قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

مروری بر تاریخ طایفه وندا از ترکان ایل قشقایی


تهیه و تنظیم از نوروز درَداری(فولادی)

 

مقدمه

کوچ نشینان در طول سه هزار سال گذشته همواره نقش فعالی در امور سیاسی و پاسداری از مرزهای ایران به عهده داشته اند. جامعه عشایری ایران در طی همجواری خود با جوامع روستایی و شهری دارای انواع تعاملات مسالمت آمیز و گاه خشونت آمیز بوده است. سران ایل های جامعه عشایری در برانداختن و تشکیل حکومت-های پیشامدرن در ایران نقش مؤثری داشته اند، تا آنجا که برخی محققان جامعه عشایری و نظام ایلی را یکی از موانع شکل گیری جامعه و دولت مدرن در ایران دانسته اند. تا قبل از تشکیل ارتش منظم، اصولاً ساخت ارتش های ایران به طور عمده به وسیله عشایر تأمین می شد. عشایر بدان سبب که گروه دائماً مسلح بودند، علیرغم قبول تبعیت از مرکز و شاه، عامل مهمّ تجزیه قدرت سیاسی مرکز به شمار می آمدند.

ایلات و عشایر ایران بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت کشور را تا دوران معاصر تشکیل می دادند و عمدتا در رشته دامپروری مشغول بودن و به مقتضای فصل و به علت کثرت تعداد گله ها و رمه های خود، در منطقه معینی تغییر مکان می دادند و کوچ می کردند تا همیشه از چراگاه های طبیعی برای تغذیه دام های خود استفاده کنند. جامعه عشایری ایران در طی همجواری خود با جوامع روستایی و شهری و گاها با سایر عشایر دارای انواع تعاملات مسالمت آمیز و گاها خشونت آمیز داشته اند.سران ایل های جامعه عشایری در بر انداختن و تشکیل حکومت های پیشا مدرن در ایران نقش موثری داشته اند و اکثر حکومت های ایران از میان ایلات و عشایر بوده است. در چند قرن اخیر حکومت های افشاریه، زندیه و قاجاریه از نوع این حکومت ها هستند.

 

کوچ اجباری عشایر توسط حکومت گران ایران

در عصر صفویه عشایر قزلباش اساس قشون این نظام را تشکیل می دادند. پس از شروع فعالیت های سیاسی شاه اسماعیل صفوی، ترکان دسته دسته از قبایل مختلف استاج لو، شاملو، تکلو، ذوالقدرها و ... به وی ملحق شدند.

پس از استقرار شاه اسماعیل بر تخت سلطنت ایران، این گروه ترکان که به قزلباش معروف شده بودند، در گوشه و کنار ایران بر امور چیره شدند.و پست ها و مقامات و املاک و اموال زیادی را صاحب شدند. شاهان صفویه از سرداران این ترکان برای مقامات کشوری و عشایری بهره می گرفتند. از جمله اینان ایلات ذوالقدر و شاهی لو بودند که به فارس و جنوب ایران فرستاده شدند. خاندان ایلخانان قشقایی از میان گروه شاهی لو(طرفداران شاه) یا همان شاهسون ها بودند.

علاوه بر این بخش از سیاست حکام صفویه، رویه کوچ اجباری هم رایج بود. از جمله:

-        شاه عباس اول برای جلوگیری از قدرت عشایر در برابر حکومت، به ویژه عشایر کرد نشین را تا حدود ۴۰۰۰۰ خانوار به خراسان کوچ دادند.طوایفی که امروز به نام زعفرانلو – شادلو و کیوانلو در خراسان ساکنند در زمان شاه عباس کوچانده شده اند.

در دوره نادرشاه در منابع مختلف از کوچ و اسکان عشایر مختلف گزارش شده است. از جمله تبعید گروه زیادی از قشقایی ها: « نادر شاه گروه زیادی از مردم عشایر قشقایی و تعدادی از خان های ایل را به مهاجرت و کوچ اجباری وا داشت و آن ها را از سرزمین های فارس بیرون راند. تا از همکاری آنان با سایر ایلات برای شورش و نافرمانی جلوگیری نماید.

-                ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﯾﺦ می نویسد در ﺳﺎل 1147 ق- ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺷﺼﺖ ﻫﺰار ﺧﺎﻧﻮار ایلات ﻗﺸﻘﺎﺋﯽ و ﺷﺎﻫﺴﻮن و اﻓﺸﺎر آذرﺑﺎﯾﺠﺎن را ﮐﻮﭼﺎﻧﯿﺪه در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﺎی داد .[1]

-                تاریخ فارسنامه ناصری ذیل وقایع سال ۱۱۵۹ ه.ق از کوچ ایلات رحیمی و شش بلوکی به خراسان نام برده شده است .

-                ملک منصورخان قشقایی در مصاحبه خود با خانم لویز بک، می گویند:«پاره ای از اعضای خانواده (شاهی لو) یعنی ایلخانان قشقایی در میان تبعید شدگان به خراسان بوده اند. و نادرشاه از اسماعیل خان و حسن خان در نبردهایش با هندوستان در سال 1738-1739 م(1150-1151 ه ق) استفاده کرده است.»[2]

-       کریم خان زند پس از آنکه زمام امور را در دست گرفت شیراز را به عنوان پایتخت برگزید و متجاوز از دوازده هزار خانوار از ایلات لرستان، بختیاری، کرمانشاهان و کهگیلویه (لیراوی‌ها) را در نواحی شیراز اسکان داد.

-        در دوره قاجار نیز گروه زیادی توسط آقامحمد خان تبعید شده اند که به آن ها اشاره خواهیم کرد.

 

ایلخان قشقایی چگونه در دوره قاجار به قدرت رسیدند؟

 

آخرین ایلخانی قشقائی محمد ناصرخان پسر اسمعیل خان سردار عشایر معروف به صولت الدوله بود. صولت الدوله پسر داراب خان پسر مصطفی قلیخان ( لشکرآرا)  فرزند جانی خان -  فرزند اسمعیل خان فرزند جانی آقا-  فرزند نامدار آقا-  فرزند بیگ محمد آقا فرزند صفرعلی آقا فرزند جانی آقا فرزند غازی آقا فرزند امیر غازی قشقائی از تیره شاهی لو بود.

خاندان شاهی لو که ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی از میان آنان برخاسته و بیش از سیصد و شصت سال بر مردم قشقایی حکومت کردند. از اولاد امیرغازی یکی از سرداران ترک زبان شاه اسماعیل صفوی بودند.

سران ایلات قشقایی همواره در تاریخ ایران توسط حکومت و با حکم حکومتیان به عنوان ایل بیگی خوانده می شدند.در دوره کریم خان زند آن ها از مشاوران شاه بودند و در دورانی نیز توسط کریم خان زند به صورت غیر مستقیم در دربار شاه در شیراز تحت نظر قرار داشتند ولی در همان حال در مجالس سلطان زند حضور پیدا می کردند. در همین دوران تحت نظر بودن، کریم خان نظارت بر رفتار و اقدامات آقامحمد خان قاجار را که او هم یکی از تحت نظر قرار گرفته ها بود، به اسماعیل خان قشقایی ایل بیگی قشقایی قرار داده بود.

 پسر جانی خان نیز از جمله شهر نشینان تحت نظر کریم خان زند بود.[3] به همین سبب وقتی آقا محمد خان از زندان کریم خان فرار کرد و لشکریانی بهمرساند و قدرتی گرفت برای انتقام ایام محبس خود به سوی منطقه گندمان که مرکز قشقایی ها بود حمله کرد. ولی اسماعیل خان و پسرش جانی خان قبلا خبر یافته و فراری شده بودند. آقا محمد خان دستش به ایل بیگی قشقایی نرسید ولی بسیاری از ترکان قشقایی را مجبور به کوچ به خراسان و تهران و خوزستان کرد.

 

فسایی در کتاب فارسنامه ناصری خود به نقل از روضه الصفا در این باره نوشته است:« در روز وفات کریم خان مغفور،(۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه. ق) نواب آقا محمد خان قاجار قوینلو، خلف الصدق حضرت محمد حسن خان نایب السلطنه که نزدیک به پانزده سال در شیراز به عنوان گروگان توقف داشت،و  پس از پیروزی بر مخالفان خود وی تهران را به پایتختی انتخاب کرد و در این شهر درسال 1203ق/1788م  (1167ش) بی آنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست ، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال 1200ق/1785م(1164 ش) آورده است.

 

بعد از فوت کریم خان زند- اسماعیل خان قشقایی و پسرش جانی خان با جانشینان وی همکاری نزدیکی داشتند ولی چون سر انجام آن ها بازندگان تاریخ بودند ، ایل بیگی قشقایی و مردم ستم دیده قشقایی بهای سنگینی نیز برای این مشارکت پرداخت کردند. سرانجان ایل بیگی قشقایی اسماعیل خان توسط یکی از  مدعیان سلطنت از خانواده زند  به نام علی مراد خان به قتل رسید . پس از کشته شدن اسماعیل خان فرزندش جانی خان رهبری ایل قشقایی را بر عهده گرفت. وی  نیز در همه دوران حکومت لطفعلی خان زند با وی همکاری داشت.  پس از شکست لطفعلی خان وی مورد تعقیب آقا محمد خان قاجار قرار گرفت و برای نجات خویش از شهر به میان ایل و دامنه کوه ها فرار کرد.

جانی خان از زمان به سلطنت رسیدن آقامحمد خان در سال۱۱۶۴ یا ۱۱۶۷ شمسی تا پایان حکومت آقامحمد خان ( که ده یا ۱۲ سال به درازا کشید) پناهنده به کوه و بیابان بود و نامی از وی در تاریخ این دوره دیده نمی شود.

 

 پس از آقا محمد خان برادر زاده اش فتحعلی خان جانشین وی شد. باباخان معروف به فتحعلیشاه پسر حسینقلی خان ، برادر اعیانی آقا محمدخان قاجار است.

در دوره سلطنت فتحعلی شاه به مدت بیست و دو سال اول حکومت وی  نیز از نام ایل قشقایی و ایل بیگی آن به نام جانی خان نامی در اسناد تاریخی دیده نمی شود. به این ترتیب جانی خان رهبر ایل قشقایی به مدت ۳۴ سال برکنار از رهبری ایل است یا که تاریخ در این مورد سکوت کرده است. جانی خان در اوایل ایل بیگی خوانده میشد. ولی سکوت تاریخ در سال هزار و دویست و سی و چهار هجری قمری- برابر با ۱۱۹۷ خ – شکسته شده و نامش در تاریخ ایران جای گرفته است او در همین تاریخ توسط سلطان قاجار فتحعلی شاه به لقب ایلخانی مفتخر و فرمانفرمای عشایر قشقایی شده است.  

در مورد حکم ایلخانی گری جانی خان قشقایی توسط فتحعلی شاه نوشته های متفاوتی در دسترس هستند از جمله:

1-    خاوری شیرازی، فضلالله بن عبد النبی - در تاریخ ذوالقرنین -  مینویسد : « فتحعلیخان پسر حسیقلیخان قاجارمعروف به باباخان ( و بعد شاه بابا) برادر زاده و ولیعهد آقامحمد خان مامور ( منصوب) به فارس میشود. یعنی در سال 1199 ه ق( 1163خ) هجری قمری فتحعلی خان قاجار فرمانروای فارس و بختیاری میشود. 

ولیعهد قاجار - فتحعلیخان تا شب شنبه بیست ویکم ذیحجه سال1211 ه ق( 1175خ)  که آقامحمد خان کشته میشود، والی و فرمانروای فارس و بختیاری بود.»

در زمانی که فتحعلی خان والی بود، با یکی از بانوان بختیاری به نام(زینت بیگم) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج حسام السلطنه قاجار  بود.در همین دوره محمد علی خان (پسر جانی خان رهبر ایل قشقایی) نیز با یکی از زنان بختیاری به نام بی بی پری ازدواج نمود. این دو زن یکی خواهر اسدخان بختیاروند و دیگری دختر وی بود.   بختیاروند یکی از کهن ترین خاندان های بختیاری است که طایفه او از حدود اواخرقرن پنجم هجری سابقه تاریخی سکونت در بختیاری را داشته ودارند. به این ترتیب یک ارتباط سببی بین سران قشقایی – بختیاری با ولیعهد قاجار در فارس پدید می آید.

پس از این وصلت ، ولیعهد به اعتبار وابستگی سببی بخوبی از نیروهای رزمی بختیاری و قشقائی در رسیدن به قدرت استفاده کرده است. شواهدی حکایت از آن دارد، که پس از این وصلت ایلخانی بختیاری یا حداقل طایفه هفت لنگ را به حیدر خان وپس از او به اسد خان بختیاری داده است، و به (جانی) خان قشقائی را هم به مقام  ایلخانی قشقائی رسانده است. .[4]

۲. فسایی در کتاب فارسنامه می نویسد:« در این سال [ ١٢٣۴ ق]: به توسط جناب حاجى میرزا رضا قلى نوائى وزیر مملکت فارس، اعلیحضرت شاهنشاهى، جانى خان قشقائى ایل‌بگى فارس را به لقب جلیل ایلخانى سرافراز فرمود و محمد على خان پسر او را ایل‌بیگى نمود و تا این سنه [ ١٢٣۴ ] ه ق (  1197  خ ): نام ایلخانى در فارس به کسى گفته نشده بود و در مملکت خراسان بزرگتر ایلات را ایلخانى مى‌گفتند.»[5]

۳. مظفر قهرمانی ابیوردی در این باره چنین می نویسد: جانی خان ایلخانی با داشتن فرزندان لایق و قابل با کمال قدرت بکلیه ایلات فارس بسلط می یابد، املاک و علاقجات خود را توسعه میدهد، بعضی از ایلات فارس از ممسنی و بویراحمدی و اینانلو و خمسه و کوهمره و محمد صالح و وندا را ضمیمه ایل قشقائی نموده طایفه چهارده چریک که یکی از ایلات مهم فارس و اغلب با ایل قشقائی مخالفت مینمودند مطیع و منقاد نموده اکثر طوایف آنها را بین ایلات قشقائی تقسیم و جزو جمع مالیات قشقائی نموده. مرحوم جانی خان و فرزندان و نواده او علاوه بر اینکه مدتی بکلیه ایلات فارس حکومت داشته اند اغلب حکومت های جزء فارس از جمله بهبهان، کازرون، دشتی، اردکان، آباده، قنقری و بوانات و ممسنی بعهده فامیل جانی خان بوده است ضابطی بلوک سرحد چهاردانگه و سرحد شش ناحیه و کامفیروز که اغلب املاک اربابی خوانین میشود در محدوده حکومت آنان قرار میگیرد. هم چنین ضابطی بلوک خنج و قیر و کارزین و میمند و صیمکان و بلوک خفر اغلب جزو جمع مالیاتی  (این) خوانین میگردد. حکومت جهرم، لشنی و چهار راه و آباده طشت، بیضا، ابزج، رامجرد و قریباً نصف محال فارس در قلمرو و تحت سلطه و اقتدار خوانین قشقائی و نصف دیگر بطور مساوی در تحت ریاست و تسلط خانواده قوام الملک شیرازی بوده است.[6]

 

فتحعلی شاه بعد از این که بیست و دوسال  از حکومتش می گذشت، جانی خان را در سال  ١٢٣۴ ه ق به لقب جلیل ایلخانى سرافراز نمود .  در دوره قاجار ایلات بختیاری و قشقایی به وسیله دو مقام رسمی ایلخانی و ایل بیگی که از خوانین همان ایلات توسط دولت انتخاب می شد و حکم حکومتی به نام آنان صادر می شد اداره می شد. رابطه دولت با ایل تنها در دست این دو مقام ﺣﮑﻮﻣتی بود و از نمایندگان و کارکنان دولت هیچ فرد دیگری در ایل وجود نداشت.

 

رابطه ایل قشقایی و ایل بیگی آن در این دوره از سلطنت فتحعلی شاه نامعلوم است و نوشته ای تا کنون  منتشر نشده است.

جانی خان  پنج سال پس از دریافت فرمان ایلخانی در سال 1239 ق(1202ش) در گذشت. ایلخان قشقایی دارای پنج پسر بود. پسر اول حاجى حسین قلى خان و پسر دویم جانى خان، محمد على خان و پسر سوم وی مرتضی قلی خان و فرزند چهارمش مصطفی قلی خان و پنجمین پسرش محمد قلی خان می باشد.[7]

محمد علی خان پسر جانی خان که سمت ایل بیگی را داشت، در همان سال ۱۲۳۴خ حکم ایلخانی را دریافت کرد. محمد علی خان سمت ایل خانی را به مدت سی سال در  دوران سلطنت فتح علی شاه، محمدشاه و ناصرالدین  شاه در اختیار داشت. محمد علی خان یکی از مقتدرترین رهبر ایلات در تمام خطه جنوب ایران به شمار می رود که در دوران صدارتش با  والیان فارس که دو تن از آنان فرزندان فتحعلی شاه بودند درگیری های زیادی داشته است.  محمد علی خان بعد از انتخابش به ایلخانی گری، توسط فرمانفرما در سال 1240 ق(1203ش) در اصفهان به حضور فتحعلی شاه معرفی می شود .

ازدواج های محمد علی خان با دختر یکی از سران بختیاری و همچنین دختر شاهزاده فرمانفرما والی فارس به تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی او کمک کرد و احتمالا به دلیل همین وابستگی و غرابتی که بین وی و والی فارس پدید آمده بود، فرمانفرما حوزه اقتدار ایلخان قشقایی را توسعه داد و بسیاری از طوایف مختلف را تحت نظر تشکیلات ایل قشقایی قرار داد. و در این دوره است که قدرت ایلخان قشقایی به کلیه ایلات در منطقه فارس گسترش می یابد.

محمد على خان ایلخانى از فرط کدخدایى و تن‌آسایى به توقف شیراز پرداخت و امورات ایل گردانى و وصول مال وجهات دیوانى و مهمّات زراعت و فلاحت و گردش در هر ولایت و ناحیت را محوّل به ایل‌بیگى، یعنى مرتضى قلى خان ساخت»[8]

همچنین گفته شده است که :محمد علی خان بیشتر ایام رهبری خود را در شهر تهران و شیراز به طریق اجبار اقامت داشت چون که به صورت گروگان  از طرف دولت نگهداری می شد.

در این دوره مرتضی قلی خان ( ایل بیگی) امور ایلی را بر عهده داشته و در حوادثی که در این مدت اتفاق افتاده وی نقش عمده ای در آن ها ایفا کرده است. مرتضی قلیخان مردی شجاع و لجوج و رشید  و بسیار ماجرا جو بود. در نتیجه غروری که داشته توجه ای به دستورها و فرمان های والی فارس و دیگران نداشته و جان خود را نیز به همین دلیل از دست داده است . مرتضی قلیخان چندین بار با بختیاری ها جنگیده و در خلال این زدو خوردها با ستاره بی بی که از فامیل محترم بختیاری بود ازدواج مینماید. حاصل این ازدواج فرزندی بنام اسدخان بوده است

پس از این آشنایی مختصر با وضعیت سران ایل قشقایی در دربار قاجاریه نگاهی خواهیم داشت به تاریخ طایفه وندا از ایل دره شوری در اتحادیه ایلات قشقایی در طول این دوره.

تعریف ایل- طایفه  و تیره در میان عشایر

-         ایل بزرگ - یا کنفدراسیون ایلی  = یک واحد سیاسی و اجتماعی بود که از اتحادیه ای میان چند ایل و طوایف وابسته به آن ها  تشکیل می شدکه تحت نظر یک حاکم و یا ایلخان اداره میشد. در این گونه اتحادیه ها، ایل های تابعه دارای استقلال و خود گردانی داخلی از جمله: نظم و انظباط ایلی، دریافت مالیات ها، توزیع مراتع و رسیدگی به اختلافات بین مردمی در میان ایل مربوط به خود است.

در روابط با دولت و سایر ایلات و مشارکت در جنگهای بین ایلات هماهنگ با ایلخان می بودند. مانند ایل بزرگ قشقایی در دوره سالهای پیش از ۱۳۰۰-۱۳۳۰ ش  که از اتحاد میان ایل های : دره شوری – کشکولی بزرگ – کشکولی کوچک – فارسیمدان و عمله و ششبلوکی تشکیل شده بود. بعد از درهم شکسته شدن تشکیلات عشایر قشقایی و خروج ایلخان قشقایی (محمد ناصر خان) و برادرانش پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کنفدراسیون قشقایی از هم پاشیده شد و از آن پس عشایر قشقایی به صورتی بدون ایلخان و کلانتر و خان اداره می شود. معمولا کدخدای هر طایفه یا تیره با سازمان عشایری که مدیریت عشایر را در مناطق مختلف بر عهده دارد امور عشایر را رتق و فتق می کند.

جمعیت عشایر (ایل قشقایی) بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۷ ش بالغ بر۱۷۹۷۷ خانوار که  ۹۶.۳۳۹ نفر جمعیت داشته است که ۴۹.۲۵۹ نفر مرد و ۴۷.۰۸۰  نفر زن بوده است.از این تعداد ۱۰.۱۶۱ خانوار که جمعیتی بالغ بر ۵۴.۸۲۳  نفر بوده است در استان فارس زندگی می کردند.

-        ایل یک واحد سیاسی و اجتماعی است که از اتحاد چند طایفه با حوزه فرهنگی، آداب و رسوم و تاریخ مشترک تشکیل می شود و معمولأ وجود نیا، سرزمین و منافع مشترک، توزیع متعادل مرتع و چراگاه، ایجاد انسجام درونی در مقابل جوامع همسایه و حفظ و بقای قدرت در بین این چند طایفه، زمینه ساز شکل گیری ایل است.   مانند ایل دره شوری – فارسیمدان و ..... سرپرستی ایل به نام کلانتر ایل نامیده می شد. مانند زیاد خان در ایل دره شوری و نادر خان در ایل کشکولی.

-        طایفه: مشخصترین و مهمترین چارچوب اجتماعی عشایر، طایفه است که شامل جماعتی است که غالباً  گروهی از آنان با هم خویـشاوندی دور و نزدیـک دارنـد و در چند یا چندین نسل پیش به طور نسبی یا سببی به مبنای مشترکی میرسند. ولی بنا به سیاست های ایلی کلانتران ایل معمولا برخی از افراد از طوایف و یا تیره های دیگر را نیز به حوزه جغرافیایی یک طایفه اضافه می کند. فرد عشایری در بیان وابستگی و تعلقش، غالباً از طایفه خـود نـام میبرد. طایفه از تیره های مختلف تشکیل می شود. مانند طایفه وندا که از تیره های : عشیرلو – یار امیری – پولادلو – میش مستیار (بسیار) و چراغ لو و .....  سرپرستی طایفه را یکی از خان های وابسته به کلانتر ایل بر عهده داشت. مانند حسن خان که خان طایفه وندا و چند طایفه دیگر در ایل دره شوری  را سر پرستی می کرد.

-        تیره - اساس تیره مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی واقعی و اصل و نسبی از خط صلبی (پدری) است که همبستگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دفاع از منافع افراد عضو را به عهده دارد. تیره نیز گروهی پدرتبار در ساختار اجتماعی ایلات و عشایر است که از چندین دودمان تشکیل شده است. افراد یک تیره به نام بانی آن که بین 5 تا 8 پشت پیش می‌زیسته، نامیده می‌شوند.

معنی واژه - وندا در لغت نامه دهخدا چنین آورده شده است:  به لغت ژند و پاژند، خواهش و خواسته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). و در کتاب اوستا به معنای  ستایش کننده -  نیایش کننده ذکر شده است.

طایفه وندا – در دوقرن گذشته: یکی از طوایف ترک در میان ایل هایی: دره شوری – کشکولی بزرگ و ایل عمله در کنفدراسیون (اتحادیه ایل بزرگ ) قشقایی بوده است. به علاوه طایفه ای به همین نام نیز در ایل رستم در میان ایلات لر در ممسنی وجود داشته است.

در مورد موجودیت طایفه وندا  دو نوشته ی مستند در دسترس می باشد:

1.     موجودیت طایفه وندا در دوران صفویه در ایران

صفویان در ابتدای کار هیچ‌گونه پیوند سببی و نسبی با شاکله‌ی ایلی و عشیره‌ای نداشتند، در جهت دوام و قوام سلسله‌شاهی خود ضمن این‌که از مساعی و یاوری ایلات مختلف بهره‌های بسیار نصیب برد، در مقابل جهت پیش‌گیری از هرگونه سرکشی و نافرمانی ایلات،  که حاکمیت آنان را آماج تهدید و بلا قرار ندهند، به تدریج دست به جابه‌جایی وسیعی در پیکره‌ی ایلات در سرزمین‌های گوناگون کشور زدند.

دکتر ناصر اشرافی نویسنده کتاب : نقش لرهای فارس نشین در حکومت زندیه و نقش ایل خان ممسنی و کهگیلویه در حکومت صفویه؛   جدولی بر اساس متن نامه شاه طهماسب اول به شیخ الاسلام شولستانات و متن کتاب ریاض الفردوس خانی( که این کتاب ریاض الفردوس خانی توسط محمدمیرک حسینی، قرن یازده قمری نگاشته شده است.) و سایر متون صفوی، تهیه کرده است که در آن جدولی  نشان داده می شود که:.

-        ۳۰ طایفه در ایلات ممسنی وجود داشته اند و از این ۳۰ طایفه – طوایف وندا و احمد و محمود از طایفه رستم وارد ایلات قشقایی شده اند. و اضافه می کند که: ذکر نام این طوایف در دوره صفوی و مقایسه فعلی آنها با طوایف ممسنی موجود، ثابت می کند که بسیاری از طوایف عهد صفوی هنوز با همان نام موجودیت دارند؛ ولی امکان دارد بعضی طوایف مهاجرت کرده و به جغرافیایی دیگری رفته باشند و یا بعضی طوایف، کوچکتر و ساختار ایلی آنها فرو ریخته باشد. طوایفی چون:زیلایی، نویی، رئیسی، خواجه، محمدصالحی، وندا، قایدی( و یا  بعضی طوایف چون ) بویراحمد، دشمن زیاری، چرام، رستم، بکش، جاوید گسترده شده باشند.

طایفه وندا و طایفه محمدصالحی - از تیره های طایفه رستم - درعهد پادشاهی فتحلیشاه –در مناطق  ماهورمیلاتی(میشون،بیدکرز،مهلاتون،باباکلان)،خشت،اردکان،-ممسنی(روستای-صالحی،بردنگان،مال محمود،قلعه کهنه)زندگی می کردند و طایفه – وندا - از تیره های ایل رستم در ممسنی بود و در این دوره لرزبان و بومی محل بودند. بعدا توسط فتحعلیشاه در اختیار جانی خان قشقایی قرار داده شده اند. به همین سبب این مناطق از حوزه اقتدار خوانین ممسنی خارج شده و در اختیار خان های قشقایی قرار می گیرد. [9]

2.       در کتاب (فارسنامه ناصری، جلد دوم ،ص 1560) نوشته شده که طوایف عهد قاجار :  در ایل های،  رستم ،بکش، جاوید ، محمد صالحی ،عباسی، فهلیانی، احمدو محمید، خسرو شرینی ، کمهر و کا کان ، کامفیروزی، رییسی،خواجه، وندا ، صالحونی ، طوایف ممسنی مسقر در بالاده کازرون ، مستقر در دشت شاپور ، بودند. - (فارسنامه ناصری، جلد دوم ،ص 1560)و( ایران وقضیه ایرانیان ، جلد دوم ، ص 251) و (سفرنامه ممسنی ،ص 61)

 

3.     علی اصغر صیادلک در کتاب قوم زند لک در ایل قشقایی* ص۱۹نوشته است

 

-        " - تیره های لر شامل : گشتاسب، فیلی ، جاویدی، جامه بزرگی ، وندا " می باشد.

 

4.     مظفر قهرمانی ابیوردی (نویسنده کتاب از باورد خراسان تا ابیورد فارس)- فرزند میرزا نصرالله خان قهرمانی ابیوردی ملقب به معین دفتر..منشی دفتر ضرغام الدوله قشقایی ( مرگ ضرغام الدوله ،در سال 1323 قمری    ( 1283 شمسی) بود و پس از فوت ضرغام الدوله. میرزا نصرالله خان منشی برادر کوچک تر او اسماعیل خان معروف به صولت الدوله قشقایی شد.

 وی در این کتاب. می نویسد:«جانی خان ایلخانی قشقایی [10] با داشتن فرزندان لایق و قابل با کمال قدرت بکلیه ایلات فارس تسلط می یابد، املاک و علاقجات خود را توسعه میدهد، بعضی از ایلات فارس از ممسنی و بویراحمدی و اینانلو و خمسه و کوهمره و محمد صالح و وندا [11] را ضمیمه ایل قشقائی نموده و طایفه چهارده چریک که یکی از ایلات مهم فارس و اغلب با ایل قشقائی مخالفت مینمودند مطیع و منقاد نموده اکثر طوایف آنها را بین ایلات قشقائی تقسیم و جزو جمع مالیات قشقائی نموده. مرحوم جانی خان و فرزندان و نواده او علاوه بر اینکه مدتی بکلیه ایلات فارس حکومت داشته اند اغلب حکومت های جزء فارس از جمله بهبهان، کازرون، دشتی، اردکان، آباده، قنقری و بوانات و ممسنی بعهده فامیل جانی خان بوده است ضابطی بلوک سرحد چهاردانگه و سرحد شش ناحیه و کامفیروز که اغلب املاک اربابی خوانین میشود در محدوده حکومت آنان قرار میگیرد. هم چنین ضابطی بلوک خنج و قیر و کارزین و میمند و صمیکان و بلوک خفر اغلب جزو جمع مالیاتی خوانین می گردد. »[12]

همزمان با این نقل و انتقال و بعدا نیز با انتقال مالکیت زمین های این ناحیه به خان های کشکولی در فارس این گروه با ترک زبانان قشقایی ادغام، همراه و هم کوچ شدند و درطول زمان گویش آنان نیز ترکی شده است. به ترتیبی که میتوان در میان تیره های تشکیل دهنده طایفه وندا: مردمانی از طایفه های ترک مانند- عشیرلو در ایل دره شوری – میش بسیار(میش مسیار) در ایل دره شوری – پولادلو و یارامیرلو از طوایف ترکان هستند که تحت ساماندهی تشکیلاتی ایل به طایفه وندا منتقل شده اند. -  تا یکی دو نسل پیش برخی از خانوارهای این گروه به نام «لر وندا» یا ونداهای لر تبار معروف بودند.

این دگرگونی در ایلات در دوره فتحلی شاه قاجار برای تضعیف ایلات لر و تقویت ایلات ترک در فارس صورت گرفت و بخشی از سیاست حکومت بود.

به این ترتیب طایفه وندا که  از دوران صفوی بخشی از ایل رستم ممسنی بود در زمان جانی خان قشقایی در سالهای قبل از ۱۱۹۷ شمسی یعنی  بیش از دویست سال پیش از حکومت منطقه ای ممسنی که تحت نظر ایلخانان لر بود جدا شده و خانواده های عشایری این طایفه لر بین ایلات دره شوری- کشکولی بزرگ و عمله در کنفدراسیون ایل بزرگ قشقایی تقسیم می شود.و در طول زمان اعضای لر زبان هم گویش آن ها به ترکی تبدیل می شود.

اما این داستان به همین جا خاتمه پیدا نمی کند. در زمان حکومت فرهاد میرزا در فارس یک بار دیگر ساختار ایلات در فارس در معرض تغییر تحول قرار گرفت. فرهادمیرزا معتمدالدوله (۱۲۳۳–۱۳۰۵ ه‍.ق) از شاهزادگان و دولتمردان عصر قاجار بود. فرهاد میرزای قاجار، ملقب به معتمدالدوله، فرزند پانزدهم عباس میرزا، فرزند فتحعلی‌شاه قاجار است ، او عموی ناصرالدین شاه قاجار، والی فارس و بنادر جنوب ایران، حاکم خوزستان، لرستان و کردستان بود. اردکان فارس تیول فرهاد میرزا بود. ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ ه. ق، حکومت فارس را به وی واگذار کرد. اقدامات مهم فرهاد میرزا در فارس ایمن کردن راه‌ها از دزد و راهزن بود، اما به نوشته حاجی سیاح، روشی که به کار بست اصلاً مناسب و درست نبود زیرا «به محض اینکه تهمت دزدی به کسی زده می‌شده‌است و قبل از اثبات جرم، تمام دارایی متهم ضبط و سر و دست او بریده می‌شد. رویهرفته وی مردی ظالم و سفاک و کینه جو بود که مردم فارس از ظلم وی به ستوه آمده بودند و بر علیه او قیام کردند. او در کار حکومت‌داری‌ نیز مدعی‌ بود که‌ قتل‌ عناصر طاغی‌ و گردنکش‌ به‌ دست‌ او، با حجت‌ شرعی‌ (تنفیذ فقها) انجام‌ گرفته‌ است. از او چنین نقل شده است که:

-        «برای‌ آدمهایی‌ که‌ کشته‌ام‌ در آن‌ دنیا از خداوند حق‌ می‌خواهم‌ و خدا باید به‌ من‌ اجر و مزد بدهد. [چه] اولا‌ً به‌ فتوای‌ علما بود، ثانیا برای‌ حفظ‌ نفوس‌ و دفع‌ شر‌ آنها از عفت‌ و عصمت، جان‌ و مال‌ مسلمین»

-         

طایفه وندا تنها طایفه ای نیست که از منطقه ممسنی به میان ایلات قشقایی کوچانده شده است بلکه: -کهواد:ساکن درطایفه عمله قشقایی، کشکولی بزرگ،کشکولی کوچک،بویراحمد علیا،کهگیلویه.

Ø     صالحونی:کشکولی بزرگ،بعضی روستاهای بکش.

Ø     کجر(قجر) :کشکولی بزرگ،شهر نور اباد.

Ø     ایلونی:کشکولی بزرگ. مال احمدی:عمله قشقایی

Ø     سارویی:عمله قشقایی، فراشبند، احمد و محمید:کشکولی بزرگ،اردکان ،ماهور.

Ø     _ طایفه محمد صالحی ، وندا ، احمد ومحمید ، گشتاسب ،کرشابی ، و سایر لرها از پایان صفوی تا عهد فتحعلیشاه حاکمان ماهور بودند و ماهور را  در دوره فتحعلیشاه به قشقاییان واگذار شده است.

 

سید پژمان حسینی نویسنده و پژوهشگر تاریخ در مورد از دست رفتن زبان لری در طایفه محمدصالح (که قبلا اشاره کردیم در زمان فتحعلی شاه به سران قشقایی واگذار شده بود) می نویسد:

-       «ورود قشقایی به منطقه ممسنی با جنگ های خونینی همراه گردید و باعث شد بسیاری از مناطق ممسنی را تحت تسلط خود دربیاورند. در جنوب ممسنی کشکولی ها بعد از ورود به منطقه ماهور جنگ های خونینی با طایفه بکش انجام دادند و اگر مقاومت طایفه بکش نبود کل آن منطقه الان در سیطره کشکولی ها بود. جنگ های طایفه بکش با کشکولی ها سبب شد تا آنها از منطقه بکش خارج شوند و تقریبا در سرزمین فعلی خود اسکان یابند. در منطقه کمهره و کاکان قاسم خان کشکولی توانست با خرید بعضی املاک و همچنین جنگ های خونین با طایفه رستم آنجا را تصاحب کند. در ماهور میلاتون طایفه محمدصالح رستم که به وسیله خانعلی خان از منطقه دهنو و کوپن بیرون رانده شده بودند، برای آنکه خاستگاه زمستانی را در مقابل طایفه کشکولی از دست ندهند، تابعیت کشکولی را پذیرفتند و زبان ترکی را جایگزین زبان لری خود کردند. تقریبا اکثر مردم بابامنیر و باباکلان و میشان و سایر مناطق ماهور از طایفه محمدصالح می باشند که اکنون به زبان ترکی صحبت می کنند.»

-       سیاست حکومت تا پایان حکومت قاجار مبنی بر محو و تضعیف لرهای فارس نشین بود، و بیشتر به طایفه ترک تبار قشقایی قدرت دادند بسیاری از مرغوب ترین و بهترین زمینهای ایل ممسنی در سر حدادات سرحدی نظیر کمهر ، کاکان ، اردکان ، دشت ارژن ، بیضا و گرمسیر نظیر اطراف کازرون ، بخش ماهور ، حومه گچساران و ... در دوره قاجاریه به اسماء مختلف به تصاحب قشقایی ها در آمده است[13] .

به این ترتیب  علاوه بر این که فتحعلی شاه قاجار بخشی از عشایر لر زبان از جمله طایفه محمد صالح و سر زمین طایفه وندا که در دست عشایر لرزبان منطقه و بخشی از ایل رستم در ممسنی بودند از سرپرستی خان های لر خارج و در اختیار خان های قشقایی قرار داد. بعد از فتحعلی شاه در دوران ناصرالدین شاه نیز بخش هایی از سرزمین ممسنی که در اختیار لر ها بود توسط خان های قشقایی به ویژه خان های کشکولی خریداری شد. تصرف این زمین ها سبب جابه جایی عشایر ترک زبان به سرزمین ممسنی و تا دامنه های خلیج فارس نزدیک بندر گناوه از جمله میشان و بابا کلان و منطقه چم شیر و منطقه نفت خیز گچساران در اختیار قشقایی ها قرار گیرد. به سبب گسترش سرزمین های مرتع دار ترکان زیادی از طوایف مختلف قشقایی وارد این طایفه وندا شده بودند و به طبع با ادامه وضعیت و کثرت ترکان زبان این طایفه ترکی قشقایی شد. و بخشی از آنان نیز همراه خوانین کشکولی به میشان و دشت میرزا و بابا منیر  و ...... اعزام شدند و در طول زمان ونداهای لر زبان در میان ساکین ترک زبان قشقایی مستحیل شد.

به دلیل نشیمن ترکان در این دیار در سال ۱۳۰۹ ش که  شرکت نفت در گچساران شروع به فعالیت کرد، قرار دادی با خان های قشقایی از جمله با کشکولی ها منعقد کرد و  هنگامی که رضا شاه در سال ۱۳۱۳ قرار داد اولیه دارسی را ملغی کرد.  پس از عقد قرار داد جدید که رابطه رضا شاه و صولت الدوله ایلخان قشقایی تیره شده بود. شرکت نفت با صلاحدید دولت قرار داد منطقه ای خود را با ملک منصور خان باشتی که مقیم باشت بود منعقد کرد و دست قشقایی ها از شرکت نفت بریده شد. در همین دوره طایفه وندا در دامنه های گرنگان و در کناره رود زهره در چم شیر قشلاق داشتند و تا سالهای ۱۳۴۴ که اصلاحات ارضی شروع به دادن اسناد مالکیت کرد هنوز گروهی از طایفه وندا در این دیار کشت و زرع داشتند که اینک بسیاری از فرزندان آنان در شرکت نفت گچساران و آقاجاری شاغل هستند.

 بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵وندا، روستایی از توابع بخش ماهورمیلانی شهرستان ممسنی در استان فارس ایران است. مردم این روستا از طایفه لرتبار وندا هستند‌.

این روستا در دهستان میشان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده‌است.

 

 

نویسنده این یادداشت ها از ترکان طایفه وندا  از ایل دره شوری ،متولد گچساران در حوزه جغرافیایی همین طایفه هستم.



[1] به نقل از مظفر قهرمانی همان ص 167

[2] Lois Beck – p-47

[3] برای اطلاعات بیشتر به کتاب رستم التواریخ محمد هاشم آصف رستم الحکما مراجعه شود

[4]  خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی - تاریخ ذوالقرنین -  محقق:افشارفر، ناصر - ناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٠ ص 888

[5] فسایی - فارسنامه ناصری ص 719  

[6] مظفر قهرمانی ابیوردی – کتاب از ابیورد یا ابوالورد فارس – چاپ الکترونیکی فصل هشتم –ص ۱۶۷-۱۶۹

[7] فسایی - فارسنامه ناصری فارسنامه ص 1100

[8] خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی - تاریخ ذوالقرنین -  محقق:افشارفر، ناصر -ناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٠-ص 888 تا 893

[9] دکتر ناصر اشرافی - بررسی فرهنگ و تاریخ لرهای ممسنی و کهگیلویه - وحدت بخش – قم  

[10] جانی خان : قشقایی در سال 1234ق برابر با سال ۱۱۹۷ خورشیدی ایلخان قشقایی بود.

[11]  تجزیه  این ایلات را می توان در سر شماری های سالهای 60 و 70 مشاهده کرد.طایفه وندا در هر سه ایل عمله  - کشکولی و دره شوری حضور دارد. م

[12] مظفر قهرمانی ص  169        

[13] میرزا فتاح خان گرمرودی، سفرنامه ممسنی، ص 144

ورود و حضور ترکان در فارس


در مورد حضور ترکان در فارس می توان به  حضور مردم و یک حکومت ترک به نام حکومت سُبکری (rieSübk)   از جمله نخستین دولت ترک در ایران پس از اسلام در قرن سوم هجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه اشاره کرد. سُبکری از ترکانی است که در حمله یعقوب لیث صفاری درسال ۲۵۶ هجری قمری به رُخد (شهری نزدیک سیستان) به همراه برادر خود به اسارت در می آید. تاریخ سیستان می نویسد: «به سیستان باز آمد و به راه اندر خلج و ترکان بسیار بکشت و مواشیشان بیاورد و برده ی بسیار آورد و سُبکری یکی از آن بندگان بود» [1]

زمانی که منشور خلیفه عباسی برای امارت شیراز به یعقوب می رسد برای تعیین والی شیراز با دولتمردان خود به شور و مشورت می پردازد و دولتمردان همه بالاتفاق بر صلاحیت سُبکری در این مورد تایید می کنند. «گفتند سُبکری که مرد باخرد است»

 یعقوب نیز حرف دولتمردان خود را پذیرفته و ولایت شیراز را به همراه خلعت های فاخری به سُبکری می دهد. جالب اینکه خود سُبکری در این جلسه مشورتی حضور نداشته است.

می دانیم که یعقوب در سال ۲۶۵ هجری از دنیا رفته است. بنابراین سُبکری مراحل پیشرفت را در دستگاه صفاری بسیار سریع طی کرده است. چرا که در کمتر از ۶ سال از اسارت به ولایت رسیده است. به همین جهت این احتمال وجود دارد که او قبل از اسارت به دست یعقوب لیث در دستگاه رتبیل شاهان یعنی شاهان ترک شرق سیستان با مسائل دیوانی و کشورداری آشنا بوده باشد. توضیحی در مورد کلمه رتبیل در اینجا ضروری به نظر می رسد. ملک الشعرای بهار مصحح تاریخ سیستان آن را به زنبیل تصحیح کرده است چرا که به عقیده وی «رتبیل با تحقیقاتی که نگارنده به عمل آورده نه به فارسی و نه هندی و نه به هیچ کدام < !؟> معنی ندارد» (تاریخ سیستان، ص ۱۲۱، پاورقی ش ۱)

نام این دولت، دولت سُبکری (rieSübkw) و پایتخت آن شهر شیراز بوده است که بر مناطقی چون کرمان,اصفهان و دیگر بخشهای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت اگر چه دولتی مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اینکه منشور امارت از خلیفه بغداد گرفته است و همچنین نقش مهمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت ترکان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملک الشعرای بهار به نقش دولت ترک سبکری در زوال صفاریان توجه داشته و می‌نویسد: « و این سُبکری شبیه طغرل کافر نعمت، غلام آل سبکتکین است که خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر برداشتند» [2]

این حکومت در سال ۲۹۹ با حمله مقتدر عباسی و شکست سُبکری به پایان میرسد. سُبکری با سپاه خلیفه در شیراز میجنگد و شکست میخورد و با سپاه خود به بم میرود در آنجا نیز جنگ سختی در میگیرد و دوباره سُبکری شکست میخورد و به ناچار با سامانیان وارد مذاکرده میشود. سامانیان از کمک به او طفره میروند لیکن در ظاهر وی را پناه می‌دهند اما در باطن با حکومت بغداد معامله کرده و سُبکری را که به مرو رفته بود دستگیر و دست بسته سوی بغداد می‌فرستند و نخستین حکومت ترکان در ایران بدینگونه به پایان میرسد.

 ابن خلدون تاریخ نگار مصری در کتاب خود بنام «تاریخ ابن خلدون» در باره وجود ترکان در فارس در دوره دیلمیان می نویسد:«بهاء الدوله  در سال ٣٨۴ ه ق(374شمسی)، به سردارى طغان ترک، سپاه خود را به خوزستان گسیل نمود. این سپاه به شوش رسید. یاران صمصام الدوله از آنجا بیرون رفتند، و طغان شهر را بگرفت. بیشتر سپاهیان بهاء الدوله ترکان بودند، و سپاه صمصام الدوله دیلمیان. علاوه بر آن افراد قبایل تمیم و اسد نیز با او بودند. صمصام الدوله با این سپاه روانه شوش شد، تا دمار از ترکان برآورد. چون شب فرا رسید، راه گم کرد، و چون صبح دمید، طلایه‌داران ترک آنان را بدیدند، و آمادۀ نبرد شدند و بر سر راهشان کمین گرفتند.

در این نبرد سپاه صمصام الدوله در هم شکست و بسیارى از سپاهیانش، یا در میدان نبرد، یا در اسارت کشته شدند .بهاء الدوله در واسط بود، که از ماجرا آگاه شد، و به اهواز آمد. طغان را در آنجا امارت داد، و خود بازگشت. صمصام الدوله به فارس رفت و از ترکان هر که در آنجا یافت بکشت-بقایاى آنان به کرمان گریختند، و از پادشاه سند اجازت خواستند، که در سرزمین او فرود آیند. او نیز اجازت داد و چون درآمدند به دیدارشان شتافت، و یاران خود را فرمود تا تیغ در آنان نهند و تا آخرین نفرشان را کشتار کنند»[3].

فارسنامه ناصری نیز در ذیل وقایع مربوط به سال ۳۸۵ ه-ق(374 شمسی)  چنین می نویسد:»" صمصام الدوله حکم کرد تا آنچه ترک در فارس است همه را کشتند و باقی ماندگان از طرف کرمان به جانب سند گریختند"[4]

 کسروی می نویسد:« ابن اثیر در سال ۳۹۶ لشکر فرستادن ایلک خان را بر خراسان و در سال ۳۹۷ لشکر کشی خود او و جنگهای محمود را با ایشان می نگارد. در هر دو جا نام ایل خلج و ترکان غز را میبرد که در خراسان در نزدیکیهای مرو نشیمن داشته و هوا خواهان محمود بوده اند. و چنانکه ما میدانیم طایفه دیگری از غزان  (جزاین طایفه غزان عراقی) در زمان محمود در خراسان نبوده اند پس از اینجا ست که آوردن  محمود این طایفه را به خراسان پیش از سال ۳۹۶ بوده و نوشته های گردیزی و دیگران از روی اشتباه نبوده است. نیز از عبارتهای ابن اثیر پیداست که محمود ایشان را برای نشیمن دادن در سرحدهای خراسان آورده بود و تا دیر هنگام فرمان بردار و هوا خواه محمود بوده اند. ولی چندی نمی گذرد که ایشان سر به شورش و نا فرمانی می آورند و با لشکرهای محمود میجنگند و دسته هائی از ایشان در عراق(اراک) و آذربایگان و ارمنستان و دیاربکر پراکنده میشوند. و داستان این ها در این سر زمین بسیار شگفت انگیز است. زیرا با آنکه مشتی مردم بیگانه بودند و پیشوای توانا و کاردانی برای خود نداشتند و شماره ایشان از زن و مرد و بزرگ و کوچک شاید بیش از پنجاه هزار تن نبوده۰سالها این سرزمین ها را بلرزه در آورده هر کجا می رسیدند همچون سیل و آتش فرا گرفته از تاراج و کشتار باز نمی ایستادند و کسی را از فرمانروایان بومی یارای دفع ایشان نبود. این خود شگفت انگیزترین داستان است که خاندان آرجرونی که پاد شاهان واسپورگان[5] بودند از ترس این ترکان دست از کشور و مرزبوم خود برداشته به سیواس کوچیدند. تا طغرل بک و برادرانش(سلجوقی) به ایران آمد و بنیاد پادشاهی نگذارد مردم از گزند و آزار این طایفه نیاسودند».[6]

این گروه از ترکان که شامل طایفه خلج و ترکان غز بودند که در نواحی خراسان و نزدیکیهای مرو نشیمن داشتند. که توسط سلطان محمود به خراسان آورده شده بودند ولی به علت ظلم و ستمی که بر آنها وارد میشد ناگزیر از مهاجرت شدند و روانه کرمان واز انجا به سپاهان (اصفهان ) روی آورده بودند.[7]  این گروه از ترکان در برخی از تاریخ ها  به نام«قاچقایی» یعنی فراری نام برده شده اند .

بخشی از ترکان خلج به فارس کوچ کرده بودند. در ایل قشقایی نیز ترکان خلج  که عضوی از آن بودند از ترکان مهاجر همراه ترکان غز بودند. و تعدادی از ترکان که به نام قاچ قایی معروف بودند در میانشان بود.  در ایل قشقایی طایفه ای نیز به نام طایفه قاچ قایی ثبت شده است. این گروه عضوی از ایل قشقایی بودند و نه تمام ایل قشقایی . بخشی از این طایفه قاچقایی در میان ترکان مقیم کرمان نیز بودند.

با توجه به این اطلاعات  می توان گفت که گروهی از ترکان قبل از سال 384 ه ق(374 شمسی) در منطقه فارس حضور داشته اند.


تاریخ مستند قشقایی ها

بررسی های تاریخی قوم قشقایی به دلیل در دست نبودن اسناد و مدارک مستند و معتبر تاریخی، توام با افسانه ها، قصه ها و نوشته های گونانی است. این نوشته ها سوال های بسیار ایجاد کرده  که بسیاری از آنان بدون پاسخ باقی مانده اند. به دلیل زندگی کوچروی و نبود مدرسه و سواد در میان ایل نشینان قشقایی آن چه در مورد این قوم نگاشته شده اکثرا توسط مورخان غیر قشقایی بوده استتنها در دهه های  هزار و سیصد و سی و چهل شمسی است که سران قوم قشقایی تلاش کرده اند که در گفتگوهای خود با برخی از جستجو گران تاریخی، اطلاعاتی در زمینه گذشته این ایل منتشر کنند. این پژوهشگران  که بیشتر جویندگان خارجی بوده اند در کتاب های منتشره خود شمه ای از گذشته ایل را  به قلم کشیده اند  و این امر به شناخت برخی از زوایای نامستند  تاریخی قشقایی  کمک کرده است.

ایل قشقایی از گذشته های بسیار دور دارای یک تشکیلات اتحادیه ای(کنفدراسیون) بوده و ایل ها و طایفه های زیادی را در بر می گرفته ،  در گذر زمان  نیز دچار دگرگونی هایی زیادی  شده است. تشکیلات ایلی چه توسط رهبران این قوم و چه به وسیله حکومت ها،  کم و زیاد شده و ایل ها و طایفه های دیگری را نیز وارد تشکیلات و ساختار آن شده و یا از آن خارج شده است.

 چنانچه اشاره شد، ترکان قبل از سده چهارم هجری قمری در فارس حضور داشته اند. اما زمان دقیق و روشن و مستندی از ورودقشقائیان به فارس در دست نیست. اما از حضور آنان در تاریخ متعددی نوشته های وجود دارد از جمله:

§       نویسنده تاریخ ذوالقرنین که جلد اول  آن در  سال ١٢۴٩ و جلد دوم آن در سال ١٢۵۵ ه‍ ق، نگاشته شده در مورد ترکان قشقایی در ص 888 کتاب چنین نوشته است:

طایفه ترک قشقائى، که در مملکت فارس ساکن مى‌باشند، اصل ایشان از طایفه اخلاج است که در خلجستان قم و ساوه سکنى دارند و نژاد ایشان از مغول ترکستان است که در زمان سلطان سنجر سلجوقى به مملکت روم رفته و در ایّام شاه عباس بزرگ صفوى مراجعت نمودند. در اوقاتى که جماعت خلج از مملکت روم به دار الملک ایران مى‌آمدند، طایفه قشقائى به سببى از اسباب از جماعت مزبوره جدایى جسته فرارا به سمت مملکت فارس رفتند و به این سبب آن‌ها را «قاچقائى» گفتند که در لغت ترک به معنى گریخته است و از کثرت استعمال قشقائى شده. رؤساى این طایفه هموارۀ اوقات به طریق کدخدایى و فروتنى مدار مى‌گذرانیدند و به سبب این فروتنى و کدخدایى بر سایر ریش‌سفیدان ایلات فارس از عرب و ترک و غیره، ریش‌سفید و ایل‌بیگى مى‌گردیدند. در سالى که حاجى میرزا رضا قلى نوائى از وزارت خراسان معزول و بعد از زیارت بیت الله الحرام از راه عمّان به دار العلم شیراز رفته به خدمت وزارت فارس مشغول شد، جانى‌خان قشقائى معروف به ایل بیگى که مردى نیکوروش و کدخدامنش بود، با او خصوصیّت کرد تا به توسط مشارالیه به قاعدۀ ملک خراسان از لقب ایلخانى نام برآورد.[8]

§       حاج میرزا محمد  جعفر خورموجی در  تاریخ حقایق الاخبار ناصری در ذیل وقایع سال ۱۲۶۷ هجری قمری در مورد قشقائیان نوشته است: "وجه تسمیه ایشان به قشقایی- آنچه از آثار و سیر ظاهر و آشکار میشود این است که این طایفه از ترکمانان " دشت قُبچاق " بوده و با " اتابکان سُلغُری (۵۴۳-۶۸۶ق/۱۱۴۸-۱۲۸۷م در فارس حکومت داشتند)  به این مرز و بوم به اتفاق آمده اند ، چون از تیره " طایفه یَموت " که مسمی به " قشقه " میباشند لهذا به قشقایی مسمی شدند ".[9]

§        ظل السلطان که خود سالها والی و حاکم فارس و اصفهان بوده است. در زندگینامه و خاطرات خود که به  " تاریخ مسعودی" معروف است در مورد قشقائی ها چنین نوشته است: « اتابک فارس سعد زنگی با هزار سوار به دیدن خلیفه بغداد میرفت در عرض راه به قشون سلطان محمد(،در سال ۶۱۴ هجری در حدود ری با محمد خوارزمشاه- م ) بر خورد. جنگ عظیم نمود سلطان از شجاعت او خوش آمد. امر کرد چاکران و عسکر سلطانی دست به خون اتابک نیالایند و او را زنده به حضور آرند لهذا صفوف لشکر خوارزم زیاد بود و از چون و چند بر آن بهادر بی مثل و مانند احاطه را تنگ کرده او را دستگیر نمودند و زنده بنظر سلطان محمد خوارزمشاه رسانیدند. سلطان به او فرمود این همه خونریزی و دست پا زدن برای چه بود؟ در جواب فورا" عرض کرد برای اینکه جمال سلطان را زیارت کنم و تقبیل خاک پای مبارک کنم. سلطان را از این تملق فوری خوش آمد. او را بخشید. تاج وکمر و فرمان سلطنت بالاستقلال فارس را به او داد و فوجی از کاشغریان که عده آنها به بیست هزار می رسید همراه اتابک کرده برای تقویت حکومت و غیره با او به فارس فرستاد. این قشقائیان همان کاشغریان اند. قرا تاتارها که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه برای تقویت اتابک به فارس آمدند. چون در نوشتجات ترکی اغلب به جای قاف،کاف رااستمعال می کنند و معمول است در نوشتجات آنها، و می نویسند.این کاشغریها بعد از اینکه متوطن فارس شدند. فارسیان به معمول زبان خود کاف را انداخته قاف را استعمال کردند. قشقری گفتند از کثرت استعمال قشقائی شدند."[10]

§       در تذکره نصرآبادی است که در دوره شاه عباس دوم  هفتمین پادشاه دودمان صفوی ایران بود. (او از ۱۰۲۱ تا  ۱۰۴۵ خ پادشاهی کرد )تالیف شده است نوشته ای به این شرح وجود دارد:

هر که دید آن به سرم۰ گفت مبارک باشد  -----    پاره خیک پنیر خلج و قشقائی

این تذکره در نیمه اول سده یازدهم تالیف شده است و  استنباط میشود که پنیر قشقائی باید از مدتها قبل در این دیار سابقه داشته و معروف بوده که  در شعر بکار رفته است. [11]

§    میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است::

« یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-و قشقه ای-و ممسنی است»[12]

§  میرزا حسن فسائی صاحب فارسنامه ناصری است که معتقد است:کلمه ریشه ای این نامّ - واژه ترکی "قاچ قائی" به معنی "گریخته" بوده است. فسائی این کتاب را در سال ۱۳۱۲ هجری قمری در زمان ناصرالدین شاه تقریر کرده  و در صفه ۳۱۲ کتاب چنین نوشته اند: « چون ایل خلج از اراضی ممالک به خاک عراق عجم آمدند گروهی از آنها فرار کرده در مملکت فارس توقف نمودند و مردمان خلج این گروه را قاچ قائی گفتند یعنی گریخته و بعد از تغییرات لفظی قشقائی شد»[13]

 لازم به یادآوری است، که در دوره این مورخ و پیش از آن در میان طوایف ایل قشقایی، طایفه ای به نام (قاچقایی) وجود داشته است. و قاچقایی یکی از طایفه های زیر مجموعه ایل قشقایی بود.  همچنین در تاریخ کرمان نامی از طایفه قچقایی دیده می شود که  دهه های پیش در میان ترکان کرمان زندگی می کرده اند.[14]

§       ایرج افشار در مقاله ای در مجله ایلات و عشایر چنین نوشته است تا آنجا که من دست یافته ام قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی، از سال ۸۵۵-۸۵۷ هجری(831 تا 833 شمسی) است. در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد  ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم در شیراز اینطور نوشته است: «بای قره چون به حوا لی شیراز رسید سلطان ابراهیم(۸۱۷ ه‍.ق 1414 م) لشگر بیرون آورده مصاف  دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد.»"[15]

براساس این نوشته، ایل قشقایی قبل از سال 817ه ق(793 شمسی) در فارس حضور داشته است ولی آغاز ورودشان به فارس نامشخص می باشد.



[1] تاریخ سیستان. به تصحیح محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا). تهران: معین، ۱۳۸۱. ، ص ۲۱۹

[2]  تاریخ سیستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابن‌خلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰

[3]  ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد - تاریخ ابن خلدون/ترجمه جلد:٢  مترجم:آیتی، عبد المحمد - ناشر:موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی تهران ١٣۶٣ ص677

[4] فارسنامه ناصری- میرزا حسن فسائی ص ۲۳۰  

[5] - واسپوراکان موقعیت جغرافیائی آن در ارمنستان غربی در اطراف دریاچه وان و شهر وان ترکیه امروزی می‌باشد. واسپوراکان هشتمین ایالت ارمنستان بزرگ که بعدها به پادشاهی مستقلی به نام پادشاهی واسپوراکان در قرون وسطی تبدیل شد.

[6] کسروی – احمدشهریاران گمنام نتشارات دنیای کتاب سال 1307 - صفحات ۵۹  تا ۶۱-

[7] شهریاران گمنام  - نوشته کسروی صفحات ۵۹  تا ۶۱-

[8]   - تاریخ ذوالقرنین جلد:٢نویسنده:خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی محقق:افشارفر، ناصرناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیمحل نشر:تهرانسال نشر:١٣٨٠

[9] خورموجی، محمد جعفر بن محمد علی - به کوشش:خدیو جم، حسین ناشر:کتابفروشی زوار:تهران -سال نشر:١٣۴۴ا وقایع سال ۱۲۶۷ ه-ق.

[10]    مسعود میرزابن ناصر ظل السلطان، تاریخ سرگذشت مسعودی، خاطرات ظل السلطان، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۸ش. ص ۱۰۵

[11] نصرآبادی، محمدطاهر- محقق:ناجی نصرآبادی، محسن  -تذکره نصرآبادی- ناشر:اساطیر- نشر:تهران -١٣٧٨ ...

[12] - آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ به نقل از ایلات و عشایر - انتشارات آگاه سال ۱۳۶۲

[13] فارسنامه ناصری - میرزا حسن فسائی - چاپ انتشارات سنائی ص ۳۱۲

[14]  برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به کتاب: نصیری، محمد ابراهیم بن زین العابدین -دستور شهریاران (سالهای ١١٠۵ تا١١١٠ هـ.ق پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی) جلد:١- به کوشش:نصیری مقدم‏، محمد نادر- ناشر:بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار-محل نشر:تهران -سال:١٣٧٣

[15] جامع التواریخ حسنى» تألیف «حسن بن شهاب بن حسین بن تاج الدین یزدى»  نسخه های خطی تاریخی کتابخانه های استانبول – و کتابخانه ملی ایران  به نقل از: دکتر ایرج افشار – کتاب آگاه ایلات وعشایر – 1362ص ۲۴۱6

قشقایی ها در دوران آقا محمد خان قاجار

کوچاندن قشقایی ها به خوزستان - هفتکل

رهبری ایل قشقایی  و ترکان فارس در دوره زندیه با هاشم خان قشقایی بود. اسماعیل خان و پسرش جانی خان هردو در دربار خان زند  به صورتی  همراه آقامحمد خان  قاجار گروگان بودند. در تاریخ های دوره زندیه و آقامحمد خان از سرنوشت هاشم خان برادر اسماعیل خان که ایل بیگی قشقایی در دوران کریم خان  بود  ذکری به میان نیامده است.

بعد از فوت کریم خان- اسماعیل خان و پسرش جانی خان با جانشینان وی همکاری نزدیکی داشتند و  بعدها  بهای سنگینی نیز برای این مشارکت پرداخت کردند. اسماعیل خان قشقایی توسط یکی از  مدعیان سلطنت از خانواده زند  به نام علی مراد خان به قتل رسید . پس از کشته شدن اسماعیل خان فرزندش جانی خان رهبری ایل قشقایی را بر عهده گرفت. وی  نیز در همه دوران حکومت لطفعلی خان زند با وی همکاری داشت.  پس از شکست لطفعلی خان وی مورد تعقیب آقا محمد خان قاجار قرار گرفت و برای نجات خویش از شهر به میان ایل و دامنه کوه ها فرار کرد.

 

آقا محمد خان قاجار شانزده سال در شیراز در اسارت و درشیراز تحت نظر زندیان در زندان  بود. در این دوره اسارت تحت نظر اسماعیل خان قشقایی قرار داشته است. وی بعد از فرار و توسعه قدرت خویش قبل از این که  بر تخت سلطنت تکیه بزند سر راه خود به اصفهان برای تنبیه ایل قشقایی و انتقام گرفتن  از جانی خان ایل بیگی جدید قشقایی به گندمان مرکز ایلخان نشین قشقایی  لشکر کشید.

 میر خواند، محمد بن خاوند شاه نویسنده کتاب تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا در این باره می نویسد:«در بهار سال فیروزى مآل یک‌هزار و دویست و دو (١٢٠٢ ه‍/١٧٨٨ م) حضرت خدیو (آقا محمد خان)قاجار از دار السّلطنة طهران با سپاهى انبوه و صفوفى چون کوه روى به ساحت عراق کرده نواب امیرزاده آزاده نایب السّلطنة العلیة العالیة فتحعلى خان مشهور به بابا خان را مأمور به تسخیر یزد و تدمیر تقى خان یزدى  فرمود و اردوى کیهان‌پوى شهریارى به چمن گندمان و کوشک زرد نهضت گزید. و منظور نظر شهریار بحر و بر تنبیه طوایف ایلات فارس خاصه ایل قشقائى بود؛ اما به وقتى در سرحدات ییلاق فارس رسیده که ایل مذکور از بیم شاه منصور کوچیده قاچقائى شده (فراری)بودند. لهذا موکب فیروزى کوکب شهریار قاجار به منزل مشهور به مشهد امّ- النّبى و موسوم به مرغاب که مقبرۀ کیخسرو [1] است نزول فرموده جلالت کیخسروى و عدالت خسروى را تجدید فرمود و ایلات آن حدود را غارت کرده، بعد از چندى که معلوم آمد از جانب خصم تقدیمى به رزم نخواهد شد و در شهربند شیراز که حصارش با فلک البروج انباز است متوقف و متحصن گردیده و ایام شتا دررسید، خاقان منصور قاجار به عراق مراجعت گزید.[2]

کوچ قشقایی ها از فارس به تهران و خوزستان

در این لشکر کشی دست آقامحمد خان به جانی خان ایل بیگی قشقایی نرسید . ولی جانی خان  در تمام دوران سلطنت آقامحمدخان، از بیم حکومت مرکزی متواری و همراه با خانواده و نزدیکان خویش در کوه های زاگرس پناه گرفته بود.[3]  گر چه آقا محمد خان نتوانست به جانی خان دسترسی پیدا کند، اما او گروه زیادی از ایل قشقایی را از ناحیه فارس بیرون رانده و آن ها را به اطراف تهران (ورامین و رودهن) و دامنه های البرز،  در مازندران و به بختیاری کوچ داد.

اوبرلینگ می نویسد:«آقامحمدخان پس از رسیدن به سلطنت برای از هم پاشیدن اقتدار قشقایی ها- دو هزار خانوار قشقایی را به منطقه ی چهارلنگ بختیاری و پنج هزارخانوار را به نواحی ورامین  و مازندران انتقال داد.[4] 

 در دوره زندیه نوشتیم که: با شکست لطفعلی خان از آقا محمد خان و تاسیس سلطنت قاجار، جانی خان و اقوامش به کوه‌های زاگرس پناه بردند، جایی که ایشان تا مرگ آقامحمد خان در آن منطقه پنهان بودند. آقا محمد خان انتقامش را از ایل قشقایی با فرستادن قسمتی از ایل به شمال ایران گرفت،

نگاهی به وضعیت قشقایی نشان می دهد که ایل از هم پاشیده و سران ایل در فرار بودند. و بیش از هفت هزار خانواده از ایل قشقایی در این دوره تبعید شده اند،.  بنا بر این معلوم نیست که تشکیلات ایلی به چه صورتی اداره و هدایت می شده است و چه کسانی بر باقی مانده ایل حکمرانی می کرده است؟ آیا ایل به صورت یک واحد متشکل بوده است یا به صورت طوایف مختلف و تحت سر پرستی های متعدد قرار داشته است. چون بنا به نوشته (لویز بک)  در این موقع هیچ یک از رهبران رده بالای ایل همراه عشایر از فارس همراه تبعید شدگان نبودند.

از سوی دیگر ابرلیبگ می نویسد: در همان دوران بسیاری از طوایف لر و کردی که به همراه کریم خان زند به فارس آمده بودند به ایل قشقایی پیوستند و همین امر سبب افزایش قابل ملاحظه جمعیت ایل شد.[10] چون در این دوره سران ایل بیگی قشقایی در فرار بودتذ و تشکیلات سنتی ایل دچار درهمریختگی و فقدان رهبری سیاسی بود و به همین سبب ارتباط رسمی بین رهبران ایلی و حوزه های دولتی نیست و  گزارشی نیز از رویدادهای ایل قشقایی در نوشته های این دوره دیده نمی شود.

مرگ آقامحمد خان قاجار

آقا محمد خان فرزند محمدحسن خان قاجار و او نیز فرزند فتحعلی‌خان قاجار فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان بود. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکمرانی محمدحسن خان بود و فتحعلی خان حاکم گرگان بود و در استرآباد حکومت می‌کرد. اینان شیعه مذهب بودند. نادرقلی خان پس از کشتن فتحعلی خان رقیب سرسخت خویش به مقام شاهی رسید. آقا محمد خان که در سال 1200-1203 ق در تهران به نام پادشاه ایران تاجگذاری کرد سرانجام در ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ ق برابر با ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۱۷۷ ش (۱۷ مه ۱۷۹۸) در شوشا درگذشت.

نوشته ای مستند از حضور قشقاییان در میان بختیاری ها در این دوره از تاریخ ایران در دست نیست. اما از مهاجرت بخشی از ایل قشقایی که از دست ایلخان خود به تنگ آمده بودند. ناگزیر از مهاجرت به میان ایل بختیاری می شوند که در نوشته ی تاریخی چنین آمده است: :« در ربیع الثانی سال 1294ه ق طایفه دره شولی(دره شوری)  از ایلات قشقایی از دارابخان ایل بیگی فرار نموده که بروند در ایلات بختیاری. داراب خان مخبر شد آدمی فرستاده نزد خان بابا خان دشمن زیاری ممسنی که ممانعت از رفتن آن ها بکند. هنگام عبور طایفه دره شولی(دره شوری) از ممسنی بابا خان دشمن زیاری جلوگیری طایفه مذکور می نماید. فی مابین طرفین به نزاع انجامیده، جنگ می نمایند. هشت نفر از  طایفه خان بابا خان دشمن زیاری ممسنی زخمدار و کشته می شوند و پنج نفر از طایفه دره شولی(دره شوری) زخمی و کشته می شوند. از جمله مهدی کیخا برادر حاجی بابا کیخا در طایفه دره شولی(دره شوری) کشته شده است. بعد از جنگ فرار نموده طایفه دره شولی(دره شوری) می روند در ایلات بختیاری».(  خفیه نویسان ص 68)

در سفرنامه عتبات، نوشته على رضا تبیان الملک تبریزى، در مورد شنیده های خود از قشقاییان مقیم در میان ایل بختیاری چنین گزارش داده است:«لیکن اراضى را با قدرى اراضى ییلاقى «صمصام السلطنه» [5]فروخته است به مهاجرین ترک قشقائى، که از تعدیات ایلخانى قشقائى به بختیارى‌ها پناه آورده، و آنها را در این نقطه سکونت داده‌اند؛ و آن‌چه خودشان مى‌گفتند به قدر بیست هزار نفر قشقائى از ۴٠ سال قبل، به بختیارى ضمیمه شده، و این اراضى را تا نزدیک رامهرمز به نهصد هزارتومان[6] به «رعیت» ، یعنى همین «مهاجرین» فروخته‌اند.[7]

در میان ساکنین ترک قشقایی در شهر هفتکل در خوزستان در مورد طوایف کوچ داده شده به ایل قشقایی روایاتی از این ایام وجود دارد از جمله:

-        « خوانین بختیاری از شمال مرز خرماکشان پشت نفت سفید و جنوب به دشت دنا و یا دشت وندا[8] و از شرق خاک مکوندی یعنی کوههای برافتاب کو شهر و از غرب به گچ نمره 1 و امام سفید که 21 سهم بوده واگذار میکند و در سردسیر یا ایلاق هم بهمین طریق زمین واگذار میکنند یعنی کوه سبز می کوه-ابدافشان-کله داغی – تا نزدیک حمزه علی کلان این دو ملک را به مبلغ 900 تومان به ترکها میفروشند که در ایلاق و قشلاق از مبدا گرمسیر یعنی چم لی – کوه اسماری – دم دلی ایذه دهدز – کوه الی بروجن نخولان-مهر گرد و سبزه کوه و بالعکس رفته رفته ایل صفی خانی قدرت میگریند و آن بیست و یک  جو ملک را خریداری میکنند و از طرف دیگر شرکت نفت که تاسیس میشود تا سال 1314 شمسی رضا شاه که عشایر را تخته قاپو اسکان یافته(یک جانشینی ) میشوند این اسکان بصورت پراکنده در گرمسیر چم لی لب آب برمکان چم لی کپرهای فریدون اول تنگ قبر علی که معروف کپرهای ملا عسکر –وسر اب مرتضئ علی – کپرهای خان بابا و حاج امیر بوده که در زمان کدخدائی قلی صمیمی در یک جا جمع شدند. شواهد امر گویای آن است که بختیاری ها از سوی غرب وسیله عشایر عرب احساس نا امنی میکرند و بیشتر این نوار مرزی به ایل قشقایی واگذار میکنند از رویه خوانین بختیاری چنین وا نمود میشود که بقول محلی یک تیر و دو نشان از طرفی با خوانین قشقائی میانه خوشی نداشتند و دوم نگهبانی سر زمین های خودشان بوده.[9]

 

 



[1] مقبره ای که در مشهد مرغاب است متعلق به  کورش هخامنشی است. قبلا به کیخسرو و دیگران نسبت داده می شد

[2]  تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاجلد:١٣نویسنده:میر خواند، محمد بن خاوند شاه مصحح:کیان‌فر، جمشیدناشر:اساطیر. تهران سال نشر:١٣٨٠

[3] فسایی ص  267

[4]Oberling,1974-,42- 76به نقل از نصیری طیبی ص

[5] نجف قلى خان صمصام السلطنه، فرزند حسین قلى خان ایلخانى بختیارى، در سال ١٢۶٧ ه‍. ق. اصفهان را تصرف کرد و حاکم آن‌جا گردید. وى در مدت عمر خود، در کابینه‌هاى مختلف ٣ بار وزیر جنگ و ٣ بار وزیر داخله (کشور) شد. او ٢ بار نیز صدراعظم (نخست‌وزیر) ایران شده و در ١٣۴٩ ه‍. ق. در سن ٨٢ سالگى درگذشت. (شرح حال رجال ایران،۴/٣٣٠-٣٣۴ .

[6] این مبلغ وجه گزافی برای آن دوره بنظر می رسد. روایت دیگر اشاره به نهصد تومان دارد که منطقی تر می باشد.

[7] سفرنامه های خطی فارسی جلد:٢ - نویسنده:گروهی از نویسندگان- محقق و مصحح:وهومن،هارون ناشر:نشر اختران

محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٨ ص 469

[8] دشت وندا درست است چون گروهی از اقوام نویسنده از طایفه وندا در همین مکان  مقیم و دارای زمین و باغ بودند

[9] http://haftkel-chamanlala.loxchat.com/

[10] Oberling همان -

شاهان و رهبران قوم قشقایی در دوره باستانی


کنفدراسیون یا ایل بزرگ ترک تبار قشقایی که در جنوب کشور ایران در دامنه های سلسله جبال زاگرس نشیمن داشته و هنوز گروه اندکی از آنان به صورت عشایری و بخش عمده آن ها در شهرهای استان اصفهان، فارس، کوه گیلویه، خوزستان و در شهرهای همجوار خلیخ فارس ساکن شده اند  یک تاریخ سه هزار و شش صدساله در جهان به ویژه در آناتولی(ترکیه فعلی) داشته اند و چند قرن هممرز و همراه امپراتوری باستانی به نام هیتی زندگی می کردند و اسناد تاریخی که در دهه های گذشته در ترکیه پیدا شده است نشان می دهد که این قوم همواره با این امپراتوری هیتی در ستیز و نبرد بوده و در سقوط و اضمحلال آن امیراتوری هم نقش داشته است.

در کتاب قشقایی نوشته فون شولر که متکی بر اسناد کشف شده در آناتولی ترکیه است، از قوم قشقا به عنوان مردمی یاد شده است که در برخی از دوره ها دوازده گروه(ایل یا طایفه) و در دوره هایی از آن ها به صورت نه گروه اداره می شده است. و در بسیاری از موارد به شکل یک اتحادیه(کنفدارسیون) قوی ظاهر می شدند و باج و خراجی به کسی نمی دادند. آن ها همواره در منطقه خود که به سرزمین قشقا(Kashka Land)  در جنوب دریای سیاه نام برده شده است اقامت داشته اند. در مواردی نیز گروهی از آنان در نبرد با دولت هیتّی شکست می خوردند و مدتی تابع این دولت بودند ولی در پی آن شورش و قیام می کردند. در مورد رهبری این قوم نیز در همین اسناد به دست آمده به نام و جایگاه پاره ای از رهبران این قوم اشاراتی شده است. از جمله:

v      در سال ۱۳۷۵ پیش از میلاد اقوام قشقا به دلیل هجوم ملخ بسیاری از مراتع و کشت و زرع خود را از دست دادند. به دنبال دستیابی به مراتع و چرا گاه ها با اقوام هایاسا آزی و ایشووا (   Hayasa-Azzi and Ishuwa) متحد شده و به هیتّی حمله کردند. در این تهاجم  آنها قلعه و استحکامات ماشات( Masat ) و همچنین پایتخت هیتّی شهر هاتوشا(, Hattusa) را به آتش کشیدند و شهر نناسا(Nenassa) را مرز خود با هیتّی قرار دادند.[1]

 در سال ۱۳۷۰ پیش از میلاد، قبل از این که «سوپیلولیوما ـ Suppiluliuma» بر تخت شاهی هیتّی جلوس کند و هنور  در مقام ولیعهدی بود، و توانست در نبردهایی، نیروهای قشقا را از شهر «هایاشا ـ آزی» در بخش شمال شرقی هیتی، عقب برانَد و تلاش مجدد قشقایان به رهبری «پیاپیلیس‌ـ Piyapilis »رهبر این قوم با متحدان ایلی دوازده‌گانه‌اش برای تسخیر مجدد این شهر ناکام ماند، و شهر به تصرف هیتّی‌ها درآمد.[2]

v      در دوره تودهالیا Tudhaliya     امپراتود هیتی در سال  ۱۳۶۰-۱۳۴۴پیش از میلاد  در هیتّی حکومت می کرد از یک رهبر charismatic کاریزماتیک قشقایی  به نام Karanni کرانی(قرانی) اسم برده شده است که یک دربار سلطنتی تشکیل داده و مانند شاه حکومت می کرده است. و  نوشته شده که پیاپیلس به توانمندی وی نبود.

v      در دوران مور سیلیس دوم، امپراتور هیتّی درمورد حوادث سال هفتم حکومت خود برابر با ۱۳۳۹ پیش از میلاد در کتیبه شماره: [KBo ۳.۴+KUB ۲۳.۱۲۵=۲ BOTU ۴۸ ۱۵۵ A iii: ۷۰]-:در باره رهبر یا ایلخان قشقا چنین نوشته است:

 -  «من در این سال به سرزمین «تی پیا ـ Tipiya» رفتم. در زمانی که پدرم در سرزمین «میتانی ـ Mitanni» بود، «پیهونیاس ـ Pihhuniyas» رهبر قشقا در «تی پیا ـ Tipiyaهمه ی اقوام قشقا را متحد و یک‌پارچه ساخت و خود را شاه قشقا نامید. او به سرزمین علیا،(در کشور هیتّی) لشکرکشی و به آن جا حمله کرد، و تا منطقه «زازیشاس ـ Zazzissas» پیش‌روی کرد. در این حمله‌ها او همه‌ی سرزمین‌های علیا را غارت کرد و غنایم را با خود به سرزمین قشقا برد. او همه‌ی مناطق دشت ها و مراتع «ایستی تینا ـ Istitina» را تصرف کرده و آن‌ها را به مراتع قوم خویش تبدیل کرد.علاوه بر این‌ها، «پیهونیاس ـ Pihhuniyas» مانند یک رهبر معمولی و مرسوم در ایل قشقا سنتی عمل نمی‌کرد، غالبا در  میان قوم قشقا هیچ گاه یک نفر به تنهایی رهبر همه‌ی طوایف مختلف این مردم نبود و هریک از طوایف آن رهبر مخصوص به خویش داشتند. ولی این، «پی هونیاس ـ Pihhuniyas» مانند یک سلطان در قوم قشقا عمل می‌کرد.  رهبران همه طوایف تحت تسلط و ریاست وی بودند.

من پسرم را به دیدنش فرستادم و به او پیغام داده و برایش چنین نوشتم: «اموالی را که از سرزمین‌هایم غارت کرده و به دیار قشقا برده‌ای به من بازگردانرهبر قوم قشقا، «پی هونیاس ـ Pihhuniyas» چنین به من پاسخ داد. «من این اموال را به شما پس نمی‌دهم، و تو مجبوری که برای باز پس گرفتن آن ها با من بجنگی و به سوی من بیایی. من در سرزمین‌های خودم با شما نبرد نخواهم کرد، بلکه به کشور شما ، حمله نموده و در آن جا با شما جنگ خواهم کرد. او همچنان که گفته بود، اموالی به من پس نداد. و من برای جنگ به سوی او رفتم و به سرزمین او حمله بردم. خدا بانوی من الهه خورشید آرینا، و خدای بزرگ من تارهونناس، و خدای من مزولاس، که همه‌ی آن‌ها پیشاپیش من حرکت می‌کردند، به من کمک کردند و من همه‌ی سرزمین‌های «تی‌پیا ـ Tipiya» را فتح کردم. و «پیهونیاس ـ Pihhuniyas» رهبر قوم قشقا را دستگیر کرده و به خودم به «هاتوشاس» پایتخت آوردم. و من مجدداًً سرزمین‌های «تی‌پیا ـ Tipiya» را پس گرفتم . چون قبلاً رهبر قشقا، «پی هونیاس ـ Pihhuniyas» مناطق «ایستی تینا ـ Istitina» را اشغال و از سرزمین هیتّی جدا کرده بود، من آن را دوباره ساختم و به خاک هیتّی ضمیمه کردم[3]

نقل این رویدادِ قابل توجه نشان می‌دهد که فرمانروایی در قوم «قشقا»، در حد و مقام یک پادشاه بوده‌ که خود را با یک پادشاه مقتدر و بزرگ «هیتّی» برابر می‌دانسته و در برابر وی ایستادگی و مبارزه می‌کرده است.

v  در سال  ۱۳۳۳ پیش از میلاد در زمان سلطنت  فرماندهی ژنرال پرسابقه هیتّی به مرزهای هیتّی و قشقا لشکر کشی کرد اما شاهان قشقایی به نام پازناس و نونوتاس kings Pazzannas and Nunnutas   توانستند که شهر مرزی  ایشوپیتا Ishupitta را تصرف کنند.[4]

v    در دوران تیگلات پیلسر سوم ) تغلث بلاسر الثالث) Tiglath Pileser III ) ۷۴۴-۷۲۷ BC))  پیش از میلاد در گزارشات خود از پادشاه قشقا به نام  « Dadilu» ددی لو نام می برد که خراج گزار دولت او بوده است.[5]

از سوابق تاریخی چگونگی حضور قوم قشقایی در ایران و سران آن  از گذشته های دور تا دوره سلطنت صفویان اطلاعات مستند دیگری تا کنون به دست نیامده است. در رابطه با انتخاب سران قوم قشقایی در دوران صفوی روایاتی وجود دارد که در پی خواهد آمد.



[1]  Middle East Kingdoms- Ancient Anatolia- history fie Kaskans / Gasga (Kashku)-

http://www.historyfiles.co.uk/KingListsMiddEast/AnatoliaKaskans.htm

[2] Carroll, James - Jerusalem, Jerusalem: How the Ancient City Ignited Our Modern World- Published by Houghton Mifflin Harcourt- p ۱۵۴

-                 Einar von Schuler: Die Kaškäer. Ein Beitrag zur Ethnographie des alten Kleinasien. de Gruyter, Berlin ۱۹۶۵&

-                 Trevor Bryce- The Kingdom of the Hittites-Oxfor University Press New York-p ۲۱۵.

[3] Einar von Schuler: Die Kaškäer. Ein Beitrag zur Ethnographie des alten Kleinasien. de Gruyter, Berlin ۱۹۶۵&

-                 Trevor Bryce- The Kingdom of the Hittites-Oxfor University Press New York-p ۲۱۵.

-                 Kurt A. Raaflaub- War and Peace in the Ancient World- John Wiley & Sons, Apr ۱۵, ۲۰۰۸ p۹۰

[4] [4]  Middle East Kingdoms- Ancient Anatolia- history fie Kaskans / Gasga (Kashku)- http://www.historyfiles.co.uk/KingListsMiddEast/AnatoliaKaskans.htm

[5] William Ricketts Cooper- An Archaic Dictionary: Biographical, Historical, and Mythological-- London Samuel Bagster and Sons ۱۸۷۶ p-۱۶۳

اسناد محرمانه وزارت امور خارجه آمریکا در مورد برادران قشقایی - رهبران ایل قشقایی

 

 

FOREIGN RELATIONS OF THE UNITED STATES

1952–1954

IRAN, 1951–1954

DEPARTMENT OF STATE

Washington

34. Memorandum of Conversation[1]

Washington, June 25, 1951.

SUBJECT Arrival in New York of Mohamad Hosein and Khosro Qashqai

PARTICIPANTS Mr. Gerald Dooher Mr. C. Vaughan Ferguson, Jr. Mr. Dooher called me from New York to report the results of his luncheon with the Qashqai brothers who arrived in New York today. He said the ostensible reason for the visit was that Mrs. Mohamad Hosein Qashqai  is expecting another child in the immediate future and the Qashqai family wished it to be born an American citizen. The real purpose of the visit, however, is to establish some sort of contact with the United States Government whereby the Qashqai tribe may be able to establish “stability” within Iran.

While in this first meeting the brothers were naturally rather secretive about their mission, Mr. Dooher believes that what they actually want is a large sum of money in the neighborhood of a million dollars, which they would use to buy off the southern garrison in Iran. The brothers feel that Prime Minister Mosadeq will either die or resign within a very short time and that this will be followed by a period of complete chaos in which it will be necessary for there to be some stabilizing influence. Although not so stated, it seems apparent that the Qashqais envisage establishing an autonomous regime in southern Iran out of this chaos and that they need money to make sure that there is no resistance to their designs on the part of the Iranian Army. Mr.Dooher stated that the Qashqai brothers are solidly in favor of nationalization, are strongly supporting Prime Minister Mosadeq at present, and have become very anti-British. He said that for reasons which could not be stated over the telephone the recent telegram from Tehran reporting an approach by the Qashqais to the British Embassy should be discounted.[2]

 The brothers will proceed to Washington shortly and desire to meet with Ambassador Wiley, Justice Douglas, Mr. Allen Dulles as wellas Mr.McGhee and other appropriate officers in NEA . Mr. Dooher stated that the Qashqai tribe plans to leave one of the four ruling brothers in the United States.

 

 موضوع ورود محمد حسین و خسرو قشقایی به نیویورک

سند شماره 34. یادداشت مکالمه ی شماره 1

واشنگتن، 25 ژوئن 1951.( تاریخ - 4 تیرماه 1330 )

شرکت کنندگان (در جلسه) آقای جرالد دوهر آقای سی وان فرگوسن جونیور.

 آقای دوهر از نیویورک با من تماس گرفت تا نتایج ناهار خود را با برادران قشقایی که امروز وارد نیویورک شده بودند گزارش دهد. وی دلیل ظاهری این دیدار را چنین عنوان کرد که: خانم محمد حسین قشقایی در آینده نزدیک در انتظار فرزند دیگری است و خانواده قشقایی خواستار و امیدوارند که به این وسیله : او تابعیت آمریکا را به دست آورد. اما هدف واقعی این دیدار برقراری نوعی تماس با دولت ایالات متحده است که به موجب آن ایل قشقایی قادر باشند که «ثبات» را در داخل ایران برقرار کند.

در حالی که در اولین ملاقات برادران به طور طبیعی در مورد مأموریت خود بسیار محتاط و محافظه کار بودند، ولی آقای دوهر معتقد است که چیزی که آنها واقعاً می خواهند مبلغ زیادی پول در حدود  یک میلیون دلار است که بتوانند از آن برای خرید(فرماندهان) پادگان جنوب در ایران استفاده کنند. . این برادران احساس می‌کنند که نخست‌وزیر مصدق دیر یا زود می‌میرد یا در مدت زمان کوتاهی استعفا می‌دهد و به دنبال آن دوره‌ای از هرج و مرج کامل در ایران رخ خواهد داد. که در آن هنگام لازم است که نیرویی نافذ و مقتدری برای ثبات کشور  وجود داشته باشد. اگرچه چنین گفته نشده است، اما به نظر می رسد که قشقایی ها در فکر ایجاد یک رژیم خودمختار در جنوب ایران هستند خود را برای استفاده از این هرج و مرج دارند آماده می کنند و برای اطمینان از عدم مقاومت ارتش ایران در برابر طرح های آنها به پول نیاز دارند.

 آقای دوهر اظهار داشت که برادران قشقایی قاطعانه طرفدار ملی شدن(نفت) هستند، در حال حاضر به شدت از نخست وزیر مصدق حمایت می کنند و بسیار ضد انگلیسی شده اند. وی گفت به دلایلی که نمی‌توان از طریق تلفن بیان کرد، تلگراف اخیر تهران که از نزدیک شدن قشقایی‌ها به سفارت انگلیس گزارش می‌دهد، نادیده گرفته می‌شود. [1]

  برادران (قشقایی) به زودی به واشنگتن خواهند رفت و مایلند با سفیر وایلی، قاضی داگلاس، آقای آلن دالس و همچنین آقای مک گی و سایر افسران مناسب در NEAسازمان امنیت ملی آمریکا ملاقات کنند. آقای دوهر اظهار داشت که سران ایل قشقایی قصد دارند که  یکی از چهار برادر حاکم بر ایل قشقایی را در آمریکا سکونت دهند. »

این گزارش مربوط سال ۱۳۳۰ است که دکتر مصدق بر سر کار است و دولتی مقتدر را اداره می کند. برادران قشقایی از او حمایت می کنند چون که با شاه مخالف هستند. طرفدار ملی شدن نفت هستند چون با انگلیسی ها مخالف هستند. در صدد نزدیکی با آمریکا می باشند و برنامه دارند که بتوانند یک منطقه خود مختار تشکیل دهند؟ در حالی که در دوره مصدق آن ها کاملا خود مختار و سلطان بی تاج و تخت فارس بودند.



[1]  مرجع به تلگرام 3351 از تهران، 20 ژوئن است. (Ibid. 888.2553-AIOC / 6-2051)- 378-376 / 428-S / 80022