قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

اسناد محرمانه وزارت امور خارجه آمریکا در مورد برادران قشقایی - رهبران ایل قشقایی

 

 

FOREIGN RELATIONS OF THE UNITED STATES

1952–1954

IRAN, 1951–1954

DEPARTMENT OF STATE

Washington

34. Memorandum of Conversation[1]

Washington, June 25, 1951.

SUBJECT Arrival in New York of Mohamad Hosein and Khosro Qashqai

PARTICIPANTS Mr. Gerald Dooher Mr. C. Vaughan Ferguson, Jr. Mr. Dooher called me from New York to report the results of his luncheon with the Qashqai brothers who arrived in New York today. He said the ostensible reason for the visit was that Mrs. Mohamad Hosein Qashqai  is expecting another child in the immediate future and the Qashqai family wished it to be born an American citizen. The real purpose of the visit, however, is to establish some sort of contact with the United States Government whereby the Qashqai tribe may be able to establish “stability” within Iran.

While in this first meeting the brothers were naturally rather secretive about their mission, Mr. Dooher believes that what they actually want is a large sum of money in the neighborhood of a million dollars, which they would use to buy off the southern garrison in Iran. The brothers feel that Prime Minister Mosadeq will either die or resign within a very short time and that this will be followed by a period of complete chaos in which it will be necessary for there to be some stabilizing influence. Although not so stated, it seems apparent that the Qashqais envisage establishing an autonomous regime in southern Iran out of this chaos and that they need money to make sure that there is no resistance to their designs on the part of the Iranian Army. Mr.Dooher stated that the Qashqai brothers are solidly in favor of nationalization, are strongly supporting Prime Minister Mosadeq at present, and have become very anti-British. He said that for reasons which could not be stated over the telephone the recent telegram from Tehran reporting an approach by the Qashqais to the British Embassy should be discounted.[2]

 The brothers will proceed to Washington shortly and desire to meet with Ambassador Wiley, Justice Douglas, Mr. Allen Dulles as wellas Mr.McGhee and other appropriate officers in NEA . Mr. Dooher stated that the Qashqai tribe plans to leave one of the four ruling brothers in the United States.

 

 موضوع ورود محمد حسین و خسرو قشقایی به نیویورک

سند شماره 34. یادداشت مکالمه ی شماره 1

واشنگتن، 25 ژوئن 1951.( تاریخ - 4 تیرماه 1330 )

شرکت کنندگان (در جلسه) آقای جرالد دوهر آقای سی وان فرگوسن جونیور.

 آقای دوهر از نیویورک با من تماس گرفت تا نتایج ناهار خود را با برادران قشقایی که امروز وارد نیویورک شده بودند گزارش دهد. وی دلیل ظاهری این دیدار را چنین عنوان کرد که: خانم محمد حسین قشقایی در آینده نزدیک در انتظار فرزند دیگری است و خانواده قشقایی خواستار و امیدوارند که به این وسیله : او تابعیت آمریکا را به دست آورد. اما هدف واقعی این دیدار برقراری نوعی تماس با دولت ایالات متحده است که به موجب آن ایل قشقایی قادر باشند که «ثبات» را در داخل ایران برقرار کند.

در حالی که در اولین ملاقات برادران به طور طبیعی در مورد مأموریت خود بسیار محتاط و محافظه کار بودند، ولی آقای دوهر معتقد است که چیزی که آنها واقعاً می خواهند مبلغ زیادی پول در حدود  یک میلیون دلار است که بتوانند از آن برای خرید(فرماندهان) پادگان جنوب در ایران استفاده کنند. . این برادران احساس می‌کنند که نخست‌وزیر مصدق دیر یا زود می‌میرد یا در مدت زمان کوتاهی استعفا می‌دهد و به دنبال آن دوره‌ای از هرج و مرج کامل در ایران رخ خواهد داد. که در آن هنگام لازم است که نیرویی نافذ و مقتدری برای ثبات کشور  وجود داشته باشد. اگرچه چنین گفته نشده است، اما به نظر می رسد که قشقایی ها در فکر ایجاد یک رژیم خودمختار در جنوب ایران هستند خود را برای استفاده از این هرج و مرج دارند آماده می کنند و برای اطمینان از عدم مقاومت ارتش ایران در برابر طرح های آنها به پول نیاز دارند.

 آقای دوهر اظهار داشت که برادران قشقایی قاطعانه طرفدار ملی شدن(نفت) هستند، در حال حاضر به شدت از نخست وزیر مصدق حمایت می کنند و بسیار ضد انگلیسی شده اند. وی گفت به دلایلی که نمی‌توان از طریق تلفن بیان کرد، تلگراف اخیر تهران که از نزدیک شدن قشقایی‌ها به سفارت انگلیس گزارش می‌دهد، نادیده گرفته می‌شود. [1]

  برادران (قشقایی) به زودی به واشنگتن خواهند رفت و مایلند با سفیر وایلی، قاضی داگلاس، آقای آلن دالس و همچنین آقای مک گی و سایر افسران مناسب در NEAسازمان امنیت ملی آمریکا ملاقات کنند. آقای دوهر اظهار داشت که سران ایل قشقایی قصد دارند که  یکی از چهار برادر حاکم بر ایل قشقایی را در آمریکا سکونت دهند. »

این گزارش مربوط سال ۱۳۳۰ است که دکتر مصدق بر سر کار است و دولتی مقتدر را اداره می کند. برادران قشقایی از او حمایت می کنند چون که با شاه مخالف هستند. طرفدار ملی شدن نفت هستند چون با انگلیسی ها مخالف هستند. در صدد نزدیکی با آمریکا می باشند و برنامه دارند که بتوانند یک منطقه خود مختار تشکیل دهند؟ در حالی که در دوره مصدق آن ها کاملا خود مختار و سلطان بی تاج و تخت فارس بودند.



[1]  مرجع به تلگرام 3351 از تهران، 20 ژوئن است. (Ibid. 888.2553-AIOC / 6-2051)- 378-376 / 428-S / 80022

پیشنهاد برکناری شاه و انتخاب شورای سلطنت با مشارکت برادران قشقایی توسط آمریکاییان

نوشته نوروز دَرداری (فولادی)


کشمکش شاه در دوران ریاست جمهوری کندی

روابط شاه با آمریکا از اواخر دهه سی تا پایان سلطنت دچار فراز و نشیب شد. شاه بعد از ۲۸ مرداد تنها برای دوره کوتاهی نخست‌وزیری فضل‌الله زاهدی را تحمل کرد و در راستای توسعه قدرت خود و اعمال حکمرانی اقتدارطلبانه به سمت حاشیه‌نشین کردن رجال قدیمی سیاسی برآمد و نسل جدیدی از تکنوکرات‌ها را در مدارج قدرت ارتقا داد.

از این مقطع به بعد نقش محمدرضا شاه در تصمیم‌گیری در سیاست خارجی بیشتر شد. دولت‌های وقت آمریکا بعد از مداخله ناموجه در کنار گذاشتن دولت دکتر مصدق در ایران چند سالی به تقویت شاه و نظام سیاسی وقت ایران پرداخت. اما بعد از آن بحث چگونگی رابطه با ایران به موضوعی جدلی در واشینگتن تبدیل شد.

برخی از سیاستمداران آمریکایی نظر به ایجاد فشار به شاه برای کاهش مداخله در سیاست، تقویت روندهای دمکراتیک و تعدیل بودجه به نفع سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی و کاهش هزینه‌های نظامی داشتند. این نگرش در زمان ریاست جمهوری جان اف کندی به اوج رسید. کندی خواهان تقویت دولت و اجرای قانون اساسی و اصلاحات در ایران بود. حتی در زمان او برخی طرح‌ها برای مداخله دولت آمریکا و حرکات کودتاگونه به نفع نیروهای منتقد چون جبهه ملی و یا نیروهای نظامی خواهان اصلاحات نیز تدوین شدند، اما هیچگاه به صورت جدی مد نظر قرار نگرفته و در نتیجه اجرا نشدند.

فشارهای دولت کندی در نخست‌وزیری علی امینی بی‌تأثیر نبود. امینی آخرین سنگر مقاومت رجال سیاسی قدیمی برای اجرای قانون اساسی مشروطه و کاهش مداخلات شاه بود که سرانجام موفق نشد و شاه با احساس خطر از این موضوع کوشید تصمیم‌گیران اصلی در واشینگتن را مجاب سازد که تنها او می‌تواند امنیت و ثبات در ایران و خلیج فارس را حفظ کند و حکمرانی را در شکل مناسبش سامان بدهد. ترور کندی هم به او کمک کرد تا جانشینانش را به این رویکرد راضی سازد.

چکیده  اختلاف شاه و دولت کندی در این بود که شاه، خطر شوروی و عراق را عمده می دانست و علاجش را هم بودجه نظامی هر چه وسیع تر می انگاشت. حال آن که به گمان آمریکا خطر عمده – داخلی- بود و علاجش هم تعدیل بودجه نظامی و تخصیص سهم هر چه بیشتری از بودجه مملکت به امور عمرانی و اجتماعی بود. اما در آن روزها ایران هنوز نیازمند کمک های مالی آمریکا بود. نه تنها مخارج ارتش بلکه بودجه دولت هم اغلب نیازمند وام یا کمک امریکا بود. به همین خاطر نظر کندی در مورد ترکیب بودجه و ابعاد ارتش از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.[1]

دولتمردان آمریکایی و پیشنهاد بر کناری شاه

در ماه مه ۱۹۶۳ (اردیبهشت ۱۳۴۲) به دستور کاخ سفید یادداشتی که نتیجه مذاکرات مقامات مختلف بود، تدوین شد که در آن سیاست های آمریکا در برابر شده را بر می رسید و ضعف و قدرت هر یک را بر می شمرد. وقتی شرح مذاکرات این جلسات را می خوانیم می بینیم کمتر کسی در آن نشست ها از شاه و ادامه حکومتش جانبداری می کرد. برای مثال در یک جلسه ای – وزیر دادگستری – بابی کندی، ویلیام داگلاس، مشاور کندی ها و قاضی دادگاه عالی، برخی نمایندگان مجلس و بعضی دانشگاهیان متفق القول بودند که باید شاه را از قدرت راند و «زمام امور را به دست تکنوکرات هایی دهد که در جبهه ملی متشکل اند» در همان جلسه داگلاس به تفضیل بیشتر داد سخن داد، می گفت «زمانی که شاه به آمریکا دعوت شده بود من چندین بار با جان کندی، رییس جمهور، صحبت کردم. از ابعاد فساد در ایران گفتم. بالاخزه کندی به این نتیجه رسید که شاه انسان فاسدی است و قابل اعتماد نیست. قرار بر آن شد که حمایت آمریکا از شاه را متوقف و او را ناچار به استعفا کنیم» به گفته داگلاس قرار بود یک شورای سلطنت سر کار بیاید و حتی «ترکیب این شورا هم انتخاب شده بود.»[2] گویا علی امینی، برادران قشقایی و دو تن از اعضای جبهه ملی برای عضویت در این شورا برگزیده شده بودند. وزارت امور خارجه مخالف این طرح پیشنهادی بود. می گفت چنین سیاستی «بار دیگر اوضاع نابسامان دوران مصدق را احیاء خواهد کرد. با این تفاوت که این بار کمونیست ها درس های لازم را یاد گرفته اند و فرصت را از کف نخواهند داد.»[3]

سوای بابی کندی و داگلاس، شاه در دولت آن زمان (کندی) مخالفان جدی دیگری هم داشت. که از موضعی یکسره متفاوت با شاه مخالفت می کردند و بیشتر در صف وزارت دفاع و سازمان سیا بودند. می گفتند آمریکا باید به شاه فشار بیاورد که هر گونه اصلاحات را فورا متوقف کند و قدرت را نیروهای ارتشی سنتی مالوف بازگرداند. گروه سومی ، تنها راه نجات ایران را در این می دیدند که زمام امور را به « دست اقتصاد دانان جوان تحصیل کرده غرب» بیفتد. [4]

اما ترور کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ (اول آذر ۱۳۴۲) به همه این بحث ها پایان داد.



[1] میلانی عباس نکاهی به شاه - ص ۳۵۴

[2]  William O.Douglas. The Court years 1939-1975 New York 1980)pp.303-304

[3]    JFK :Brifing for Governor Harriman May 2,1963

[4] JFK همان

سرگذشت سیاسی محمد ناصر خان - ایلخان قشقایی - بخش اول سرآغاز

نوشته نوروز دّرداری (فولادی)


در این بخش از نوشته ها، سلسله گفتاری در مورد زندگی سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - ایلخان ایل بزرگ - قشقایی آغاز می کنیم و در قسمت های بعدی زندگی سیاسی مردی از قشقاییان را ورق میزنیم که به مدت ۱۲ سال از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ بر بخش بزرگی از جنوب کشور ایران حکومت می کرد و از مردان پر نفوذ ایران در این دوره بوده است.

ناصر خان قشقایی بعد از جنگ جهانی دوم با حکومت مرکزی به جنگ پرداخت که این حنگ به نام سمیرم معروف شد، پس از آن هنگام ایجاد دولت فرقه دمکرات در آذریابجان و کردستان دست به ایجاد تلاشی زد که به نام نهضت جنوب معروف است. و در نهایت در ۲۸ مرداد تنها مرد سیاسی ایران بود که به حمایت از دکتر مصدق قیام کرد. و سرانجام توسط دولت به خارج از ایران تبعید شد. وی پس از ۲۵ سال تبعید به کشور بازگشت و این بار در مخالفت و در گیری با نظام جمهوری اسلامی شکست خورد و مجددا به دیار غربت رهسپار شد و در همان دیار دار فانی را وداع کرد.

نوشته های کتاب خاطرات سیاسی محمد ناصر خان قشقایی که توسط اینجانب پژوهش و نگارش شده است و حاوی بخش های مستند از تلاش های سیاسی و ارتباطات وی با دولت و مقامات دولتی، سفارت خانه های خارجی و اقدامات او در دوره زندگی است. در این بخش از نوشته به سرآغاز کتاب بسنده می کنم و در نوشته های بعدی کلیه مندرجات کتاب را برای اطلاع علاقمندان منتشر خواهم کرد.

سر آغاز

محمد ناصرخان معروف به ناصرخان، پسر صولت الدوله قشقایی است. او در زمان رضاشاه و از ابتدای سلطنت محمد رضاشاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ «ایلخان» ایل  ترک زبان قشقایی در جنوب ایران بود. علاوه بر این، در زمان پهلوی اول در انتخابات چند دوره از مجلس شورای ملّی به نمایندگی و وکالت مجلس شورای ملّی انتخاب شد و یک دوره نیز نماینده انتصابی محمد رضا شاه در مجلس سنا بود. وی تا زمان انحلال مجلس سنا در سال ۱۳۳۱ در پی جریانات ملّی شدن نفت ، سمت سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا را بر عهده داشت. رویدادهای مهم دوره زندگی وی در می توان به چهار بخش تقسیم کرد:

۱.فعالیت های سیاسی در کنار پدرش صولت الدوله که از زمان جنگ قشقایی ها و انگلیسی ها  در سال ۱۲۹۸ ش آغاز و تا سال ۱۳۱۱ شمسی به مدت چهارده سال بدرازا کشیده است. در این دوره وی  برای نخستین بار به فرمان دکتر مصدق والی فارس، ایل خان ایل بزرگ قشقایی شد و پس از حکومت دکتر مصدق در فارس به کمک و کوشش پدرش یک قرارداد نفت، مشابه پیمان نامه شرکت نفت ایران و انگلیس را با بختیاری ها منعقد کرد. اما به دلیل تحکیم قدرت دولت و تسلط رضا شاه بر کشور  ایران، عایدی خاصی از این قرارداد نصیب وی و خانواده صولت الدوله ایلخان قشقایی نشد.

۲. دوره رضا شاه :   حکومت رضا شاه، دوره ای است که در آن همه  قدرتمندان منطقه ای ایران از جمله ایلخان قشقایی، توان و جایگاه طولانی خود را در کشور از دست دادند. صولت الدوله و پسرش ناصرخان هر دو از ریاست و رهبری ایل قشقایی برکنار شده و به صورت غیر مستقیم به حالت تبعید به نمایندگی از مردم قشقایی وارد مجلس شورای ملّی  در تهران شدند.  در همین دوره رضا شاه دست به  خلع سلاح و اسکان عشایر  زد و مدیریت ایل را به نظامیان خود سپرد . عدم درایت نظامیان  و سخت گیری فراوان توسط آنان سبب شورش ایل شد و اولین رو در رویی بین عشایر قشقایی و ارتش رضا شاهی در همین دوره شکل گرفت. به دلیل این درگیری صولت الدوله  که در تهران بود دستگیر شد ولی شکست نظامیان دولتی در جنگ با تفنگداران قشقایی، سبب رهایی وی از زندان رضا شاهی شد.. مجددا دو سال بعد بین ایل مزبور و ارتش در گیری دیگری در گرفت این بار ارتش  که دارای سازمان دهی و امکانات بهتری شده بود، توانست نیروی قشقایی را شکست داده و  شورش را مهار کند. پس از این پیروزی بود که رضا شاه، قصد پیشین خود را برای برکناری سران قشقایی از قدرت  را به اجرا گذاشت و از ناصرخان و پدرش صولت الدوله را که هر دو نماینده مجلس شورای ملّی بودند سلب صلاحیت کرده و آن ها را روانه زندان کرد. صولت الدوله، پدر ناصر خان در زندان درگذشت و ناصرخان به حبس خانگی در تهران و شهریار گرفتار شد. این ایام دوازده سال به طول انجامید و  تا حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه از تاج و تخت ایران به درازا کشید.

۳.دوران شهرت و اقتدار در کار سیاسی(۱۳۲۱ -۱۳۳۲): پس از حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه، ناصرخان از حبس خانگی فرار کرد و به فارس و به میان ایل قشقایی برگشت. با وجود این که  در دوره رضاشاه عشایر  خلع سلاح شده و بسیاری از اسلحه های خود را از دست داده بودند، ناصرخان توانست که سپاهی گرد آورده و آن ها را مسلح کند و در یک درگیری خونین موسوم به جنگ سمیرم  با ارتش ایران  رو در رو قرار گرفت. ارتش ایران که به دلیل حمله متفقین از هم پاشیده شده و دچار ضعف و بی نظمی شده بود و آمادگی برای این  مقابله داخلی را نداشت ، از سپاهیان ناصرخان شکست خورد . ناصر خان موفق شد که  پادگان شهر را سمیرم را تسخیر و نیروی های دولتی را وادار به تسلیم نماید.

 او توانست در اولین اقدام خود، خواسته هایش را به حکومت در تهران تحمیل و امتیازات بزرگی از دولت کسب کند . از این دوره او یک نوع خود مختاری برای ریاستش بر ایل قشقایی  و سایر عشایر در جنوب ایران به دست آورد و جایگاه و موقعیت مهم و ویژه ای در فارس و ایران  نصیب خود و برادرانش کند.

سه سال بعد نیز هنگام شورش فرقه دمکرات در آذربایجان ناصرخان به همراه سایر عشایر در منطقه جنوب ایران نیز  نهضت مقاومت جنوب را برای یک نوع استقلال یا خود مختاری مشابه شمال ایران  در جنوب کشور راه اندازی کرد و شهرهای بوشهر و کازرون را تسخیر کرد و شیراز را به محاصره نیروی های خود  در آورد. سرانجام پس از مذاکرات متعددی با قوام السلطنه  نخست وزیر و نمایندگان اعزامی او به شیراز ، ناصرخان توانست با قبولاندن برخی از خواسته های جدیدش  به دولت، ترک مخاصمه نماید. بعد از این درگیری در تمام در دوره محمد رضا شاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ وی یکی  از قدرتمندترین و با نفوذ ترین افراد سیاسی در استان فارس بود.

با تشکیل جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق  ناصرخان و برادرانش به عضویت جبهه ملّی ایران درآمدند.. در همه ایام ملی شدن نفت و در دوران وزارت دکتر مصدق، از علاقمندان و طرفداران جدی و پایدار دکتر مصدق شدند دلیل این علاقه و وابستگی به مصدق، به گفته ناصرخان، دشمنی مصدق به محمد رضا شاه بود چون ناصرخان پس از درگذشت پدرش در زندان و زندانی شدن وی در خانه به مدت بیش از ده سال، یکی از دشمنان شاه شده بود و از هر فرصتی برای از بین بردن شاه استفاده می کرد، همیاری و همکاری با مصدق را برای رسیدن به هدف خود که همان از بین بردن شاه بود انتخاب کرد. دلیل دیگر نیز آشنایی پدرش با دکتر مصدق سبب شده بود که ارتباط وی با دکتر مصدق تسهیل شده و مصدق امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار برادران قشقایی گذاشته بود و آنان در این دوره فرمانروای پر اختیاری در میان ایل قشقایی و فارس شده بودند.

 ناصرخان  و برادرانش روابط دوستانه ای نیز با ماموران سیاسی آمریکا داشتند . وی در سفرهای خود به آمریکا تلاش زیادی بکار برد که سیاست های مصدق را برای دولتمردان آمریکایی تشریح کرده و همکاری آنان را برای کمک به دکتر مصدق جلب نماید.

بر اساس گزارش ماموران و جاسوسان آمریکایی در ایران، حزب  کمونیست توده در دوره دکتر مصدق یکی از خطرناکترین نیروی موجود در ایران معرفی شده بود. همزمان با ملی شدن نفت در ایران، دولتمردان آمریکایی بر این تصور بودند که دولت ملی دکتر مصدق توسط حزب توده ایران سرنگون شده و حکومت در ایران کمونیستی خواهد شد.

 در اسناد دولتی آمریکا مدارکی منتشر شده است که دولت آمریکا  در یک طرح داخلی پیش بینی کرده بود که در صورتی که دولت دکتر مصدق توسط حزب توده سقوط نماید و یک دولت کمونیست در ایران تشکیل شود، دولت آمریکا برای مبارزه با دولت کمونیستها در ایران، یک نیروی پارتیزانی با همکاری عشایر قشقایی تشکیل داده و جنگ و گریز ه راه می انداخت. مدرکی مشخصی در رابطه با  اطلاع و یا اعلام همکاری و موافقت ایلخان قشقایی و برادرانش با آمریکایی ها در این اسناد دیده نمی شود.

بعد از همکاری دولت آمریکا و انگلستان برای سرنگونی دکتر مصدق ، کودتاگران آمریکایی قبل از اجرای کودتای ۲۸ مرداد با برادران قشقایی در تماس بوده و از آنان تقاضای همکاری کرده و اعلام کرده بودند که اگر همکاری نمی کنند لااقل بی طرف باقی بمانند. آنان برای تصمیم گیری دو ماه وقت خواسته بودند ولی آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا به آن ها اعلام کرده بودند. برادران قشقایی با وجود اطلاع از برنامه کودتا  تلاشی برای جلوگیری از آن کودتا بعمل نیاورده و به دکتر مصدق نیز به طور صریح اطلاع ندادند.  همه برادران در روز کودتا تهران را  به سوی ایل در فارس حرکت کرده بودند. تا کنون سند و نوشته ای برای این اقدام برادران قشقایی در روز کودتا به دست نیامده است.

با وقوع و پیروزی کودتای ۲۸ مرداده ۱۳۳۲ وی و برادرانش بر خلاف بسیاری از همراهان دکتر مصدق همچنان به حمایت از دکتر مصدق ادامه دادند و در صدد بر آمدند که از طریق نیروهای قشقایی با دولت جدید کودتا  تیمسار زاهدی مبارزه کنند. اما ،به سبب  تلاش های دولت کودتا  و کمک دولت آمریکا  و اقدامات اصل چهار در شیراز- اتحادیه ایل قشقایی در برابر دولت کودتا از هم پاشید و برادران قشقایی در این اقدام ناموفق شده و شکست را پذیرا و در برابر دولت تسلیم شدند . این شکست و تسلیم سبب شد که خاندان وی هر چه در طول زمان های دراز  به دست آورده بودند از دست دادند . از جمله ریاست ایل، سرزمین ها و دهات زیادی که تحت مالکیت آنان بود، پست و مقام های رسمی و غیر رسمی ........ و سر انجام  سه تن از چهار برادران تنها جان خود را نجات دادند و به خارج از ایران پناه ببرند. 

برادر ناصرخان، ملک منصورخان در کتاب خاطرات خود می نویسد: پس از مدتی نهضت ملّی شدن نفت پیش آمد . ما چهار برادر می بایست تصمیم می گرفتیم که چه بکنیم. ناصرخان سناتور و محمد حسین خان و خسروخان نماینده مجلس بودند .آن ها حتما باید تکلیف خود را (با دولت دکتر مصدق) مشخص می کردند. محمد حسین خان و خسروخان که در مجلس بودند طرفداری خود را از نهضت ملّی شدن نفت اعلام کردند.من هم که در ایل بودم از طرف ایل قشقایی از دکتر مصدق و تصمیم برادرانم پشتیبانی کردم .ناصرخان هم همین طور از مصدق حمایت کرد .این آخرین تیشه‌ای بود که ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.

در همه این دوره های تاریخی وی و برادرانش در عین دشمنی با انگلیسی ها،  با کنسول انگلستان در شیراز و ماموران انگلیسی در فارس در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بودند. و سعی داشتند که از رو در رویی با انگلیسی ها پرهیز کنند و در مواردی ناصرخان آمادگی خود را برای هماهنگ کردن اقداماتش با سیاست های انگلستان در فارس با ماموران انگلیسی سخن گفته است.

۴. پایان کار : ناصر خان و برادرانش برای سالهای دراز دور از ایران در تبعید بودند. یکی از اهداف و آرزوهای محمدناصرخان برکناری شاه و انتقام از او  بود. این آرزوی ایلخان قشقایی، توسط انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ برآورده شد. وی و برادرش خسرو خان در بهمن ماه ۱۳۵۷ بعد از ۲۵ سال دوری از کشور به ایران برگشتند.  ناصر خان همراه برادرانش درغیاب حکومت شاهنشاهی در آغاز کار با دولت موقت و حکومت تازه ایران همکاری کامل داشتند و این  همکاری زیاد دوام نیاورد زیرا که با وجود حمایت های اولیه ناصرخان و برادرانش از نظام جمهوری اسلامی ایران پس انتخابات مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۵۹  روابط آنان تیره شد. هنگامی که خسرو قشقایی از یکی از شهرهای قشقایی نشین فارس انتخاب و به مجلس وارد شد و اعتبار نامه وی توسط نمایندگان  جدید مجلس رد شد و به دلیل اتهامات وارد به وی - نیروی نظامی  دولت در صدد دستگیری خسروخان برآمد ، او فرار کرده و به میان ایل قشقایی رفت. به همین سبب روابط برادران قشقایی با حکومت وقت تیره شد و سر انجام به درگیری نظامی بین آنان منجر شد که در پی آن ناصرخان  از ایران فرار کرد و برادرش خسرو قشقایی دستگیر و اعدام شد. بنا بر این آخرین ضربه وارده به خاندان قشقایی بسیار سنگین و جبران ناپذیر شد.

ناصرخان پس  از فرار از ایران در آمریکا مقیم شد و در سال ۱۳۶۱  در دیار غربت فوت کرد. در حالی که دو برادر دیگرش محمد حسین خان و ملک منصور خان که در فعالیت ها اخیر سهیم نبودند در ایران باقی ماندند.

به این ترتیب دوران فعالیت سیاسی ناصرخان که بیش از نیم قرن ادامه داشت در سال ۱۳۶۱ به پایان خود رسید و دودمان وی که به مدت بیش از سه قرن بر ایل قشقایی تسلط و فرمانروایی داشتند به تاریخ پیوستند.

 

نوشته های این کتاب تشریح جزییات این دوران چهارگانه است که در چهار فصل بر اساس مدارک و مستندات قابل دسترس تا این زمان نگارش و تدوین شده است. نوشته ها همگی بر طبق مدارکی است که اغلب در مکاتبات دولت های ایران، انگلستان و آمریکا بکار گرفته شده اند و یا در کتاب ها و مقالات منتشره در این دوره ها می باشد که همه ی آن ها در زیرنویس هر مطلب قید شده است . امید است که محتویات کتاب اطلاعاتی برای آشنایی گوشه ای از تاریخ ایران و ایل قشقایی در دسترس علاقمندان قرار دهد.

 

بهمن ماه ۱۳۹۸

اتاوا – کانادا

نوروز دَرداری (فولادی)