قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

مروری بر تاریخ طایفه وندا از ترکان ایل قشقایی


تهیه و تنظیم از نوروز درَداری(فولادی)

 

مقدمه

کوچ نشینان در طول سه هزار سال گذشته همواره نقش فعالی در امور سیاسی و پاسداری از مرزهای ایران به عهده داشته اند. جامعه عشایری ایران در طی همجواری خود با جوامع روستایی و شهری دارای انواع تعاملات مسالمت آمیز و گاه خشونت آمیز بوده است. سران ایل های جامعه عشایری در برانداختن و تشکیل حکومت-های پیشامدرن در ایران نقش مؤثری داشته اند، تا آنجا که برخی محققان جامعه عشایری و نظام ایلی را یکی از موانع شکل گیری جامعه و دولت مدرن در ایران دانسته اند. تا قبل از تشکیل ارتش منظم، اصولاً ساخت ارتش های ایران به طور عمده به وسیله عشایر تأمین می شد. عشایر بدان سبب که گروه دائماً مسلح بودند، علیرغم قبول تبعیت از مرکز و شاه، عامل مهمّ تجزیه قدرت سیاسی مرکز به شمار می آمدند.

ایلات و عشایر ایران بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت کشور را تا دوران معاصر تشکیل می دادند و عمدتا در رشته دامپروری مشغول بودن و به مقتضای فصل و به علت کثرت تعداد گله ها و رمه های خود، در منطقه معینی تغییر مکان می دادند و کوچ می کردند تا همیشه از چراگاه های طبیعی برای تغذیه دام های خود استفاده کنند. جامعه عشایری ایران در طی همجواری خود با جوامع روستایی و شهری و گاها با سایر عشایر دارای انواع تعاملات مسالمت آمیز و گاها خشونت آمیز داشته اند.سران ایل های جامعه عشایری در بر انداختن و تشکیل حکومت های پیشا مدرن در ایران نقش موثری داشته اند و اکثر حکومت های ایران از میان ایلات و عشایر بوده است. در چند قرن اخیر حکومت های افشاریه، زندیه و قاجاریه از نوع این حکومت ها هستند.

 

کوچ اجباری عشایر توسط حکومت گران ایران

در عصر صفویه عشایر قزلباش اساس قشون این نظام را تشکیل می دادند. پس از شروع فعالیت های سیاسی شاه اسماعیل صفوی، ترکان دسته دسته از قبایل مختلف استاج لو، شاملو، تکلو، ذوالقدرها و ... به وی ملحق شدند.

پس از استقرار شاه اسماعیل بر تخت سلطنت ایران، این گروه ترکان که به قزلباش معروف شده بودند، در گوشه و کنار ایران بر امور چیره شدند.و پست ها و مقامات و املاک و اموال زیادی را صاحب شدند. شاهان صفویه از سرداران این ترکان برای مقامات کشوری و عشایری بهره می گرفتند. از جمله اینان ایلات ذوالقدر و شاهی لو بودند که به فارس و جنوب ایران فرستاده شدند. خاندان ایلخانان قشقایی از میان گروه شاهی لو(طرفداران شاه) یا همان شاهسون ها بودند.

علاوه بر این بخش از سیاست حکام صفویه، رویه کوچ اجباری هم رایج بود. از جمله:

-        شاه عباس اول برای جلوگیری از قدرت عشایر در برابر حکومت، به ویژه عشایر کرد نشین را تا حدود ۴۰۰۰۰ خانوار به خراسان کوچ دادند.طوایفی که امروز به نام زعفرانلو – شادلو و کیوانلو در خراسان ساکنند در زمان شاه عباس کوچانده شده اند.

در دوره نادرشاه در منابع مختلف از کوچ و اسکان عشایر مختلف گزارش شده است. از جمله تبعید گروه زیادی از قشقایی ها: « نادر شاه گروه زیادی از مردم عشایر قشقایی و تعدادی از خان های ایل را به مهاجرت و کوچ اجباری وا داشت و آن ها را از سرزمین های فارس بیرون راند. تا از همکاری آنان با سایر ایلات برای شورش و نافرمانی جلوگیری نماید.

-                ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﯾﺦ می نویسد در ﺳﺎل 1147 ق- ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺷﺼﺖ ﻫﺰار ﺧﺎﻧﻮار ایلات ﻗﺸﻘﺎﺋﯽ و ﺷﺎﻫﺴﻮن و اﻓﺸﺎر آذرﺑﺎﯾﺠﺎن را ﮐﻮﭼﺎﻧﯿﺪه در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﺎی داد .[1]

-                تاریخ فارسنامه ناصری ذیل وقایع سال ۱۱۵۹ ه.ق از کوچ ایلات رحیمی و شش بلوکی به خراسان نام برده شده است .

-                ملک منصورخان قشقایی در مصاحبه خود با خانم لویز بک، می گویند:«پاره ای از اعضای خانواده (شاهی لو) یعنی ایلخانان قشقایی در میان تبعید شدگان به خراسان بوده اند. و نادرشاه از اسماعیل خان و حسن خان در نبردهایش با هندوستان در سال 1738-1739 م(1150-1151 ه ق) استفاده کرده است.»[2]

-       کریم خان زند پس از آنکه زمام امور را در دست گرفت شیراز را به عنوان پایتخت برگزید و متجاوز از دوازده هزار خانوار از ایلات لرستان، بختیاری، کرمانشاهان و کهگیلویه (لیراوی‌ها) را در نواحی شیراز اسکان داد.

-        در دوره قاجار نیز گروه زیادی توسط آقامحمد خان تبعید شده اند که به آن ها اشاره خواهیم کرد.

 

ایلخان قشقایی چگونه در دوره قاجار به قدرت رسیدند؟

 

آخرین ایلخانی قشقائی محمد ناصرخان پسر اسمعیل خان سردار عشایر معروف به صولت الدوله بود. صولت الدوله پسر داراب خان پسر مصطفی قلیخان ( لشکرآرا)  فرزند جانی خان -  فرزند اسمعیل خان فرزند جانی آقا-  فرزند نامدار آقا-  فرزند بیگ محمد آقا فرزند صفرعلی آقا فرزند جانی آقا فرزند غازی آقا فرزند امیر غازی قشقائی از تیره شاهی لو بود.

خاندان شاهی لو که ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی از میان آنان برخاسته و بیش از سیصد و شصت سال بر مردم قشقایی حکومت کردند. از اولاد امیرغازی یکی از سرداران ترک زبان شاه اسماعیل صفوی بودند.

سران ایلات قشقایی همواره در تاریخ ایران توسط حکومت و با حکم حکومتیان به عنوان ایل بیگی خوانده می شدند.در دوره کریم خان زند آن ها از مشاوران شاه بودند و در دورانی نیز توسط کریم خان زند به صورت غیر مستقیم در دربار شاه در شیراز تحت نظر قرار داشتند ولی در همان حال در مجالس سلطان زند حضور پیدا می کردند. در همین دوران تحت نظر بودن، کریم خان نظارت بر رفتار و اقدامات آقامحمد خان قاجار را که او هم یکی از تحت نظر قرار گرفته ها بود، به اسماعیل خان قشقایی ایل بیگی قشقایی قرار داده بود.

 پسر جانی خان نیز از جمله شهر نشینان تحت نظر کریم خان زند بود.[3] به همین سبب وقتی آقا محمد خان از زندان کریم خان فرار کرد و لشکریانی بهمرساند و قدرتی گرفت برای انتقام ایام محبس خود به سوی منطقه گندمان که مرکز قشقایی ها بود حمله کرد. ولی اسماعیل خان و پسرش جانی خان قبلا خبر یافته و فراری شده بودند. آقا محمد خان دستش به ایل بیگی قشقایی نرسید ولی بسیاری از ترکان قشقایی را مجبور به کوچ به خراسان و تهران و خوزستان کرد.

 

فسایی در کتاب فارسنامه ناصری خود به نقل از روضه الصفا در این باره نوشته است:« در روز وفات کریم خان مغفور،(۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه. ق) نواب آقا محمد خان قاجار قوینلو، خلف الصدق حضرت محمد حسن خان نایب السلطنه که نزدیک به پانزده سال در شیراز به عنوان گروگان توقف داشت،و  پس از پیروزی بر مخالفان خود وی تهران را به پایتختی انتخاب کرد و در این شهر درسال 1203ق/1788م  (1167ش) بی آنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست ، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال 1200ق/1785م(1164 ش) آورده است.

 

بعد از فوت کریم خان زند- اسماعیل خان قشقایی و پسرش جانی خان با جانشینان وی همکاری نزدیکی داشتند ولی چون سر انجام آن ها بازندگان تاریخ بودند ، ایل بیگی قشقایی و مردم ستم دیده قشقایی بهای سنگینی نیز برای این مشارکت پرداخت کردند. سرانجان ایل بیگی قشقایی اسماعیل خان توسط یکی از  مدعیان سلطنت از خانواده زند  به نام علی مراد خان به قتل رسید . پس از کشته شدن اسماعیل خان فرزندش جانی خان رهبری ایل قشقایی را بر عهده گرفت. وی  نیز در همه دوران حکومت لطفعلی خان زند با وی همکاری داشت.  پس از شکست لطفعلی خان وی مورد تعقیب آقا محمد خان قاجار قرار گرفت و برای نجات خویش از شهر به میان ایل و دامنه کوه ها فرار کرد.

جانی خان از زمان به سلطنت رسیدن آقامحمد خان در سال۱۱۶۴ یا ۱۱۶۷ شمسی تا پایان حکومت آقامحمد خان ( که ده یا ۱۲ سال به درازا کشید) پناهنده به کوه و بیابان بود و نامی از وی در تاریخ این دوره دیده نمی شود.

 

 پس از آقا محمد خان برادر زاده اش فتحعلی خان جانشین وی شد. باباخان معروف به فتحعلیشاه پسر حسینقلی خان ، برادر اعیانی آقا محمدخان قاجار است.

در دوره سلطنت فتحعلی شاه به مدت بیست و دو سال اول حکومت وی  نیز از نام ایل قشقایی و ایل بیگی آن به نام جانی خان نامی در اسناد تاریخی دیده نمی شود. به این ترتیب جانی خان رهبر ایل قشقایی به مدت ۳۴ سال برکنار از رهبری ایل است یا که تاریخ در این مورد سکوت کرده است. جانی خان در اوایل ایل بیگی خوانده میشد. ولی سکوت تاریخ در سال هزار و دویست و سی و چهار هجری قمری- برابر با ۱۱۹۷ خ – شکسته شده و نامش در تاریخ ایران جای گرفته است او در همین تاریخ توسط سلطان قاجار فتحعلی شاه به لقب ایلخانی مفتخر و فرمانفرمای عشایر قشقایی شده است.  

در مورد حکم ایلخانی گری جانی خان قشقایی توسط فتحعلی شاه نوشته های متفاوتی در دسترس هستند از جمله:

1-    خاوری شیرازی، فضلالله بن عبد النبی - در تاریخ ذوالقرنین -  مینویسد : « فتحعلیخان پسر حسیقلیخان قاجارمعروف به باباخان ( و بعد شاه بابا) برادر زاده و ولیعهد آقامحمد خان مامور ( منصوب) به فارس میشود. یعنی در سال 1199 ه ق( 1163خ) هجری قمری فتحعلی خان قاجار فرمانروای فارس و بختیاری میشود. 

ولیعهد قاجار - فتحعلیخان تا شب شنبه بیست ویکم ذیحجه سال1211 ه ق( 1175خ)  که آقامحمد خان کشته میشود، والی و فرمانروای فارس و بختیاری بود.»

در زمانی که فتحعلی خان والی بود، با یکی از بانوان بختیاری به نام(زینت بیگم) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج حسام السلطنه قاجار  بود.در همین دوره محمد علی خان (پسر جانی خان رهبر ایل قشقایی) نیز با یکی از زنان بختیاری به نام بی بی پری ازدواج نمود. این دو زن یکی خواهر اسدخان بختیاروند و دیگری دختر وی بود.   بختیاروند یکی از کهن ترین خاندان های بختیاری است که طایفه او از حدود اواخرقرن پنجم هجری سابقه تاریخی سکونت در بختیاری را داشته ودارند. به این ترتیب یک ارتباط سببی بین سران قشقایی – بختیاری با ولیعهد قاجار در فارس پدید می آید.

پس از این وصلت ، ولیعهد به اعتبار وابستگی سببی بخوبی از نیروهای رزمی بختیاری و قشقائی در رسیدن به قدرت استفاده کرده است. شواهدی حکایت از آن دارد، که پس از این وصلت ایلخانی بختیاری یا حداقل طایفه هفت لنگ را به حیدر خان وپس از او به اسد خان بختیاری داده است، و به (جانی) خان قشقائی را هم به مقام  ایلخانی قشقائی رسانده است. .[4]

۲. فسایی در کتاب فارسنامه می نویسد:« در این سال [ ١٢٣۴ ق]: به توسط جناب حاجى میرزا رضا قلى نوائى وزیر مملکت فارس، اعلیحضرت شاهنشاهى، جانى خان قشقائى ایل‌بگى فارس را به لقب جلیل ایلخانى سرافراز فرمود و محمد على خان پسر او را ایل‌بیگى نمود و تا این سنه [ ١٢٣۴ ] ه ق (  1197  خ ): نام ایلخانى در فارس به کسى گفته نشده بود و در مملکت خراسان بزرگتر ایلات را ایلخانى مى‌گفتند.»[5]

۳. مظفر قهرمانی ابیوردی در این باره چنین می نویسد: جانی خان ایلخانی با داشتن فرزندان لایق و قابل با کمال قدرت بکلیه ایلات فارس بسلط می یابد، املاک و علاقجات خود را توسعه میدهد، بعضی از ایلات فارس از ممسنی و بویراحمدی و اینانلو و خمسه و کوهمره و محمد صالح و وندا را ضمیمه ایل قشقائی نموده طایفه چهارده چریک که یکی از ایلات مهم فارس و اغلب با ایل قشقائی مخالفت مینمودند مطیع و منقاد نموده اکثر طوایف آنها را بین ایلات قشقائی تقسیم و جزو جمع مالیات قشقائی نموده. مرحوم جانی خان و فرزندان و نواده او علاوه بر اینکه مدتی بکلیه ایلات فارس حکومت داشته اند اغلب حکومت های جزء فارس از جمله بهبهان، کازرون، دشتی، اردکان، آباده، قنقری و بوانات و ممسنی بعهده فامیل جانی خان بوده است ضابطی بلوک سرحد چهاردانگه و سرحد شش ناحیه و کامفیروز که اغلب املاک اربابی خوانین میشود در محدوده حکومت آنان قرار میگیرد. هم چنین ضابطی بلوک خنج و قیر و کارزین و میمند و صیمکان و بلوک خفر اغلب جزو جمع مالیاتی  (این) خوانین میگردد. حکومت جهرم، لشنی و چهار راه و آباده طشت، بیضا، ابزج، رامجرد و قریباً نصف محال فارس در قلمرو و تحت سلطه و اقتدار خوانین قشقائی و نصف دیگر بطور مساوی در تحت ریاست و تسلط خانواده قوام الملک شیرازی بوده است.[6]

 

فتحعلی شاه بعد از این که بیست و دوسال  از حکومتش می گذشت، جانی خان را در سال  ١٢٣۴ ه ق به لقب جلیل ایلخانى سرافراز نمود .  در دوره قاجار ایلات بختیاری و قشقایی به وسیله دو مقام رسمی ایلخانی و ایل بیگی که از خوانین همان ایلات توسط دولت انتخاب می شد و حکم حکومتی به نام آنان صادر می شد اداره می شد. رابطه دولت با ایل تنها در دست این دو مقام ﺣﮑﻮﻣتی بود و از نمایندگان و کارکنان دولت هیچ فرد دیگری در ایل وجود نداشت.

 

رابطه ایل قشقایی و ایل بیگی آن در این دوره از سلطنت فتحعلی شاه نامعلوم است و نوشته ای تا کنون  منتشر نشده است.

جانی خان  پنج سال پس از دریافت فرمان ایلخانی در سال 1239 ق(1202ش) در گذشت. ایلخان قشقایی دارای پنج پسر بود. پسر اول حاجى حسین قلى خان و پسر دویم جانى خان، محمد على خان و پسر سوم وی مرتضی قلی خان و فرزند چهارمش مصطفی قلی خان و پنجمین پسرش محمد قلی خان می باشد.[7]

محمد علی خان پسر جانی خان که سمت ایل بیگی را داشت، در همان سال ۱۲۳۴خ حکم ایلخانی را دریافت کرد. محمد علی خان سمت ایل خانی را به مدت سی سال در  دوران سلطنت فتح علی شاه، محمدشاه و ناصرالدین  شاه در اختیار داشت. محمد علی خان یکی از مقتدرترین رهبر ایلات در تمام خطه جنوب ایران به شمار می رود که در دوران صدارتش با  والیان فارس که دو تن از آنان فرزندان فتحعلی شاه بودند درگیری های زیادی داشته است.  محمد علی خان بعد از انتخابش به ایلخانی گری، توسط فرمانفرما در سال 1240 ق(1203ش) در اصفهان به حضور فتحعلی شاه معرفی می شود .

ازدواج های محمد علی خان با دختر یکی از سران بختیاری و همچنین دختر شاهزاده فرمانفرما والی فارس به تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی او کمک کرد و احتمالا به دلیل همین وابستگی و غرابتی که بین وی و والی فارس پدید آمده بود، فرمانفرما حوزه اقتدار ایلخان قشقایی را توسعه داد و بسیاری از طوایف مختلف را تحت نظر تشکیلات ایل قشقایی قرار داد. و در این دوره است که قدرت ایلخان قشقایی به کلیه ایلات در منطقه فارس گسترش می یابد.

محمد على خان ایلخانى از فرط کدخدایى و تن‌آسایى به توقف شیراز پرداخت و امورات ایل گردانى و وصول مال وجهات دیوانى و مهمّات زراعت و فلاحت و گردش در هر ولایت و ناحیت را محوّل به ایل‌بیگى، یعنى مرتضى قلى خان ساخت»[8]

همچنین گفته شده است که :محمد علی خان بیشتر ایام رهبری خود را در شهر تهران و شیراز به طریق اجبار اقامت داشت چون که به صورت گروگان  از طرف دولت نگهداری می شد.

در این دوره مرتضی قلی خان ( ایل بیگی) امور ایلی را بر عهده داشته و در حوادثی که در این مدت اتفاق افتاده وی نقش عمده ای در آن ها ایفا کرده است. مرتضی قلیخان مردی شجاع و لجوج و رشید  و بسیار ماجرا جو بود. در نتیجه غروری که داشته توجه ای به دستورها و فرمان های والی فارس و دیگران نداشته و جان خود را نیز به همین دلیل از دست داده است . مرتضی قلیخان چندین بار با بختیاری ها جنگیده و در خلال این زدو خوردها با ستاره بی بی که از فامیل محترم بختیاری بود ازدواج مینماید. حاصل این ازدواج فرزندی بنام اسدخان بوده است

پس از این آشنایی مختصر با وضعیت سران ایل قشقایی در دربار قاجاریه نگاهی خواهیم داشت به تاریخ طایفه وندا از ایل دره شوری در اتحادیه ایلات قشقایی در طول این دوره.

تعریف ایل- طایفه  و تیره در میان عشایر

-         ایل بزرگ - یا کنفدراسیون ایلی  = یک واحد سیاسی و اجتماعی بود که از اتحادیه ای میان چند ایل و طوایف وابسته به آن ها  تشکیل می شدکه تحت نظر یک حاکم و یا ایلخان اداره میشد. در این گونه اتحادیه ها، ایل های تابعه دارای استقلال و خود گردانی داخلی از جمله: نظم و انظباط ایلی، دریافت مالیات ها، توزیع مراتع و رسیدگی به اختلافات بین مردمی در میان ایل مربوط به خود است.

در روابط با دولت و سایر ایلات و مشارکت در جنگهای بین ایلات هماهنگ با ایلخان می بودند. مانند ایل بزرگ قشقایی در دوره سالهای پیش از ۱۳۰۰-۱۳۳۰ ش  که از اتحاد میان ایل های : دره شوری – کشکولی بزرگ – کشکولی کوچک – فارسیمدان و عمله و ششبلوکی تشکیل شده بود. بعد از درهم شکسته شدن تشکیلات عشایر قشقایی و خروج ایلخان قشقایی (محمد ناصر خان) و برادرانش پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کنفدراسیون قشقایی از هم پاشیده شد و از آن پس عشایر قشقایی به صورتی بدون ایلخان و کلانتر و خان اداره می شود. معمولا کدخدای هر طایفه یا تیره با سازمان عشایری که مدیریت عشایر را در مناطق مختلف بر عهده دارد امور عشایر را رتق و فتق می کند.

جمعیت عشایر (ایل قشقایی) بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۷ ش بالغ بر۱۷۹۷۷ خانوار که  ۹۶.۳۳۹ نفر جمعیت داشته است که ۴۹.۲۵۹ نفر مرد و ۴۷.۰۸۰  نفر زن بوده است.از این تعداد ۱۰.۱۶۱ خانوار که جمعیتی بالغ بر ۵۴.۸۲۳  نفر بوده است در استان فارس زندگی می کردند.

-        ایل یک واحد سیاسی و اجتماعی است که از اتحاد چند طایفه با حوزه فرهنگی، آداب و رسوم و تاریخ مشترک تشکیل می شود و معمولأ وجود نیا، سرزمین و منافع مشترک، توزیع متعادل مرتع و چراگاه، ایجاد انسجام درونی در مقابل جوامع همسایه و حفظ و بقای قدرت در بین این چند طایفه، زمینه ساز شکل گیری ایل است.   مانند ایل دره شوری – فارسیمدان و ..... سرپرستی ایل به نام کلانتر ایل نامیده می شد. مانند زیاد خان در ایل دره شوری و نادر خان در ایل کشکولی.

-        طایفه: مشخصترین و مهمترین چارچوب اجتماعی عشایر، طایفه است که شامل جماعتی است که غالباً  گروهی از آنان با هم خویـشاوندی دور و نزدیـک دارنـد و در چند یا چندین نسل پیش به طور نسبی یا سببی به مبنای مشترکی میرسند. ولی بنا به سیاست های ایلی کلانتران ایل معمولا برخی از افراد از طوایف و یا تیره های دیگر را نیز به حوزه جغرافیایی یک طایفه اضافه می کند. فرد عشایری در بیان وابستگی و تعلقش، غالباً از طایفه خـود نـام میبرد. طایفه از تیره های مختلف تشکیل می شود. مانند طایفه وندا که از تیره های : عشیرلو – یار امیری – پولادلو – میش مستیار (بسیار) و چراغ لو و .....  سرپرستی طایفه را یکی از خان های وابسته به کلانتر ایل بر عهده داشت. مانند حسن خان که خان طایفه وندا و چند طایفه دیگر در ایل دره شوری  را سر پرستی می کرد.

-        تیره - اساس تیره مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی واقعی و اصل و نسبی از خط صلبی (پدری) است که همبستگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دفاع از منافع افراد عضو را به عهده دارد. تیره نیز گروهی پدرتبار در ساختار اجتماعی ایلات و عشایر است که از چندین دودمان تشکیل شده است. افراد یک تیره به نام بانی آن که بین 5 تا 8 پشت پیش می‌زیسته، نامیده می‌شوند.

معنی واژه - وندا در لغت نامه دهخدا چنین آورده شده است:  به لغت ژند و پاژند، خواهش و خواسته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). و در کتاب اوستا به معنای  ستایش کننده -  نیایش کننده ذکر شده است.

طایفه وندا – در دوقرن گذشته: یکی از طوایف ترک در میان ایل هایی: دره شوری – کشکولی بزرگ و ایل عمله در کنفدراسیون (اتحادیه ایل بزرگ ) قشقایی بوده است. به علاوه طایفه ای به همین نام نیز در ایل رستم در میان ایلات لر در ممسنی وجود داشته است.

در مورد موجودیت طایفه وندا  دو نوشته ی مستند در دسترس می باشد:

1.     موجودیت طایفه وندا در دوران صفویه در ایران

صفویان در ابتدای کار هیچ‌گونه پیوند سببی و نسبی با شاکله‌ی ایلی و عشیره‌ای نداشتند، در جهت دوام و قوام سلسله‌شاهی خود ضمن این‌که از مساعی و یاوری ایلات مختلف بهره‌های بسیار نصیب برد، در مقابل جهت پیش‌گیری از هرگونه سرکشی و نافرمانی ایلات،  که حاکمیت آنان را آماج تهدید و بلا قرار ندهند، به تدریج دست به جابه‌جایی وسیعی در پیکره‌ی ایلات در سرزمین‌های گوناگون کشور زدند.

دکتر ناصر اشرافی نویسنده کتاب : نقش لرهای فارس نشین در حکومت زندیه و نقش ایل خان ممسنی و کهگیلویه در حکومت صفویه؛   جدولی بر اساس متن نامه شاه طهماسب اول به شیخ الاسلام شولستانات و متن کتاب ریاض الفردوس خانی( که این کتاب ریاض الفردوس خانی توسط محمدمیرک حسینی، قرن یازده قمری نگاشته شده است.) و سایر متون صفوی، تهیه کرده است که در آن جدولی  نشان داده می شود که:.

-        ۳۰ طایفه در ایلات ممسنی وجود داشته اند و از این ۳۰ طایفه – طوایف وندا و احمد و محمود از طایفه رستم وارد ایلات قشقایی شده اند. و اضافه می کند که: ذکر نام این طوایف در دوره صفوی و مقایسه فعلی آنها با طوایف ممسنی موجود، ثابت می کند که بسیاری از طوایف عهد صفوی هنوز با همان نام موجودیت دارند؛ ولی امکان دارد بعضی طوایف مهاجرت کرده و به جغرافیایی دیگری رفته باشند و یا بعضی طوایف، کوچکتر و ساختار ایلی آنها فرو ریخته باشد. طوایفی چون:زیلایی، نویی، رئیسی، خواجه، محمدصالحی، وندا، قایدی( و یا  بعضی طوایف چون ) بویراحمد، دشمن زیاری، چرام، رستم، بکش، جاوید گسترده شده باشند.

طایفه وندا و طایفه محمدصالحی - از تیره های طایفه رستم - درعهد پادشاهی فتحلیشاه –در مناطق  ماهورمیلاتی(میشون،بیدکرز،مهلاتون،باباکلان)،خشت،اردکان،-ممسنی(روستای-صالحی،بردنگان،مال محمود،قلعه کهنه)زندگی می کردند و طایفه – وندا - از تیره های ایل رستم در ممسنی بود و در این دوره لرزبان و بومی محل بودند. بعدا توسط فتحعلیشاه در اختیار جانی خان قشقایی قرار داده شده اند. به همین سبب این مناطق از حوزه اقتدار خوانین ممسنی خارج شده و در اختیار خان های قشقایی قرار می گیرد. [9]

2.       در کتاب (فارسنامه ناصری، جلد دوم ،ص 1560) نوشته شده که طوایف عهد قاجار :  در ایل های،  رستم ،بکش، جاوید ، محمد صالحی ،عباسی، فهلیانی، احمدو محمید، خسرو شرینی ، کمهر و کا کان ، کامفیروزی، رییسی،خواجه، وندا ، صالحونی ، طوایف ممسنی مسقر در بالاده کازرون ، مستقر در دشت شاپور ، بودند. - (فارسنامه ناصری، جلد دوم ،ص 1560)و( ایران وقضیه ایرانیان ، جلد دوم ، ص 251) و (سفرنامه ممسنی ،ص 61)

 

3.     علی اصغر صیادلک در کتاب قوم زند لک در ایل قشقایی* ص۱۹نوشته است

 

-        " - تیره های لر شامل : گشتاسب، فیلی ، جاویدی، جامه بزرگی ، وندا " می باشد.

 

4.     مظفر قهرمانی ابیوردی (نویسنده کتاب از باورد خراسان تا ابیورد فارس)- فرزند میرزا نصرالله خان قهرمانی ابیوردی ملقب به معین دفتر..منشی دفتر ضرغام الدوله قشقایی ( مرگ ضرغام الدوله ،در سال 1323 قمری    ( 1283 شمسی) بود و پس از فوت ضرغام الدوله. میرزا نصرالله خان منشی برادر کوچک تر او اسماعیل خان معروف به صولت الدوله قشقایی شد.

 وی در این کتاب. می نویسد:«جانی خان ایلخانی قشقایی [10] با داشتن فرزندان لایق و قابل با کمال قدرت بکلیه ایلات فارس تسلط می یابد، املاک و علاقجات خود را توسعه میدهد، بعضی از ایلات فارس از ممسنی و بویراحمدی و اینانلو و خمسه و کوهمره و محمد صالح و وندا [11] را ضمیمه ایل قشقائی نموده و طایفه چهارده چریک که یکی از ایلات مهم فارس و اغلب با ایل قشقائی مخالفت مینمودند مطیع و منقاد نموده اکثر طوایف آنها را بین ایلات قشقائی تقسیم و جزو جمع مالیات قشقائی نموده. مرحوم جانی خان و فرزندان و نواده او علاوه بر اینکه مدتی بکلیه ایلات فارس حکومت داشته اند اغلب حکومت های جزء فارس از جمله بهبهان، کازرون، دشتی، اردکان، آباده، قنقری و بوانات و ممسنی بعهده فامیل جانی خان بوده است ضابطی بلوک سرحد چهاردانگه و سرحد شش ناحیه و کامفیروز که اغلب املاک اربابی خوانین میشود در محدوده حکومت آنان قرار میگیرد. هم چنین ضابطی بلوک خنج و قیر و کارزین و میمند و صمیکان و بلوک خفر اغلب جزو جمع مالیاتی خوانین می گردد. »[12]

همزمان با این نقل و انتقال و بعدا نیز با انتقال مالکیت زمین های این ناحیه به خان های کشکولی در فارس این گروه با ترک زبانان قشقایی ادغام، همراه و هم کوچ شدند و درطول زمان گویش آنان نیز ترکی شده است. به ترتیبی که میتوان در میان تیره های تشکیل دهنده طایفه وندا: مردمانی از طایفه های ترک مانند- عشیرلو در ایل دره شوری – میش بسیار(میش مسیار) در ایل دره شوری – پولادلو و یارامیرلو از طوایف ترکان هستند که تحت ساماندهی تشکیلاتی ایل به طایفه وندا منتقل شده اند. -  تا یکی دو نسل پیش برخی از خانوارهای این گروه به نام «لر وندا» یا ونداهای لر تبار معروف بودند.

این دگرگونی در ایلات در دوره فتحلی شاه قاجار برای تضعیف ایلات لر و تقویت ایلات ترک در فارس صورت گرفت و بخشی از سیاست حکومت بود.

به این ترتیب طایفه وندا که  از دوران صفوی بخشی از ایل رستم ممسنی بود در زمان جانی خان قشقایی در سالهای قبل از ۱۱۹۷ شمسی یعنی  بیش از دویست سال پیش از حکومت منطقه ای ممسنی که تحت نظر ایلخانان لر بود جدا شده و خانواده های عشایری این طایفه لر بین ایلات دره شوری- کشکولی بزرگ و عمله در کنفدراسیون ایل بزرگ قشقایی تقسیم می شود.و در طول زمان اعضای لر زبان هم گویش آن ها به ترکی تبدیل می شود.

اما این داستان به همین جا خاتمه پیدا نمی کند. در زمان حکومت فرهاد میرزا در فارس یک بار دیگر ساختار ایلات در فارس در معرض تغییر تحول قرار گرفت. فرهادمیرزا معتمدالدوله (۱۲۳۳–۱۳۰۵ ه‍.ق) از شاهزادگان و دولتمردان عصر قاجار بود. فرهاد میرزای قاجار، ملقب به معتمدالدوله، فرزند پانزدهم عباس میرزا، فرزند فتحعلی‌شاه قاجار است ، او عموی ناصرالدین شاه قاجار، والی فارس و بنادر جنوب ایران، حاکم خوزستان، لرستان و کردستان بود. اردکان فارس تیول فرهاد میرزا بود. ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ ه. ق، حکومت فارس را به وی واگذار کرد. اقدامات مهم فرهاد میرزا در فارس ایمن کردن راه‌ها از دزد و راهزن بود، اما به نوشته حاجی سیاح، روشی که به کار بست اصلاً مناسب و درست نبود زیرا «به محض اینکه تهمت دزدی به کسی زده می‌شده‌است و قبل از اثبات جرم، تمام دارایی متهم ضبط و سر و دست او بریده می‌شد. رویهرفته وی مردی ظالم و سفاک و کینه جو بود که مردم فارس از ظلم وی به ستوه آمده بودند و بر علیه او قیام کردند. او در کار حکومت‌داری‌ نیز مدعی‌ بود که‌ قتل‌ عناصر طاغی‌ و گردنکش‌ به‌ دست‌ او، با حجت‌ شرعی‌ (تنفیذ فقها) انجام‌ گرفته‌ است. از او چنین نقل شده است که:

-        «برای‌ آدمهایی‌ که‌ کشته‌ام‌ در آن‌ دنیا از خداوند حق‌ می‌خواهم‌ و خدا باید به‌ من‌ اجر و مزد بدهد. [چه] اولا‌ً به‌ فتوای‌ علما بود، ثانیا برای‌ حفظ‌ نفوس‌ و دفع‌ شر‌ آنها از عفت‌ و عصمت، جان‌ و مال‌ مسلمین»

-         

طایفه وندا تنها طایفه ای نیست که از منطقه ممسنی به میان ایلات قشقایی کوچانده شده است بلکه: -کهواد:ساکن درطایفه عمله قشقایی، کشکولی بزرگ،کشکولی کوچک،بویراحمد علیا،کهگیلویه.

Ø     صالحونی:کشکولی بزرگ،بعضی روستاهای بکش.

Ø     کجر(قجر) :کشکولی بزرگ،شهر نور اباد.

Ø     ایلونی:کشکولی بزرگ. مال احمدی:عمله قشقایی

Ø     سارویی:عمله قشقایی، فراشبند، احمد و محمید:کشکولی بزرگ،اردکان ،ماهور.

Ø     _ طایفه محمد صالحی ، وندا ، احمد ومحمید ، گشتاسب ،کرشابی ، و سایر لرها از پایان صفوی تا عهد فتحعلیشاه حاکمان ماهور بودند و ماهور را  در دوره فتحعلیشاه به قشقاییان واگذار شده است.

 

سید پژمان حسینی نویسنده و پژوهشگر تاریخ در مورد از دست رفتن زبان لری در طایفه محمدصالح (که قبلا اشاره کردیم در زمان فتحعلی شاه به سران قشقایی واگذار شده بود) می نویسد:

-       «ورود قشقایی به منطقه ممسنی با جنگ های خونینی همراه گردید و باعث شد بسیاری از مناطق ممسنی را تحت تسلط خود دربیاورند. در جنوب ممسنی کشکولی ها بعد از ورود به منطقه ماهور جنگ های خونینی با طایفه بکش انجام دادند و اگر مقاومت طایفه بکش نبود کل آن منطقه الان در سیطره کشکولی ها بود. جنگ های طایفه بکش با کشکولی ها سبب شد تا آنها از منطقه بکش خارج شوند و تقریبا در سرزمین فعلی خود اسکان یابند. در منطقه کمهره و کاکان قاسم خان کشکولی توانست با خرید بعضی املاک و همچنین جنگ های خونین با طایفه رستم آنجا را تصاحب کند. در ماهور میلاتون طایفه محمدصالح رستم که به وسیله خانعلی خان از منطقه دهنو و کوپن بیرون رانده شده بودند، برای آنکه خاستگاه زمستانی را در مقابل طایفه کشکولی از دست ندهند، تابعیت کشکولی را پذیرفتند و زبان ترکی را جایگزین زبان لری خود کردند. تقریبا اکثر مردم بابامنیر و باباکلان و میشان و سایر مناطق ماهور از طایفه محمدصالح می باشند که اکنون به زبان ترکی صحبت می کنند.»

-       سیاست حکومت تا پایان حکومت قاجار مبنی بر محو و تضعیف لرهای فارس نشین بود، و بیشتر به طایفه ترک تبار قشقایی قدرت دادند بسیاری از مرغوب ترین و بهترین زمینهای ایل ممسنی در سر حدادات سرحدی نظیر کمهر ، کاکان ، اردکان ، دشت ارژن ، بیضا و گرمسیر نظیر اطراف کازرون ، بخش ماهور ، حومه گچساران و ... در دوره قاجاریه به اسماء مختلف به تصاحب قشقایی ها در آمده است[13] .

به این ترتیب  علاوه بر این که فتحعلی شاه قاجار بخشی از عشایر لر زبان از جمله طایفه محمد صالح و سر زمین طایفه وندا که در دست عشایر لرزبان منطقه و بخشی از ایل رستم در ممسنی بودند از سرپرستی خان های لر خارج و در اختیار خان های قشقایی قرار داد. بعد از فتحعلی شاه در دوران ناصرالدین شاه نیز بخش هایی از سرزمین ممسنی که در اختیار لر ها بود توسط خان های قشقایی به ویژه خان های کشکولی خریداری شد. تصرف این زمین ها سبب جابه جایی عشایر ترک زبان به سرزمین ممسنی و تا دامنه های خلیج فارس نزدیک بندر گناوه از جمله میشان و بابا کلان و منطقه چم شیر و منطقه نفت خیز گچساران در اختیار قشقایی ها قرار گیرد. به سبب گسترش سرزمین های مرتع دار ترکان زیادی از طوایف مختلف قشقایی وارد این طایفه وندا شده بودند و به طبع با ادامه وضعیت و کثرت ترکان زبان این طایفه ترکی قشقایی شد. و بخشی از آنان نیز همراه خوانین کشکولی به میشان و دشت میرزا و بابا منیر  و ...... اعزام شدند و در طول زمان ونداهای لر زبان در میان ساکین ترک زبان قشقایی مستحیل شد.

به دلیل نشیمن ترکان در این دیار در سال ۱۳۰۹ ش که  شرکت نفت در گچساران شروع به فعالیت کرد، قرار دادی با خان های قشقایی از جمله با کشکولی ها منعقد کرد و  هنگامی که رضا شاه در سال ۱۳۱۳ قرار داد اولیه دارسی را ملغی کرد.  پس از عقد قرار داد جدید که رابطه رضا شاه و صولت الدوله ایلخان قشقایی تیره شده بود. شرکت نفت با صلاحدید دولت قرار داد منطقه ای خود را با ملک منصور خان باشتی که مقیم باشت بود منعقد کرد و دست قشقایی ها از شرکت نفت بریده شد. در همین دوره طایفه وندا در دامنه های گرنگان و در کناره رود زهره در چم شیر قشلاق داشتند و تا سالهای ۱۳۴۴ که اصلاحات ارضی شروع به دادن اسناد مالکیت کرد هنوز گروهی از طایفه وندا در این دیار کشت و زرع داشتند که اینک بسیاری از فرزندان آنان در شرکت نفت گچساران و آقاجاری شاغل هستند.

 بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵وندا، روستایی از توابع بخش ماهورمیلانی شهرستان ممسنی در استان فارس ایران است. مردم این روستا از طایفه لرتبار وندا هستند‌.

این روستا در دهستان میشان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده‌است.

 

 

نویسنده این یادداشت ها از ترکان طایفه وندا  از ایل دره شوری ،متولد گچساران در حوزه جغرافیایی همین طایفه هستم.



[1] به نقل از مظفر قهرمانی همان ص 167

[2] Lois Beck – p-47

[3] برای اطلاعات بیشتر به کتاب رستم التواریخ محمد هاشم آصف رستم الحکما مراجعه شود

[4]  خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی - تاریخ ذوالقرنین -  محقق:افشارفر، ناصر - ناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٠ ص 888

[5] فسایی - فارسنامه ناصری ص 719  

[6] مظفر قهرمانی ابیوردی – کتاب از ابیورد یا ابوالورد فارس – چاپ الکترونیکی فصل هشتم –ص ۱۶۷-۱۶۹

[7] فسایی - فارسنامه ناصری فارسنامه ص 1100

[8] خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی - تاریخ ذوالقرنین -  محقق:افشارفر، ناصر -ناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٠-ص 888 تا 893

[9] دکتر ناصر اشرافی - بررسی فرهنگ و تاریخ لرهای ممسنی و کهگیلویه - وحدت بخش – قم  

[10] جانی خان : قشقایی در سال 1234ق برابر با سال ۱۱۹۷ خورشیدی ایلخان قشقایی بود.

[11]  تجزیه  این ایلات را می توان در سر شماری های سالهای 60 و 70 مشاهده کرد.طایفه وندا در هر سه ایل عمله  - کشکولی و دره شوری حضور دارد. م

[12] مظفر قهرمانی ص  169        

[13] میرزا فتاح خان گرمرودی، سفرنامه ممسنی، ص 144

زندگی فرودستان عشایر قشقایی

بدبخت ملت و قومی که تاریخ خود را نداند ، تیره بخت تر از آن ملت و قومی است که علاقمند به دانستن تاریخ خود نباشد و شوربخت تر از همه ملت و قومی است که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد .



زندگی فرو دستان قشقایی نویسنده : نوروز دّرداری(فولادی) - ساعت ۱۱:٢٩ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٤/٥/٢٧ 

" بدون شک یکی از سیه روز ترین و بی نواترین جماعات انسانی که روی کره خاک زندگی کرده است و می کند، جماعات عشیره ای ایران است. مردمی که این جماعات را تشکیل داده اند و می دهند پیوسته مردمی بوده اند؛ گرسنه، برهنه، بی رفاه و بی آسایش و هنوز هم به همین منوال است. عمر این مردم از زن و مرد همیشه عمری بوده است از نظر سنوات و تعداد سال ها کم و از حیث کیفیت و نوع زندگی پر از رنج و بیماری و ستیزه و فقر و فلاکت.

-            اشک بیش از آب، چهره ی پدران و مادران ما را شسته است. و خون بیش از شربت و شراب به کام نیاکان، کسان، خویشان، و عزیران ما فرو ریخته است. گرسنگی، یار دیرین و وفادار ما بوده است و برهنگی در کنار گرسنگی یک دم نسل های ما را ترک نگفته است. مادران بسیاری را دیده ام که با پای برهنه ولی کفش به دست راه های دراز پیموده اند و فقط هنگام رسیدن به نزدیکی مجلس مهمانی کفش به پا کرده اند. فرزند خردسالی را به خاطر دارم که پس از سال ها انتظار اولین کفش نو را پوشیده اند، مادرش دایم با دلهره و اضطراب مراقبت می کرد که فرزند روی شن و سنگ قدم نگذارد.تعاقب گام های طفل با آن نگاه های مراقب مادرانه از مناظر تکان دهنده ایست که هیچ گاه فراموشم نمی شود.

-            پیری و زوال زودرس یکی از مظاهر متداول و معمول زندگی عشایری است. تعداد کسانی که در جوانی پیر و ناتوان می شوند بی شمار است. من چهل و نه سال دارم . بسیاری از همسالانم (در ایل) سال هاست که از میان رفته اند و اگر هم زنده اند دوران آخر عمر را با حالی نزار و یا رنج و درد به پایان می رسانند. هیچ یک از اینان در جنگ مقتول نشده اند، مصدوم سوانح اتومبیل نشده اند. از هواپیما سقوط نکرده اند ولی تقریبا همه ی آنان از بی غذایی، از کم غذایی از بی لباسی و از بی پناهی مرده اند. کدام قلم سحار می تواند عبور رقت انگیز طوایف دره شوری را از کتل های کازرون در قحطی دو سال قبل وصف کند؟ و کدام زبان معجزه گر می تواند تابینایی دسته جمعی شبانه ی کودکان و مردم قحطی زده ی«آب بید» دشمن زیاری را در خشک سالی 1343 بیان کند.

-            کودکی که شیر کافی نخورده است، رنگ میوه به چشم ندیده است. گوشت را فقط هنگام بیماری و مرگ گوسفند چشیده است، نمی تواند در مقابل کم زیان ترین انگل ها و میکروب ها تاب مقاومت داشته باشد. ارتباطی مسلم بین میزان تلفات و نوع و مقدار غذا موجود است. کمیابی و نایابی گوشت، تخم مرغ ، میوه و سایر اغذیه ی مقوی و مغذی بیش از سرخک در قتل این کودکان، کودکانی که اگر می ماندند، در مدارس عشایری برای ما مشاعره می کردند، خظ خوش می نوشتند، کنفرانس می دادند و مسایل حساب حل می کردند از علوم داستان می گفتند موثر بوده است.

-            بدون تردید برای کسی که حیات خود را به زحمت ادامه می دهد تامین حیات موجودی دیگر دشوار و توان فرساست. یقین دارم که بسیاری از شما شاهد مناظر مرگ و احتضار مادران و خواهران بسیاری بوده اید؛ مادران و خواهرانی که بی نوازد و یا بانوزاد، چشم از جهان فرو بسته اند!

-            آیا همه ی این مرگ و میرها فقط از بی پزشکی است؟ اگر چنین است چرا حیوانات، میش ها، مادیان ها، بزها، اروانه ها و ماده گاوها به هنگام زایمان این همه تلفات ندارند؟ دلیل آن روشن است. حیوانات از علف صحرا و دانه های گیاهان کوهستانی سیر می شوند ولی مادران ما به حداقل غذا دسترسی ندارند، ضعیف می شوند و با اولین مشکل حیات تسلیم دژخیم مرگ می گردند. میش ها و مادیان ها صاحب دارند و مادران ما بی صاحب هستند. چوپان عذای میش خود را تامین می کند ولی از عهده تامین غذای همسر خود بر نمی آید!![1]

-            ایل تشنه بود. آب کمیاب بود. زمستان سرد و خشک و دراز. عرصه را بر همه تنگ کرده بود. باد شوم جنوب که با ابرهای باران زای خاور و باختر کینه ی دیرینه داشت، شب و روز می وزید. شاخه های نیمه برهنه درختان، با پوست های ترک خورده، در تمنای باران آن قدر خم می شدند که می شکستند. بین بلندی های کوهسار که اندک گیاهی داشتند و جاه ها و آبشخورها که در ته دره ها بودند فرسنگ ها فاصله بود. گوسفندان و شبانان، برای آن که به هر دو نعمت دست یابند از پای افتاده بودند. پشم گوسفندان ریخته بود. پا افزار شبانان پاره شده بود. از خرمی و نشاط اثری نمانده بود. عروسی ها، قیقاج ها، شیهه اسب ها و چکاچک تفنگ ها پایان یافته بود.

-            بی آبی بیداد می کرد. مردان ایل تیشه به دست و طناب بر کمر به اعماق چاه ها فرو می رفتند و به امید اندکی آب، سنگ ها و خاک ها را زیر و رو می کردند. بره ها، کهره ها آبنوش نمناک حاشیه چاه ها را زبان می زدند. بوی خشک سالی، هوا را آلوده کرده بود. مرگ و میر چهار پایان آغاز گشته بود. لاشخورها در آسمان می چرخیدند. کفتارها در بیابان زوزه می کشیدند. قحطی در کمین بود.[2]

"در معیت بهمن بیگی در یکی از اردوهای آموزشی منطقه سمیرم در طایفه دره شوری بودیم.  دانش آموزی به پای تخته آمد که اعجاز گونه سوالات سخت و دور از ذهن را به سرعت پاسخ می داد.!!

بهمن بیگی سخت به این کودک خردسال و با هوش خیره شده بود.!  با اشاره متوجهم کرد که به لباس بچه توجه بکن.  پیراهن خواهرش را به تن دارد.!!  کفشهایش را بنگر.!  یک جفت کفش لاستیکی، اما دو رنگ. !!

طبق روال همیشگی در بازگشت، گزارش اردو و مشاهدات خود از آن دانش آموز را با محصلین دانشسرا که در شرف معلم شدن بودند، درمیان گذاشت. صحنه های اردوی آموزشی و بخصوص وضعیت رقت بار آن دانش آموز را با بیانی گویا و شنیدنی برای مستمعین به تصویر کشید تا حدی که همه به گریه افتادند....

آنگاه از حاضرین سوال  کرد آیا گریه ما و شما کافی است؟  آیا با گریه و زاری  مشکل و  بدبختی حل می شود؟  آیا با گریه راه به جایی می بریم؟...[3]

واقعیت تلخ زندگی در میان عشایر و مردم عادی ایل بزرگ قشقایی درست همانی است که در این پرده دوم ترسیم شده است .اوضاع و احوال سیمای عمومی مردم عشایر، سیمایی است غبار آلود و رقت آور. خاک فقر و نومیدی بر چهره ها نشسته است. قیافه مردم سیر می درخشد. شاداب و روشن است. حرکات مردم مرفه موزون و خوش آهنگ است. ولی قیافه ی عمومی مردم ما، چنین نیست. هر حرکتی حاکی از مصیبتی و هر تکانی نشانه درد و بلایی است. ما را به غارتگری رسوا کرده اند در حالی که از ما غارت زده تر کسی نیست.[4]

بهمن بیگی در یک خانواده متوسط ایل بزرگ قشقایی به دنیا آمد. بعداز فارغ التحصیل شدن از دانشگاه تهران، مدتی را به همکاری با سران ایل قشقایی سپری کرد، با روش مدیریت، هدف های آشکار و پنهان آنان تا حدودی آشنا شد. بعد از این که به تهران رفت و چند سال در آن جا مقیم شد باز به میان ایل برگشت،  و با مردم ایل زندگی کرد، ناظر و شاهد این تفاوت بزرگ طبقاتی در میان مردم ایل بزرگ قشقایی شده بود. او بعد از تجربه تلخ جنگ سمیرم، که از نزدیک با سران و قدرت مداران ایلی آشنا شد، به حقیقت تلخی دست یافت. اگر زندگی مردم ایل به روال سنتی هم چنان ادامه داشته باشد، تنها فقر، گرسنگی، بدبختی، آوارگی و سقوط در انتظار آنان خواهد بود.

بهمن بیگی می گوید: "چاره چیست؟ آیا بنشینیم تا غبار مرگ بر چهره هامان بنشیند؟ ساکت باشیم تا نیستی بر سرمان سایه بیفکند؟ تسلیم شویم تا سریع تر در سراشیب انحطاط سقوط کنیم؟ شکی ندارم که شما همه با من شریک و موافقید که باید به پا ایستاد و قیام کرد. تاریخ نشان داده است که گرسنگی، مادر بسیاری از قیام های روی زمین بوده است. تاریخ ما نیز در جنوب ایران نشان می دهد که این محرک بزرگ بارها میل به قیام را در میان اقوام و قبایل ما آفریده و به وجود آورده است. لیکن ما به سبب بی سوادی هیچ گاه از قیام های خود سودی نبرده ایم و سودها را دو دستی تقدیم کسانی کرده ایم که در غارت ما سهیم بوده اند.! چه کسانی در غارت مردم ایل سهیم بودند.؟؟

کلید مشکلات ما در لابه لای الفبا خفته است. و من اینک شما را به یک قیام جدید دعوت می کنم. پس از سال ها سیر و سیاحت، عور و مطالعه، دلسوزی و دردمندی به این نتیجه قطعی رسیده ام و شما را به یک قیام مقدس دعوت می کنم. قیام برای با سواد کردن مردم ایلات. من به نام این مردم، با این چشمان بی فروغ، پوست های پر چروک، لباس های ژنده، شکم های گرسنه، با این لب های بی خنده و دل های پرخون. به نام این مردم، به نام کتیرازن ها، چوپان ها، مهترها، کنگرزن ها، دروگرها، هیزم شکن ها، نی زن ها، فعله ها، بی کارها و ولگردها از شما می خواهم که به پا خیزید و روز شب و گاه و بی گاه درس بدهید. درس بخوانید، درس بدهید، درس بخوانید ...[5]

مدارس عشایری که بهمن بیگی نقش اساسی در راه اندازی آن داشت، به میان کسانی رفت، که اکثریت آن ها گرفتار نان شب و دچار کمبود شدید آب آشامیدنی بودند. دارو و درمان و پزشک، معلم و مدرسه و ..... در میانشان وجود خارجی نداشت. مسکن شان، چادری است که هر باد و بارانی آن را به لرزه در می آورد. قوتشان نان و ماستی و پنیری است که خود تولید می کنند. زیر انداز و رو اندازشان دست بافته های زنان و دختران ایل است.

علاوه بر این زندگی سخت ، در تمام قرن گذشته و معاصر درگیری مستمری با دولت های مرکزی داشته اند، در این گونه گیری ها  که مردم عادی ایل، کوچک ترین نقشی در ایجاد آن نداشتند، وسیله ای بر تبلیغ بر علیه مردم قشقایی شده بود.  درگیری های بین دولت و سران ایل، سبب شده بود که رسانه های شهری و دستگاه تبلیغاتی دولتی، مردم عشایر را یاغی، قانون شکن و به دور از تمدن معرفی کنند.

مردم ایل نه تنها از دستگاه دولت و سران ایل خیری نمی دیدند، بلکه به دلیل تضاد منافع و درگیری این دو گروه،، در زندگی عادی و روزمره خود نیز  مدام در عذاب بودند. قربانیان اصلی این شورش های ناخواسته همین مردم عادی و بی تقصیر  عشایر بودند، و در هر دوره از این کشمکش ها آن ها فقیر تر و درمانده تر از قیام پیشین می شدند. هیچ جایگاه و امکاناتی برای بهبود زندگی خود به دست نمی آوردند. رونق زندگی یا زنده ماندنشان در دست طبیعت و درماندگیشان در دست سران ایل و ماموران نظامی دولت بود..

سران ایل و خان های عشایر که همواره نمایندگی دولت را در میان این مردم بر عهده داشتند، تنها به یک بخش از وظایف نمایندگی خود در میان ایل عمل می کردند. یعنی از این مردمی که هیچ گونه امکانات دولتی و محلی در اختیار نداشتند بیش همه شهروندان ایرانی، مالیات می گرفتند و هیچ گاه و در هیچ دوره ای، چه در دوره قاجار و پیش از آن و نه در دوره رضا شاه، دولت و سران ایل به فکر خدمتی برای این مردم بر نیامدندو کاری برای بهبود زندگی، از نظر بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و.. صورت ندادند. در تاریخ ایل  هیچ تلاشی از سوی گرداندگان  ایل قشقایی نیز در این زمینه  برای مردم عشایر دیده نمی شود..

ادامه این شیوه زندگی کوچ روی و دشمنی دولت و مردم عشایر، در حالی که دنیا و ایران دچار تحولات عظیمی بود، نمی توانست پایدار گشته و ادامه داشته باشد.بهمن بیگی راه نجات این مردم را در سواد آموزی می دانسته است و به همین دلیل تمام نیرو و دانش، جوانی و زندگی خود را وقف آموزش عشایر ایران کرد.

قوم قشقایی بعد از قرن ها سکونت در ایران زمین و پرداخت مالیات های سنگین و عرضه فراوان فراوردهای تولیدی، به عنوان شهروند ایرانی، از هیچ گونه خدمت دولتی برخوردار نبود. تنها پس  از این که سران ایل از ایران تبعید شدند، آن ها  از سال 1334 برای اولین بار در تاریخ کهن سال خود در ایران، از یک  خدمت رسمی دولتی  استفاده کرد.ند این خدمت دولتی همان مدرسه های عشایری، با معلمین عشایری و در زیر چادرهای عشایری بود که توسط بهمن بیگی رهبری شد و توسعه یافت.

بهمن بیگی نه تنها مدرسه را به میان ایل آورد، بلکه تلاش های ارزنده ای هم برای آموزش ماما برای زنان ایل، دامپزشک برای احشام ایل، آموزش قالی بافی  ایجاد دانشسرای پسران و دختران ، راه اندازی کتابخانه و فروشگاه سیار و ..... به عمل آورد.، به هنگام راه اندازی این مدارس، بسیاری از مردم ایل حتی  از تهیه دفتر و قلم  برای مدرسه کودکانشان نا توان بودند.

کودکان عشایر از همان دوران خرد سالی برای خانواده خود نیروی کار و فعالیت محسوب می شوند اما این مردم دریافتند که برای آینده فرزندانشان باید همت کنند. آن ها از راه اندازی این مدارس استقبال کردند و به تلاش بانی مدرسه پاسخ مثبت دادند و به هر شکلی که بود، کودکان خود، یعنی  نیروی کارشان را به مدرسه ها اعزام کردند، به این امید که فرزندانشان، فردایی بهتر از خود آنان داشته باشند.

 آموزگاران شهری قادر نشدند که زندگی ایلی را تحمل کنند و از زیر این بار سنگین شانه خالی و  مدرسه ها و شاگردانش را  رها کردند.  اما معلمانی که در میان همین مردم قشقایی زاده و  بزرگ شده  و در مکتب خانه های سنتی درسی خوانده بودند منشاء خیر شدند.، با مدیریت و برنامه های آموزشی که بهمن بیگی تدارک دیده بود، توان لازم را برای این کار مقدس به دست آوردند. و دوش به دوش بانی این نیت خیر، به کار در سرما و گرما تن  در دادند. و هزاران سواد آموز را در عشایر پرورش دادند. تحول و دگر گونی فراوانی در میان مردم ایل پدید آوردند. این دستاوردها سبب از دست دادن برخی از رسوم و فرهنگ سنتی مردم ایل هم شده است. اما در تراز داده ها و ستاده های فعالیت های بهمن بیگی، ستاده ها سنگینی زیادی را نشان می دهد.

« باید به جنگ، جور و ستم رفت. باید بی سوادی و جهل را ریشه کن ساخت. باید به گسترش فرهنگ و سواد همت گماشت. ولی البته فرهنگ و سوادی که از اخلاق انسانی و شرف خواهی و مظلوم نوازی جدا نشود و از محبت و مهربانی به پدران آواره و مادران داغدیده، به سکینه و به سکینه ها دور نماند»[6]

بهمن بیگی در راس چنین دگر گونی خیره کننده ای، از حیطه آموزش و پرورش پا را فراتر نهاد و در ارایه خدمات پزشکی، مامایی،حرفه ای ، ورزشی، دامپزشکی، قالی بافی و سایر خدمات اجتماعی  به مردم ایل و روستا ، به چنان جایگاهی رسید که عابد و عامی و ارتشی ویاغی و شهری وروستایی و ایرانی و آمریکایی همه اورا از خود می دانستند و ارج و قرب اش می نهادند[7]

برای قضاوت در مورد فعالیت ها و دستاوردهای مدارس عشایری و رهبر آن محمد بهمن بیگی باید در میان عشایر زیسته باشی با فراز و نشیب ها و نحو زندگی آنان بزرگ شده و عبور از کوه ها و دره های سخت و ناهموار را  تجربه کرده باشی و در زمستان سرد هنگام باران و باد، در چادر مویین زندگی کرده و با رنج ها و شادی هایشان آشنا باشی. هنگام بیماری در نبود پزشک دست به آسمان دراز کرده باشی و در تابستان برای دستیابی به آب خوردن، مشک به پشت از ته دره ها بالا آمده باشی و.....

و به علاوه شرایط زمانی و مکانی این دوره از تاریخ ایران و ایل قشقایی را از یاد نبرده و داوری را در ظرف زمانی خود صورت دهی.

به همه ی تلاش گران نظام آموزش عشایر ایران که در این قیام و تلاش کشوری خدمت کرده اند درود می فرستم و به کوشش همه ی آنان ارج می گذارم. بهمن بیگی خدماتی را به محروم ترین افراد جامعه ایران که همان عشایر بودند آغاز کرد. خدمتی که در تمام دوران تاریخی ایران بی سابقه بود. کاری بیاد ماندنی که غیر ممکن می نمود، میسر ساخت. و از حرف به عمل درآورد. هرچند که این دستاوردها از دست رفته هایی را هم در پی داشته است. به باور من خدمت وی گرانبها و ارزشمند می باشد. به روح پرفروغش درود می فرستم.

به امید و آرزوی توفیق برای همه ی خدمت گذاران انسانی در سرتا سر گیتی.

نوروز دّرداری(فولادی)- 



[1] بر گرفته از پیام نوشته محمد بهمن بیگی – اگر قره قاج نبود ص ص 190 -193

[2] اگر قره قاج نبود ص 48-49

[3]  خاطره از جهانگیر شهبازی – یکی از همرزمان بهمن بیگی به نقل از تارنمای اندیشه های بهمن بیگی

[4] اگر قره قاج نبود ص 199 - 200

[5] اگر قره قاج نبود:همان ص 200

[6]  - برگرفته از تارنمای تاریخ ایل قشقایی - ایران

[7]  - قشقایی ها – دیروز-امروز و فردا – اشکبوس طالبی - همان


سرگذشت زندگی سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - ایلخان قشقایی - بخش دوم

نوشته نوروز دَرداری (فولادی)



 

فصل اول: دوران جوانی و همکاری محمد ناصر خان با پدر

 

 

شناختی از قوم قشقایی

محمد ناصرخان صولت قشقایی که بیشتر به نام ناصرخان قشقایی شهرت دارد همانند پدرش اسماعیل خان صولت الدوله و اجدادش در جایگاه «ایلخان » رهبری ایل ترک زبان قشقایی در فارس را از نیاکان خود به ارث برده بود. وی  در این جایگاه رییس ، مدیر،  قاضی، نماینده و مالیات بگیر دولت در ایل و نماینده مردم ایل نشین قشقایی در برابر دولت و به طور کلی همه کاره این کنفدراسیون ایلی در جنوب ایران زمین بود.  وی در سرزمین وسیعی در جنوب ایران در استان های اصفهان، فارس، بنادر و کوهگیلویه و بویراحمدی و در میان عشایر آن  منطقه نفوذ و قدرت داشت.

ایل قشقایی از دوران گذشته تا کنون به صورت یک کنفدراسیون (ایل بزرگ) اداره می شده است. این ایل بزرگ(کنفدراسیون) قشقایی متشکل از ایلات مختلف از مردم ترک زبان است که زندگی کوچ‌روی و کوچ‌نشینی دارند این قوم برای ادامه زندگی خود و دام‌هایشان در تمام قرون گذشته با اقوام دیگر و به‌خصوص حکام منطقه ای در کشمکش  و چالش بوده اند.

تا چند دهه پیش دانستنی‌های ما در باره گذشته دور و پیشینه این مردم بسیاراندک و غیر مستند بوده است. به درستی معلوم نبود که ترکان قشقایی چه گذشته ای داشته و در کدام سرزمین‌ها می‌زیسته‌اند و چه حوادثی را پشت سر نهاده‌اند. اغلب نوشته‌ها در مورد تاریخ این قوم با حدس و گمان مورخین همراه بوده است. اما در دهه های ۱۹۵۰-۱۹۶۰م کشفیاتی توسط باستان شناسان غربی در کشور ترکیه صورت گرفته و اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد مردم قشقا، در دوران هزاره دوم پیش از میلاد در قرن های پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد مسیح در شمال شرقی آناتولی و در ساحل جنوبی دریای سیاه در «سرزمینی که به نام ساکنین اولیه آن دیار « بنام سرزمین حاطی» « Land of the Hatti» معروف بود.  زندگی نیمه عشایری و اقامت داشته‌اند.. این کشفیات باستان شناسی در رابطه با گذشته های دور  در رابطه با کشور و یک امپراتوری باستانی به نام هیَتی صورت گرفته است .  تا پیش از کشف این اسناد از مردم هیَتی تنها در تورات   نامی برده شده و این سرزمین در نوشته های تاریخی جهان به نام سرزمین گمشده معروف بود. چون که نامش تنها در تورات بود ولی محل و جایگاهش در جغرافیای جهان نا مشخص بود.

در کاوش های باستان شناسی که در دهه ۱۹۵۰-۹۶۰  درناحیه آناتولی (آسیای صغیر) صورت گرفته ، اسناد مدارکی از دوران امپراتوری هیَتی ها به دست آمده است. این مدارک کشف شده شامل: پیمان‌نامه، مکاتبات اداری، نیایش‌ها و مراسم مذهبی و پیش‌گویی‌ها و همچنین نوشته‌های تاریخی دیگری از پادشاهان هیَتی است، که تاریخ تمدن گمشده هیَتی ها  را روشن ساخته  که این امپراتوری در آسیای صغیر (آتاتولی) بوده است.  پس از سقوط این امپراتوی حکومت لیدی و یا لیدیه  جایگزین این دولت شده است که در تاریخ ایران همزمان با دوره ماد و هخامنشی می باشد و این حکومت لیدی یکی از دولت های  ثروتمند زمان  خود بوده است.

در اسناد و مدارک کشف شده در رابطه با تاریخ دولت هیَتی یک بخشی از گذشته باستانی قوم قشقا را  که همراه  و همدوره این امپراتوری بوده نیز به دست آمده است و این مدارک نشان می دهد که قوم قشقایی با این امپراتوری هم مرز و هم منطقه و در روابطشان  همواره کشمکش و نزاع  بر قرار بوده است و سر انجام قوم قشقایی در سقوط این امپراتوری بزرگ زمان- نیز سهیم  و دخیل بوده نقشی اساسی داشته است. 

به موجب این اسناد قوم قشقا از اولین ساکنان ناحیه آسیای صغیر  در ترکیه فعلی بوده است.  نام قشقا  برای نخستین باردر سندی مربوط به سالهای ۱۵۶۰-۱۵۹۰ قبل از میلاد(بیش از سه هزار و ششصد سال قبل) در زمان یکی از شاهان  هیَتی به اسم هانتیلی اول( Hantili I)  نشان داده شده است. در این سند شرح نبرد قوم قشقا با این پادشاه  درج گردیده و نوشته شده که قشقایی ها توانستند شهر مذهبی نریک  Nerik) ) را  که از شهرهای تحت حکومت هیَتی بود تصرف نموده و به مدت دو قرن آن را در اختیار خود داشته باشند.»[1] بر اساس این سند، بخشی از قوم قشقایی علاوه بر کوچ نشینی در این دیار احتمالا دارای زندگی شهر نشینی نیز بوده اند که توانسته اند  این شهر بزرگ مذهبی آن زمان را  تسخیر و تصاحب و اداره کنند.          

به موجب این یافته ها، حوزه قلمرو قوم قشقایی در دیار  هیَتی، در جنوب دریای سیاه؛ از دهانه «هالیس» (قزل ایرماق فعلی) و بخش هایی در غرب آن تا بالای حوزه رود فرات، در غرب (ارزن جان امروزی ترکیه) که شامل مناطق کناره رودخانه‌های (ایریس ـ Iris) مانند (یاشیل ایرماق) و رود گِرِگ، گِیل گَل و کَلکِیت بود، ادامه داشته است. این بخش از آناتولی در تاریخ  ایران به نام آسیای صغیر شهرت دارد.آسیای صغیردر زمان کوروش کبیر  و دولت ساسانی بخشی از ایران بزرگ بوده است.

یکی از باستانشناس معروف آلمانی به نام اینر فون شولر Einar von Schuler   که خود شخصا در کاوش های باستان شناسی ترکیه  حضور و  شرکت داشته است با استفاده از اصل و ترجمه این مدارک باستانی کتاب کاملّی به نام «Die Kaschkäer  » (قشقایها)-  تدوین و در سال ۱۹۶۵ م (۱۳۴۴ش) منتشر کرده است.  در نوشته های  این کتاب مدارک به دست آمده  در کاوش های باستانی آناتولی به ، فصل‌های گوناگون تاریخی از جمله سازمان سیاسی، اقتصادی، دین و علم اللغات، و نام‌های «قشقا»یی و ... تقسیمبندی و به قلم کشیده شده اند  .در این کتاب ، تاریخ ایل قشقایی در یک دوره چند قرنی  در کنار دولت هیَتی نگارش یافته و روابط آن را با دولت هیَتی منعکس می کند. از جمله در این کتاب می خوانیم که:

 «قوم قشقا  به آلمانی «Kaschkäer»، به انگلیسی «kašKa و gašGa» و همچنین به زبان مصری «Gašgeš, Keschkesch, Keškeš Gaschgesch» گفته و نوشته می‌شود. این قوم در دوران حکومت و حیات دولت هیتّی در شمال آناتولی (ترکیه فعلی ـ م) در کنار دولت هیَتی در جنوب دریای سیاه به صورت نیمه عشایری زندگی می کردند.

کتاب قشقایی ها

 حوزه‌ی سکونت قشقاها منطقه  باستانی به نام «پافالا گونیا ـ Paphlagonia»در این دیار بوده است. این سرزمین در دامنه مناطق کوهستانی آسیای صغیر می باشد که ۲۴۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد بین آنکارا و دریای سیاه قرار گرفته است. و  در حال حاضر جزو استان‌های «چانکیری ـ Çankırı » و «قاراباغ ـ Karabük» ترکیه می باشد.

اسناد و منابع، به دست آمده در آناتولی شمالی ، مربوط به قرن چهارده پیش از میلاد(۳۶۰۰ سال پیش) می‌باشند. برخی از پژوهشگران بر این باور هستند که قوم قشقا، از مردم بومی و اصلی در همین سرزمین (آناتولی) بوده  و در همین جا سکونت و زندگی می‌کردند و از صاحبان اولیه و ساکن باستانی این دیار    بوده اند.

این نظریه با توجه  به  این که برخی از نام‌های مربوط  و مصطلح در زبان قوم قشقا  که در این اکتشافات به دست آمده اند  کاملا  با اسم هایی که در دوره های پیش از آن نیز در همین منطقه آناتولی معمول و  مورد استفاده، در همین دیار بوده است مشابه و همانند و یکی هستند،  درست و منطقی به نظر می رسددر این صورت این امرحاکی از آن است که سابقه سکونت قوم قشقا  بسیار طولانی تر از  زمان مندرج در این اسناد کشف شده  در آناتولی است یعنی به قبل از قرن چهاردهم پیش از میلاد می رسد.

اسنادی که به دست آمده، بیشتر به یادمانده  و نوشته هایی از حاکمان و مربوط به دوران حکومت  پادشاهان کشور «هیتّی» است. بنا بر این ما با توجه به این آگاهی‌ها و اسناد کشف شده است که می‌توانیم با اطمینان اعلام کنیم که حکومت هیتّی در این دیار  آناتولی (ترکیه فعلی) مستقر بوده و این نواحی  در تصرف آن دولت بوده است. و قشقایی‌ها به صورت قومی نیمهعشایری در دسته‌هایی به صورت متفرق و جداگانه در بخشهایی از این سرزمین زندگی می‌کرده‌اند. و  با دولت هیَتی در کش مکش مدام بوده اند. در آن دوره  قوم قشقا حداقل به ۹ گروه (ایل) تقسیم می‌شده است.[2]

 

سرزمین قشقایی ها در کنار دریای سیاه در آسیای صغیر(آناتولی – ترکیه)

 

به علاوه نام قوم قشقایی در اسناد باستانی معتبر دیگر کشورهای منطقه  نیز ثبت شده است. از جمله در مدارک به دست آمده از کشور معروف آشور[3].

قرن یازدهم پیش از میلاد دوران اعتلای حکومت آشور بوده است. تیگلت پیلسر یکم (تیغلا بلاصر) Tiglath – Pileser» ) در سال ۱۱۱۵ پ.م.  بر تخت سلطنت کشور باستانی آشور نشست . در آن زمان پادشاه تیگلت پیلسر یکم بابل را تصرف کرد و بعد از این تصرف آشور، کشور بابل برای مدتی مدید از زُمره دول بزرگ خارج شد. و بعد از آن دولت آشور  در سال ۱۱۰۰ پ.م.  در جنگی بر امپراتوری بزرگ هیَتی ها پیروز شد. و آن را در گروه سرزمین های تحت تسلط خود درآورد.

پنجاه سال قبل از این که «تیگلت پیلسر به سلطنت برسد یعنی در حوالی سال ۱۱۶۵ قبل از میلاد، قبیله‌ی موشکی - Mushki، (این لقب در میان آشوریان برای قبیله‌ی «تراکو ـ فریغیان Thraco-Phrygian به کار برده می‌شد) که در سراسر حوزه‌ی علیای فرات و تا کناره‌های رود آرسانیاس (به ترکی مرات نام دارد) در دامنه‌ی کوه‌های آرارات که در اختیار کشورهای «آلزی» و «پرولومزی» بود، پراکنده شده بودند [4]

هم‌زمان قوم «قشقا» و آورامان نیز حوزه‌ی نشیمن خود را  در اناتولی تا حوزه‌ی فرات گسترش داده بودند. باید توجه داشت که به کار گیری اصطلاح «قشقا» یک کاربرد عمومی است، اما در برخی از کتیبه‌های   « تیگلت پیلسر (تیغلا بلاصر) Tiglath - pileser»[5] اول، از قوم «قشقا»  به عنوان یکی از گروه‌های هیتی‌ها یاد شده و سپس از آن‌ها به صورت اقوام قشقای «آپشالی ـ Apeshlaians» نام برده است. این اقوام آپشالی در اسناد مربوط به کشور هیتّی‌ها  تاکنون شناخته نشده است و نامی از آن‌ها  در اسناد این دولت دیده نمی شود.»[6] این احتمال هست که نام قوم قشقایی به دلیل کوچ و جا به جایی از یک ناحیه در آناتولی به منطقه دیگری مهاجرت کرده اند و یا بخشی از آنان در این جا به جایی شرکت داشته اند به همین سبب به نام های متفاوتی شهرت  یافت و در یاد داشت ها به شهرت متفاوتی معرفی شده اند.

نویسنده روسی – سیریل تومانوف( Toumanoff, Cyril ) در مطالعات خود در مورد تاریخ مسیحیت قفقاز می نویسد:« طیق اسناد بر جای مانده از آشوریان یک گروه از قوم قشقایی احتمالا از شمال به سوی شرق حرکت کرده و به قفقاز رفته اند. در قفقاز با  کولخیس ها [7]یا (زِن) ها در آمیخته و یک  حکومتی به نام کولخا  که آرارات  گفته می شد تشکیل دادند،بعدا این حکومت  بنام کولخیس یونان معروف شد. بخش دیگری از قوم قشقا  احتمالا در قرن هشتم قبل از میلاد در کاپادوکیه [8] دولتی تشکیل دادند که زیر نظر آشوری ها بود و بر بخشی از آناتولی(آسیای صغیر ) فرمان می راند.[9] با توجه به این مدارک و سوابق تاریخی قوم قشقایی دارای یک گذشته تاریخی بیش از سه هزار و ششصد ساله می باشد.[10]

 

قوم قشقایی در ایران زمین

درمورد زمان حضور و ورود قوم قشقایی به  ایران سند مشخص و گویا و دقیقی در دست نیست. ولی پاره ای از اسناد موجود نشان می دهد که قوم قشقایی از قرن ها پیش در ایران به ویژه در فارس حضور فعال داشته اند. از جمله:

-           در روستای ساران بالا  در شهرستان سپیدان (اردکان) در استان فارس وقف نامه ای بدست آمده است که تاریخ آن مربوط به سال ۷۰۱ ه ق(برابر با سال ۶۸۰ شمسی) است . در بخشی از این وقف نامه نام ایلات و تیره های عشایر فارس ذکر شده از جمله: کردان[11] چهار دانگه، کردان قراچه، کردان ارشلو و کردان قشغایی(قشقایی ) آمده است.[12] بر اساس این سند مردم قشقایی بیش از هفتصد سال است که در فارس حضور دارند. حال از چه زمانی و از چه طریق به ایران آمده اند و  در این دیار ساکن شده اند نامعلوم است.

وقف نامه مربوط به قشقایی

-          قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در یک کتاب در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی،است که رویدادهایی از سال ۸۵۷-۸۵۵ هجری(۸۳۱ تا ۸۳۳ شمسی) را بازگو کرده است. و در این کتاب، در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم[13] در شیراز در وقایع سال ۷۹۸ ه ق( ۷۷۴ ش) اینطور نوشته است:

بای قرا[14] چون به حوالی شیراز رسید سلطان ابراهیم لشگر بیرون آورده مصاف دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد.[15]" این واقعه مربوط به سال ۷۹۸ هجری قمری (۷۷۴شمسی ) است.

و در نوشته های مورخین معاصر نیز هر کس بر اساس برداشت خود، در این مورد حدس و گمان هایی زده است. از جمله در مورد وجه تسمیه نام این قوم نوشته اند: چون آنان دارای اسب های پیشانی سفید بوده اند، قشقا نامیده شده اند، و یا آنان از کاشغر آمده اند، و کاشغر در طول زمان به قشقر و سپس به قشقا تبدیل شده است، و یک مورخ نیز نوشته؛ چون آنان فراری بوده اند و کلمه فراری؛ قچقنده می باشد، به مرور تبدیل به قشقا شده است و یا آنان را از شهر قش و از طایفه قایی بوده اند قش قایی شده اند و.....

 

ایران باستان در منطقه جغرافیای وسیعی قرار داشته است. ایران بزرگ (همچنین ایران‌زمین یا ایرانشهر) محدودهی جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگه‌های مجاور آن، شامل ایران کنونی، بخش بزرگی قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی است که در زبان‌های فرنگی از آن معمولاً با عنوان پرشیای بزرگ یا پارس بزرگ یاد می‌کنند. کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن که هم‌اکنون به این نام خوانده می‌شود، نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچون میان رودان و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر می گرفت.

 یکی از اولین نبردهای کورش هخامنشی لشکر کشی در سال ۵۴۶ پیش از میلاد به کشور پادشاهی لیدیه بود. لیدیه (به یونانی: Λυδία) یک پادشاهی باستانی در عصر آهن در غرب آناتولی بوده‌است، مطابق با استان‌های امروزی ازمیر و مانیسا در ترکیه. پایتخت سنتی پادشاهی لیدیه شهر سارد بود. پادشاهی لیدیه در گسترده‌ترین حالت خود تمامی آناتولی غربی را در تصرف خود داشت.در این لشکر کشی کروزوس پادشاه لیدی شکست خود و شهر سارد پایتخت آن به دست کورش فتح شد و کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد..

لیدیه ثروتمندترین کشور منطقه آسیای کوچک بود. پادشاه لیدی به منظور مقابله با کوروش بزرگ با فرمانروای اسپارت که از مهم‌ترین شهرهای یونان بود، پیمان دوستی بست. کوروش بزرگ به لیدیه حمله برد و سارد را در سال ۵۴۶ ق.م. به قلمروی ایران افزود. با فتح شهر سارد، عمر پادشاهی بزرگ لیدی به پایان رسید.کشور لیدیا دارای معادن فراوان طلا و نقره بود. کوروش بعد از دستیابی به این معادن ضرب سکه های طلا را در ایران رواج داد.[16]

در قرن هفتم پ.م. یونانیان این سرزمین را به تصرف و اشغال خود درآورده و با ایران همسایه شده‌بودند. آنها شهرهای مهمی از جمله بیزانس یا استانبول فعلی را بنیان نهادند. در دوره لشکر کشی اسکندر مقدونی  به ایران این منطقه مجددا تحت تصرف یونانیان درآمد. .

زبان مردم لیدی، زبان لیدیایی بود که از زبان‌های هند و اروپایی خانواده زبان‌های آناتولی بود. این زبان با زبان لووی و زبان هیَتی ارتباط داشته‌است. این زبان سرانجام در قرن  اول پیش از میلاد از بین رفت.[17]

در بالا اشاره کردیم که محل سکونت قوم قشقایی در همین منطقه و هم مرز لیدی بوده است. کشور لیدی  پس از سقوط امپراتوری هیَتی به وجود آمد و جایگزین دولت هیَتی شد. آیا این قوم  قشقایی در آن زمان همراه لشکریان کورش بوده اند یا  همران آن سپاهیان به ایران آمده اند؟؟

در مورد چگونگی ورود آنان به سرزمین ایران فعلی نیز مستندی در دست نیست با این وجود، نویسندگان مختلف نظریاتی به این ترتیب نگاشته اند:

-          ورود از طریق دامنه‌های زاگرس:

رشته کوه‌های زاگرس از کوه‌های آرارات در شمال کشور و در خاک ترکیه فعلی و آناتولی قدیم؛ آغاز می‌شود و تا استان فارس در جنوب ایران تداوم یافته و از آن جا به موازات خلیج فارس به شرق کشور کشیده شده و به کوه‌های پاکستان می‌رسند.

منطقههای عبور این کوه؛ در ترکیه؛، استان آغری، در مرز ایران، جمهوری آذربایجان و ارمنستان واقع است. کوه آرارات در مرز مشترک ایران و ترکیه میباشد و در داخل ایران از استانهای کردستان, کرمانشاه, ایلام, اصفهان, چهارمحال و بختیاری, کهگیلویه و بویر احمد و فارس عبور میکند. و نام زاگرس بر گرفته از نام اقوام مهاجری است که در ازمنههای قدیمی؛ زمانی در این منطقه از سواحل دریاچه «وان» تا ساحل «مکران» ساکن بوده و زاگارتی/ ساگارتی (Zagarthians/Sagarthians) نامیده میشدند، گرفته شده است. قبایل کرد «زنگنه» و «چگینی» از بازماندگان ساگارتیهای باستانی محسوب میشوند. (و هم اینک بخشی از قوم زنگنه در میان قشقایان فارس وجود دارند) در گذشته این رشته کوه به نام کوهستان (در عربی جبال)، پهله و پاطاق نامیده میشد.

قوم قشقا به مدت چهار قرن در سرزمینهای آشور و یا در حقیقت در دامنه ارتفاعات «هاکری» Hakkari که رشته کوههایش تا سلماس کردستان ادامه دارد؛ سکونت داشتند. و میدانیم که قشقاییان ایران قرن هاست که در فارس، اصفهان و کنارههای خلیج فارس در دامنه رشته کوههای زاگرس به شیوه کوچ‌روی ( کوهسارمداری) زندگی میکنند.

|        آیا می‌توان گفت که:این مردمان قشقا، که در مهاجرتهای قبلی خود، تا دامنههای آرارات در آناتولی پیش آمده بودند پس از آن، در گذر زمان، همراه سایر مهاجرینی که در این منطقه بودند، همچنان در پی علفزارها و سرزمینهای جدید به حرکت خویش در دامنههای زاگروس چه از آرارات و چه از کردستان به سوی جنوب ایران ادامه داده و به فارس رسیده و در آن دیار اقامت گزیدهاند؟؟؟[18]

 

مقام ایلخانی در میان عشایر ایران

ایلخان . ( واژه ترکی - مغولی ، اِ مرکب ) خان و فرمانروای ایل . لقب سلاطین مغول است . ایلخان نامی که مغولان به شاهان خود میدادند. این مقام و لقب برای اولین بار در ایران برای هلاکوخان مغول بنیانگذار سلسله ایلخانان (۶۱۵–۶۶۳ ه‍.ق / ۱۲۱۸–۱۲۶۵ م) بکاربرده شده است. از آن پس تا دوره رضاشاه، سران عشایر و قبایل متعدد ایران دارای مقام ایلخانی بودند و توسط ایلخانان اداره می شدند.

ایلخان و پس از او ایل بیگ بالاترین مقام سیاسی و اداری در جامعه بختیاری بوده اند. ایلخان بختیاری از میان خوانین و روسای طوایف انتخاب می گردید و با کمک معاون یا دستیار خود به نام ایل بیگی، ایل بختیاری را اداره و  سرپرستی می نمود.

در تاریخ عشایر قشقایی نیز از زمان صفوی رهبران ایل از طرف شاه برگزیده می شده و سمت وی به صورت ایل بی یا ایل بیگ (بزرگ ایل) نامیده می شده است. از دوره قاجاریه لقب ایلخانی در میان عشایر قشقایی متداول و به کار برده شده است که رهبر اصلی ایل  به نام ایلخان بوده و ایل بیگی معاون و کمک کار او محسوب می شده است.

ناصرخان آخرین ایلخان در تاریخ ایل قشقایی است. در تاریخ باستانی ایل قشقایی که در بالا به پیدایش اسناد آن در آناتولی اشاره شد، از رهبران ایل قشقایی در پاره ای از اسناد هیَتی به نام پادشاه یاد شده است از جمله در اسناد مربوط به دوره پادشاهی سوپیلولیوما که از رهبر قوم قشقا «پیاپیلیس» نام برده شده است. .[19]

-          دو مین شاه قشقایی در دوره فرمانفرمایی تودهالیا Tudhaliya است که در سال  ۱۳۶۰-۱۳۴۴پیش از میلاد  در هیَتی حکومت می کرد. در اسناد دوره این فرمانده هیَتی از یک رهبر charismatic کاریزماتیک (تاثیر گذار) قشقایی  به نام Karanni کرانی(قرانی) اسم برده شده است که یک دربار سلطنتی تشکیل داده و مانند شاه حکومت می کرده است. در  اسناد این دوره  نوشته شده که این فرمانفرما بسیار قدرتمند بوده و  پیاپیلس شاه پیشین قشقایی به توانمندی وی نبود.

بنا بر این شیوه ایلخانانی گری در میان قوم قشقایی یک تاریخ چند هزار ساله دارد . بر اساس نوشته های تاریخی و سوابق سنتی موجود رهبران هر ایل در عشایر ایران معمولا از میان افراد برجسته همان ایل برگزیده یا منصوب می شدند. اما انتخاب  اجداد اولیه و ادامه فرمانروایی خاندان ایلخانان قشقایی (نیاکان ناصرخان)  در کنفدراسیون قشقایی که دارای یک سابقه بیش از سیصد ساله  هستند ، با این سنت و سوابق مرسوم در میان ایلات  ایران همخوانی چندانی ندارد.  زیرا بنا به  گفته ی محمد ناصرخان و ملک منصورخان قشقایی اجداد آنان که در این مدت طولانی بر ایل  قشقایی فرمانروایی کرده اند از میان مردم و قوم عشایر قشقایی نبودند، بلکه  آنان از سران نظامی و پاسداران شاه اسماعیل صفوی بودند که به نام سپاه (شاه لو- شاه لی) معروف بوده اند. به عنوان سرپرستان ایل قشقایی انتخاب و به فارس اعزام می شوند.

خاندان شاهی لو از دوره صفوی۸۸۰ تا ۱۱۱۴ خورشیدی (برابر ۱۱۴۸–۹۰۷ قمری و ۱۷۳۶–۱۵۰۱ میلادی) ) تا سال ۱۳۳۲ ش در جنوب ایران بر ایل قشقایی حکومت می کردند و در طول تاریخ برای توسعه قدرت خود و حفظ موقعیت خویش بارها با حکومت مرکزی ایران درگیری و چالش داشته اند. ایلخانان ایل قشقایی از دوره صفویان به بعد دارای یک موقعیت استثنایی، شاه گونه بوده اند که علاوه بر زندگی عشایری قصرهای بزرگی نیز در شهر مالک بوده اند.

نمایی از زندگی صولت الدوله ایلخان  قشقایی

زندگی سران و خانان عشایر به ویژه قشقایی گر چه به صورت کوچ روی بوده است اما بسیاری از آنان به خصوص از دوران صفوی که اسنادی در دست است نشان می دهد که آن ها هم در میان عشایر وابسته به خود زندگی می کرده اند هم در شهر دارای خانه و قصر بوده اند. تاریخ دوران قاجاریه به خصوص از زندگی و خانه آنان نام برده است. کاخ معروف ارم در شیراز متعلق به سران ایل قشقایی بوده است. زندگی آنان در میان ایل نیز دارای ویژگیهای خاص خود بوده است. زندگی صولت الدوله ایلخان قشقایی در دوره قاجاریه و پهلوی شمایی است از زندگی شاهوار آنان در میان عشایر. این رهبران قوم کوچ رو قشقایی در مسند ایلخان، ایل بیگی ، کلانتران، خوانین و درباریان آن ها، با جلال و شکوه فراوان و با تمول بی کران و خدمات گسترده ای توام بوده است.

صولت الدوله، ایل خان قشقایی، که بر یک سرزمینی در جنوب ایران حکومت می کرد که وسعتش برابر چندین کشور اروپایی بود،  در یک نوشته تاریخی  در دوره قاجار، زندگی ایلخان را در سطح سلطان معرفی کرده و سـیاه‌چادر ایـلخانی را اینطور وصف‌ کرده‌اند‌:

-        نشیمن ایلخان:«چادری‌ بسیار‌ بـزرگ‌ است که هفت‌ تـیرک‌ بـطور قطار در زیر چادر زده‌اند کـه بـقدر بیست ذرع طول چادر بوده و هفت ذرع عرض‌،...دور‌ تا‌ دور چادر را از طرف داخل چادر‌ چیق‌ کـشیده‌ بـودند‌ و یک‌ قطار‌ یخدان نیز از طـرف طـول در وسـط چادر چیده بـودند و روی یـخدانها را گلیم‌های بسیار خوب انـداخته بـودند و ثلث چادر را موضوع نموده جوالهای گلیمی رنگین بسیار‌ خوب پر از اجناس نموده قطار و متصل بـهم گـذارده بودند و بر روی جوالها بعضی فرشها و اسـبابها گـذارده بودند و بـر روی اسـبابها رخـتخوابها را در مفرش و چادرشبهای ابریشمی بـسیار خوب بسته‌ گذارده‌ بودند...دور خورجین کوچک به تیرکهای چادر آویزان بود که اسباب خیاطی و دوک ریـسمان ریـسی دران گذارده بودند و در بیرون چادر یک دسـتگاه قـالی‌بافی مـشاهده شـد»

- یکی از افراد ایل قشقایی که خود شخصا مدتی در تشکیلات ایلخان حضور داشته و از نزدیک شاهد تشریفات و جلال و شکوه زندگی خان بزرگ ایل قشقایی بوده، توصیف آن را چنین به قلم کشیده است:

-  در کوچ عادی و هنگام حرکت ایل همیشه بیش از هزار سوار مسلح در التزام رکاب ایلخانی بودند که میر آخورها در پیشاپیش و قراولان مخصوص و نقره چماق ها و محافظین در یمین و یسار نظم و انظباط و حرکت منظم این پا رکابی را کنترل می کردند.

شکوه و جلال محافظین خوش پوش و هیبت و صلابت ایلخانی قشقایی چشم گیر و تماشایی بود. زمین در زیر سُم ستوران می لرزید. شیهه ی اسبان و درخشش سلاح مردان؛ چشم ها را خیره می کرد. در کنار زین اسب بعضی از چابک سواران شمشیر برنده ای نیز حایل بود.در بین صدها مرکب زیبا و اسبان آراسته، قاطری خوش رنگ و راهوار که قاطر آب داری گفته می شد.، میوه و تنقلات و انواع نوشیدنی ها و احیانا داروهایی را در جعبه ی کمک های اولیه حمل می کرد که در صورت نیاز و رقع خستگی مورد استفاده قرار می گرفت.

این شکوه و جلال و محبوبیت ایلخانی، چنان در قلب و روح مردم منطقه رسوخ کرده بود که گاهی یک نفر مامور ساده ی او پیاده یا سواره با یک چوب نازک، ایل یا بلوکی را به اجرای فرمان وی وادار می نمود و احدی نمی توانست از آن عدول کند. کلامش نافذ و دستورهایش قاطع و تغییر ناپذیر بود. کلانتران بزرگ طوایف گاهی تا چند شبانه روز در چادر فراش باشی و مشاورین و دیگر رجال ایل بیتوته می کردند تا اجازه ی شرفیابی و ملاقات به آن ها داده شود.

-        حرکت زنان خوش پوش سوار بر اسبان آراسته نیز درخششی چشمگیر داشت که کم تر از هیبت و صلابت مردان نبود. گاهی بیش از دویست تن از زنان ملبس به لباس های رنگارنگ و زیبای ایل در ملازمت بانوی اول ایل (بی بی) با کنیزان و همراهان مخصوص از خدمه و میر آخورها و مراقبین نظم و انضباط، در جلو و اطراف آن ها در حرکت بودند. صدها قاطر و شتر نر(لوک) با آویزه و گمپله رنگین، زنگ ها و ناقوس های بزرگ که بر گردن داشتند، تسلیحات(توپ و تفنگ و فشنگ) و آشپزخانه و وسایل دیگر زندگی ایلخانی را حمل می نمودند که تماشایی و بسیار جالب بود. گلیم های رنگارنگ که بر بار شتران سر کش شده بود، قلم از توصیف آن ناتوان است.

-        رمه اسبان ایلخانی و بیش از هزار مادیان ایلخی(لخت و آزاد) و به صورت آزاد و وحشی در ییلاق و قشلاق مخصوصی به نام «رمه چرا» تمام سطح جاده ها و صحراها را پوشانده و رنگین کرده بود. اسبان قزل،کهر، کرند، قره، سمند، سیاه و گاهی ابلق یا دو رنگ در نژادهای متفاوت و سنین مختلف، سیل آسا این مسبر را می پیمودند و ده ها مهتر سواره و پیاده از آن ها مراقبت می نمودند. در بین این اسب ها چند قاطر چموش و لگد زن رها کرده بودند که از حمله پلنگان به کره اسب های جلوگیری نمایند.

-        گله های اشتران بی شمار تحت مراقبت ساربانان که مردمی بسیار نجیب و اصیل و در عین حال بذله گو و هنرمند و چابک و خوش قد وقواره بودند هدایت می شد. 

-        گله های گوسفندان ایلخانی از نژادهای مختلف و به رنگ های گوناگون با چوپانان متعدد که تیره ی بزرگی از طایفه های عمله را تشکیل داده و در راس آن مردان متدین و نامدار از همان طایفه که دارای وجهه و شخصیت برجسته ای بودند قرار داشت.

-        تمام کلانتران طوایف، کدخدایان عموما"، مالکین و کدخدایان روستاهای مسیر ایل، حتا شهرنشینان در بیش تر موارد تحت سیطره و نفوذ ایلخان قشقایی قرار داشته و دستورهای او را به جان می خریده اند. طایفه ی عمله با بیش از سی و شش تیره بزرگ و کوچک که ایلخانی از میان آن ها برخاسته بود بر دیگر طوایف برتری داشت.

-        مردان برجسته و کاردان دارای مناصب و مشاغل متنوع(فراش باشی، ناظر، خزانه دار، صاحب جمع اموال، مختاباد، میرآخور، و مشاورین و غیره) گردانندگان دستگاه عطیم ایلخانی؛ عموما" «نوکر باب» گفته می شدند و در دستگاه پر طمطراق ایلخانی و طوایف دیگر احترام و اهمیت خاصی داشتند و همگی با کلمه ی احترام پسوند «خان» یا بیگ معروف بودند. این افراد سرشناس به منزله ی وزرای دربار و مجریان نظام انظباط تشکیلات منظم ایلخانی بودند که از مشاوره و مصاحبت وی برخوردار بوده، گاهی کلانتران بزرگ طوایف و کدخدایان چندین شیانه روز در چادر فراشباشی و مشاورین دیگری بیتوته می کردند تا با وساطت آنان اجازه ملاقات و شرف یابی کسب نمایند.

خدمه و چوپانان، ساربان ها و مهتران مراقب اسب های سواری و رمه ی اسبان، عموما حقوق بگیران و جیره خوارانی بودند که خود و زن و فرزندانشان در کمال صداقت با علاقه، زیر نظر صاحب جمع اموال وظایف سنگین و پر مشقت خود را ایفا نموده از حقوق سالانه و خوار و بار و سایر مزایا برخوردار می شدند.

-        در تمام مسیر حرکت ایلخانی، روستاییان از زن و مرد و کودک با دست افشانی و پایکوبی، مقدم این مرد بزرگ را گرامی داشته گاو و گوسفند قربانی می کردند و دادخواهان و نیازمندان از تنها ملجا یتیمان و حاجت مندان استمداد می نمودند."[20]

این چادر نشینان مقتدر و ترک زبان با هواداران دیگر خود در گوشه ای از این مملکت، دولتی کوچک و مستقل به وجود آورده بودند. ایل پایتخت متحرکی داشت که زمستان ها در نقطه ای محصور به نام «چاه کاظم» در چند فرسنگی جنوب فیروزآباد و تابستان در جلگه ای به نام «نخودان» در نزدیکی سمیرم استقرار می یافت. سراپرده ایلخانی در مرکز این شهر سیار قرار داشت. پیرامون این سراپرده بزرگ و سیاه، چادرهای رنگین دیگری، با اشکال و ابعاد گوناگون، برای اقامت اعضای خانواده ایلخانی، برای پذیرایی مهمانان، برای درس نورچشمان، برای نویسندگان و منشی ها، برای آشپزخانه، قراول خانه، محبس و قورخانه بر پا بود. محبس خان مثل همه زندان های جهان دو بخش عمومی و سیاسی داشت. بیشتر زندانیان زنجیر بر گردن و دست و پا داشتند. هنگامی که زندانی معتبر و مشهوری را در حضور سلطان بی تاج و تخت صحرا، به چوب می بستند، نفس ها در سینه ها حبس می شد و رعب و هراس تا اعماق دل ها نفوذ می کرد. قورخانه پر از اسلحه و تجهیزات قدیم و جدید بود.[21]

هنگامی که پایتخت متحرک ایل، ییلاق زیبای خود را پشت سر می نهاد، شهری با شکوه و قشنگ به حرکت در می آمد. باز زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، بیمار و تندرست، فقیر و غنی، سوار و پیاده، آزاد و محبوس، عروس و عزادار، توپجی ، معلم و میرغضب و محکوم همه با هم رهسپار سفر طولانی ایل می شدند. کاروانی سنگین و رنگین به طول چند فرسنگ به وجود می آوردند. باز گروهی که گردن آویز مروارید داشتند با صف های دراز زندانیان زنجیر به گردن همسفر می شدند.[22]

ایل خان یک زندان ثابت نیز داشت.زندان ثابت ایلخانی، قلعه ای بود تو در تو و سهمگین به نام قلعه «پریان» که در بلوک معروف «قیر و کارزین» بر فراز تپه این بنا شده بود. کم اتفاق می افتاد که کسی به این زندان برود و زنده بیرون آید.[23]

خوانین قشقایی به عنوان قشر حاکم، صاحب املاک فراوان و گله های بزرگ و پرشمار گوسفند بودند. آنها علاوه بر بهرة مالکانه ، در آمد هنگفتی از عشایر  از طریق  مالیات (صدی سه) به ازاء دارایی و نه درآمد(یعنی  هر چه دام داشتند) می بایست سه در صد آن را به کدخدا یا مامور خان می دادند تا  خان بعد از برداشت حق السهم خود باقی را  به ایلخان بپردازد و سپس ایلخان با جمع آوری این مالیات ها، مبلغی که بر اساس توافقنامه خود با دولت (تیول) تعهدات خود با دولت را با پرداخت این مالیات ها ی جمع آوری شده از مردم تسویه کند.  همین درآمد های مالیاتی بود که سبب درگیری کلانتران ایلات با ایلخان و ایلخان با حاکم فارس و یا دولت می شد. . در هر حال این در آمد و سایر  عآیدی هایی که خوانین داشتند موقعیت اقتصادی و اجتماعی ویژه ای برای آن ها ایجاد کرده بود که ، آنها در تماس دائم با نخبگان جامعة شهری بودند و در جریان کامل مسائل مملکتی نیز قرار داشتند.

آنها همچنین همیشه تعدادی تفنگچی در اختیار داشتند و در موقع لزوم، از نیروی آنها برای سرکوبی مخالفان استفاده میکردند. خوانین علاوه بر خانه شهری(مثلاً باغ ارم با محوطة وسیع آن در شیراز، متعلق به ایلخان قشقایی بود).، در مناطق خود صاحب قلعه یا عمارت نسبتاً بزرگ بودند.[24]

در کنار این تشریفات درباری؛ زندگی پر از تجمل و زیبایی که مخصوص خوانین و توانگران ایل بود، و فرزندانشان در شهرهای شیراز و تهران و خارج از کشور تخصیل می کردند، گروهی از زنان و مردان سال خورده و رنجوری که با صورتی چروکیده از سوز سرما و نورخورشید بر چوبدستی تکیه کرده و با پای برهنه این مسیر طولانی(کوچ) را پیاده طی می کردند. دیده می شدند.[25] این درمانده ها بخشی از فرودستان ایل را تشکیل می دادند.

ملک منصورخان قشقایی، آخرین ایلخان ایل در مورد رسم و رسوم مردم عشایر در ملاقات با پدرش صولت الدوله چنین می نویسد:

« بهروز بیگ، خلوت فراش پدرم بود. هر کس بی موقع می خواست پدرم را ببیند، حالا هر کسی که می خواست باشد، حتی برادران و خواهران ایلخانی و کلانترها بایستی اول بهروز بیگ را می دیدند و از طریق او از ایلخانی تقاضای ملاقات می کردند. او نیز پس از کسب اجازه از پدرم، اجازه ورود به چادر را می داد.[26]

 

 

-       

گفته شده است که : یکی از کدخدایان دره شوری  به نام شیر محمد قرمزی غالبا به ملاقات اسماعیل خان صولت الدوله ایلخانی قشقایی در خسرو شیرین می رفته است، خلیفه یکی از اعضای این طایفه هم یک بار برای دیدن ناصرخان که ایلخان جدید شده بود رفته است. اردوگاه ایلخان با چادرهای فراوانی از ملازمان و مستخدمان وی و اعضای طایفه عمله  تشکیل می شد.برای پذیرایی از هر یک از اعضای  ایلات قشقایی چادر مخصوص خودشان را داشتند. خلیفه و سایر اعضای ایل دره شوری جدا از سایر میهمانان از دیگر ایلات پذیرایی می شدند.

مردان آشپزدر یک چادر وسیعی غذای میهمانان را در اجاق های متعددی تهیه می کردند. تعداد میهمانان گاهی در یک روز به هزار نفر بالغ می شد. زنان دربار ایلخان(بی بی) نامیده می شدند. این بانوان آزادانه در  اردوگاه و در میان میهمانان آمد و شد  می کردند و به برخی از آنان خوش آمد می گفتند. خلیفه هنگام دیدار ایلخان تعدادی گوسفند تقدیمی به عنوان هدیه برای ناصر خان برده بود.  این بازدید تنها به عنوان وفاداری به خان بود و دلیل خاص دیگری نداشت. وی در عوض این هدیه از ایلخان حواله ای برای  ۲۵۰ کیلو برنج و گندم دریافت کرد. برزو  یکی از جوانان همراه او این حواله هارا از انبارهای سمیرم تحویل گرفت.این تنها دیدار خلیفه از ایلخان بود.»[27]

 



[1] Ancient History Encyclopedia- Kashka

[2] - Von Schuler, Einar- Die Kaškäer. -by:Walter de Gruyter-۱۹۶۵-  Berlin German  

[3] دولت آشور دولت مهمی بود که در خاورمیانه قدیم تشکیل شد و در آغاز تابع بابل بود. در سال ۱۸۰۰ پ.م فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند و سلسله‌های پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م شکل گرفتند. آشور حدود هزار سال دوام کرد. آشوری‌ها چون سرزمینشان مانند بابل حاصلخیز نبود باج‌گیری و دست اندازی به سرزمین‌های دیگر را در پیش گرفتند. نتیجتاً دولت آشور یک دولت حرفه‌ای جنگجو و متجاوز شد.بزرگترین پادشاه این دوره تیگلت پیلسر یکم است که فتوحات زیادی در ایران و بابل انجام داد. اما پس از مدتی بابل دوباره موفق شد آشور را مطیع خود کند. (ویکیدیا دانش نامه آزاد)

[4]  یاد آوری می شود که: در بخش جغرافیایی کشور ارمنستان شهری به نام قشقا در استان آرارات ارمنستان وجود دارد. با توجه به نزدیکی ارمنستان و آناتولی- آیا این شهر متعلق به قشقاییان  در حوزه آناتولی بوده است؟ آیا قشقاییان باستانی هنوز در این شهر هستند؟

[5] - پیش از میلاد شاه امپراتوری آشور در دوره ۱۱۱۴- ۱۰۷۶

[6] -Grayson ۱۹۷۶ ۱۲-۱۸ Diakonof ۱۹۵۱ no. ۱۰

[7] - کولخیس (به یونانی: Κολχίς) یا کُلخِتی (به گرجی: კოლხეთი)، کشوری باستانی در غرب قفقاز بوده که امروزه در گرجستان کنونی واقع شده‌است. در دائرةالمعارف بزرگ شوروی از کولخیس به عنوان اصطلاحی جمعی برای قبیله‌های اولیه‌ای که جمعیت گرجی ساحل شرقی دریای سیاه را در برمی گرفت استفاده شده‌است.

[8]  - نام این منطقه در متون اسلامی به صورت قبدوقیه آمده‌است

[9]   Toumanoff, Cyril (۱۹۶۷). Studies in Christian Caucasian History, pp. ۵۵۵۶.Georgetown University Press.

[10] - برای اطلاع بیشتر از تاریخ باستانی قوم قشقایی به کتاب تاریخ گمشده قوم قشقایی از انتشارات تخت جمشید شیراز مراجعه شود.

 [11] - در کتب تاریخ ایران -  کرٌد به کوچ نشینان اتلاق می شده است.

[12] - صداقت کیش جمشید -مجله انسان شناسی شماره ۱۰ بهار و تابستان ۱۳۸۸ 

[13] ابراهیم سلطان بن شاهرخ یا ابوالفتح معزالدین یا مغیث الدین (۷۹۶۸۳۸ق/۱۳۹۴۱۴۳۵م)، شاهزادهٔ دانش‌دوست، با ذوق و هنرمند تیموری و دومین پسر شاهرخ فرزند امیر تیمور گورکان بود.

[14] سلطان حسین بایقرا- بزرگ از امرای تیموریان (فرمانروایی: ۷۵۸۷۳ ه.ق. /۷۰۱۴۶۹ م؛ و ۹۱۱۸۷۵ ه.ق. /۱۵۰۶۱۴۷۰ م) بود.

[15]  تاج‌الدین حسن بن شهاب یزدی -جامع التواریخ حسنی: بخش تیموریان پس از تیمور -نویسنده: -به تصحیح: حسین مدرسی طباطبائی و ایرج افشار نشر- اکستان/کراچی، مؤسسه تحقیقات علوم آسیای میانه و غربی دانشگاه کراچی- ص ۴۱

[16] "History of Monetary Systems”: Alexander Del Mar - New York: Cambridge Encyclopedia Co. (repr. NY: A.M. Kelley, 1978)

 

 

[18] دّرداری (فولادی) نوروز تاریخ گمشده قوم قشقایی شیراز تخت جمشید

[19] Carroll, James - Jerusalem, Jerusalem: How the Ancient City Ignited Our Modern World- Published by Houghton Mifflin Harcourt- p ۱۵۴

Einar von Schuler: Die Kaškäer. Ein Beitrag zur Ethnographie des alten Kleinasien. de Gruyter, Berlin ۱۹۶۵& - Trevor Bryce- The Kingdom of the Hittites-Oxford University Press New York-p ۲۱۵.

[20] از چالقفا تا چاه کاظما - کیامرث کیانی- - نگاهی به تاریخ، فرهنگ و جغرافیای کوچ ایل بزرگ قشقایی - انتشارات تخت جمشید-1388

 [21]   محمد بهمن بیگی- بخارای من ایل من انتشارات نوید شیراز-1389

[22] با استفاده از بخارای من ایل من همان ص۸۰

[23] بخارای من ایل من همان ص ۸۵-۸۶

[24] نگاهی جامعه شناختی به ایل قشقایی (گذشته حال آینده )- بابک نادرپور

[25] از چالقا تا چاه کاظما- نگاهی به تاریخ، فرهنگ و جغرافیای کوچ ایل بزرگ قشقایی نوشته کیامرث کیانی انتشارات تخت جمشید شیراز- نویسنده ازجمله افرادی بوده که در همین دربار  متولد شده و زندگی کرده و شاهد این جلال و جبروت ایلخان بوده است.

[26] خاطرات ملک منصورخان قشقایی همان ص 31

[27] Beck Lois The Qashqai of Iran

کتاب تاریخ ۴۰۰ ساله - ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی

سر آغاز

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حافظ


ایل قشقایی یکی از ایلات بزرگ سرزمین ایران زمین است. قشقایی ها مردم ترک زبانی هستند که بیشتر از ۸۰۰ سال است که نامشان در تاریخ ایران زمین ثبت شده است. تاریخ ورود و حضورشان به ایران زمین دقیقا مشخص نیست. گمانه زنی ها فراوان است. از انجا که سرزمین سکونت آن ها در آسیای صغیر (ترکیه فعلی) بوده و دوران تاریخ باستانی آن ها هم نشینی با حکومت هیتی ها در آن دیار است که برای اولین بار کورش کبیر به آن سرزمین لشکر کشی کرد و امپراتور لیدیه که جانشین هیتی ها شده بود را شکست داد و اسیر کرد، حدس زده می شود که پاره ای از ترکان قشقایی همراه سربازان ایران به این سرزمین مهاجرت کرده باشند. این حدس و گمان ها تا دوره سلجوقیان ادامه دارد ولی سندی تا کنون در  این باره به دست نیامده است.

اما از حکومت صفویان به بعد اسناد گواه بر این است که این قوم دارای تشکیلات ایلی بوده و در راس آن فرمانروایی به نام ایل بیگی (بزرگ ایل) و ایلخانی قرار داشته است. کتاب تاریخ ۴۰۰ ساله ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی در باره این فرمانروایان ایلی است که بر اساس اسناد و مدارک موجود تهیه و تدوین است. مطالب این کتاب به تدریج در این بخش منتشر خواهد شد. اولین بخش ان سرآغز کتاب است که در پی می خوانید:

 

سر آغاز

تاریخ، روایت کننده گذشته مشترک و تجربه های واحد ملت ها  و اقوام است و آگاهی بر گذشته مشترک، زمینه ساز وحدت ملی و فرهنگی است و از این رو ست که گذشته مشترک و آگاهی بر تاریخ مشترک را یکی از مؤلفه های اصلی هویت و وحدت ملت ها و اقوام می دانند. حذف تاریخ از آگاهی جمعی و فرهنگ ملی بدان می ماند که حافظه فردی انسانی را از میان برداریم که در هر دو مورد کار به انحلال هویت و شخصیت می انجامد. تحریف تاریخ یک ملت یا جامعه نیز آسیب پذیری آن ملت و جامعه را به دنبال دارد و چه بسا که بی اعتنایی به تاریخ یا تحریف آن نتایج دردباری را بر ملت ها تحمیل کرده است

 همان گونه که فرد بی حافظه گم و گور  می شود و نمی داند کجا بوده و کجا می رود، ملت  و قوم نیز بدون آگاهی از گذشته، نمی تواند از عهده حال و یا آینده خود بر آید. نوشته های این کتاب برگهایی از تاریخ پر فراز و نشیب  ایل بزرگ قشقایی و ایران زمین است.

قوم قشقایی، مردمی از اقوام ترک‌زبان ایران زمین هستند، که بیش از چندین هزار سال سابقه تاریخی در جهان داشته و قرن‌هاست که بخشی از آنان در جنوب کشور، در استان‌های اصفهان، فارس، بوشهر و کوهگیلویه و بویراحمد و خوزستان در دامنه‌های کوه‌های دنا و زردکوه تا کناره‌های خلیج فارس به زندگی عشایری اشتغال دارند. گروه کثیری از آنان نیز در   درازای تاریخ در  استان‌های مختلف کشور شهر و آبادی نشین شده‌اند.

 تاریخ عشایر ایران با گذشته پر فراز و نشیب این سرزمین آغاز شده و سر گذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پر بار این ملِک عجین گشته است. زندگی انان از سوئی آمیخته با رنج ها و ظلم ها و ستم هائی است که توسط حاکمان و مباشران، ایلخانان، کلانتران،و خانان و.... بر آنها رفته و از سوئی توام با مجاهدت ها و سلحشوری ها و ستم ستیزی هائی است که به منظور دفاع از آب و خاک و دیانت و شرف و ناموس خویش در  مقابل بیگانگان و دست نشاندگان داخلیشان از خود نشان داده اند.

در طول تاریخ،دولت و قبایل در‌ ایران‌ همواره وابسته و متکی به یکدیگر بودند و در واقع‌ نظام سیاسی واحدی را تـشکیل مـی‌دادند و نه دو نظام مجزّا یـا مـتخاصم را. با نگاهی به تاریخ ایران این نکته روشن می شود که بدون مطالعه تاریخ اقوام، ایلات و عشایر کشور نمی‌توان تاریخ گذشته ایران را به درستی شناخت. تاریخ عشایر ایران، تاریخ کشورمان ایران است.

تاریخ آینه گذشته انسان و روایت منسجم آن و یادآور حوادث ، خوشبختی‌ها ، عظمت ، انحطاط  و بدبختی و انهدام یـک قوم و مـلت‌ اسـت و نقش بنیادینی در دگرگونی تفکر بشر  داشته و دارد. تاریخ درباره آثار و اسناد باقیمانده از گذشته بحث مى کند و در پرتو آنها  می توان وضعیت فعلى را تفسیر نمود.

معناى مهم دیگر واژه تاریخ،عبارتست از تدوین و نگارش اخبار و داستانهاى مربوط به وقوع حوادث روزگاراعم ازاینکه همه ی آن حوادث یا برخى از آن ها باشد . وقتى از تاریخ سخن می گوییم، هدف کردار نقش آفرینان وتاریخ سازان است و وقتى ازتاریخ سازان- سخن مى گوئیم طبعا مقصود پدید آورندگان و نویسندگان کتابهاى تاریخى نیستند بلکه مردان و زنان بزرگى منظور مى باشند که با کارهاى خود مجراى شئون زندگی بشر را دچار دگر گونی کرده و روى پدیده هاى تاریخی اثر گذار بوده اند. به علاوه تاریخ تعاریف دیگری نیز دارد از جمله جیمز جوینس  تاریخ  راچنین تعریف کرده است:«تاریخ کابوسی است که سعی دارم از آن بیدار شوم.»[1] پاره تو فیلسوف ، اقتصاددان و جامعه شـناس بزرگ معتقد است:

«History is a graveyard of aristocracies »

تاریخ قبرستان اشراف و نخبگان است» [2]

تسخیر ایران بوسیله تازیان از سال 16 تا سال21 هجری قمری اثرات و شکاف بزرگی در تاریخ ایران پدید آورد و از این تاریخ به بعد تا یک دوره طولانی- واژه ایران  تنها به عنوان یک مفهوم «جغرافیایی» بکار برده می شد و نه بعنوان کلمه ای که دلالت بر مفهوم سیاسی داشته باشد ، بر همین اصل ایران در یک دوره دراز از قرن اول تا نیمه اول قرن دهم هجری قمری، تنها عبارت بود از ایالتها و ولایتهای متعدد، مستقل و نیمه مستقل کوچک که هریک از این سرزمینها بوسیله سران ایلات و عشایر رهبری و اداره می شدند. مانند: طاهریان – صفاریان -علویان تبرستان- سامانیان – زیاریان – بوییان – غزنویان –سلجوقیان – خوارزمشاهیان- ایلخانان و ....

در جامعه ایلاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای؛ مردم اطاعت پذیری محض از رؤسایشان داشتند  و از سویی داشتن مهارت در امور سپاهی گری و نیروی مسلح ازضروریات جدا ناپذیر زندگی ایلی در گذشته بوده‌است. وجود این دو مؤلفه (مطیع و مسلح بودن) دو اهرم موثر در قدرت برای سران ایلات و عشایر را فراهم می نمود.  دولت ها نیز همواره از این ویژگیها و امکانات ایلی برای مقابله با رقیبان داخلی و خارجی خویش استفاده می کردند. به دلیل همین امتیازات گروه های عشایری در گذشته نه چندان دور در سیاست داخلی کشور دارای نفوذ فراوان بوده و نقش مهمی را در به وجود آوردن سلسله‌های حکومتی بازی می‌کرده‌اند.

حاکمان عشایری زیر لوای مجاهدت عشیره و قبیله های خود به قدرت و زمام داری می رسیدند و پیوسته جهت تسخیر قلمرو یکدیگر در ستیز و منازعه بودند. از قرن دهم هجری قمری (آغاز حکومت صفوی) تا قرن 13 (انقلاب مشروطیت) ایلات وعشایر در صحنه ی سیاسی ایران نقش بارز و چشم گیری داشتند. دستاورد این قدرت استوار سیاسی را می توان در ایلات و عشایر صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه و در دوران مشروطه در ایل بختیاری به وضوح مشاهده نمود.

زندگی چادر نشینی و کوچ هرگز محیط مساعدی برای انباشت تدریجی عناصر مدنیت و رشد آن نبوده است. لذا عشایر در  جهت مدنی غالبا در سطح نازل تری از اهالی ساکن در شهر ،قرار داشتند و همواره یکی از عوامل رکود مدنی و تخریب و بی ثباتی دائمی در تاریخ ایران بوده اند. یورش های مداوم و مناقشات خوانین آن ها همواره نظام ظریف آبیاری را که رگ و جان تولید کشاورزی ایران بود در هم می شکست و آبادی هایی را که کار پر مشقت و رعیت پدید آورده بود، در کساد و خرابی فرو می برد. راه های تجارتی دچار اخلال و بی نظمی میکرد.آرامش شهرها و روستا در هم می ریخت.

نظام عشایری و ایلاتی اعم از قبایل کوچنده و نیمه کوچنده و یا اسکان یافته، در زمینه نظامی بسیار نیرومند بوده است و اگر به نقش حیاتی رهبران ایلات در ساخت ارتش در مجموعه اشرافیت زمیندار توجه داشته باشیم، نفوذ آن ها در سرنوشت کشور بیش تر آشکار می شود.همین عشایر خود عامل مهم تجزیه قدرت سیاسی مرکز ی نیز به شمار می رفتند. روسای عشایر چون افشار و زند و قاجار و بختیاری و غیره طی بیش از 60 سال بزرگترین ناثباتی، خونریزی ،ویرانی و تیره روزی را برای شهرنشینان و روستاییان پدید آوردند»[3]

سران ایل قشقایی نیز در چهار سده گذشته نقش و تاثیرات مختلفی در سطح ملّی و منطقه ای ایران داشته اند. شناخت تاریخ و سرگذشت مردان تاریخ ساز این قوم مستلزم کنکاش در رویداد های گذشته‌های دور و روزگاران  معاصر است. قشقایی ها به دلیل شیوه زندگی  خود که مستلزم یک جا نشینی نبوده است و به علاوه فقدان افراد باسواد در ایل، از خود آثار  و نوشته مدونی به یادگاری نگذاشته اند.بیشتر رویدادهای تاریخی این ایل مواردی است که در تعامل با سایر اقوام و یا دولت ها رخ داده است. مورخان زمان در شرح وقایع  دوران خویش از رویداد هایی که سران ایل قشقایی در آن ها نقش داشته اند ، نیز یادی کرده و نامی برده اند. قدیمی ترین این نوشته ها ، اسنادی است که در کاوشهای باستانی در منطقه آناتولی(ترکیه) به دست آمده است. این لوح های باستانی به فرمان امپراتواران و شاهان دولت هیتّی در نگاشته شده اند و از وقایع زمان دولت هیتّی با قوم قشقایی حکایت ها دارد که مواردی از متن این دست یافته ها در این کتاب باز نویسی شده اند.  

در دوران معاصر نیز مورخان ضمن شرح وقایع زمان شاهان ایران و رویدادهای جنوب ایران از اتفاقاتی که سران ایل قشقایی نقشی در آن ها داشته اند گزارش هایی ثبت کرده اند. بنا براین جریان حوادثی که سران ایل در آن ها دخیل بوده اند در لابلای سطور کتاب ها و نوشته های مختلف در میان  رویدادهای متعدد جای داشته و اغلب پراکنده و پاره ای ناشناخته باقی مانده اند. فقدان تاریخ سبب گمراهی شده و  افسانه سازی  و اسطوره مداری را به جای حقیقت رونق می دهد.

چنانچه هگل(فیلسوف بزرگ آلمانی ) می گوید: « تاریخ همچون رودخانه است. هر جنبش کوچکی در نقطه معینی از آب در واقع حاصل امواج و پیچ و تابهایی است که در بالای رودخانه رخ داده است. اما این جنبش های کوچک درست از جایی برمی ایند که در آن سنگ ها و خمیدگی های رودخانه واقع شده است.» از این رو هگل تاریخ را «روندی رو به پیش» می انگارد که در آن «روح جهان» رو به تکامل و اکنشاف دائمی است و با حرکت آن به پیش، بر آگاهی و معرفت انسان افزوده می گردد. هگل با مطالعه روند تاریخ به این دریافت رسید که عقلانیت و آزادی محصول سیر تاریخ رو به جلوست. چرا که روند تاریخ هدفمند است»[4]. تاریخ مکان تکوین آگاهی ملّی است. بنابراین مهم این است که آیا یک قوم خود آگاهی ملّی خویش را ایجاد کرده است یا اینکه آگاهی ملّی این قوم ذیل آگاهی قوم دیگری است که آنها تاریخ آن را نوشته اند.

به طور مثال ایرانی ها خود تاریخ خود را نوشته اند. (خدای نامه ها و شاهنامه ها ) حال آنکه تاریخ هند را دیگران نوشته اند. تفاوت این دو از منظر تاریخ آگاهی ملّی (از نظر هگل ) بسیار بنیادین است. قومی که تاریخش را خود بنویسد در واقع تاریخ خود را به آگاهی آورده است یعنی ان قوم به خود اگاهی دست پیدا کرده است. در این صورت یک قوم می تواند به خود بیندیشد. که به خویش اندیشیدن در واقع نیروی محرکه ی زایش فرهنگی یک قوم و در واقع به نوعی مرتبط با دیالکتیک خرد در تاریخ ان  قوم و ملت است. دیالکتیک خرد بنیاد پیشرفت روح یک قوم در تاریخ است. اما ملتی که تاریخ خود را از زبان دیگران بخواند در واقع خود را از منظر منافع و مصالح دیگران می بیند و می شناسد. در تاریخ این خیلی مهم است که ما همواره با بخشی از نیرو های متضاد در تاریخ همراه می شویم با آنها احساس همدردی می کنیم و از پیروزی انها خوشحال و از شکست انها اندوهگین می شویم. خود این همراهی ما با تاریخ موجد اگاهی قومی و  ملّی است. به عنوان مثال وقتی ما تاریخ ایران را که ایرانیان نوشته باشند بخوانیم با شکست هخامنشیان از اسکندر اندوهگین می شویم و اسکندر را یک متجاوز می دانیم در حالیکه هنگامی که تاریخ ایران را از منظر غربی ها می خوانیم او اسکندر کبیر است که بر دشمن پیروز شده است و دلایل پیروزی او و اهمیت آن را برای تاریخ غرب برجسته می کنند.

به دلیل فقدان  نوشته های تاریخی  ایل به قلم قشقاییان، بررسی  این نوشته ها به قلم مورخین زمان  هر چندکه از دیدگاه منافع طبقاتی نویسندگان نگارش یافته شده اند ولی در هر حال آشنایی با تاریخ سازان ایل قشقایی یعنی رهبران آن در این نگارش ها می تواند بازتاب بخشی از تاریخ این قوم در درازای زمان باشد.

عشایر ایران، به مثابه جامعه سوم که دارای وجوه زیستی متمایزی با دو جامعه شهری و روستایی کشور است، نه تنها در وجه درونی دارای ساختار ویژه مدیریتی و رهبری بوده اند بلکه از گذشته های دور دولت های مرکزی و حتی حکام محلی آن‌ها نیز برای اعمال حاکمیت خود بر این جامعه، ساز و کار اداری و تشکیلاتی ویژه ای را برای آنان تدارک می‌دیده‌اند. دولت های مرکزی همچنان که ایالات را به اقوام شاه و درباریان به تیول می دادند، ایلات را نیز به سرکرده یکی از طوایف برجسته و وابسته به دربار و اشراف واگذار می کردند. ایل قشقایی نیز در یک دوره چهارصد ساله  تیول ایلخانان و ایل بیگی های برخاسته از خاندان شاهی لو  بوده است.

ساختار قوم قشقایی از دوران باستانی تا عصر گذشته به صورت یک اتحادیه ایلی(کنفدراسیون) متشکل از ایلات و طوایف متعدد بوده که تشکیلات آن شامل سلسله مراتب زیر بوده است:

-          کدخدا یا ریش سفید بنکوها- خان سرپرست تیره و طایفه ها- کلانتر مدیریت یک ایل و در راس هرم تشکیلاتی کنفدراسیون قشقایی که از چندین ایل و طوایف مستقل تشکیل می شد یک نفر  فرماندهی و مدیریت ایل را بر عهده  داشته است. در دوران باستان قوم قشقایی به صورت کنفدراسیونی از دوازده ایل تشکیل می شد، گاهی رهبر قدرت مند و بلند مرتبه ایل  را (شاه) می نامیده اند. و از دوران صفویه تا زمان قاجاریه از این مقام به عنوان ایل بیگی و از دوران قاجاریه به بعد از آن به لقب ایلخانی یاد شده است. اولین حکم رسمی ایلخانی به نام سران قشقایی در زمان فتحعلی شاه قاجار صادر شده است.

سران قبایل بزرگ، اغلب از لحاظ ظاهری ، اجتماعی و اقتصادی، از اعضای عادی قبیله خود متفاوت بودند. تبار این سران اغلب به گروه هایی می رسید که ارتباط خویشاوندی واقعی یا افسانه ای با اعضای قبیله نداشتند. در واقع، قدرت رهبری آنان بیشتر از همین هویت منحصر به فرد و شجره نامه متمایز ناشی می شد. این تبار و نسب متمایز و مشخص به مقام اجتماعی و مزایای  مالی و اقتدار سیاسی سران قبیله مشروعیت بیشتری می بخشید.[5]

ایل بیگی ها  و ایلخان های قشقایی  از دوران صقویه تا  روزگار پهلوی به استثنای موارد معدودی، همه از میان مردان یک خاندان ترک زبان معروف به (شاهی لو)[6] برگزیده و منصوب شده اند.  شاهی لو ها  از میان مردم و وابسته به قوم قشقایی نبودند. آنان گروه کوچکی از سپاهیان تازه تاسیس در دوره شاه اسماعیل صفوی بودند که از مردان رزمنده ایلات و طوایف مختلف تشکیل شده و به صورت گارد محافظ در بار شاه و مامور اجرای دستورات خاص وی (همانند عمله های ایل بیگی در قشقایی ) عمل می کردند. در عصر شاهان بعدی صفویه ،با توسعه اقتدار این سلسله در ایران،فرماندهان این سپاه همانند قزلباشان – جایگاه برتر و مقتدری درنظام کشوری به دست آوردند و مصدر امور ایالت ها و ایلات شدند.  یکی از معروف ترین سرداران این سپاه  الله وردیخان گرجی بود.

براساس گفته های بازماندگان خاندان شاهیلو(پسران صولت الدوله)،در دوران سلطنت  شاه عباس(۹۹۶ – ۱۰۳۸ قمری =(967- 1008 ش) یکی از فرماندهان این سپاه به نام امیر قاضی (قاضی) ، به عنوان رهبری  ایل  قشقایی انتخاب و به سر پرستی آن گمارده شد. از آن زمان  تا اضمحلال  نظام ایل خانی گری قشقایی در سال 1332ش همه رهبران قشقایی از  میان مردان این خاندان و  با حمایت  و حکم دولت ها برگزیده شدند.درصورت فوت یا کناره گیری ایل بیگی یا ایلخان فرزند بزرگش (پسر) جانشین وی می شد که این کار معمولا در ایل قشقایی با صوابدید مجموعه اعضای خاندان ایلخان آن هم بر اثر لیاقت و  کاردانی صورت می گرفت اگر فرزند شایستگی لازم را نداشت از بین اقوام نزدیک خان (برادر ، عمو ، عموزاده) فرد دیگری را انتخاب می کردند. 

در گزینش ایلخان علاوه بر مصلحت های سیاسی ، پذیرش و مقبولیت وی از طرف کلانتران و خان های ایل نیز باید مورد توجه قرار می گرفت. اگر افرادی از میان دودمان ایلخان یا کلانتران ایلات و طوایف با انتخاب وی مخالفت می کردند، مشکلات متعددی  رخ می داد و در پاره ای مواقع به نبرد میان اعضای خانواده با کلانتران یا ایلخان جدید مبدل می شد. در دوره قاجاریه  که  مستندات و جزییات بیشتری از تاریخ این قوم در دست است انتخاب برخی از ایلخانان  قشقایی و مخالفت عضوی از اعضاء خانواده یا خان های ایلات تابعه، سبب  واکنش ها، کشمکش ها و اختلافات و غارت و چپاول ها ی درون خانوادگی و ایلی شده است.

از دوره صفویه تا سلطنت فتحعلی شاه، اداره امور ایل  و مسئولت آن را یک نفر به نام ایل بیگی  به تنهایی بر عهده داشت و تکالیف و اختیارات وی ،شامل دو بخش  وظایف درون ایلی و برون ایلی بود. وظایف ایل بیگی در درون ایل و در رابطه با مردم عشایرشامل:

-          نظم و ترتیب کوچ- اسکان و تخصیص مرتع بین  ایلات و طوایف – نظارت بر کار کلانتران و خان های طایفه ها ، رفع اختلافات دورن ایلی و جمع آوری مالیات در ایل از طریق کلانتران و خوانین

در خارج از ایل قشقایی  وی تکالیفی مانند:

-           ارتباط با مقامات ایالتی دولت به نمایندگی از طرف ایل-  تدارک سپاه برای دولت در زمان جنگ- عقد قرارداد مالیاتی ایل با والی فارس و پرداخت آن به دولت بود.

-            مذاکره و عقد پیمان با سایر عشایر و قبایل همجوار بر عهده ایل بیگی بود.

زمانی که  آقامحمد خان قاجار به سلطنت رسید،  حکومت بسیاری از ایالت ها را به شاهزاده های قاجاری واگذار کرد و در ایام فتحعلی شاه، و بعد از وی نیز این روش دنبال شد. در  همین دوره-  وی  سیاست پیشین دولت ها را در مورد تمرکز قدرت در دست یک نفر به نام ایل بیگی  در عشایر قشقایی را تغییر داد. در این دوره رهبری ایل به دو نفر  واگذار  و وظایف ایلی بین آنان تقسیم می شد:

Ø      ایلخان مسئول امور انتظامات و اداره امور داخلی ایل و ارتباط و با همسایگان و دولت

Ø      ایل بیگ وظایف مربوط به جمع آوری مالیات در درون ایل و تسویه آن با دولت را بر عهده داشت.

هرچند در مواردی این مسئولیت ها به  اعضای نزدیک یک خانواده (پدر و پسر یا برادران) از میان دودمان شاهی لو واگذار می شد و نهایتا در معدود دوره این نیز به یک نفر محول می شد، ولی مطالعه رویدادها نشان می دهد که هدف حکومت ها در این تقسیم وظایف، ایجاد رقابت و تفرقه میان قدرت مندان و مدعیان رهبری بود تا نظارت بیشتر و مزایده های مالیاتی را  افزایش داده و از آن به عنوان راهبردی هایی برای تضعیف قدرت ایل قشقاییی و رهبران به کار گرفته می شده است. در دوران حکومت، فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه، ایلخانان قشقایی گرفتار انواع درگیری ها درون فامیلی و مشکلات عظیمه مالیاتی و امنیتی با حاکمان ایالتی  بوده اند.

وفاداری اهل قبیله نسبت به‌ سران ایل‌ بیشتر‌ ناشی از اعتقادات مشترک‌ فرهنگی بوده است و  به ندرت  اجـبار و فشار در این راه به کار برده می شد.سران قبیله اگر در اعمال زور حد معینی‌ را رعایت نمی‌کردند‌ اهل‌ قبیله‌ به آن‌ها وفادار نمی‌ماندند، و از تشکیلات ایلی خارج شده و کوچ می‌کردند و به‌ قبیلهء‌ دیگری‌ می‌پیوستند.در واقع تـاریخ و افـسانهء بسیاری از قبیله‌ها با فرار مـرد یـا مردانی که پیوند خود را با سران‌ قبیلهء‌ خود‌ بریده‌اند آغاز می‌شود. با وجود این پیوند فرهنگی، خانها در مناطقی مانند بختیاری و کوه گیلویه و  عشایرفارس   از جمله در میان ایل قشقایی ها همواره در تشکیلات خود سوارانی داشتند که تحت سلاح و همیشه آماده خدمت  به فرمان رهبران ایل بوده اند و آنها را«عمله و نوکرباب» می گفته اند.این نیروی مسلح که در حقیقت نیروی انتظامی خان بزرگ را تشکیل می داده برای ارعاب و سرکوب هر نوع مخالفتی در درون جماعت های عشایری به کار می رفته است. این بدان معنا است که مردم عادی عشایر در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نمی توانسته اند که جز به ساز خان برقصند. خان ها به مانند حکومت ها به خیر و شر و نیازهای مردم ایل کاری نداشتند،هیچ علاقه ای به تحولات درونی ایلات و افراد تحت سرپرست خود و به ویژه تحولات اقتصادی آن نشان نمی دادند.برای آنها تنها چیزی که مهم بود ، این بودکه مردم ایل و طایفه مالیات خود را کارسازی کرده و به موقع پرداخت کنند و به هنگام جنگ و ضرورت اسب و نفر  و در ایام جشن ها و عروسی ها و مناسبت ها، پیشکش و هدیه برای ایلخان یا ایل بیگی فراهم کرده و در نبردها خان خواسته، آماده جان نثاری باشند.

دولت نیز انتظار داشت که ایل خان یا ایل بیگی مالیات تعهد شده ایل را به موقع تحویل داده و هنگام نیاز رزمنده به اردوی شاهی بفرستد و همیشه نسبت به حکومت مرکزی مطیع و وفادار باقی بماند و نظم و انضباط در میان ایل محفوظ دارد.

هیچ یک از این دو قشر ، یعنی شاهان و ایل رهبران به وضع اقتصادی مردم و بهبود شرایط زندگی و ارتقای سطح فکر و فرهنگ آنان علاقه و اعتنایی نداشتند. خان ها از نظر عمل و ایفای  نقش،بیشتر الگویی از نوع حکومت زمان خود بوده اند تا از نوع مردمی و در خدمت مردم. داوری آن ها در ایل همانند رفتار و اقدام حکام دولت های زمان بود و مجازات و اعدام افراد در دست ایلخان و ایل بیگیان بود.

از دوران شاه عباس صفوی تا پایان دوره زندیه پایتخت ایران در جنوب کشور (اصفهان و شیراز) بود. به همین دلیل رهبران ایل قشقایی در اداره امور سیاسی و ارتباط با مقامات کشوری اعمم از شاه و والیان نقش برجسته و مهمی داشتند و با حمایت از یکی از مدعیان شاهی و یا مخالفت با دیگری وارد کشمکش های فرا قومی و مملکتی می شدند و به ترتیبی خود را در تاج گیری و تاج بخشی سهیم می کردند تا به این وسیله همراه پیروز مردان از امکانات اقتداری، سیاسی و اقتصادی آن بهره مند شوند. و هنگام شکست سرخود بر باد داده و مردم ایل مورد غضب و حمله مخالفان قرار می گرفته و غارت می شدند.

 این تعامل و یا تضاد نتایج مفید و یا زیان باری را برای ایل بیگی ها- ایلخانان قشقایی نیز به همراه داشت. از جمله:

o       در دوران نادرشاه، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) به دلیل حمایت از شورش تقی خان شیرازی علیه  نادرشاه، مورد شکنجه قرار گرفته و بینایی خود را ازدست داد و گروه عظیمی از مردم عشایر قشقایی مورد غضب شاه قرار گرفته و به سرزمین های نامناسب  در شمال شرقی و جنوب کوچانده شدند.

o       در دوران کریم خان، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) همراه برادرش (حسن خان) با وجود نوشته هایی که از جایگاه بلند مرتبه آن ها سخن می گویند همراه پسرش جانی خان به صورت گروگان در دربار شاه تحت نظر قرار داشتند. و در دوره علی مراد خان زند به دستور وی  به قتل رسید.

o        آقا محمد خان قاجار، به دلیل  این که در دوران اسارتش در دربار کریم خان زند تحت نظر ایل بیگی قشقایی (اسماعیل خان) قرار داشت و از این دوران خاطره خوشی نداشت، نسبت به سران و مردم قشقایی کینه و دشمنی داشت،  به همین دلیل در ایام شاهی به فکر انتقام از پسر اسماعیل خان (جانی خان)  برآمد و برای حمله به ایل بیگی لشکر کشید. اما رهبر ایل قشقایی برای در امان ماندن از دشمنی وی، همراه خانواده و نزدیکانش به کوه ها پناه برد و  بیش از دو دهه کوه به کوه  در فرار و اختفا زندگی نمود.

o       در دوران فتحعلی شاه، ایل بیگی قشقایی  با واسطه شدن یکی از رجال که با وی دوستی داشت ،مورد بخشش و عنایت  شاه قرار گرفته و تشکیلات قشقایی  مجددا سر و سامان  گرفته و توسعه یافت.  و اولین حکم ایلخانی در جنوب ایران بنام جانی خان قشقایی صادر شد. در دوران ایلخانی بعدی قشقایی محمد علی خان به دلیل درگیری با حاکم فارس به کرمان کوچ کرد و پس از درگیری هایی  که به مرگ یکی از بزرگان شاهی لو  منجر شد به فارس بازگشت. در  دوره همین شاه ایلخانی مزبور دستگیر و زندانی و  مرتضی قلی خان  ایل بیگی قشقایی به دلیل نافرمانی و بی نظمی به دستور شاه به قتل رسید.

o        دوران محمد شاه قاجار  برای جلوگیری از درگیری های ایلی و ایلاتی، ایلخانی و ایل بیگی قشقایی  دستگیر و زندانی و برای مدت سیزده سال از میان ایل قشقایی خارج و در تهران به گروگان نگاه داشته شدند.

o       ناصرالدین شاه تشکیلات جدیدی در فارس به نام ایلات خمسه به رهبری قوام الملک برای رو در رویی و کاهش قدرت ایلخان قشقایی را شکل داد که چالش های تازه ای را بر ایل تحمیل کرد. برای اولین بار یکی از اعضای خانواده شاهی لو(سهراب خان) در برابر دولت سر به شورش برداشت و به قتل رسید. درگیری های میان ایلات تحت فرمان قشقایی سبب می شود که  دولت برای اولین بار فردی خارج از ایل قشقایی و خانواده شاهی لو را به نام نوذر میرزا به ریاست ایل منصوب نماید. و در موردی نیز بخشی از ایل از آن جدا شده و به قوام الملک واگذار شود.

مشکلات قحطی، بیماری و  کوتاهی از پرداخت مالیات و .. از رویداد های این زمان است. در دوران ناصر الدین شاه، درگیری ایران و انگلیس رخ داد که ایلخان قشقایی در آن نقشی داشت. فشار دولت برای مالیات و مشکلات درونی ایل سبب می شود که  ایل بیگی های قشقایی دچار مشکلات عدیده با دولت شده و بارها آن ها از کار برکنار و جایگزین شوند.

o       از زمان مشروطه و دوران سلطنت مظفرالدین شاه، که تلاش های مشروطه خواهی سرگرفت و شیرازه اداره امور کشور از هم پاشید، برای اسماعیل خان (صولت الدوله) از رهبران ایل قشقایی فرصتی طلایی پیش آمد که  توانست یک بار دیگر تمرکز قدرت در دست ایلخان را مجددا پایه گذاری نماید و خود به تنهایی این مقام و موقعیت را به دست گیرد. در مدت کوتاهی نیز اجلال الملک خارج از ایل قشقایی به سمت ایلخانی ایل منصوب می شود.

o       در دوران محمد علی شاه و پس از آن در سلطنت احمد شاه، با نزول قدرت دولت مرکزی اسماعیل خان تبدیل به یکی از نقش آفرینان جنوب کشور شد و با عدم پرداخت مالیات های جمع آوری شده از ایل به دولت تبدیل به یکی از ثروتمندان بزرگ ایران زمین شد. در همین دوره  با قدرت گرفتن سران ایل بختیاری  در دولت که از رقیبان دیرین قشقایی بودند، درگیری ایلخان قشقایی با دولت های وقت ایران فزونی یافت.  در این دوره تلاش هایی از طرف دولت و حاکمان فارس برای برکناری ایلخان قشقایی صورت گرفت که پاره ای از آن ها به جنگ میان نیروهای دولتی و ایلخان انجامید. درگیری ایلخان  با برادرانش در باره سمت ایلخانی گری سبب درهم پاشیدن طوایف ایل و در دوره هایی باعث کوچ آنان به میان بختیاری ها شد.در همین ایام با ورود دولت انگلستان به جنوب ایران و ایجاد منافعی در آن دیار چالش هایی میان ایلخان قشقایی و نیروهای تحت نظر انگلیسی ها نیز رخ داد.

سران عشایر ایران با درگیری ها و شورش های خود در دوره قاجار تا پایان  دوران رضا شاه،   به عنوان یکی از موانع اساسی توسعه ایران عمل می کردند و یکی از علل اساسی فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمی های مداوم داخلی کشور بود.

ایلخان قشقایی با عقد قراردادی همانند قرارداد بختیاری ها با شرکت نفت انگلیسی در جنوب ایران،  سبب نارضایتی و اعتراض سردار سپه  گشت، به علاوه مناسبات ایلات با کشورهای خارجی از جمله انگلیس، روسیه و آلمان و هماهنگی با سیاست های استعماری اثرات مخربی برجای گذاشت. از سویی سیاست درهم شکستن شیوه زندگی عشایری را در برنامه های خود داشت، سازمانی به منظور حذف ایلخانی گری ایجاد شد و مدتی مدیریت ایل برای اجرای سیاست تخت قاپو به دست نظامیان سپرده شد. اجرای این سیاست با روش های قهری پیگیری می شد که سرانجام به درگیری نیروهای عشایری با قوای دولتی  و به شکست نظامیان دولتی منجر شد ولی به فاصله کمی پس از آن ایلخان قشقایی دستگیر و زندانی شد و در همان زندان نیز درگذشت. با فوت وی نظام ایلخانی گری در میان ایل قشقایی تا جنگ جهانی دوم و برکناری رضا شاه موقتا برای یک دوره ده – دوازده ساله از بین رفت. گروه نظامی جایگزین خان های قشقایی شدند.

o       با آغاز سلطنت محمد رضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین، فرزندان صولت الدوله، از فرصت استفاده کرده با استفاده از فضای موجود در میان عشایر که از ظلم و تعدی نظامیان به تنگ آمده بودند نیروی زیادی را گرد هم آورده و با ارتش ایران وارد جنگ شدند. با شکست نظامیان دولتی،  محمد ناصر خان فرزند ارشد صولت الدوله توانست خواسته های خود را به دولت تحمیل و استقلال  ایل و استقرار نظام پیشین ایلخانی گری را یک بار دیگر برقرار کند و خود به تنهایی رهبری ایل را در دست بگیرد. از این زمان به مدت بیش از ده سال  محمد ناصرخان توانست همراه برادرانش جایگاه ویژه ای در ایران به خصوص در استان فارس به دست آورد. آن ها علاوه بر رهبری ایل قشقایی و پاره ای دیگر از ایلات فارس، کرسی های نمایندگان مجلس شورای ملّی و سنا را نیز اشغال کردند.  اما سرانجام  در کودتای سال سی دو - به حمایت از دکتر مصدق برخاستندو در این راه  دست به تدارک اردو  بر علیه دولت کودتا زده و آماده پیکار با دولت کودتا شدند. ولی  گروهی از خوانین و کلانتران قشقایی از همکاری با پسران صولت الدوله خود داری کرده و آن ها را تنها رها کردند. همین امر سبب پیروزی سیاسی دولت کودتا شده و آن ها همه ی  جایگاه ها ودستاوردهای چندین قرنی خود را در میان ایل و کشور بانضمام املاک و دارایی هایشان را از دست داده و به خارج از کشور تبعید شدند. 

و پس از آن حکومت محمد رضا شاه، سیاستهای اسکان عشایر را با شیوه های غیرقهری و سیاست مدارانه  از طریق جذب عشایر به کانون‌هایی که از جانب دولت برای اسکان آنها  آماده‌سازی شده بود، همچنین به دلایل اقتصادی و اجتماعی و طبیعی گروه بی شماری از عشایر قشقایی دست از کوچ روی برداشته  و یک جا نشین شدند. هدفی که رضا شاه  نتوانسته بود با به کار گیری زور انجام دهد  در این دوره به صورت سیاسی و برنامه ریزی شده توسط عشایر به صورت داوطلبانه انجام شد.برای اولین بار نظام آموزش عشایری در ایل قشقایی اقدام به سواد آموزی کودکان قشقایی نموده و به سیاست اسکان عشایر قشقایی کمک کردو

o       با سقوط محمد رضا شاه و آغاز حکومت جمهوری اسلامی ایران،آخرین ایلخان قشقایی محمد ناصرخان قشقایی و برادرش خسروخان فرزندان صولت الدوله پس از بیست و پنج سال زندگی در تبعید در بهمن سال پنجاه و هفت به کشور باز گشتند. پس از این بازگشت با همکاری با دولت سعی در استقرار نظام از دسترفته ایلی کردند. ولی این بار به دلیل تحولات زمانه- نه عشایر آن مردم پیشین بودند و نه قشقاییان شهر نشین، علاقه و اشتیاقی به نظام گذشته ایلی نشان دادند. به همین سبب آنان در این اقدام از حمایت مردم قشقایی بی بهره مانده و ناموفق شده و درگیر چالشی با دولت جدید جمهوری اسلامی شدند و پایان و حاصلی ناخوش به دست آوردند. 

محمد ناصرخان به خارج پناهنده شد و در همان دیار درگذشت و خسروخان در ایران دستگیر، محاکمه و اعدام گردید.  محمد حسین خان و ملک منصورخان نیز چند سال بعد درگذشتندو به این ترتیب تاریخ  چند قرنی ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی به خط پایان رسید.  حوادث تاریخی یک بار دیگر نشان داد درسرزمینی که سایه آدم های کوچک بزرگ شود؛ آفتاب آن سرزمین رو به غروب است.

هدف از نگارش و تهیه این کتاب، جمع آوری ،تدوین و انتشار اطلاعات مستند و تاریخی مربوط به این رویدادها در درازای یک زمان چهار صد ساله است. نوشته های کتاب در پانزده فصل به ترتیب تاریخ وقوع رویدادهای مربوط به  ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی در دوران شاهان گوناگون ایران به قلم کشیده شده است. گزارهای کتاب  شامل چگونگی انتصاب رهبران ایل و تلاش آنان برای استقلال داخلی و خود مختاری ایلی، کشمکش های درون فامیلی، موانع و مشکلات آنها  با دولت های زمانه است، از جمله :

-          درگیری و  مبارزه مدعیان سلطنت و درگیری ایلخانان در این درگیری ها

-          انتصاب حکومتگران فارس  و ایل بیگی ها و ایل خانان قشقایی در این دوره تاریخی  

-          رو در رویی های ایلخانان با حکومت ها ،  فرار، اسارت، تبعید، و قتل این رهبران

-          رقابت ها و مبارزه های درون خانوادگی و  ایلی بین ایل بیگی ها و ایلخان با کسان خویش و کلانتر ایل های عضو قشقایی  و ....

-          دشواری های جمع آوری و پرداخت مالیات ها  و زندانی و برکنار و اعدام شدن سران ایل

-           و در گیری با سایر قبایل همجوار در امور مراتع و سرزمین هاو....

 به علاوه نقش ایلخانان قشقایی در دوره پهلوی ها که زمان تغییرات و دگرگونی های  معاصر ایران است، نیز مشروحا به قلم کشیده شده اند.

بیشتر  این حوادث و رویدادهای این دوره در عصر استبدادی ایران صورت گرفته است. عصری که  شاهان و ایلخانان سرور رعیت ها یعنی مردم بودند. حق و حقوق بشری و رفاه و منافع ملّی  و مردمی که تا زمان مشروطیت در ایران شناخته شده نبودند در تمام ارکان کشور از جمله ایل قشقایی از آن آثار و نشانی دیده نمی شد. ایل رهبران نیز  الگوی از شاهان و قدرت مداران کشوری بودند که فارغ از دغدغه این مسائل بودند و باستثنای موارد معدودی در دوران محمدرضا شاه کاری در این راستا  از طرف ایل خانان در جهت مردم داری صورت نگرفته و در کارنامه شان تلاشی برای بهبود زندگی عشایر دیده نمی شود.

در یکصد سال گذشته دگر گونی های بزرگی در جهان پدید آمده است که چهره این سیاره و به ویژه جماعت های انسانی آن را به نحو بی سابقه ای تغییر داده است. در طول این مدت جامعه عشایری نیز دچار تحول گردیده است. با توسعه شهرها و فراوانی وسایل ارتباط جمعی، گسترش صنعت و امور نظامی و انتظامی و سایر تحولات ملّی و جهانی سبب شده که جامعه عشایری، نقش پیشین خود را از دست داده و از متن به حاشیه رانده شود. جمعیت عشایر کنونی ایران در مقایسه با ازدیاد جمعیت ایران، به شدت رو به افول گذاشته است، جمعیت عشایر در سال ۱۲۸۸ شمسی دو و نیم میلیون نفر و حدود یک چهارم جمعیت کشور بود و در حال حاضر جمعیت آن کمتر از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر است که حدود دو در صداز کل جمعیت ایران را تشکیل می دهد.

بر اساس سرشماری سال 1387جمعیت ترکان کوچرو قشقایی در استان های  فارس، بوشهر، بخشی از اصفهان و چهارمحال و بختیاری 112430 نفر بوده است.  برآورد شده است که جمعیت کل ترکان قشقایی در ایران بیش از یک و نیم میلیون نفر است به این ترتیب بیش از نود درصد نفوس قشقایی ها دست از زندگی کوچروی برداشته و یکجا نشین شهرها و دهات شده اند. کاری که روزگاری مذموم به شمار می آمد، تلاش خانان ایل برای جلوگیری از اسکان آنان ارج گذاشته می شد.

 نحوه زندگی کوچ نشینی و از جمله در ایل قشقایی، هم دچار تحول و دگرگونی گسترده ای شده است.  ایلی که سواد دارانش منحصر به خانواده خانان و توانمندانش بود، در سده اخیر صاحب  صدها مدارس عشایری شد و هزاران درس خوانده از چادر مدرسه های ایلی بیرون آمده اند. عشایر که زمان کوچشان از سردسیر به گرمسیر به وسیله چهار پایان صورت می گرفت و چند ماه به درازا می کشید اینک  به دلیل تصاحب و راه بندان های ایلراه ها- با استفاده از خود روها در عرض چند ساعت جا به جا می شوند.بسیاری از مردم عشایر به رادیو، تلویزیون و رایانه دسترسی دارند.  در کنار چادرها،و احشام خویش گروهی صاحب خود رو شده اند.  بیمه درمانی دارند از کپسول های گاز برای سوخت استفاده می کنند .  کتاب و کتابخانه دارند و ....... شاید تنها چیزی که از دست داده اند، کلانتران ، خانان، و ایل بیگی و ایل خانی ها است، که بسیاری از آنان از رویدادهای گذشته اسطوره ها و پهلوانان ساخته اند.

روستا مکان ها و شهرنشینان قشقایی که در جوار مناطق ایلی ساکن هستند هنوز ارتباط تنگاتنگی با همزبانان  و ایل تباران خود دارند. با وجود سکونت در چهاردیواری ها و انتخاب شیوه های زندگی یک جانشینی دگرگونی های فراوانی مانند تغییر، پوشاک، غذا و سخن گفتن به فارسی، شغل ها و سفرها و...  در آنان پدید آمده است آنان ضمن برخورداری از مناسبات شهری، مانند هر قوم دیگری تلاش دارند  که هویت و فرهنگ قومی خویش را  در حد امکان حفظ کنند.

گذشته چراغ راه آینده است.  انتقال اطلاعات از سابقه تاریخی و قومی به ویژه برای نسل های معاصر که کمتر با زندگی ایلی و مسائل آن در گیر بوده اند می تواند  در شناخت و نگهداشت فرهنگ اجدادی  و تقویت هویت قومی  و ملّی موثر و مفید باشد.

نوشته های کتاب آینه ایست از حکومت های دولتی، ایلخانان، ایل بیگی ها، کلانتران و خانان ایل در قرون گذشته و سده معاصر و حکایت آن چه در این دوران بر مردم ایل رفته می باشد. به علاوه نشان دهنده  شرایط اجتماعی و سیاسی و نظامی کشور و نظام مدیریت شاهان در اداره امور کشوری و  عشایری ایران و نمایانگر نقش عشایر و  ایلخانان و ایل بیگیان قشقایی در روابط اجتماعی سیاسی و مردمی آن دوران  نیز هست .

 مرور این سوابق تاریخی و آگاهی از آن ها می تواند نقش و تاثیر مدیریت ایل را در هدایت و توسعه  ، بهبود  یا پس روی زندگی مردم عشایر قشقایی و کشور در مقایسه با سایر اقوام ملّی در ایران را نشان داده و با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، ارزیابی و داوری در مورد نقش آنان را تسهیل نماید. 

با سپاس

 

نوروز دّرداری(فولادی)

شهریور ماه 1394- اتاوا- کانادا

 

 

 

 

 

 



1882-1941( James Joyce )1 نویسندة ایرلندی

[2]  Pareto,V.F.D -The Mind and Society. 1935. Four volumes. Translated by Andrew Bongiorno and Arthur Livingston

[3] نظری محسن - بررسی علل و موانع تاریخی رشد صنعتی در ایران- اطلاعات سیاسی- اقتصادی سال 4 شماره 6 خرداده و تیرماه 1369 ص 50

[4] کوششی پریش، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خبرگزاری مهر

[5] لویس بک – قبایل و جامعه مدنی – ایران نامه پاییز 1374 شماره 52

[6]    به اعضای این جمع به زبان ترکی شاه لِه (شاه لو) یعنی شاه خواه، وابسته یا طرفدار شاه گفته می شد..