سند شماره ۳۱۵ - یادداشت مدیر منطقه ای اداره همکاری های فنی ایالات متحده در شیراز (برایانت)- اصل چهار به مدیر ماموریت اداره همکاری فنی ایالات متحده در ایران (وارن)
گزارش سومین یادداشت در مورد وضعیت قشقایی
فرماندار کل جناب آقای هیئت و سر لشکر میرجهانگیری ریاست لشکر ششم در منطقه ای نزدیک آباده با برادران قشقایی ملاقات کردند و در آن زمان تمام تلاش ها برای آشتی دادن قشقایی ها با دولت فعلی انجام شد. سران قشقایی ملاحظات زیادی ارائه کردند که پذیرش برخی از آنها بدون خجالت و ضعف برای دولت تقریباً غیرممکن بود. آنها خواستار آزادی زودهنگام آقای مصدق، اعضای کابینه وی و نمایندگان مجلس شدند که توسط دولت فعلی بازداشت شده اند. برادران در اعتراض شدید به حکومت امنیتی شدن کشور توسط ارتش به جز در دوره های حکومت نظامی که برای کل کشور وضع شده بود، اعتراض داشتند.
در بحثهای بعدی با برادران، آنها نشان دادند که انتظار ندارند دولت به همه درخواستهای آنها تن دهد. پیشنهادهای ارائه شده توسط آنها برای جلب حمایت آنها یا ساکت ماندن، عمداً برای دولت دشوار بود، زیرا قشقایی ها در این زمان در موقعیتی نبودند که در مورد مسیر آینده خود تصمیم بگیرند. این تصمیم نهایی تا زمانی که آنها با همه رؤسای قبایل متشکل از 100 نفر در حدود دو هفته دیگر باید ملاقات کنند، گرفته نخواهد شد.
این دیدار در فضایی دوستانه انجام شد و احترام شخصی قشقایی نسبت به جناب آقای هیات و سرلشکر میرجهانگیری بیشتر شد. با این حال هیچ رضایت واقعی از سوی دولت (مطابق نظر سران) محقق نشد، اما قول داده شد که پیشنهادات قشقایی برای بررسی بیشتر به تهران ارائه شود.
در پی این دیدار، به طور قطعی نگرانی افزایش یافت، به ویژه در مورد طوایف کشکولی و دراشوری، مبنی بر اینکه نمی توان به یک راه حل مسالمت آمیز دست یافت. به نظر می رسد که این ترس در نتیجه موقعیت دشواری که برادران قشقایی به طور عمدی دنبال می کردند، ایجاد شده است.
بهمن بیگی پس از این دیدار با من تماس اولیه برقرار کرد و اظهار داشت که زیاد خان، رئیس ایل دره شوری، و الیاس خان، رئیس ایل کشکولی ها در شیراز هستند و از موضعی که به ویژه رئیس آنها، خسرو خان گرفته است، بسیار نامطمئن هستند. . آنها بی وفایی نمی کردند، اما از هرگونه تماس یا هرگونه رفت و آمد با اعضای حزب توده بیزار بودند. آنها همچنین بر این باور بودند که با اقدامات ضد دولتی آنها نمی توانند به هیچ سودی دست یابند.
من دعوتی را رد کردم تا شخصاً آنها را ببینم، زیرا ممکن است این مورد توسط برادران اشتباه برداشت شود که ما بین مردم آنها اختلاف و بی وفایی ایجاد می کنیم. این دو رئیس ( ایل دره شوری و کشکولی) حداقل 60 درصد یا بیشتر از عشایر قشقایی ها را نمایندگی می کنند و از آنجایی که مشخص بود و نشان دهنده روحیه و خواسته ملایم مشخصی هستند، من از طریق بهمن بیگی برای آنها پیام فرستادم. ما توضیح دادیم که نگرانی آنها را درک می کنیم و معتقدیم که آنها می توانند در این زمان حساس برای تثبیت قبایل کارهای زیادی انجام دهند.
در تلاش برای حمایت از شیراز، یک روز کامل قبل از قرار تعیین شده برای ملاقات من برای دیدن خسرو و ملک منصورخان، ، شیراز را ترک کردم. من معتقدم که آنها (سران کشکولی و دره شوری) نقش اساسی در متقاعد کردن خسرو داشتند که او نباید در این زمان هیچ اقدام ضد دولتی انجام دهد، بلکه باید تلاش کند تا موضع آنها را آشتی دهد. این دو رؤسای فرعی قدرتمند بدون شک به دیدگاه اکثریت برادران وفادار میماندند، اما بیتردید رفتار خسرو در اثر فشاری که از جانب آنها وارد شد، ملایمتر شد. اگر خسرو نظریات آنها را در نظر نگیرد، موقعیت خسرو به شدت تضعیف میشود..
آنها برای استاندار (فارس) هیات و ژنرال میرجهانگیری بیشترین احترام را قائل هستند، اما این ترس را دارند که کسی جایگزین آنها شود که به آنها توجهی لازم و ضروری را که سزاوار آن هستند ندهد. همانطور که اشاره شد، آنها عمیقاً از تلاشهای آقای هندرسون (سفیر آمریکا) قدردانی میکنند، اما میترسند که در زمانی ممکن است ایران را ترک کند و نفوذ او فراموش شود. من به آنها اشاره کردم که گفتگوهایی که انجام شده گزارش شده است و قطعا واشنگتن از موضع ما مطلع خواهد شد. به نظر می رسید که این امر باعث رضایت آنها در مورد آینده آنها می شود.
از آنجایی که شنبه شب بازگشت به شیراز غیرممکن بود، من نزد قشقایی ها ماندم و بعد از ظهر همان روز خسرو حدود سه ساعت را با ما گذراند و در آن زمان به تفصیل از وضعیت فعلی آنها صحبت کرد. رفتار او در مقایسه با اوایل بعد از ظهر که من به عنوان یک گروه با آنها صحبت می کردم، بسیار نرم شده بود. واضح بود که آنها وضعیت خود را بررسی کرده بودند و کاملاً آگاه بودند که هر اقدامی از جانب آنها در نهایت به نفع کمونیست ها خواهد بود.
خسرو اظهار داشت که میدانست آنها نمیتوانند پیروز شوند، اما اولین نگرانی او این بود که با آنها مانند سایر ایرانیان رفتار شود و تحت حکومت نظامی قرار نگیرند و چنین اقدامی از سوی دولت ممکن است حادثهای را به وجود بیاورد. که نتوانند از دست گرفتن اسلحه خودداری کنند. به نظر میرسید که در توانایی آنها برای تصرف مراکز جمعیتی جنوب ایران تردیدی وجود نداشت.
وجه اشتراک قشقایی ها فقدان مطلق ترس از ارتش است. خسرو معتقد است که بسیاری از افسران به حکومت کنونی وفادار نیستند و اظهار داشت که از سوی نمایندگان کمونیست به او اطلاع داده شده است که حداقل در یک پادگان 30 درصد (افسران) عضویت حزب توده را دارند. او به من اشاره کرد که در یک هفته گذشته شخصاً 150 تفنگ برونو [برنو] که توسط افسران ارتش به آنها فروخته شده است، خریداری کرده است. این تفنگ ها نو بودند و هرگز از جعبه خارج نشده بودند. آنها توانسته اند هر مقدار مهمات را که می خواستند از افسران ارتش خریداری کنند. به آنها قول سلاح های دیگری از جمله مسلسل، بازوکا هم داده شده است و یکی از افسران به آنها گفته بود که می تواند دو مسلسل 75 میلی متری را برای آنها تامین کند. اسلحه ها با این شرایط موجود در ارتش می باشد، آنها احساس میکنند که وقتی تحت حمله قرار میگیرند، (ارتش) کاملاً بیاثر خواهد بود.
خسرو اظهار داشت که تحت هیچ شرایطی به شیراز حمله نمی کنند. برنامه آنها این است که نیرویی را در نزدیکی شیراز مستقر کنند که نیروهای نظامی را برای تامین امنیت آن اطراف محدود کند. آنها سپس شهر کازرون را به عنوان اولین هدف خود انتخاب کردند. انتخاب آنها برای اولین هدف خود در کازرون بر این باور است که 75 درصد یا بیشتر از جمعیت آن شهر از عشایر قشقایی ها حمایت می کنند و ثانیاً به این دلیل که بیشتر زاغه های مهمات نظامی در آن مجاور است.
در طول گفتگوی خصوصی خسرو با من، او مدام متوجه میشد که صرف نظر از اینکه آنها از طریق اقدام مسلحانه به چه چیزی دست مییابند، متوجه میشد که در نهایت شکست خواهند خورد و کمونیستها سود خواهند برد. خسرو اظهار داشت که بارها از دکتر مصدق درخواست کرده است که از تحمل کمونیست ها دست بردارد و او سعی کرده است که او را متقاعد کند که در روابط خود با آمریکا مثبت تر باشد. او صریحاً اعلام کرد که تحمل کمونیسم توسط دولت گذشته اشتباه بزرگی بود و اگرچه او این را تشخیص داد اما احساس نمیکرد که میتواند از حمایت دکتر مصدق دست بکشد.
وی خاطرنشان کرد که فارغ از اینکه در آینده چه اتفاقی برای ایران می افتد، او و قشقایی ها هرگز نمی توانند کمونیسم را بپذیرند و تا زمانی که آنها یک نیروی متحد باشند با آن مبارزه خواهند کرد.
شکی نیست که خسرو همچنان برای دکتر مصدق بسیار ارج می نهد و صادقانه معتقد است که او یکی از رهبران بزرگ ایران بوده است. من به خسرو تأکید کردم که به نظر من در شرایط کنونی باید از مسائل شخصیتی بسیار فراتر رفت و این مهم است که به عنوان شاه اعتقاد داشته باشیم که رفاه ایران را بالاتر از هر گونه اختلاف فردی قرار دهیم. من مطمئنم که خسرو معتقد است که این نگرش درست است و این در تصمیم نهایی او تأثیر واقعی خواهد داشت. علاوه بر این خسرو احترام بسیار زیادی برای آقای گودوین (مامور سی آی ا در تهران) قائل است و بارها به ایشان مراجعه می کند و من معتقدم که این امر در این زمان تأثیر بسیار خوبی بر ایشان دارد.
صبح روز بعد، هنگام خروج از اردوگاه قشقایی، نمیتوان احساس کرد که قشقاییها بیشتر تمایل دارند که دوستی آن ها با آمریکایی ها را به خطر بیندازند. من صمیمانه معتقدم که آنها می خواهند دیدگاه های خود را با دولت ایران تطبیق دهند. آنها نمی خواهند ارتباط خود را با ما قطع کنند. آنها در نهایت تلاشی برای معامله سخت با دولت نخواهند داشت. آنها دوست دارند دکتر مصدق را آزاد کنند، اما مشکلی ایجاد نکنند مگر اینکه حکم اعدام صادر شود.
نگرانی دوم آنها تحمیل نظارت نظامی است. آنها خواهان همان نوع پلیسی هستند که به سایر غیرنظامیان ایرانی داده می شود. آنها اظهار می دارند که با پرداخت مالیات یا فراخوانی پسرانشان برای خدمت سربازی مخالفتی ندارند. آنها می گویند که بسیاری از خانواده های قشقایی در حال حاضر دارای پول کافی هستند که به موجب آن می توانند برای معاف کردن آن ها از خدمت اقدام کنند.
آن ها همچنین خواهان سهمی در کمک هایی هستند که برای اهداف فنی و توسعه اقتصادی در کشور هزینه می شود هستند. سه تن از برادران معتقدند که عشایر باید برنامهای درازمدت داشته باشند که به موجب آن بتوان آنها را اسکان داد و در جمعیت ایرانی ادغام کرد.
آنها بیش از همه خواهان توسعه یک نهاد ایرانی هستند که مسئولیت اصلی آن نه تنها نظارت بر عشایر، بلکه مسئولیت رفاه آنها را نیز در دست باشد. آنها خواهان یک دفتر امور عشایری هستند که کارکردهای رفاهی فراتر از مسئولیت های پلیسی داشته باشد.
به محض خروج از کمپ نمی توان متوجه تغییر جو شد. به طور خاص به من اطلاع دادند که آنها بحث های خود را تا شب پیش برده اند و یک تصمیم قطعی گرفته اند: آنها در آینده با اعضای حزب توده تماس نخواهند داشت، با کسی به عنوان واسطه بین آنها صحبت نخواهند کرد. آنها اظهار داشتند که اکنون متوجه شده اند که حزب توده فقط از قشقایی ها به نفع خود استفاده می کند و بسیار مشتاق بودند که مرا تحت تأثیر قرار دهند که در آینده هیچ نماینده دیگری را ملاقات نخواهند کرد. لازم به ذکر است که حزب توده قطعاً تمام مهمات مورد نیاز و کمک تسلیحاتی و ارتباطی را به آنها وعده داده بود. واضح است که آنها اکنون هیچ کاری با این موضوع نخواهند داشت.
فردای آن روز پس از بازگشت به خانه، بهمن بیگی به من خبر داد که از طرف خسرو به یکی از رؤسای طوایف پیام داده است که قرار است با دولت صلح کنند.
در ارزیابی وضعیت کنونی معتقدم که در نتیجه تماس ها و روابط آقای هندرسون که در گذشته توسط مقامات سفارت با خسرو برقرار بوده و همچنین تلاش هایی که توسط نمایندگان دولت ایران انجام شده است، پیشرفت های زیادی حاصل شده است. . من اعتقاد ندارم قشقایی ها دست به فعالیت مسلحانه بزنند مگر اینکه احساس کنند تحت فشار قرار می گیرند یا باید حادثه ناگواری بین اعضای قبیله و نظامیان رخ دهد. با این حال، به من تضمین داده شده است که آنها تمام تلاش خود را برای جلوگیری از وقوع هر حادثه ای به کار خواهند بست و اگر حادثه ای رخ داد، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از گسترش آن به یک درگیری بزرگتر انجام خواهند داد.
نیروهایی را در نزدیکی شیراز به صحنه خواهند برد. این امر امسال به دلیل خشکسالی شدید در جنوب باعث ناراحتی آنها نخواهد شد. با ماندن در این منطقه تا اولین بارندگی سود خواهند برد. آنها احتمالاً حمایت آشکاری از دولت فعلی نخواهند کرد، اما از هرگونه اقدام ضد دولتی خودداری خواهند کرد. آنها معتقدند که این دولت با دسیسه های دربار سلطنتی سقوط خواهد کرد و در آن صورت فرصتی برای حمایت از دولت سوم سازنده خواهند داشت. اگر این اتفاق نیفتد و تا دو یا سه ماه آینده هیچ حادثه ای رخ ندهد و آنها مطمئن باشند که این دولت قدرت دارد، احتمال زیادی وجود دارد که از آن حمایت کنند. اگر این دولت دو یا سه ماه بر سر کار بماند، به نظر من برخی از برادران به تهران میآیند (به نشان خسرو) که در آن زمان میتوان به آشتی کامل رسید.
من یک چیز را انتخاب کردم که کاملاً قادر به ارزیابی آن نیستم، اما احساس می کنم باید منتقل شود. حبیب ( رضا زاده قشقایی – سخنگوی خوانین قشقایی در تهران) مورد پسند قشقاییهاست، اما نسبت به تعدادی از آنها چندان اهمیتی ندارد، دلیلش این است که از زمان انحلال قبیلهاش، نماینده هیچ قومی نیست. و ثانیاً، برخی احساس می کنند که او منافع شخصی را بر خدمت به قبایل ترجیح می دهد.
ای سی برایانت (رییس سازمان اصل چهار آمریکا در فارس)
منبع: آرشیو ملی، RG 469، سوابق آژانس های کمک خارجی ایالات متحده 1948-1961، ماموریت در ایران، پرونده های موضوع دفتر اجرایی (پرونده مرکزی) 1951-1961، کادر 7، پوشه 6، 350. راز. چاپ شده از یک نسخه بدون حروف، که به یادداشت پوششی از وارن به هندرسون در تاریخ 12 سپتامبر پیوست شده است.↩.
«سند شماره 321گزارش ارسالی از سفارت در ایران به وزارت امور خارجه1
شماره 172: تهران 27 شهریور 1332.
مرجع: سفارت 154، 11 سپتامبر 19532
موضوع:نگرش عشایر قشقایی به حکومت زاهدی
در اینجا یادداشت دیگری در رابطه با عشایر قشقایی توسط آقای المر سی برایانت، مدیر منطقهای اصل چهار ایالات متحده در ایران در شیراز مخابره میشود. آقای برایانت گزارشی از گفتگوی شفاهی با خسروخان و ملک منصورخان داشته است، شرح میدهد. پیام های شاه و سفیر هندرسون به قشقایی ها (تلگرام سفارت شماره 484، 26 اوت، لندن با شماره 140 تکرار شده است)4 در رابطه با روابط قبایل قشقایی با دولت زاهدی.
به طور خلاصه، به نظر میرسد قشقاییها همچنان شاه را بهعنوان یک فرد مذموم و نخستوزیر زاهدی، در حالی که شخصاً انسان شریفی هستند، بهعنوان مخلوق شاه میدانند که میتوان انتظار سقوط حکومتش را در آیندهای نه چندان دور داشت. از این رو آنها قبل از اینکه با مقامات تهران کنار بیایند تا تشکیل دولت پیش بینی شده خود که بی طرف باشد منتظر خواهند ماند. آقای برایانت گفته بود که شاه می خواهد گذشته ها را به فراموشی سپارد و همچنین پیام سفیر هندرسون را که در این موردراطمینان داده بود که شاه این پیام را با حسن نیت داده است، پذیرفته، تحت تأثیر قرار گرفتند. در نهایت، به نظر میرسد که سران به تصمیمی رسیدهاند که کاملاً از حزب توده جدا شوند. در همین ارتباط ، در چند روز اخیر تعدادی از اخبار مطبوعاتی منتشر شده است که ناصر و خسرو علناً بر ارادت خود به محمد مصدق و تمایل خود برای بازگشت نخست وزیر سابق به قدرت تأکید کرده اند. به نظر می رسد که این گزارشات شایع شده و تایید نشده در واقع توسط حزب توده تهیه و منتشر شده باشد. یک موراز این اعلامیه ها در یک جزوه چاپی مخفیانه منتشر کرده اند.
متأسفانه نشانههایی وجود دارد که نشان میدهد شاه واقعاً از اقدامات قشقاییها در هفتههای اخیر خشمگین شده است و از آسیب رساندن به آنها رضایت شخصی قابلتوجهی کسب میکند. اما در حال حاضر احتمال کمی وجود دارد که به این تمایل اجازه داده شود تا مسیر وقایع را تعیین کند.
آقای برایانت که در چند روز اخیر برای همایش مدیران منطقه در تهران بوده است، تنها جریانی که مورد توجه خود را در رابطه با قشقایی ها از زمان آخرین یادداشت خود عنوان می کند. این است که در جنوب شرقی شیراز، در حدود 10 سپتامبر. ظاهراً تعداد قابل توجهی از عشایر قشقایی در جاده شیراز و در آن مجاورت آن نمایشی دادند، اما سعی نکردند ترافیک را قطع کنند. با این حال، این نمایش زور چنان مقامات فیروزآباد را به شدت نگران کرد که آنها پیام های دیوانه وار به شیراز فرستادند و در نهایت حدود ۸۰ ژاندارم که در آن حوالی وظیفه داشتند، به سادگی از آنجا خارج کردند. این حادثه نشان دهنده ناراحتی عمومی در منطقه و احتمال بروز مشکلات جدی تر است. به نظر میرسید که عشایر مورد نظر بخشی از گروهی باشند که در زمان کوچ به شمال در بهار گذشته در حومه شیراز باقی ماندند تا با توجه به حادثه 16-17 آوریل بر منافع قشقایی نظارت کنند. همانطور که آقای برایانت اشاره می کند، عشایر قصد دارند برای چند ماه آینده حداقل در مجاورت عمومی فهلیان، در شمال غربی شیراز، جایی که چرا امسال مزیت بیشتری نسبت به مناطق سنتی تر اما خشکسالی در جنوب آن دارد، مستقر شوند.
برای سفیر: روی ام. ملبورن - دبیر اول سفارت آمریکا در ایران»[1]
[1] منبع: National Archives, RG 59, Central Files 1950–1954, 788.00/9–1853. راز؛ اطلاعات امنیتی. پیش نویس شده توسط Gannett. دریافت 19 شهریور ارسال با کیسه و کپی به اصفهان و لندن.↩
"دشواری نویسنگان هیچ گاه تغییر نمی کند. نویسندگان همیشه در پی آنند که
حقیقت را در یابند، و وقتی که به آن دست یافتند؛ می خواهند ببینند، چگونه آن را
به قلم کشیده و بیان دارند، تا به صورت جزیی از تجربه خواننده یا شنونده در آید"[1]
بخش آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد( یونسکو( UNESCO، سواد و آموزش را کلید آیندة بشر میداند زیرا آموزش و سواد آموزی اعضای جامعه، نه تنها موجب رشد اقتصادی میشود بلکه کلید توسعة سیاسی و پیشرفت اجتماعی ملتها و جوامع نیز محسوب میشود.
سواد، حقی بنیادین و انسانی است و ابزاری اساسی برای آگاهی یافتن از تصمیمات و مشارکت کامل در رشد جامعه به شمار میرود. سوادآموزی بیدار کردن نیروی خلاقة خفتة انسان است، ایجاد تواناییهای درونی، بردباری و برقراری تفاهم و مسلط کردن افراد بر سرنوشت خویش. سوادآموزی یعنی آزادی و دروازهای است به سوی صلح، برابری و عدالت و کسانی که این ابزار را در اختیار دارند از توانمندیهای بیشتری برای زندگی اجتماعی برخوردار خواهند شد.
سوادآموزی بهمعنی توانمندسازی، باعث افزایش سطح آگاهیها میشود و بر رفتار افراد، خانوادهها و جوامع تأثیر میگذارد. سواد مهارتهای ارتباطی را بهبود میبخشد و دسترسی به دانش را آسان میکند و خودباوری و اعتماد به نفس لازم را برای تصمیمگیری در اختیار افراد قرار میدهد.
مردم عشایر قشقایی همانند بسیاری از اقوام کوچروی ایران زمین، از گذشته های دور تا عصر حاضر، قرن ها بی نصیب از این حق انسانی بوده اند. تا شصت سال پیش بجز یکی دو مورد اقدام بسیار کوچک که از طرف دولت برای تاسیس مدرسه در عشایر برداشته شده و بدون توفیق بازماند، هیچ گاه تلاش نظام مند و مفیدی در این باره به عمل نیامده بود. متاسفانه از سوی ایلخانان ایل قشقایی نیز برای سواد آموزی در میان مردم عادی ایل نیز اقدامی صورت نگرفته و اثری از فعالیت ها و دستاوردهای آنان در این مورد به یادگار نمانده است.
نظام آموزش عشایر ایران پدیده ای است نو که در دوره معاصر ایران. توسط محمّدبهمن بیگی پایه گذاری و گسترش یافته است. وی نخستین چادر مدرسه ی ویژهٔ آموزش عشایر را در سال 1331 در کنار چادر خود و پدرش برای کسان و وابستگانش برپا کرد و به عنوان معلم و ناظر بر تعلیم دهندگان این مکتب به همراه ایل کوچ و زندگی کرد. در ییلاق و قشقلاق به کودکان قشقایی درس داد. از این تاریخ است که، نخستین مدرسه ها با سبک و سیاق جدید آموزشی در عشایر قشقایی راه افتادند. وی با شناختی که از زندگی و فرهنگ ایلی داشت، آموزگارانی را از میان جوانان نیمه باسوادان ایلی برگزید و آن ها را آموزش داد، تا در هشت ماه از سال در بهار و تابستان و پاییز و زمستان به کودکان ایل درس بدهند. و به این طریق بنای نظام گسترده آموزش عشایر را در سرتاسرکشور بنیان نهاده و توسعه داد.
معلمان این مدارس در سرتاسر ایران زمین، در بین دره های صعب العبور و کوهستان های پر برف و دشت های فراخ را برای تعلیم فرزندان کوچ نشین وطن، درنوردیدند و در کنار سیاه چادرهای عشایری خیمه درس و مشق بر افراشتند تا نبوغ فرزندان عشایر را شکوفا کنند. این آموزگان تحت سرپرستی مردی از میان ایل بزرگ قشقایی از ناممکن؛ ممکن ساختند. کاری که همه غیرمقدورش اش می پنداشتند به واقعیت آشکار تبدیل کردند.
بهمنبیگی که خود پرورده درد و رنج ایلی بود و در این چالش بزرگ آغاز گر و تلاشگر شد. شاید خود نیز در آن زمان بر این باور نبود که قدمی که برداشته است چگونه به بار خواهد نشست امّا مصمّم بود و با تمام توان در این عرصه قدم گذاشت. وی به تجربه و مطالعه در میان ایل دریافته بود که تنها راه نجات عشایر در بالا بردن سطح سواد جمعیّت عظیم آنان است. دریافته بود که «کلید مشکلات عشایر در لابهلای الفبا است»،
بهمن بیگی؛ به مشکلات و کمبودهای مردم ایلش آشنایی داشت. می دانست که؛ در ایل مدرسه ای برای سواد آموزی مردم عادی، وجود ندارد. درس خواندن و با سواد شدن مخصوص فرزندانِ خوانین و توانمندان است. در میان عشایر نه تنها مدرسه ای دولتی یافت نمی شد، بلکه هیچ نهاد دولتی به جز نیروی نظامی برای نظارت بر مردم عشایر وجود نداشت. خوانین و توانمندانی ایلی، برای تعلیم کودکان خود، معلم سرخانه داشتند و هزینه این معلمان را پرداخت می کردند. ولی مردم عادی قدرت تامین هزینه های معلمین سرخانه را ندشتند. و به همین دلیل فرزندان آن ها از دسترسی به سواد بازمی ماندند.
بهمن بیگی می گوید ؛ آن چه من می خواستم، تعمیم این مکتب ها و مدارس خصوصی بود. می خواستم که نعمت سواد عمومیت یابد و همگانی شود تا فقیر نیز مثل غنی و چوپان زاده هم مانند خان زاده بر این سفره کریم بنشیند . وی تلاشی را آغاز که این کمبود را به ترتیبی حل کند. وی با توسل به خوانین درجه دو(نه سران و رهبران ایل) و ثروتمندان طایفه ها ، حمایت آن ها را برای تامین حقوق تعدادی معلم را به دست آورد و چندین مدرسه در میان عشایر راه انداخت. این روش در مدارس محدود اولیه موثر و مفید بود، اما در درازمدت دچار مشکل شد. و مشارکت کنندگان از تامین حقوق آموزگاران خودداری کردند و همکاری مردمی با وی قطع شد. بهمن بیگی با تلاش بی امان خود، سرانجام وزارت فرهنگ را قانع و راضی برای تامین بودجه این مدارس نمود. طرح وی که به کمک کارشناسان اصل چهار تهیه و تدوین شده و مناسب برای کوچ روی بود سرانجام به تصویب دولت رسید و از این تاریخ بهمن بیگی رسما از طرف دولت مامور اجرای طرح آموزش در میان ایل قشقایی شد و بعدا به درخواست دولت آن را به تمام عشایر ایران توسعه داد و به مدت سه دهه آن را اجرا و مدیریت کرد.
نظام آموزش عشایر در کشورهای متعددی در جهان سوم، توسط دولت های گوناگون برنامه ریزی و به اجرا درآمده است، اما هیچ یک از آنان به اهداف تعیین شد خود دست نیافته و موفق نشدند. نظام آموزش عشایری ایران تنها نظام موفق در آموزش عشایری است. به همین دلیل مورد توجه بسیاری از نهادها و سازمان ها و پژوهش گران در ایران و جهان قرار گرفته است.
در مورد فعالیت های بهمن بیگی در طول نیم قرن گذشته،سخن های فراوان گفته و نوشته های زیادی به قلم کشیده شده و چندین پژوهش میدانی در این مورد صورت گرفته است که هریک بخشی از فعالیت های مختلف نظام عشایری را از زوایای گوناگون منعکس می کند. اما جای یک پژوهش کلان برای ارزیابی دستاوردها و از دسترفته های این نظام هم چنان خالی است.
با توجه به زمان راه اندازی و توسعه این نظام در دهه سی در ایل قشقایی است که تحولات سیاسی آن دوره، نظام سنتی ایل را در هم شکست و حمایت اصل چهار آمریکا از این برنامه و در پی آن؛ توصیه اصلاحات ارضی در کشور توسط دولت آمریکا، که نقش مخربی را در زندگی کوچ روان پدید آورد. شاید یاد آور تاریخی نظام آموزش و تقسیم زمین های سرخ پوستان در آمریکا ست. به علاوه انتخاب گروه کارشناسان اصل چهار آمریکا، به ویژه نظام آموزش عشایری؛ از میان کسانی که مقیم در ایالت سرخ پوستان بوده و تجربه هایی در تحقیق و اجرای این فعالیت ها داشتند، شک و تردیدهایی را در مورد اهداف آمریکا و بعد از آن دولت کودتای پس از 28 مرداد برای حمایت و توسعه این نظام آموزشی در میان عشایر پدید آورده است که تاکنون در ایران مورد بررسی چندانی قرار نگرفته است.
نویسنده تلاش کرده است که اطلاعات لازم را در رابطه با اهداف نظام آموزش عشایر؛ از دیدگاه دولت مردان ایران و رهبر این نظام آموزشی(محمد بهمن بیگی)، چگونگی راه اندازی، توسعه و مدیریت این مدارس و سایر عوامل سیاسی و اجتماعی مرتبط با آن را جمع آوری و طبقه نموده، ارائه دهد، تا امکان بهتری برای ارزیابی؛ نقش و تاثیر نظام سواد آموزی را در دگرگونی اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی مردم قشقایی، که هدف اساسی این کتاب است، فراهم نماید. علاوه بر تسهیل دستیابی به هدف مزبور، کوشش بر این بوده است که، پاسخ هایی هم برای پرسش های زیر پیدا کند:
· آیا سیاست های دولت مردان آمریکا و استفاده از گروهی که تجربه و دانش زیادی در مورد دگرگون سازی فرهنگ سرخ پوستی داشته اند، از جمله گلن گیگان که تز دکترای خود را در مورد نظام آموزش سرخ پوستان نوشته بود و اعزام کارشناس مشابه ایشان، به ایران؛ برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ای مشابه دگرگونی فرهنگ سرخ پوستان برای از بین بردن فرهنگ قوم قشقایی و ایرانیزه کردن عشایر قشقایی ایران بوده است؟
· آیا اعزام بهمن بیگی به ایالت یوتا در آمریکا؛ برای مشورت با کارشناسان «آموزشی» دانشگاه آن شهر، که مسلط به نظام آموزشی سرخ پوستان،بودند برای استفاده از آن تجارب برای پیاده کردن همان شیوه مدارس سرخ پوستان در بین ایل بزرگ قشقایی بوده است؟
· آیا در طراحی ، اداره و مدیریت مدارس عشایری ایران از این مطالعات و تجربه سرخ پوستان استفاده شده است؟ و نظام آموزش عشایر ایران هم رونوشتی از شیوه آموزش سرخ پوستان در آمریکا بوده است ؟
· نقش اصل چهار در اختلافات بین سران ایل قشقایی و دولت در ۲۸ مرداد چه بوده است؟
· آیا قانون اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع و جنگل ها در ایران که به توصیه آمریکا در ایران اجرا شد، نیز همانند روش آمریکاییان که برای نابودی فرهنگی سرخ پوستان به اجرا گذاشته شده، برای ایران طراحی و توصیه شده بود؟
برای دستیابی به پاسخ های مناسب؛ این نوشته ها را با معرفی کوتاهی از ایل بزرگ قشقایی و شناختی از شیوه آموزش سنتی در کشور آغاز و در پی آن زندگی موسس و بنیانگذار این مدارس و حوادث تاریخی که بر وی و ایل بزرگ قشقایی گذشته است را در دوره معاصر مرور کرده و با انگیزه و هدف بهمن بیگی و دولت مردان ایران در راه اندازی این مدارس آشنا خواهیم شد.
حوادث مهمی که در طی دوران راه اندازی ابن مدرسه ها در کشور و ایل قشقایی رخ داده و بر آن اثر گذار بوده اند از جمله؛ کودتای بیست و هشت مرداد و سرنوشت سران ایل بزرگ قشقایی، ورق زده و بررسی می شوند.
در بخش های دیگری از این کتاب؛ راهبردها و مدیریت نظام آموزش عشایر و دستاوردهای آموزشی و اثر عوامل محیطی موثر برآن ها، همانند؛ تقش سازمان اصل چهار ترومن آمریکا که از حامیان اولیه این نظام آموزشی بوده، و تاریخچه و سبک مدارس سرخ پوستان آمریکا که مشابهت هایی با مدارس عشایر ایران داشته ، و بهمن بیگی قبل از گسترش مدارس قشقایی از آن ها بازدید کرده بود، ارانه خواهند شد.
اثرات انقلاب سفید و اصلاحات اراضی و ملی شدن جنگل ها و مراتع در دوران محمد رضا شاه را بر زندگی مردم قشقایی و مدارس عشایری را خواهیم شکافت.
رویداد انقلاب اسلامی و سرنوشت سران قشقایی و موقعیت موسس مدارس عشایری خود بخش دیگری از نوشته های این کتاب خواهند بود.
نقش مدارس عشایری در دگرگونی، فرهنگی – اجتماعی – سیاسی و اقتصادی قوم قشقایی و ارزیابی های اندیشمندان گوناگونان از نظام آموزش عشایری زینت بخش فصل هایی دیگری از مطالب کتاب می باشند.
در بخش های پایانی کتاب، زندگی بهمن بیگی بعد از انقلاب اسلامی و برخورد سران ایل بزرگ قشقایی بعد از بازگشت به ایران، با وی و سرانجام نظام مدارس عشایری از زبان ایشان باز گو شده است.
و فصل پایانی بخش کتاب به نام فرجام کار است که نگاهی به شرایط زندگی مردم عشایر قشقایی و تلاش های بهمن بیگی در این باره خواهد بود.
مولف سعی کرده است که علاوه بر دیدگاه نویسندگان مختلف در رابطه با مدارس عشایری و مدیریت آن، نقطه نظریات شخص بهمن بیگی را در حد امکان به دست آورده و آن ها را در هر یک از زمینه های مورد بحث جای دهد..
برنامه های نظام آموزش برای سواد آموزی کودکان عشایری و موسسات مختلف وابسته به این نظام در میان عشایر قشقایی دگرگونی های زیادی در نحوه زندگی، باورها و رفتارها و موقعیت اجتماعی این قوم ایجاد کرده است. گروهی این دگرگونی ها را تبدیل ساختار اجتماعی قشقایی از «طبقاتی» به «شایسته سالاری» ارزیابی کرده و آن را عاملی برای بروز استعدادهای مردم دانسته اند که سبب بهبود سطح زندگی مردم و ارتقاء جایگاه اجتماعی آنان شده است. این دستاورد را مهمترین هدف مورد نظر بنیان گذار نظام آموزش (بهمن بیگی) به شمار می آورند و به آن ارج می گذارند. برخی نیز این دگرگونی را ضرورت زمان دانسته و معتقدند که زندگی مدرن (مدرنیته) با قدرت اعجاب برانگیزی پیش می رود و سنگرهای بومی و قومی را یکی پس از دیگری تسخیر می کند. ایستادن در برابر این مدرنیته برخلاف رود شنا کردن است و چشم پوشی بر ضرورت تاریخ و تحولات اجتماعی می باشد.
پاره ای نیز اجرای این نظام را به زیان فرهنگ و هویت مردم قشقایی ارزیابی می کنند. و بر این باورند که؛ زبان و فرهنگ دیرینه قشقایی که معرف هویت و شناخت آن بوده مورد تهاجم شدیدی قرار گرفته که بازسازی آن را غیر ممکن می دانند. و این لطمه را بزرگترین از دسته رفته نظام آموزش عشایر به شمار می آورند..
امیدوارم که خوانندگان با توجه به شرایط اجتماعی – سیاسی و امکانات موجود در دوره راه اندازی این نظام، و اطلاعات گردآوری شده در این کتاب، در مورد دستاوردها و از دست رفته هایش؛ برداشت مناسب را برای ارزیابی به دست آورند.
به امید روزهای بهتر برای زندگی قوم و مردم قشقایی در ایران و جهان
نوروز دّرداری(فولادی)
اتاوا- کانادا -آذرماه 1391