻫﺎی شیراز از ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن بیایند و در ﻣـﻮرد ﻋﻠـﺖ ﭘﺮداﺧـﺖ ﻧﮑـﺮدن ﺑــﻪ ﻣﻮﻗــﻊ ﻣﺎلیات اﺳــﺘﺎن ﻓــﺎرس ﺗﻮضیحات ﻻزم را ﺑﺪﻫﻨــﺪ، اﯾــﻦ ﻋــﺪه در ﮐﺮﻣــﺎن ﭘــﺲ از ورود ﻧﺎدرﺷــﺎه ﺑــﻪ ﺣﻀــﻮر او رسیده و ﺗﻮﺿــﯿﺤﺎﺗﯽ در اﯾــﻦ ﻣــﻮرد دادﻧــﺪ. ﻫﺸــﺖ، ﻧــﻪ ﻧﻔــﺮ از آﻧــﺎن ﺑــﻪ ﻫﻤﺮاه ﭼﻨﺪﺗﻦ از ﻋﻤﺎل ﮐﺮﻣـﺎن ﮐـﻮر ﺷـﺪﻧﺪ وﻋﻤـﺎل جدید تعیینﺷـﺪﻧﺪ، میرزا حسین شریفی ﺑــﻪ ﮐﻼﻧﺘــﺮی ﻓــﺎرس ﻣﻨﺼــﻮب ﺷــﺪ.
اﻣــﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷــﺖ سایر شیرازی ﻫــﺎ دردﻧــﺎک ﺗــﺮ ﺑــﻮد. بقیه شیرازی ﻫـﺎ را ﮐــﻪ ﺗﻌـﺪاد آﻧﻬــﺎ ﻣﺘﺠـﺎوز از ﺷﺼــﺖ ﻧﻔـﺮ ﻣـﯽ ﺷــدﻧﺪ ، ﺑــﺎ ﻋـﺪه ای از ﻣــﺄﻣﻮران ﻣﺎلیانی ﺑﻠﻮﮐﺎت ﮐﺮﻣﺎن را ﮐﻪ ﺑـﺎﻟﻎ ﺑﺮﯾﮑﺼـﺪ و بیست وﺷـﺶ ﻧﻔـﺮ ﻣـﯽ ﺷـﺪﻧﺪ، ﺑـﻪ اﺗﻬـﺎم ﺗﻌﻠـﻞ در اﺧﺬ ﻣﺎلیات اﺑﺘﺪا ﮐـﻮر و آن ﻗـﺪر ﺷـﮑﻨﺠﻪ ﮐﺮدﻧـﺪ ﺗـﺎ ﺟـﺎن ﺳـﭙﺮدﻧﺪ. ﺳـﭙﺲ ﺟﻨـﺎزه ﻫـﺎی آﻧـﺎن را در میدان ﺷﻬﺮ اﻧﺪاﺧﺘـﻪ و از ﮐﻠـﻪ ﻫـﺎی آﻧـﺎن دو ﻣﻨـﺎره ﺑـﺎ ارﺗﻔـﺎع تعیین ﺷـﺪه ﺳـﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣـﺄﻣﻮران ﺑــﺮای این که ارﺗﻔــﺎع ﻣﻨــﺎره ﻫــﺎ ﺑــﻪ اﻧــﺪازه ی ﮐــﻪ ﻧــﺎدر ﺷــﺎه دﺳــﺘﻮر داده ﺷــﻮد، ﻋــﺪه ای دﯾﮕــﺮ از اﻫــﺎﻟﯽ ﺑﻠﻮﮐــﺎت ﮐﺮﻣــﺎن را ﺗﺤــﺖ همین ﻋﻨــﻮان ﮐﺸــﺘﻨﺪ و ﮐﻠــﻪ ﻫــﺎی آﻧــﺎن را ﺑــﻪ ﮐﺮﻣــﺎن ﻣــﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﻧﺪ ﺗﺎ ارﺗﻔﺎع ﻣﻨﺎره ﻫـﺎ تکمیل ﺷـﻮد، ﮔﻮﯾـﺎ ﺗﻌـﺪاد اﯾـﻦ ﮐﺸـﺘﻪ ﺷـﺪﮔﺎن ﺑـﺎﻟﻎ ﺑـﺮ ﻫﻔﺘﺼـﺪ ﻧﻔـﺮ ﮔﺮدﯾــﺪ. وﺟــﻪ ﺗﺴــﻤﯿﻪ ﻣﺤﻠــﻪ ﮐﻨــﻮﻧﯽ «ﭘﺎﻣﻨــﺎر» در ﮐﺮﻣــﺎن، ﮔﻮﯾــﺎ از اﯾــﻦ واﻗﻌــ ﻪ دﻟﺨــﺮاش و ﻏــﻢ انگیز ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. [33]
- اسماعیل خان قشقایی و برادرش حسن خان در میان این گروه تنبیه شدگان توسط نادر شاه افشار بوده اند.
[1] استرآبادی،میرزا مـهدی خـان؛جهانگشای نادری، تهران،انتشارات انجمن آثار ملی،سال 1341،ص 123.
[2] نوائی،عبد الحسین؛نادرشاه و بازماندگانش، تهران،انتشارات زرین،سال 1368،ص 121.
[3] فـلسفی،نـصر الله،زنـدگانی شاه عباس صفوی،ج 1،تهران،انتشارات علمی، 1364،چاپ سوم،ص 214
[4] تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت - جلد اول - دکتر عزت الله نوذرى
[5] ژان اوتر، فرستاده ویژه لویی پانزدهم، پادشاه فرانسه بود که از سال 1734 تا 1743 به مدت 9 سال در شرق به سر برد و مناطق مختلف ایران را مورد بازدید قرار داد.
[6] حکومت نادر به نقل از تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت – دکتر عزت الله نوذری -
[7] به نقل از مظفر قهرمانی همان ص 167
[8] Lois Beck – p-47
[9] در سال 1371 که برای ایراد یک سخنرانی به شرکت چادر ملو در شهر بافق رفته بودم با یک مهندس به نام قشقایی آشنا شدم که می گفت پدربزرگش از قشقایی هایی بوده که توسط نادرشاه به این منطقه اعزام شده بودند.م
[10] لویز بک همان ص 48
[11] فارسنامه ناصری ص175-176
[12] نویسنده کتاب تاریخ عالم آرای نادری
[13] مشاهیر مدفون در حرم، پایگاه امام رضا(ع)
[14] محمد کاظم مروی وزیر مرد عالم آرای عباسی مترجم: عنایتالله رضا – نشر زوار سال 1362- ص 937
[16] محمدکاظم مروی وزیر مرد همان ص ص 950-955-
[17] میرزا مهدی روزنامهء کلانتر ص 23
[18] محمد کاظم مروی همان ص 958
[19] - محمد کاظم مروی همان ص 958
[20] Qasgqa’i of Iran p- 47
[21] حبیب لاجوردی- تاریخ شفاهی محمد ناصر قشقایی، نوار شماره 1.
[22] Oberling,1974 – 36 به نقل از نقش قشقایی ها در تاریخ و فرهنگ ایران/منصور نصیری طیبی ص 74
[23] ابرلینگ همان به نقل از منصور نصیری همان
[24] فارسنامه ناصری جلد دوم ص 1100 به نقل از احتشامی لطف الله
[25] تاریخ جهانگشای نادری/ تالیف محمدمهدی استرآبادی؛ تصحیح میترا مهرآبادی. نشر : تهران : دنیای کتاب ، 1390. به نقل از بـررسی اهداف سیاسی-نظامی کوچ و اسکان اجباری برخی طوایف ایلات ایران (از اوایل قرن 11 تـا اواخـر قـرن 13 ق.)
ابرهیم مشفقی فر - گنجینه اسناد , پاییز 1386 - شماره 67.
[26] مظفر قهرمانی در کتاب از باورد یا ابیورد خراسان تا الیورد یا ابلورد فارس وی را (ﻗﺒﺎخ ﻗﻠﯿﺨﺎن ﻗﻮرت اﺑﯿﻮردی) از ترکان خراسان نامیده است.
[27] احتشامی زاده لطف الله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا مهرماه 1383 شماره 84
[28] گ.ز. اشرافیان-م آرونوا – دولت نادرشاه - ترجمه از روسی حمید امین چاپ دوم 1366 ص 121 (به نقل از احتشامی زاده لطف الله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا مهرماه 1383 شماره 84)
[29] - بامداد، مهدی، "شرح حال رجال ایران"، انتشارات زوار، چاپ پنجم، تهران، 1378
[30] مشاهیر مدفون در حرم، به نقل از پایگاه امام رضا(ع(
[31] ﻣﯿــﺮزا ﻣﺤﻤــﺪ ﮐﻼﻧﺘــﺮ، ص 22
[32] ﻣﯿــﺮزا ﻣﺤﻤــﺪ ﮐﻼﻧﺘــﺮ، ص 22
[33] ﻣﯿﺮزا ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮ روزنامه کلانترص، 23