قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

.کنکاشی در تاریخ ایل قشقایی در ایران - ۱


   حکومت نادر شاه 1148 – 1160 ه ق

میرزا‌ مهدی خان استرآبادی در بیان‌ معرفی نادر می نویسد:«تولید آن حضرت در یوم شنبه‌ بیست وهشتم سال هزار و صـد هجری برابر لوی‌ئیل،در‌ دره‌ دستجرد دره جز،مکانی‌ که‌‌ بالفعل عمارات عالیه در آن‌جا احداث و به‌ مولود خانه شهرت یافته،اتفاق افتاده و به اسم‌ جد خود،ندر قلی بیگ موسوم شده،در پانـزده‌ سـالگی قدم بر معارج رشد گذاشت‌.چون‌ در میان تاجیک و ترک و خرد و بزرگ مظهر کارهای سترگ گشته،در مبادی حال آثار دولت و فرو اقبال از ناحیهء احوالش ظاهر و امور عظیمه از دست مؤیدش صادر مـی‌شد و در عـالم‌ خود‌،نادر آفاق‌ بود.به نادر قلی بیگ‌ مشهور شد.»[1]

خانوادهء نادر بسیار ‌‌تنگدست‌‌ بودند.پدرش امامقلی بود که شغل‌ پوستین دوزی داشت و بـه گـویند که مادرش‌ مدتی‌‌ در‌ اسـارت ازبـکان بوده است.در ابتدای‌ زندگانی،ندر قلی نام داشت و وقتی کارش‌ در دستگاه‌ طهماسب دوم بالا گرفت،لقب‌ طهماسب قلی خان یافت و هنگامی که به‌ سلطنت‌ رسید،خود را نادر‌ شاه‌ خواند.در ایام‌ جـوانی در زد و خـوردهای محلی با ترکان و کردان چشمگزک خبوشان(قوچان)و ازبکان‌ و تاتارها به شجاعت شهرت یافت. همراهانش از افشارهای قرقلو و کردان دره گز و ابیورد بودند و جمعی از‌ طایفهء جلایر به‌ سرکردگی طهماسب قلی خان جلایر،قـلعهء کـلات،مرکز فـعالیت‌های شرارت آمیز و نظامی وی بود.»[2]

مؤلف‌ کتاب‌ جهانگشای نادری در مورد این قبیله می‌نویسد: «...حضرت‌[نادرشاه‌]از ایل قرقلو و قرقلواویماقی از نوع افـشار و افـشار از جـنس ترکمان می‌باشد.مسکن قدیم‌ ایـن‌ مـزبور‌ تـرکستان بود،در ایامی که‌ مغولیه به ترکستان‌ استیلا‌ یافتند،از ترکستان کوچ کرده،در آذربایجان توطن‌ اختیارکردند و در زمان صفویه طوایف افشار در ایالات فـارس، کـرمان‌،عـراق‌[اراک‌]و‌ مازندران‌ پراکنده شدند و طایفه قرقلو را شاه‌ اسماعیل صـفوی بـه خراسان‌ کوچانید و در نواحی ابیورد و با خرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی‌ باشند‌،[3]

نادرشاه (نادر قلی) از طایفه قرخلوی افشار، ترک زبان بود. برخی از مردم این طایفه از دیر باز در ایل قشقائی بوده و اکنون نیز گروهی از آنان در میان طوایف ایلی هستند. نادرقلى بزودى توانست سپاهى فراهم نموده ودر خدمت شاه طهماسب ، شهرهاى ایران را یکى پس از دیگرى به تصرف خویش درآورد آن گاه پس از اخراج افغانان از ایران ، نادرقلى به مبارزه با ترکان (عثمانی) پرداخت این مبارزه که گهگاه قطع مى شد، تا پایان سال  1137 ق (1725 م) ادامه داشت و منتج به اخراج ترکان از مرزهای ایران گردید . نادر، پس از تاج گذارى در سال 1148 ق (1736 م) . جهت رفع کمبود اقتصاد کشور و انتقال ثروت ، دست به کشورگشایى زد. ابتدا هرات و قندهار، سپس ‍ هندوستان که غنایم فراوانى را به همراه داشت(فتح کرد) . به طورى که مورخین ، آن را بیش از 700 میلیون روبل تخمین زده اند. هم چنین ، خان نشین هاى خیوه و بخارا، جزو دولت نادر درآمد، پس از آن داغستان و سپس در سال 1158 ق -   1746 م طى قراردادى بحرین را جزو ایران نمود .[4]

نادر در دوران سلطنت (حدودا) دوازده ساله ى خود - (1148 - 1160 ه .ق )- به احیاى وحدت ایران و تصرف مجدد کشورهایى اهتمام ورزید که صفویان پس از تسخیر، از دست داده بودند ولى با این وجود مخارج لشکرکشى هاى دایمى نادر، از محل مالیات هاى گزاف و باج هاى سنگین ، باعث رنج و محنت مردم گردید. مثلا، در سال 1148 ق - 1736 م . که درصدد برآمده بود، مجددا قندهار را تسخیر کند، چنان مردم کرمان را در تنگنا قرار داد که تا 7-8  سال پس از آن دچار قحطى شدند یا در فوریه سال 1150ق- 1738 م . مردان و زنان کرمان را وادار نمود که براى سپاه وى از کرمان تا قندهار حمالى نمایند، زیرا چهارپایان بارکش لشکر او کم بودند. ژان اوتر[5] که در سال  1150ق -1737 م . از بغداد به اصفهان سفر کرده است مى نویسد: حال و روز دهقانان و عامه مردم خوب نیست و پس از این که در 1152 ق- 1739 م . به بغداد باز مى گشت خبر مى دهد که وضع آنان خراب تر شده است .

سیاست نادری در کوچ ایلات و عشایر

نادر شاه خود از میان عشایر ایران برخاسته بود و با زندگی و طرز تفکر سران عشایری آشنایی کامل داشت، به همین سبب همیشه نسبت به شورش و سرپیچی آنان مشکوک و بدبین بود. سیاست وی کاهش قدرت در میان سران عشایر بود و در راستای این سیاست همواره در صدد جا به جایی و تضعیف آنان بود.

ژان اوتو، در سفرنامه خود در این باره مى نویسد: جابه جایى و اسکان ایلات ، از سیاست هایى بود که نادر به دلیل احتمال عصیان سرکشان به انجام رساند. در سالهای 1146- 1142ق- (1730 - 1734 م .) فرمان داد، تا پنجاه الى شصت هزار خانوار از عشایر آذربایجان و عراق عجم و فارسى به خراسان کوچ کنند. در سال 1144 ق- 1732 م . شصت هزار تن از ابدالیان حوالى هرات را به مشهد و نیشابور و دامغان کوچ داد.

در همان سال سه هزار خانوار از عشایر هفت لنگ بختیارى را به خراسان فرستاد. در سال 1148ق- 1736 م . پس از فرونشاندن آتش شورش هاى بختیارى ها، عده ى دیگرى از عشایر هفت لنگ را با عده یى از عشایر چهارلنگ که بالغ بر ده هزار خانوار مى شدند به تربت جام خراسان کوچ داد. هنگامى که نادرشاه در 1144ق - 1732 م . به تفلیس رسید شش هزار خانوار از گرجیانى را که با وى دشمن بودند به خراسان تبعید کرد.[6]

 

کوچ قشقایی ها به خراسان توسط نادرشاه 1147 ه ق

نادر شاه گروه زیادی از مردم عشایر قشقایی و تعدادی از خان های ایل را به مهاجرت و کوچ اجباری وا داشت و آن ها را از سرزمین های فارس بیرون راند. تا از همکاری آنان با سایر ایلات برای شورش و نافرمانی جلوگیری نماید.

-                ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﯾﺦ می نویسد در ﺳﺎل 1147 ق- ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﻓﺘﺢ ﮔﺮﺟﺴﺘﺎن ﺷﺼﺖ ﻫﺰار ﺧﺎﻧﻮار ایلات ﻗﺸﻘﺎﺋﯽ و ﺷﺎﻫﺴﻮن و اﻓﺸﺎر آذرﺑﺎﯾﺠﺎن را ﮐﻮﭼﺎﻧﯿﺪه در ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﺎی داد .[7]

-                تاریخ فارسنامه ناصری ذیل وقایع سال ۱۱۵۹ ه.ق از کوچ ایلات رحیمی و شش بلوکی به خراسان نام برده شده است .

-                ملک منصورخان قشقایی در مصاحبه خود با خانم لویز بک، می گویند:«پاره ای از اعضای خانواده (شاهی لو) یعنی ایلخانان قشقایی در میان تبعید شدگان به خراسان بوده اند. و نادرشاه از اسماعیل خان و حسن خان در نبردهایش با هندوستان در سال 1738-1739 م(1150-1151 ه ق) استفاده کرده است.»[8]

-       قشقائیان دوران بسیار بدی را در خراسان سپری کردند ، چه زمستانهای سرد و تابستانهای گرم کویری زندگی سختی را بر آنها تحمیل کرده بود. آنها که به هیچ وجه آمادگی مقابله با این آب وهوا را نداشتند ، بسیاری از احشام خود را از دست داده و تلفات انسانها نیز زیاد بوداملاک بسیاری از آنان را در فارس  حکومت نادرمصادره کرد. و ایل دچار پراکندگی و پریشانی شد.بسیاری از خانواده های ایلی به دلیل از دست دادن احشام خود از هستی ساقط شده و در همان دیار باقی مانده و از بازگشت به فارس ناتوان شدند.

-       این دوره در تاریخ مردم قشقائی به زشتی در یادها  مانده است به طوری که در حال حاضر پس دویست و اندی سال که  از آن تاریخ میگذرد، هنوز در میان مردم قشقائی مثال زدنی است. به ترتیبی که هر گاه میخواهند کسی را نفرین کنند میکویند الهی بروی به " تون و طبس" .  که هردو در خراسان و از تبعیدگاه قشقائیان بود.[9]

-       این گروه از قشقائیان تا پایان حکومت نادر شاه در تبعید به سر میبردند. در این دوره تبعیدبرخی از  سران ایل قشقائی املاک و اراضی و مراتع آباء و اجدادی خود را در سرحد شش ناحیه ، و چهار ناحیه و ممسنی را از دست دادند و تا پایان حکومت نادر در همان دیار سکونت داشتند. [10]

شورش تقی خان شیرازی والی فارس 1155 ه ق

تقی خان شیرازی فرزند حاجی محمد علی مستوفی شیرازی، پدرش در اواخر دولت صفویه از مقام میرابی به استیقای دیوانی سرافراز گردید،در آغاز استیلای افغانان بر ایران میرزا محمد علی توسط زیردستان خویش کشته شدو اموالش به یغما رفت.پس از روی کار آمدن نادر میرزا محمد تقی که از احوال آن روزها جان سالم به در برده بود به خدمت نادر پیوست [11]. از آنجاکه پس از روی کار آمدن نادر، تقی خان مورد توجه وی قرار گرفت و به والی گری فارس منصوب شد و در جنگ با سلطان عمان نیز نقش مهمی بر عهده داشت.به خاطر اینکه وی در زمان لشکرکشی نادر به هندوستان با ولیعهد - رضاقلی میرزا - رابطه خوبی نداشت و برخی وی را در برانگیختن دشمنی نادر نسبت به پسرش دخیل می‌دانند.

تقی‌خان شیرازی در سال1155ه.ق(1121 خ) علیه نادر شورش کرد و بعد از تصرف نواحی عمان  و سواحل خلیج فارس، وارد شیراز شد. نادرشاه به الله وردی‌خان که در مشهد بود دستور داد به همراه ساروخان قرخلو و محمدخان افشار، بیگلربیگی هرات همراه با لشکرکشی خراسان راهی فارس شود.الله وردی‌خان که فرماندهی این لشکر را به عهده داشت از راه اصفهان راهی شیراز شد و قبل از اینکه درگیر جنگ با تقی‌خان شود او را به ترک سرکشی دعوت کرد. همچنین نامه‌هایی که نادر خطاب به بزرگان شیراز و تقی‌خان نوشته بود،(برای آن ها) فرستاد. اما آنها همچنان بر مخالفت خود اصرار ورزیدند بنابراین الله وردی‌خان شهر را در محاصره گرفت ولی نتوانست آن را فتح کند.با طولانی شدن مدت محاصره، نادرشاه فردی به نام قیاقلی‌خان (جارچی باشی) را به همراه آزادخان افغان با نیروی بیشتری به کمک الله وردی‌خان فرستاد. ولی فتح شیراز ممکن نشد.

در نهایت حاجی محمد بیگ یکی از سرداران تقی‌خان با محاصره کنندگان وارد مذاکره شد و آنها را به داخل قلعه راه داد. بدین ترتیب شهر به تسخیر نیروهای شاهی درآمد و توسط یاران الله وردی‌خان درسال1157ه.ق غارت شد. در این غارت که یکی از هولناک‌ترین صحنه‌های تاریخ شهر شیراز یا به قول میرزامحمد (اعظم مصائب شیراز) [12]به حساب می آمد[13].

شورش فارس و همراهی اسماعیل خان ایل بیگی قشقایی 

میرزا محمد کاظم مروی وزیر مرو در کتاب عالم آرای نادری در این باره می نویسد باعث این حرکت  شنیع آن بود که چون صاحبقران(نادر) دوران بعد از مراجعت داغستان عمال مملکت فارس را به رکاب احضار داشته، مداخل مستمری آن ولایت را بالمضاعف مقرر فرمود که هر ساله بازیافت نمایند. و موافق مداخل مدد خرج مطالبه  فرمود. و جمعی از عمال آن مملکت را ابواب و مسترد زیاده از حد که عقل از تصور آن عاجز بود مقرر داشت که بازیافت نمایند. و محصلان غلیظ و شدید تعیین فرمود که به ضرب کتک و شلاق به عمل آورده تحویل خزانه عامره نمایند. و در این خصوص، رقم مبارک مطاع به عهده و اهتمام تقی خان مقرر گردید، که باید وجه مذکوره را بزودی  سرانجام کرده ارسال ارض فیض بنیان نمایند، که از آنجا به دارالتبات کلات برده تحویل تحویلداران مخصوص نمایند. چون عمال و حکام وارد فارس گردیدند، محصلان در وصول وجه مذکور کمال اهتمام و زجر مالاکلام به عرصه ظهور رسانیده، سعی بلیغ در حصول وجه به تقدیم رسانیدند. سگان آن دیار طاقت این صفحات نیاورده، شورش و انقلاب در مملکت فارس به شیوع پیوست. و از هرکس که وجه مقرره به وصول نمی آمد، عیال و اطفال خود را به طایفه فرنگی و سودا گران هندی می فروختند.[14]

یکی از دلایل عمده شورش تقی خان، مخالفت با مضاعف شدن مالیات ها توسط نادرشاه بود. در مخالفت با ازدیاد و پرداخت مالیات سنگین به دولت همه ی اقوام فارس و دیگر نقاط ایران از نادرشاه ناراضی بودند. تقی خان سعی در آرام کردن مردم و شورشیان در شیراز کرد و تلاش نمود که مردم را به عدالت نادر بخواند اما شورشیان نپذیرفتند و در صدد مبارزه با نادر بودند و سر انجام مردم و سران شورشی، تقی خان را محبور به همکاری با خود کرده بودند.[15]

همکاری قشقایی ها با تقی خان در شورش علیه نادر شاه

 در مورد مشارکت قشقاییان با تقی خان محمدکاظم مروی می نویسد:« اما تقی خان در همان مقام ستیزه و عناد ثابت قدم گشته، به مرکب جهل و نادانی اصرار می ورزید. و همه روزه جمعی از سرداران خود را از قبیل محمد رضا خان ولد ارشد خود با محمد باقر بیگ لک و ابوالعلی بیگ و نجفقلی بیگ قشقایی، با موازی ده دوازده هزار نفر به خارج قلعه فرستاده، حرکت مذبوحی کرده ، چون پشت به حصار بودند به اندک زور و آشوب خود را به قلعه می افکندند. ... سر انجام پس از ورود قیاقلی خان و آزاد خان و گروه بی شماری سپاهی و تسلیم قلعه توسط یکی از سرداران تقی خان به نام مجنون بیگ، تقی خان شکست خورد.تقی خان همراه پسرش راه فرار در پیش گرفت.[16]

اسماعیل خان ایل بیگی قشقایی با اعزام نیرو و فرماندهان فوق الذکر(ابوالعلی بیگ و نجفقلی بیگ) به کمک و یاری تقی خان شیرازی دست زده و همراه دیگر اعیان و اشراف شیراز در کنار تقی خان شیرازی و شریک وی بود. وقتی نادر به کرمان رسید،منشیان و مستوفیان فارسی‌ و بقول میرزا محمد کـلانتر«اعیان فارس» در کرمان،به دربار معدلتمدار رسیدند و مورد مصادره و مؤاخذه از افـعال مـاضی‌ گـشتند‌...نادر‌ شاه کلانتران فارس و کرمان را بعد از سه روز طلبید...از‌ میانهء‌ هفتاد و سه نفر فارسی،بجز ده نفر،باقی را چـشم ‌ ‌کـند.

پس تمامی کورهای فارس را‌ و شصت‌ و سه‌ نفر کلانتران و عمال بلوکات را به ضمیمهء یکصد و شـانزده نـفر از اهـالی‌ کرمان‌ بر‌ حسب حکم پادشاه عدالت پناه کشته و جنازه آنها را در میان انداختند و از سرهای‌ آنها‌ کـه‌ بشماره یکصد و هفتاد و نه نفر بود و کله‌منار ساختند.[17]

بنا براین احتمال میرود که اسماعیل خان و برادرش حسن خان، در میان اعیان اعزامی فارس به کرمان بودند و باید مورد شکنجه قرار گرفته و اسماعیل خان در همین زمان به فرمان نادر بینایی خود را از دست داده است.

پس از این شورش است که کتاب عالم آرای نادری نوشته است:

-       « " به قدر سه هزار خا نوار قشقائی ( در اصل قاشقائی) و فارسی که منشاء فتنه و فساد گشته ، به اتفاق تقی خان قدم در جاده شرارت و افساد نهاده بودند ، انها را کوچ داده به اتفاق مجنون بیگ سر کرده عساکر مروی روانه مرو شاهجان نمودند که در آن حدود سکنی گرفتند ".[18] نادر شاه تقی خان را برای شورشش بخشید و او را فرم را صاحبت اختیار کل مداخل و مخارح هندوستان نمود و زن و فرزندان وی را که مقیم خرابات کرده بود به وی بخشید[19]

ملک منصور خان در این باره گفته است:« نادر شاه اسماعیل خان را از هر دو چشم نابینا کرد و حسن خان را آن چنان شکنجه نمود که در پی آن درگذشت.[20]

در مورد مجازات اسماعیل خان توسط نادرشاه محمد ناصرخان قشقایی در مصاحبه خود چنین گفته است: قشقایی ها که به سپاه نادر شاه افشار پیوسته بودند در لشکرکشی های وی به هندوستان، بلخ و بخارا حضور داشتند. گویا در یکی از این جنگ ها که اسماعیل خان شجاعانه نبرد می کند به نادرشاه می گویند:«اسماعیل خان امروزجنگی کرد مثل رستم. نادر شاه که سوء ظنی بود و... فکر می کرد شاید ادعای سلطنت بکنند بهانه کرد چشمش را در آورد..»[21] به این ترتیب، اسماعیل خان از هردو چشم نابینا و برادرش حسن خان معتمدالسلطان به طرز فجیعی مثله می شود  .[22]

پیر ابرلینگ نیز در این باره نوشته است:« بنا به افسانه‌ها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش موثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشته‌اند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار می‌گیرند و نادر اسماعیل خان را کور می‌کند و حسن خان را می‌کشد. در ادامه قشقایی‌ها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان می‌شوند.[23]

نوشته فسایی در این مورد نیز قابل تامل می باشد. بنا بر نوشته این نویسنده تاریخ- حسن خان و اسماعیل خان در آخر دوره زندیان مورد شکنجه و آزار قرار گرفته اند .:

-       « حسن خان در دولت زند اعتبار داشته، در خدمت پادشاه عادل حضرت کریم خان زند محل مشاوره بود و برادر ماجد حسن خان قشقایی معتمدالسلطان اسماعیل خان قشقایی است. مانند برادر خود در خدمت سلاطین زند محل مشاوره گردید و در اواخر سلطنت زندیه یا به تهمت یا به بخت و اتفاق دست حسن خان را بریدند و هر دو چشم اسماعیل  را در آوردند»[24]

این نوشته با شرحی که در کتاب خود فسایی در مورد اسماعیل خان نگاشته شده است همخوانی ندارد. وی در ص 594 کتاب فارسنامه ناصری در شرح وقایع شورش تقی خان در سال 1166ه ق یعنی یکسال قبل از حکومت کریم خان، از اسماعیل خان قشقایی به نام«اسماعیل خان کور قشقایی» یاد می کند.

به علاوه با توجه به این که در رستم التواریخ و فارسنامه ناصری  به حضور اسماعیل خان اعمی(کور) و حسن خان در دربار کریم خان اشاره شده است روایت های فوق در مورد  کشته شدن حسن خان توسط نادر شاه و کور شدن اسماعیل خان در اواخر دوره زندیه به نظر درست نمآیند.

اهداف و مقاصد نـادر از کـوچانیدن‌ طوایف به خـراسان

 عـصر نادر شاه(1160-1148ق./1747-1736م.)،از لحاظ جابجائی عـشایر،دوران پر مـاجرائی بود.در منابع،گزارشهای متعددی از کوچ و اسکان‌ عشایر‌ مختلف وجود‌ دارد.جابجائی عشایر،عمدتا با انـگیزه‌های نـظامی صورت می‌گرفته و اهداف و انگیزه‌های مزبور،بـدین قـرار بوده اسـت:

الفـ‌-تـقویت پشتوانهء انسانی پایتخت بـه منظور ادامهء عملّیات نظامی و حفظ تختگاه‌؛

ب-دفاع‌ از‌ سرحدات بویژه سرحدات شرقی و شمال شرقی به واسـطهء وجـود تهدیدات و تجاوزات‌ طوایف سرکش؛

ج-جلوگیری از طـغیان و سـرکشی‌ و ‌‌تـنبیه‌ بـرخی‌ از طـوایف،با کوچ و اسـکان اجـباری آنها؛

د-برقراری پادگان نظامی.

با بررسی‌ مجموع‌ تحولات‌ مرتبط با کوچ‌ اجباری طوایف در این دوره،این نـکته بـیش‌تر جـلب توجه می‌کند که‌ عمدهء طوایف به خـراسان‌ گـسیل داده شـدند،اعـم‌از طـوایف تـنبیه شده و با طوایفی‌ که در کوچ آنها‌ قصد‌ خیر خواهانه‌ای‌ در میان بود.

میرزا مهدی استرآبادی در ذیل حوادث 1343 ق./ 1731 م.نوشته است:نادر در سفر آذربایجان،ایلاتی‌ را که از فارس و عراق و آذربـایجان کوچانید،آنان که‌ تعدادشان به‌ 56.000خانوار می‌رسید،به خراسان‌ روانه شدند.استرآبادی افزوده است،برای کوچ این‌ طوایف که از جملهء آنها دوازده هزار افشار از جمله‌ دوهزار خانوار قرقلو،طایفه‌ای که نادر منتسب‌ بـه‌‌ آن بـوده است و الاغ و خرجی داده شد[25].

همین امر،نشان می‌دهد که هدف از کوچ این‌ طوایف جنبهء تنبیهی نداشته است،بلکه احتمالا نادر به منظور بهره‌گیری از پشتیبانی‌ نیروی‌ انسانی‌ طوایف حامی و طرفدار خـود در پایـتخت،این کوچ‌ را عملّی کرد.استرآبادی،همچنین در همین سال‌ به کوچ 45000 خانوار ترکمان و کرد بختیاری‌ و دیگر ایلات متفرقه و طوایف‌ اشاره‌ کرده است. نیز ابـدالیهای حـوالی هرات،به مشهد و نیشابور و دامـغان سیزده هزار و سه هزار خـانوار از عشایر هفت لنگ‌ بختیاری به خراسان کوچانده شدند.

قیاقلی آقای قورت – قشقایی در دوران نادرشاه

قیاقلی اقا[26] کدخدای تیره اوریاد از طایفه کشکولی قشقایی بود. وی در عصر آشوب افاغنه از خود لیاقت و شایستگی نشان داده و به لقب مردمی «قورت» شهرت یافته و در زمان نادر(شاه) به منصب جارچی باشی و سپس به بیگلر بیگی فارس رسید.[27]

«قیاقلی آقا« که در سال 1138 ق کدخدای تیره «اوریاد» از طایفه کشکولی بوده در طی مدت 22 سال (1159ق) توانست در قشون نادر ترقی نماید و به مقام بیگلر بیگی برسد. همان طور که اشراف قبیله بیات در قشون نادر نفوذ داشتند مانند حسن خان بیات سردار نیشابود و مظفر خان بیات که در سال 1744 م فرستاده نادر برای سرکوبی قیام افغان ها بود.[28]

در سال 1158 ق. پس از طغیان تقی خان بیگلربیگی شیرازی والی فارس و قلع و قمع او میرزا محمدحسین مأمور اردوی نادری گردید و امور مربوطه به خود را به داماد و خواهرزاده خویش میرزا محمد واگذار نمود. میرزا محمدحسین همین طور در اردوی نادرشاه به سر می‌برد تا این که در سال 1159 ق. قیاقلی آقای قورت جارچی باشی والی فارس بر نادرشاه یاغی شد. نادرشاه در اصفهان بود و در اوایل سال 1160 ق. تصمیم گرفت که به شیراز آمده تمام اهالی شیراز را قتل عام کرده بعد شهر را به کلی خراب و تبدیل به زمین زراعتی نماید. قیاقلی آقا که از عزیمت نادرشاه به صوب شیراز آگاه شد فوراً قصد فرار به بندرعباس را در مخیله خود پروراند و قبلاً تمام اموالی که در مدت حکومتش به دست آورده بود بدان سمت فرستاد لکن چون اهالی شیراز از شورش محمدخان بلوچ و تقی خان شیرازی و صدماتی که از این راه بر آنان وارد آمده بود در سال گذشته و پیش از آن به چشم خود دیده بودند با هم اتفاق کرده قیاقلی آقا را قبل از فرار دستگیر و به اردوی نادرشاه فرستادند و از شر وی راحت شدند. [29] قیاقلی که می دانست چه سرنوشتی در انتظار اوست در بین راه خود کشی کرد.

در این زمان شهر شیراز که به تسخیر نیروهای شاهی درآمده بود و توسط یاران الله وردی‌خان درسال1157ه.ق غارت شد. در این غارت که یکی از هولناک‌ترین صحنه‌های تاریخ شهر شیراز یا به قول میرزامحمد((اعظم مصائب شیراز)) به حساب می آمد[30].

ﻧﺎدر ﭘﺲ از ﺳـﻮزاﻧﺪن آدم ﻫـﺎ در اﺻـﻔﻬﺎن ﺑـﻪ ﻃـﺮف ﻓـﺎرس ﺣﺮﮐـﺖ ﮐـﺮد، ﮐﻤـﮏ ﺷـﯿﺮازی ﻫﺎ ﺑﻪ ﺷـﻮرش «قیاﻗﻠﯽ آﻗـﺎی ﻗـﻮرت » وی را ﺳـﺨﺖ ﻋﺼـ ﺒﺎﻧﯽ ﮐـﺮده ﺑـﻮد. میرزا ﻣﺤﻤـﺪ، ﮐﻼﻧﺘـﺮ  ﻓﺎرس در دوره ﮐﺮﯾﻢ ﺧﺎن ﮐﻪ در آن زﻣـﺎن ﺟـﻮان و ﻫﻤـﺮاه ﺑـﺎ داﯾـﯽ ﺧـﻮد میرزا حسین ﺷـﺮیفی ﻣﺘﻮﻟﯽ وﻗﺖ آﺳﺘﺎن ﺷﺎه ﭼﺮاغ ﻣﻠﺘـﺰم رﮐـﺎب ﻧـﺎدر ﺑـﻮده و ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻫـﻢ آﻣـﺪه اﺳـﺖ در روزﻧﺎﻣـﻪ ﺧﻮد ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴـﺪ ﮐـﻪ ﻧـﺎدر در ﻣـﻮرد ﻣـﺮدم ﻓـﺎرس ﻣـﯽ ﮔﻔﺘـﻪ اﺳـﺖ ﮐـﻪ «ﻓﺎرسیان متنبه نمیشوند  ﮔﺎﻫﯽ ﺑـﺎ ﻣﺤﻤـﺪ ﺑﻠـﻮچ ﻫﻤﺪاﺳـﺘﺎن و ﻣـﺎ را از ﺑﻐـﺪادﻣﯽ آورﻧـﺪ و ﮔـﺎﻫﯽ ﺗﻘـﯽ ﺷـﯿﺮازی را اﻋﺎﻧـﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨــﺪ وﺣــﺎل قیاﻗﻠﯽ آﻗــﺎی ﻗــﻮرت را دﺳــﺖ آوﯾــﺰ ﮐــﺮده اﻧــﺪ، به شیراز میروم و اﺛــﺮی از آن نمیگذارم و ﺑﺮهیچ یک از زن و ﺧــﺮد و ﺑــﺰرگ اﺑﻘــﺎ ﻧﺨــﻮاﻫﻢ ﮐــﺮد.» [31]

ﺑﻪ ﻃﻮر ﮐﺎﻣﻞ ﻣﺸﺨﺺ نیست ﮐـﻪ ﭼـﺮا ﻧـﺎدر از ﺳـﺮ تقصیرات شیرازیان ﮔﺬﺷـﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎل، میرزا ﻣﺤﻤـﺪ ﮐﻼﻧﺘـﺮ اﻟﻄـﺎف رﺑـﺎﻧﯽ را دخیلﻧﺠـﺎت شیرازیان می داند و این ﺑـﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﻠﻢ آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎری ﻧﺒﻮد ﮐـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻓـﺪای ﻓـﺎرس ﻣـﯽ ﺷـﺪ، ﺷـﺎﯾﺪ اﮔﺮﺣـﺎﺟﯽ اﺑـﺮاهیم ﺧـﺎن ﮐﻼﻧﺘﺮ(اﻋﺘﻤﺎد اﻟﺪوﻟـﻪ ﺑﻌـﺪی) ﺷـﺎﻫﺪ ﯾـﮏ ﭼﺸـﻢ ﺷـﺪن ﭘـﺪرش «ﺣـﺎﺟﯽ ﻫﺎﺷـﻢ » ﮐﻼﻧﺘـﺮ ﻣﺤـﻼت ﺣﯿــﺪری ﻧﺸــﯿﻦ ﺷــﯿﺮاز ﺗﻮﺳــﻂ ﻧــﺎدر در ﮐﺮﻣــﺎن ﻧﺒــﻮد،[32] در ﺳــﺎل 1209 ﻫـــ .ق ﻣــﺮدم ﺷــﯿﺮاز ﻣــﯽ ﺑﺎﯾﺴــﺖ ﺑــﻪ ﺟــﺎی ﮐﺮﻣﺎﻧﯿــﺎن ﭼﺸــﻢ ﻫــﺎی ﺧــﻮد را ﺗﻘــﺪﯾﻢ ﺧﻮاﺟﻪ ﺗﺎﺟﺪار ﻣﯽ ﻧﻤﻮدﻧﺪ.

ﻧﺎدرﺷﺎه از راه ﻧـیریز و سیرجان ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن ﻣـﯽ آﯾـﺪ و ﻗﺒـﻞ ا ز ﺣﺮﮐـﺖ دﺳـﺘﻮر داده ﺑـﻮد . ﻋﺪه ای از ﮐﻼﻧﺘﺮﻫـﺎ و ﮐﺪﺧـﺪاﻫﺎی شیراز از ﺑـﻪ ﮐﺮﻣـﺎن بیایند و در ﻣـﻮرد ﻋﻠـﺖ ﭘﺮداﺧـﺖ ﻧﮑـﺮدن ﺑــﻪ ﻣﻮﻗــﻊ ﻣﺎلیات اﺳــﺘﺎن ﻓــﺎرس ﺗﻮضیحات ﻻزم را ﺑﺪﻫﻨــﺪ، اﯾــﻦ ﻋــﺪه در ﮐﺮﻣــﺎن ﭘــﺲ از ورود ﻧﺎدرﺷــﺎه ﺑــﻪ ﺣﻀــﻮر او رسیده و ﺗﻮﺿــﯿﺤﺎﺗﯽ در اﯾــﻦ ﻣــﻮرد دادﻧــﺪ. ﻫﺸــﺖ، ﻧــﻪ ﻧﻔــﺮ از آﻧــﺎن ﺑــﻪ ﻫﻤﺮاه ﭼﻨﺪﺗﻦ از ﻋﻤﺎل ﮐﺮﻣـﺎن ﮐـﻮر ﺷـﺪﻧﺪ وﻋﻤـﺎل جدید تعیینﺷـﺪﻧﺪ، میرزا حسین شریفی ﺑــﻪ ﮐﻼﻧﺘــﺮی ﻓــﺎرس ﻣﻨﺼــﻮب ﺷــﺪ.

 اﻣــﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷــﺖ سایر شیرازی ﻫــﺎ دردﻧــﺎک ﺗــﺮ ﺑــﻮد. بقیه شیرازی ﻫـﺎ را ﮐــﻪ ﺗﻌـﺪاد آﻧﻬــﺎ ﻣﺘﺠـﺎوز از ﺷﺼــﺖ ﻧﻔـﺮ ﻣـﯽ ﺷــدﻧﺪ ، ﺑــﺎ ﻋـﺪه ای از ﻣــﺄﻣﻮران ﻣﺎلیانی  ﺑﻠﻮﮐﺎت ﮐﺮﻣﺎن را ﮐﻪ ﺑـﺎﻟﻎ ﺑﺮﯾﮑﺼـﺪ و بیست وﺷـﺶ ﻧﻔـﺮ ﻣـﯽ ﺷـﺪﻧﺪ، ﺑـﻪ اﺗﻬـﺎم ﺗﻌﻠـﻞ در اﺧﺬ ﻣﺎلیات اﺑﺘﺪا ﮐـﻮر و آن ﻗـﺪر ﺷـﮑﻨﺠﻪ ﮐﺮدﻧـﺪ ﺗـﺎ ﺟـﺎن ﺳـﭙﺮدﻧﺪ. ﺳـﭙﺲ ﺟﻨـﺎزه ﻫـﺎی آﻧـﺎن را در میدان ﺷﻬﺮ اﻧﺪاﺧﺘـﻪ و از ﮐﻠـﻪ ﻫـﺎی آﻧـﺎن دو ﻣﻨـﺎره ﺑـﺎ ارﺗﻔـﺎع تعیین ﺷـﺪه ﺳـﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣـﺄﻣﻮران ﺑــﺮای این که ارﺗﻔــﺎع ﻣﻨــﺎره ﻫــﺎ ﺑــﻪ اﻧــﺪازه ی ﮐــﻪ ﻧــﺎدر ﺷــﺎه دﺳــﺘﻮر داده ﺷــﻮد، ﻋــﺪه ای دﯾﮕــﺮ از اﻫــﺎﻟﯽ ﺑﻠﻮﮐــﺎت ﮐﺮﻣــﺎن را ﺗﺤــﺖ همین ﻋﻨــﻮان ﮐﺸــﺘﻨﺪ و ﮐﻠــﻪ ﻫــﺎی آﻧــﺎن را ﺑــﻪ ﮐﺮﻣــﺎن ﻣــﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﻧﺪ ﺗﺎ ارﺗﻔﺎع ﻣﻨﺎره ﻫـﺎ تکمیل ﺷـﻮد، ﮔﻮﯾـﺎ ﺗﻌـﺪاد اﯾـﻦ ﮐﺸـﺘﻪ ﺷـﺪﮔﺎن ﺑـﺎﻟﻎ ﺑـﺮ ﻫﻔﺘﺼـﺪ ﻧﻔـﺮ ﮔﺮدﯾــﺪ. وﺟــﻪ ﺗﺴــﻤﯿﻪ ﻣﺤﻠــﻪ ﮐﻨــﻮﻧﯽ «ﭘﺎﻣﻨــﺎر» در ﮐﺮﻣــﺎن، ﮔﻮﯾــﺎ از اﯾــﻦ واﻗﻌــ ﻪ دﻟﺨــﺮاش و ﻏــﻢ انگیز ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. [33]

-       اسماعیل خان قشقایی و برادرش حسن خان در میان این گروه تنبیه شدگان توسط نادر شاه افشار بوده اند.

 



[1]  استرآبادی،میرزا مـهدی خـان؛جهانگشای نادری، تهران،انتشارات انجمن آثار‌ ملی‌،سال 1341،ص‌ 123.

[2] نوائی،عبد الحسین؛نادرشاه و بازماندگانش، تهران،انتشارات زرین،سال‌ 1368‌،ص 121‌.

[3]  فـلسفی‌،نـصر‌ الله،زنـدگانی‌ شاه عباس صفوی،ج 1،تهران،انتشارات علمی، 1364،چاپ سوم،ص 214

[4] تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت - جلد اول - دکتر عزت الله نوذرى

[5]  ژان اوتر، فرستاده ویژه لویی پانزدهم، پادشاه فرانسه بود که از سال 1734 تا 1743 به مدت 9 سال در شرق به سر برد و مناطق مختلف ایران را مورد بازدید قرار داد.

[6]  حکومت نادر به نقل از تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت دکتر عزت الله نوذری -

[7] به نقل از مظفر قهرمانی همان ص 167

[8] Lois Beck – p-47

[9] در سال 1371 که برای ایراد  یک سخنرانی به شرکت چادر ملو در شهر بافق رفته بودم با یک مهندس به نام قشقایی آشنا شدم که می گفت پدربزرگش از قشقایی هایی بوده که توسط نادرشاه به این منطقه اعزام شده بودند.م 

[10]  لویز بک همان ص 48

[11] فارسنامه ناصری ص175-176

[12] نویسنده کتاب تاریخ عالم آرای نادری

[13] مشاهیر مدفون در حرم، پایگاه امام رضا(ع)

[14] محمد کاظم مروی وزیر مرد عالم آرای عباسی مترجم: ع‍ن‍ای‍ت‌ال‍ل‍ه رض‍ا – نشر زوار سال 1362- ص 937

[17] میرزا مهدی روزنامهء کلانتر ص 23

 [18]  محمد کاظم مروی همان ص 958

[19]  - محمد کاظم مروی همان ص 958

[20]  Qasgqa’i of Iran p- 47

[21]   حبیب لاجوردی- تاریخ شفاهی محمد ناصر قشقایی، نوار شماره 1.

[22]   Oberling,1974 – 36  به نقل از نقش قشقایی ها در تاریخ و فرهنگ ایران/منصور نصیری طیبی ص 74

[23]  ابرلینگ همان به نقل از منصور نصیری همان

[24]  فارسنامه ناصری جلد دوم ص 1100 به نقل از احتشامی لطف الله

[25] تاریخ جهانگشای نادری/ تالیف محمدمهدی استرآبادی؛ تصحیح میترا مهرآبادی. نشر : تهران : دنیای کتاب ، 1390. به نقل از بـررسی‌ اهداف سیاسی-نظامی کوچ و اسکان اجباری‌ برخی طوایف ایلات ایران‌ (از اوایل قرن‌ 11‌ تـا‌ اواخـر قـرن 13 ق.)

ابرهیم مشفقی فر - گنجینه اسناد , پاییز 1386 - شماره 67.

[26]  مظفر قهرمانی در کتاب  از باورد یا ابیورد خراسان تا الیورد یا ابلورد فارس وی را (ﻗﺒﺎخ ﻗﻠﯿﺨﺎن ﻗﻮرت اﺑﯿﻮردی) از ترکان خراسان نامیده است.

[27] احتشامی زاده لطف الله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا مهرماه 1383 شماره 84

[28]  گ.ز. اشرافیان-م آرونوا – دولت نادرشاه  - ترجمه از روسی حمید امین چاپ دوم 1366 ص 121 (به نقل از احتشامی زاده لطف الله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا مهرماه 1383 شماره 84)

[29]  - بامداد، مهدی، "شرح حال رجال ایران"، انتشارات زوار، چاپ پنجم، تهران، 1378

[30] مشاهیر مدفون در حرم،  به نقل از پایگاه امام رضا(ع(

[31]  ﻣﯿــﺮزا ﻣﺤﻤــﺪ ﮐﻼﻧﺘــﺮ، ص 22

[32]  ﻣﯿــﺮزا ﻣﺤﻤــﺪ ﮐﻼﻧﺘــﺮ،  ص 22

[33]  ﻣﯿﺮزا ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮ  روزنامه کلانترص، 23 

سرگذشت سیاسی محمد ناصر خان - ایلخان قشقایی - بخش اول سرآغاز

نوشته نوروز دّرداری (فولادی)


در این بخش از نوشته ها، سلسله گفتاری در مورد زندگی سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - ایلخان ایل بزرگ - قشقایی آغاز می کنیم و در قسمت های بعدی زندگی سیاسی مردی از قشقاییان را ورق میزنیم که به مدت ۱۲ سال از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ بر بخش بزرگی از جنوب کشور ایران حکومت می کرد و از مردان پر نفوذ ایران در این دوره بوده است.

ناصر خان قشقایی بعد از جنگ جهانی دوم با حکومت مرکزی به جنگ پرداخت که این حنگ به نام سمیرم معروف شد، پس از آن هنگام ایجاد دولت فرقه دمکرات در آذریابجان و کردستان دست به ایجاد تلاشی زد که به نام نهضت جنوب معروف است. و در نهایت در ۲۸ مرداد تنها مرد سیاسی ایران بود که به حمایت از دکتر مصدق قیام کرد. و سرانجام توسط دولت به خارج از ایران تبعید شد. وی پس از ۲۵ سال تبعید به کشور بازگشت و این بار در مخالفت و در گیری با نظام جمهوری اسلامی شکست خورد و مجددا به دیار غربت رهسپار شد و در همان دیار دار فانی را وداع کرد.

نوشته های کتاب خاطرات سیاسی محمد ناصر خان قشقایی که توسط اینجانب پژوهش و نگارش شده است و حاوی بخش های مستند از تلاش های سیاسی و ارتباطات وی با دولت و مقامات دولتی، سفارت خانه های خارجی و اقدامات او در دوره زندگی است. در این بخش از نوشته به سرآغاز کتاب بسنده می کنم و در نوشته های بعدی کلیه مندرجات کتاب را برای اطلاع علاقمندان منتشر خواهم کرد.

سر آغاز

محمد ناصرخان معروف به ناصرخان، پسر صولت الدوله قشقایی است. او در زمان رضاشاه و از ابتدای سلطنت محمد رضاشاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ «ایلخان» ایل  ترک زبان قشقایی در جنوب ایران بود. علاوه بر این، در زمان پهلوی اول در انتخابات چند دوره از مجلس شورای ملّی به نمایندگی و وکالت مجلس شورای ملّی انتخاب شد و یک دوره نیز نماینده انتصابی محمد رضا شاه در مجلس سنا بود. وی تا زمان انحلال مجلس سنا در سال ۱۳۳۱ در پی جریانات ملّی شدن نفت ، سمت سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا را بر عهده داشت. رویدادهای مهم دوره زندگی وی در می توان به چهار بخش تقسیم کرد:

۱.فعالیت های سیاسی در کنار پدرش صولت الدوله که از زمان جنگ قشقایی ها و انگلیسی ها  در سال ۱۲۹۸ ش آغاز و تا سال ۱۳۱۱ شمسی به مدت چهارده سال بدرازا کشیده است. در این دوره وی  برای نخستین بار به فرمان دکتر مصدق والی فارس، ایل خان ایل بزرگ قشقایی شد و پس از حکومت دکتر مصدق در فارس به کمک و کوشش پدرش یک قرارداد نفت، مشابه پیمان نامه شرکت نفت ایران و انگلیس را با بختیاری ها منعقد کرد. اما به دلیل تحکیم قدرت دولت و تسلط رضا شاه بر کشور  ایران، عایدی خاصی از این قرارداد نصیب وی و خانواده صولت الدوله ایلخان قشقایی نشد.

۲. دوره رضا شاه :   حکومت رضا شاه، دوره ای است که در آن همه  قدرتمندان منطقه ای ایران از جمله ایلخان قشقایی، توان و جایگاه طولانی خود را در کشور از دست دادند. صولت الدوله و پسرش ناصرخان هر دو از ریاست و رهبری ایل قشقایی برکنار شده و به صورت غیر مستقیم به حالت تبعید به نمایندگی از مردم قشقایی وارد مجلس شورای ملّی  در تهران شدند.  در همین دوره رضا شاه دست به  خلع سلاح و اسکان عشایر  زد و مدیریت ایل را به نظامیان خود سپرد . عدم درایت نظامیان  و سخت گیری فراوان توسط آنان سبب شورش ایل شد و اولین رو در رویی بین عشایر قشقایی و ارتش رضا شاهی در همین دوره شکل گرفت. به دلیل این درگیری صولت الدوله  که در تهران بود دستگیر شد ولی شکست نظامیان دولتی در جنگ با تفنگداران قشقایی، سبب رهایی وی از زندان رضا شاهی شد.. مجددا دو سال بعد بین ایل مزبور و ارتش در گیری دیگری در گرفت این بار ارتش  که دارای سازمان دهی و امکانات بهتری شده بود، توانست نیروی قشقایی را شکست داده و  شورش را مهار کند. پس از این پیروزی بود که رضا شاه، قصد پیشین خود را برای برکناری سران قشقایی از قدرت  را به اجرا گذاشت و از ناصرخان و پدرش صولت الدوله را که هر دو نماینده مجلس شورای ملّی بودند سلب صلاحیت کرده و آن ها را روانه زندان کرد. صولت الدوله، پدر ناصر خان در زندان درگذشت و ناصرخان به حبس خانگی در تهران و شهریار گرفتار شد. این ایام دوازده سال به طول انجامید و  تا حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه از تاج و تخت ایران به درازا کشید.

۳.دوران شهرت و اقتدار در کار سیاسی(۱۳۲۱ -۱۳۳۲): پس از حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه، ناصرخان از حبس خانگی فرار کرد و به فارس و به میان ایل قشقایی برگشت. با وجود این که  در دوره رضاشاه عشایر  خلع سلاح شده و بسیاری از اسلحه های خود را از دست داده بودند، ناصرخان توانست که سپاهی گرد آورده و آن ها را مسلح کند و در یک درگیری خونین موسوم به جنگ سمیرم  با ارتش ایران  رو در رو قرار گرفت. ارتش ایران که به دلیل حمله متفقین از هم پاشیده شده و دچار ضعف و بی نظمی شده بود و آمادگی برای این  مقابله داخلی را نداشت ، از سپاهیان ناصرخان شکست خورد . ناصر خان موفق شد که  پادگان شهر را سمیرم را تسخیر و نیروی های دولتی را وادار به تسلیم نماید.

 او توانست در اولین اقدام خود، خواسته هایش را به حکومت در تهران تحمیل و امتیازات بزرگی از دولت کسب کند . از این دوره او یک نوع خود مختاری برای ریاستش بر ایل قشقایی  و سایر عشایر در جنوب ایران به دست آورد و جایگاه و موقعیت مهم و ویژه ای در فارس و ایران  نصیب خود و برادرانش کند.

سه سال بعد نیز هنگام شورش فرقه دمکرات در آذربایجان ناصرخان به همراه سایر عشایر در منطقه جنوب ایران نیز  نهضت مقاومت جنوب را برای یک نوع استقلال یا خود مختاری مشابه شمال ایران  در جنوب کشور راه اندازی کرد و شهرهای بوشهر و کازرون را تسخیر کرد و شیراز را به محاصره نیروی های خود  در آورد. سرانجام پس از مذاکرات متعددی با قوام السلطنه  نخست وزیر و نمایندگان اعزامی او به شیراز ، ناصرخان توانست با قبولاندن برخی از خواسته های جدیدش  به دولت، ترک مخاصمه نماید. بعد از این درگیری در تمام در دوره محمد رضا شاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ وی یکی  از قدرتمندترین و با نفوذ ترین افراد سیاسی در استان فارس بود.

با تشکیل جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق  ناصرخان و برادرانش به عضویت جبهه ملّی ایران درآمدند.. در همه ایام ملی شدن نفت و در دوران وزارت دکتر مصدق، از علاقمندان و طرفداران جدی و پایدار دکتر مصدق شدند دلیل این علاقه و وابستگی به مصدق، به گفته ناصرخان، دشمنی مصدق به محمد رضا شاه بود چون ناصرخان پس از درگذشت پدرش در زندان و زندانی شدن وی در خانه به مدت بیش از ده سال، یکی از دشمنان شاه شده بود و از هر فرصتی برای از بین بردن شاه استفاده می کرد، همیاری و همکاری با مصدق را برای رسیدن به هدف خود که همان از بین بردن شاه بود انتخاب کرد. دلیل دیگر نیز آشنایی پدرش با دکتر مصدق سبب شده بود که ارتباط وی با دکتر مصدق تسهیل شده و مصدق امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار برادران قشقایی گذاشته بود و آنان در این دوره فرمانروای پر اختیاری در میان ایل قشقایی و فارس شده بودند.

 ناصرخان  و برادرانش روابط دوستانه ای نیز با ماموران سیاسی آمریکا داشتند . وی در سفرهای خود به آمریکا تلاش زیادی بکار برد که سیاست های مصدق را برای دولتمردان آمریکایی تشریح کرده و همکاری آنان را برای کمک به دکتر مصدق جلب نماید.

بر اساس گزارش ماموران و جاسوسان آمریکایی در ایران، حزب  کمونیست توده در دوره دکتر مصدق یکی از خطرناکترین نیروی موجود در ایران معرفی شده بود. همزمان با ملی شدن نفت در ایران، دولتمردان آمریکایی بر این تصور بودند که دولت ملی دکتر مصدق توسط حزب توده ایران سرنگون شده و حکومت در ایران کمونیستی خواهد شد.

 در اسناد دولتی آمریکا مدارکی منتشر شده است که دولت آمریکا  در یک طرح داخلی پیش بینی کرده بود که در صورتی که دولت دکتر مصدق توسط حزب توده سقوط نماید و یک دولت کمونیست در ایران تشکیل شود، دولت آمریکا برای مبارزه با دولت کمونیستها در ایران، یک نیروی پارتیزانی با همکاری عشایر قشقایی تشکیل داده و جنگ و گریز ه راه می انداخت. مدرکی مشخصی در رابطه با  اطلاع و یا اعلام همکاری و موافقت ایلخان قشقایی و برادرانش با آمریکایی ها در این اسناد دیده نمی شود.

بعد از همکاری دولت آمریکا و انگلستان برای سرنگونی دکتر مصدق ، کودتاگران آمریکایی قبل از اجرای کودتای ۲۸ مرداد با برادران قشقایی در تماس بوده و از آنان تقاضای همکاری کرده و اعلام کرده بودند که اگر همکاری نمی کنند لااقل بی طرف باقی بمانند. آنان برای تصمیم گیری دو ماه وقت خواسته بودند ولی آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا به آن ها اعلام کرده بودند. برادران قشقایی با وجود اطلاع از برنامه کودتا  تلاشی برای جلوگیری از آن کودتا بعمل نیاورده و به دکتر مصدق نیز به طور صریح اطلاع ندادند.  همه برادران در روز کودتا تهران را  به سوی ایل در فارس حرکت کرده بودند. تا کنون سند و نوشته ای برای این اقدام برادران قشقایی در روز کودتا به دست نیامده است.

با وقوع و پیروزی کودتای ۲۸ مرداده ۱۳۳۲ وی و برادرانش بر خلاف بسیاری از همراهان دکتر مصدق همچنان به حمایت از دکتر مصدق ادامه دادند و در صدد بر آمدند که از طریق نیروهای قشقایی با دولت جدید کودتا  تیمسار زاهدی مبارزه کنند. اما ،به سبب  تلاش های دولت کودتا  و کمک دولت آمریکا  و اقدامات اصل چهار در شیراز- اتحادیه ایل قشقایی در برابر دولت کودتا از هم پاشید و برادران قشقایی در این اقدام ناموفق شده و شکست را پذیرا و در برابر دولت تسلیم شدند . این شکست و تسلیم سبب شد که خاندان وی هر چه در طول زمان های دراز  به دست آورده بودند از دست دادند . از جمله ریاست ایل، سرزمین ها و دهات زیادی که تحت مالکیت آنان بود، پست و مقام های رسمی و غیر رسمی ........ و سر انجام  سه تن از چهار برادران تنها جان خود را نجات دادند و به خارج از ایران پناه ببرند. 

برادر ناصرخان، ملک منصورخان در کتاب خاطرات خود می نویسد: پس از مدتی نهضت ملّی شدن نفت پیش آمد . ما چهار برادر می بایست تصمیم می گرفتیم که چه بکنیم. ناصرخان سناتور و محمد حسین خان و خسروخان نماینده مجلس بودند .آن ها حتما باید تکلیف خود را (با دولت دکتر مصدق) مشخص می کردند. محمد حسین خان و خسروخان که در مجلس بودند طرفداری خود را از نهضت ملّی شدن نفت اعلام کردند.من هم که در ایل بودم از طرف ایل قشقایی از دکتر مصدق و تصمیم برادرانم پشتیبانی کردم .ناصرخان هم همین طور از مصدق حمایت کرد .این آخرین تیشه‌ای بود که ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.

در همه این دوره های تاریخی وی و برادرانش در عین دشمنی با انگلیسی ها،  با کنسول انگلستان در شیراز و ماموران انگلیسی در فارس در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بودند. و سعی داشتند که از رو در رویی با انگلیسی ها پرهیز کنند و در مواردی ناصرخان آمادگی خود را برای هماهنگ کردن اقداماتش با سیاست های انگلستان در فارس با ماموران انگلیسی سخن گفته است.

۴. پایان کار : ناصر خان و برادرانش برای سالهای دراز دور از ایران در تبعید بودند. یکی از اهداف و آرزوهای محمدناصرخان برکناری شاه و انتقام از او  بود. این آرزوی ایلخان قشقایی، توسط انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ برآورده شد. وی و برادرش خسرو خان در بهمن ماه ۱۳۵۷ بعد از ۲۵ سال دوری از کشور به ایران برگشتند.  ناصر خان همراه برادرانش درغیاب حکومت شاهنشاهی در آغاز کار با دولت موقت و حکومت تازه ایران همکاری کامل داشتند و این  همکاری زیاد دوام نیاورد زیرا که با وجود حمایت های اولیه ناصرخان و برادرانش از نظام جمهوری اسلامی ایران پس انتخابات مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۵۹  روابط آنان تیره شد. هنگامی که خسرو قشقایی از یکی از شهرهای قشقایی نشین فارس انتخاب و به مجلس وارد شد و اعتبار نامه وی توسط نمایندگان  جدید مجلس رد شد و به دلیل اتهامات وارد به وی - نیروی نظامی  دولت در صدد دستگیری خسروخان برآمد ، او فرار کرده و به میان ایل قشقایی رفت. به همین سبب روابط برادران قشقایی با حکومت وقت تیره شد و سر انجام به درگیری نظامی بین آنان منجر شد که در پی آن ناصرخان  از ایران فرار کرد و برادرش خسرو قشقایی دستگیر و اعدام شد. بنا بر این آخرین ضربه وارده به خاندان قشقایی بسیار سنگین و جبران ناپذیر شد.

ناصرخان پس  از فرار از ایران در آمریکا مقیم شد و در سال ۱۳۶۱  در دیار غربت فوت کرد. در حالی که دو برادر دیگرش محمد حسین خان و ملک منصور خان که در فعالیت ها اخیر سهیم نبودند در ایران باقی ماندند.

به این ترتیب دوران فعالیت سیاسی ناصرخان که بیش از نیم قرن ادامه داشت در سال ۱۳۶۱ به پایان خود رسید و دودمان وی که به مدت بیش از سه قرن بر ایل قشقایی تسلط و فرمانروایی داشتند به تاریخ پیوستند.

 

نوشته های این کتاب تشریح جزییات این دوران چهارگانه است که در چهار فصل بر اساس مدارک و مستندات قابل دسترس تا این زمان نگارش و تدوین شده است. نوشته ها همگی بر طبق مدارکی است که اغلب در مکاتبات دولت های ایران، انگلستان و آمریکا بکار گرفته شده اند و یا در کتاب ها و مقالات منتشره در این دوره ها می باشد که همه ی آن ها در زیرنویس هر مطلب قید شده است . امید است که محتویات کتاب اطلاعاتی برای آشنایی گوشه ای از تاریخ ایران و ایل قشقایی در دسترس علاقمندان قرار دهد.

 

بهمن ماه ۱۳۹۸

اتاوا – کانادا

نوروز دَرداری (فولادی)

 

 

 


خسرو خان قشقایی که بود و چرا اعدام شد؟


نوشته شده در ۰۹/مهر/۱۳۸۹- مراد ویسی

خسرو قشقایی متولد ۱۲۹۶ شمسی و فرزند صولت الدوله ایلخان قشقایی بود(۱) . این ایل به طور تاریخی بزرگترین وقدرتمندترین ایل عشایری در استان فارس و مناطق همجوار آن بوده و خانواده خسرو خان قشقایی حداقل دریک قرن گذشته رهبری این ایل را برعهده داشتند. (۲)

قشقایی ها هم با حکومت پهلوی و هم با حکومت جمهوری اسلامی میانه خوبی نداشتند.
در دوره حکومت رضا شاه و تلاش وی برای بسط قدرت و حاکمیت دولت مرکزی ، صوالت الدوله قشقایی با دولت دچار اختلاف شد و به زندان افتاد و جان خود را در زندان از دست داد .(۳) اگر چه کمی بعد قشقایی ها به فرماندهی ملک منصور خان علیه دولت شوریدند ولی کمی بعد وی نیز همراه با دیگر برادرش محمد حسین خان مجبور به ترک کشور و اقامت در اروپا شد.
در جریان اختلافات شاه و محمد مصدق در سال ۱۳۳۲، نیز برادران قشقایی یعنی ناصرخان، ملک منصورخان، محمدحسین خان و خسروخان قشقایی به عنوان سران ایل قشقایی از مصدق حمایت کردند و تنها نیروی مسلحی که به حمایت از محمد مصدق تفنگ بدست گرفت ایل قشقایی بود.(۴)

به همین دلیل بعد از سرنگونی دولت مصدق و استقرار دولت سپهبد زاهدی ، برادران قشقایی که بعضا املاکشان مصادره شده بود ایران را ترک کرده و در اروپا اقامت کردند و.خسرو قشقایی نیز تا سال ۱۳۵۷ در سوئیس زندگی می‌کرد.

قشقایی ها و حکومت جمهوری اسلامی

با سقوط حکومت پهلوی ، قشقایی ها هم با انقلاب همراه شدند و ناصر خان وخسرو خان قشقایی نیز به ایران و محل قدرت خود یعنی فیروز آباد شیراز برگشتند و با استقبال گسترده عشایر قشقایی روبرو شدند. حتی خسرو قشقایی از حوزه شیر برای مجلس انتخاب شد اما اعتبار نامه وی را تصویب نکردند.

خسرو سیف دبیر کل حزب ملت ایران معتقد است که تا زمانی که آِیت الله ربانی شیرازی زنده بود رابطه حکومت با قشقایی ها خوب بود اما پس از اینکه وی در یک تصادف مشکوک کشته شد، حکومت فشار و تعرض بر قشقایی ها را شروع کرد و آنها هم به همین دلیل به کوه زدند و بر حکومت شوریدند. ولی بعد که ناصر خان به خارج رفت ،خسرو خان نیزکمی بعد بازداشت شد.(۵)

خسرو خان قشقایی چگونه بازداشت ، محاکمه و بازداشت شد؟

خسرو خان قشقایی متهم به همکاری با دریادار مدنی استاندار وقت خوزستان علیه امنیت کشور شد ودر سال ١٣٦١ در شیراز دستگیر شد . خسرو سیف معتقد است خسرو خان مدتی در کوه مقاومت کرد بعد به شیراز آمد و در منزل یکی از قشقاییها لو رفت و بازداشت شد و از آنجا که در آن زمان در راس اداره اطلاعات شیراز افرادی همچون مصطفی کاظمی و عالی خانی (متهمان پرونده قتل های زنجیره ای در سال ۱۳۷۷ ) بودند وی را شکنجه و بعد اعدام کردند . (۶)معروف است که وی هنگام اعدام گفته است بدانید که انگلیسها دارند انتقام از ما می گیرند وانگلیسها من را کشتند و اینها عوامل انگلیس هستند.این رویداد همزمان بود با بازداشت ، محاکمه و اعدام صادق قطب زاده وزیر خارجه حکومت جمهوری .صادق قطب زاده در ۲۴ شهریور اعدام شد(۷) و خسرو خان قشقایی ۹ مهر یعنی ۱۳ روز بعد.

اتهام خسرو قشقایی چه بود ؟

اتهامی که به خسروخان قشقایی وارد شد "مبارزه مسلحانه علیه حکومت" عنوان شد. حکومت معتقد بود خسرو خان قشقایی با حمایت محافل بیگانه اقدام به جمع آوری نیرو و تحرکات مسلحانه در رویارویی با انقلاب و جمهوری اسلامی کرده است.(۸) اما وی همانند برخی از مخالفانی که در آن سال ها اعدام شدند فرصت دفاع از خود در یک دادگاه علنی را پیدا نکرد.

. پس از بازداشت، یک مصاحبه با رسانه ها برای خسرو خان قشقایی ترتیب داده شد و وی در این مصاحبه به وابستگی به آژانس های جاسوسی خارجی اعتراف کرد و بعد از آن به جرم جاسوسی محاکمه و به جوخه آتش سپرده شد. فقط اعلام شد که دادگاه انقلاب شیراز حکم اعدام وی را صادر کرده است.(۹)

حکم اعدام ایلخان قشقایی ها در فیروز آباد فارس کانون قدرت ایل قشقایی به مورد اجرا گذاشته شد.




۱- برای اطلاعات بیشتر در مورد زندگی صوالت الدوله قشقایی رجوع کنید به
daneshnameh.roshd.ir
۲-برای اطلاعات بیشتر در مورد ایل قشقایی می توانید رجوع کنید به
www.gachsaran.org
۳-
daneshnameh.roshd.ir
۴- کودتای ۲۸ مراد و قشقایی ها . مقاله ای از دکتر بابک نادر پور .برای مشاهده متن مقاله در سایت های اینترنتی می توانید به وبلاگ جمعیت جوانان قشقایی های مقیم تهران به آدرس زیر رجوع کنید
ghashghayi.mihanblog.com

۵-متن مصاحبه محسن برغندان، مسئول شاخه استان بوشهر حزب مرز پرگهر با خسرو سیف .مندرج در سایت
www.jebhemelli.net
۶- همان
۷- روزنامه اطلاعات ۲۴ شهریور ۱۳۶۱
۸- روزنامه اطلاعات ۱۰ مهر ۱۳۶۱
۹- همان

صولت الدوله چگونه به قدرت و ثروت رسید ؟

نویسنده :خانم گیتی قشقایی
کتاب خاطرات ملک منصورخان قشقایی پسر دوم صولت الدوله سردار عشایر  که خود نیز یکی از ایلخانان قشقایی بود، به کوشش کاوه بیات و منصور نصیری طیبی در اسفند 1391 به طبع رسیده است. هر دو کوشش کنندگان سابقه تاریخ نویسی در ایلات و وابستگی ایلی و سببی به خان در گذشته  دارند. بنا بر نوشته این کوششگران نوشته های خان چندین دفتر 100-200-300 برگی بوده و آن ها از میان این دست نوشته ها تعدادی را گلچین کرده و کتاب اول را  به دست ناشر سپرده و وعده کتاب های بعدی را هم به خوانندگان داده اند.

منصور نصیری طیبی یکی از این کوششگران است که نوشته هایی در باره ایل قشقایی دارد که در آن ها بیشتر به  قهرمان سازی و حماسه آفرینی های خاندان ایلخان قشقایی  پرداخته است. احتمالا ایشان در انتخاب اسناد به جای مانده از پسر صولت الدوله نیز همین تفکر را به کار گرفته و نوشته ها را به سوی همین هدف هدایت کرده است چو ن که: محتوی کتاب خان  درگذشته را می توان به سه بخش تقسیم کرد. .1معرفی ثروت و دارایی خانواده خان( توانمندی مالی)  .2 جنگ نامه های خانواده صولت الدوله (توانمندی رزمی) .3 زندگی شخصی خان و خانواده (توانمندی خصوصی)

نوشته ها  از نظر اطلاع رسانی به ترک زبانان به ویژه قشقایی ها حائز اهمیت است زیرا که حداقل نسل جدید با زندگی درباریان ایل در گذشته آشنا می شوند و می توانند تا حدوی پی ببرند که چرا مردم عشایر قشقایی در گذشته  همواره درگیر جنگ و کشمکش بوده اند و چرا این همه رنج و عذاب بی حاصل کشیده است و استفاده کنندگان و بهره گیران از این کشمکش های  ایلی چه کسانی بوده اند.؟؟

 در این نوشته من تلاش دارم که تنها به معلول ها نپردازم بلکه به علت ها و بن مایه های اصلی این ثروت و قدرت اندوزی هم پرداخته شده و نگفته های این کتاب را با استفاده از منابع معتبر و مستقل برای علاقمندان روشن کنم. به علاوه سعی می کنم که از اظهار نظر شخصی ( چه در رد و چه در تایید) نوشته ها در حد ممکن خود داری کنم.

در اولین قسمت به ثروت اندوزی صولت الدوله توجه خواهیم کرد.  دارایی های صولت الدوله که ملک منصورخان نقل کرده است می توان  به   سه قسمت جدا گانه  تقسیم  کرد. نقدینه گی ها – ملک و املاک - درآمده های حاصله از آن ها:

الف نقدینه گی ها:

.1 صولت الدوله  جنگ های فراوان داشت از جمله جنگی درخان زنیان . وی در این جنگ( که با برادرانش- خان های ایلی - حاکم فارس – و انگلیسی ها) داشت شکست خورد. بعد از شکستش در این جنگ به فیروزآباد که پایتخت وی محسوب می شد عقب نشینی می کند. ملک منصور خان در صفحه 103 کتاب چنین نوشته است:" تمام انبار و ذخایر پدرم در ساختمان کلاه فرنگی فیروزآباد و باغ اندرونی بود. خوب به خاطر دارم که مادرم صندوق ها را باز کرد. مقدار طلا و جواهر و در حدود هشت هزار پوند طلا و مقدار هنگفتی اشرفی ایرانی در ترکبند گذاشته و پنجاه شصت سوار و نوکر باب آن ها را به ترک اسب هایشان بستند»

.2. در صفحه 173 کتاب می خوانیم که:«من و پدرم به حضور احمد شاه شرفیاب شدیم. یک سینی پر از اشرفی (پوند انگلیسی) که خیلی سنگین بود هم در دست رییس پیشخدمت های پدرم بود. وقتی که به نزدیکی چادر پوش رسیدیم پدرم سینی اشرفی را گرفت و به پیشخدمت گفت که بیرون بایستد. احمد شاه وسط چادر پوش ایستاده بود.من و پدرم تعظیم کردیم. او با خوشرویی احوالپرسی می کرد. پدرم عرض کرد ملاحظه می فرمایید چقدر جمعیت از شیراز و سایر شهرهای فارس برای زیارت اعلیحضرت آمده اند. لذا وقت نشد که تنها چند کلمه به حضورتان عرض کنم. سپس سینی اشرفی را روی میز گذاشت و گفت قابل اعلیحضرت که نیست، ولی این رسم ایلات خودمان بوده و امیدوارم که آخر دوام پیدا کند. احمد شاه تشکر کرد.»

ب: املاک و دارایی ها: املاک، مراتع، و احشام خانواده خان در صفحات 85-74 کتاب به طور مشروح شرح داده شده اند. در این جا به اختصار به آن ها پرداخته می شود

.3 صولت الدوله دارای زمین – باغ – مرتع فراوانی در بیست و دو بلوک بودند. بلوک  عبارت بود از یک ناحیه که در آن در  چندین ده و روستا قرار داشت

. در ص80  کتاب مذکور در مورد بلوک  ونک چنین نوشته شده است.« ونک بلوکی است در غرب سمیرم و چندین ده در آن قرار دارد. منطقه نخودان و چالقفا در بلوک ونک است.یا در ص79  در مورد کامفیروز اشاره می کند« پدرم چندین ده درجه یک در آن جا داشت که عبارت بودند از ملک آباد، مهجن آباد، خواجه ای، قسمتی از مشهد بیلو، قریه چم شیر، تل خسرو، تنگ نور و غیره»

  به این ترتیب اگر هر بلوک را سه یا چهار ده به شمار آوریم. مرحوم صولت الدوله دارای  66-88 روستای پر برکت را صاحب بوده باشند.

ملک منصورخان از ملک و املاک فراوان خانواده در شهرها تنها به باغ کلاه فرنگی و باغ 5 دری در چالغفا و در صفحه 59 -  - و از خانه عالی که باغ ایلخان در شیراز نامیده می شود نام می برد.و از دیگراملاک خانواده در شیراز( باغ ارم و ... ) در تهران -  باغ وسیع شهریار کرج و خراسان  و آمریکا و اروپا نامی نبرده اند.

.4در دامداری و کشاورزی زمین مرتع و آب نقش اصلی را دارند.بر اساس نوشته ص 81 کتاب مراتع ایل قشقایی از خلیج فارس شروع می شد و تا جنوب اصفهان و مرز ایل بختیاری ادامه داشت.

مراتع قشقایی فوق العاده سر سبز و خوب و چشمه ها و رود خانه های زیادی در آن جاری بودند.گفته می شد حدود نود در صد آب فارس در خاک قشقایی است. سرچشمه رودهای کارون، کر، قره قاج یا مند، رودخانه تنگاب فیروزآباد، رودخانه شاپور کازرون و رودخانه گره(چره) در آن واقع شده بود.» ایلخان صاحب اختیار این مراتع و زمین ها و آب ها بود. هر کس که می خواست از آن ها استفاده کند باید به ایلخان« اجاره » بدهد.

.5 دارایی احشام ایلخان. شرح این دارایی ها نیز در صفحات 85-81درج شده اند. به طور اجمال به پاره ای از آن ها اشاره می شود:

  • ·       اسب. در ص 82 کتاب نوشته شده « رمه ایلخانی قشقایی را مادیان های نیمه وحشی تشکیل می داد که صدها خوانوار معروف به مهتر خانه نگهبان آن ها بودند. در بهار یک سال رمه بان به پدرم اطلاع داد که سه هزار مادیان رمه امسال زاییده اند.»
  • ·       شتر: در همان صفحه می خوانیم که«... خوانین، کلانتران و ثروتمندان ایل نیز گله های شتر داشتند. ایلخانی هزاران شتر داشت. نگهبانان شتر را دارغا می گفتند» و در صفحه 40 می نویسند که«دارغاها که بیش از یکصد خانوار بودند، همه با هم کوچ می کردند و به نگهداری شترهای پدرم مشغول بودند.»
  • ·       گوسفند: در همان صفحه در مورد گوسفند داری نیز  نوشته اند:« پدرم هزاران گوسفند داشت. ولی هر بر یا دسته گوسفند از سیصد ارس تجاوز نمی کرد و یک چوپان علی حده داشت تا چرای آن آسان تر شود.» با این حساب ایلخان ده ها و شاید صدها چوپان نیاز داشته اند.
  • ·       گاو و گاو میش، الاغ و قاطر نیز از جمله داشته های ایلخان بود که شمارش آن ها را  در کتاب قید نکرده اند.ولی در ص 83 از یک رقم  800-1000 تایی گاو  در دست انگلیسی ها یاد می کنند بخشی از آن به دست قشقایی ها افتاد!!

.6 خان در ص  ;100کتاب  از دیگر تمولات خانواده از جمله زین اسب خود یا د می کند و می نویسد« ... زین من ایرانی بود و غرق طلا بود. گوی های طلا گردن اسب بود. و لگام آن مرصع بود. اگر الان آن طلاها بود خدا می داند چقدر قیمت می داشت»؟؟

ج: درآمد ها حاصل از دارایی ها و املاک و باغها:جمع آوری اجاره ها و عایدات املاک در صفحات 46-73  اشاره شده است. کوچ و اطراق ایل آن چنان برنامه ریزی می شد که در آخر بهار از حوالی املاک ایلخان عبور نماید تا به عایدات  و جمع آوری آن ها پرداخته شود. نمونه هایی از این نوشته ها را مرور می کنیم:

  • Ø    ص 46 ... آن جا هم سه الی چهار روز توقف  کرده پدرم به حساب و کتاب املاک مکویه، آب گرم و افرز رسیدگی می کرد.
  • Ø    همان صفحه ...« در این منطقه حد اقل یک هفته در آن جا توقف می شد که کلانتران کارزین، قیر و مبارک آباد بیایند و با پدرم تسویه حساب سالانه املاک را بنمایند. به هر یک کره های اسب حواله داده می شد(به عنوان جایزه-م) که از مهترهای رمه تحویل بگیرند. به خاطر دارم در یک سال به خواجه غلامرضا چهار،پنج کره اسب حواله داده شد.»
  • Ø    در صفحه 47 «بدین ترتیب در چاه کپرک چند روز توقف کرده و پس از اتمام تسویه حساب بلوکات به بابانجم کوچ کرده و از آن جا به پای کوه آیقر(آغار) می رفتیم.
  • Ø    در صفحات 49 به بعد نیز مشابه این تسویه حساب ها نوشته شده اند.

.7 در آمد از فروش محصولات باغ ها و مزارع: در دهات و باغ های ایلخان، کشاورزی رونق داشت و محصولاتی مانند گندم، جو، برنج، ماش و عدس و میوه های سیب و زردآلو و پرتقال و ... کاشت و بر داشت می شد. که در همین صفحات از آنان نامبرده شده است که خان علاوه بر انبار کردن و نگهداری این محصولات از فروش آنان نیز درآمد کلانی داشتند. یک مورد مشخص آن نوشته ملک منصورخان در صفحه177 است. « خان ضمن بر شمردن مشکلاتی که نظامیان بر ایل به وجود آورده اند به غارت محصولات قشقایی ها هم پرداخته است. وی به خسارتی که آن ها به ایلخان وارد کرده اند نوشته است« در فصل برداشت محصول شاید حدود چهار صد من تریاک (هر من در فارس معادل هفت کیلو است.م) از عایدات پدرم و اهالی سمیرم، ونک و خسرو شیرین گرفتند.»

.8 درآمد تیول داری یا مالیات گیری از مردم قشقایی یکی دیگر از درآمد های ایلخان به شمار می رفت.ملک منصورخان در این باره در ص 53کتاب چنین آورده اند:« در یورد بایرام بیگی پس از شکار و تفریح همان طور که نوشتم همه کلانتران برای تجدید حکم کلانتری به خدمت پدرم می آمدند. امکان داشت در اثر بد رفتاری  و عدم شایستگی، کلانتری از مقام خود عزل و فرد دیگری که برادر یا از بستگان باشد به کلانتری برگزیده شود. ........ به هر حال کلانتران با کدخدایان خود حاضر می شدند، منشی های پدرم هم می آمدند و پس از صدور حکم کلانتری، از کلانترها سند مالیات گرفته می شد. ایلخانی هم خلعت کلانتری به آن ها می داد. که عبارت بود از تفنگ شکاری، شال، عبا و غیره. متقابلا آن ها است درجه یک پیش کشی می آوردند به ویژه دره شوری ها که اسب های خوبی داشتند.».

در این بخش باید اشاره شود که منظور از سند مالیات گرفته می شد، این است که ایلخان بهای تیولداری هر ایل را برای کلانتران تعیین میکرد و از آن ها سندی می گرفت که باید این رقم را بپردازند. نظام تیول‌داری در ایران شامل واگذاری حق موقت یا دایمی بهره‌برداری از زمین و یا حق جمع‌آوری مالیات بود. در دوره‌های ضعف قدرت مرکزی، تیول‌داران خود به گروه‌های قدرت‌مند محلی تبدیل می‌شدند. این وضعیت در اواخر عصر قاجار به اوج خود رسید. (م)

و در ص57 در همین زمینه می نویسند:« لازم به ذکر است که در آغاز حرکت ایل به قشلاق صدها سوار به سرکردگی یکی از خوانین کوچک و نوکر باب جلوتر از عبور ایل از شیراز به بیضا رفته تا مالیات ایلات را تسویه نمایند. همه ایلات می دانستند که در صورت عدم تادیه مالیاتی از میان بند، یعنی از اردکان تا شیراز نباید عبور کنند. در ضمن این عده کار انتظامات را انجام می دادند تا به زراعت بلوکات خسارت نرسد و اگر تیره ای مالیات نپرداخته  و بخواهد قاچاقی عبور کند جلو گیری می نمودند.»

در این زمینه برا ی اطلاع علاقمندان اشاره می شود که در سال 1300.  شمسی مالیات ایل قشقایی 12.000  تومان بود.  در همین کتاب خاطرات نیز نوشته شده و سندی به چاپ رسیده است که در  سال 1308 که ملک منصورخان ایلخان قشقایی بودند، رقم مالیات کل عشایر تحت اداره ایلخان قشقایی که شامل ایلات قشقایی ، سرخی و بسیاری دیگر برای پرداخت به دولت  مبلغی معادل 45,993  تومان بود. اگر این مبلغ را بین 90,000جمعیت این ایلات تقسیم  کینم سهم هر یک نفر 5 قران(ریال) و اگر بین خانواده های ایلی یعنی(18000) نفر این حوزه بخش شود مبلغی معادل دو نیم تومان (25) قران می شود.

در حالی که کلانتران و ایلخان از داشته های ایلی برای گوسفندان صدی سه مالیات می گرفتند و هر اسب  و شتر را ده گوسفند و هر الاغ و گاو و قاطر را پنج گوسفند محاسیه می کردند.حال با این ارقام مالیات خود ایلخان چقدر می شد؟؟

مالیاتی که کلانتران و ایلخان از مردم عشایر می گرفتند چندین برابر این رقم دولتی بود. یکی از دلایلی درگیری ایلخان با دولت عدم پرداخت این مالیات ها بود .

صولت الدوله دستیابیش به  قدرت و ثروت

کسانی که از میان خاندان شاهی لو(اجداد صولت الدوله) در سده های گذشته بر ایل  قشقایی حکم روایی داشتند عبارت بودند از:

.1سلطان محمد خان که از سال 1246  تا  - 1270 اسما سمت ایلخانی گری داشت به دلیل قحطی سال های (1262-1250  هـ ش) ایل قشقایی را بسیار آشفته و پریشان ساخت، تا حدی که ایلخان وقت سلطان محمد خان از سمت خود استعفا داد.

در سال های 1246-1270 ش سلطان محمد خان ایلخان قشقایی بود.سلطان محمد خان پسر محمد قلی خان برادر مصطفی قلی خان بود. مصطفی قلی خان پدر بزرگ صولت الدوله بود. وی  در درگیری ارگ کرمان  هنگام مهاجرت قشقایی ها به کرمان کشته شد ، او  دو پسر داشت.سهراب خان و دیگری داراب خان بود.

داراب  خان با نوش آفرین بی بی، ختر حاج فضل علی بیگ کشکولی ازدواج کرد و از این همسر خود دارای فرزندانی به نام: عبدالله خان(ضرغام الدوله) اسماعیل خان  سردار عشایر(صولت الدوله)، امیر عطاخان(صولت السلطنه)، طلعت بی بی، شاه شرف بی بی، جیران بی بی بود. وی بعدا با شاه نساء بی بی دختر مراد بیگ بهلولی ازدواج نمود و از این همسر خویش نیز، فرزندانی به نام؛ احمدخان(سردار احتشام) علی خان(سالار حشمت) . نگار بی بی و رخسار بی بی داشت.[1]

داراب خان چندین سال قبل از مرگ خود، به سبب بیماری اختیارات خود را به پسر ارشدش عبدالله خان (ضرغام الدوله)که شانزده سال داشت واگذار کرده بود. داراب خان به مدت 16 سال عملا بدون این که حکم رسمی از دولت در دست داشته باشد، ایل بیگی عشایر قشقایی بود.و در ایل کسی به نام در این موقع داراب خان ایل بیگی قشقایی بود  و ایل  قشقایی سال ها بدون ایلخانی توسط وی اداره می شد.

.2 حاج نصرالله خان از سال 1270-1275 شمسی

.3  سلطان ایراهیم خان از سال1275- 1277

.4 عبدالله خان برادر صولت الدوله 1277-1279  شمسی

در این دوره همه اختیارت و ثروت های خاندان شاهی لو (اجداد صولت الدوله) در تصاحب این گروه چند فامیل بود. داراب خان پدر صولت الدوله، هنگام فوت در سال  1270ش یک ارثیه ناچیزی از خود برای پنج پسر و چند دختر خویش باقی گذاشت.

صولت الدوله موقعی که لقب ایل بیگی را به دست آورد، داراییش از مال دنیا محدود بود به:« شش شتر، دو قاطر و یک ده. این ده آب گرم در منطقه قیر و کارزین بود. در این هنگام وی بدهی هایی داشت که برای  تسویه بدهی هایش ناگزیر شد که اجاره ده را به مبلغ 700 تومان پیش فروش نماید. از محل این پیش فروش، اسبی به بهای یک صد تومان خرید. و به سوی کوچ تابستانی همراه ایل راه افتاد.[2]

در سال 1900 م(1279ش) اسماعیل خان از طرف والی فارس به عنوان ایل بیگی انتخاب و لقب صولت الدوله به وی اعطاء شد. در سال 1299 ش ، ایلخان قشقایی، عبدالله خان، از صعود قدرت اسماعیل خان، ناراضی بود. تا این  که حاکم تازه ایالت فارس برای این که اسماعیل خان صولت الدوله را از مرکز قدرت دور نماید وی را از سمت  ایل بیگی گری قشقایی  برکنار نموده و او را به حکومت بهبهان منصوب کرد.حکومت بهبهان شامل تمام مناطق کوهگیلویه هم بود.[3]

همایون قشقایی پسر محمد حسین خان در مصاحبه خود با خانم دکتر لویس بک می گوید:« با وجودی که منشی والی از صدور حکم رسمی برای  صولت الدوله خودداری نمود، وی به اتفاق یک صد سوار به سوی بهبهان راه افتاد.در سر راه خود، ساکنین «زیدون»[4] را با لاف و گزاف و تهدید[5] وادار به پرداخت مالیات کرد.این درآمد و نقدینگی وسیله ای برای سامان دهی امور سیاسی او شد. [6]

دارایی و ثروت صولت الدوله از دو طریق جمع آوری و اضافه شد. یکی مصادره اموال مردم  و دیگری تصاحب زمین.

-           در این ایام عشایر  به دلیل قدرت و توانایی هایی که در برابر دولت به دست آورده بودند دست بازی برای اشغال زمین ها و چرا گاه ها داشتند. و از این طریق برخی از مردم عشایر و سران ایل سرمایه های کلانی از راه تصاحب زمین ها  به دست آوردند.[7]

-           در سال 1281 ش والی فارس از عبدالله خان ناراضی بود و برای مدت کوتاهی وی را از سمت ایلخانی برکنار نموده و اسماعیل خان را به جای وی برگماشت. در سال 1283 ش، اسماعیل خان که سخت شیفته گرفتن مقام بود، در ابتدا با قوام الملک و پسرش  بر علیه حاکم فارس متحد شد، و سپس از برادرش عبدالله خان خواست که با آنان شریک شود. در مرحله بعدی خود وی راز این طرح بر اندازی را  نزد حاکم فارس فاش ساخت. حاکم دستور قتل قوام الملک را صادر نمود.و ایلخانی( ضرغام الدوله) را به زنجیر کشید و زندانی نموده و بعد وی را مسموم نمود.و صولت الدوله مجددا  و رسما به سمت ایل بیگی مفتخر شد.و در دوران حاکم بعدی به ریاست ایل در مقام ایلخانی دست یافت. وی در این مقام،تمام دارای و املاک ایلخان پیشین (برادرش عبدالله خان)، را مصادر و تصاحب نمود.  دهات و روستاهایی در مناطق فیروزآباد، سمیروم، قیر و کارزین  از جمله این مصادره ها بود.[8]

-           عبدالله خان برادر صولت الدوله در مورد مالیات گیری و اداره ایل های مختلف قشقایی کم توجه و سهل انگار و با گذشت بود.به همین سبب بسیاری از خوانین طوایف قشقایی به صورت خود مختاری و تاحدودی مستقل از فرماندهی ایلخانی بر ابواب الجمعی خود فرمان می راندند. اما برخلاف ایلخانان گذشته، صولت الدوله یکی از مقتدرترین ایلخانان قشقایی بود.  [9]

-            اسماعیل خان، بر پرداخت کامل مالیات  عشایر، تاکید فراوان داشت. در راستای همین هدف وی خان هایی را که در این زمینه با وی همکار و همیار نبودند، از ریاست طایفه ها برکنار نمود و کسانی را که به وی سر سپرده بودند، جای نشین آنان نمود. به علاوه بسیاری از طایفه های مستقل  و خارج از ایل را در فارس را وارد کنفدراسیون ایل قشقایی نمود . به این وسیله تعداد عشایر تحت نظر ایل قشقایی را افزایش و چراگاه ها و حوزه های آن را گسترش داد.به علاوه وی ثروت و دارایی خود را نیز به وسیله خرید و مصادر املاک عشایر زیاد تر کرد. او یک نیروی نظامی در حوزه کار خود از طایفه عمله شکل داد که نیروهای آن وابسته و آماده خدمت به وی بودند.[10]

-           صولت الدوله از طریق نیروی نظامی که در ایلخانی خود ایجاد کرده بود. مالیات های عشایر را جمع آوری می کرد. اما مالیاتی به دولت نمی داد.«بین سال های 1906-1921برابر با 1285- 1300ش دولت مرکزی ایران و حکام ایالتی هیچ قدرتی در برابر عشایر ایران نداشتند و برقراری نظم و جمع آوری مالیات ها بر عهده ایلخان قشقایی بود. بر اساس گزارش فرهنگ جغرافیای ایران در سالهای 1286-1290 ش اسماعیل خان قشقایی (صولت الدوله) هیچ مالیاتی به دولت نپرداخته است. گفته می شود که مبلغ این مالیات ها به میزان 250.000تومان بوده است.در سال 1291 ش  وی مبلغ 71.000تومان بدهی مالیاتی سالیانه داشته است.»[11]

-           در کتاب ملک منصور خان یک مورد از ترفند های پدربزرگش داراب خان برای خرید زمین های مردم گزارش شده است. وی در ص 65 می نویسد: هنگامی که خان به شکار رفته بوده است چشمه آبی را کشف می کنند و « داراب خان می گوید این را به کسی بروز ندهید. سپس آب گرم(ده آب گرم سمیرم –م) را از صاحب آن که از ایل بولوردی بود خریداری می کند. بدین ترتیب داراب خان و اطرافیانش از جمله گرگین بیک آب را به جریان انداخته و جلو آن دو آسیاب درست می کنند و چندین باغ احداث می کنند. در زمان پدرم چندین باغ در آن جا داشتیم.»

به این ترتیب بخش اول نوشته ما در مورد کتاب خاطرات ملک منصور خان در مورد ثروت اندوزی صولت الدوله به پایان می رسد. شاید که این اسناد گوشه کوچکی از راه و روش ایلخانان و سران قشقایی در ثروت اندوزی فراوان آن ها را نشان داده باشد.


[1]قهرمانی ابیوردی مظفر -  از باورد تا  ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابلورد فارس – چاپ خیام شیراز 1335  

[2]Chiristian Apitan A.J. A report on the Tribes of Fars Who is who The Government Monotype Press 1919 p 45 ((Lois Beck  The Qashai’a of Iran P-100-101 )

[3] Chiristian Capitan A.a report of tribes  of Fars Simla The Government Monotype Press 1919 -  p 54

[4] در مورد سابقه مالیات گیری صولت الدوله در زیدون مصاحبه ای با پسر یکی از شیخ های عرب آن ناحیه دارم که در آینده شرح خواهم داد

[5] Bluffed

[6] مصاحبه با هومان قشقایی در پنجم سپتامبر 1979 15) شهریور 1357 (در تهران به نقل از لویز بک کتاب قشقایی ص 101

[7] Wilson Sir Arnold Talbot Report of Fars - 1916 p-51

[8] Chiristian Apitan p 135-136

[9] Chick Herbert George – Past history of Qashais and Their Khans – In Arnold Talbot Wilson Report on Fars. Simla: The Government Monotype Press p 33-34 (Lois Beg the Qashqai of  Iran- 102-103)

[10] Gazetter of Persian Part 3 Includes Fars,Lurestan, Khuzistan and Yazd Simla, General Staff of India -1918 P-801-804(Lois Beg the Qashqai of  Iran- 102-103) خانم دکتر لویز بک استاد رشته انسان شناسی در دانشگاه شیکاگو است.خانم لویز بک در سالهای 1341-1342 در دانشگاه پهلوی شیراز به تحصیل و آموزش زبان فارسی پرداخت و جندین سال در میان ایل بزرگ قشقایی زندگی و تحقیق می کرد او به زبان ترکی نیز سخن می گفت. وی مجددا در سال های 1373-1375 نیز در فارس بود و  در میان ایل بزرگ قشقایی  میان طایفه قرمزی ها زندگی می کرد. وی کتاب هایی در مورد ایل بزرگ قشقایی نوشته است



Copyright© shahresalman.blog.ir , all rights reserved