قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

ارزیابی نظام آموزش عشایری ایران با مدیریت محمد بهمن بیگی

ارزیابی نظام آموزش عشایری

هرچند که هدف دولت در این برنامه فراهم کردن  زمینه های

 لازم برای «اسکان» عشایر بود، اما متولیان این نظام

 در ایران برنامه را به ترتیبی طراحی کرده بودند  که

کاملا با شرایط زندگی عشایری مطابقت داشت

 و به شکل باور نکردنی عملی بود.

Pauline Heron

 

نظام آموزش عشایری نه تنها در امر سواد آموزی کودکان و نوجوانان عشایری نقش اساسی و بسیار موثر داشته است بلکه دگرگونی های مختلف و ژرفی هم در بخش فرهنگی، اجتماعی - اقتصادی مردم قشقایی و سایر عشایر ایران پدید آورد.قضاوت و ارزیابی در مورد نظام آموزش عشایر نیاز به یک پژوهش بنیادی با مشارکت کارشناسان مختلف آموزشی، فرهنگی و اجتماعی دارد.  به سبب فقدان چنین تحقیق جامعی، در این بخش از کتاب، سعی شده است که نظریات پژوهشگران گوناگون با دیدگاه های متفاوت جمع آوری و ارائه شوند تا بتوان اطلاعات لازم را برای بررسی دستاوردها فراهم نموده و قضاوت را در این مورد تسهیل نماید.

 

گزارش کارشناسان دانشگاه «بریگهام یانگ» در مورد مدارس عشایری قشقایی

کارشناسان دانشگاه «بریگهام یانگ» [1] در ایالت آریزونا که ماموریت های گوناگونی از طریق سازمان اصل چهار را در ایران  بر عهده داشتند  در سال 1960 (1339ش) گزارش مبسوطی در مورد عملکرد این سازمان در ایران در رابطه به بخش های مختلف تهیه کرده و انتشار داده اند. از جمله مواردی که در این گزارش ها منعکس شده است، بخش اصلاح و بهسازی آموزش در ایران از جمله آموزش عشایری در فارس است. گزارش زیر در مورد ماهیت و ضرورت نظام سواد آموزی، راه اندازی مدارس عشایری و شرایط آن توسط یک گروه ده نفره از کارشناسان این دانشگاه تهیه شده است.

"در طرح جامع بهبود و بهسازی نظام آموزش در ایران، به برنامه آموزش عشایر ایران نیز باید اشاره کرد. این برنامه  آموزشی بخشی از یک طرح جامع بود که باید از طریق تاسیس و راه اندازی مدارس عشایری اجرا می شد. نتایج حاصله از این برنامه موفقیت آمیز بود و هست. سازمان اصل چهار در پاییز سال 1951 (1330) دفتری در شهر شیراز مرکز استان فارس افتتاح کرد. .به زودی یکی از خان های طوایف قشقایی(محمّد بهمن بیگی– م) به بخش آموزش این دفتر مراجعه کرد. وی برای راه اندازی مدرسه برای طوایف خود که فاقد هر گونه تسهیلات آموزش سواد آموزی بودند، از سازمان در خواست همکاری و مساعدت نمود.

بعد از مشاوره با مسئولین ایرانی و آمریکایی یک  بررسی و آمار گیری جامع از شرایط موجود عشایر در استان فارس به عمل آمد. پس از کسب اطلاعات لازم از وضعیت  و امکانات موجود در این بررسی، نیازها و منابع مورد لزوم برای تاسیس این مدارس بر آورد و مشخص شد. بر اساس این مطالعه یک پیشنهاد برای راه اندازی (چادر مدرسه) های عشایری تهیه و به وزارت فرهنگ ایران ارائه گردید. این امربرنامه ریزی و اجرای فعالیت های زیر در پی داشت:

.1دوره آموزش ابتدایی(کلاس های اول تا چهارم)

برای این بخش از آموزش در میان عشایر ایران پیش بینی شده بود که در مناطقی که قبلا توسط کارشناسان بررسی کننده، تعیین و مشخص شده بودند، تعداد یک صد و بیست مدرسه (سیار) تاسیس و راه اندازی شوند. باید یاد آوری کرد، هر چند این مدارس (سیار) نامیده می شدند، اما به صورتی آن ها تا حدودی ثابت بودند.  هنگامی که ایل ها در زمستان و در قشلاق خود بودند، و به صورت میانگین هر ماه یک کوچ و جا به جایی داشتند, در نشیمن گاه تابستانی این جا به جایی کمتر بود. محل و مکان مورد نظر برای مدارس به جای ساختمان «چادر» در نظر گرفته شده بود. به جای استفاده از میز و نیمکت، برای نشستن شاگردان، استفاده از قالی توصیه شده بود.  به هر یک از دانش آموزن  یک جعبه ای داده می شد که این جعبه هم برای نگهداشت وسایل مدرسه و هم به جای میز نوشتن می شد از آن استفاده کرد. شاگردان هنگام کوچ، مسئولیت حمل و نگهداری از این جعبه را  خود بر عهده داشتند.

در این گزارش پیشنهاد شده بود که: اصل چهار میز تحریر، چادر، کتاب ها، تخته سیاه قابل حمل،و لوازم مصرفی مدرسه را در دوره آزمایشی و راه اندازی این مدارس تامین خواهد نمود. مواد و برنامه های درسی، همان موادی خواهند بود که وزارت خانه برای سایر مدارس شهری کشور تدوین کرده است. برای تدریس در این مدارس، استفاده از معلمان عشایری و شهری و روستاهای مجاور ایل در نظر گرفته شده و مجاز قلمداد می شدند. از آن جا که زبان عشایر(قشقایی) ترکی است، اما برنامه های دولتی در مدارس فارسی بود،  بنا بر این تدریس و آموزش، سخن گفتن و نوشتن به زبان فارسی  در کلاس های  آموزشی در دوره های شش سال اول  توصیه و تاکید شده بود.

زمان و مدت تحصیل در این مدارس به دو دوره تقسیم شده بود. کلاس های بهاره، از15 ماه می(25  اردیبهشت) تا 31  اگست(9 شهریور) و بخش دوم دوره های زمستانی که  از15 اکتبر( 24مهر ماه) تا (10  فروردین) بود. جمع دو دوره فوق برابر با 9ماه تحصیلی بود که با مقررات آموزشی وزارتخانه هم آهنگ شده بود.


 مرحله دوم: آموزش کلاس های پنجم تا نهم

چهار سال قبل از ورود، اصل چهار به ایران، وزارت فرهنگ، بنای سه ساختمان را برای آموزش شبانه روزی شاگردان عشایری در فارس آغاز کرده بود. در گزارش ما، پیشنهاد شده بود که این ساختمان ها تکمیل و برای دوره دبیرستان عشایری مورد استفاده قرار گیرند. این مکان ها برای کلاس های پنجم تا نهم بوده و مدارس عشایری تامین کننده داوطلبان تحصیل در آن باشند. دانش آموزان بعد از تکمیل این دوره می توانند به مدارس معمولی رفته و یا با دیدن دوره های آموزشی یک ساله برای آموزگاری در مدارس عشایری استخدام شوند., و به این وسیله آموزگاران لازم برای  چادر مدرسه های ایلی تامین شود.

.2انتخاب آموزگاران و آموزش آنان

فرهنگ و رسوم مردم شهری و روستایی با عشایر متفاوت است. چنانچه قرار باشد که مدارس عشایری، وسیله ای باشد برای رفع این تفاوت ها، آن ها باید وسایل و روش های این فرهنگ و عادت های زندگی دوگانه را به کار ببرند. و مدارس باید منعکس کنند آن ها باشد. به همین دلیل, از یک طرف, پیشنهاد شده بود که آموزگاران مورد نیاز این مدارس از میان هر دو گروه (روستایی و عشایری) انتخاب و به کار گرفته شوند. و تلاش شود که اکثریت این معلمان از میان با سوادان عشایری و بقیه از روستا ها برگزیده شوند. از آن جا که با سوادان عشایری، دارای تحصیلات شش یا هفت ساله ای بودند، این برنامه دارای کمی و کاستی هایی  برای اجرا  داشت. از طرف دیگر, افراد روستایی دارای سواد بیشتر بودند. کمبود های کیفی سواد هر دو گروه را می شد که از طریق برنامه های آموزشی در دوره راه اندازی و متعاقب آن در دوره تعطیلات مدارس بهبود بخشید. بنا براین, تصمیم گرفته شد که یک طرح آموزشی به اجرا گذاشته شود و سازمان اصل چهار هزینه های دوره آموزشی را تامین نماید. مسئولیت پرداخت  حقوق معلمان در هر یک از طوایف ایل قشقایی بر عهده خوانین همان طایفه خواهد بود.

برای حصول اطمینان از تامین آموزگاران لازم برای مدارس عشایری، مقرر شد که یک دوره آموزشی یک ساله برای داوطلبان معلمی از میان درس خوانده های مدارس سیار، ایجاد شود و آن ها را برای آموزگاری تربیت نماید و به این وسیله آموزگاران لازم برای آینده این مدارس تامین و فراهم شوند. این تصمیم منجر به تاسیس مدرسه شبانه روزی عشایر در شیراز گردید.  محتوی آموزشی با تکیه بر دوره های آموزش حرفه ای با توجه به مشکلات خاص و نیازهای چادر مدرسه ها تدوین گردید.

3. سرپرستی و نظارت

در این برنامه پیش بینی و موافقت شده بود که چهار نفر دیپلمه از میان باسوادان عشایری توسط وزارت فرهنگ به عنوان ناظران مدارس استخدام شده و پس از طی یک دوره آموزشی به کار گمارده شوند. این دوره آموزشی توسط  کارشناسان سازمان اصل چهار  طراحی و اجرا شود. این دوره آموزشی علاوه بر دوره هفت هفته ای بود که برای آموزگان قبلا تدارک دیده شده بود. همچنین وسیله نقلیه لازم برای انجام وظایف ناظران برای رفت و آمد به مناطق ایلی  توسط سازمان اصل چهار تامین و تدارک دیده شود.  آمد و شد. این گروه ناظران در میان مناطق عشایر نشین توسط اسب صورت می گرفت که تامین آن ها به عهده خوانین گذاشته شده بود. نظارت بر کار مدارس عشایری، متفاوت و جدا از نظارت بر سایر مدارس معمولی خواهد بود. بهمین دلیل موافقت شد که وزارتخانه، بخش ویژه ای در تشکیلات خود برای این ناظرین در نظر بگیرد.

پس از مباحث زیادی این طرح کلا، توسط مسئولان ایرانی و آمریکا یی بررسی و در ماه می 1953(اردیبهشت 1332) به تصویب مقامات دو طرف رسید  و برای اجرا به واحدهای مربوطه ایلاغ شد. به خوانین طوایف اطلاع داده شد که نسبت به انتخاب و استخدام معلمان حوزه خود، اقدام نموده و آن ها را برای گذراندن یک دوره آموزشی هفت هفته ای  به شیراز اعزام کنند. این دوره در اواسط  جولای (مردادماه) آغاز و تا نیمه دوم سپتامبر(مهرماه) ادامه داشت.

در این هنگام حکومت دکتر مصدق سقوط کرد. عشایر قشقایی با دولت جدید درگیری زیادی پیدا کردند و همین امر سبب شد که، تعداد چهل نفر از کسانی که دوره آموزشی معلمی را می گذراندند، به ویژه آن هایی که از روستا ها انتخاب شده بودند، حاضر به خدمت و انجام وظیفه در میان عشایر قشقایی نشدند و ترک خدمت کردند.به سبب شرایط نامساعد سیاسی در کشور,  توزیع وسایل و امکانات لازم به بخشی از تیره های قشقایی که حاضر به حمایت از دولت جدید نشده بودند، دچار تاخیر و مشکل شد. با همه ی این احوال، از تعداد یکصد و هفده مدرسه ای که برای راه اندازی برنامه ریزی شده بودند، شصت و یک مدرسه در ژانویه 1954( دیماه 1332) افتتاح و گشایش یافتند.  در فاصله تا ماه ژوئن همان سال (تیرماه 1333) هشتاد و سه مدرسه عشایری با موفقیت تاسیس شدند و به فعالیت خود ادامه دادند.


 خیلی زود متصدیان متوجه شدند که برای موفقیت این مدارس، معلمان عشایری برای رو به رو شدن و آمادگی با مسائل و مشکلات آموزشی و خدمت در میان ایل نیاز به آموزش های بهتر و بیشتری دارند. در میان مشکلات عدیده ای که وجود داشت، امور بهداشتی و نظافت، آشپزی، توزیع غذا، مداوای کودکان بیمار، و نگهداری از حیوانات فوری و ضروزی تشخیص داده شدند و در اولویت آموزشی قرار گرفتند.

برای پاسخ به این نیازها، برنامه ریزی مجددی  به عمل آمد و آموزگاران عشایری برای آموزش بیشتر به شیراز دعوت شدند. در هنگام کوچ پاییزه سال 1333 یک دوره هفت هفته ای برای آموزش معلمان تدارک دیده شد. در این فاصله  اجرای برنامه های کمک های فنی از  طریق کارشناسان سازمان اصل چهار مورد موافقت قرار گرفت و برای اجرا در کشور برنامه ریزی شدند. از طریق این برنامه ها،, کارشناسان سازمان مزبور، بخش های بهداشت عمومی، شرایط زندگی در خانه، کشاورزی و دام داری را در عشایر قشقایی مورد مطالعه و بررسی قرار دادند. در این بررسی ها از مشارکت و همکاری معلمان عشایری استفاده کردند.

در مردادماه 1333  تعداد نود و پنج نفر داوطلب برای دوره های جدید آموزشی برای آموزگاری ثبت نام کردند. ده روز اول دوره به بررسی مسائل آموزشی و مشکلات آن در عشایر اختصاص یافت. مواد آموزشی با استفاده از تجربه معلمان گروه اول در سال پیش تهیه و تدوین شده بود.. برخی از معلمان شیوه های ابتکاری خود را که برای رفع مشکلات و دردسرها ابداع کرده بودند در گزارش های خود منعکس کرده بودند که در این دوره مورد توجه و استفاده قرار گرفتند. به علاوه از ارزیابی آنان در مورد وسایل آموزشی  که بسیاز جالب و ارزشمند بود استفاده شد.

سه هفته بعدی دوره ی آموزشی، به سه بخش تقسیم و هر  بخش دارای سی و شش ساعت زمان برای آشنایی و آموزش بود. واحد هایی در مورد، بهداشت، اقتصاد خانواده و کشاورزی در برنامه پیش بینی شده بودند.  یک خانواده قشقایی، نیز همراه مسکن چادری، احشام و سایر داشته هایش در محل آموزش معلمان مستقر شده بود، تا برنامه آموزش و مشکلات معلمان مستقیما در زندگی این خانواده مورد آزمایش و بررسی قرار گیرند.

بعد از تکمیل دوره سه هفته ای، چهارده روز به آموزش امور بهداشتی، اقتصاد خانواده و کشاوری، از طریق بخش های سه گانه فوق به شاگردان مدارس و بزرگسالان اختصاص داده شده بود. تاکید بر آموزش عملی و کاربردی موضوعات مورد نظر بودند.

هر یک از گروه ها، کارگروه هایی در باره موضوع های مورد مطالعه خود تشکیل دادند و یافته های خود را به صورت نمودارهایی تهیه کردند. این نمودارهای تجربی به صورت سه کتاب مجلد شدند. که به نام های، «کتاب بزرگ کشاورزی ما» «کتاب بزرگ زندگی خانوادگی» و «کتاب بزرگ بهداشت ما» نامیده می شدند.

معلمان به ابزار و امکانات لازم برای نمایش و انتقال این اطلاعات به دانش آموزان مجهز شدند تا هنگام برگشت به طایفه و تیره خود از آن ها  در کلاس درس استفاده نمایند. به علاوه از همه ی آنان خواسته شد، که بنا به امکانات و شرایط محیطی خود، کار گروه هایی را برای بخش های «بهداشت»,  «زندگی خانوادگی» و «کشاورزی»  در محل خدمت خود،تشکیل داده و دست یافته های  جدید خود را به صورت نمودار تهیه و گزارش نمایند تا در آینده  از آن ها در تهیه کتاب های سه گانه فوق الذکر استفاده شود.[2]

این برنامه آموزش عشایری، در حال حاضر(زمان تهیه این گزارش سال 1339) به مدت شش سال است که به اجرا گذاشته شده است. این مدت برای ارزیابی دستاوردهای این برنامه در دگرگونی رفتاری روزانه عشایر کافی نیست. اما شواهد موجود نشان می دهد که این برنامه می تواند به مردم عشایر کمک نمایند تا آن ها خود را وابسته به جامعه ملی دانسته و علاقمند باشند که استانداردهای زندگی خود را بهسازی نموده و بهبود بخشند. [3]

یک معیار برای موفقیت برنامه مزبور استقبال زیاد مردم عشایر از این مدارس و افزایش شمار ثبت نام  کنندگان و حضور شاگردان در این مدارس سیار عشایری است. پس از شش ماه از اجرای برنامه مزبور، در هر یک از کلاس های عشایری چهارده شاگرد حضور داشتند. بعد از هیجده ماه از اجرای برنامه، میانگین شاگردان مدارس به هیجده نفر  رسید و تعداد مدارس به  هشتاد و سه مدرسه  افزایش یافت. بیست واحد از این مدارس تازه تاسیس بودند.

یک معیار دیگر برای ارزیابی  این مدارس این  بود که  شاگردان این مدارس در کنار مدرسه های سیار خود مزارع سبزی کاری راه انداخته و نگهداری می کردند و سرپرستان این مدارس از سبزی هایی که توسط شاگردان کاشته می شد استفاده می کردند. وزارت آموزش ایران و اداره آموزش استان در شیراز از این مدارس دیدن کرده و به برنامه عشایری اظهار علاقه و رضایت کرده بودند. برای مدتی وزارت آموزش قبول کرد که، نیمی از حقوق آموزگاران عشایری را بپردازد. آن ها هم چنین سرپرستانی را برای نظارت بر این برنامه انتخاب کردند. وزارت خانه مدارس شبانه روزی برای شاگردان را راه اندازی نمود  و برنامه های آموزشی برای تربیت معلمان مورد نیاز مدارس را تهیه کرد تا با استخدام این آموزش دیدگان آموزگاران لازم را برای مدارس سیار تامین نماید. با توجه به تمام قرائن و نشانه های موجود،, برنامه آموزش عشایر  به صورتی که در ابتدا راه اندازی و تداوم  یافت مورد توجه دولت قرار گرفته و ادامه خواهد داشت.


نتیجه گیری

شاید ما هیچ گاه قادر نباشیم که میزان تاثیر گذاری خود(سازمان اصل چهار) را در برنامه ها  و تلاش های خود در ایران را به طور دقیق ارزیابی کنیم. اهداف اصلی برنامه های آموزشی ما به سه قسمت تقسیم می شد:

.1روابط شخصی : چنانچه ما در ایجاد روابط حسنه شخصی شکست خورده باشیم، اساس و کلید حاصل کارمان از دست رفته است. کمک های فنی ضروری هستند، اما اگر مردم به ما و اهداف و مقاصد ما اعتماد نداشته و اعتباری قایل نباشند، تلاش های فنی ارزش چندانی نخواهند داشت.

.2کمک های فنی: برخی از کمک های فنی برای آموزش در ایران لازم و ضروری بودند و هستند. آموزش گران ایرانی به این کمک ها واقف و آن را لازم می دانستند. آن ها به فنون و مهارت های جدید نیاز داشتند. ما تلاش کردیم که آن ها را  در بخش های، ساختمان سازی مدارس، طراحی و ساخت، آموزش معلمان، تنظیم و بازسازی برنامه ها و محتویات درسی، و بهبود روش های تدریس کمک کنیم. موفقیت در این بخش ها منوط به داشتن فلسفه ای کارآ و مناسب آموزشی بود.

4.فلسفه آموزشی: تغییر بنیادی در تمام نظام آموزشی نیازمند یک فلسفه و تفکر جدیدی در همه بخش ها  بود. ایجاد و توسعه یک فلسفه تازه در میان متصدیان آموزش به سبب کمبود زمینه های لازم کار دشواری است. تجربیات ما دلگرم کننده بودند. ما به این حقیقت پی بردیم که  در صورتی که ما ایده ها و نظریات جدیدی را به معلمان ایرانی ارائه می کردیم و آن را تشریح و توضیح می دادیم,  آن ها بعد از وقوف از ارزش این ایده ها از آن ها استقبال می کردند. و غالبا پاسخ ما را چنین می دادند:« این مفهوم های جدید خیلی خوب و تشویق آمیز هستند. چرا این روش را به سرپرستان وزارت خانه در استان ارائه نمی کنید که آن ها هم به این امر واقف شوند. در صورت چنین کاری،, آن ها به ما اجازه خواهند داد که ما آن را مورد عمل قرار دهیم.»


این افراد مشتاق و علاقمند به بهبود کار هستند و از طریق علت و معلول   می توانند محاسن آن را دریافته و برای بهبود نظام آموزشی آن ها را به کار گیرند. ما کسی را در ایران پیدا نکردیم که مدعی باشد که نظام آموزشی در همه زمینه ها مناسب و بی عیب و نقص است. برعکس بسیاری بر این باور بودند که نظام آموزشی ایران نیاز به بهسازی و توسعه دارد. افرادی که دارای بینش و آگاهی آموزشی بودند به دنبال شیوه های نو برای بهبود این نظام بودند  و علاقه داشتند که شیوه ها و ایده های نو را که با فلسفه های مناسب مطرح می شدند فرا گرفته و آن را به کار بگیرند به شرطی که وزارت خانه درخواست های آن را رد و بایکوت نکند.

گزارش هایی که در حال حاضر[4] از دستاوردهای مدارس عشایری منتشر شده است، حاکی از آن است که مدارس عشایری یکی از موفق ترین نظام های نوآوری است که در این زمینه صورت گرفته و در تمام جهان منحصر به فرد است.[5]


ادامه خواهد داشت........



[1] Brigham Young  - University

[2]بنا به اظهار نظر دست اندرکاران و ناظران آن دوره:« این تصمیمات در حد ایده و نوشته بود.عملا اتفاقی نیفتادواولین معلمان که بعداز (چهل نفرشهری)60نفرروستایی وعشایری بودند که نام آنان  در کتاب دانشسرای عشایری  ازطلوع تاغروب نوشته امرالله یوسفی و محمد نادری دره شوری ثبت شده است ، ازسال 1335درمنازل بزرگان ایلی شروع به کار کردند.)

 [3]  بنا به نوشته امرالله یوسفی: «قبل از سال1335  گروه معلمان انسجام نداشتند ولی از سال 35 و در دوره اول دانشسرا در سال1336 تعداد60 نفر از آموزگارانی که قبلا بصورت نامنظم تدریس کرده بودند در دوره اول دانشسرا نام نویسی و شرکت کردند»

 

[4]  در این نوشته به گزارش های که در «حال حاضر» می رسد اشاره شده و به نظر می رسد که  درنتیجه گیری بالا  کارشناسان اصل چهار، نویسندگان این مقاله خود نیز بر این باورند که طرح اولیه شان شکست خورده..فقط ایده خوبی بوده.و در حال حاضر(یعنی بعد از خروج کارشناسان اصل چهار، مجری ایرانی طرح که بهمن بیگی بوده توانسته باخلاقیت فکری وهوش بالایی که داشته باتعامل و مدیریت بی نظیر. الفبا را نهادینه کند.

 

[5] Technical Aid an Investment in People” The Point Four Program in Iran” Brigham Young Unviversity 1960 .

cotributors: John E. Bean- Max J. Berryessa- Reed H. Bradford- J. Richard Brown -A. John Clarke- Boyd H._McAffeeA. Reed Morrill - John W. Payne -Dean A. Peterson - Kenneth H. Young

مدارس سرخ پوستان آمریکا و سیاست های سازمان اصل چهار و مدارس عشایری قشقایی در ایران

در بخش های پیشین این گفتار اهداف و روش های به کار برده شده توسط دولت امریکا برای از بین بردن فرهنگ سرخ پوستان را شرح دادیم. در بخش نهایی به دنبال این پرسش هستیم که ایا مدارس عشایری در ایران نیز چنین سیاستی را دنبال می کرد؟

به این ترتیب ما با سوابق مدارس سرخ پوستان و سیاست دولت مردان آمریکایی برای نابودی فرهنگ و باورهای مردم سرخ پوست آمریکا، و تبدیل آن ها به شهروند «اروپایی-آمریکایی» آشنا شدیم. همچنینسرخ پوستان  متوجه شدیم که اصل چهار در ایران بیشتر از کارشناسان دانشگاه یوتا در ایالت آریزونا استفاده می کرد. ایالت مزبور در نواحی سرخ پوستان واقع است، و مدرسه هوپی ها نیز در همین دیار قرار دارد.و بسیاری از کارشناسان اعزامی به ایران نیز دارای دانش و تجربیاتی در زمینه مدارس سرخ پوستان در آمریکا بودند. بنا بر این ما در برابر این پرسش ها قرار داریم:

.1 آیا سیاست های دولت مردان آمریکا و استفاده از گروهی که تجربه و دانش زیادی در مورد دگرگون سازی فرهنگ سرخ پوستی داشته اند، و اعزام آن ها به ایران، برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ای برای عشایر قشقایی ایران بوده است؟

 .2 آیا برنامه فرهنگی به ویژه برنامه آموزش، اصل چهار ترومن در ایران، بر پایه همان سیاست آموزش سرخ پوستان آمریکا طراحی و برنامه ریزی شده بود؟  

 .3 آیا اعزام کارشناس آموزشی آن (گلن گیگان) از دانشگاه یوتا به شیراز برای مسئولیت و هدایت مدارس عشایری برای پیاده کردن نظام مشابه ای با برنامه آمریکایی کردن سرخ پوستان، برای از بین بردن فرهنگ قوم قشقایی و ایرانیزه کردن آنان بود؟

 .4 آیا اعزام بهمن بیگی به ایالت یوتا برای مشورت با کارشناسان «آموزشی» دانشگاه آن شهر، که مسلط به نظام آموزشی سرخ پوستان،بودند برای استفاده از آن تجارب برای پیاده کردن همان شیوه مدارس سرخ پوستان در بین ایل بزرگ قشقایی بوده است؟

 .5 آیا قانون اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع و جنگل ها در ایران که گفته شده است، به توصیه آمریکا در ایران اجرا شد، نیز ناشی از همان شیوه مدیریت آمریکا برای نابودی سرخ پوستان، برای از بین بردن فرهنگ و نظام عشایر ایران طراحی و اجرا شده بود؟

 .6 آیا در طراحی ، اداره و مدیریت مدارس عشایری ایران از این مطالعات استفاده شده است؟

 .7 و آیا نظام آموزشی عشایر ایران هم رونوشتی از آن شیوه آموزش سرخ پوستان در آمریکا بوده است ؟

برای دستیابی به پاسخ این پرسش ها، ضروری است که با نیات و مقاصد اصل چهار در ایران و فعالیت های آن در میان عشایر قشقایی ،آشنا شده و با اهداف، سیاست ها، روش های اداره مدارس عشایری در میان ایل بزرگ قشقایی نیز آگاهی به دست آورده و دستاوردها و ارزیابی های گوناگونی که از این نظام به عمل آمده است را مطالعه و بررسی نموده وبا مقایسه این دو نظام «مدارس سرخ پوستان آمریکا و نظام آموزش عشایری ایران» قضاوت کنیم که آیا مشابهت هایی بین دو نظام آموزشی  عشایر ایران و سرخ پوستان آمریکا وجود داشته است یا خیر؟؟؟  این موارد در فصل های بعدی کتاب مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

بخش اول سیاست های عشایری دولت ایران

روش های  اولیه راه اندازی مدارس عشایری

قبل از راه اندازی مدارس در میان ایل، کارشناسان اصل چهار به همراه بهمن بیگی سفرهای متعددی به میان ایل  داشتند و اطلاعات جامعی تهیه کرده بودند. در این سفر ها با خان ها و کدخداهای طوایف مختلف قشقایی و باصری صحبت و مذکراتی صورت گرفته بود. بنا بر تمایل و اظهار علاقه و اعلام همکاری این خان ها و کدخدا ها فهرستی از طوایف گوناگون ایل تهیه شده بود. این فهرست بر اساس گزارش کارشناسان دانشگاه بریگهام یونگ صد - طایفه و تیره در ایل قشقایی و باصری را شامل می شد.  صورتی از این طوایف و اولویت بندی زمانی آن ها تهیه شده بود که مدارس باید بر اساس این اولویت بندی ها راه اندازی می شدند. مراتب با خان ها و کدخداهای هر طایفه اعلام و به توافق رسیده بودند.محل مدرسه ها چادرهای سفید رنگی بودند که می بایست در میان چادرهای سیاره عشایر بر پا شوند.مقرر بود که مدارس همراه ایل در ییلاق و قشلاق ها بر پا و هنگام کوچ بزرگ بهاره و پاییزه تعطیل باشند. به دلیل کوچ عشایر استفاده از میز و نیمکت برای این مدرسه ممکن نبود. برای نشستن شاگردان، استفاده از قالی و گبه توصیه شده بود. تخته سیاه کوچکی که قابل حمل در کوچ باشد نیز برای این چادر مدرسه ها پیش بینی شده بود.یک جعبه کوچک نیز برای نگهداشت کتاب و دفتر کودکان در نظر گرفته شده بود که شاگردان می توانستند از آن به جای میز استفاده کنند. شاگردان مسئول نگهداری و حمل این جعبه بودند. معلمینی که از میان عشایر انتخاب شده بودند، محل زندگیشان در چادرهای شخصی بود و کسانی که خارج از ایل بودند، مسئولیت تامین جا و مکان با سرپرستان طوایف و معمولا کدخدا و یا ریش سفید گروه بود. انتخاب محل نصب چادر مدرسه معمولا در کنار یا نزدیک چادر کدخدا یا خان بود.شاگردانی که چادرهای آن ها دورتر از مدرسه بود باید پیاده یا سواره خود را به این مدرسه ها می رساندند.

بهمن بیگی در مورد راه اندازی این مدارس می نویسد: «برای من و همکارانم تاسیس مدرسه عشایری آسان بود. با یک آموزگار، یک چادر، دو زیلو و مقداری خرت و پرت آموزشی مدرسه ای به راه می افتاد. مراسمی برای افتتاح به عمل نمی آمد. جشنی گرفته نمی شد. پرچمی بالا نمی رفت. تابلویی نصب نمی گشت و زنگی طنین نمی انداخت. ریش سفید قبیله خوش آمدی می گفت و معلم کار خود را آغاز می کرد. اگر هوا معتدل بود در چادر و گرنه در سنگ چین یا اطاقک کاهگلی درس می داد. بسیاری از مردم شناسنامه نداشتند. معلم از بچه ها شناسنامه نمی خواست. به تاریخ تولدشان کاری نداشت. هر بچه، هر نوجوانی را که زیر آسمان و روی زمین عشایری زندگی می کرد به مدرسه می پذیرفت. دانش آموزان با قد و قواره های کوتاه و بلند دور هم جمع می شدند و کار تدریس شروع می گشت. بعضی از نوجوانان که استعداد و شتاب داشتند دو سه کلاس را در یک سال به پایان می رساندند. عده ای از آن ها هم که گرفتار کارهای خانه و خانواده بودند، اجازه غیبت می گرفتند و در سر فرصت عقب افتادگی ها را جبران می کردند. پای مقررات به کوه و بیابان نمی رسید. به هر حال دبستان کوچک و کوهستانی ما با همین سهولت و سادگی بی هیچ گونه تشریفات و دنگ و فنگ پا به عرصه وجود نهاد.»[1]

 «شکل و شمایل این دبستان ها شور انگیز بود: چادر سپید در میان چادرهای سیاه با پرچمی سه رنگ به فراز دیرک های بلند آموزشگاه. پیشرفت بچه ها چشم گیر بود، بچه های ورزیده ای که با لباس محلی، چنته های کتابشان را به گردن می آویختند و گاه از فاصله های دور سوار بر اسب های بی زین و برگ به سوی مدرسه می تاختند.»[2]

دبستان های سیار چادری را در میان عشایر ایران بر پا شدند. شکل ظاهری این مدارس که در نوع خود در دنیا بی‏نظیر بود،توجه همگان را به خود جلب می‏کرد:چادری سفید در میان چادرهای سیاه به وسیلهء معلم و دانش‏آموزان برافراشته می‏شد  و دانش‏آموزان در زیر چادرها گرد آمده و به تحصیل دانش می‏پرداختند. در مورد تامین نیازهای مدرسه ها بهمن بیگی چنین گفته است:« سازمان ما نیاز به چادر مدرسه داشت. بادها و باران های بی رحم از طرفی و کوچ های پایان ناپذیر ایل از طرف دیگر چادرهای مدارس را می فرسود و پاره می کرد. کار عده ای از معلمان به وصله و پینه و دوخت و دوز چادرها کشیده بود. من برای رفع نیازهای شخصی و خصوصی به لکنت می افتم ولی در امور عمومی قلم و زبانم روان است. به سراغ منابع پولی کشور می رفتم. شرکت نفت بزرگترین آن ها بود. یکی از زمامداران این  شرکت عظیم توقف کوتاهی در شیراز داشت. دست به دامنش شدم و نامه ای گویا و مقاله مانند دستش دادم. پس از چند ماه، جواب نامه ام رسید با چهار چادر مستعمل. به زودی تنی چند از اعضای سازمان جهانی یونیسف به شیراز آمدند و چند دبستان عشایری را دیدند چیزی نگذشت که یک دستگاه اتوبوس با یک ماشین کتابخانه سیار در اختیارم گذاشتند. قدرتی و مجوزی برای استخدام راننده نداشتم و هر دو ماشین مدتی نزدیک به یک سال عاطل و بی ثمر ماندند. هنوز اعضای یونیسف نرفته بودند که هییأتی از مربیان آلمانی از راه رسیدند و چند مدرسه چادری عشایری را دیدند. ابتکار و فعالیت ما را ستایش کردند ولی از مشاهده تخته سیاه های نیمه شکسته و رنگ و رو رفته دبستان ها متاثر شدند. مدت کوتاهی گذشت و یک صد و بیست تخته بزرگ، با دوام و خوش رنگ به دستمان رسید. قابل حمل در ایل نبود. نجاری شیرازی هر یک را به چهار تخته سیاه کوچک تبدیل کرد.»[3]


ادامه خواهد داشت.



[1] به اجاقت قسم ص 92

[2] به اجاقت قسم ص 124

[3] بر گرفته به اختصار از صفحات 174 -176 به اجاقت قسم

 

سران شاهی لو چگونه بر ایل قشقایی حاکم شدند

 

سپاه شاهی لو و ایل قشقایی در کناره های خلیج فارس

شاه اسماعیل صفوی از سال ۸۸۱ تا ۹۰۳ خورشیدی ۹۰۸ هق – ۹۳۱ (برابر با۱۵۰۲ - ۱۵۲۴ میلادی) به مدت ۲۲ سال بر تخت شاهی ایران تکیه زده و سلطنت کرد. شاه اسماعیل صفوی با جلوس بر تخت سلطنت ایران  بار دیگر وحدت ملّی ایران را احیا کرد و مذهب تشیع را رسمیت بخشید و با اتکاء به نیروی قزلباش خود نه تنها توانست مدعیان داخلی را سرکوب کند بلکه در نبرد با ازبکان نیز در مرو (۹۱۶هـ .ق) پیروز از میدان بیرون آید اما در نبرد چالدران (۹۲۰هـ .ق) از رقیب قدرتمند خود عثمانیان شکست خورد . شاه شوریده خیال که خود را ظل‏الله و ولی و مرشد کامل می‏دانست، چنان پر و بال الوهی‏اش از این شکست درهم شکست که دیگر هرگز نتوانست کمر همت بر میان بندد و با «یا حق» و «یا هو»، تبرزین‏دارها و قزلباشان را در نبرد با کفار اذن جهاد دهد و فرش زمین را به عرش ملکوت بدل سازد. این شکست و درگیری‏ها سبب شد که او امکان توجه کامل به مسایل جنوب ایران را از دست بدهد.

بنابراین، همین عدم توجه شاه اسماعیل به مناطق جنوب بود که موجب شد آلبوکرکه پرتغالی را به طمع ثروت فراوان جزیره هرموز که - یکی از بزرگ‏ترین پایگاه‏های داد و ستد بین ایران، هندوستان، عربستان و سواحل جنوبی خلیج فارس بود- روی به خلیج فارس آورد . آلفونسو د آلبوکرکه (به پرتغالی: Afonso de Albuquerque) (زاده ۱۴۵۳ م در آلهاندرا، پرتغال- مرگ: ۱۶ دسامبر ۱۵۱۵ در گوا، هند) کاشف و دولت مرد پرتغالی است. پرتغالیها نخستین بار در سال ۱۵۰۶ میلادی (۸۸۵ خورشیدی) به سرپرستی ناخدا آلبوکرکه دریانورد مشهور پرتغالی وارد خلیج فارس شدند و پس از مدتی قشم، جزیره هرمز و گمبرون (بندرعباس فعلی) را کاملاً تصرف کردند.

در سیاست کشور داری شاه اسماعیل که  ایل های موجود را کوچک می دانست و در صدد برآمد که آن ها را گسترش دهد، اقدامات وی در این زمینه سبب گسترش و ازدیاد اقوام عضو قزلباشان شد. علاوه بر قزلباشان شاه اسماعیل «از اقوام مختلف ترک زبان که با هم قرابت و قوم خویشی نداشتند، گروهی را برگزیده و در یک سپاه ویژه به نام سپاه «شاهی لو» (وابسته یا طرفدارشاه) جای داد» [1].این گروه از خاصان شاه بودند و به صورت گارد محافظ شخصی شاه و زیر نظر وی عمل می کردند. جانی آقا و قاضی آقا اجداد ایلخانان انتصابی در ایل قشقایی از  قوم آق قویونولوها و از اعضای این سپاه در دوران شاه اسماعیل بودند.[2]

اللهوردی خان گرجی از اسرای گرجی بود که در زمان شاه طهماسب از گرجستان به ایران تبعید شد، به عنوان غلام وارد دربار صفوی شد . بنا بر نوشته پیتروزالاواله (جهانگرد ایتالیایی) الله وردی ارمنی و از گرجستان بودو پس از مسلمان شدن، در زمان شاه عباس اول به مقام سپهسالاری امپراتوری صفوی و حکومت ایالت فارس امپراتوری صفوی رسید و اقدامات فراوانی برای اعتلای فرهنگ و تمدن ایران انجام داد.نوشته اند که :« الله وردی خان(گرجی) وقتی مذهب شیعه را انتخاب کرد به طایفهشاهیلو که در آن زمان از وابستگان شاه عباس بـودند پیـوست و بعدها قـسمتیاز شاهیلوها به ایل قشقایی آمدهاند».[3]

 شاه اسماعیل هنگام فتح فارس در صدد برآمد که گروهی از ترکان را در این دیار در کنار خلیج فارس جای  داده و پایگاهی از عشایر ترکان به وجود آورد. برای این مقصود گروهی از ترکان قزلباش را به این ناحیه کوچ داد. از جمله این مهاجرین ا یل ذوالقدر بود. که سالهای متمادی حکمرانی فارس را بر عهده گرفتند.

 پس از ورود پرتغالی ها نیز شاه اسماعیل در صدد بر آمد که بر تعداد عشایر ترک نشین در این  ناحیه اضافه کند. بر اساس برخی منابع کناره های خلیج فارس در ایران برخی مانند بوشهر، فلاحیه و دورق و، قشم و بحرین و .... عرب نشین  بوده اند.و شاهان صفوی به خصوص بعد از ورود پرتغالی ها در صدد برآمدند که بتوانند پایگاهی از نیروی رزمنده خودی در این دیار شکل دهند .سند و نوشته ای در  این مورد در زمان شاه اسماعیل در دست نیست اما میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری در شرح سپاهیان در(جمیع بندرات فارس) می نویسد:  ... سیوم دورق که عرب چعب اند. و بنا بر آن که شغل سپاه گری- چنانچه باید و شاید در خشکی از آن ها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده. لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده در کوهستان های قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند، چنانکه نام ایلات مذکور زنگنه کرایلی و قشقه ای و ممسینی است.، چنانچه احوالات آن ها در احوالات کل ایلات شامل نوشته خواهد شد.»[4]

به علاوه روایت است که در زمان شاه اسماعیل و یا دیگر شاهان صفوی گروهی دیگر از ترکان از جمله تعدادی از سپاهیان خاصه خود شاه صفوی که ملقب به (شاهی لو) بودند را به دامنه های خلیج فارس که در آن زمان بخشی از ایالت فارس بود اعزام کرد.مستند خاصی در این باره در نوشته های تاریخی در دست نیست اما در مورد اعزام  گروهی از ترکان شاهی لو به جنوب کشور در دوره شاه اسماعیل چند روایت از بازماندگان این خاندان وجود دارد. از جمله:.

-          ماری ترز در کتاب شهسواران ایران خود نوشته است:« بنا به اظهار سران قشقایی شاه اسماعیل برای حراست از مرزهای جنوبی در برابر پرتغالی ها که جزیره هرمز را تصرف کرده بودند و به نواحی ساحلی ایران تاخت و تاز می کردند، ایل قشقایی را به ایالت فارس کوچ می دهد. [5]

-          محمد ناصرخان آخرین ایلخان قشقایی در دوران محمد رضا شاه، در گفتگویی با دکتر لویس بک، گفته است که :"« شاه اسماعیل یا یکی دیگر از شاهان صفوی یک یا چند نفر از اجداد آن ها را برای حکمرانی بر قبایل فارس اعزام کرده است تا از تاخت و تاز و تجاوز پرتغالی ها به ویژه از استقرار نهاد های تجاری و حضورشان در خشکی جلوگیری کنند.[6]

-          پیر اُبرلینگ فرانسوی در کتاب کوچ نشینان قشقایی فارس، چنین می نویسد: «در زمان شاه اسماعیل صفوی گروهی به فرماندهی فردی به نام امیر قاضی شاهیلو(شاهلی) قشقایی، برای گسترش مذهب تشیع به جنوب ایران و فارس آمدند و با متحد کردن دیگر قبایل چادر نشین فارس ایل قشقایی را به وجود آوردند. »[7] این نویسنده در این باره منبع خود را ذکر نکرده است.

بعضی از نویسندگان تاریخ قوم قشقایی،در نوشته های خود، تاریخ کوچ این گروه از «شاهی لو»ها و دیگر ترکان را از آذربایجان به جنوب ایران را به مهاجرت ایل بزرگ قشقایی نسبت داده اند. و نوشته اند که ایل قشقایی از آذربایجان به جنوب کوچ کرده اند. و برخی هم به شعر معروف مهاجرت ترکان در نواهای ایل قشقایی که  احتمالا مربوط به این جا به جایی ترکان (شاهی لو)می باشد استناد کرده  و نوشته اند که ایل قشقایی از آذربایجان به فارس مهاجرت کرده اند:

 

بو یول گدر تبریزه اوءتبریز عزیزه***

خدام بیر یول ور بیزه=== بیز گدگ اولکه میزه

دورنام گدیران کورد لارا === ینگی دان کهنه یورد لارا

**قوچ ایگید بداو آتلا را مندن اونا سلام ا و لسو ن

 

اما با توجه با پاره ای از اسناد ازجمله:

-          در روستای ساران بالا شهرستان سپیدان (اردکان) فارس وقف نامه ای بدست آمده است که تاریخ آن مربوط به سال ۷۰۱ ه ق است که در بخشی از این وقف نامه نام ایلات و تیره های عشایر فارس ذکر شده از جمله: کردان[8] چهار دانگه، کردان قراچه، کردان ارشلو و کردان قشغایی(قشقایی ) آمده است.[9]

-           نوشته تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی در باره قوم قشقایی که  مربوط به وقایع سال ۷۹۸ هجری قمری (۷۷۴شمسی ) است

این استاد به درستی نشان می دهند که ایل قشقایی قبل از تاریخ ۷۰۱ ه ق قمری یعنی بیش از سه قرن قبل از  دوره شاه عباس ((حکومت ۹۹۶ – ۱۰۳۸ ق / ۱۵۸۸ - ۱۶۲۹ میلادی)در دیار فارس سکونت داشته اند. 

بنا بر این اسناد ، قشقایان  قبل از سال ۷۰۱ هق یعنی بیش از یک صد و هشتاد سال  پیش از جلوس شاه اسماعیل بنیانگذار سلسله صفوی بر تخت سلطنت -در فارس حضور داشته اند و  قدمت حضور مستند قوم قشقایی  در فارس چند دهه قبل از پیدایش شاه اسماعیل و دولت صفوی در ایران بوده است. پس اعزام یا کوچ قشقایی ها از آذربایجان به فارس توسط سلاطین صفوی با مدارک و مستندات موجود هماهنگی و مطابقت ندارد.

این روایت های موجود در دوران صفوی مربوط به کوچ اولیه ایل  به فارس نیست بلکه این نقل انتقال در دوران شاه اسماعیل اشاره به  نصب و اعزام فرماندهان نظامی در بار شاه یعنی خاندان و اجداد صولت الدوله است که به فارس اعزام شده اند( نه مردم و طوایف مختلف ایل قشقایی).

این گروه اعزامی به فارس  از میان  ترکان (شاهی لو)  در دربار شاه انتخاب و مامور به فارس شده بودند. مانند سایر سران نظامی که حکمرانان مناطق مختلف ایران شده بودند این دسته نیز بعد از اعزام و استقرار در فارس  فرمانده ایل قشقایی شدند .(مشروح این فرمانفرمایی شاهیلو ها در ایل قشقایی در پی خواهد آمد.)

شاه عباس که در آرزوی برانداختن تسلط پرتغالی‏ها در خلیج فارس بود با عمال کمپانی هند شرقی به منظور برکنار کردن حریف از صحنه سیاست و تجارت متحد شد و سرانجام در این زمینه قراردادی منعقد کرد، قشم و هرموز را گرفت و شکست سختی به پرتغالی‏ها داد. . فرمانده سپاه ایران در این جنگها الله وردی خان و پسرش امامقلی خان بودند که به روایت سراینده (جنگنامه کشم ) وی ظرف مدت بیست روز سپاهی از اقوام مختلف ترک، کرد و لر گردآوری نمود و روانه قشم کرد:

 

سپاهی بشد جمع در بیست یوم -- همه سرور و میر و سالار قـوم

در آن جایگه لشکری جمع کرد -- چو پروانه همراه با شمـع کـرد

روان کـرد آن لشـکـر بی‏شـمار -- ز ترک و لر و کرد و از جمع یار[10]

 

در این کشمکش ها نیروهای انگلیسی به سربازان شاه عباس همکاری داشتند . امامقلی خان حاکم فارس و از سرداران منتسب به نیروی شاهی لوی صفوی بود، در آغاز بندر گمبرون (بندر عباس کنونی) را تصرف کرد و بعد از آن یک دسته از کشتیهای انگلیسی برای انتقال نیرو به قشم به خدمت او درآمدند.

 

در مورد استقرار گروهی از ترکان قشقایی در کناره خلیج فارس نوشته مستوفی به شرح بالاموجود است ولی در مورد خانواده یا نظامیان شاهی لو ذکری و سندی در دست نیست.به علاوه گروه شاهی لو محدود به یک عده سپاهی بودند که به صورت گروه محافظ و نظامی در خدمت شاهان صفوی بودند و شکل یک قوم یا قبیله را نداشتند  و جمعیت آنان هم زیاد نبود.

ولی این احتمال وجود دارد  و در مصاحبه ناصر خان قشقایی که قبلا اشاره شد نیز آمده است که شاه عباس گروهی از  سران سپاهی شاهی لو را همراه خانواده هایشان برای سرپرستی برخی از ترکان برای سکونت و همکاری با حاکمان آن منطقه اعزام کرده باشد.این عده در کناره های خلیج فارس همراه با قشقاییان و  ذوالقدرها که از زمان شاه اسماعیل در فارس  مقیم بودند به زندگی عشایری مشغول شده اند.

 


در نوشتار پسین:

حکومت  دودمان (شاهی لو)نسب بر ایل قشقایی



[1] چنانچه در بخش های بعدی مشاهده خواهیم کرد ایلخان قشقایی از همین شیوه برای ایجاد ایل عمله استفاده کرده است.

[2] Oberling, Pierre,1۹۷۴, the Qashqai nomads of fars, Mouton, the Hagueand pari

ملک منصور خان قشقایی در مصاحبه با خانم لویز بک تبار خود را شاهی لو و منتصب از طرف شاه معرفی کرده ولی؛ در کتاب خاطرات خود، نوشته است:« اجدادمان قشقایی الاصل و از خود ایل قشقایی بوده و مامور حاکم نبودیم.»

[3]  منوچهر کیانی -  قـاباخقلی خان قورتیا قیاقلی آقا اوریاد کشکولی - کتاب ماه تاریخ و جغرافیا , مرداد و شهریور 1۳۸۴ - شماره ۹۴ و ۹۵-  ایرادی در مورد  این نوشته کیانی به چاپ رسیده است  که نوشته شده است این  روایت کاملا نادرست است چون امام قلی گرجی بود..» از منبع مورد استفاده کیانی در این رابطه اطلاعی ندارم ولی این استدلال برای رد نوشته کیانی  کاملا ناوارد است. زیرا که شاهی لو طایفه یا ایل و قوم نبوده بلکه مانند شاهسون ها نیرویی بود که از همه طوایف در آن عضو می شدند. چه بسا که از گرجی ها هم در آن عضو بوده اند.م

[4] میرزا محمد حسین مستوفی :آمار مالی و نظامی ایران در 11۲۸ یا تفضیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین صفوی به کوشش محمد تقی دانش پژوه- ص ۴۰۴-

[5]     ترز، ماری  شهسواران کوهسار؛ سفرنامه نواحی جنوبی ایران و ایل قشقایی، ترجمه محمد شهبا، تهران، پیراسته.سال 1۳۷۶  ص ۸۳

[6] Naser Khan personal interview ۲۹ August 1۹۷۹ Tehran. He also recounted this story to Ullens de Schooten (1۹۵۴:۷۷) –Qashgha’i of Iran p ۴۶

[7] Pierre Oberling. “QAŠQĀʾI TRIBAL CONFEDERACY i. HISTORY”. In Encyclopædia Iranica. vol. 1. Bibliotheca Persica Press, July ۲۰, ۲۰۰۳

[8] کرٌد به کوچ نشینان اتلاق می شده است.

[9]صداقت کیش جمشید -مجله انسان شناسی شماره ۱۰ بهار و تابستان ۱۳۸۸

 

[10]   جنگنامه کشم و جرون نامه، به تصحیح محمدباقر وثوقی و عبدالرسول خیراندیش، تهران: 1۳۸۴،