قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

چگونه برادران قشقایی در برابر شاه تسلیم شدند. بر اساس اسناد منتشره آمریکایی ها

358گزارش  از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه1

شماره 410  -- تهران 20 دی 1334.

موضوع : گفتگو با زاهدی نخست وزیر

این افتخار را دارم که یادداشتی را در مورد عشایر قشقایی که در تاریخ 16 دی ماه 1334 بین سپهبد فضل الله زاهدی، نخست وزیر ایران و اینجانب انجام شد، ضمیمه کنم.

با احترام، لوی دبلیو هندرسون

یاد داشت گفتگو- تهران 16 دی 1334.

موضوع : گفتگو با نخست وزیر زاهدی در 16 دی 1333 در مورد وضعیت کنونی خان های قشقایی

در گفت وگویی که در 16 دی ماه با سرلشکر فضل الله زاهدی داشتم، از او پرسیدم که آخرین تحول در مورد قشقایی خان های دگراندیش چیست؟

نخست‌وزیر گفت که گمان می‌برد من می‌دانستم که ناصرخان، سناتور سابق که به عنوان سخنگوی ارشد چهار برادر عمل می‌کرد، مدتی در تهران بوده است. ناصر پس از ورود به تهران به نخست وزیر مراجعه کرده و به او اطلاع داده بود که حاضر است (الف) در صورت پذیرفتن شاه از شاه بخواهد تا به سوگند جدی او قول دهد که او و برادرانش صادقانه به شاه خدمت کنند و قوانین کشور را رعایت کنند، یا (ب) اگر شاه از او پذیرایی نکند، در هر صورت متعهد خواهد شد که او و برادرانش تابع قانون وفادار کشور باشند. در مناطق قبیله ای خود در جنوب آرام زندگی کنند یا (ج) در صورت تمایل شاه کشور را ترک کنند. اگر قرار بود کشور را ترک کنند، امیدوار بودند که دولت حاضر شود مقداری از دارایی‌هایشان را با ارز خریداری کند تا بتوانند در خارج از کشور بتوانند زندگی خود را تامین کنند.

ناصر در گفت‌وگو با نخست‌وزیر اصرار کرده بود که برادرانش آماده‌اند تا در ادامه هر یک از رشته‌های فوق الذکر که ممکن است مورد پسند شاه باشد، به او بپیوندند. البته آنها ترجیح می‌دهند که به آنها اجازه داده شود که با شاه بیعت کنند و با اعمال خود ثابت کنند که در آینده می‌خواهند رعایا وفادار و شهروندانی قانونمند باشند.

 

زاهدی به من گفت که این موضوع را با شاه در میان گذاشته است که موضع گرفته بود هر چه خوانین به قشقایی ها قول بدهند قابل اعتماد نیست و بنابراین سه تن از برادران به نام های ناصر، خسرو و محمد حسین باید کشور را ترک کنند. نخست وزیر گفت که او این اطلاعات را «امروز صبح» به ناصر داده است و ناصر بدون هیچ گونه تعجب بزرگی این تصمیم را گرفته است. ناصر گفته بود که او و برادرانش بودجه کافی در خارج از کشور برای زندگی ندارند. خودش فقط 17000 دلار در بانک های خارجی داشت. از این رو او درخواست کرده بود که به آنها اجازه داده شود برخی از اموال خود را بفروشند و درآمد حاصل از آن را به ارز تبدیل کنند. اگرچه نخست وزیر به ناصر پاسخ قطعی نداده بود، اما به او گفت که قانع کردن  وزیر دارایی برای دادن ارز برای این منظور بسیار دشوار است.

نخست وزیر به من اشاره کرد که خوشحالم که اوضاع قشقایی اینقدر مناسب حل و فصل شده است. هم شاه و هم رئیس ستاد ارتش در گذشته اصرار داشتند که ارتش ایران علیه عشایر قشقایی اقدام کند. نخست وزیر اما بر این موضع پایبند بود که با صبر و استحکام می توان مشکل قشقایی را بدون خونریزی حل کرد. دولت موفق شده بود اتحاد قشقایی را در هم بشکند و حمایت سه طایفه مهم را جلب کند. تنها زمانی که خان ها متوجه شدند که امپراتوری قبیله ای آنها در حال فروپاشی است و حزب توده به وعده های خود برای برانگیختن قیام در مناطق مختلف کشور عمل نمی کند، تسلیم شدند. او افتخار می کرد که دولت در مبارزه با خوانین قشقایی بدون شلیک گلوله پیروز شده است. البته کار زیادی باقی مانده بود تا اینکه بتوان گفت مشکل قشقایی ها به طور قطع برطرف می شود.

لوی دبلیو هندرسون

منبع: آرشیو ملی, RG 59, Central Files 19501954, 788.00/11154. راز پیش نویس توسط هندرسون. دریافت در 23 ژانویه. یک نسخه به لندن ارسال شد.

جاسوسان آلمانی چگونه به میان ایل قشقایی راه یافتند


با یورش هیتلر به خاک شوروی و شکست‌های نخستین شوروی از آلمان، همزمان با سایر ملیّون ایران،احساسات آلمان دوستی قشقایی‌ها افزون‌تر گردید.از این رو قشقایی‌ها به نیرومندترین طرفدار آلمان در ایران مبدل شدند.به تصور قشقایی‌ها،در صورت‌پیروزی آلمان بر متفقین ،ناصر خان به عنوان مدعی اصلی تاج و تخت ایران مطرح می‌شد..به‌همین سبب آنان منتظر بودند که به محض ورود ارتش آلمان از راه قفقاز به ایران،ایرانیان ملی‌گرا را با خود همراه سازند تا با هم در برابر اشغالگران روس و انگلیس قیام کنند. در ارتش ایران نیز عده‌ای از امیران ارتش،به خاطر تنفر از روس‌ها و انگلیسی‌ها طرفدار آلمان ها بودند. در بین قشقایی‌ها شایع شده بود که هیتلر،ناصر خان را به عنوان پادشاه ایران برگزیده است.[1]

«در این موقع که متأسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می رساند که در این کارزار بی طرف مانده و بی طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» [2] این نخستین بیانیه رسمی دولت ایران در آغاز جنگ جهانی دوم در 11 شهریور 1318  2- سپتامبر 1939 بود. این بیانیه یک روز پس از آغاز جنگ جهانی صادر شد و متعاقب آن وزیر کشور ایران از اتباع بیگانه خواست تا مراقب اعمال خود باشند تا بی طرفی ایران نقض نشود.[3]

مسئله حضور آلمانی ها در ایران و در پی آن نگرانی بریتانیا در مورد این مسئله به آغاز جنگ باز می گردد، آن هنگام که تعداد قابل توجهی از آلمانی های مقیم کشورهای مستعمره بریتانیا از آن کشورها اخراج و وارد ایران و افغانستان (بعنوان دو کشور بی طرف در جنگ بین الملل) شدند. از همین رو در اولین واکنش ها در شهریور 1318، وزارت امور خارجه بریتانیا از وزیر مختارش در تهران خواست با تأکید بر پیمان آلمان و شوروی خطر حضور عوامل این دو کشور را که منافع ایران و بریتانیا را در معرض خطر مستقیم قرار خواهند داد، گوشزد نماید. [4]

رضا شاه اقداماتی برای اطمینان به انگلیسی ها انجام داد. اما کودتای رشید عالی گیلانی در عراق در بهار 1320 نگرانی انگلیس را در مسئله حضور آلمانی ها در ایران دو چندان کرد چرا که آنها اعتقاد داشتند کودتای مذکور توسط آلمان طرح ریزی و حمایت شده ( که به نظر می رسد چنین ادعایی بی اساس نباشد) و از این رو می تواند در ایران نیز ترتیب یابد. انگلیسی ها با توجه به برخی تبلیغات آلمانی ها نسبت به رضا شاه که لحنی خصمانه به خود گرفته بود، احتمال وقوع یک کودتا را علیه حکومت پهلوی ممکن می دیدند. از این رو به این مسئله دامن می زدند.

در گزارش واصله از آنکارا در 7 تیر 1320 آمده است:آژانس مستقل فرانسه از لندن خبری به مضمون زیر انتشار می دهد، به عقیده خبره های ارتش مقصد آینده هیتلر ایران است. اگر در جنگ روسیه موفقیت حاصل کند قوای موتوریزه او می تواند به مرز هندوستان، بلوچستان و افغانستان پیش رفته نفت های قفقاز و موصل و ایران را تصرف کند..[5]. انگلیسی ها در یادداشتهای اعتراضی خود به دولت ایران تعداد اتباع آلمانی در ایران را بین 2500 تا 3000 نفر برآورد کرده و روسها تعداد آنها را بین 5000 تا 7000 نفر می دانستند اما روزنامه اطلاعات تعداد اتباع آلمانی در ایران را 690 نفر ذکر می کند. این روزنامه همچنین تعداد اتباع انگلیس را 2590 نفر می داند. [6]

در اول جنگ در ایران حدود ۲ هزار نیروی نظامی آلمانی، شامل فرمانده‌ها، جاسوس‌ها و خیل عظیمی از کارگزاران آلمانی حضور داشتند... قصد هیتلر در حمله به اتحاد شوروی، ضرورت تشکیل شبکه های جاسوسی برای ایجاد خرابکاری در منطقه نفت خیز باکو را تشدید می کرد. «برنهارد شولتسه هولتوس»، معاون اداره یکم سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی آلمان نازی بود. وی در زمان جنگ جهانی دوم، به صورت جاسوس آلمان‌ها در ایران حضور داشت. شولتسه در سال ۱۹۴۱ در پی انعقاد صلح میان آلمان و شوروی، به همراه همسرش با سمتی پوششی به منظور شناسایی منطقه قفقاز از طریق اروپا، روسیه، باکو و بندرانزلی به ایران آمد و در تبریز مستقر شد. پس از بازگشت شولتسه به تبریز، گروهی از جوانان آلمانوفیل با عبور از مرز شوروی به خاک آن کشور نفوذ نمودند و اطلاعات نظامی مهمی را برای وی به همراه آوردند که این اطلاعات به سرعت به برلین ارسال شد. دو روز پس از آن در ساعت  سه و پانزده دقیقه  صبح روز 22  ژوئن 1942  آلمان نازی به اتحاد شوروی حمله کرد.  او با استفاده از عوامل آلمانی و آلمانوفیل ها و گسترش شبکه خبرچینی، توانست اطلاعات بسیار مهمی در ایران برای آلمان تهیه  کند. با اشغال ایران توسط متفقین وی ناگزیر از منطقه آذربایجان به تهران فرار کرد و در پی آن، بر آن شد که فعالیتش را در افغانستان ادامه دهد اما در بیرجند دستگیر و مجددا به تهران بازگردانده شد. با این همه، پس از چندی فرار کرد و سرانجام به قلمرو ایل بزرگ قشقایی و بویراحمدی رفت و در آن جا به کمک آلمانی‌های دیگر مانند مایر، فعالیت‌های جاسوسی و اطلاعاتی خود را ادامه داد.[7]

منوچهر فرمانفرما در مورد رابطه برادران قشقایی با دولت آلمان چنین نوشته است:« متفقین حق داشتند عصبانی باشند. با کناره گیری رضاشاه، ایل قشقایی بی درنگ تماس با آلمان ها را از سرگرفت و به رابطه مبتنی بر منافع متقابل علیه انگلیسی ها، که سابقه آن به بیش از جنگ جهانی اول بر می گشت، ادامه داد. درست همان شبی که سقوط رضا شاه اعلام شد، خسرو قشقایی جلو در خانه مادرم درنگ کرد تا خداحافظی کند. او دوست خوب برادرم عزیر(فرمانفرما) بود. وقتی به ما گفت دارد نزد ایلش بر می گردد تا با شاه مبارزه کند، سخن به اغراق نمی گفت. برادران خسرو، یعنی (محمّد) حسین و دوست دوران کودکی من (ملک) منصور، پس از قتل پدرشان، صولت الدوله، از ایران فرار کردند و برلین را به عنوان پناهگاه دوران تبعیدشان بر گزیدند. در آن جا به تاجر جوانی به نام حسن قریشی بر خورد کردند که به آلمانی روان صحبت می کرد و با عده ای از مقامات عالی رتبه آشنایی نزدیکی داشت. این ملاقات برای آینده روابط ایران و آلمان ثمرات جدی داشت. ده سال بعد، (محمّد) حسین قشقایی مرا به قریشی معرفی کرد و بین ما دوستی ماندگاری پدید آمد.... وقتی متفقین عملیات پاکسازی آلمانی ها را در ایران آغاز کردند، عده ای از جاسوسان طرفدار نازیسم به جنوب گریختند و ناصر قشقایی آن ها را تحت حمایت گرفت. حالا فن شولنبرگ(رییس بخش عملیات پنهانی نازی ها در خاور نزدیک م) پیشنهاد کرد یک دولت ایرانی مستقل برای حمایت از مقاصد آلمان در برلین تشکیل شود. یک ماه بعد، هیتلر این طرح را تصویب کرد و یک دولت هفت نفره در تبعید شامل دو برادر قشقایی       ( حسین و منصور) و قریشی از طرف نازی ها به طور صوری به رسمیت شناخته شد. آلمانی ها به گروه وعده کمک مالی، تامین اسلحه و مهمات برای ایل، و باز کردن راه فعالیت های تجاری و صنعتی برای آن ها دادند.[8]



[1] مجلهء خواندنی‌ها،سال 6،شماذه 71،ص 22.

[2] اطلاعات، ش3943 (11.6.1318)، ص 1.

[3] درباره سوم شهریور، نقش ایران در جنگ جهانی دوم، (بی جا، بی نا، بی تا ص   5

[4] زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین و معین،ص،  - 421 نشر  1372

[5] وزارت امور خارجه، سند 925.

[6] اطلاعات، ش 4588 ( 17/4/1320 ، ص1.

[7] به نقل از سایت تاریخ ایران گفت‌وگو با جاسوس افسانه‌ای شوروی: مصاحبه کننده: گئورگ آساتوریان/ ترجمه: آندرانیک خچومیان

[8] منوچهر فرمانفرماییان و رخسان فرمانفراییان- خون و نفت خاطرات یک شاهزاده ایرانی ترجمه مهدی حقیقت خواه نشر ققنوس 1388

برگی از تاریخ ایران - قشقایی ها و حکومت تیمسار زاهدی

«سند شماره 321گزارش ارسالی از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه1

شماره 172: تهران 27 شهریور 1332.

مرجع:  سفارت 154، 11 سپتامبر 19532

موضوع:نگرش عشایر قشقایی به حکومت زاهدی

در اینجا یادداشت دیگری در رابطه با عشایر قشقایی توسط آقای المر سی برایانت، مدیر منطقه‌ای اصل چهار ایالات متحده در ایران در شیراز مخابره می‌شود. آقای برایانت  گزارشی از گفتگوی شفاهی با خسروخان و ملک منصورخان داشته است، شرح می‌دهد. پیام های شاه و سفیر هندرسون به قشقایی ها (تلگرام سفارت شماره 484، 26 اوت، لندن با شماره 140 تکرار شده است)4 در رابطه با روابط قبایل قشقایی با دولت زاهدی.

به طور خلاصه، به نظر می‌رسد قشقایی‌ها همچنان شاه را به‌عنوان یک فرد مذموم و نخست‌وزیر زاهدی، در حالی که شخصاً انسان شریفی هستند، به‌عنوان مخلوق شاه می‌دانند که می‌توان انتظار سقوط حکومتش را در آینده‌ای نه چندان دور داشت. از این رو آنها قبل از اینکه با مقامات تهران کنار بیایند تا تشکیل دولت پیش بینی شده خود که بی طرف باشد منتظر خواهند ماند. آقای برایانت گفته بود که شاه می خواهد گذشته ها را به فراموشی سپارد و همچنین پیام  سفیر هندرسون را که در این موردراطمینان داده بود که شاه این پیام را با حسن نیت داده است، پذیرفته، تحت تأثیر قرار گرفتند. در نهایت، به نظر می‌رسد که سران به تصمیمی رسیده‌اند که کاملاً از حزب توده جدا شوند. در همین ارتباط ، در چند روز اخیر تعدادی از اخبار مطبوعاتی منتشر شده است که ناصر و خسرو علناً بر ارادت خود به محمد مصدق و تمایل خود برای بازگشت نخست وزیر سابق به قدرت تأکید کرده اند. به نظر می رسد که این گزارشات شایع شده و تایید نشده در واقع توسط حزب توده تهیه و منتشر شده باشد.   یک موراز این اعلامیه ها در یک جزوه چاپی مخفیانه منتشر کرده اند.

متأسفانه نشانه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد شاه واقعاً از اقدامات قشقایی‌ها در هفته‌های اخیر خشمگین شده است و از آسیب رساندن به آنها رضایت شخصی قابل‌توجهی کسب می‌کند. اما در حال حاضر احتمال کمی وجود دارد که به این تمایل اجازه داده شود تا مسیر وقایع را تعیین کند.

آقای برایانت که در چند روز اخیر برای همایش مدیران منطقه در تهران بوده است، تنها جریانی که مورد توجه خود را در رابطه با قشقایی ها از زمان آخرین یادداشت خود عنوان می کند. این است که در جنوب شرقی شیراز، در حدود 10 سپتامبر. ظاهراً تعداد قابل توجهی از عشایر قشقایی در جاده شیراز و در آن مجاورت آن نمایشی دادند، اما سعی نکردند ترافیک را قطع کنند. با این حال، این نمایش زور چنان مقامات فیروزآباد را به شدت نگران کرد که آنها پیام های دیوانه وار به شیراز فرستادند و در نهایت حدود ۸۰ ژاندارم که در آن حوالی وظیفه داشتند، به سادگی از آنجا خارج کردند. این حادثه نشان دهنده ناراحتی عمومی در منطقه و احتمال بروز مشکلات جدی تر است. به نظر می‌رسید که عشایر مورد نظر بخشی از گروهی باشند که در زمان کوچ به شمال در بهار گذشته در حومه شیراز باقی ماندند تا با توجه به حادثه 16-17 آوریل بر منافع قشقایی نظارت کنند. همانطور که آقای برایانت اشاره می کند، عشایر قصد دارند برای چند ماه آینده حداقل در مجاورت عمومی فهلیان، در شمال غربی شیراز، جایی که چرا امسال مزیت بیشتری نسبت به مناطق سنتی تر اما خشکسالی در جنوب آن دارد، مستقر شوند.

برای سفیر: روی ام. ملبورن - دبیر اول سفارت آمریکا در ایران»[1]



[1] منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/9–1853. راز؛ اطلاعات امنیتی. پیش نویس شده توسط Gannett. دریافت 19 شهریور ارسال با کیسه و کپی به اصفهان و لندن.

 

 

برگی از تاریخ ایران و قشقایی

ناصر خان ایلخان عشایر قشقایی که سناتور و رهبر ایل قشقایی در فارس بود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ به صورتی سلطان بی تخت تاج این دیار به شمار می رفت از طرفداران دکتر مصدق و از اعضای جبهه ملی بود. او پس از کودتا باید تصمیم می گرفت که با دولت زاهدی که از دوستان قدیمی او بود، همکاری کند و یا از نخست وزیر برکنار شده یعنی دکتر مصدق حمایت کند. او راه دوم را انتخاب کرد. ناصر خان قشقایی تنها سیاست مدار ایرانی بود که به حمایت از دکتر مصدق برخاست و همه داشته هایش را به این دلیل از دست داد.

ناصر خان که در این ایام در میان ایل بود به محض دریافت خبر کودتا، به افراد ایل قشقایی آماده باش کامل داد و دستور خلع سلاح پاسگاه های محلی را صادر کرد.[1] بنا براین، کلیه پاسگاه های بین فیروزآباد شیراز از سوی قشقایی ها به سرکردگی سهراب خان قشقایی (کلانتر ایل عمله و پسر عمه و داماد ناصرخان) خلع سلاح شدند.[2]

در روز نوشت های ناصرخان در همان روز ۲۸ مرداد نوشته شده است:«منهم به تمام ایلات دستور آمادگی دادم و آقای ابراهیم خان دره شوری را برای حفظ آرامش و مراقبت وضع دوایر دولتی به سمیرم فرستادم، به آقای کاکاجان خان چگینی هم دستور دادم تفنگهای ژاندارمری سمیرم و حنا را گرفت. ناگزیر برای پیروزی ملت ایران فعالیت کنیم. خدا عاقبت این ملت بدبخت را بخیر کند.»[3]

این امر نشان می دهد که ایلخان قشقایی قبلا  اطلاعاتی در این زمنیه داشته و مقدماتی را فراهم کرده بود که در یک فاصله زمانی یک روزه توانسته   پاسگاه های  منطقه را خلع سلاح  کند.

ناصر خان در همان روزی که مشغول خلع سلاح پاسگاه های ژاندارمری بود،  تلگرافی  به  زاهدی نخست­وزیرکودتا، مخابره نمود: "حضور تیمسار سرلشکر زاهدی، تهران، قبل از آنکه بخواهم به تعارف معموله بپردازم گمان می‌کنم در ارادت قلبی ودوستی بی‌غل‌وغش سی‌ویک‌ ساله‌ام هیچ تردیدی نداشته باشید و مسلماً مطالبی که می‌خواهم عرض کنم از قلب صمیمی یک دوست حقیقی است که به نوک قلم آمده­ وبرروی صفحه کاغذ جاری می‌شود(برای صدمین دفعه گول خوردید). .....تصور می‌نمودم اگر وقتی حضرت‌عالی قیام کنید اولین کس بنده وبرادرانم وایلم خواهد بود اما بدبختانه قسمی شده است که باید از هم فاصله بگیریم. موضوع مالی ومادی نیست که شخص بتواند غمض‌عین کند، موضوع عقیده است وآن هم چیزی نیست که بتوان تغییر داد. حال هم در عا‌لم ارادت عرض می‌کنم (برگ عیشی به گور خویش فرست). حالا هم مجال دارید تا قوه در دستتان است می‌توانید قیامی کرده به ملت ایران ثابت کنید که تیمسار زاهدی همان است که مردم تشخیص داده‌اند ویقین دارم تشخیص مردم هم غلط نیست. از همه چیز گذشته، می‌دانید همکاری با مؤمن و مؤمنین بدیمن است و عاقبت نداشته ونخواهد داشت. بیش ازاین مصدع ا‌وقات نمی‌شوم، مراد ما نصیحت بود وگفتیم حوا‌لت به خدا کردیم ورفتیم. دوست قدیم شما،محمّد‌ناصرقشقایی". [4]

ناصرخان روز ۳۰ مرداد- اعلامیه‌ای خطاب به « ملت ایران» صادر کرد و مردم را به قیام فراخواند. این اعلامیه اگر چه تنها در حوزه تحت نفوذ قشقایی­ها پخش گردید، اما مطابق نسخه‌ای ازآن که در آرشیو مرکز اسناد ملی موجود است، توسط نیروهای حامی مصدق در تهران نیز تکثیر و منتشر گردید :

-         "هم­میهنان عزیز؛ در این موقع که جیره خوران و مزدوران اجنبی‌پرست دست به اعمال ضد ملی برعلیه ا‌ستقلال ایران عزیز و بیست میلیون افراد محروم ملت ایران زده‌اند، ...... هموطنان، دراثر کوچکترین غفلت، ملک وملت ایران برای همیشه در زیر استعمار جابر انگلیس باقی خواهد ماند و تا ابد اجنبی‌پرستان جابرانه به ملت رنجیدة ایران آقایی خواهند کرد. بکوشیم تا لکة این بدنامی را با خون خود و فرزندان و برادران خود از دامان ملیت وسربلندی خود پاک کنیم. افراد وطن‌پرست ایلات قشقایی وجوانان غیور فارسی، تا پای جان، تا سرحد آمال خویش جانبازی کرده با هواداران شرکت غاصب و دشمنان ایران عزیز مبارزه می‌کنند. محمّدناصرقشقایی[5]

این نامه توسط حزب توده چاپ و در تهران و شهرستان ها به صورت گسترده ای توزیع کرده بود. در همین رابطه؛ ناصرخان در خاطرات خود نوشته است:« شرحی بهمن بیگی از شیراز نوشته بود که از طهران آمدم. اخیرا اعلامیه ای به امضاء شما؛ توده ای ها منتشر کرده اند که خیلی شدید است و آمریکایی ها را زیاد نگران کرده است. من آن ها را قانع کردم ولی مایلند شما تکذیب نمایید. بعد آمریکایی ها مایلند دولت زاهدی را جدا تقویت کنند و با کمونیزم مبارزه نمایند و یکی از این عاملّین هم قشقایی باشند.[6]

تیمسار زاهدی جوابی به اعلامیه وتلگراف ناصرقشقایی نداد اما دستور داد تا سرتیپ دولو،کفیل ا‌ستانداری و فرمانده لشکر اصفهان، پاسخ وی را در اعلامیه‌ای با هواپیما بر روی نواحی اقامت ایل قشقایی پخش کند. اعلامیه نظامی شامل مراتب زیر  بود:

 " برابر اطلاع رسیده مطالبی به امضاء آقای محمّدناصر قشقایی در منطقه سمیرم منتشر شده که خلاصه مضمون آن تحریک اهالی وایلات وطن‌پرست وشاه‌دوست به مخالفت[با] دولت قانونی و ملی می‌باشد....... و این ا‌نتشارات اگر حقیقتاً به امضاء آقای محمّدناصرقشقایی باشد، اخطار می‌گردد که ایشان وآقایان محمّدحسین وخسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود وتقاضای بخشش به اصفهان بیایند، مطمئناً در امان خواهند بود ودر غیر این صورت با افرادی که به هواداری آنان فریب بخورند و برخلاف وظیفه دیانتی وملی اقدام وبرای مردم یا افرا‌د پاسگاه ژاندارمری و غیره به عناوین مختلف زحمت واشکالاتی ایجاد نمایند،آگاه باشند [که] بدون هیچ‌گونه رحم با سرعت وشدت از زمین وهوا سرکوب و مجازات ملی درباره این قبیل عناصر خائن که برای زیاد کردن ثروت وآسایش شخصی خود، جان افراد ایل را به خطر می‌اندازند و با دزدی و برادر‌کشی، سرپرستی و ا‌فتخار ایلی را برای خود انتخاب کرده‌اند، در مقابل قدرت نظامی که مأمور و مسئول حفظ جان ومال ملت است،آنها را معدوم تا سایرین نتیجه مخالفت و خیانت با ملت را بدانند. و همواره آگاه باشند که تمام سازمان‌های کشوری ولشگری از میان ملت انتخاب شده ودر حال حاضر جز خدمت وآسایش جامعه ایرانی هدفی ندارد. کفیل استانداری استان دهم وفرمانده لشگر نه اصفهان، سرتیپ دولو."[7]

ناصرخان پاسخ این اعلامیه تهدید‌آمیز را با تلگرافی که در آن سرتیپ را به‌خاطر تغییر سریع عقیده سرزنش می‌نماید، بدین­گونه داد: " تیمسار سرتیپ دولو فرمانده لشکر دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق و فرمانده فعلی وکفیل استانداری دولت مقتدر تیمسار سرلشکر زاهدی، اصفهان؛ اعلامیه آن تیمسار که مبنی برتهدید والدرم بلدرم یک مشت مردم این مملکت بود زیارت ]شد[، اینجانبان پدر در پدر خدمتگذار این آب وخاک بوده وخون خود را به شهادت تاریخ در راه این مملکت ریخته وهیچ­وقت ترس و هراس از حمله‌های هوائی وزمینی ودریائی نداشته‌ایم. جای بسی تأسف ا‌ست­که بعضی از افسران ومأمورین دوره بیست ساله، همیشه قدرتی راکه ملت بیچاره تقدیم آنها داشته‌ فقط ‌و فقط برعلیه ملت و برادرکشی و برای جمع‌آوری و ازدیاد ثروت ورسیدن به مقام ونفع اجنبی به کاربرده ...روزی نیروئی [را] که با خون وپول این مردم محروم تهیه شده عده‌ای را برای خرد و خمیر کردن مجسمه شاه تقویت و روز دیگر همین قوه وهمان مردم را برای نصب همان مجسمه پشتیبانی و با پخش اعلامیه‌های اهانت‌آمیز به اشخاص غیر مسئول بدون مقدمه  وسبب حمله وتوهین می‌نمایند....در خاتمه از خداوند متعال خواهانم که همة مردم این مملکت ومخصوصاً برادران ارتشی را راهنمایی کند که آلت دست اجنبی نشده و همه بطور برادری به نفع مملکت وخدمت به میهن و ملت دوش‌به دوش قدم بردارند. محمّدناصرقشقایی ". [8]

و در فاصله کمتر از دوهفته از کودتا، بر اساس گزارش ژاندارمری کل کشور،قشقایی ها به اقدامات خود علیه دولت زاهدی ادامه  و توسعه دادند. آنان به جمع آوری نیرو از طایفه های مختلف پرداختند. آنان همچنین ضمن برقراری ارتباط با سران ایل بویر احمد از جمله خسرو خان و ضرغام خان، ولی پناهی و دیگران ، آنان را با خود همراه ساختند. سران بویر احمد نیز به جمع آوری نیرو و تفنگچی مشغول شدند.[9]  و در تاریخ هفدهم شهریور فرمانده ژاندارمری از اشغال تنگه ی کله ای در مسیر فیروزآباد شیراز و قطع مسیر ارتباطی گروهان ژاندارمری فیروزآباد با هنگ شیراز را گزارش داده است.

در ۱۶شهریور  ۱۳۳۲ سه نفر از اعضای حزب توده با ناصر خان ملاقات کردند و اظهار داشتند:  شما و ما با شاه مخالفیم و در این قسمت همکاری می کنیم و کمک هایی را هم می توانیم بکنیم. اگر به شیراز حمله کنیم ما می توانیم در وسایل موتوری و بعضی نقاط خرابکاری هایی بنماییم. و دو سه دستگاه بی سیم بدهیم  یک هییت بفرستیم وقتی شهر را تصرف کردید، تحت نظر همان هییت شهر اداره شود. اگر تانک یا ذره پوش به دست آوردید ما اشخاصی داریم که عراده ها را به کار بیندازند. و می توانیم افسرانی به شما بدهیم که در کارهای جنگی کمک کند. من هم جواب دادم مذاکرات باید بعد از چند روز ادامه پیدا کند ما هم باید با مردم خودمان مشورت کینم. (وضع ما طور غریبی شده است . از یک طرف بلوک غرب و دولت ایران از طرف دیگر کمونیست ها تهدید می نمایند.)[10]

در این میان سخنگوی ایل قشقایی -«حبیب الله رضازاده »-به خبرنگاری «یونایتدپرس» گفت :«قشقایی ها خواستار آزادی دکتر مصدق و شروع انتخابات پارلمانی هستند». وی افزود:« اگر دولت تقاضای آنان را قبول نکند، قشقایی ها با هفتاد هزار نفر شیراز را تهدید خواهند کرد».در واکنش به این مصاحبه، رئیس ستاد هشدار داد که «در برابر قشقایی ها با تانک و هواپیما مقاومت خواهند کرد».

در پی این حوادث وآمادگی قشقایی­ها و متحدانشان برای اقدام به نفع نهضت ملّی، دولت کودتا نیز درآن ابتدا در وضعیتی نبود که بتوا‌ند با اعمال قدرت بر ا‌وضاع مسلط شود. حمایت مردمی از مصدق درگوشه وکنار کشور، تشکیل کمیتة مقاومت ملّی توسط افراد جبهه ملّی و تشکیل ستادی با عنوان « ستاد خنثی سازی کودتا» توسط حزب توده[11]، عواملی بودند که باعث می‌شدند تا حکومت و دولت کودتا نتوانند به راحتی دست به هراقدامی علیه مخالفان بزنند. از همین ­رو، زاهدی علاوه بر دوستی دیرینه‌ای که با برادران قشقایی داشت، اما بیش از آن به خاطر عوامل یاد شده تلاش نمود تا با آنها از در صلح درآید. به همین منظور، روز ۳۱ مرداد، از طریق سرتیپ جهانگیری، فرمانده لشکر فارس، تلگراف ذیل را برای ناصرخان فرستاد: " بر حسب امر جناب نخست‌وزیر به جناب ناصرقشقایی ا‌طلاع دهید هیچ‌گونه نگرانی نداشته باشند، خانواده قشقایی مثل خانواده من است". [12]و در همین هنگام به فکر چاره کار و فرستادن نمایندگانی از طرف دولت برای مزاکره با برادران و ایل بزرگ قشقایی افتاد. حسین مکی در این مورد، در خاطراتش چنین می­گوید:

"در دومین دیداری که در ا‌واخر هفته اول حکومت زا‌هدی با وی به­عمل آمد، چون از روابط دوستی من با قشقایی­ها با خبر بود، ضمن گفتگوهایی گوناگون، صحبت از مخالفت قشقایی­ها به میان آورده گفت: پس از ۲۸  مرداد سال ۱۳۳۲ ناصرخان و خسرو از تهران به میان ایل قشقایی رفته‌اند وقصد طغیان دارند. دولت ناچار است با تمام قوا آن را سرکوب سازد.آمریکایی­ها حاضرند تعدادی هواپیمای بمب افکن مدرن در اختیار دولت بگذارند تا بتوانیم ایل قشقایی را بمباران ونابود کنیم... "

حسین مکی سپس اضافه می‌کند که زاهدی ا‌‌لبته بی‌میل نیز نبود تا مشکل با مسالمت وگفتگو حل شود واز وی خواست تا به نمایندگی از طرف دولت با قشقایی­ها صحبت کند اما او علی هیئت را برای این منظور پیشنهاد کرد.[13]

به این ترتیب، علی هیئت به عنوان استاندار جدید فارس تعیین شد تا گفتگو با قشقایی­ها را نیز به انجام برساند. همزمان با حرکت نامبرده، تلگراف ذیل از طرف زاهدی برای ناصر قشقایی مخابره شد:

" جناب آقای محمّدناصرقشقایی، ممکن است در این کشمکش اخیر اتفاقاتی رخ داده باشد، ولی جناب آقای هیئت که طرف اعتماد عموم است به استانداری فارس تعیین وحرکت کردند. یقین جلوگیری از هرگونه سوءتفاهمات خواهد شد. ا‌طمینان داشته با‌شید که در حکومت اینجانب جز رفاه حال عموم وبالا بردن سطح زندگی مردم منظور دیگری نداشته ویقین دارم با سوابقی که به اخلاق اینجانب دارید با کمال ا‌طمینان در پیشرفت کار دولت و رفاه عموم، مجاهدت خواهید فرمود . نخست‌وزیر فضل‌الله زاهدی."[14] 

به دنبال چرخش سیاست حکومت به سمت مسالمت با قشقایی­ها ، فرمانده لشکر اصفهان نیز به تبعیت از دولت، همان رفتار را در پیش گرفت. روز اول شهریور نمایندگان لشکر اصفهان با ناصرخان ملاقات کردند اما وی با این پیام که «بعد از اعلامیة ا‌هانت‌آمیز حاضر به مذاکره هم نیستم» [15]آنها را پس فرستاد و حاضر به ملاقات با نمایندگان اعزامی نشد.

روز بعد ناصرخان در دیداری با خسروخان بویراحمدی(ضرغام­پور) ودیگر نمایندگان خان­های بویراحمدی طرفدار مصدق که به دیدار وی آمده بودند، اتحاد ویکپارچگی نیروها را ستود وپیروزی را از آن خودشان دانست ودر همان روز در پاسخ به نمایندگان لشکر و استانداری فارس که حامل پیامهایی بودند، ضمن تمجید از کارهای مصدق از جمله شکست انگلیسی‌ها در دنیا وپرآوازه کردن نام ایران، مخالفت با وی را به عنوان یکی از دوستان وهم‌فکران دیروز دور از انصاف ومردانگی خواند. [16]

محمّد ناصر خان در روزنوشت هشتم و نهم مهرماه سال ۱۳۳۲از قول الیاس خان کشکولی می نویسد:« آقای هییت(استاندار فارس) اظهار می داشتند ما حاضریم همه نوع کار به محمّد حسین خان و ملک منصورخان بدهیم، ناصر قشقایی هم سناتور شود. ولی مثل این که گفت خسروخان هم برود آمریکا و خارجه گردش. این حرف همه عصبانی شدند، گفتند هنوز که هیچ قدرتی ندارند از این حرف ها می زنند، وای به وقتی که کاری از پیش ببرند، آن وقت می خواهند سر همه را ببرند. خلاصه تصمیم گرفته شد که فعلا شروع به صحبت کنیم و اردوی نظامی ما هم برود نزدیک که اگر از این حرف ها زدند حمله کنیم.

بعد قرار شد و فورا هم اجرا شد، بدین ترتیب که ابراهیم خان دره شوری فورا برود شیراز و فردا صبح برای طهران حرکت کند و سپهبد زاهدی را ملاقات کرده و به او بگوید: همه نوع حاضریم با تو همکاری کنیم، هر مقامی که بخواهی اطاعت کنیم به شرطی که تو هم از طهران شروع کرده و کار نسل پهلوی را یک سره کنیم. تا کی و تا چند باید نوکری بکنی. مثل مرد قیام کن و ما هم همه نوع حاضریم.»[17]

پافشاری اتحاد ایلات جنوب بر حمایت از مصدق و یا برکناری محمّد رضا شاه،آمریکایی­ها را واداشت تا به صورت مستقیم دخالت کنند. آمریکایی­ها که خودشان مجری کودتا وبازیگر اصلی سیاست ایران از آن پس بودند، در نظر نداشتند تا ایران را به حال خود واگذار کنند وهر پیش­آمدی را در کشور بپذیرند. به همین منظور، از همان ابتدا می‌بینیم که آنها از طریق نمایندگان سیاسی خود با قشقایی­ها ارتباط برقرار کردند تا به هر نحو آنها را مجبور به ترک مقاومت نمایند. دراین میان، برینت رئیس ا‌داره اصل چهار ترومن در شیراز، نقش اساسی ایفا می‌کرد. وی از طریق کارمندان اداره و افراد ایرانی آن ازجمله محمّد ‌بهمن‌بیگی که خان ها نیز از وی خوشبین نبوده و وی را همکار و در خدمت آمریکایی­ها می‌دانستند [18]برای سازش قشقایی­ها تلاش زیادی می‌کرد.

روز چهام شهریور، برینت رییس اصل چهار شیراز، به منظور گفتگو با سفیر آمریکا به تهران رفت و در گفتگویی که با شاه انجام گرفت، شاه قول داد تا هر جور که آمریکایی­ها بگویند با قشقایی­ها همراهی کند. آمریکایی­ها این پیام را به خانها رساندند اما جواب خانها بر ما معلوم نیست. [19]

تیمسار زاهدی نیز تلگرامی به شرح زیر فرستاده است:«جناب آقای هییت؛ البته از آقای ناصرخان همین انتظار را داشتم و امیدوارم که مورد تفقد و توجه اعلیحضرت شاهنشاهی قرار گیرند و امور بر وفق مراد و مصالح کشور پیش رود. آقای ناصرخان و خانواده شان باید کمال اطمینان را داشته باشند و پس از آن که رییس مجلس سنا دعوت کردند به طهران بیایند. از قول من به ایشان سلام برسانید اگر منزل ایشان در تهران آماده نیست، ممکن است منزل این جانب وارد شوند. مراتب به شرف عرض خاک پای همایونی خواهد رسید و به جنابعالی نیز تلگراف خواهد شد. سپهبد زاهدی»[20]

رییس مجلس سنا نیز ار ناصرخان برای حضور در مجلس سنا به شرح تلگرام زیر دعوت به عمل می آورد:«توسط جناب آقای هییت استاندار محترم فارس/ جناب آقای محمّد ناصر صولت قشقایی سناتور محترم در این موقع که سنا افتتاح شده خواهشمند است برای شرکت در مجلس هرچه زود تر به مرکز حرکت فرمایند. سید حسن تقی زاده.[21]

بر طبق نوشته های محمّد ناصرخان؛ تیمسار زاهدی در هییت دولت اظهار داشته است که من مایلم با قشقائی ها سازش کنم. هییت دولت تصویب کرده است. بعد به شاه گفته اند، او هم جواب داده همین آرزوی من است.[22]

ناصرخان در مورد مبارزه با دولت، شورایی[23] تشکیل می دهد که اعضای آن عبارت بودند از:«زیادخان و جهانگیرخان دره شوری، احمد خان و الیاس خان کشکولی، حسین خان فارسیمدان؛ امیر تیمورخان شش بلوکی، ملک منصورخان، محمّدحسین خان، خسروخان و ناصرخان. این شورا به جنگ با دولت موافق نبود و رای اکثریت بر صلح با دولت بود. به علاوه اعضای نهصت ملّی نیز پیغام داده بودند که نهضت آمادگی لازم را ندارد و قشقایی ها باید از حمله به شیراز خود داری کنند. در نتیجه ناصرخان نوشته است که:« ما هم ناچار به حرف رفقایمان گوش دهیم، تا اندازه ای (همه) قانع شدند که از حمله خود داری نمایند. ولی همه فکر می کردند که زیادخان و الیاس خان به واسطه داشتن ثروت و حب جاه مانع از حمله و لشکر کشی به شیراز شده اند و عامل این کار را نیز بهمن بیگی می دانسته اند چون وی در اصل چهار شیراز با آمریکاییان همکاری داشت.[24]

سر انجام دو ماه بعد از کودتا در بیست و نهم مهرماه سال۱۳۳۲ ؛ قراردادی برای اتحاد و همبستگی بین خوانین ایل قشقایی به شرح زیر منعقد شد:«به منظور تشیید و تحکیم اتحاد کلیه افراد و آحاد و کدخدایان و خوانین قشقایی و نگهداری این اتحاد و تعیین روش صحیح و آبرومند در قبال هر نوع حادثه سیاسی؛ قرار داد زیر بین امضاء کنندگان منعقد می گردد که نکات متن آن را پیوسته نصب العین خود قرار داده و تحت هیچ عنوان و بهانه کوچکترین فعالیت خلاف آن را ننمایند و بدانند که هرگونه عدم رعایت نسبت به متن قرار داد، به منزله جشم پوشی از وجدان و ناموس می باشد:

1.     طرفداری از ادامه نهضت ملّی

2.     عدم تماس با افراد دولت و ارتش

3.     اعمال مجازات ممکنه نسبت به کسانی که به اصول این اتحاد احترام نمی گذارند

4.     ادامه همکاری و مراقبت از اوضاع سیاسی کشور و اطاعت از تدابیری که اکثریت اتخاذ می شود.

5.     اگر تعرضی از طرف مامورین دولت و ارتش بشود، همگی متفقا اقدام و جلوگیری بنماییم.

زیاد ترک دره شوری، الیاس کشکولی، احمد کشکولی،مظفر کشکولی،زریر فارسیمدان، حسین زکی پور فارسیمدان، امیرتیمور شش بلوکی،حسین شش بلوکی، جهانگیر دره شوری، ابراهیم نمدی،عبدالله کشکولی، ابراهیم دره شوری،محمّد علی کاظمی، حبیب قراچه، کاکاجان جگینی،سردار جهانگیری، حیدر کشکولی،الیاس گرگین پور، محمّد ناصر قشقایی، ملک منصور قشقایی،محمّد حسین قشقایی،خسرو قشقایی.[25]



[1] نامه فرمانده ژاندارمری کل کشور به نخست وزیر اسناد ریاست جمهوری ۱۳۳۲/۵/۲۹ به شماره  ۱۴۰۷۹

[2] نصیری طیبی ص ۲۲۲

[3] سالهای بحران همان ص ۴۰۱

[4] سالهای بحران همان، ص ۴۰۲                 

[5]  آرشیو سازمان اسناد ملّی ایران، شماره ۲۹۳۰۰۵۶۳۵  

[6] سال های بحران – یادداشت روز هشتم آذرماه  ۱۳۳۲- ص ۴۰۵

[7]  خاطرات اردشیر زاهدی،  به قلم  منصوره پیرنیا کتاب سرا- ۱۳۸۵ ص ۳۶۵-۳۶۶  

[8] محمدناصر قشقایی، همان، ص  ۴۰۵

[9] فرمانده ژاندارمی – همان ۳۲/۶/۱۱

[10]  محمد ناصرخان همان ص ۴۱۲

[11]  کتاب «گفتگو با تاریخ» متن کامل مصاحبه با «نورالدین کیانوری» دبیراول حزب توده انتشارات نکره، ۱۳۷۱ص ۲۹۵  

[12]  زاهدی، همان ص ۳۶۶

[13]  مکی،حسین؛ کودتای ۲۸ مرداد و رویدادهای متعاقب آن، انتشارات علمی، تهران ۱۳۷۸ص ۵۲۹

[14]  زاهدی،اردشیر؛ خاطرات اردشیر زاهدی، ویراستار احمد احرار، نشر کتاب¬سرا، تهران ۱۳۸۵.

[15]  محمدناصر قشقایی، همان، ۴۰۶

[16]  زاهدی  همان، ۴۰۶

[17] سالهای بحران – همان ص ۴۲۲-۴۲۳

[18]  زاهدی همان، ۴۷۲

[19] زاهدی همان،۴۰۸

[20] سالهای بحران همان ص ۴۲۵

[21] سالهای بحران همان ص ۴۲۵

[22] سال های بحران همان – ص ۴۲۷

[23]  این شورا احتمالا همان حمعی است که خانم لویز بک با حضور بهمن بیگی به آن اشاره کرده است. اما ناصرخان از حضور بهمن بیگی یادی نکرده است.(م)

[24] نقل به اختصار از سال های بجران ص ۴۲۷

[25] سال های بحران همان-۴۲۹

برگی از تاریخ ایلخان قشقایی محمد ناصر خان

محمد ناصر خان و برادرانش در مکاتبات دولت آمریکا در رابطه با دکتر مصدق

236. یادداشت رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا، اداره برنامه ها، آژانس اطلاعات مرکزی (روزولت) به میچل1

واشنگتن، 8 ژوئیه 1953. (18 دی ماه ۱۳۳۱)

1.     در پاسخ به پرس و جو [نام رمز از طبقه بندی خارج نشده] در مورد توانایی ما برای خنثی کردن حمایت قشقایی از مصدق، ارزیابی زیر را در این تاریخ از تهران دریافت کرده ایم. این ارزیابی پس از گفتگو با سران قشقایی تهیه شده است. اگرچه موقعیت قشقایی همانطور که در زیر توضیح داده می شود ممکن است در آینده دستخوش تغییر شود، اما اعتقاد بر این است که در این زمان مشخص است.

 الف. پای بندی های سیاسی اصلی قشقایی در این زمان توسط: اطمینانی که حمایت گذشته آنها در مصدق ایجاد کرده است. (2) نفوذ آنها بر سپهبد محمود امینی. (3) "کنترل" آنها بر شخصیت های کلیدی نظامی در فارس و خوزستان. (4) نفوذ آنها در فراکسیون نهضت ملی.

 ب- مقاصد فعلی قشقایی: (1) خان های اصلی قشقایی از جمله ناصرخان قصد دارند به حمایت از مصدق در برابر همه مخالفان ادامه دهند. در این زمان، حتی فشار شدید ایالات متحده بر خان های قشقایی نیز باعث نمی شود که قشقایی ها این موضع را تغییر دهند. (2) خان‌های قشقایی که از نزدیک با ژنرال محمود امینی همکاری می‌کنند، قصد دارند از نزدیکی خود به مصدق برای ایجاد حمایت ها سیاسی خود برای توسعه قدرت سیاسی خود در آینده و نه قریب‌الوقوع استفاده کنند. (3) خان‌های قشقایی مخالفت زاهدی را جدی نمی‌گیرند و احساس می‌کنند که زاهدی شانس کمی یا هیچ شانسی برای پیروزی در آزمون قدرت با مصدق ندارد.

ارزیابی قشقایی ها از قدرت مصدق: (1) مصدق تنها شخصیت سیاسی قوی در ایران است. (2) مصدق از اعتماد همه مردم به جز چند تن از اشراف ناراضی برخوردار است. (3) مصدق را نمی توان در حال حاضر برکنار کرد.

2.     نتیجه گیری: به نظر ما قشقایی‌خانی‌ها حمایت از مصدق را به مصلحت می‌دانند و نمی‌توان انتظار داشت که این حمایت را تا زمانی که موقعیت مصدق از نظر عمومی تضعیف نشود  و برخی از شخصیت‌های سیاسی قدرتمند دیگری ظاهر شود تا موقعیت مصدق را به‌شدت تهدید کند، پس بگیرند.

 یا تا زمانی که قشقایی ها خود را آنقدر قوی احساس نکنند که برای کسب قدرت تلاش کنند ادامه خواهد داشت.

 

 منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایل‌های DDO، Job 80–01701R, Box 3, Folder 12, Misc. مکاتبات — TPAJAX. راز. گیرنده به عنوان "آقای" نامیده می شود. میچل» در اصل است و بیشتر شناسایی نشده است.