قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

تلاش آمریکا برای بیطرف سازی قشقایی ها در مورد دکتر مصدق

 

این گزارش ۷ ماه قبل از کودتای ۲۸ مرداد تهیه شده است و نشان می دهد که آمریکا قبل از این تاریخ در صدد برکناری مصدق بوده است که مامورانش برای بی طرف سازی خان های قشقایی در مورد حمایت از دکتر مصدق تلاش می کرده اند و برنامه داشته اند.

-سند شماره ۲۳۶     - گزارش از رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا، اداره برنامه ها، آژانس اطلاعات مرکزی (سی آی ا). (روزولت) به میچل

واشنگتن، 8 ژوئیه 1953.( پنجشنبه ،   ۱۸ دی   ۱۳۳۱(

1. در پاسخ به پرس و جو [نام رمز از طبقه بندی خارج نشده] در مورد توانایی ما برای خنثی کردن حمایت قشقایی از مصدق، ارزیابی زیر را در این تاریخ از تهران دریافت کرده ایم. این ارزیابی پس از گفتگو با سران قشقایی به دست آمد. اگرچه موقعیت قشقایی همانطور که در زیر توضیح داده می شود ممکن است در آینده دستخوش تغییر شود، اما اعتقاد بر این است که در این زمان دقیق است.

الف. توانی های سیاسی اصلی قشقایی در این زمان توسط:

 (1) اطمینانی که حمایت گذشته آنها در مصدق ایجاد کرده است.

 (2)  نفوذ آنها بر ژنرال محمود امینی.(وی برادر دکتر امینی و فرمانده کل ژاندارمری ایران بود)

(3) " کنترل" آنها بر شخصیت های کلیدی نظامی در فارس و خوزستان.

(4) نفوذ آنها در فراکسیون نهضت ملی.

ب- مقاصد فعلی قشقایی:

 (1)  خان های اصلی قشقایی از جمله ناصرخان قصد دارند به حمایت از مصدق در برابر همه مخالفان ادامه دهند. در این زمان، حتی فشار شدید ایالات متحده بر خان های قشقایی نیز باعث نمی شود که قشقایی ها این موضع را تغییر دهند.

 (2)  خان‌های قشقایی که از نزدیک با ژنرال محمود امینی همکاری می‌کنند، قصد دارند از نزدیکی خود به مصدق برای ایجاد حصارهای سیاسی خود برای تدارک یک مناقشه نهایی اما نه قریب‌الوقوع برای قدرت استفاده کنند.

(3)  خان‌های قشقایی مخالفت زاهدی را جدی نمی‌گیرند و احساس می‌کنند که زاهدی شانس کمی یا هیچ شانسی برای پیروزی در آزمون قدرت با مصدق ندارد.

برداشت قشقایی از قدرت مصدق:

(1)  مصدق تنها شخصیت سیاسی قوی در ایران است.

 (2)  مصدق از اعتماد همه مردم به جز چند تن از اشراف ناراضی برخوردار است.

(3)  مصدق را نمی توان در حال حاضر برکنار کرد.

2. نتیجه گیری:

به نظر ما  خانهای قشقایی‌ حمایت از مصدق را به مصلحت خود می‌دانند و نمی‌توان انتظار داشت که این حمایت را تا زمانی که موقعیت مصدق از نظر مادی ضعیف‌تر شود و برخی از شخصیت‌های سیاسی مخالف دیگر ظاهر شود تا موقعیت مصدق را به‌شدت تهدید کند، پس بگیرند. یا تا زمانی که خود قشقایی ها آنقدر خود را قوی احساس نکنند که برای کسب قدرت تلاش کنند.[1]



[1] منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایل‌های DDO، Job 80–01701R, Box 3, Folder 12, Misc. مکاتبات — TPAJAX. راز دریافت کننده در نسخه اصلی به عنوان "آقای میچل" نامیده می شود و بیشتر شناسایی نشده است

برگی از تاریخ ایران - قشقایی ها و حکومت تیمسار زاهدی

«سند شماره 321گزارش ارسالی از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه1

شماره 172: تهران 27 شهریور 1332.

مرجع:  سفارت 154، 11 سپتامبر 19532

موضوع:نگرش عشایر قشقایی به حکومت زاهدی

در اینجا یادداشت دیگری در رابطه با عشایر قشقایی توسط آقای المر سی برایانت، مدیر منطقه‌ای اصل چهار ایالات متحده در ایران در شیراز مخابره می‌شود. آقای برایانت  گزارشی از گفتگوی شفاهی با خسروخان و ملک منصورخان داشته است، شرح می‌دهد. پیام های شاه و سفیر هندرسون به قشقایی ها (تلگرام سفارت شماره 484، 26 اوت، لندن با شماره 140 تکرار شده است)4 در رابطه با روابط قبایل قشقایی با دولت زاهدی.

به طور خلاصه، به نظر می‌رسد قشقایی‌ها همچنان شاه را به‌عنوان یک فرد مذموم و نخست‌وزیر زاهدی، در حالی که شخصاً انسان شریفی هستند، به‌عنوان مخلوق شاه می‌دانند که می‌توان انتظار سقوط حکومتش را در آینده‌ای نه چندان دور داشت. از این رو آنها قبل از اینکه با مقامات تهران کنار بیایند تا تشکیل دولت پیش بینی شده خود که بی طرف باشد منتظر خواهند ماند. آقای برایانت گفته بود که شاه می خواهد گذشته ها را به فراموشی سپارد و همچنین پیام  سفیر هندرسون را که در این موردراطمینان داده بود که شاه این پیام را با حسن نیت داده است، پذیرفته، تحت تأثیر قرار گرفتند. در نهایت، به نظر می‌رسد که سران به تصمیمی رسیده‌اند که کاملاً از حزب توده جدا شوند. در همین ارتباط ، در چند روز اخیر تعدادی از اخبار مطبوعاتی منتشر شده است که ناصر و خسرو علناً بر ارادت خود به محمد مصدق و تمایل خود برای بازگشت نخست وزیر سابق به قدرت تأکید کرده اند. به نظر می رسد که این گزارشات شایع شده و تایید نشده در واقع توسط حزب توده تهیه و منتشر شده باشد.   یک موراز این اعلامیه ها در یک جزوه چاپی مخفیانه منتشر کرده اند.

متأسفانه نشانه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد شاه واقعاً از اقدامات قشقایی‌ها در هفته‌های اخیر خشمگین شده است و از آسیب رساندن به آنها رضایت شخصی قابل‌توجهی کسب می‌کند. اما در حال حاضر احتمال کمی وجود دارد که به این تمایل اجازه داده شود تا مسیر وقایع را تعیین کند.

آقای برایانت که در چند روز اخیر برای همایش مدیران منطقه در تهران بوده است، تنها جریانی که مورد توجه خود را در رابطه با قشقایی ها از زمان آخرین یادداشت خود عنوان می کند. این است که در جنوب شرقی شیراز، در حدود 10 سپتامبر. ظاهراً تعداد قابل توجهی از عشایر قشقایی در جاده شیراز و در آن مجاورت آن نمایشی دادند، اما سعی نکردند ترافیک را قطع کنند. با این حال، این نمایش زور چنان مقامات فیروزآباد را به شدت نگران کرد که آنها پیام های دیوانه وار به شیراز فرستادند و در نهایت حدود ۸۰ ژاندارم که در آن حوالی وظیفه داشتند، به سادگی از آنجا خارج کردند. این حادثه نشان دهنده ناراحتی عمومی در منطقه و احتمال بروز مشکلات جدی تر است. به نظر می‌رسید که عشایر مورد نظر بخشی از گروهی باشند که در زمان کوچ به شمال در بهار گذشته در حومه شیراز باقی ماندند تا با توجه به حادثه 16-17 آوریل بر منافع قشقایی نظارت کنند. همانطور که آقای برایانت اشاره می کند، عشایر قصد دارند برای چند ماه آینده حداقل در مجاورت عمومی فهلیان، در شمال غربی شیراز، جایی که چرا امسال مزیت بیشتری نسبت به مناطق سنتی تر اما خشکسالی در جنوب آن دارد، مستقر شوند.

برای سفیر: روی ام. ملبورن - دبیر اول سفارت آمریکا در ایران»[1]



[1] منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/9–1853. راز؛ اطلاعات امنیتی. پیش نویس شده توسط Gannett. دریافت 19 شهریور ارسال با کیسه و کپی به اصفهان و لندن.

 

 

برگی از تاریخ ایران و قشقایی

ناصر خان ایلخان عشایر قشقایی که سناتور و رهبر ایل قشقایی در فارس بود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ به صورتی سلطان بی تخت تاج این دیار به شمار می رفت از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود. او پس از کودتا باید تصمیم می گرفت که با دولت زاهدی که از دوستان قدیمی او بود، همکاری کند و یا از نخست وزیر برکنار شده یعنی دکتر مصدق حمایت کند. او راه دوم را انتخاب کرد. ناصر خان قشقایی تنها سیاست مدار ایرانی بود که به حمایت از دکتر مصدق برخاست و همه داشته هایش را به این دلیل از دست داد.

ناصر خان که در این ایام در میان ایل بود به محض دریافت خبر کودتا، به افراد ایل قشقایی آماده باش کامل داد و دستور خلع سلاح پاسگاه های محلی را صادر کرد.[1] بنا براین، کلیه پاسگاه های بین فیروزآباد شیراز از سوی قشقایی ها به سرکردگی سهراب خان قشقایی (کلانتر ایل عمله و پسر عمه و داماد ناصرخان) خلع سلاح شدند.[2]

در روز نوشت های ناصرخان در همان روز ۲۸ مرداد نوشته شده است:«منهم به تمام ایلات دستور آمادگی دادم و آقای ابراهیم خان دره شوری را برای حفظ آرامش و مراقبت وضع دوایر دولتی به سمیرم فرستادم، به آقای کاکاجان خان چگینی هم دستور دادم تفنگهای ژاندارمری سمیرم و حنا را گرفت. ناگزیر برای پیروزی ملت ایران فعالیت کنیم. خدا عاقبت این ملت بدبخت را بخیر کند.»[3]

این امر نشان می دهد که ایلخان قشقایی قبلا  اطلاعاتی در این زمنیه داشته و مقدماتی را فراهم کرده بود که در یک فاصله زمانی یک روزه توانسته   پاسگاه های  منطقه را خلع سلاح  کند.

ناصر خان در همان روزی که مشغول خلع سلاح پاسگاه های ژاندارمری بود،  تلگرافی  به  زاهدی نخست­وزیرکودتا، مخابره نمود: "حضور تیمسار سرلشکر زاهدی، تهران، قبل از آنکه بخواهم به تعارف معموله بپردازم گمان می‌کنم در ارادت قلبی ودوستی بی‌غل‌وغش سی‌ویک‌ ساله‌ام هیچ تردیدی نداشته باشید و مسلماً مطالبی که می‌خواهم عرض کنم از قلب صمیمی یک دوست حقیقی است که به نوک قلم آمده­ وبرروی صفحه کاغذ جاری می‌شود(برای صدمین دفعه گول خوردید). .....تصور می‌نمودم اگر وقتی حضرت‌عالی قیام کنید اولین کس بنده وبرادرانم وایلم خواهد بود اما بدبختانه قسمی شده است که باید از هم فاصله بگیریم. موضوع مالی ومادی نیست که شخص بتواند غمض‌عین کند، موضوع عقیده است وآن هم چیزی نیست که بتوان تغییر داد. حال هم در عا‌لم ارادت عرض می‌کنم (برگ عیشی به گور خویش فرست). حالا هم مجال دارید تا قوه در دستتان است می‌توانید قیامی کرده به ملت ایران ثابت کنید که تیمسار زاهدی همان است که مردم تشخیص داده‌اند ویقین دارم تشخیص مردم هم غلط نیست. از همه چیز گذشته، می‌دانید همکاری با مؤمن و مؤمنین بدیمن است و عاقبت نداشته ونخواهد داشت. بیش ازاین مصدع ا‌وقات نمی‌شوم، مراد ما نصیحت بود وگفتیم حوا‌لت به خدا کردیم ورفتیم. دوست قدیم شما،محمّد‌ناصرقشقایی". [4]

ناصرخان روز ۳۰ مرداد- اعلامیه‌ای خطاب به « ملت ایران» صادر کرد و مردم را به قیام فراخواند. این اعلامیه اگر چه تنها در حوزه تحت نفوذ قشقایی­ها پخش گردید، اما مطابق نسخه‌ای ازآن که در آرشیو مرکز اسناد ملی موجود است، توسط نیروهای حامی مصدق در تهران نیز تکثیر و منتشر گردید :

-         "هم­میهنان عزیز؛ در این موقع که جیره خوران و مزدوران اجنبی‌پرست دست به اعمال ضد ملی برعلیه ا‌ستقلال ایران عزیز و بیست میلیون افراد محروم ملت ایران زده‌اند، ...... هموطنان، دراثر کوچکترین غفلت، ملک وملت ایران برای همیشه در زیر استعمار جابر انگلیس باقی خواهد ماند و تا ابد اجنبی‌پرستان جابرانه به ملت رنجیدة ایران آقایی خواهند کرد. بکوشیم تا لکة این بدنامی را با خون خود و فرزندان و برادران خود از دامان ملیت وسربلندی خود پاک کنیم. افراد وطن‌پرست ایلات قشقایی وجوانان غیور فارسی، تا پای جان، تا سرحد آمال خویش جانبازی کرده با هواداران شرکت غاصب و دشمنان ایران عزیز مبارزه می‌کنند. محمّدناصرقشقایی[5]

این نامه توسط حزب توده چاپ و در تهران و شهرستان ها به صورت گسترده ای توزیع کرده بود. در همین رابطه؛ ناصرخان در خاطرات خود نوشته است:« شرحی بهمن بیگی از شیراز نوشته بود که از طهران آمدم. اخیرا اعلامیه ای به امضاء شما؛ توده ای ها منتشر کرده اند که خیلی شدید است و آمریکایی ها را زیاد نگران کرده است. من آن ها را قانع کردم ولی مایلند شما تکذیب نمایید. بعد آمریکایی ها مایلند دولت زاهدی را جدا تقویت کنند و با کمونیزم مبارزه نمایند و یکی از این عاملّین هم قشقایی باشند.[6]

تیمسار زاهدی جوابی به اعلامیه وتلگراف ناصرقشقایی نداد اما دستور داد تا سرتیپ دولو،کفیل ا‌ستانداری و فرمانده لشکر اصفهان، پاسخ وی را در اعلامیه‌ای با هواپیما بر روی نواحی اقامت ایل قشقایی پخش کند. اعلامیه نظامی شامل مراتب زیر  بود:

 " برابر اطلاع رسیده مطالبی به امضاء آقای محمّدناصر قشقایی در منطقه سمیرم منتشر شده که خلاصه مضمون آن تحریک اهالی وایلات وطن‌پرست وشاه‌دوست به مخالفت[با] دولت قانونی و ملی می‌باشد....... و این ا‌نتشارات اگر حقیقتاً به امضاء آقای محمّدناصرقشقایی باشد، اخطار می‌گردد که ایشان وآقایان محمّدحسین وخسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود وتقاضای بخشش به اصفهان بیایند، مطمئناً در امان خواهند بود ودر غیر این صورت با افرادی که به هواداری آنان فریب بخورند و برخلاف وظیفه دیانتی وملی اقدام وبرای مردم یا افرا‌د پاسگاه ژاندارمری و غیره به عناوین مختلف زحمت واشکالاتی ایجاد نمایند،آگاه باشند [که] بدون هیچ‌گونه رحم با سرعت وشدت از زمین وهوا سرکوب و مجازات ملی درباره این قبیل عناصر خائن که برای زیاد کردن ثروت وآسایش شخصی خود، جان افراد ایل را به خطر می‌اندازند و با دزدی و برادر‌کشی، سرپرستی و ا‌فتخار ایلی را برای خود انتخاب کرده‌اند، در مقابل قدرت نظامی که مأمور و مسئول حفظ جان ومال ملت است،آنها را معدوم تا سایرین نتیجه مخالفت و خیانت با ملت را بدانند. و همواره آگاه باشند که تمام سازمان‌های کشوری ولشگری از میان ملت انتخاب شده ودر حال حاضر جز خدمت وآسایش جامعه ایرانی هدفی ندارد. کفیل استانداری استان دهم وفرمانده لشگر نه اصفهان، سرتیپ دولو."[7]

ناصرخان پاسخ این اعلامیه تهدید‌آمیز را با تلگرافی که در آن سرتیپ را به‌خاطر تغییر سریع عقیده سرزنش می‌نماید، بدین­گونه داد: " تیمسار سرتیپ دولو فرمانده لشکر دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق و فرمانده فعلی وکفیل استانداری دولت مقتدر تیمسار سرلشکر زاهدی، اصفهان؛ اعلامیه آن تیمسار که مبنی برتهدید والدرم بلدرم یک مشت مردم این مملکت بود زیارت ]شد[، اینجانبان پدر در پدر خدمتگذار این آب وخاک بوده وخون خود را به شهادت تاریخ در راه این مملکت ریخته وهیچ­وقت ترس و هراس از حمله‌های هوائی وزمینی ودریائی نداشته‌ایم. جای بسی تأسف ا‌ست­که بعضی از افسران ومأمورین دوره بیست ساله، همیشه قدرتی راکه ملت بیچاره تقدیم آنها داشته‌ فقط ‌و فقط برعلیه ملت و برادرکشی و برای جمع‌آوری و ازدیاد ثروت ورسیدن به مقام ونفع اجنبی به کاربرده ...روزی نیروئی [را] که با خون وپول این مردم محروم تهیه شده عده‌ای را برای خرد و خمیر کردن مجسمه شاه تقویت و روز دیگر همین قوه وهمان مردم را برای نصب همان مجسمه پشتیبانی و با پخش اعلامیه‌های اهانت‌آمیز به اشخاص غیر مسئول بدون مقدمه  وسبب حمله وتوهین می‌نمایند....در خاتمه از خداوند متعال خواهانم که همة مردم این مملکت ومخصوصاً برادران ارتشی را راهنمایی کند که آلت دست اجنبی نشده و همه بطور برادری به نفع مملکت وخدمت به میهن و ملت دوش‌به دوش قدم بردارند. محمّدناصرقشقایی ". [8]

و در فاصله کمتر از دوهفته از کودتا، بر اساس گزارش ژاندارمری کل کشور،قشقایی ها به اقدامات خود علیه دولت زاهدی ادامه  و توسعه دادند. آنان به جمع آوری نیرو از طایفه های مختلف پرداختند. آنان همچنین ضمن برقراری ارتباط با سران ایل بویر احمد از جمله خسرو خان و ضرغام خان، ولی پناهی و دیگران ، آنان را با خود همراه ساختند. سران بویر احمد نیز به جمع آوری نیرو و تفنگچی مشغول شدند.[9]  و در تاریخ هفدهم شهریور فرمانده ژاندارمری از اشغال تنگه ی کله ای در مسیر فیروزآباد شیراز و قطع مسیر ارتباطی گروهان ژاندارمری فیروزآباد با هنگ شیراز را گزارش داده است.

در ۱۶شهریور  ۱۳۳۲ سه نفر از اعضای حزب توده با ناصر خان ملاقات کردند و اظهار داشتند:  شما و ما با شاه مخالفیم و در این قسمت همکاری می کنیم و کمک هایی را هم می توانیم بکنیم. اگر به شیراز حمله کنیم ما می توانیم در وسایل موتوری و بعضی نقاط خرابکاری هایی بنماییم. و دو سه دستگاه بی سیم بدهیم  یک هییت بفرستیم وقتی شهر را تصرف کردید، تحت نظر همان هییت شهر اداره شود. اگر تانک یا ذره پوش به دست آوردید ما اشخاصی داریم که عراده ها را به کار بیندازند. و می توانیم افسرانی به شما بدهیم که در کارهای جنگی کمک کند. من هم جواب دادم مذاکرات باید بعد از چند روز ادامه پیدا کند ما هم باید با مردم خودمان مشورت کینم. (وضع ما طور غریبی شده است . از یک طرف بلوک غرب و دولت ایران از طرف دیگر کمونیست ها تهدید می نمایند.)[10]

در این میان سخنگوی ایل قشقایی -«حبیب الله رضازاده »-به خبرنگاری «یونایتدپرس» گفت :«قشقایی ها خواستار آزادی دکتر مصدق و شروع انتخابات پارلمانی هستند». وی افزود:« اگر دولت تقاضای آنان را قبول نکند، قشقایی ها با هفتاد هزار نفر شیراز را تهدید خواهند کرد».در واکنش به این مصاحبه، رئیس ستاد هشدار داد که «در برابر قشقایی ها با تانک و هواپیما مقاومت خواهند کرد».

در پی این حوادث وآمادگی قشقایی­ها و متحدانشان برای اقدام به نفع نهضت ملّی، دولت کودتا نیز درآن ابتدا در وضعیتی نبود که بتوا‌ند با اعمال قدرت بر ا‌وضاع مسلط شود. حمایت مردمی از مصدق درگوشه وکنار کشور، تشکیل کمیتة مقاومت ملّی توسط افراد جبهه ملّی و تشکیل ستادی با عنوان « ستاد خنثی سازی کودتا» توسط حزب توده[11]، عواملی بودند که باعث می‌شدند تا حکومت و دولت کودتا نتوانند به راحتی دست به هراقدامی علیه مخالفان بزنند. از همین ­رو، زاهدی علاوه بر دوستی دیرینه‌ای که با برادران قشقایی داشت، اما بیش از آن به خاطر عوامل یاد شده تلاش نمود تا با آنها از در صلح درآید. به همین منظور، روز ۳۱ مرداد، از طریق سرتیپ جهانگیری، فرمانده لشکر فارس، تلگراف ذیل را برای ناصرخان فرستاد: " بر حسب امر جناب نخست‌وزیر به جناب ناصرقشقایی ا‌طلاع دهید هیچ‌گونه نگرانی نداشته باشند، خانواده قشقایی مثل خانواده من است". [12]و در همین هنگام به فکر چاره کار و فرستادن نمایندگانی از طرف دولت برای مزاکره با برادران و ایل بزرگ قشقایی افتاد. حسین مکی در این مورد، در خاطراتش چنین می­گوید:

"در دومین دیداری که در ا‌واخر هفته اول حکومت زا‌هدی با وی به­عمل آمد، چون از روابط دوستی من با قشقایی­ها با خبر بود، ضمن گفتگوهایی گوناگون، صحبت از مخالفت قشقایی­ها به میان آورده گفت: پس از ۲۸  مرداد سال ۱۳۳۲ ناصرخان و خسرو از تهران به میان ایل قشقایی رفته‌اند وقصد طغیان دارند. دولت ناچار است با تمام قوا آن را سرکوب سازد.آمریکایی­ها حاضرند تعدادی هواپیمای بمب افکن مدرن در اختیار دولت بگذارند تا بتوانیم ایل قشقایی را بمباران ونابود کنیم... "

حسین مکی سپس اضافه می‌کند که زاهدی ا‌‌لبته بی‌میل نیز نبود تا مشکل با مسالمت وگفتگو حل شود واز وی خواست تا به نمایندگی از طرف دولت با قشقایی­ها صحبت کند اما او علی هیئت را برای این منظور پیشنهاد کرد.[13]

به این ترتیب، علی هیئت به عنوان استاندار جدید فارس تعیین شد تا گفتگو با قشقایی­ها را نیز به انجام برساند. همزمان با حرکت نامبرده، تلگراف ذیل از طرف زاهدی برای ناصر قشقایی مخابره شد:

" جناب آقای محمّدناصرقشقایی، ممکن است در این کشمکش اخیر اتفاقاتی رخ داده باشد، ولی جناب آقای هیئت که طرف اعتماد عموم است به استانداری فارس تعیین وحرکت کردند. یقین جلوگیری از هرگونه سوءتفاهمات خواهد شد. ا‌طمینان داشته با‌شید که در حکومت اینجانب جز رفاه حال عموم وبالا بردن سطح زندگی مردم منظور دیگری نداشته ویقین دارم با سوابقی که به اخلاق اینجانب دارید با کمال ا‌طمینان در پیشرفت کار دولت و رفاه عموم، مجاهدت خواهید فرمود . نخست‌وزیر فضل‌الله زاهدی."[14] 

به دنبال چرخش سیاست حکومت به سمت مسالمت با قشقایی­ها ، فرمانده لشکر اصفهان نیز به تبعیت از دولت، همان رفتار را در پیش گرفت. روز اول شهریور نمایندگان لشکر اصفهان با ناصرخان ملاقات کردند اما وی با این پیام که «بعد از اعلامیة ا‌هانت‌آمیز حاضر به مذاکره هم نیستم» [15]آنها را پس فرستاد و حاضر به ملاقات با نمایندگان اعزامی نشد.

روز بعد ناصرخان در دیداری با خسروخان بویراحمدی(ضرغام­پور) ودیگر نمایندگان خان­های بویراحمدی طرفدار مصدق که به دیدار وی آمده بودند، اتحاد ویکپارچگی نیروها را ستود وپیروزی را از آن خودشان دانست ودر همان روز در پاسخ به نمایندگان لشکر و استانداری فارس که حامل پیامهایی بودند، ضمن تمجید از کارهای مصدق از جمله شکست انگلیسی‌ها در دنیا وپرآوازه کردن نام ایران، مخالفت با وی را به عنوان یکی از دوستان وهم‌فکران دیروز دور از انصاف ومردانگی خواند. [16]

محمّد ناصر خان در روزنوشت هشتم و نهم مهرماه سال ۱۳۳۲از قول الیاس خان کشکولی می نویسد:« آقای هییت(استاندار فارس) اظهار می داشتند ما حاضریم همه نوع کار به محمّد حسین خان و ملک منصورخان بدهیم، ناصر قشقایی هم سناتور شود. ولی مثل این که گفت خسروخان هم برود آمریکا و خارجه گردش. این حرف همه عصبانی شدند، گفتند هنوز که هیچ قدرتی ندارند از این حرف ها می زنند، وای به وقتی که کاری از پیش ببرند، آن وقت می خواهند سر همه را ببرند. خلاصه تصمیم گرفته شد که فعلا شروع به صحبت کنیم و اردوی نظامی ما هم برود نزدیک که اگر از این حرف ها زدند حمله کنیم.

بعد قرار شد و فورا هم اجرا شد، بدین ترتیب که ابراهیم خان دره شوری فورا برود شیراز و فردا صبح برای طهران حرکت کند و سپهبد زاهدی را ملاقات کرده و به او بگوید: همه نوع حاضریم با تو همکاری کنیم، هر مقامی که بخواهی اطاعت کنیم به شرطی که تو هم از طهران شروع کرده و کار نسل پهلوی را یک سره کنیم. تا کی و تا چند باید نوکری بکنی. مثل مرد قیام کن و ما هم همه نوع حاضریم.»[17]

پافشاری اتحاد ایلات جنوب بر حمایت از مصدق و یا برکناری محمّد رضا شاه،آمریکایی­ها را واداشت تا به صورت مستقیم دخالت کنند. آمریکایی­ها که خودشان مجری کودتا وبازیگر اصلی سیاست ایران از آن پس بودند، در نظر نداشتند تا ایران را به حال خود واگذار کنند وهر پیش­آمدی را در کشور بپذیرند. به همین منظور، از همان ابتدا می‌بینیم که آنها از طریق نمایندگان سیاسی خود با قشقایی­ها ارتباط برقرار کردند تا به هر نحو آنها را مجبور به ترک مقاومت نمایند. دراین میان، برینت رئیس ا‌داره اصل چهار ترومن در شیراز، نقش اساسی ایفا می‌کرد. وی از طریق کارمندان اداره و افراد ایرانی آن ازجمله محمّد ‌بهمن‌بیگی که خان ها نیز از وی خوشبین نبوده و وی را همکار و در خدمت آمریکایی­ها می‌دانستند [18]برای سازش قشقایی­ها تلاش زیادی می‌کرد.

روز چهام شهریور، برینت رییس اصل چهار شیراز، به منظور گفتگو با سفیر آمریکا به تهران رفت و در گفتگویی که با شاه انجام گرفت، شاه قول داد تا هر جور که آمریکایی­ها بگویند با قشقایی­ها همراهی کند. آمریکایی­ها این پیام را به خانها رساندند اما جواب خانها بر ما معلوم نیست. [19]

تیمسار زاهدی نیز تلگرامی به شرح زیر فرستاده است:«جناب آقای هییت؛ البته از آقای ناصرخان همین انتظار را داشتم و امیدوارم که مورد تفقد و توجه اعلیحضرت شاهنشاهی قرار گیرند و امور بر وفق مراد و مصالح کشور پیش رود. آقای ناصرخان و خانواده شان باید کمال اطمینان را داشته باشند و پس از آن که رییس مجلس سنا دعوت کردند به طهران بیایند. از قول من به ایشان سلام برسانید اگر منزل ایشان در تهران آماده نیست، ممکن است منزل این جانب وارد شوند. مراتب به شرف عرض خاک پای همایونی خواهد رسید و به جنابعالی نیز تلگراف خواهد شد. سپهبد زاهدی»[20]

رییس مجلس سنا نیز ار ناصرخان برای حضور در مجلس سنا به شرح تلگرام زیر دعوت به عمل می آورد:«توسط جناب آقای هییت استاندار محترم فارس/ جناب آقای محمّد ناصر صولت قشقایی سناتور محترم در این موقع که سنا افتتاح شده خواهشمند است برای شرکت در مجلس هرچه زود تر به مرکز حرکت فرمایند. سید حسن تقی زاده.[21]

بر طبق نوشته های محمّد ناصرخان؛ تیمسار زاهدی در هییت دولت اظهار داشته است که من مایلم با قشقائی ها سازش کنم. هییت دولت تصویب کرده است. بعد به شاه گفته اند، او هم جواب داده همین آرزوی من است.[22]

ناصرخان در مورد مبارزه با دولت، شورایی[23] تشکیل می دهد که اعضای آن عبارت بودند از:«زیادخان و جهانگیرخان دره شوری، احمد خان و الیاس خان کشکولی، حسین خان فارسیمدان؛ امیر تیمورخان شش بلوکی، ملک منصورخان، محمّدحسین خان، خسروخان و ناصرخان. این شورا به جنگ با دولت موافق نبود و رای اکثریت بر صلح با دولت بود. به علاوه اعضای نهصت ملّی نیز پیغام داده بودند که نهضت آمادگی لازم را ندارد و قشقایی ها باید از حمله به شیراز خود داری کنند. در نتیجه ناصرخان نوشته است که:« ما هم ناچار به حرف رفقایمان گوش دهیم، تا اندازه ای (همه) قانع شدند که از حمله خود داری نمایند. ولی همه فکر می کردند که زیادخان و الیاس خان به واسطه داشتن ثروت و حب جاه مانع از حمله و لشکر کشی به شیراز شده اند و عامل این کار را نیز بهمن بیگی می دانسته اند چون وی در اصل چهار شیراز با آمریکاییان همکاری داشت.[24]

سر انجام دو ماه بعد از کودتا در بیست و نهم مهرماه سال۱۳۳۲ ؛ قراردادی برای اتحاد و همبستگی بین خوانین ایل قشقایی به شرح زیر منعقد شد:«به منظور تشیید و تحکیم اتحاد کلیه افراد و آحاد و کدخدایان و خوانین قشقایی و نگهداری این اتحاد و تعیین روش صحیح و آبرومند در قبال هر نوع حادثه سیاسی؛ قرار داد زیر بین امضاء کنندگان منعقد می گردد که نکات متن آن را پیوسته نصب العین خود قرار داده و تحت هیچ عنوان و بهانه کوچکترین فعالیت خلاف آن را ننمایند و بدانند که هرگونه عدم رعایت نسبت به متن قرار داد، به منزله جشم پوشی از وجدان و ناموس می باشد:

1.     طرفداری از ادامه نهضت ملّی

2.     عدم تماس با افراد دولت و ارتش

3.     اعمال مجازات ممکنه نسبت به کسانی که به اصول این اتحاد احترام نمی گذارند

4.     ادامه همکاری و مراقبت از اوضاع سیاسی کشور و اطاعت از تدابیری که اکثریت اتخاذ می شود.

5.     اگر تعرضی از طرف مامورین دولت و ارتش بشود، همگی متفقا اقدام و جلوگیری بنماییم.

زیاد ترک دره شوری، الیاس کشکولی، احمد کشکولی،مظفر کشکولی،زریر فارسیمدان، حسین زکی پور فارسیمدان، امیرتیمور شش بلوکی،حسین شش بلوکی، جهانگیر دره شوری، ابراهیم نمدی،عبدالله کشکولی، ابراهیم دره شوری،محمّد علی کاظمی، حبیب قراچه، کاکاجان جگینی،سردار جهانگیری، حیدر کشکولی،الیاس گرگین پور، محمّد ناصر قشقایی، ملک منصور قشقایی،محمّد حسین قشقایی،خسرو قشقایی.[25]



[1] نامه فرمانده ژاندارمری کل کشور به نخست وزیر اسناد ریاست جمهوری ۱۳۳۲/۵/۲۹ به شماره  ۱۴۰۷۹

[2] نصیری طیبی ص ۲۲۲

[3] سالهای بحران همان ص ۴۰۱

[4] سالهای بحران همان، ص ۴۰۲                 

[5]  آرشیو سازمان اسناد ملّی ایران، شماره ۲۹۳۰۰۵۶۳۵  

[6] سال های بحران – یادداشت روز هشتم آذرماه  ۱۳۳۲- ص ۴۰۵

[7]  خاطرات اردشیر زاهدی،  به قلم  منصوره پیرنیا کتاب سرا- ۱۳۸۵ ص ۳۶۵-۳۶۶  

[8] محمدناصر قشقایی، همان، ص  ۴۰۵

[9] فرمانده ژاندارمی – همان ۳۲/۶/۱۱

[10]  محمد ناصرخان همان ص ۴۱۲

[11]  کتاب «گفتگو با تاریخ» متن کامل مصاحبه با «نورالدین کیانوری» دبیراول حزب توده انتشارات نکره، ۱۳۷۱ص ۲۹۵  

[12]  زاهدی، همان ص ۳۶۶

[13]  مکی،حسین؛ کودتای ۲۸ مرداد و رویدادهای متعاقب آن، انتشارات علمی، تهران ۱۳۷۸ص ۵۲۹

[14]  زاهدی،اردشیر؛ خاطرات اردشیر زاهدی، ویراستار احمد احرار، نشر کتاب¬سرا، تهران ۱۳۸۵.

[15]  محمدناصر قشقایی، همان، ۴۰۶

[16]  زاهدی  همان، ۴۰۶

[17] سالهای بحران – همان ص ۴۲۲-۴۲۳

[18]  زاهدی همان، ۴۷۲

[19] زاهدی همان،۴۰۸

[20] سالهای بحران همان ص ۴۲۵

[21] سالهای بحران همان ص ۴۲۵

[22] سال های بحران همان – ص ۴۲۷

[23]  این شورا احتمالا همان حمعی است که خانم لویز بک با حضور بهمن بیگی به آن اشاره کرده است. اما ناصرخان از حضور بهمن بیگی یادی نکرده است.(م)

[24] نقل به اختصار از سال های بجران ص ۴۲۷

[25] سال های بحران همان-۴۲۹

سرگذشت سیاسی محمد ناصر خان - ایلخان قشقایی - بخش اول سرآغاز

نوشته نوروز دّرداری (فولادی)


در این بخش از نوشته ها، سلسله گفتاری در مورد زندگی سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - ایلخان ایل بزرگ - قشقایی آغاز می کنیم و در قسمت های بعدی زندگی سیاسی مردی از قشقاییان را ورق میزنیم که به مدت ۱۲ سال از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ بر بخش بزرگی از جنوب کشور ایران حکومت می کرد و از مردان پر نفوذ ایران در این دوره بوده است.

ناصر خان قشقایی بعد از جنگ جهانی دوم با حکومت مرکزی به جنگ پرداخت که این حنگ به نام سمیرم معروف شد، پس از آن هنگام ایجاد دولت فرقه دمکرات در آذریابجان و کردستان دست به ایجاد تلاشی زد که به نام نهضت جنوب معروف است. و در نهایت در ۲۸ مرداد تنها مرد سیاسی ایران بود که به حمایت از دکتر مصدق قیام کرد. و سرانجام توسط دولت به خارج از ایران تبعید شد. وی پس از ۲۵ سال تبعید به کشور بازگشت و این بار در مخالفت و در گیری با نظام جمهوری اسلامی شکست خورد و مجددا به دیار غربت رهسپار شد و در همان دیار دار فانی را وداع کرد.

نوشته های کتاب خاطرات سیاسی محمد ناصر خان قشقایی که توسط اینجانب پژوهش و نگارش شده است و حاوی بخش های مستند از تلاش های سیاسی و ارتباطات وی با دولت و مقامات دولتی، سفارت خانه های خارجی و اقدامات او در دوره زندگی است. در این بخش از نوشته به سرآغاز کتاب بسنده می کنم و در نوشته های بعدی کلیه مندرجات کتاب را برای اطلاع علاقمندان منتشر خواهم کرد.

سر آغاز

محمد ناصرخان معروف به ناصرخان، پسر صولت الدوله قشقایی است. او در زمان رضاشاه و از ابتدای سلطنت محمد رضاشاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ «ایلخان» ایل  ترک زبان قشقایی در جنوب ایران بود. علاوه بر این، در زمان پهلوی اول در انتخابات چند دوره از مجلس شورای ملّی به نمایندگی و وکالت مجلس شورای ملّی انتخاب شد و یک دوره نیز نماینده انتصابی محمد رضا شاه در مجلس سنا بود. وی تا زمان انحلال مجلس سنا در سال ۱۳۳۱ در پی جریانات ملّی شدن نفت ، سمت سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا را بر عهده داشت. رویدادهای مهم دوره زندگی وی در می توان به چهار بخش تقسیم کرد:

۱.فعالیت های سیاسی در کنار پدرش صولت الدوله که از زمان جنگ قشقایی ها و انگلیسی ها  در سال ۱۲۹۸ ش آغاز و تا سال ۱۳۱۱ شمسی به مدت چهارده سال بدرازا کشیده است. در این دوره وی  برای نخستین بار به فرمان دکتر مصدق والی فارس، ایل خان ایل بزرگ قشقایی شد و پس از حکومت دکتر مصدق در فارس به کمک و کوشش پدرش یک قرارداد نفت، مشابه پیمان نامه شرکت نفت ایران و انگلیس را با بختیاری ها منعقد کرد. اما به دلیل تحکیم قدرت دولت و تسلط رضا شاه بر کشور  ایران، عایدی خاصی از این قرارداد نصیب وی و خانواده صولت الدوله ایلخان قشقایی نشد.

۲. دوره رضا شاه :   حکومت رضا شاه، دوره ای است که در آن همه  قدرتمندان منطقه ای ایران از جمله ایلخان قشقایی، توان و جایگاه طولانی خود را در کشور از دست دادند. صولت الدوله و پسرش ناصرخان هر دو از ریاست و رهبری ایل قشقایی برکنار شده و به صورت غیر مستقیم به حالت تبعید به نمایندگی از مردم قشقایی وارد مجلس شورای ملّی  در تهران شدند.  در همین دوره رضا شاه دست به  خلع سلاح و اسکان عشایر  زد و مدیریت ایل را به نظامیان خود سپرد . عدم درایت نظامیان  و سخت گیری فراوان توسط آنان سبب شورش ایل شد و اولین رو در رویی بین عشایر قشقایی و ارتش رضا شاهی در همین دوره شکل گرفت. به دلیل این درگیری صولت الدوله  که در تهران بود دستگیر شد ولی شکست نظامیان دولتی در جنگ با تفنگداران قشقایی، سبب رهایی وی از زندان رضا شاهی شد.. مجددا دو سال بعد بین ایل مزبور و ارتش در گیری دیگری در گرفت این بار ارتش  که دارای سازمان دهی و امکانات بهتری شده بود، توانست نیروی قشقایی را شکست داده و  شورش را مهار کند. پس از این پیروزی بود که رضا شاه، قصد پیشین خود را برای برکناری سران قشقایی از قدرت  را به اجرا گذاشت و از ناصرخان و پدرش صولت الدوله را که هر دو نماینده مجلس شورای ملّی بودند سلب صلاحیت کرده و آن ها را روانه زندان کرد. صولت الدوله، پدر ناصر خان در زندان درگذشت و ناصرخان به حبس خانگی در تهران و شهریار گرفتار شد. این ایام دوازده سال به طول انجامید و  تا حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه از تاج و تخت ایران به درازا کشید.

۳.دوران شهرت و اقتدار در کار سیاسی(۱۳۲۱ -۱۳۳۲): پس از حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه، ناصرخان از حبس خانگی فرار کرد و به فارس و به میان ایل قشقایی برگشت. با وجود این که  در دوره رضاشاه عشایر  خلع سلاح شده و بسیاری از اسلحه های خود را از دست داده بودند، ناصرخان توانست که سپاهی گرد آورده و آن ها را مسلح کند و در یک درگیری خونین موسوم به جنگ سمیرم  با ارتش ایران  رو در رو قرار گرفت. ارتش ایران که به دلیل حمله متفقین از هم پاشیده شده و دچار ضعف و بی نظمی شده بود و آمادگی برای این  مقابله داخلی را نداشت ، از سپاهیان ناصرخان شکست خورد . ناصر خان موفق شد که  پادگان شهر را سمیرم را تسخیر و نیروی های دولتی را وادار به تسلیم نماید.

 او توانست در اولین اقدام خود، خواسته هایش را به حکومت در تهران تحمیل و امتیازات بزرگی از دولت کسب کند . از این دوره او یک نوع خود مختاری برای ریاستش بر ایل قشقایی  و سایر عشایر در جنوب ایران به دست آورد و جایگاه و موقعیت مهم و ویژه ای در فارس و ایران  نصیب خود و برادرانش کند.

سه سال بعد نیز هنگام شورش فرقه دمکرات در آذربایجان ناصرخان به همراه سایر عشایر در منطقه جنوب ایران نیز  نهضت مقاومت جنوب را برای یک نوع استقلال یا خود مختاری مشابه شمال ایران  در جنوب کشور راه اندازی کرد و شهرهای بوشهر و کازرون را تسخیر کرد و شیراز را به محاصره نیروی های خود  در آورد. سرانجام پس از مذاکرات متعددی با قوام السلطنه  نخست وزیر و نمایندگان اعزامی او به شیراز ، ناصرخان توانست با قبولاندن برخی از خواسته های جدیدش  به دولت، ترک مخاصمه نماید. بعد از این درگیری در تمام در دوره محمد رضا شاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ وی یکی  از قدرتمندترین و با نفوذ ترین افراد سیاسی در استان فارس بود.

با تشکیل جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق  ناصرخان و برادرانش به عضویت جبهه ملّی ایران درآمدند.. در همه ایام ملی شدن نفت و در دوران وزارت دکتر مصدق، از علاقمندان و طرفداران جدی و پایدار دکتر مصدق شدند دلیل این علاقه و وابستگی به مصدق، به گفته ناصرخان، دشمنی مصدق به محمد رضا شاه بود چون ناصرخان پس از درگذشت پدرش در زندان و زندانی شدن وی در خانه به مدت بیش از ده سال، یکی از دشمنان شاه شده بود و از هر فرصتی برای از بین بردن شاه استفاده می کرد، همیاری و همکاری با مصدق را برای رسیدن به هدف خود که همان از بین بردن شاه بود انتخاب کرد. دلیل دیگر نیز آشنایی پدرش با دکتر مصدق سبب شده بود که ارتباط وی با دکتر مصدق تسهیل شده و مصدق امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار برادران قشقایی گذاشته بود و آنان در این دوره فرمانروای پر اختیاری در میان ایل قشقایی و فارس شده بودند.

 ناصرخان  و برادرانش روابط دوستانه ای نیز با ماموران سیاسی آمریکا داشتند . وی در سفرهای خود به آمریکا تلاش زیادی بکار برد که سیاست های مصدق را برای دولتمردان آمریکایی تشریح کرده و همکاری آنان را برای کمک به دکتر مصدق جلب نماید.

بر اساس گزارش ماموران و جاسوسان آمریکایی در ایران، حزب  کمونیست توده در دوره دکتر مصدق یکی از خطرناکترین نیروی موجود در ایران معرفی شده بود. همزمان با ملی شدن نفت در ایران، دولتمردان آمریکایی بر این تصور بودند که دولت ملی دکتر مصدق توسط حزب توده ایران سرنگون شده و حکومت در ایران کمونیستی خواهد شد.

 در اسناد دولتی آمریکا مدارکی منتشر شده است که دولت آمریکا  در یک طرح داخلی پیش بینی کرده بود که در صورتی که دولت دکتر مصدق توسط حزب توده سقوط نماید و یک دولت کمونیست در ایران تشکیل شود، دولت آمریکا برای مبارزه با دولت کمونیستها در ایران، یک نیروی پارتیزانی با همکاری عشایر قشقایی تشکیل داده و جنگ و گریز ه راه می انداخت. مدرکی مشخصی در رابطه با  اطلاع و یا اعلام همکاری و موافقت ایلخان قشقایی و برادرانش با آمریکایی ها در این اسناد دیده نمی شود.

بعد از همکاری دولت آمریکا و انگلستان برای سرنگونی دکتر مصدق ، کودتاگران آمریکایی قبل از اجرای کودتای ۲۸ مرداد با برادران قشقایی در تماس بوده و از آنان تقاضای همکاری کرده و اعلام کرده بودند که اگر همکاری نمی کنند لااقل بی طرف باقی بمانند. آنان برای تصمیم گیری دو ماه وقت خواسته بودند ولی آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا به آن ها اعلام کرده بودند. برادران قشقایی با وجود اطلاع از برنامه کودتا  تلاشی برای جلوگیری از آن کودتا بعمل نیاورده و به دکتر مصدق نیز به طور صریح اطلاع ندادند.  همه برادران در روز کودتا تهران را  به سوی ایل در فارس حرکت کرده بودند. تا کنون سند و نوشته ای برای این اقدام برادران قشقایی در روز کودتا به دست نیامده است.

با وقوع و پیروزی کودتای ۲۸ مرداده ۱۳۳۲ وی و برادرانش بر خلاف بسیاری از همراهان دکتر مصدق همچنان به حمایت از دکتر مصدق ادامه دادند و در صدد بر آمدند که از طریق نیروهای قشقایی با دولت جدید کودتا  تیمسار زاهدی مبارزه کنند. اما ،به سبب  تلاش های دولت کودتا  و کمک دولت آمریکا  و اقدامات اصل چهار در شیراز- اتحادیه ایل قشقایی در برابر دولت کودتا از هم پاشید و برادران قشقایی در این اقدام ناموفق شده و شکست را پذیرا و در برابر دولت تسلیم شدند . این شکست و تسلیم سبب شد که خاندان وی هر چه در طول زمان های دراز  به دست آورده بودند از دست دادند . از جمله ریاست ایل، سرزمین ها و دهات زیادی که تحت مالکیت آنان بود، پست و مقام های رسمی و غیر رسمی ........ و سر انجام  سه تن از چهار برادران تنها جان خود را نجات دادند و به خارج از ایران پناه ببرند. 

برادر ناصرخان، ملک منصورخان در کتاب خاطرات خود می نویسد: پس از مدتی نهضت ملّی شدن نفت پیش آمد . ما چهار برادر می بایست تصمیم می گرفتیم که چه بکنیم. ناصرخان سناتور و محمد حسین خان و خسروخان نماینده مجلس بودند .آن ها حتما باید تکلیف خود را (با دولت دکتر مصدق) مشخص می کردند. محمد حسین خان و خسروخان که در مجلس بودند طرفداری خود را از نهضت ملّی شدن نفت اعلام کردند.من هم که در ایل بودم از طرف ایل قشقایی از دکتر مصدق و تصمیم برادرانم پشتیبانی کردم .ناصرخان هم همین طور از مصدق حمایت کرد .این آخرین تیشه‌ای بود که ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.

در همه این دوره های تاریخی وی و برادرانش در عین دشمنی با انگلیسی ها،  با کنسول انگلستان در شیراز و ماموران انگلیسی در فارس در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بودند. و سعی داشتند که از رو در رویی با انگلیسی ها پرهیز کنند و در مواردی ناصرخان آمادگی خود را برای هماهنگ کردن اقداماتش با سیاست های انگلستان در فارس با ماموران انگلیسی سخن گفته است.

۴. پایان کار : ناصر خان و برادرانش برای سالهای دراز دور از ایران در تبعید بودند. یکی از اهداف و آرزوهای محمدناصرخان برکناری شاه و انتقام از او  بود. این آرزوی ایلخان قشقایی، توسط انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ برآورده شد. وی و برادرش خسرو خان در بهمن ماه ۱۳۵۷ بعد از ۲۵ سال دوری از کشور به ایران برگشتند.  ناصر خان همراه برادرانش درغیاب حکومت شاهنشاهی در آغاز کار با دولت موقت و حکومت تازه ایران همکاری کامل داشتند و این  همکاری زیاد دوام نیاورد زیرا که با وجود حمایت های اولیه ناصرخان و برادرانش از نظام جمهوری اسلامی ایران پس انتخابات مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۵۹  روابط آنان تیره شد. هنگامی که خسرو قشقایی از یکی از شهرهای قشقایی نشین فارس انتخاب و به مجلس وارد شد و اعتبار نامه وی توسط نمایندگان  جدید مجلس رد شد و به دلیل اتهامات وارد به وی - نیروی نظامی  دولت در صدد دستگیری خسروخان برآمد ، او فرار کرده و به میان ایل قشقایی رفت. به همین سبب روابط برادران قشقایی با حکومت وقت تیره شد و سر انجام به درگیری نظامی بین آنان منجر شد که در پی آن ناصرخان  از ایران فرار کرد و برادرش خسرو قشقایی دستگیر و اعدام شد. بنا بر این آخرین ضربه وارده به خاندان قشقایی بسیار سنگین و جبران ناپذیر شد.

ناصرخان پس  از فرار از ایران در آمریکا مقیم شد و در سال ۱۳۶۱  در دیار غربت فوت کرد. در حالی که دو برادر دیگرش محمد حسین خان و ملک منصور خان که در فعالیت ها اخیر سهیم نبودند در ایران باقی ماندند.

به این ترتیب دوران فعالیت سیاسی ناصرخان که بیش از نیم قرن ادامه داشت در سال ۱۳۶۱ به پایان خود رسید و دودمان وی که به مدت بیش از سه قرن بر ایل قشقایی تسلط و فرمانروایی داشتند به تاریخ پیوستند.

 

نوشته های این کتاب تشریح جزییات این دوران چهارگانه است که در چهار فصل بر اساس مدارک و مستندات قابل دسترس تا این زمان نگارش و تدوین شده است. نوشته ها همگی بر طبق مدارکی است که اغلب در مکاتبات دولت های ایران، انگلستان و آمریکا بکار گرفته شده اند و یا در کتاب ها و مقالات منتشره در این دوره ها می باشد که همه ی آن ها در زیرنویس هر مطلب قید شده است . امید است که محتویات کتاب اطلاعاتی برای آشنایی گوشه ای از تاریخ ایران و ایل قشقایی در دسترس علاقمندان قرار دهد.

 

بهمن ماه ۱۳۹۸

اتاوا – کانادا

نوروز دَرداری (فولادی)

 

 

 


کتاب سرگذشت سیاسی ناصر خان قشقایی


سرآغاز کتاب سرگذشت سیاسی ناصر خان قشقایی - رهبر سیاسی و ایلخان قوم قشقایی در ایران


محمد ناصرخان معروف به ناصرخان، پسر صولت الدوله قشقایی است. او در زمان رضاشاه و از ابتدای سلطنت محمد رضاشاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ «ایلخان» ایل  ترک زبان قشقایی در جنوب ایران بود. علاوه بر این، در زمان پهلوی اول در انتخابات چند دوره از مجلس شورای ملّی به نمایندگی و وکالت مجلس شورای ملّی انتخاب شد و یک دوره نیز نماینده انتصابی محمد رضا شاه در مجلس سنا بود. وی تا زمان انحلال مجلس سنا در سال ۱۳۳۱ در پی جریانات ملّی شدن نفت ، سمت سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا را بر عهده داشت. رویدادهای مهم دوره زندگی وی را  می توان به چهار بخش تقسیم کرد:

۱.فعالیت های سیاسی در کنار پدرش صولت الدوله که از زمان جنگ قشقایی ها و انگلیسی ها  در سال ۱۲۹۸ ش آغاز و تا سال ۱۳۱۱ شمسی به مدت چهارده سال بدرازا کشیده است. در این دوره وی  برای نخستین بار به فرمان دکتر مصدق والی فارس، ایل خان ایل بزرگ قشقایی شد و پس از حکومت دکتر مصدق در فارس به کمک و کوشش پدرش یک قرارداد نفت، مشابه پیمان نامه شرکت نفت ایران و انگلیس را با بختیاری ها منعقد کرد. اما به دلیل تحکیم قدرت دولت و تسلط رضا شاه بر کشور  ایران، عایدی خاصی از این قرارداد نصیب وی و خانواده صولت الدوله ایلخان قشقایی نشد.

۲. دوره رضا شاه :   حکومت رضا شاه، دوره ای است که در آن همه  قدرتمندان منطقه ای ایران از جمله ایلخان قشقایی، توان و جایگاه طولانی خود را در کشور از دست دادند. صولت الدوله و پسرش ناصرخان هر دو از ریاست و رهبری ایل قشقایی برکنار شده و به صورت غیر مستقیم به حالت تبعید به نمایندگی از مردم قشقایی وارد مجلس شورای ملّی  در تهران شدند.  در همین دوره رضا شاه دست به  خلع سلاح و اسکان عشایر  زد و مدیریت ایل را به نظامیان خود سپرد . عدم درایت نظامیان  و سخت گیری فراوان توسط آنان سبب شورش ایل شد و اولین رو در رویی بین عشایر قشقایی و ارتش رضا شاهی در همین دوره شکل گرفت. به دلیل این درگیری صولت الدوله  که در تهران بود دستگیر شد ولی شکست نظامیان دولتی در جنگ با تفنگداران قشقایی، سبب رهایی وی از زندان رضا شاهی شد.. مجددا دو سال بعد بین ایل مزبور و ارتش در گیری دیگری در گرفت این بار ارتش  که دارای سازمان دهی و امکانات بهتری شده بود، توانست نیروی قشقایی را شکست داده و  شورش را مهار کند. پس از این پیروزی بود که رضا شاه، قصد پیشین خود را برای برکناری سران قشقایی از قدرت  را به اجرا گذاشت و از ناصرخان و پدرش صولت الدوله را که هر دو نماینده مجلس شورای ملّی بودند سلب صلاحیت کرده و آن ها را روانه زندان کرد. صولت الدوله، پدر ناصر خان در زندان درگذشت و ناصرخان به حبس خانگی در تهران و شهریار گرفتار شد. این ایام دوازده سال به طول انجامید و  تا حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه از تاج و تخت ایران به درازا کشید.

۳.دوران شهرت و اقتدار در کار سیاسی(۱۳۲۱ -۱۳۳۲): پس از حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه، ناصرخان از حبس خانگی فرار کرد و به فارس و به میان ایل قشقایی برگشت. با وجود این که  در دوره رضاشاه عشایر  خلع سلاح شده و بسیاری از اسلحه های خود را از دست داده بودند، ناصرخان توانست که سپاهی گرد آورده و آن ها را مسلح کند و در یک درگیری خونین موسوم به جنگ سمیرم  با ارتش ایران  رو در رو قرار گرفت. ارتش ایران که به دلیل حمله متفقین از هم پاشیده شده و دچار ضعف و بی نظمی شده بود و آمادگی برای این  مقابله داخلی را نداشت ، از سپاهیان ناصرخان شکست خورد . ناصر خان موفق شد که  پادگان شهر را سمیرم را تسخیر و نیروی های دولتی را وادار به تسلیم نماید.

 او توانست در اولین اقدام خود، خواسته هایش را به حکومت در تهران تحمیل و امتیازات بزرگی از دولت کسب کند . از این دوره او یک نوع خود مختاری برای ریاستش بر ایل قشقایی  و سایر عشایر در جنوب ایران به دست آورد و جایگاه و موقعیت مهم و ویژه ای در فارس و ایران  نصیب خود و برادرانش کند.

سه سال بعد نیز هنگام شورش فرقه دمکرات در آذربایجان ناصرخان به همراه سایر عشایر در منطقه جنوب ایران نیز  نهضت مقاومت جنوب را برای یک نوع استقلال یا خود مختاری مشابه شمال ایران  در جنوب کشور راه اندازی کرد و شهرهای بوشهر و کازرون را تسخیر کرد و شیراز را به محاصره نیروی های خود  در آورد. سرانجام پس از مذاکرات متعددی با قوام السلطنه  نخست وزیر و نمایندگان اعزامی او به شیراز ، ناصرخان توانست با قبولاندن برخی از خواسته های جدیدش  به دولت، ترک مخاصمه نماید. بعد از این درگیری در تمام در دوره محمد رضا شاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ وی یکی  از قدرتمندترین و با نفوذ ترین افراد سیاسی در استان فارس بود.

با تشکیل جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق  ناصرخان و برادرانش به عضویت جبهه ملّی ایران درآمدند.. در همه ایام ملی شدن نفت و در دوران وزارت دکتر مصدق، از علاقمندان و طرفداران جدی و پایدار دکتر مصدق شدند دلیل این علاقه و وابستگی به مصدق، به گفته ناصرخان، دشمنی مصدق به محمد رضا شاه بود چون ناصرخان پس از درگذشت پدرش در زندان و زندانی شدن وی در خانه به مدت بیش از ده سال، یکی از دشمنان شاه شده بود و از هر فرصتی برای از بین بردن شاه استفاده می کرد، همیاری و همکاری با مصدق را برای رسیدن به هدف خود که همان از بین بردن شاه بود انتخاب کرد. دلیل دیگر نیز آشنایی پدرش با دکتر مصدق سبب شده بود که ارتباط وی با دکتر مصدق تسهیل شده و مصدق امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار برادران قشقایی گذاشته بود و آنان در این دوره فرمانروای پر اختیاری در میان ایل قشقایی و فارس شده بودند.

 ناصرخان  و برادرانش روابط دوستانه ای نیز با ماموران سیاسی آمریکا داشتند . وی در سفرهای خود به آمریکا تلاش زیادی بکار برد که سیاست های مصدق را برای دولتمردان آمریکایی تشریح کرده و همکاری آنان را برای کمک به دکتر مصدق جلب نماید.

بر اساس گزارش ماموران و جاسوسان آمریکایی در ایران، حزب  کمونیست توده در دوره دکتر مصدق یکی از خطرناکترین نیروی موجود در ایران معرفی شده بود. همزمان با ملی شدن نفت در ایران، دولتمردان آمریکایی بر این تصور بودند که دولت ملی دکتر مصدق توسط حزب توده ایران سرنگون شده و حکومت در ایران کمونیستی خواهد شد.

 در اسناد دولتی آمریکا مدارکی منتشر شده است که دولت آمریکا  در یک طرح داخلی پیش بینی کرده بود که در صورتی که دولت دکتر مصدق توسط حزب توده سقوط نماید و یک دولت کمونیست در ایران تشکیل شود، دولت آمریکا برای مبارزه با دولت کمونیستها در ایران، یک نیروی پارتیزانی با همکاری عشایر قشقایی تشکیل داده و جنگ و گریز ه راه می انداخت. مدرکی مشخصی در رابطه با  اطلاع و یا اعلام همکاری و موافقت ایلخان قشقایی و برادرانش با آمریکایی ها در این اسناد دیده نمی شود.

بعد از همکاری دولت آمریکا و انگلستان برای سرنگونی دکتر مصدق ، کودتاگران آمریکایی قبل از اجرای کودتای ۲۸ مرداد با برادران قشقایی در تماس بوده و از آنان تقاضای همکاری کرده و اعلام کرده بودند که اگر همکاری نمی کنند لااقل بی طرف باقی بمانند. آنان برای تصمیم گیری دو ماه وقت خواسته بودند ولی آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا به آن ها اعلام کرده بودند. برادران قشقایی با وجود اطلاع از برنامه کودتا  تلاشی برای جلوگیری از آن کودتا بعمل نیاورده و به دکتر مصدق نیز به طور صریح اطلاع ندادند.  همه برادران در روز کودتا تهران را  به سوی ایل در فارس حرکت کرده بودند. تا کنون سند و نوشته ای برای این اقدام برادران قشقایی در روز کودتا به دست نیامده است.

با وقوع و پیروزی کودتای ۲۸ مرداده ۱۳۳۲ وی و برادرانش بر خلاف بسیاری از همراهان دکتر مصدق همچنان به حمایت از دکتر مصدق ادامه دادند و در صدد بر آمدند که از طریق نیروهای قشقایی با دولت جدید کودتا  تیمسار زاهدی مبارزه کنند. اما ،به سبب  تلاش های دولت کودتا  و کمک دولت آمریکا  و اقدامات اصل چهار در شیراز- اتحادیه ایل قشقایی در برابر دولت کودتا از هم پاشید و برادران قشقایی در این اقدام ناموفق شده و شکست را پذیرا و در برابر دولت تسلیم شدند . این شکست و تسلیم سبب شد که خاندان وی هر چه در طول زمان های دراز  به دست آورده بودند از دست دادند . از جمله ریاست ایل، سرزمین ها و دهات زیادی که تحت مالکیت آنان بود، پست و مقام های رسمی و غیر رسمی ........ و سر انجام  سه تن از چهار برادران تنها جان خود را نجات دادند و به خارج از ایران پناه ببرند. 

برادر ناصرخان، ملک منصورخان در کتاب خاطرات خود می نویسد: پس از مدتی نهضت ملّی شدن نفت پیش آمد . ما چهار برادر می بایست تصمیم می گرفتیم که چه بکنیم. ناصرخان سناتور و محمد حسین خان و خسروخان نماینده مجلس بودند .آن ها حتما باید تکلیف خود را (با دولت دکتر مصدق) مشخص می کردند. محمد حسین خان و خسروخان که در مجلس بودند طرفداری خود را از نهضت ملّی شدن نفت اعلام کردند.من هم که در ایل بودم از طرف ایل قشقایی از دکتر مصدق و تصمیم برادرانم پشتیبانی کردم .ناصرخان هم همین طور از مصدق حمایت کرد .این آخرین تیشه‌ای بود که ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.

در همه این دوره های تاریخی وی و برادرانش در عین دشمنی با انگلیسی ها،  با کنسول انگلستان در شیراز و ماموران انگلیسی در فارس در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بودند. و سعی داشتند که از رو در رویی با انگلیسی ها پرهیز کنند و در مواردی ناصرخان آمادگی خود را برای هماهنگ کردن اقداماتش با سیاست های انگلستان در فارس با ماموران انگلیسی سخن گفته است.

۴. پایان کار : ناصر خان و برادرانش برای سالهای دراز دور از ایران در تبعید بودند. یکی از اهداف و آرزوهای محمدناصرخان برکناری شاه و انتقام از او  بود. این آرزوی ایلخان قشقایی، توسط انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ برآورده شد. وی و برادرش خسرو خان در بهمن ماه ۱۳۵۷ بعد از ۲۵ سال دوری از کشور به ایران برگشتند.  ناصر خان همراه برادرانش درغیاب حکومت شاهنشاهی در آغاز کار با دولت موقت و حکومت تازه ایران همکاری کامل داشتند و این  همکاری زیاد دوام نیاورد زیرا که با وجود حمایت های اولیه ناصرخان و برادرانش از نظام جمهوری اسلامی ایران پس انتخابات مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۵۹  روابط آنان تیره شد. هنگامی که خسرو قشقایی از یکی از شهرهای قشقایی نشین فارس انتخاب و به مجلس وارد شد و اعتبار نامه وی توسط نمایندگان  جدید مجلس رد شد و به دلیل اتهامات وارد به وی - نیروی نظامی  دولت در صدد دستگیری خسروخان برآمد ، او فرار کرده و به میان ایل قشقایی رفت. به همین سبب روابط برادران قشقایی با حکومت وقت تیره شد و سر انجام به درگیری نظامی بین آنان منجر شد که در پی آن ناصرخان  از ایران فرار کرد و برادرش خسرو قشقایی دستگیر و اعدام شد. بنا بر این آخرین ضربه وارده به خاندان قشقایی بسیار سنگین و جبران ناپذیر شد.

ناصرخان پس  از فرار از ایران در آمریکا مقیم شد و در سال ۱۳۶۱  در دیار غربت فوت کرد. در حالی که دو برادر دیگرش محمد حسین خان و ملک منصور خان که در فعالیت ها اخیر سهیم نبودند در ایران باقی ماندند.

به این ترتیب دوران فعالیت سیاسی ناصرخان که بیش از نیم قرن ادامه داشت در سال ۱۳۶۱ به پایان خود رسید و دودمان وی که به مدت بیش از سه قرن بر ایل قشقایی تسلط و فرمانروایی داشتند به تاریخ پیوستند.

 

نوشته های این کتاب تشریح جزییات این دوران چهارگانه است که در چهار فصل بر اساس مدارک و مستندات قابل دسترس تا این زمان نگارش و تدوین شده است. نوشته ها همگی بر طبق مدارکی است که اغلب در مکاتبات دولت های ایران، انگلستان و آمریکا بکار گرفته شده اند و یا در کتاب ها و مقالات منتشره در این دوره ها می باشد که همه ی آن ها در زیرنویس هر مطلب قید شده است . امید است که محتویات کتاب اطلاعاتی برای آشنایی گوشه ای از تاریخ ایران و ایل قشقایی در دسترس علاقمندان قرار دهد.

 

بهمن ماه ۱۳۹۸

اتاوا – کانادا

نوروز دَرداری (فولادی)



کتاب سرگذشت سیاسی ناصرخان قشقایی , صولت الدوله قشقایی  را می توانید سفارش دهید:

https://www.blurb.ca/b/11019771-political-biography-of-naser-khan-qashqai?filter=bookstore
https://www.blurb.ca/b/9209413-political-biography-of-sowlat-al-dowleh-qashqai