قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

.کنکاشی در تاریخ ایل قشقایی در ایران - ۱


   حکومت نادر شاه 1148 – 1160 ه ق

میرزا‌ مهدی خان استرآبادی در بیان‌ معرفی نادر می نویسد:«تولید آن حضرت در یوم شنبه‌ بیست وهشتم سال هزار و صـد هجری برابر لوی‌ئیل،در‌ دره‌ دستجرد دره جز،مکانی‌ که‌‌ بالفعل عمارات عالیه در آن‌جا احداث و به‌ مولود خانه شهرت یافته،اتفاق افتاده و به اسم‌ جد خود،ندر قلی بیگ موسوم شده،در پانـزده‌ سـالگی قدم بر معارج رشد گذاشت‌.چون‌ در میان تاجیک و ترک و خرد و بزرگ مظهر کارهای سترگ گشته،در مبادی حال آثار دولت و فرو اقبال از ناحیهء احوالش ظاهر و امور عظیمه از دست مؤیدش صادر مـی‌شد و در عـالم‌ خود‌،نادر آفاق‌ بود.به نادر قلی بیگ‌ مشهور شد.»[1]

خانوادهء نادر بسیار ‌‌تنگدست‌‌ بودند.پدرش امامقلی بود که شغل‌ پوستین دوزی داشت و بـه گـویند که مادرش‌ مدتی‌‌ در‌ اسـارت ازبـکان بوده است.در ابتدای‌ زندگانی،ندر قلی نام داشت و وقتی کارش‌ در دستگاه‌ طهماسب دوم بالا گرفت،لقب‌ طهماسب قلی خان یافت و هنگامی که به‌ سلطنت‌ رسید،خود را نادر‌ شاه‌ خواند.در ایام‌ جـوانی در زد و خـوردهای محلی با ترکان و کردان چشمگزک خبوشان(قوچان)و ازبکان‌ و تاتارها به شجاعت شهرت یافت. همراهانش از افشارهای قرقلو و کردان دره گز و ابیورد بودند و جمعی از‌ طایفهء جلایر به‌ سرکردگی طهماسب قلی خان جلایر،قـلعهء کـلات،مرکز فـعالیت‌های شرارت آمیز و نظامی وی بود.»[2]

مؤلف‌ کتاب‌ جهانگشای نادری در مورد این قبیله می‌نویسد: «...حضرت‌[نادرشاه‌]از ایل قرقلو و قرقلواویماقی از نوع افـشار و افـشار از جـنس ترکمان می‌باشد.مسکن قدیم‌ ایـن‌ مـزبور‌ تـرکستان بود،در ایامی که‌ مغولیه به ترکستان‌ استیلا‌ یافتند،از ترکستان کوچ کرده،در آذربایجان توطن‌ اختیارکردند و در زمان صفویه طوایف افشار در ایالات فـارس، کـرمان‌،عـراق‌[اراک‌]و‌ مازندران‌ پراکنده شدند و طایفه قرقلو را شاه‌ اسماعیل صـفوی بـه خراسان‌ کوچانید و در نواحی ابیورد و با خرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی‌ باشند‌،[3]

نادرشاه (نادر قلی) از طایفه قرخلوی افشار، ترک زبان بود. برخی از مردم این طایفه از دیر باز در ایل قشقائی بوده و اکنون نیز گروهی از آنان در میان طوایف ایلی هستند. نادرقلى بزودى توانست سپاهى فراهم نموده ودر خدمت شاه طهماسب ، شهرهاى ایران را یکى پس از دیگرى به تصرف خویش درآورد آن گاه پس از اخراج افغانان از ایران ، نادرقلى به مبارزه با ترکان (عثمانی) پرداخت این مبارزه که گهگاه قطع مى شد، تا پایان سال  1137 ق (1725 م) ادامه داشت و منتج به اخراج ترکان از مرزهای ایران گردید . نادر، پس از تاج گذارى در سال 1148 ق (1736 م) . جهت رفع کمبود اقتصاد کشور و انتقال ثروت ، دست به کشورگشایى زد. ابتدا هرات و قندهار، سپس ‍ هندوستان که غنایم فراوانى را به همراه داشت(فتح کرد) . به طورى که مورخین ، آن را بیش از 700 میلیون روبل تخمین زده اند. هم چنین ، خان نشین هاى خیوه و بخارا، جزو دولت نادر درآمد، پس از آن داغستان و سپس در سال 1158 ق -   1746 م طى قراردادى بحرین را جزو ایران نمود .[4]

نادر در دوران سلطنت (حدودا) دوازده ساله ى خود - (1148 - 1160 ه .ق )- به احیاى وحدت ایران و تصرف مجدد کشورهایى اهتمام ورزید که صفویان پس از تسخیر، از دست داده بودند ولى با این وجود مخارج لشکرکشى هاى دایمى نادر، از محل مالیات هاى گزاف و باج هاى سنگین ، باعث رنج و محنت مردم گردید. مثلا، در سال 1148 ق - 1736 م . که درصدد برآمده بود، مجددا قندهار را تسخیر کند، چنان مردم کرمان را در تنگنا قرار داد که تا 7-8  سال پس از آن دچار قحطى شدند یا در فوریه سال 1150ق- 1738 م . مردان و زنان کرمان را وادار نمود که براى سپاه وى از کرمان تا قندهار حمالى نمایند، زیرا چهارپایان بارکش لشکر او کم بودند. ژان اوتر[5] که در سال  1150ق -1737 م . از بغداد به اصفهان سفر کرده است مى نویسد: حال و روز دهقانان و عامه مردم خوب نیست و پس از این که در 1152 ق- 1739 م . به بغداد باز مى گشت خبر مى دهد که وضع آنان خراب تر شده است .

سیاست نادری در کوچ ایلات و عشایر

نادر شاه خود از میان عشایر ایران برخاسته بود و با زندگی و طرز تفکر سران عشایری آشنایی کامل داشت، به همین سبب همیشه نسبت به شورش و سرپیچی آنان مشکوک و بدبین بود. سیاست وی کاهش قدرت در میان سران عشایر بود و در راستای این سیاست همواره در صدد جا به جایی و تضعیف آنان بود.

ژان اوتو، در سفرنامه خود در این باره مى نویسد: جابه جایى و اسکان ایلات ، از سیاست هایى بود که نادر به دلیل احتمال عصیان سرکشان به انجام رساند. در سالهای 1146- 1142ق- (1730 - 1734 م .) فرمان داد، تا پنجاه الى شصت هزار خانوار از عشایر آذربایجان و عراق عجم و فارسى به خراسان کوچ کنند. در سال 1144 ق- 1732 م . شصت هزار تن از ابدالیان حوالى هرات را به مشهد و نیشابور و دامغان کوچ داد.

در همان سال سه هزار خانوار از عشایر هفت لنگ بختیارى را به خراسان فرستاد. در سال 1148ق- 1736 م . پس از فرونشاندن آتش شورش هاى بختیارى ها، عده ى دیگرى از عشایر هفت لنگ را با عده یى از عشایر چهارلنگ که بالغ بر ده هزار خانوار مى شدند به تربت جام خراسان کوچ داد. هنگامى که نادرشاه در 1144ق - 1732 م . به تفلیس رسید شش هزار خانوار از گرجیانى را که با وى دشمن بودند به خراسان تبعید کرد.[6]

 

کوچ قشقایی ها به خراسان توسط نادرشاه 1147 ه ق

نادر شاه گروه زیادی از مردم عشایر قشقایی و تعدادی از خان های ایل را به مهاجرت و کوچ اجباری وا داشت و آن ها را از سرزمین های فارس بیرون راند. تا از همکاری آنان با سایر ایلات برای شورش و نافرمانی جلوگیری نماید.

-                ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﯾﺦ می نویسد در ﺳﺎل 1147 ق- ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺷﺼﺖ ﻫﺰار ﺧﺎﻧﻮار ایلات ﻗﺸﻘﺎﺋﯽ و ﺷﺎﻫﺴﻮن و اﻓﺸﺎر آذرﺑﺎﯾﺠﺎن را ﮐﻮﭼﺎﻧﯿﺪه در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﺎی داد .[7]

-                تاریخ فارسنامه ناصری ذیل وقایع سال ۱۱۵۹ ه.ق از کوچ ایلات رحیمی و شش بلوکی به خراسان نام برده شده است .

-                ملک منصورخان قشقایی در مصاحبه خود با خانم لویز بک، می گویند:«پاره ای از اعضای خانواده (شاهی لو) یعنی ایلخانان قشقایی در میان تبعید شدگان به خراسان بوده اند. و نادرشاه از اسماعیل خان و حسن خان در نبردهایش با هندوستان در سال 1738-1739 م(1150-1151 ه ق) استفاده کرده است.»[8]

-       قشقائیان دوران بسیار بدی را در خراسان سپری کردند ، چه زمستانهای سرد و تابستانهای گرم کویری زندگی سختی را بر آنها تحمیل کرده بود. آنها که به هیچ وجه آمادگی مقابله با این آب وهوا را نداشتند ، بسیاری از احشام خود را از دست داده و تلفات انسانها نیز زیاد بوداملاک بسیاری از آنان را در فارس  حکومت نادرمصادره کرد. و ایل دچار پراکندگی و پریشانی شد.بسیاری از خانواده های ایلی به دلیل از دست دادن احشام خود از هستی ساقط شده و در همان دیار باقی مانده و از بازگشت به فارس ناتوان شدند.

-       این دوره در تاریخ مردم قشقائی به زشتی در یادها  مانده است به طوری که در حال حاضر پس دویست و اندی سال که  از آن تاریخ میگذرد، هنوز در میان مردم قشقائی مثال زدنی است. به ترتیبی که هر گاه میخواهند کسی را نفرین کنند میکویند الهی بروی به " تون و طبس" .  که هردو در خراسان و از تبعیدگاه قشقائیان بود.[9]

-       این گروه از قشقائیان تا پایان حکومت نادر شاه در تبعید به سر میبردند. در این دوره تبعیدبرخی از  سران ایل قشقائی املاک و اراضی و مراتع آباء و اجدادی خود را در سرحد شش ناحیه ، و چهار ناحیه و ممسنی را از دست دادند و تا پایان حکومت نادر در همان دیار سکونت داشتند. [10]

شورش تقی خان شیرازی والی فارس 1155 ه ق

تقی خان شیرازی فرزند حاجی محمد علی مستوفی شیرازی، پدرش در اواخر دولت صفویه از مقام میرابی به استیقای دیوانی سرافراز گردید،در آغاز استیلای افغانان بر ایران میرزا محمد علی توسط زیردستان خویش کشته شدو اموالش به یغما رفت.پس از روی کار آمدن نادر میرزا محمد تقی که از احوال آن روزها جان سالم به در برده بود به خدمت نادر پیوست [11]. از آنجاکه پس از روی کار آمدن نادر، تقی خان مورد توجه وی قرار گرفت و به والی گری فارس منصوب شد و در جنگ با سلطان عمان نیز نقش مهمی بر عهده داشت.به خاطر اینکه وی در زمان لشکرکشی نادر به هندوستان با ولیعهد - رضاقلی میرزا - رابطه خوبی نداشت و برخی وی را در برانگیختن دشمنی نادر نسبت به پسرش دخیل می‌دانند.

تقی‌خان شیرازی در سال1155ه.ق(1121 خ) علیه نادر شورش کرد و بعد از تصرف نواحی عمان  و سواحل خلیج فارس، وارد شیراز شد. نادرشاه به الله وردی‌خان که در مشهد بود دستور داد به همراه ساروخان قرخلو و محمدخان افشار، بیگلربیگی هرات همراه با لشکرکشی خراسان راهی فارس شود.الله وردی‌خان که فرماندهی این لشکر را به عهده داشت از راه اصفهان راهی شیراز شد و قبل از اینکه درگیر جنگ با تقی‌خان شود او را به ترک سرکشی دعوت کرد. همچنین نامه‌هایی که نادر خطاب به بزرگان شیراز و تقی‌خان نوشته بود،(برای آن ها) فرستاد. اما آنها همچنان بر مخالفت خود اصرار ورزیدند بنابراین الله وردی‌خان شهر را در محاصره گرفت ولی نتوانست آن را فتح کند.با طولانی شدن مدت محاصره، نادرشاه فردی به نام قیاقلی‌خان (جارچی باشی) را به همراه آزادخان افغان با نیروی بیشتری به کمک الله وردی‌خان فرستاد. ولی فتح شیراز ممکن نشد.

در نهایت حاجی محمد بیگ یکی از سرداران تقی‌خان با محاصره کنندگان وارد مذاکره شد و آنها را به داخل قلعه راه داد. بدین ترتیب شهر به تسخیر نیروهای شاهی درآمد و توسط یاران الله وردی‌خان درسال1157ه.ق غارت شد. در این غارت که یکی از هولناک‌ترین صحنه‌های تاریخ شهر شیراز یا به قول میرزامحمد (اعظم مصائب شیراز) [12]به حساب می آمد[13].

شورش فارس و همراهی اسماعیل خان ایل بیگی قشقایی 

میرزا محمد کاظم مروی وزیر مرو در کتاب عالم آرای نادری در این باره می نویسد باعث این حرکت  شنیع آن بود که چون صاحبقران(نادر) دوران بعد از مراجعت داغستان عمال مملکت فارس را به رکاب احضار داشته، مداخل مستمری آن ولایت را بالمضاعف مقرر فرمود که هر ساله بازیافت نمایند. و موافق مداخل مدد خرج مطالبه  فرمود. و جمعی از عمال آن مملکت را ابواب و مسترد زیاده از حد که عقل از تصور آن عاجز بود مقرر داشت که بازیافت نمایند. و محصلان غلیظ و شدید تعیین فرمود که به ضرب کتک و شلاق به عمل آورده تحویل خزانه عامره نمایند. و در این خصوص، رقم مبارک مطاع به عهده و اهتمام تقی خان مقرر گردید، که باید وجه مذکوره را بزودی  سرانجام کرده ارسال ارض فیض بنیان نمایند، که از آنجا به دارالتبات کلات برده تحویل تحویلداران مخصوص نمایند. چون عمال و حکام وارد فارس گردیدند، محصلان در وصول وجه مذکور کمال اهتمام و زجر مالاکلام به عرصه ظهور رسانیده، سعی بلیغ در حصول وجه به تقدیم رسانیدند. سگان آن دیار طاقت این صفحات نیاورده، شورش و انقلاب در مملکت فارس به شیوع پیوست. و از هرکس که وجه مقرره به وصول نمی آمد، عیال و اطفال خود را به طایفه فرنگی و سودا گران هندی می فروختند.[14]

یکی از دلایل عمده شورش تقی خان، مخالفت با مضاعف شدن مالیات ها توسط نادرشاه بود. در مخالفت با ازدیاد و پرداخت مالیات سنگین به دولت همه ی اقوام فارس و دیگر نقاط ایران از نادرشاه ناراضی بودند. تقی خان سعی در آرام کردن مردم و شورشیان در شیراز کرد و تلاش نمود که مردم را به عدالت نادر بخواند اما شورشیان نپذیرفتند و در صدد مبارزه با نادر بودند و سر انجام مردم و سران شورشی، تقی خان را محبور به همکاری با خود کرده بودند.[15]

همکاری قشقایی ها با تقی خان در شورش علیه نادر شاه

 در مورد مشارکت قشقاییان با تقی خان محمدکاظم مروی می نویسد:« اما تقی خان در همان مقام ستیزه و عناد ثابت قدم گشته، به مرکب جهل و نادانی اصرار می ورزید. و همه روزه جمعی از سرداران خود را از قبیل محمد رضا خان ولد ارشد خود با محمد باقر بیگ لک و ابوالعلی بیگ و نجفقلی بیگ قشقایی، با موازی ده دوازده هزار نفر به خارج قلعه فرستاده، حرکت مذبوحی کرده ، چون پشت به حصار بودند به اندک زور و آشوب خود را به قلعه می افکندند. ... سر انجام پس از ورود قیاقلی خان و آزاد خان و گروه بی شماری سپاهی و تسلیم قلعه توسط یکی از سرداران تقی خان به نام مجنون بیگ، تقی خان شکست خورد.تقی خان همراه پسرش راه فرار در پیش گرفت.[16]

اسماعیل خان ایل بیگی قشقایی با اعزام نیرو و فرماندهان فوق الذکر(ابوالعلی بیگ و نجفقلی بیگ) به کمک و یاری تقی خان شیرازی دست زده و همراه دیگر اعیان و اشراف شیراز در کنار تقی خان شیرازی و شریک وی بود. وقتی نادر به کرمان رسید،منشیان و مستوفیان فارسی‌ و بقول میرزا محمد کـلانتر«اعیان فارس» در کرمان،به دربار معدلتمدار رسیدند و مورد مصادره و مؤاخذه از افـعال مـاضی‌ گـشتند‌...نادر‌ شاه کلانتران فارس و کرمان را بعد از سه روز طلبید...از‌ میانهء‌ هفتاد و سه نفر فارسی،بجز ده نفر،باقی را چـشم ‌ ‌کـند.

پس تمامی کورهای فارس را‌ و شصت‌ و سه‌ نفر کلانتران و عمال بلوکات را به ضمیمهء یکصد و شـانزده نـفر از اهـالی‌ کرمان‌ بر‌ حسب حکم پادشاه عدالت پناه کشته و جنازه آنها را در میان انداختند و از سرهای‌ آنها‌ کـه‌ بشماره یکصد و هفتاد و نه نفر بود و کله‌منار ساختند.[17]

بنا براین احتمال میرود که اسماعیل خان و برادرش حسن خان، در میان اعیان اعزامی فارس به کرمان بودند و باید مورد شکنجه قرار گرفته و اسماعیل خان در همین زمان به فرمان نادر بینایی خود را از دست داده است.

پس از این شورش است که کتاب عالم آرای نادری نوشته است:

-       « " به قدر سه هزار خا نوار قشقائی ( در اصل قاشقائی) و فارسی که منشاء فتنه و فساد گشته ، به اتفاق تقی خان قدم در جاده شرارت و افساد نهاده بودند ، انها را کوچ داده به اتفاق مجنون بیگ سر کرده عساکر مروی روانه مرو شاهجان نمودند که در آن حدود سکنی گرفتند ".[18] نادر شاه تقی خان را برای شورشش بخشید و او را فرم را صاحبت اختیار کل مداخل و مخارح هندوستان نمود و زن و فرزندان وی را که مقیم خرابات کرده بود به وی بخشید[19]

ملک منصور خان در این باره گفته است:« نادر شاه اسماعیل خان را از هر دو چشم نابینا کرد و حسن خان را آن چنان شکنجه نمود که در پی آن درگذشت.[20]

در مورد مجازات اسماعیل خان توسط نادرشاه محمد ناصرخان قشقایی در مصاحبه خود چنین گفته است: قشقایی ها که به سپاه نادر شاه افشار پیوسته بودند در لشکرکشی های وی به هندوستان، بلخ و بخارا حضور داشتند. گویا در یکی از این جنگ ها که اسماعیل خان شجاعانه نبرد می کند به نادرشاه می گویند:«اسماعیل خان امروزجنگی کرد مثل رستم. نادر شاه که سوء ظنی بود و... فکر می کرد شاید ادعای سلطنت بکنند بهانه کرد چشمش را در آورد..»[21] به این ترتیب، اسماعیل خان از هردو چشم نابینا و برادرش حسن خان معتمدالسلطان به طرز فجیعی مثله می شود  .[22]

پیر ابرلینگ نیز در این باره نوشته است:« بنا به افسانه‌ها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش موثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشته‌اند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار می‌گیرند و نادر اسماعیل خان را کور می‌کند و حسن خان را می‌کشد. در ادامه قشقایی‌ها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان می‌شوند.[23]

نوشته فسایی در این مورد نیز قابل تامل می باشد. بنا بر نوشته این نویسنده تاریخ- حسن خان و اسماعیل خان در آخر دوره زندیان مورد شکنجه و آزار قرار گرفته اند .:

-       « حسن خان در دولت زند اعتبار داشته، در خدمت پادشاه عادل حضرت کریم خان زند محل مشاوره بود و برادر ماجد حسن خان قشقایی معتمدالسلطان اسماعیل خان قشقایی است. مانند برادر خود در خدمت سلاطین زند محل مشاوره گردید و در اواخر سلطنت زندیه یا به تهمت یا به بخت و اتفاق دست حسن خان را بریدند و هر دو چشم اسماعیل  را در آوردند»[24]

این نوشته با شرحی که در کتاب خود فسایی در مورد اسماعیل خان نگاشته شده است همخوانی ندارد. وی در ص 594 کتاب فارسنامه ناصری در شرح وقایع شورش تقی خان در سال 1166ه ق یعنی یکسال قبل از حکومت کریم خان، از اسماعیل خان قشقایی به نام«اسماعیل خان کور قشقایی» یاد می کند.

به علاوه با توجه به این که در رستم التواریخ و فارسنامه ناصری  به حضور اسماعیل خان اعمی(کور) و حسن خان در دربار کریم خان اشاره شده است روایت های فوق در مورد  کشته شدن حسن خان توسط نادر شاه و کور شدن اسماعیل خان در اواخر دوره زندیه به نظر درست نمآیند.

اهداف و مقاصد نـادر از کـوچانیدن‌ طوایف به خـراسان

 عـصر نادر شاه(1160-1148ق./1747-1736م.)،از لحاظ جابجائی عـشایر،دوران پر مـاجرائی بود.در منابع،گزارشهای متعددی از کوچ و اسکان‌ عشایر‌ مختلف وجود‌ دارد.جابجائی عشایر،عمدتا با انـگیزه‌های نـظامی صورت می‌گرفته و اهداف و انگیزه‌های مزبور،بـدین قـرار بوده اسـت:

الفـ‌-تـقویت پشتوانهء انسانی پایتخت بـه منظور ادامهء عملّیات نظامی و حفظ تختگاه‌؛

ب-دفاع‌ از‌ سرحدات بویژه سرحدات شرقی و شمال شرقی به واسـطهء وجـود تهدیدات و تجاوزات‌ طوایف سرکش؛

ج-جلوگیری از طـغیان و سـرکشی‌ و ‌‌تـنبیه‌ بـرخی‌ از طـوایف،با کوچ و اسـکان اجـباری آنها؛

د-برقراری پادگان نظامی.

با بررسی‌ مجموع‌ تحولات‌ مرتبط با کوچ‌ اجباری طوایف در این دوره،این نـکته بـیش‌تر جـلب توجه می‌کند که‌ عمدهء طوایف به خـراسان‌ گـسیل داده شـدند،اعـم‌از طـوایف تـنبیه شده و با طوایفی‌ که در کوچ آنها‌ قصد‌ خیر خواهانه‌ای‌ در میان بود.

میرزا مهدی استرآبادی در ذیل حوادث 1343 ق./ 1731 م.نوشته است:نادر در سفر آذربایجان،ایلاتی‌ را که از فارس و عراق و آذربـایجان کوچانید،آنان که‌ تعدادشان به‌ 56.000خانوار می‌رسید،به خراسان‌ روانه شدند.استرآبادی افزوده است،برای کوچ این‌ طوایف که از جملهء آنها دوازده هزار افشار از جمله‌ دوهزار خانوار قرقلو،طایفه‌ای که نادر منتسب‌ بـه‌‌ آن بـوده است و الاغ و خرجی داده شد[25].

همین امر،نشان می‌دهد که هدف از کوچ این‌ طوایف جنبهء تنبیهی نداشته است،بلکه احتمالا نادر به منظور بهره‌گیری از پشتیبانی‌ نیروی‌ انسانی‌ طوایف حامی و طرفدار خـود در پایـتخت،این کوچ‌ را عملّی کرد.استرآبادی،همچنین در همین سال‌ به کوچ 45000 خانوار ترکمان و کرد بختیاری‌ و دیگر ایلات متفرقه و طوایف‌ اشاره‌ کرده است. نیز ابـدالیهای حـوالی هرات،به مشهد و نیشابور و دامـغان سیزده هزار و سه هزار خـانوار از عشایر هفت لنگ‌ بختیاری به خراسان کوچانده شدند.

قیاقلی آقای قورت – قشقایی در دوران نادرشاه

قیاقلی اقا[26] کدخدای تیره اوریاد از طایفه کشکولی قشقایی بود. وی در عصر آشوب افاغنه از خود لیاقت و شایستگی نشان داده و به لقب مردمی «قورت» شهرت یافته و در زمان نادر(شاه) به منصب جارچی باشی و سپس به بیگلر بیگی فارس رسید.[27]

«قیاقلی آقا« که در سال 1138 ق کدخدای تیره «اوریاد» از طایفه کشکولی بوده در طی مدت 22 سال (1159ق) توانست در قشون نادر ترقی نماید و به مقام بیگلر بیگی برسد. همان طور که اشراف قبیله بیات در قشون نادر نفوذ داشتند مانند حسن خان بیات سردار نیشابود و مظفر خان بیات که در سال 1744 م فرستاده نادر برای سرکوبی قیام افغان ها بود.[28]

در سال 1158 ق. پس از طغیان تقی خان بیگلربیگی شیرازی والی فارس و قلع و قمع او میرزا محمدحسین مأمور اردوی نادری گردید و امور مربوطه به خود را به داماد و خواهرزاده خویش میرزا محمد واگذار نمود. میرزا محمدحسین همین طور در اردوی نادرشاه به سر می‌برد تا این که در سال 1159 ق. قیاقلی آقای قورت جارچی باشی والی فارس بر نادرشاه یاغی شد. نادرشاه در اصفهان بود و در اوایل سال 1160 ق. تصمیم گرفت که به شیراز آمده تمام اهالی شیراز را قتل عام کرده بعد شهر را به کلی خراب و تبدیل به زمین زراعتی نماید. قیاقلی آقا که از عزیمت نادرشاه به صوب شیراز آگاه شد فوراً قصد فرار به بندرعباس را در مخیله خود پروراند و قبلاً تمام اموالی که در مدت حکومتش به دست آورده بود بدان سمت فرستاد لکن چون اهالی شیراز از شورش محمدخان بلوچ و تقی خان شیرازی و صدماتی که از این راه بر آنان وارد آمده بود در سال گذشته و پیش از آن به چشم خود دیده بودند با هم اتفاق کرده قیاقلی آقا را قبل از فرار دستگیر و به اردوی نادرشاه فرستادند و از شر وی راحت شدند. [29] قیاقلی که می دانست چه سرنوشتی در انتظار اوست در بین راه خود کشی کرد.

در این زمان شهر شیراز که به تسخیر نیروهای شاهی درآمده بود و توسط یاران الله وردی‌خان درسال1157ه.ق غارت شد. در این غارت که یکی از هولناک‌ترین صحنه‌های تاریخ شهر شیراز یا به قول میرزامحمد((اعظم مصائب شیراز)) به حساب می آمد[30].

ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﺳـﻮزاﻧﺪن آدم ﻫـﺎ در اﺻـﻔﻬﺎن ﺑـﻪ ﻃـﺮف ﻓـﺎرس ﺣﺮﮐـﺖ ﮐـﺮد، ﮐﻤـﮏ ﺷـﯿﺮازی ﻫﺎ ﺑﻪ ﺷـﻮرش «قیاﻗﻠﯽ آﻗـﺎی ﻗـﻮرت » وی را ﺳـﺨﺖ ﻋﺼـ ﺒﺎﻧﯽ ﮐـﺮده ﺑـﻮد. میرزا ﻣﺤﻤـﺪ، ﮐﻼﻧﺘـﺮ  ﻓﺎرس در دوره ﮐﺮﯾﻢ ﺧﺎن ﮐﻪ در آن زﻣـﺎن ﺟـﻮان و ﻫﻤـﺮاه ﺑـﺎ داﯾـﯽ ﺧـﻮد میرزا حسین ﺷـﺮیفی ﻣﺘﻮﻟﯽ وﻗﺖ آﺳﺘﺎن ﺷﺎه ﭼﺮاغ ﻣﻠﺘـﺰم رﮐـﺎب ﻧـﺎدر ﺑـﻮده و ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻫـﻢ آﻣـﺪه اﺳـﺖ در روزﻧﺎﻣـﻪ ﺧﻮد ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴـﺪ ﮐـﻪ ﻧـﺎدر در ﻣـﻮرد ﻣـﺮدم ﻓـﺎرس ﻣـﯽ ﮔﻔﺘـﻪ اﺳـﺖ ﮐـﻪ «ﻓﺎرسیان متنبه نمیشوند  ﮔﺎﻫﯽ ﺑـﺎ ﻣﺤﻤـﺪ ﺑﻠـﻮچ ﻫﻤﺪاﺳـﺘﺎن و ﻣـﺎ را از ﺑﻐـﺪادﻣﯽ آورﻧـﺪ و ﮔـﺎﻫﯽ ﺗﻘـﯽ ﺷـﯿﺮازی را اﻋﺎﻧـﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨــﺪ وﺣــﺎل قیاﻗﻠﯽ آﻗــﺎی ﻗــﻮرت را دﺳــﺖ آوﯾــﺰ ﮐــﺮده اﻧــﺪ، به شیراز میروم و اﺛــﺮی از آن نمیگذارم و ﺑﺮهیچ یک از زن و ﺧــﺮد و ﺑــﺰرگ اﺑﻘــﺎ ﻧﺨــﻮاﻫﻢ ﮐــﺮد.» [31]

ﺑﻪ ﻃﻮر ﮐﺎﻣﻞ ﻣﺸﺨﺺ نیست ﮐـﻪ ﭼـﺮا ﻧـﺎدر از ﺳـﺮ تقصیرات شیرازیان ﮔﺬﺷـﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎل، میرزا ﻣﺤﻤـﺪ ﮐﻼﻧﺘـﺮ اﻟﻄـﺎف رﺑـﺎﻧﯽ را دخیلﻧﺠـﺎت شیرازیان می داند و این ﺑـﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﻠﻢ آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎری ﻧﺒﻮد ﮐـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻓـﺪای ﻓـﺎرس ﻣـﯽ ﺷـﺪ، ﺷـﺎﯾﺪ اﮔﺮﺣـﺎﺟﯽ اﺑـﺮاهیم ﺧـﺎن ﮐﻼﻧﺘﺮ(اﻋﺘﻤﺎد اﻟﺪوﻟـﻪ ﺑﻌـﺪی) ﺷـﺎﻫﺪ ﯾـﮏ ﭼﺸـﻢ ﺷـﺪن ﭘـﺪرش «ﺣـﺎﺟﯽ ﻫﺎﺷـﻢ » ﮐﻼﻧﺘـﺮ ﻣﺤـﻼت ﺣﯿــﺪری ﻧﺸــﯿﻦ ﺷــﯿﺮاز ﺗﻮﺳــﻂ ﻧــﺎدر در ﮐﺮﻣــﺎن ﻧﺒــﻮد،[32] در ﺳــﺎل 1209 ﻫـــ .ق ﻣــﺮدم ﺷــﯿﺮاز ﻣــﯽ ﺑﺎﯾﺴــﺖ ﺑــﻪ ﺟــﺎی ﮐﺮﻣﺎﻧﯿــﺎن ﭼﺸــﻢ ﻫــﺎی ﺧــﻮد را ﺗﻘــﺪﯾﻢ ﺧﻮاﺟﻪ ﺗﺎﺟﺪار ﻣﯽ ﻧﻤﻮدﻧﺪ.

ﻧﺎدرﺷﺎه از راه ﻧـیریز و سیرجان ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻣـﯽ آﯾـﺪ و ﻗﺒـﻞ ا ز ﺣﺮﮐـﺖ دﺳـﺘﻮر داده ﺑـﻮد . ﻋﺪه ای از ﮐﻼﻧﺘﺮﻫـﺎ و ﮐﺪﺧـﺪاﻫﺎی شیراز از ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن بیایند و در ﻣـﻮرد ﻋﻠـﺖ ﭘﺮداﺧـﺖ ﻧﮑـﺮدن ﺑــﻪ ﻣﻮﻗــﻊ ﻣﺎلیات اﺳــﺘﺎن ﻓــﺎرس ﺗﻮضیحات ﻻزم را ﺑﺪﻫﻨــﺪ، اﯾــﻦ ﻋــﺪه در ﮐﺮﻣــﺎن ﭘــﺲ از ورود ﻧﺎدرﺷــﺎه ﺑــﻪ ﺣﻀــﻮر او رسیده و ﺗﻮﺿــﯿﺤﺎﺗﯽ در اﯾــﻦ ﻣــﻮرد دادﻧــﺪ. ﻫﺸــﺖ، ﻧــﻪ ﻧﻔــﺮ از آﻧــﺎن ﺑــﻪ ﻫﻤﺮاه ﭼﻨﺪﺗﻦ از ﻋﻤﺎل ﮐﺮﻣـﺎن ﮐـﻮر ﺷـﺪﻧﺪ وﻋﻤـﺎل جدید تعیینﺷـﺪﻧﺪ، میرزا حسین شریفی ﺑــﻪ ﮐﻼﻧﺘــﺮی ﻓــﺎرس ﻣﻨﺼــﻮب ﺷــﺪ.

 اﻣــﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷــﺖ سایر شیرازی ﻫــﺎ دردﻧــﺎک ﺗــﺮ ﺑــﻮد. بقیه شیرازی ﻫـﺎ را ﮐــﻪ ﺗﻌـﺪاد آﻧﻬــﺎ ﻣﺘﺠـﺎوز از ﺷﺼــﺖ ﻧﻔـﺮ ﻣـﯽ ﺷــدﻧﺪ ، ﺑــﺎ ﻋـﺪه ای از ﻣــﺄﻣﻮران ﻣﺎلیانی  ﺑﻠﻮﮐﺎت ﮐﺮﻣﺎن را ﮐﻪ ﺑـﺎﻟﻎ ﺑﺮﯾﮑﺼـﺪ و بیست وﺷـﺶ ﻧﻔـﺮ ﻣـﯽ ﺷـﺪﻧﺪ، ﺑـﻪ اﺗﻬـﺎم ﺗﻌﻠـﻞ در اﺧﺬ ﻣﺎلیات اﺑﺘﺪا ﮐـﻮر و آن ﻗـﺪر ﺷـﮑﻨﺠﻪ ﮐﺮدﻧـﺪ ﺗـﺎ ﺟـﺎن ﺳـﭙﺮدﻧﺪ. ﺳـﭙﺲ ﺟﻨـﺎزه ﻫـﺎی آﻧـﺎن را در میدان ﺷﻬﺮ اﻧﺪاﺧﺘـﻪ و از ﮐﻠـﻪ ﻫـﺎی آﻧـﺎن دو ﻣﻨـﺎره ﺑـﺎ ارﺗﻔـﺎع تعیین ﺷـﺪه ﺳـﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣـﺄﻣﻮران ﺑــﺮای این که ارﺗﻔــﺎع ﻣﻨــﺎره ﻫــﺎ ﺑــﻪ اﻧــﺪازه ی ﮐــﻪ ﻧــﺎدر ﺷــﺎه دﺳــﺘﻮر داده ﺷــﻮد، ﻋــﺪه ای دﯾﮕــﺮ از اﻫــﺎﻟﯽ ﺑﻠﻮﮐــﺎت ﮐﺮﻣــﺎن را ﺗﺤــﺖ همین ﻋﻨــﻮان ﮐﺸــﺘﻨﺪ و ﮐﻠــﻪ ﻫــﺎی آﻧــﺎن را ﺑــﻪ ﮐﺮﻣــﺎن ﻣــﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﻧﺪ ﺗﺎ ارﺗﻔﺎع ﻣﻨﺎره ﻫـﺎ تکمیل ﺷـﻮد، ﮔﻮﯾـﺎ ﺗﻌـﺪاد اﯾـﻦ ﮐﺸـﺘﻪ ﺷـﺪﮔﺎن ﺑـﺎﻟﻎ ﺑـﺮ ﻫﻔﺘﺼـﺪ ﻧﻔـﺮ ﮔﺮدﯾــﺪ. وﺟــﻪ ﺗﺴــﻤﯿﻪ ﻣﺤﻠــﻪ ﮐﻨــﻮﻧﯽ «ﭘﺎﻣﻨــﺎر» در ﮐﺮﻣــﺎن، ﮔﻮﯾــﺎ از اﯾــﻦ واﻗﻌــ ﻪ دﻟﺨــﺮاش و ﻏــﻢ انگیز ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. [33]

-       اسماعیل خان قشقایی و برادرش حسن خان در میان این گروه تنبیه شدگان توسط نادر شاه افشار بوده اند.

 



[1]  استرآبادی،میرزا مـهدی خـان؛جهانگشای نادری، تهران،انتشارات انجمن آثار‌ ملی‌،سال 1341،ص‌ 123.

[2] نوائی،عبد الحسین؛نادرشاه و بازماندگانش، تهران،انتشارات زرین،سال‌ 1368‌،ص 121‌.

[3]  فـلسفی‌،نـصر‌ الله،زنـدگانی‌ شاه عباس صفوی،ج 1،تهران،انتشارات علمی، 1364،چاپ سوم،ص 214

[4] تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت - جلد اول - دکتر عزت الله نوذرى

[5]  ژان اوتر، فرستاده ویژه لویی پانزدهم، پادشاه فرانسه بود که از سال 1734 تا 1743 به مدت 9 سال در شرق به سر برد و مناطق مختلف ایران را مورد بازدید قرار داد.

[6]  حکومت نادر به نقل از تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت دکتر عزت الله نوذری -

[7] به نقل از مظفر قهرمانی همان ص 167

[8] Lois Beck – p-47

[9] در سال 1371 که برای ایراد  یک سخنرانی به شرکت چادر ملو در شهر بافق رفته بودم با یک مهندس به نام قشقایی آشنا شدم که می گفت پدربزرگش از قشقایی هایی بوده که توسط نادرشاه به این منطقه اعزام شده بودند.م 

[10]  لویز بک همان ص 48

[11] فارسنامه ناصری ص175-176

[12] نویسنده کتاب تاریخ عالم آرای نادری

[13] مشاهیر مدفون در حرم، پایگاه امام رضا(ع)

[14] محمد کاظم مروی وزیر مرد عالم آرای عباسی مترجم: ع‍ن‍ای‍ت‌ال‍ل‍ه رض‍ا – نشر زوار سال 1362- ص 937

[17] میرزا مهدی روزنامهء کلانتر ص 23

 [18]  محمد کاظم مروی همان ص 958

[19]  - محمد کاظم مروی همان ص 958

[20]  Qasgqa’i of Iran p- 47

[21]   حبیب لاجوردی- تاریخ شفاهی محمد ناصر قشقایی، نوار شماره 1.

[22]   Oberling,1974 – 36  به نقل از نقش قشقایی ها در تاریخ و فرهنگ ایران/منصور نصیری طیبی ص 74

[23]  ابرلینگ همان به نقل از منصور نصیری همان

[24]  فارسنامه ناصری جلد دوم ص 1100 به نقل از احتشامی لطف الله

[25] تاریخ جهانگشای نادری/ تالیف محمدمهدی استرآبادی؛ تصحیح میترا مهرآبادی. نشر : تهران : دنیای کتاب ، 1390. به نقل از بـررسی‌ اهداف سیاسی-نظامی کوچ و اسکان اجباری‌ برخی طوایف ایلات ایران‌ (از اوایل قرن‌ 11‌ تـا‌ اواخـر قـرن 13 ق.)

ابرهیم مشفقی فر - گنجینه اسناد , پاییز 1386 - شماره 67.

[26]  مظفر قهرمانی در کتاب  از باورد یا ابیورد خراسان تا الیورد یا ابلورد فارس وی را (ﻗﺒﺎخ ﻗﻠﯿﺨﺎن ﻗﻮرت اﺑﯿﻮردی) از ترکان خراسان نامیده است.

[27] احتشامی زاده لطف الله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا مهرماه 1383 شماره 84

[28]  گ.ز. اشرافیان-م آرونوا – دولت نادرشاه  - ترجمه از روسی حمید امین چاپ دوم 1366 ص 121 (به نقل از احتشامی زاده لطف الله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا مهرماه 1383 شماره 84)

[29]  - بامداد، مهدی، "شرح حال رجال ایران"، انتشارات زوار، چاپ پنجم، تهران، 1378

[30] مشاهیر مدفون در حرم،  به نقل از پایگاه امام رضا(ع(

[31]  ﻣﯿــﺮزا ﻣﺤﻤــﺪ ﮐﻼﻧﺘــﺮ، ص 22

[32]  ﻣﯿــﺮزا ﻣﺤﻤــﺪ ﮐﻼﻧﺘــﺮ،  ص 22

[33]  ﻣﯿﺮزا ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮ  روزنامه کلانترص، 23