قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

سرگذشت سیاسی ناصر خان قشقایی -دوران کودکی و ازدواج

به قلم: نوروز دَرداری (فولادی) 

دوران کودکی محمد ناصر خان و سواد آموزی وی در مکتبخانه ایل

یکی از مهمترین سازوکارهای مشروعیت بخش در ایلخانی قشقایی، فراهم کردن بساط شـادی و جشـن در تولـد فرزنـد بـزرگ ایلخـانی بـود.علاوه بـراینکـه تضـمینی بـرادامه ایلخانیگری در یک خاندان بود و شور و شـوق حاصـل از آن بـا تیرانـرازی و اسب سـواری مردان و هلهله(کل زدن)زنان همراه بود، نوعی باور روحی برای تبعیت افراد شرکت کننده که بیشتر از کلانتران و خوانین طوایف بودند فراهم میکرد. بهمن بیگی درکتاب بخارای من تولد اولین پسر خان بزرگ ایل(صولت الدوله) را چنین توصیف میکند:

»هنگامیکه خان بزرگ ایل، پـ،س از نیم قـرن انتظـار دارای نخسـتین فرزنـر ذکـور شـد، عشایرفارس، غرق در مسرت و نشاط شدند و جشنی باشکوه در چمن مشهور شاه نشین، در جلگهای به نام خسروشیرین برپا کردند. اجاق خاموش خان روشن شـده بـود. همـه روشن و شادمان گشتند. اشک شوق ریختند... با به صدا درآوردن نقاره ها، دختران و زنان رنگین پوش به شکل قوس و قزحی زیبا حلقـه زدنـد و بـا زیـرو بم موسـیقی بـر فرشـی ازقلب های مشتاقان و هنرپرستان گام نهادند و گلهای زمینی و ستارگان آسمان را بیرونـق کردند.» این تازه وارد ناصرخان فرزند ارشد صولت الدوله بود.

این سلطه نمادین در ایل قشقایی با مؤلفـه های قبیلـه ای و سـبک زنـدگی کوچ نشـینان، آداب ورسوم، فرهنگ و خلقیات کوچ نشینان نهادینه شده است و باعـث تبعیـت و وفـاداری آنان از ایلخانان و رهبران خود میشود. درواقع این مؤلفـه ها بخـش جدایی ناپـذ یر سرمایه نمادین رهبران قشقایی به حساب میآید که از زمان شکل گیری ایل قشقایی به خصـوص از دورۀ رهبری صولت الدوله قشقایی تا آخرین ایلخانی، منابع قـدرت  فرهنگـی، اجتمـاعی و سیاسی رهبران ایلی را تأمین میکرده است و به دلیل سیطرۀ کامل ایـن مؤلفـه ها در فرهنـگ مردمان کوچ نشین(ازطریق سازوکارهایی مانند اجاق، سبک زندگی، آداب ورسوم...) برتری قابل ملاحظه ای بـه خانـدان شـاهیلو می بخشـیده اسـت کـه دیگـر طبقـات، فاقـد چنـین مؤلفه هایی بوده ا ند. در دوره های مختلف ، سیاستهای بسیاری برای حذف قدرت  رهبران ایلی اعمال شـده است، اما با نگاه به تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ ایران مـیبینیم کـه ایـن سیاسـتها ناکام بوده اند. بنابراین، نابودی فرهنگ ایلی و قبیله ای به مراتب سختتر از نـابودی قدرت رهبران ایلی است. حتی امروزه باوجود از بین رفتن قدرت  رهبران ایلـی و شهرنشـین شـدن قسمتی از جمعیت قشقایی، این مؤلفـه ها و سـازوکارهای مشـروعیت بخش قدرت نـه تنها به طورکامل از بین نرفته است، بلکه امکان تداومشان در زندگی ایلی نیز وجود  دارد. [1]                

 ناصر خان آخرین ایل خان قشقایی متولد یازدهم صفر ۱۳۲۳ قمری [2]برابر با دوشنبه ۲۸ فروردین[ حَمَل ]  ۱۲۸۴ خورشیدی = هفدهم ماه آوریل ۱۹۰۵ میلادی در میان ایل قشقایی در یک چنین زندگی  شاهانه ای چشم به جهان گشود. وی  از کودکی به مدرسه اختصاصی ایلخان رفت و برموز ایل گردانی در کنار پدر آشنا شد.

پدرش صولت الدوله با خدیجه بی بی دختر حاج عبداله کشکولی ازدواج نموده فرزندانی بنام محمد ناصرخان، ملک منصورخان، محمد حسین خان، خسروخان، فرخ بی بی، ملکی بی بی داشت. (دو دختر دیگر بنامهای حوری بی بی و نوش بی بی داشت که جوانمرگ شدند).

 ناصرخان مانند بسیاری دیگر از مردان ایلی، به سوار کاری و شکار علاقه مفرط داشت و بر اساس کتاب سالهای بحران (یادداشتهای روزانه وی) بسیاری از روزهای ایلی خود را به شکار می پرداخت و از شکار بی شمارش در این یادداشتهای خود نامبرده است.

 در رابطه با تحصیلات وی در دوران کودکی و جوانی گفته شده است که وی در مکتبخانه اختصاصی ایلخان ایل یعنی پدرش صولت الدوله درس خوانده است. هر چند تا دوره مشروطه سطح سواد در میان ایرانیان بسیار محدود و معدود بود اما فقدان مدرسه میان عشایر یکی از بزرگترین کمبودهای اساسی میان مردم قشقایی بود.

چون در گذشته سواد آموزی به مفهوم امروزی آن در بین کوچ نشینان رواج نداشت. بلکه فقط عده معدودی خواندن و نوشتن را در مکتب می آموختند. به طور کلی روش سواد آموزی در عشایر به این ترتیب بود که خوانین و افراد متمول از یک نفر که خواندن و نوشتن می دانست و به اصطلاح ملا یا میرزا لقب داشت از میان مردم شهری یا معدود افراد موجود در ایل، دعوت می کردند که علاوه بر نگاهداشت حساب و کتاب خوانین و انجام مکاتبه آن ها (منشی گری)،به فرزندانشان  نیز درس بدهد و سواد  بیا موزد. اگر ملا از افراد ایل بود غالبا" خود دارای چادر برای زندگی بود و در خانه خویش سکونت می کرد. و کلاس را در چادر خود برگزار می کرد. اگر این فرد خارج از ایل بود معمولن چادری از طرف اولیاء کودکان برای مدرسه و سکونت در اختیار او گذاشته می شد. بهر حال حقوق ملا به وسیله دعوت کننده و همچنین اولیا دانش اموزان دیگری که در مکتب درس می خواندند تامین و بطور سالیانه پرداخت می شد. میزان این حقوق در همه جا یکسان نبود و در نقاط مختلف و در طوایف فرق می کرد. بطور نمونه در برخی از طوایف قشقایی به ازاء هر دانش آموز سالیانه، یک راس بره، ۳۶۰ کیلو گندم و مبلغی وجه نقد که حدود ۳۰ تا ۴۰ تومان بود در هر سال به ملا پرداخت می شد. البته کسانیکه به فرزندان خوانین و کلانتران درس می دادند وجه بیشتری دریافت می کردند.

در مکتب خانه ها، کلاس های درس در بیشتر فصول سال در زیر سیاه چادر و در زمان صولت الدوله مکتب های خصوصی مخصوص خاندان وی در سفید چادر ها و در تابستان در زیر سایبان هائی که از شاخ و برگ درختان ساخته می شد تشکیل می شد. ملا و دانش آموزان همگی روی نمد هائی که روی زمین فرش شده بود دایره وار می نشستند و از نیمکت و تخته سیاه در مکتب ها خبری نبود. و مواد درسی شامل اموزش الفبا بود که حدود یکسال طول می کشید و پس از آن قرائت جزوهای قران شروع می شد و کتاب هائی چون شاهنامه فردوسی، گلستان سعدی، دیوان حافظ و کتاب داستان های فلکناز، حسین کرد شبستری، حیدر بیگ و مانند انها درس داده می شد. افزون بر انها در بعضی موارد حساب سیاق نیز تدریس می شد که این حساب به صورت شکل و از راست به چپ نوشته می شد و در تمام ایران حساب و کتاب ها را به همین روش ثبت می کردند.

در این نظام مکتب خانه ای، امتحان و نمره در کار نبود، همین که سواد آموزی یک کتاب را تمام می کرد به کتاب بعدی می پرداخت. البته این امکان محدود در اختیار همه نبود و کسانی که در اطراف ایل خان زندگی می کردند و قادر بودند هزینه معلم آن را پرداخت کنند می توانستند از آن استفاده کنند. و الا بخش بسیار عظیمی از عشایر که در دامنه کوه ها و در دل دشتها و صحرا پراکند بودند نمی توانستند از سواد بهره مند شوند، هر چند در حال حاضر نیز این امکانات در دسترس همه قرار ندارد.

دوره سواد آموزی از یک تا سه سال طول می کشید که پس از این مدت سواد آموز خواندن و نوشتن می آموخت. رویهم رفته هیچ یک از علوم جدید که کوچ نشینان را در زندگی روزمره شان یاری دهد در کلاس تدریس نمی شد. هدف یاد گیری خواندن و نوشتن و گاهی هم حساب جمع و تفریق بود. این روش سنتی مطابق با فرهنگ ساده زیستی و زحمت کشی عشایر بود و بین سواد آموزان  و دیگران بیگانگی و تفاوتی به وجود نمی آورد.

با توجه به روش مرسوم بنظر می رسد که سواد آموزی در بین کوچ نشینان جنبه ضروری نداشته است. زیرا اولا برنامه درسی مطابق با سواد اموزی در سطح ملّی در همان ایام بود چون در شهر های نیز همین روش تا قبل از افتتاح مدارس جدید ، در کشور اجرا می شد و سواد برای نامه نگاری و خواندن قران و یا شاهنامه مورد استفاده بود. بنا بر این برنامه درسی دانشی که مربوط به زندگی کوچ نشینی که دامداری و کشاورزی بود در بر نداشت. ثانیا" بر خلاف امروز سواد وسیله ای برای کار آفرینی یا کار یابی نبود. از این رو در تحرک اجتماعی مردم موثر نبود. معلومات سواد آموزان محدود بود به همان موارد یاد گرفته در مکتب بود و امتیاز خاصی محسوب نمی شد و فرزندان کوچ نشینان به دلیل سواد داشتن به دنبال کار یا شغلی نبودند.

از طرفی با توجه به مشکلات کوچ نشینی و محدویت های موجود در عشایر همه مردم قشقایی دسترسی به مکتب نداشتند و قادر به بهره گیری از همین امکانات محدود  برای سواد آموزی نیز نبودند. از این رو تعداد با سوادان در میان عشایر بسیار معدود و محدود بود و به سختی می توان گفت که در هر تیره از طایفه های ایل یک نفر خواندن و نوشتن می دانست. سواد آموزی مخصوص پسرها بود و به ندرت دختران به مکتب می رفتند.

محمد حسین خان قشقایی فرزند صولت الدوله در این باره چنین نوشته است: « برای با سواد شدن، ناصرخان و ملک منصورخان و خواهرانم که بزرگتر از من بودند، یک معلم سرخانه فارسی و عربی استخدام کرده بودند. او همیشه به تدریس دختران و پسران مشغول بود و فرزندان اشخاص درجه یک پدرم نیز با ما درس می خواندند. نام معلم فارسی و عربی ما سید فخرالدین بود. سید فخرالدین همراه ایل حرکت می کرد. یک معلم زبان انگلیسی هم داشتیم که در کشور هند تحصیل کرده بود. من قبل از پنج سالگی درس نمی خواندم. اما از پنج سالگی باید به مکتب می رفتم و رفتم. از وضع مکتب خیلی چیزها به یادم مانده است. به خصوص چادرهایی که بر ای مکتب بر پا می کردند با چادرهای دیگر تفاوت داشتند.

چون ایل در حرکت بود و برای مدرسه هم اتاق و محل معینی نبود. بنا بر این معلم هم باید همراه ایل کوج می کرد. گفتم که ما یک معلم عربی و فارسی و یک معلم انگلیسی داشتیم. برای هریک از معلمان دو چادر سفید بر پا می کردند. یکی برای خدمتکارش و دیگری برای خودش. ما هر روز برای درس خواندن به این چادرها می رفتیم. روزهایی که ایل کوچ می کرد، بعد از ظهر ها مدرسه بر پا می شد. چون ایل معمولن صبح ها حرکت می کند. معلمان ایلی نبودند. اهل شیراز بودند. معلمان یک ماه و نیم از فصل پاییز و یک ماه و نیم از فصل بهار را به خانه هایشان می رفتند و مدرسه ما تعطیل می شد. رسم بر این بود که هر شاگردی برای نخستین بار به مکتب می رفت. یک سکه طلا و یک کله قند برای معلم می برد. همکلاسی های ما، خواهر ها و برادرهای ما و پسران و دختران پیشکاران پدرم بودند. در ایل پسر ها و دخترها از هم جدا نبودند و از کودکی با هم بزرگ می شدند»[3].

بنا بر نوشته ملک منصورخان فرزند صولت دیگر صولت الدوله، پدرم(صولت الدوله) چهار معلم اصلی برای تدریس به بچه های خود و سایر نزدیکان استخدام کرده بود:

۱.میرزا محمد علی خان کریمی، معلم انگلیسی که از دانشگاه علیگر هند تصدیق گرفته بود.

۲.سید فخرالدین، معلم عربی که پدرم مخصوصا او را از حجاز آورده بود.

۳.میرزا علی خان مازندرانی، معلم حساب بود. وی شخصی فوق العاده روشنفکر و با دیسپلین بود. آقای مازندی نماینده نامدار خبرگذاری آسوشیدس پرس در ایران پسر او بود.

۴-شیخ سیف الله کاظم زاده معروف به معاون، معلم فارسی بود. او و برادرش شیخ محمد حسن بسیار مورد علاقه پدرم بودند. آن ها از اهالی فیروز آباد بودند. شیخ محمد حسن کار وکالت پدرم را انجام می داد. پسر شیخ محمد حسن، دکتر حسین کاظم زاده در دوره محمد رضا شاه پهلوی وزیر علوم شد.[4]

ملک منصورخان قشقایی در رابطه با تحصیلات خودش درمدرسه چنین نوشته اند:« تا پنج سالگی اصلا فارسی نمی دانستم. فارسی را نزد معلم ها یاد گرفتم و بعدا که در تهران به مدرسه رفتم کمی فارسی خود را بهتر کردم. ولی مدرسه من کالج آمریکایی بود که خیلی در فارسی قوی نبود و بعد هم که کلاس دهم را تمام کردم به اروپا رفتم تا تحصیلاتم را ادامه دهم.[5]

وی در بخش دیگری از نوشته های خود، در مورد ورودش به مدرسه آمریکایی ها  و  ملاقاتش با دکتر جردن مدیر کالج آمریکا [6]در تهران می نویسد:« ... آن فرنگی دکتر جردن رییس مدرسه بود. او از من پرسید شما چقدر درس خوانده اید؟ گفتم پدرم یک معلم انگلیسی، یک معلم عربی، یک معلم فارسی، و یک معلم حساب آورده بود که زیر چادر در ایل به من درس داده اند، اما در عمرم مدرسه ندیده بودم، این بود که آمدم مدرسه شما را ببینم. در این میان یکی از معلمین رد می شدکه، بعد فهمیدم که شاهزاده محمد حسین میرزا فرحی بود. دکتر جردن گفت این پسر صولت الدوله است. یک امتحان فارسی از او بگیرید. شاهزاده هم کتاب گلستان سعدی را که در بغلش بود باز کرد و گفت بخوانید. همان اول گلستان بود. من کتاب را بستم و«منت خدای را عز و جل..» را از حفظ خواندم. بار دیگر وسط کتاب را باز کرد آن جا را هم از حفظ خواندم. شیخ حبیب الله معلم فارسی، ما را مجبور کرده بود که تمام کتاب گلستان را حفظ کنیم. واقعا هم تمام کتاب را حفظ بودم. سپس قدری عربی سوال کرد. گفتم من صرف و نحو را کامل می دانم و کتاب نصاب را هم حفظ هستم. گفت چه کتاب های دیگر را در ایل می خواندید؟ گفتم :شاهنامه، دیوان حافظ، کلیله و دمنه و چند کتاب دیگر.»[7] ناصر خان نیز در چنین مکتبی خواندن و نوشتن فارسی و تا حدودی زبان انگلیسی را فرا گرفت.

 

ازدواج در ایل قشقایی

تشکیل خانواده در بین ایل قشقایی؛ داشتن فرزندانی شایسته و بخصوص اولاد ذکور برای آنها اهمیت زیادی دارد، زیرا از نظر اقتصادی به عنوان یک نیروی انسانی نقشی بزرگ دارند و از نظر سیاسی و نظامی، خانواده ای که چند پسر داشته باشد، یک نیروی قدرتمندی در برابر مخالفان به حساب می آیند.  پسر در ایل قشقایی مقام و مرتبتی بـالاتر از دختـر دارد. قشـقاییها معتقدند اولاد ذکور عامل بقای انسان است و فرزند دختر متعلق به دیگران است، اما پسـر، اولاد پدر و مادر است. نود درصد ازدواج های دوم در ایل فقط به جهـت داشـتن اولاد یـا اولاد ذکور است. [8]

چون روابط جنسی در ایل با غیر از زن مشروعه عملی زشت و ننگین و گناهی بزرگ به شمار می آید در گذشته مردم ایل وظیفه شرعی خود می دانستند که تن به ازدواج دهند. به همین دلیل فحشا در عشایر تقریبا به طور مطلق ناشناخته است .اقدام به چنین عملّی بدتر از قتل محسوب میشود و متجاوزین به مجازات مرگ می رسید.ند

در ایل چه پسر و چه دختر در خانة پدر، حدود اختیاراتشان محدود است و اسـتقلال فکری و عملی کمی دارند. اما با تشکیل خانواده، پایگاه جدید برای آنها استقلال بوجود مـی آورد؛ زندگی کوچ نشینی طوری است که مرد تنها نمی تواند زندگی در ایل را اداره کند، غذا پخـتن، تهیـة نان، دوشیدن دام، مهمانداری کردن همه از کارهای زنان است. از دیگر موارد تاثیر گذار در تشکیل خانواده،اعتقاد به حفظ دودمان (روشن ماندن اجاق خانواده) است.[9] یعنی داشتن پسر.

ازدواج طبقاتی : در میان عشایر قشقایی و دیگر عشایر ایران نیز همانند همه شهر و روستا های قدیمی و سنتی ایران رسم و رسوم طبقاتی رایج و پا برجاست. یعنی جامعه عشایر به طبقات مختلف مانند خاندان ایلخانی، طبقات خان ها، کدخدا ها و عشایر معمولی طبقه بندی می شوند. این گروه ها از نظر مادی و ارتباطی با هم متفاوت هستند.   یکی از بزرگترین مشکلات در امر ازدواج، ازدواج طبقـاتی اسـت، چـون هرگروه بایستی َ اجبارا از طبقه خاص خود زن بگیرند . بنابراین در ایل قشقایی ازدواج بین طبقات تقریبا ناممکن بود. (عشایر دخترانشان را به طبقات دیگر نمی دهند و به ندرت به غریبه ها مثلا به سایر طوایف نیز دختر به شوهری نمی دهند. با ستثای طبقات بالا که برای توسعه نفوذ خود ازدواج های این چنینی را انتخاب می کنند.) مثلا دختران ایلخان قشقایی حتی به مهم ترین و بـا نفـوذ تـرین کلانترها که خارج از خاندان شاهی لو باشد، شوهر داده نمی شوند و دختران کلانتر به نوبه خود، به کدخداها شـوهر داده نمـی شود و به همین دلیل دختران طبقات بالا در ایل قشقایی عموما  و همه شانس ازدواج را ندارند و نمـی تواننـد شـوهر کننـد. ازدواج پسران طبقات بالا با دختران طبقـات پـایین نیـز بسـیار مشـکل اسـت و والـدین و خویشان راضی به این وصلت ها نمی شوند و این کار را برای خـویش مایـه ننـگ مـی داننـد و نسـبت بـه جوانانی که بر خلاف میل خانواده با دخترانی از طبقات پست ازدواج کنند با تحقیـر رفتـار کرده و گاهی حتی از خانواده طردشان می کنند.[10]. طبقات عادی طوایف هم با گروه های کاسب و هنرمند ایل وصلت نمی کنند و این طبقات را هم شأن خود نمی دانند .

محمد ناصرخان نیز به پیروی از این سنت ایلی با رودابه بی بی دختر ضرغام الدوله که عموی او بود ازدواج کرد.حاصل این ازدواج عبدالله خان، کامیزخان و هما بی بی – ایران، ناهید و فریده بی بی است.



[1] نظری علی اشرف یزدان پناه میلاد - فصلنامه فرهنگی شماره ۴۶ تابستان ۱۳۹۸ ساخت سیاسیـاجتماعی ایل و بازنمایی سازوکارهای مشروعیتبخش قدرت؛ مطالعۀ موردی ایل قشقایی-

[2] قهرمانی ابیوردی مظفر - از باورد یا ابیورد خراسان تا ابیورد یا ابلورد فارس و گفتاری دربارۀ ایلات و عشایر فارس ص ۱۸۳۰- در پاره ای از اسناد تولد وی ۱۲۸۷ ش نوشته شده است.)

 

[3] - یاد مانده ها محمد حسین قشقایی  نشر فیروزان 1385 ص 9

[4] قشقایی ملک منصورخان خاطرات ص ۳۸

[5] خاطرات ملک منصورخان قشقایی ملک منصور خان قشقایی نشر نامک - ۱۳۹۱

[6]  مدرسه آمریکایی‌ها در ابتدا به صورت مدرسه ابتدایی در سال ۱۲۷۸ خورشیدی تاسیس شد و همزمان با مدیریت دکتر جردن به دبیرستان تبدیل شد. این دبیرستان در سال ۱۳۰۱ خورشیدی به مکان کنونی خود در چهارراه کالج انتقال یافت و در آن زمان کالج آمریکایی‌ها یا کالج البرز نامیده می‌شد کالج آمریکایی ها در تهران بعدا تبدیل به دبیرستان البرز تهران شد

[7] خاطرات ملک منصور خان همان ص ۱۹۲

[8]  کیانی منوچهر سیه چادرها ،شیراز: کیان نشر - چاپ اول ۱۳۷۶-ص ۲۷۵

[9]  امان اللهی بهاروند، سکندر (1360 ) کوچ نشینی در ایران، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب

[10]  ایوانف، میخائیل سرگی یویچ  . عشایر جنوب ( عشایر فارس )، کیوان پهلوان و معصومه راد، تهران 1385: آرون .

آیا دخالت مسلحانه حزب توده با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سبب جنگ چریکی می شد؟ بخش اول

آیا دخالت مسلحانه حزب توده با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سبب جنگ چریکی می شد؟


نوشته ی: نوروز دَرداری (فولادی)

بسیار خوانده و شنیده‌ایم که چرا حزب توده به رغم برخورداری از سازمانی مخفی در ارتش شاهنشاهی، برای مقابله با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ علیه دولت دکتر محمد مصدق دست به اقدام مؤثری نزد و در مقابل کودتا ساکت و منفعل ماند؟

رهبران حزب توده در توجیه سکوت خود، معمولاً مخالفت دکتر مصدق با دخالت آنها برای مقابله با کودتا را مطرح می‌کنند؛ موضوعی که برخی مدافعان دکتر مصدق و بعضی کادرهای بریده از حزب توده، آن را نمی‌پذیرند و نهایتاً رهبران حزب را به ارتکاب «خیانت» متهم می‌کنند.

از نگاه من اما اصل این ایراد و پرسش، جای ایراد و پرسش دارد! من نمی‌دانم استعلام حزب توده از دکتر مصدق برای مقابله با کودتا و پاسخ منفی دکتر مصدق به آنها تا چه اندازه قرین واقعیت است؛ اما اگر چنین اتفاقی به واقع روی داده باشد؛ مصدق با پاسخ منفی خود، تعهد و مسوولیتی تاریخی از خود نشان داده است!

اگر فرض کنیم که دکتر مصدق به درخواست فرضی حزب توده پاسخ مثبت می‌داد و آنگاه سازمان نظامی حزب توده از مخفیگاه خود خارج می‌شد و کودتاگران را در نبردی خیابانی شکست می‌داد؛ پس از آن، چه اتفاقی می‌افتاد؟

پاسخ تقریباً روشن است. حزب توده نیروی مسلط صحنه‌ی سیاسی ایران می‌شد و دکتر مصدق عملاً به صورت نخست وزیری تحت کنترل آنها در می‌آمد! قطعاً دکتر مصدق به چنین نقشی تن نمی‌داد و اختلاف عمیق بین آنان، حزب را به سمت تعیین نخست وزیری همسو با سیاست‌های خود هدایت می‌کرد!

به نظرم کار حتی به این مسایل هم نمی‌کشید. دو سال پیش از آن تاریخ، جنگ سرد بین غرب و شرق آغاز شده بود و متحدان غربی به رهبری آمریکا و بریتانیا محال بود اجاز‌ی تسلط حزب توده به عنوان متحد شوروی را بر ایران بدهند. بنابراین به محض ورود حزب توده به صحنه، آنها حتی به بهای اشغال نظامی ایران، آن را تار و مار می‌کردند.

در این میان استالین هم مرده بود و آثار جنگ قدرت بر سر جانشینی او، هنوز بین رهبران حزب کمونیست شوروی، جریان داشت. بنابراین، خروشچف نیز آمادگی و علاقه‌ای برای دخالت در مساله‌ی خطیری چون ایران را نداشت؛ اما اگرهم می‌داشت؛ بحرانی بسیار خطرناک‌تر از بحران موشکی کوبا بین دو طرف بروز می‌کرد که قربانی اصلی آن ایران بود.

با این حساب، همه‌ی بحث‌های مربوط به مذمت بی تحرکی حزب توده در برابر کودتای ۲۸ مرداد، باطل است! به گمان من، اگر حزب توده یک کار درست در تاریخ خود کرده باشد؛ همان عدم ورودش به صحنه‌ی وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد است![1]

طرح  آمریکا برای استقرار پایگاه های چریکی در ایران به کمک عشایر قشقایی ها

 دو تن از برادران قشقایی محمد حسین خان و خسرو خان در تاریخ ، ۲۵ ژوئن ۱۹۵۱.( تاریخ - ۴ تیرماه ۱۳۳۰ ) برای دیداری وارد واشتگتن آمریکا رفته بودند. ضمنا در همین ایام سفر برادران قشقایی به آمریکا طرح (سی آی ا)  برای بررسی و آماده سازی و فراهم کردن یک برنامه برای جنگ های چریکی در میان عشایر ایران به خصوص توسط قشقاییان در آمریکا تحت بررسی و مطالعه و گفتگو قرار گرفت که پاره ای از اسناد منتشر شده در این رابطه نشان داده می شوند:

اسناد منتشره سازمان «سی آی ا» « به عنوان بخشی از برنامه صیانت از ایران برای دوری از کمونیزم و شوروی برنامه داشتند که یک گروه چریکی را سازمان دهی و آماده کنند که  تا در صورتی که حزب توده  از هرج و مرج موجود در ایران بهره برداری  کرده و قدرت را به دست گرفتند با آنان به مبارزه برخیزد و در اسناد منتشر شده نکاتی در این مورد به شرح زیر دیده می شود:

«فوق العاده محرمانه – اطلاعات امنیتی - وزارت امورخارجه واشنگنون – دی –سی

تاریخ ۲۰ مارچ ۱۹۵۳(۲۹ اسفند ۱۳۳۱)

موضوع: اولین گزارش پیشرفت : در رابطه با پاراگراف ۵- الف از ان اس سی-(سیاست آمریکا در مورد شرایط موجود ایران)

....بند ای (E)در صفحه شش: عملّیات سیاسی ویژه:

1-      در حال حاضر سیا یک انباری از مهمات، اسلحه سبک و مواد منفرجه  در قرارگاه نیروی هوایی خود در تریپولی(لیبی) دارد.این مهمات برای یک گروه پارتیزانی هزار نفره برای یک مدت شش ماهه کفایت می کند.در صورت نیاز مواد لازم برای تجهیز چهار هزار نفر( در مکانی های نیوجرسی، اسماعیلیه در کانال سوئز و تریپولی) در دست می باشد و وجود دارد. سازمان سیا، در نظر دارد که اقدامات لازم را برای تهیه، وسایل تغذیه و پوشاک و سایر امکانات را هم فراهم کند.بررسی و برآوردهای ضروری برای این برنامه در دست تهیه است.

2-      در عرض سه تا چهار هفته می توان این تدارکات را با وسایل هوایی و دریایی به برخی از عشایر قوی در جنوب ایران (به ویژه ایل قشقایی) که در صورت کودتای ( حزب توده) آماده همکاری  و مقاومت در برابر آنان هستند، قرار داد. به دلایل امنیتی و سیاسی این برنامه، هیچ گونه  اقدامی برای تماس و مطلع کردن  مقامات رسمی ایران صورت نگرفته است.

سازمان سی آی ا- قراردادی با رهبران ایل قشقایی در جنوب ایران  دارد. که یک مخفیگاه امنی برای اداره امور چریکی ایجاد نماید. و از این طریق بتواند  با استقرار مامورین اطلاعاتی در آن ارتباط و هدایت و تهیه امکانات پارتیزانی را در اختیار گروه های چریکی قرار دهد.(برآورد بیست هزار ) به چهار نفر ازاعضای یکی از گروه ها، آموزش لازم توسط سازمان سیا، برای ارتباطات رادیو  داده شده است. شرایط در جنوب ایران، رفتار و کردار ارتشیان ایران و ایلات همجوار،وضعیت دولت اشغال کننده یادولت در مهاجرت،عکس العمل عشایر مورد نظرو حدود حمایت ما  و خواست و توانایی ایل برای اقدامات مقاومتی در زمان اشغال ایران توسط حزب توده قابل تامل و تعمق است.

در حال حاضر سازمان سیا ده نفر از افراد بومی  را برای کاربری رادیو در نقاط مختلف ایران مجهز کرده ایم که سازمان سیا  به هنگام ضرورت می تواند با آن ها تماس رادیویی داشته باشد. سایر افراد نیز در حال آموزش هستند.»  [2]

امضاء کننده این گزارش – والتر بی اسمیت معاون وزارت امورخارجه است. گیرنده آن دبیر امنیت ملّی آمریکا .

در هیچ یک از نوشته ها و مصاحبه های رهبران قشقایی سخنی در این زمینه سخنی گفته و یا نوشته نشده است آیا آن ها از این طرح با خبر بوده اند یا نه ؟ معلوم نیست. این گزارش که صفحه هفت آن در این بخش چاپ شده است، در تاریخ ۲۹ اسفند سال ۱۳۳۱ یعنی پنج ماه قبل از کودتا ی ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ است. بر اساس روزنوشت های محمّد ناصر قشقایی وی به دستور جبهه ملّی ایران در دهم اسفند ماه ۱۳۳۱ به میان ایل رفته بود.

****

سند ردیف ۳۸ تهیه شده برای یادداشت جهت ضبط در بایگانی -

واشنگتن، بدون تاریخ.

در ایران راه اندازی یک شورش عشایر ی که  توسط قشقایی ها رهبری شود مورد نظر است. هر چند که آنان یک موضع ضد انگلیسی دارند،  اما توافق و مشارکت انگلستان در این برنامه (شورش) ضروری است. اما در این صورت ممکن است که شوروی ها از معاهده امنیتی سال ۱۹۲۱ خود(برای حمله به ایران -م) استفاده نماید. [3].

قشقایی ها به طورمحرمانه علاءم کرده اند که به هیچ وجه یک دولتی که با مشارکت حزب کمونیست توده را در ایران تحمل نخواهند کرد و این مراتب را رسما به (صاحبان قدرت) در اروپا مطرح خواهند کرد.این بدان معنی است که قیام ممکن است به جای یک شورش داخلی یک وضعیت تجزیه طلبانه داشته باشد. آنها (قشقایی ها) ادعا می کنند که به تنهایی می توانند ارتش ایران را شکست دهند، اگر از طرف آذربایجان و بارزانی (کردستان )حمایت شوند. اگر اتحاد شوروی دخالت کند شرایط آن ها ناامید کننده خواهد بود اما تا انتها به مبارزه ادامه خواهند داد.

یاد آوری می شود که در سال ۱۹۴۶(۱۳۲۵ش) قشقایی ها در یک رو در رویی با ارتش ایران یک هنگ را شکست داده و آن ها را خلع صلاح نموده و شهر شیراز را محاصره کردند.صلح و سازش بین آن ها و دولت از طریق مذاکره و مصالحه به دست آمد.

عشایر قشقایی دارای جمعیتی حدود ۳۰۰،۰۰۰ نفر مقتدر هستند که بسیار سازمان یافته و یک پارچه برای نبردها نامنظم می باشند.دستاورد چنین شورشی ممکن است دردسر آفرین باشد. قشقایی ها اهل بلوف زدن نبوده و بسیار متعهد و مصمم هستند.[4]    

این یادداشت پیوست به یک نامه به تاریخ ۶ ژوئیه از لوسیوس D.Battle، Special Assistant دستیار مخصوص از وزیر امور خارجه، به دبیرخانه اجرایی متصل شده است، که در آن آمده است: "جان والی معاون وزیر امور خارجه امروز با معاون وزیران موافقت کرد. او گفت که او اخیرا برخی از گروه های مورد علاقه خود را به طور غیرمستقیم مورد توجه قرار داده است. امیدوار است که به زودی از سرنوشت جنگ و جنگ جهانی دوری کند. آیا می توان این اطلاعات را برای آقای مک گری فرستاد؟ "

۳۷۶ / ۴۲۸-S / ۸۰۰۲۲

-       طرح کلی پروژه آماده شده در آژانس مرکزی

واشنگتن، ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۱.پروژه [کمتر از ۱ خط  افشاء نشده است]

سند ردیف ۴۰ - طرح کلی پروژه تهیه شده در سازمان مرکزی اطلاعات

واشنگتن، ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۱.

پروژه [کمتر از ۱ خط منتشر نشده است]

 هدف: نفوذ به مناطق عشایری , به طور کلی، و به طور خاص جنوب غربی ایران، که  برای مدت طولانی  مشکلی در بخش سیاست گذاری وزارت امورخارجه(OPC) بوده است. ایل قشقایی از قوی ترین ایلات در منطقه جنوب غربی ایران است . این ناحیه مناسب ترین منطقه برای ایجاد پایگاه جنگ و گریز و نبردهای چریکی است.

به دلیل حساسیت منطقه برای دولت(ایران)، سفر و دستیابی افراد بیگانه به این دیار توسط دولت محدود وممنوع بوده است.این محدودیت دولتی سبب شده است که دسترسی ما برای تهیه اطلاعات و شناخت منطقه کار مشکلی شده و نتوانسته ایم آگاهی لازم برای شناسایی این منطقه برای (OPC) بخش سیاست گذاری تهیه نماییم.

و ایجاد خانه های امن و تامین تدارکات لازم از طریق خلیج فارس و  استخدام و به کارگیری نیروهای هدف این برنامه : شناخت و نفوذ در منطقه جنوب غربی ایران است برای بررسی و استقرار یک برنامه پارتیزانی) جنگ و گریز و تشکیل پایگاهی برای فرودآمدن،تهیه و تعیین مسیر ها ورودی برای خرابکاری

محلی برای فعالیت های چریکی میباشد.[5]   

سند ردیف ۱۲۰ روابط خارجی، ۱۹۵۴-۱۹۵۴، ایران، ۱۹۵۱-۱۹۵۴

در طرح پیشنهادی در حال حاضر تعدادی از عوامل ترکیب شده اند که   برای OPC (دفتر هماهنگی سیاستگذاری) فرصتی برای نفوذ به منطقه مورد بحث(در میان عشایر قشقایی) را  فراهم می کند.  آنها عبارتند از: [۷ سطر و نیم در این بخش حذف شده اند) به علاوه . [۲ پاراگراف (۲۲ خط) رمزگشایی نشده است}

مزایای مورد استفاده  OPC(دفتر هماهنگی سیاستگذاری)  از اجرای این پروژه عبارتند از:

قرار دادن عوامل OPC در داخل ناحیه قابل دسترسی؛

- امکان بررسی و ارزیابی ارزش بالقوه نیروی عشایر ای توسط OPC در امور چریکی وفعالیت های جنگی؛

- امکان برای ایجاد شبکه های(پارتیزانی) فرار و تخریب، خانه های امن و نواحی فرودآمدن؛

- به علاوه دست دادن فرصت مناسب برای ایجاد و پیشرفت روابط خوب میان خاندان قشقایی و قبایل و ایالات متحده به عنوان وسیله ای برای تضمین همکاری قشقایی در صورت حمله شوروی یا ایجاد یک دولت وابسته در تهران.

۴. خطرات این طرح [یک سطر و نیم افشاء نشده است] اعتقاد بر این است که خطر و زیان زیادی از این طرح در حداقل است و به نظر می رسد که مزایای ذکر شده در بالا ریسک کمی داشته و هزینه و ریسک آن را برای OPC   قابل قبول و توجیح می باشد.  از آنجایی که قشقایی اهداکنندگان مستقیم این پروژه است، احتمال این که آنها  منابع مالی لازم را تامین نمایند بسیار دور از دسترس است.

۵. وضعیت فعلی [۱ پاراگراف (۷ خط) رمزگشایی و منتشر نشده است]

 ۶. اطلاعات بودجه (۲۵ خط) افشا و منتشر نشده] [این بخش جزئیات اضافی مربوط به بودجه پروژه است.]

منبع:آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای DDI، وظیفه ۳۳R۰۰۶۰۱A، جعبه ۱۷، پوشه ۴، شورای امنیت ملّی ۱۰۷ سری. فوق سری. طراحی شده توسط روزولت و با نام [نام منتشر نشده است}. امضایی از طرف Wisner موافقت شده است. این یادداشت به یک یادداشت از روزولت به ویسنر، در تاریخ ۹ اکتبر، مندرج شده است: "به همین منظور برای ارتباط با رئیس جمهور، با استفاده از جلسه امنیت ملّی در جلسه فردا برای تحولات اخیر در عملّیات OPC در ایران، پیوست شده است."

 

فوریه ۱۹۵۱ - فوریه ۱۹۵۲ - ۱۳۹

سند ردیف  ۴۸. یادداشت برای ثبت(سابقه)- ۱

واشنگتن، ۹ اکتبر ۱۹۵۱.(۱۶ مهر ۱۳۳۰)

عملّیات در ایران

۱. سیا بر بحران سیاسی فوری در ایران که می بایست از راه دیپلماسی حل و فصل شوند نمی تواند اثر گذار باشد.

مأموریت اصلی ما مقابله با فعالیت های حزب کمونیست توده در ایران و بیدار کردن و توجه دادن مقامات ایرانی  به این خطرات کمونیسم باز می گردد. فعالیت های این بخش ها در ماه اوت(۱۹۵۱) با موفقیت چشمگیری همراه بود. در ماه سپتامبر، زمانی که حزب توده به طور عمده غیرفعال بود، عوامل ما بر برنامه ریزی عملّیات گسترش یافته تمرکز کردند و تاکید بر برنامه های اطلاعاتی و توانایی های حزب توده را فراهم آوردند.چنانچه این بحران های فوری حل و مرتفع شوند، ما می توانیم به آزار و مانع سازی ادامه دهیم و در نهایت فعالیت های کمونیستی را در ایران خنثی کنیم.

در چارچوب و با توجه به مأموریت اصلی ما، فعالیت های ما عبارتند از:

الف. [پنج خط طبقه بندی شده باقی مانده است] این مقامات با عوامل ما همکاری می کنند که به نوبه خود، از طریق نفوذ در حزب توده، برنامه و اقدامات حزب را به پلیس اطلاع می دهند. . ما موفق شده ایم نفوذ و اعتبار حزب کمونیست را در میان عناصر کارگری در کارخانه مهم دخانیات تهران تنزل دهیم و تسلط حزب را در میان کارگران اصفهان شکست دهیم.

همانطور که عملّیات ما در طول ماه رمضان نشان داده شده است، روحانیت ایرانی یک ابزار مهم ضد کمونیست است. بر این اساس، رهبران مذهبی در طول ماه مقدس محرم (اکتبر) برای هدایت احساس مردم علیه توده بسیج شده اند. علاوه بر این، یک کتاب تبلیغاتی "سیاه" (به نام حمله شوروی علیه اسلام) نوشته شده، منتشر شده و در حال پخش است. تظاهرات ضد تظاهرات حزب توده نیز در ماه اکتبر برگزار شد.

 ب. برنامه هزینه های جنگ روانی ما گسترش یافته و این هزینه ها شامل:(کمتر از یک سطر همچنان محرمانه باقی است) و برای خرید نسخه های چاپی و ایجاد یک تأسیسات چاپی [۳ خط از طبقه بندی رها نشده] است.

 ج سازماندهی فعالیت های پشتیبانی محرمانه پیشرفت داشته است. جلسات مقدماتی با دولت بریتانیا در زمینه برنامه ریزی(پارتیزانی) تعقیب و گریز ، تخریب، تخریب و عموم فعالیت های پشتیبانی بر گذار شده است.

بررسی های میدانی توسط هوا و زمین  E & E )) (روش جنگ و گریز Evasion and Escape) صورت گرفته است. ما با رهبران پر نفوذ عشایر قشقایی در جنوب غربی در تماس و ارتباط بوده ایم و به ما اطمینان رسمی داده اند که در زمینه درگیری های چریکی( جنگ و گریز) به ما در  تهیه ، تدارک و انتقال اطلاعات در این زمینه همچنین تشکیل نیروهای مقاومت کمک خواهند کرد.ما اکنون در صدد استقرار افراد آمریکایی در ناحیه این عشایر هستیم.

ج) یک بند شامل سه سطر افشاء و منتشر نشده است[6]

 

۲۳۸ روابط خارجی، ۱۹۵۴-۱۹۵۴، ایران، ۱۹۵۱-۱۹۵۴

سند ردیف ۷۴ یادداشت برای ضبط ۱

واشنگتن، ۲۱ مه ۱۹۵۲.(۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۱)

موضوع: مصاحبه با  آقایان قشقایی به تاریخ بیستم ماه می ۱۹۵۲ برابر با ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۱

بنا به  درخواست سناتور ایالتی - دیوید ون الستین -David van Alstyne از نیوجرسی، من با آقای ناصر قشقایی و عبدالله قشقایی ملاقات کردم.  مطلع بودم که ما نباید در مورد نفت صحبت می کردیم.  اما مصاحبه به منظور کسب اطلاع در باره مواردی بود که قشقایی در ارتش ایران به عنوان خطر مطرح می کردند بود.در این مصاحبه آقای قشقایی اظهار داشت که من می ترسم که اگر درگیری صورت گیرد شرایطی پیش خواهد آمد که بسیاری از تجهیزات ارتش ایران به دست دشمنان ما یعنی روس بیفتد. به باور آن ها بسیاری از افسران جوان ارتش ایران دارای تمایلات کمونیستی هستند و در درگیریها برای کشور مبارزه نخواهند کرد.این افسران بسیاری از سربازان را گمراه کرده اند و بنا براین ضرورتی ندارد که اسلحه های آمریکایی در اختیار آنان قرار داده شود.

آن ها از روحیه دلاوری جنگجویان قشقایی سخن گفته و از جلب حمایت سایر اقوام عشایری در حمایت آن ها تاکید داشتند که همه این گروه ها در راه منافع کشور در برابر هر مهاجمی آماده  فداکاری خواهند بود. هشدار ویژه آنان چنین بود که به مسئولین نظامی یادآوری شود که در تهیه و تحویل اسلحه در ایران مراقب باشند که چه نوع اسلحه ای و در اختیار چه کسانی قرار می دهند باشند. و از افتادن این اسلحه ها در دست افراد ناباب اجتناب کنند.

یک سوال دیگری که مطرح کردند این بود که روش عملّیات و ماموریت نظامی ما در ایران چگونه خواهد بود؟ آن ها گفتند که افراد ماموری که میزنشین های اداری در تهران هستند و غالبا با کسانی سخن می گویند که به زبان انگلیسی آشنا هستند و تعدادشان محدود است بنا بر این آن ها با مردم جامعه ایرانی تماس ندارند و قادر نیستند که عواطف و احساسات مردم ایران را درک کرده و ارزیابی درستی داشته باشند. اگر آن ها بتوانند با مردم و افراد بیشتری در سطح کشور در تماس باشند می توانند خطرات روش فعلی ماموریت را شناسایی کرده و آگاهی بهتری داشته باشند.



[1] کودتای ۲۸ مرداد و نقش حزب توده | احمد زیدآبادی - ۲۸ مرداد ۱۳۹۷

 [2] اسناد منتشر شده توسط دولت آمریکا –در رابطه با کودتای  28 مرداد بر گرفته از :

 https://nsarchive.gwu.edu/NSAEBB/NSAEBB126/iran530320.pdf

[3] بر اساس فصل ششم این قرار دادبین ایران و روسیه: طرفین معظمتین متعاهدتین موافقت حاصل کردند که هر گاه ممالک ثالثی بخواهند به وسیله دخالت مسلحه سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد روسیه قرار دهند و اگر ضمناً خطری سرحدات دولت جمهوری اتحادی شوروی روسیه خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدام‌های لازم نظامی را به عمل آورد دولت شوروی روسیه متعهد است که پس از رفع خطر بلادرنگ قشون خود را از حدود ایران خارج نماید.

[4] منبع: آرشیو ملّی، RG 59، فایلهای مرکزی 1950-1954، 788.00 / 7-651. راز. جان والی از اداره امور اروپا، سفیر سابق ایران، تهیه شده است

 

[5] منبع ۱: آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای DDO، Job 58-00070R، جعبه 12، پوشه 496، طرح عملّیاتی عملّیات OPC، رول 96. رمز بالا. با توجه به یک یادداشت پیوست این طرح توسط( انتشار نام مجاز نشده است) تهیه شده و توسط مقام جانشین سازمان ADPC(نام وی نیز فاش نشده است) در دوم آگست تصویب شده و آقای ویزنرWisner

در ۶ آگست با نوشتن این متن:تصویب شد مشروط بر این که این مصوبه از مبلغ (میزان آن افشاء نشده است) بالاتر نرود به علاوه باید بررسی به تصویب PRC (بخش بررسی سیاست گذاری ها) برسد."

۲.شورای امنیت ملّی مدیریت ۱۰/۲ به تاریخ ۱۸ ژوین ۱۹۴۸.اجرای برنامه را به صورت محرمانه تصویب کرده است و در انتشارات روابط خارجی سالهای ۱۹۴۵-۱۹۵۰.راه اندازی فعالیت های اطلاعاتی صفحات ۷۱۳-۷۱۵(سند ۲۹۳) 

 

 

[6] منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایلهای DDI، وظیفه 33R00601A، جعبه 17، پوشه 4، شورای امنیت ملّی 107 سری. فوق سری. طراحی شده توسط روزولت و با نام [نام افشاء نشده است] از طرف Wisner تایید شده است. این یادداشت به یک یادداشت از  طرف روزولت به ویسنر، به تاریخ 9 اکتبر، ارجاع شده است: "با استفاده از این پیوست برای ارتباط با رئیس جمهور، با استفاده از یادداشت طرح موضوع ایران در شورای امنیت ملّی، در جلسه فردا برای بررسی تحولات اخیر در عملّیات OPC در ایران پیوست شده است."

 

سرگذشت زندگی سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - ایلخان قشقایی - بخش دوم

نوشته نوروز دَرداری (فولادی)



 

فصل اول: دوران جوانی و همکاری محمد ناصر خان با پدر

 

 

شناختی از قوم قشقایی

محمد ناصرخان صولت قشقایی که بیشتر به نام ناصرخان قشقایی شهرت دارد همانند پدرش اسماعیل خان صولت الدوله و اجدادش در جایگاه «ایلخان » رهبری ایل ترک زبان قشقایی در فارس را از نیاکان خود به ارث برده بود. وی  در این جایگاه رییس ، مدیر،  قاضی، نماینده و مالیات بگیر دولت در ایل و نماینده مردم ایل نشین قشقایی در برابر دولت و به طور کلی همه کاره این کنفدراسیون ایلی در جنوب ایران زمین بود.  وی در سرزمین وسیعی در جنوب ایران در استان های اصفهان، فارس، بنادر و کوهگیلویه و بویراحمدی و در میان عشایر آن  منطقه نفوذ و قدرت داشت.

ایل قشقایی از دوران گذشته تا کنون به صورت یک کنفدراسیون (ایل بزرگ) اداره می شده است. این ایل بزرگ(کنفدراسیون) قشقایی متشکل از ایلات مختلف از مردم ترک زبان است که زندگی کوچ‌روی و کوچ‌نشینی دارند این قوم برای ادامه زندگی خود و دام‌هایشان در تمام قرون گذشته با اقوام دیگر و به‌خصوص حکام منطقه ای در کشمکش  و چالش بوده اند.

تا چند دهه پیش دانستنی‌های ما در باره گذشته دور و پیشینه این مردم بسیاراندک و غیر مستند بوده است. به درستی معلوم نبود که ترکان قشقایی چه گذشته ای داشته و در کدام سرزمین‌ها می‌زیسته‌اند و چه حوادثی را پشت سر نهاده‌اند. اغلب نوشته‌ها در مورد تاریخ این قوم با حدس و گمان مورخین همراه بوده است. اما در دهه های ۱۹۵۰-۱۹۶۰م کشفیاتی توسط باستان شناسان غربی در کشور ترکیه صورت گرفته و اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد مردم قشقا، در دوران هزاره دوم پیش از میلاد در قرن های پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد مسیح در شمال شرقی آناتولی و در ساحل جنوبی دریای سیاه در «سرزمینی که به نام ساکنین اولیه آن دیار « بنام سرزمین حاطی» « Land of the Hatti» معروف بود.  زندگی نیمه عشایری و اقامت داشته‌اند.. این کشفیات باستان شناسی در رابطه با گذشته های دور  در رابطه با کشور و یک امپراتوری باستانی به نام هیَتی صورت گرفته است .  تا پیش از کشف این اسناد از مردم هیَتی تنها در تورات   نامی برده شده و این سرزمین در نوشته های تاریخی جهان به نام سرزمین گمشده معروف بود. چون که نامش تنها در تورات بود ولی محل و جایگاهش در جغرافیای جهان نا مشخص بود.

در کاوش های باستان شناسی که در دهه ۱۹۵۰-۹۶۰  درناحیه آناتولی (آسیای صغیر) صورت گرفته ، اسناد مدارکی از دوران امپراتوری هیَتی ها به دست آمده است. این مدارک کشف شده شامل: پیمان‌نامه، مکاتبات اداری، نیایش‌ها و مراسم مذهبی و پیش‌گویی‌ها و همچنین نوشته‌های تاریخی دیگری از پادشاهان هیَتی است، که تاریخ تمدن گمشده هیَتی ها  را روشن ساخته  که این امپراتوری در آسیای صغیر (آتاتولی) بوده است.  پس از سقوط این امپراتوی حکومت لیدی و یا لیدیه  جایگزین این دولت شده است که در تاریخ ایران همزمان با دوره ماد و هخامنشی می باشد و این حکومت لیدی یکی از دولت های  ثروتمند زمان  خود بوده است.

در اسناد و مدارک کشف شده در رابطه با تاریخ دولت هیَتی یک بخشی از گذشته باستانی قوم قشقا را  که همراه  و همدوره این امپراتوری بوده نیز به دست آمده است و این مدارک نشان می دهد که قوم قشقایی با این امپراتوری هم مرز و هم منطقه و در روابطشان  همواره کشمکش و نزاع  بر قرار بوده است و سر انجام قوم قشقایی در سقوط این امپراتوری بزرگ زمان- نیز سهیم  و دخیل بوده نقشی اساسی داشته است. 

به موجب این اسناد قوم قشقا از اولین ساکنان ناحیه آسیای صغیر  در ترکیه فعلی بوده است.  نام قشقا  برای نخستین باردر سندی مربوط به سالهای ۱۵۶۰-۱۵۹۰ قبل از میلاد(بیش از سه هزار و ششصد سال قبل) در زمان یکی از شاهان  هیَتی به اسم هانتیلی اول( Hantili I)  نشان داده شده است. در این سند شرح نبرد قوم قشقا با این پادشاه  درج گردیده و نوشته شده که قشقایی ها توانستند شهر مذهبی نریک  Nerik) ) را  که از شهرهای تحت حکومت هیَتی بود تصرف نموده و به مدت دو قرن آن را در اختیار خود داشته باشند.»[1] بر اساس این سند، بخشی از قوم قشقایی علاوه بر کوچ نشینی در این دیار احتمالا دارای زندگی شهر نشینی نیز بوده اند که توانسته اند  این شهر بزرگ مذهبی آن زمان را  تسخیر و تصاحب و اداره کنند.          

به موجب این یافته ها، حوزه قلمرو قوم قشقایی در دیار  هیَتی، در جنوب دریای سیاه؛ از دهانه «هالیس» (قزل ایرماق فعلی) و بخش هایی در غرب آن تا بالای حوزه رود فرات، در غرب (ارزن جان امروزی ترکیه) که شامل مناطق کناره رودخانه‌های (ایریس ـ Iris) مانند (یاشیل ایرماق) و رود گِرِگ، گِیل گَل و کَلکِیت بود، ادامه داشته است. این بخش از آناتولی در تاریخ  ایران به نام آسیای صغیر شهرت دارد.آسیای صغیردر زمان کوروش کبیر  و دولت ساسانی بخشی از ایران بزرگ بوده است.

یکی از باستانشناس معروف آلمانی به نام اینر فون شولر Einar von Schuler   که خود شخصا در کاوش های باستان شناسی ترکیه  حضور و  شرکت داشته است با استفاده از اصل و ترجمه این مدارک باستانی کتاب کاملّی به نام «Die Kaschkäer  » (قشقایها)-  تدوین و در سال ۱۹۶۵ م (۱۳۴۴ش) منتشر کرده است.  در نوشته های  این کتاب مدارک به دست آمده  در کاوش های باستانی آناتولی به ، فصل‌های گوناگون تاریخی از جمله سازمان سیاسی، اقتصادی، دین و علم اللغات، و نام‌های «قشقا»یی و ... تقسیمبندی و به قلم کشیده شده اند  .در این کتاب ، تاریخ ایل قشقایی در یک دوره چند قرنی  در کنار دولت هیَتی نگارش یافته و روابط آن را با دولت هیَتی منعکس می کند. از جمله در این کتاب می خوانیم که:

 «قوم قشقا  به آلمانی «Kaschkäer»، به انگلیسی «kašKa و gašGa» و همچنین به زبان مصری «Gašgeš, Keschkesch, Keškeš Gaschgesch» گفته و نوشته می‌شود. این قوم در دوران حکومت و حیات دولت هیتّی در شمال آناتولی (ترکیه فعلی ـ م) در کنار دولت هیَتی در جنوب دریای سیاه به صورت نیمه عشایری زندگی می کردند.

کتاب قشقایی ها

 حوزه‌ی سکونت قشقاها منطقه  باستانی به نام «پافالا گونیا ـ Paphlagonia»در این دیار بوده است. این سرزمین در دامنه مناطق کوهستانی آسیای صغیر می باشد که ۲۴۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد بین آنکارا و دریای سیاه قرار گرفته است. و  در حال حاضر جزو استان‌های «چانکیری ـ Çankırı » و «قاراباغ ـ Karabük» ترکیه می باشد.

اسناد و منابع، به دست آمده در آناتولی شمالی ، مربوط به قرن چهارده پیش از میلاد(۳۶۰۰ سال پیش) می‌باشند. برخی از پژوهشگران بر این باور هستند که قوم قشقا، از مردم بومی و اصلی در همین سرزمین (آناتولی) بوده  و در همین جا سکونت و زندگی می‌کردند و از صاحبان اولیه و ساکن باستانی این دیار    بوده اند.

این نظریه با توجه  به  این که برخی از نام‌های مربوط  و مصطلح در زبان قوم قشقا  که در این اکتشافات به دست آمده اند  کاملا  با اسم هایی که در دوره های پیش از آن نیز در همین منطقه آناتولی معمول و  مورد استفاده، در همین دیار بوده است مشابه و همانند و یکی هستند،  درست و منطقی به نظر می رسددر این صورت این امرحاکی از آن است که سابقه سکونت قوم قشقا  بسیار طولانی تر از  زمان مندرج در این اسناد کشف شده  در آناتولی است یعنی به قبل از قرن چهاردهم پیش از میلاد می رسد.

اسنادی که به دست آمده، بیشتر به یادمانده  و نوشته هایی از حاکمان و مربوط به دوران حکومت  پادشاهان کشور «هیتّی» است. بنا بر این ما با توجه به این آگاهی‌ها و اسناد کشف شده است که می‌توانیم با اطمینان اعلام کنیم که حکومت هیتّی در این دیار  آناتولی (ترکیه فعلی) مستقر بوده و این نواحی  در تصرف آن دولت بوده است. و قشقایی‌ها به صورت قومی نیمهعشایری در دسته‌هایی به صورت متفرق و جداگانه در بخشهایی از این سرزمین زندگی می‌کرده‌اند. و  با دولت هیَتی در کش مکش مدام بوده اند. در آن دوره  قوم قشقا حداقل به ۹ گروه (ایل) تقسیم می‌شده است.[2]

 

سرزمین قشقایی ها در کنار دریای سیاه در آسیای صغیر(آناتولی – ترکیه)

 

به علاوه نام قوم قشقایی در اسناد باستانی معتبر دیگر کشورهای منطقه  نیز ثبت شده است. از جمله در مدارک به دست آمده از کشور معروف آشور[3].

قرن یازدهم پیش از میلاد دوران اعتلای حکومت آشور بوده است. تیگلت پیلسر یکم (تیغلا بلاصر) Tiglath – Pileser» ) در سال ۱۱۱۵ پ.م.  بر تخت سلطنت کشور باستانی آشور نشست . در آن زمان پادشاه تیگلت پیلسر یکم بابل را تصرف کرد و بعد از این تصرف آشور، کشور بابل برای مدتی مدید از زُمره دول بزرگ خارج شد. و بعد از آن دولت آشور  در سال ۱۱۰۰ پ.م.  در جنگی بر امپراتوری بزرگ هیَتی ها پیروز شد. و آن را در گروه سرزمین های تحت تسلط خود درآورد.

پنجاه سال قبل از این که «تیگلت پیلسر به سلطنت برسد یعنی در حوالی سال ۱۱۶۵ قبل از میلاد، قبیله‌ی موشکی - Mushki، (این لقب در میان آشوریان برای قبیله‌ی «تراکو ـ فریغیان Thraco-Phrygian به کار برده می‌شد) که در سراسر حوزه‌ی علیای فرات و تا کناره‌های رود آرسانیاس (به ترکی مرات نام دارد) در دامنه‌ی کوه‌های آرارات که در اختیار کشورهای «آلزی» و «پرولومزی» بود، پراکنده شده بودند [4]

هم‌زمان قوم «قشقا» و آورامان نیز حوزه‌ی نشیمن خود را  در اناتولی تا حوزه‌ی فرات گسترش داده بودند. باید توجه داشت که به کار گیری اصطلاح «قشقا» یک کاربرد عمومی است، اما در برخی از کتیبه‌های   « تیگلت پیلسر (تیغلا بلاصر) Tiglath - pileser»[5] اول، از قوم «قشقا»  به عنوان یکی از گروه‌های هیتی‌ها یاد شده و سپس از آن‌ها به صورت اقوام قشقای «آپشالی ـ Apeshlaians» نام برده است. این اقوام آپشالی در اسناد مربوط به کشور هیتّی‌ها  تاکنون شناخته نشده است و نامی از آن‌ها  در اسناد این دولت دیده نمی شود.»[6] این احتمال هست که نام قوم قشقایی به دلیل کوچ و جا به جایی از یک ناحیه در آناتولی به منطقه دیگری مهاجرت کرده اند و یا بخشی از آنان در این جا به جایی شرکت داشته اند به همین سبب به نام های متفاوتی شهرت  یافت و در یاد داشت ها به شهرت متفاوتی معرفی شده اند.

نویسنده روسی – سیریل تومانوف( Toumanoff, Cyril ) در مطالعات خود در مورد تاریخ مسیحیت قفقاز می نویسد:« طیق اسناد بر جای مانده از آشوریان یک گروه از قوم قشقایی احتمالا از شمال به سوی شرق حرکت کرده و به قفقاز رفته اند. در قفقاز با  کولخیس ها [7]یا (زِن) ها در آمیخته و یک  حکومتی به نام کولخا  که آرارات  گفته می شد تشکیل دادند،بعدا این حکومت  بنام کولخیس یونان معروف شد. بخش دیگری از قوم قشقا  احتمالا در قرن هشتم قبل از میلاد در کاپادوکیه [8] دولتی تشکیل دادند که زیر نظر آشوری ها بود و بر بخشی از آناتولی(آسیای صغیر ) فرمان می راند.[9] با توجه به این مدارک و سوابق تاریخی قوم قشقایی دارای یک گذشته تاریخی بیش از سه هزار و ششصد ساله می باشد.[10]

 

قوم قشقایی در ایران زمین

درمورد زمان حضور و ورود قوم قشقایی به  ایران سند مشخص و گویا و دقیقی در دست نیست. ولی پاره ای از اسناد موجود نشان می دهد که قوم قشقایی از قرن ها پیش در ایران به ویژه در فارس حضور فعال داشته اند. از جمله:

-           در روستای ساران بالا  در شهرستان سپیدان (اردکان) در استان فارس وقف نامه ای بدست آمده است که تاریخ آن مربوط به سال ۷۰۱ ه ق(برابر با سال ۶۸۰ شمسی) است . در بخشی از این وقف نامه نام ایلات و تیره های عشایر فارس ذکر شده از جمله: کردان[11] چهار دانگه، کردان قراچه، کردان ارشلو و کردان قشغایی(قشقایی ) آمده است.[12] بر اساس این سند مردم قشقایی بیش از هفتصد سال است که در فارس حضور دارند. حال از چه زمانی و از چه طریق به ایران آمده اند و  در این دیار ساکن شده اند نامعلوم است.

وقف نامه مربوط به قشقایی

-          قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در یک کتاب در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی،است که رویدادهایی از سال ۸۵۷-۸۵۵ هجری(۸۳۱ تا ۸۳۳ شمسی) را بازگو کرده است. و در این کتاب، در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم[13] در شیراز در وقایع سال ۷۹۸ ه ق( ۷۷۴ ش) اینطور نوشته است:

بای قرا[14] چون به حوالی شیراز رسید سلطان ابراهیم لشگر بیرون آورده مصاف دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد.[15]" این واقعه مربوط به سال ۷۹۸ هجری قمری (۷۷۴شمسی ) است.

و در نوشته های مورخین معاصر نیز هر کس بر اساس برداشت خود، در این مورد حدس و گمان هایی زده است. از جمله در مورد وجه تسمیه نام این قوم نوشته اند: چون آنان دارای اسب های پیشانی سفید بوده اند، قشقا نامیده شده اند، و یا آنان از کاشغر آمده اند، و کاشغر در طول زمان به قشقر و سپس به قشقا تبدیل شده است، و یک مورخ نیز نوشته؛ چون آنان فراری بوده اند و کلمه فراری؛ قچقنده می باشد، به مرور تبدیل به قشقا شده است و یا آنان را از شهر قش و از طایفه قایی بوده اند قش قایی شده اند و.....

 

ایران باستان در منطقه جغرافیای وسیعی قرار داشته است. ایران بزرگ (همچنین ایران‌زمین یا ایرانشهر) محدودهی جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگه‌های مجاور آن، شامل ایران کنونی، بخش بزرگی قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی است که در زبان‌های فرنگی از آن معمولاً با عنوان پرشیای بزرگ یا پارس بزرگ یاد می‌کنند. کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن که هم‌اکنون به این نام خوانده می‌شود، نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچون میان رودان و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر می گرفت.

 یکی از اولین نبردهای کورش هخامنشی لشکر کشی در سال ۵۴۶ پیش از میلاد به کشور پادشاهی لیدیه بود. لیدیه (به یونانی: Λυδία) یک پادشاهی باستانی در عصر آهن در غرب آناتولی بوده‌است، مطابق با استان‌های امروزی ازمیر و مانیسا در ترکیه. پایتخت سنتی پادشاهی لیدیه شهر سارد بود. پادشاهی لیدیه در گسترده‌ترین حالت خود تمامی آناتولی غربی را در تصرف خود داشت.در این لشکر کشی کروزوس پادشاه لیدی شکست خود و شهر سارد پایتخت آن به دست کورش فتح شد و کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد..

لیدیه ثروتمندترین کشور منطقه آسیای کوچک بود. پادشاه لیدی به منظور مقابله با کوروش بزرگ با فرمانروای اسپارت که از مهم‌ترین شهرهای یونان بود، پیمان دوستی بست. کوروش بزرگ به لیدیه حمله برد و سارد را در سال ۵۴۶ ق.م. به قلمروی ایران افزود. با فتح شهر سارد، عمر پادشاهی بزرگ لیدی به پایان رسید.کشور لیدیا دارای معادن فراوان طلا و نقره بود. کوروش بعد از دستیابی به این معادن ضرب سکه های طلا را در ایران رواج داد.[16]

در قرن هفتم پ.م. یونانیان این سرزمین را به تصرف و اشغال خود درآورده و با ایران همسایه شده‌بودند. آنها شهرهای مهمی از جمله بیزانس یا استانبول فعلی را بنیان نهادند. در دوره لشکر کشی اسکندر مقدونی  به ایران این منطقه مجددا تحت تصرف یونانیان درآمد. .

زبان مردم لیدی، زبان لیدیایی بود که از زبان‌های هند و اروپایی خانواده زبان‌های آناتولی بود. این زبان با زبان لووی و زبان هیَتی ارتباط داشته‌است. این زبان سرانجام در قرن  اول پیش از میلاد از بین رفت.[17]

در بالا اشاره کردیم که محل سکونت قوم قشقایی در همین منطقه و هم مرز لیدی بوده است. کشور لیدی  پس از سقوط امپراتوری هیَتی به وجود آمد و جایگزین دولت هیَتی شد. آیا این قوم  قشقایی در آن زمان همراه لشکریان کورش بوده اند یا  همران آن سپاهیان به ایران آمده اند؟؟

در مورد چگونگی ورود آنان به سرزمین ایران فعلی نیز مستندی در دست نیست با این وجود، نویسندگان مختلف نظریاتی به این ترتیب نگاشته اند:

-          ورود از طریق دامنه‌های زاگرس:

رشته کوه‌های زاگرس از کوه‌های آرارات در شمال کشور و در خاک ترکیه فعلی و آناتولی قدیم؛ آغاز می‌شود و تا استان فارس در جنوب ایران تداوم یافته و از آن جا به موازات خلیج فارس به شرق کشور کشیده شده و به کوه‌های پاکستان می‌رسند.

منطقههای عبور این کوه؛ در ترکیه؛، استان آغری، در مرز ایران، جمهوری آذربایجان و ارمنستان واقع است. کوه آرارات در مرز مشترک ایران و ترکیه میباشد و در داخل ایران از استانهای کردستان, کرمانشاه, ایلام, اصفهان, چهارمحال و بختیاری, کهگیلویه و بویر احمد و فارس عبور میکند. و نام زاگرس بر گرفته از نام اقوام مهاجری است که در ازمنههای قدیمی؛ زمانی در این منطقه از سواحل دریاچه «وان» تا ساحل «مکران» ساکن بوده و زاگارتی/ ساگارتی (Zagarthians/Sagarthians) نامیده میشدند، گرفته شده است. قبایل کرد «زنگنه» و «چگینی» از بازماندگان ساگارتیهای باستانی محسوب میشوند. (و هم اینک بخشی از قوم زنگنه در میان قشقایان فارس وجود دارند) در گذشته این رشته کوه به نام کوهستان (در عربی جبال)، پهله و پاطاق نامیده میشد.

قوم قشقا به مدت چهار قرن در سرزمینهای آشور و یا در حقیقت در دامنه ارتفاعات «هاکری» Hakkari که رشته کوههایش تا سلماس کردستان ادامه دارد؛ سکونت داشتند. و میدانیم که قشقاییان ایران قرن هاست که در فارس، اصفهان و کنارههای خلیج فارس در دامنه رشته کوههای زاگرس به شیوه کوچ‌روی ( کوهسارمداری) زندگی میکنند.

|        آیا می‌توان گفت که:این مردمان قشقا، که در مهاجرتهای قبلی خود، تا دامنههای آرارات در آناتولی پیش آمده بودند پس از آن، در گذر زمان، همراه سایر مهاجرینی که در این منطقه بودند، همچنان در پی علفزارها و سرزمینهای جدید به حرکت خویش در دامنههای زاگروس چه از آرارات و چه از کردستان به سوی جنوب ایران ادامه داده و به فارس رسیده و در آن دیار اقامت گزیدهاند؟؟؟[18]

 

مقام ایلخانی در میان عشایر ایران

ایلخان . ( واژه ترکی - مغولی ، اِ مرکب ) خان و فرمانروای ایل . لقب سلاطین مغول است . ایلخان نامی که مغولان به شاهان خود میدادند. این مقام و لقب برای اولین بار در ایران برای هلاکوخان مغول بنیانگذار سلسله ایلخانان (۶۱۵–۶۶۳ ه‍.ق / ۱۲۱۸–۱۲۶۵ م) بکاربرده شده است. از آن پس تا دوره رضاشاه، سران عشایر و قبایل متعدد ایران دارای مقام ایلخانی بودند و توسط ایلخانان اداره می شدند.

ایلخان و پس از او ایل بیگ بالاترین مقام سیاسی و اداری در جامعه بختیاری بوده اند. ایلخان بختیاری از میان خوانین و روسای طوایف انتخاب می گردید و با کمک معاون یا دستیار خود به نام ایل بیگی، ایل بختیاری را اداره و  سرپرستی می نمود.

در تاریخ عشایر قشقایی نیز از زمان صفوی رهبران ایل از طرف شاه برگزیده می شده و سمت وی به صورت ایل بی یا ایل بیگ (بزرگ ایل) نامیده می شده است. از دوره قاجاریه لقب ایلخانی در میان عشایر قشقایی متداول و به کار برده شده است که رهبر اصلی ایل  به نام ایلخان بوده و ایل بیگی معاون و کمک کار او محسوب می شده است.

ناصرخان آخرین ایلخان در تاریخ ایل قشقایی است. در تاریخ باستانی ایل قشقایی که در بالا به پیدایش اسناد آن در آناتولی اشاره شد، از رهبران ایل قشقایی در پاره ای از اسناد هیَتی به نام پادشاه یاد شده است از جمله در اسناد مربوط به دوره پادشاهی سوپیلولیوما که از رهبر قوم قشقا «پیاپیلیس» نام برده شده است. .[19]

-          دو مین شاه قشقایی در دوره فرمانفرمایی تودهالیا Tudhaliya است که در سال  ۱۳۶۰-۱۳۴۴پیش از میلاد  در هیَتی حکومت می کرد. در اسناد دوره این فرمانده هیَتی از یک رهبر charismatic کاریزماتیک (تاثیر گذار) قشقایی  به نام Karanni کرانی(قرانی) اسم برده شده است که یک دربار سلطنتی تشکیل داده و مانند شاه حکومت می کرده است. در  اسناد این دوره  نوشته شده که این فرمانفرما بسیار قدرتمند بوده و  پیاپیلس شاه پیشین قشقایی به توانمندی وی نبود.

بنا بر این شیوه ایلخانانی گری در میان قوم قشقایی یک تاریخ چند هزار ساله دارد . بر اساس نوشته های تاریخی و سوابق سنتی موجود رهبران هر ایل در عشایر ایران معمولا از میان افراد برجسته همان ایل برگزیده یا منصوب می شدند. اما انتخاب  اجداد اولیه و ادامه فرمانروایی خاندان ایلخانان قشقایی (نیاکان ناصرخان)  در کنفدراسیون قشقایی که دارای یک سابقه بیش از سیصد ساله  هستند ، با این سنت و سوابق مرسوم در میان ایلات  ایران همخوانی چندانی ندارد.  زیرا بنا به  گفته ی محمد ناصرخان و ملک منصورخان قشقایی اجداد آنان که در این مدت طولانی بر ایل  قشقایی فرمانروایی کرده اند از میان مردم و قوم عشایر قشقایی نبودند، بلکه  آنان از سران نظامی و پاسداران شاه اسماعیل صفوی بودند که به نام سپاه (شاه لو- شاه لی) معروف بوده اند. به عنوان سرپرستان ایل قشقایی انتخاب و به فارس اعزام می شوند.

خاندان شاهی لو از دوره صفوی۸۸۰ تا ۱۱۱۴ خورشیدی (برابر ۱۱۴۸–۹۰۷ قمری و ۱۷۳۶–۱۵۰۱ میلادی) ) تا سال ۱۳۳۲ ش در جنوب ایران بر ایل قشقایی حکومت می کردند و در طول تاریخ برای توسعه قدرت خود و حفظ موقعیت خویش بارها با حکومت مرکزی ایران درگیری و چالش داشته اند. ایلخانان ایل قشقایی از دوره صفویان به بعد دارای یک موقعیت استثنایی، شاه گونه بوده اند که علاوه بر زندگی عشایری قصرهای بزرگی نیز در شهر مالک بوده اند.

نمایی از زندگی صولت الدوله ایلخان  قشقایی

زندگی سران و خانان عشایر به ویژه قشقایی گر چه به صورت کوچ روی بوده است اما بسیاری از آنان به خصوص از دوران صفوی که اسنادی در دست است نشان می دهد که آن ها هم در میان عشایر وابسته به خود زندگی می کرده اند هم در شهر دارای خانه و قصر بوده اند. تاریخ دوران قاجاریه به خصوص از زندگی و خانه آنان نام برده است. کاخ معروف ارم در شیراز متعلق به سران ایل قشقایی بوده است. زندگی آنان در میان ایل نیز دارای ویژگیهای خاص خود بوده است. زندگی صولت الدوله ایلخان قشقایی در دوره قاجاریه و پهلوی شمایی است از زندگی شاهوار آنان در میان عشایر. این رهبران قوم کوچ رو قشقایی در مسند ایلخان، ایل بیگی ، کلانتران، خوانین و درباریان آن ها، با جلال و شکوه فراوان و با تمول بی کران و خدمات گسترده ای توام بوده است.

صولت الدوله، ایل خان قشقایی، که بر یک سرزمینی در جنوب ایران حکومت می کرد که وسعتش برابر چندین کشور اروپایی بود،  در یک نوشته تاریخی  در دوره قاجار، زندگی ایلخان را در سطح سلطان معرفی کرده و سـیاه‌چادر ایـلخانی را اینطور وصف‌ کرده‌اند‌:

-        نشیمن ایلخان:«چادری‌ بسیار‌ بـزرگ‌ است که هفت‌ تـیرک‌ بـطور قطار در زیر چادر زده‌اند کـه بـقدر بیست ذرع طول چادر بوده و هفت ذرع عرض‌،...دور‌ تا‌ دور چادر را از طرف داخل چادر‌ چیق‌ کـشیده‌ بـودند‌ و یک‌ قطار‌ یخدان نیز از طـرف طـول در وسـط چادر چیده بـودند و روی یـخدانها را گلیم‌های بسیار خوب انـداخته بـودند و ثلث چادر را موضوع نموده جوالهای گلیمی رنگین بسیار‌ خوب پر از اجناس نموده قطار و متصل بـهم گـذارده بودند و بر روی جوالها بعضی فرشها و اسـبابها گـذارده بودند و بـر روی اسـبابها رخـتخوابها را در مفرش و چادرشبهای ابریشمی بـسیار خوب بسته‌ گذارده‌ بودند...دور خورجین کوچک به تیرکهای چادر آویزان بود که اسباب خیاطی و دوک ریـسمان ریـسی دران گذارده بودند و در بیرون چادر یک دسـتگاه قـالی‌بافی مـشاهده شـد»

- یکی از افراد ایل قشقایی که خود شخصا مدتی در تشکیلات ایلخان حضور داشته و از نزدیک شاهد تشریفات و جلال و شکوه زندگی خان بزرگ ایل قشقایی بوده، توصیف آن را چنین به قلم کشیده است:

-  در کوچ عادی و هنگام حرکت ایل همیشه بیش از هزار سوار مسلح در التزام رکاب ایلخانی بودند که میر آخورها در پیشاپیش و قراولان مخصوص و نقره چماق ها و محافظین در یمین و یسار نظم و انظباط و حرکت منظم این پا رکابی را کنترل می کردند.

شکوه و جلال محافظین خوش پوش و هیبت و صلابت ایلخانی قشقایی چشم گیر و تماشایی بود. زمین در زیر سُم ستوران می لرزید. شیهه ی اسبان و درخشش سلاح مردان؛ چشم ها را خیره می کرد. در کنار زین اسب بعضی از چابک سواران شمشیر برنده ای نیز حایل بود.در بین صدها مرکب زیبا و اسبان آراسته، قاطری خوش رنگ و راهوار که قاطر آب داری گفته می شد.، میوه و تنقلات و انواع نوشیدنی ها و احیانا داروهایی را در جعبه ی کمک های اولیه حمل می کرد که در صورت نیاز و رقع خستگی مورد استفاده قرار می گرفت.

این شکوه و جلال و محبوبیت ایلخانی، چنان در قلب و روح مردم منطقه رسوخ کرده بود که گاهی یک نفر مامور ساده ی او پیاده یا سواره با یک چوب نازک، ایل یا بلوکی را به اجرای فرمان وی وادار می نمود و احدی نمی توانست از آن عدول کند. کلامش نافذ و دستورهایش قاطع و تغییر ناپذیر بود. کلانتران بزرگ طوایف گاهی تا چند شبانه روز در چادر فراش باشی و مشاورین و دیگر رجال ایل بیتوته می کردند تا اجازه ی شرفیابی و ملاقات به آن ها داده شود.

-        حرکت زنان خوش پوش سوار بر اسبان آراسته نیز درخششی چشمگیر داشت که کم تر از هیبت و صلابت مردان نبود. گاهی بیش از دویست تن از زنان ملبس به لباس های رنگارنگ و زیبای ایل در ملازمت بانوی اول ایل (بی بی) با کنیزان و همراهان مخصوص از خدمه و میر آخورها و مراقبین نظم و انضباط، در جلو و اطراف آن ها در حرکت بودند. صدها قاطر و شتر نر(لوک) با آویزه و گمپله رنگین، زنگ ها و ناقوس های بزرگ که بر گردن داشتند، تسلیحات(توپ و تفنگ و فشنگ) و آشپزخانه و وسایل دیگر زندگی ایلخانی را حمل می نمودند که تماشایی و بسیار جالب بود. گلیم های رنگارنگ که بر بار شتران سر کش شده بود، قلم از توصیف آن ناتوان است.

-        رمه اسبان ایلخانی و بیش از هزار مادیان ایلخی(لخت و آزاد) و به صورت آزاد و وحشی در ییلاق و قشلاق مخصوصی به نام «رمه چرا» تمام سطح جاده ها و صحراها را پوشانده و رنگین کرده بود. اسبان قزل،کهر، کرند، قره، سمند، سیاه و گاهی ابلق یا دو رنگ در نژادهای متفاوت و سنین مختلف، سیل آسا این مسبر را می پیمودند و ده ها مهتر سواره و پیاده از آن ها مراقبت می نمودند. در بین این اسب ها چند قاطر چموش و لگد زن رها کرده بودند که از حمله پلنگان به کره اسب های جلوگیری نمایند.

-        گله های اشتران بی شمار تحت مراقبت ساربانان که مردمی بسیار نجیب و اصیل و در عین حال بذله گو و هنرمند و چابک و خوش قد وقواره بودند هدایت می شد. 

-        گله های گوسفندان ایلخانی از نژادهای مختلف و به رنگ های گوناگون با چوپانان متعدد که تیره ی بزرگی از طایفه های عمله را تشکیل داده و در راس آن مردان متدین و نامدار از همان طایفه که دارای وجهه و شخصیت برجسته ای بودند قرار داشت.

-        تمام کلانتران طوایف، کدخدایان عموما"، مالکین و کدخدایان روستاهای مسیر ایل، حتا شهرنشینان در بیش تر موارد تحت سیطره و نفوذ ایلخان قشقایی قرار داشته و دستورهای او را به جان می خریده اند. طایفه ی عمله با بیش از سی و شش تیره بزرگ و کوچک که ایلخانی از میان آن ها برخاسته بود بر دیگر طوایف برتری داشت.

-        مردان برجسته و کاردان دارای مناصب و مشاغل متنوع(فراش باشی، ناظر، خزانه دار، صاحب جمع اموال، مختاباد، میرآخور، و مشاورین و غیره) گردانندگان دستگاه عطیم ایلخانی؛ عموما" «نوکر باب» گفته می شدند و در دستگاه پر طمطراق ایلخانی و طوایف دیگر احترام و اهمیت خاصی داشتند و همگی با کلمه ی احترام پسوند «خان» یا بیگ معروف بودند. این افراد سرشناس به منزله ی وزرای دربار و مجریان نظام انظباط تشکیلات منظم ایلخانی بودند که از مشاوره و مصاحبت وی برخوردار بوده، گاهی کلانتران بزرگ طوایف و کدخدایان چندین شیانه روز در چادر فراشباشی و مشاورین دیگری بیتوته می کردند تا با وساطت آنان اجازه ملاقات و شرف یابی کسب نمایند.

خدمه و چوپانان، ساربان ها و مهتران مراقب اسب های سواری و رمه ی اسبان، عموما حقوق بگیران و جیره خوارانی بودند که خود و زن و فرزندانشان در کمال صداقت با علاقه، زیر نظر صاحب جمع اموال وظایف سنگین و پر مشقت خود را ایفا نموده از حقوق سالانه و خوار و بار و سایر مزایا برخوردار می شدند.

-        در تمام مسیر حرکت ایلخانی، روستاییان از زن و مرد و کودک با دست افشانی و پایکوبی، مقدم این مرد بزرگ را گرامی داشته گاو و گوسفند قربانی می کردند و دادخواهان و نیازمندان از تنها ملجا یتیمان و حاجت مندان استمداد می نمودند."[20]

این چادر نشینان مقتدر و ترک زبان با هواداران دیگر خود در گوشه ای از این مملکت، دولتی کوچک و مستقل به وجود آورده بودند. ایل پایتخت متحرکی داشت که زمستان ها در نقطه ای محصور به نام «چاه کاظم» در چند فرسنگی جنوب فیروزآباد و تابستان در جلگه ای به نام «نخودان» در نزدیکی سمیرم استقرار می یافت. سراپرده ایلخانی در مرکز این شهر سیار قرار داشت. پیرامون این سراپرده بزرگ و سیاه، چادرهای رنگین دیگری، با اشکال و ابعاد گوناگون، برای اقامت اعضای خانواده ایلخانی، برای پذیرایی مهمانان، برای درس نورچشمان، برای نویسندگان و منشی ها، برای آشپزخانه، قراول خانه، محبس و قورخانه بر پا بود. محبس خان مثل همه زندان های جهان دو بخش عمومی و سیاسی داشت. بیشتر زندانیان زنجیر بر گردن و دست و پا داشتند. هنگامی که زندانی معتبر و مشهوری را در حضور سلطان بی تاج و تخت صحرا، به چوب می بستند، نفس ها در سینه ها حبس می شد و رعب و هراس تا اعماق دل ها نفوذ می کرد. قورخانه پر از اسلحه و تجهیزات قدیم و جدید بود.[21]

هنگامی که پایتخت متحرک ایل، ییلاق زیبای خود را پشت سر می نهاد، شهری با شکوه و قشنگ به حرکت در می آمد. باز زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، بیمار و تندرست، فقیر و غنی، سوار و پیاده، آزاد و محبوس، عروس و عزادار، توپجی ، معلم و میرغضب و محکوم همه با هم رهسپار سفر طولانی ایل می شدند. کاروانی سنگین و رنگین به طول چند فرسنگ به وجود می آوردند. باز گروهی که گردن آویز مروارید داشتند با صف های دراز زندانیان زنجیر به گردن همسفر می شدند.[22]

ایل خان یک زندان ثابت نیز داشت.زندان ثابت ایلخانی، قلعه ای بود تو در تو و سهمگین به نام قلعه «پریان» که در بلوک معروف «قیر و کارزین» بر فراز تپه این بنا شده بود. کم اتفاق می افتاد که کسی به این زندان برود و زنده بیرون آید.[23]

خوانین قشقایی به عنوان قشر حاکم، صاحب املاک فراوان و گله های بزرگ و پرشمار گوسفند بودند. آنها علاوه بر بهرة مالکانه ، در آمد هنگفتی از عشایر  از طریق  مالیات (صدی سه) به ازاء دارایی و نه درآمد(یعنی  هر چه دام داشتند) می بایست سه در صد آن را به کدخدا یا مامور خان می دادند تا  خان بعد از برداشت حق السهم خود باقی را  به ایلخان بپردازد و سپس ایلخان با جمع آوری این مالیات ها، مبلغی که بر اساس توافقنامه خود با دولت (تیول) تعهدات خود با دولت را با پرداخت این مالیات ها ی جمع آوری شده از مردم تسویه کند.  همین درآمد های مالیاتی بود که سبب درگیری کلانتران ایلات با ایلخان و ایلخان با حاکم فارس و یا دولت می شد. . در هر حال این در آمد و سایر  عآیدی هایی که خوانین داشتند موقعیت اقتصادی و اجتماعی ویژه ای برای آن ها ایجاد کرده بود که ، آنها در تماس دائم با نخبگان جامعة شهری بودند و در جریان کامل مسائل مملکتی نیز قرار داشتند.

آنها همچنین همیشه تعدادی تفنگچی در اختیار داشتند و در موقع لزوم، از نیروی آنها برای سرکوبی مخالفان استفاده میکردند. خوانین علاوه بر خانه شهری(مثلاً باغ ارم با محوطة وسیع آن در شیراز، متعلق به ایلخان قشقایی بود).، در مناطق خود صاحب قلعه یا عمارت نسبتاً بزرگ بودند.[24]

در کنار این تشریفات درباری؛ زندگی پر از تجمل و زیبایی که مخصوص خوانین و توانگران ایل بود، و فرزندانشان در شهرهای شیراز و تهران و خارج از کشور تخصیل می کردند، گروهی از زنان و مردان سال خورده و رنجوری که با صورتی چروکیده از سوز سرما و نورخورشید بر چوبدستی تکیه کرده و با پای برهنه این مسیر طولانی(کوچ) را پیاده طی می کردند. دیده می شدند.[25] این درمانده ها بخشی از فرودستان ایل را تشکیل می دادند.

ملک منصورخان قشقایی، آخرین ایلخان ایل در مورد رسم و رسوم مردم عشایر در ملاقات با پدرش صولت الدوله چنین می نویسد:

« بهروز بیگ، خلوت فراش پدرم بود. هر کس بی موقع می خواست پدرم را ببیند، حالا هر کسی که می خواست باشد، حتی برادران و خواهران ایلخانی و کلانترها بایستی اول بهروز بیگ را می دیدند و از طریق او از ایلخانی تقاضای ملاقات می کردند. او نیز پس از کسب اجازه از پدرم، اجازه ورود به چادر را می داد.[26]

 

 

-       

گفته شده است که : یکی از کدخدایان دره شوری  به نام شیر محمد قرمزی غالبا به ملاقات اسماعیل خان صولت الدوله ایلخانی قشقایی در خسرو شیرین می رفته است، خلیفه یکی از اعضای این طایفه هم یک بار برای دیدن ناصرخان که ایلخان جدید شده بود رفته است. اردوگاه ایلخان با چادرهای فراوانی از ملازمان و مستخدمان وی و اعضای طایفه عمله  تشکیل می شد.برای پذیرایی از هر یک از اعضای  ایلات قشقایی چادر مخصوص خودشان را داشتند. خلیفه و سایر اعضای ایل دره شوری جدا از سایر میهمانان از دیگر ایلات پذیرایی می شدند.

مردان آشپزدر یک چادر وسیعی غذای میهمانان را در اجاق های متعددی تهیه می کردند. تعداد میهمانان گاهی در یک روز به هزار نفر بالغ می شد. زنان دربار ایلخان(بی بی) نامیده می شدند. این بانوان آزادانه در  اردوگاه و در میان میهمانان آمد و شد  می کردند و به برخی از آنان خوش آمد می گفتند. خلیفه هنگام دیدار ایلخان تعدادی گوسفند تقدیمی به عنوان هدیه برای ناصر خان برده بود.  این بازدید تنها به عنوان وفاداری به خان بود و دلیل خاص دیگری نداشت. وی در عوض این هدیه از ایلخان حواله ای برای  ۲۵۰ کیلو برنج و گندم دریافت کرد. برزو  یکی از جوانان همراه او این حواله هارا از انبارهای سمیرم تحویل گرفت.این تنها دیدار خلیفه از ایلخان بود.»[27]

 



[1] Ancient History Encyclopedia- Kashka

[2] - Von Schuler, Einar- Die Kaškäer. -by:Walter de Gruyter-۱۹۶۵-  Berlin German  

[3] دولت آشور دولت مهمی بود که در خاورمیانه قدیم تشکیل شد و در آغاز تابع بابل بود. در سال ۱۸۰۰ پ.م فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند و سلسله‌های پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م شکل گرفتند. آشور حدود هزار سال دوام کرد. آشوری‌ها چون سرزمینشان مانند بابل حاصلخیز نبود باج‌گیری و دست اندازی به سرزمین‌های دیگر را در پیش گرفتند. نتیجتاً دولت آشور یک دولت حرفه‌ای جنگجو و متجاوز شد.بزرگترین پادشاه این دوره تیگلت پیلسر یکم است که فتوحات زیادی در ایران و بابل انجام داد. اما پس از مدتی بابل دوباره موفق شد آشور را مطیع خود کند. (ویکیدیا دانش نامه آزاد)

[4]  یاد آوری می شود که: در بخش جغرافیایی کشور ارمنستان شهری به نام قشقا در استان آرارات ارمنستان وجود دارد. با توجه به نزدیکی ارمنستان و آناتولی- آیا این شهر متعلق به قشقاییان  در حوزه آناتولی بوده است؟ آیا قشقاییان باستانی هنوز در این شهر هستند؟

[5] - پیش از میلاد شاه امپراتوری آشور در دوره ۱۱۱۴- ۱۰۷۶

[6] -Grayson ۱۹۷۶ ۱۲-۱۸ Diakonof ۱۹۵۱ no. ۱۰

[7] - کولخیس (به یونانی: Κολχίς) یا کُلخِتی (به گرجی: კოლხეთი)، کشوری باستانی در غرب قفقاز بوده که امروزه در گرجستان کنونی واقع شده‌است. در دائرةالمعارف بزرگ شوروی از کولخیس به عنوان اصطلاحی جمعی برای قبیله‌های اولیه‌ای که جمعیت گرجی ساحل شرقی دریای سیاه را در برمی گرفت استفاده شده‌است.

[8]  - نام این منطقه در متون اسلامی به صورت قبدوقیه آمده‌است

[9]   Toumanoff, Cyril (۱۹۶۷). Studies in Christian Caucasian History, pp. ۵۵۵۶.Georgetown University Press.

[10] - برای اطلاع بیشتر از تاریخ باستانی قوم قشقایی به کتاب تاریخ گمشده قوم قشقایی از انتشارات تخت جمشید شیراز مراجعه شود.

 [11] - در کتب تاریخ ایران -  کرٌد به کوچ نشینان اتلاق می شده است.

[12] - صداقت کیش جمشید -مجله انسان شناسی شماره ۱۰ بهار و تابستان ۱۳۸۸ 

[13] ابراهیم سلطان بن شاهرخ یا ابوالفتح معزالدین یا مغیث الدین (۷۹۶۸۳۸ق/۱۳۹۴۱۴۳۵م)، شاهزادهٔ دانش‌دوست، با ذوق و هنرمند تیموری و دومین پسر شاهرخ فرزند امیر تیمور گورکان بود.

[14] سلطان حسین بایقرا- بزرگ از امرای تیموریان (فرمانروایی: ۷۵۸۷۳ ه.ق. /۷۰۱۴۶۹ م؛ و ۹۱۱۸۷۵ ه.ق. /۱۵۰۶۱۴۷۰ م) بود.

[15]  تاج‌الدین حسن بن شهاب یزدی -جامع التواریخ حسنی: بخش تیموریان پس از تیمور -نویسنده: -به تصحیح: حسین مدرسی طباطبائی و ایرج افشار نشر- اکستان/کراچی، مؤسسه تحقیقات علوم آسیای میانه و غربی دانشگاه کراچی- ص ۴۱

[16] "History of Monetary Systems”: Alexander Del Mar - New York: Cambridge Encyclopedia Co. (repr. NY: A.M. Kelley, 1978)

 

 

[18] دّرداری (فولادی) نوروز تاریخ گمشده قوم قشقایی شیراز تخت جمشید

[19] Carroll, James - Jerusalem, Jerusalem: How the Ancient City Ignited Our Modern World- Published by Houghton Mifflin Harcourt- p ۱۵۴

Einar von Schuler: Die Kaškäer. Ein Beitrag zur Ethnographie des alten Kleinasien. de Gruyter, Berlin ۱۹۶۵& - Trevor Bryce- The Kingdom of the Hittites-Oxford University Press New York-p ۲۱۵.

[20] از چالقفا تا چاه کاظما - کیامرث کیانی- - نگاهی به تاریخ، فرهنگ و جغرافیای کوچ ایل بزرگ قشقایی - انتشارات تخت جمشید-1388

 [21]   محمد بهمن بیگی- بخارای من ایل من انتشارات نوید شیراز-1389

[22] با استفاده از بخارای من ایل من همان ص۸۰

[23] بخارای من ایل من همان ص ۸۵-۸۶

[24] نگاهی جامعه شناختی به ایل قشقایی (گذشته حال آینده )- بابک نادرپور

[25] از چالقا تا چاه کاظما- نگاهی به تاریخ، فرهنگ و جغرافیای کوچ ایل بزرگ قشقایی نوشته کیامرث کیانی انتشارات تخت جمشید شیراز- نویسنده ازجمله افرادی بوده که در همین دربار  متولد شده و زندگی کرده و شاهد این جلال و جبروت ایلخان بوده است.

[26] خاطرات ملک منصورخان قشقایی همان ص 31

[27] Beck Lois The Qashqai of Iran

پیشنهاد برکناری شاه و انتخاب شورای سلطنت با مشارکت برادران قشقایی توسط آمریکاییان

نوشته نوروز دَرداری (فولادی)


کشمکش شاه در دوران ریاست جمهوری کندی

روابط شاه با آمریکا از اواخر دهه سی تا پایان سلطنت دچار فراز و نشیب شد. شاه بعد از ۲۸ مرداد تنها برای دوره کوتاهی نخست‌وزیری فضل‌الله زاهدی را تحمل کرد و در راستای توسعه قدرت خود و اعمال حکمرانی اقتدارطلبانه به سمت حاشیه‌نشین کردن رجال قدیمی سیاسی برآمد و نسل جدیدی از تکنوکرات‌ها را در مدارج قدرت ارتقا داد.

از این مقطع به بعد نقش محمدرضا شاه در تصمیم‌گیری در سیاست خارجی بیشتر شد. دولت‌های وقت آمریکا بعد از مداخله ناموجه در کنار گذاشتن دولت دکتر مصدق در ایران چند سالی به تقویت شاه و نظام سیاسی وقت ایران پرداخت. اما بعد از آن بحث چگونگی رابطه با ایران به موضوعی جدلی در واشینگتن تبدیل شد.

برخی از سیاستمداران آمریکایی نظر به ایجاد فشار به شاه برای کاهش مداخله در سیاست، تقویت روندهای دمکراتیک و تعدیل بودجه به نفع سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی و کاهش هزینه‌های نظامی داشتند. این نگرش در زمان ریاست جمهوری جان اف کندی به اوج رسید. کندی خواهان تقویت دولت و اجرای قانون اساسی و اصلاحات در ایران بود. حتی در زمان او برخی طرح‌ها برای مداخله دولت آمریکا و حرکات کودتاگونه به نفع نیروهای منتقد چون جبهه ملی و یا نیروهای نظامی خواهان اصلاحات نیز تدوین شدند، اما هیچگاه به صورت جدی مد نظر قرار نگرفته و در نتیجه اجرا نشدند.

فشارهای دولت کندی در نخست‌وزیری علی امینی بی‌تأثیر نبود. امینی آخرین سنگر مقاومت رجال سیاسی قدیمی برای اجرای قانون اساسی مشروطه و کاهش مداخلات شاه بود که سرانجام موفق نشد و شاه با احساس خطر از این موضوع کوشید تصمیم‌گیران اصلی در واشینگتن را مجاب سازد که تنها او می‌تواند امنیت و ثبات در ایران و خلیج فارس را حفظ کند و حکمرانی را در شکل مناسبش سامان بدهد. ترور کندی هم به او کمک کرد تا جانشینانش را به این رویکرد راضی سازد.

چکیده  اختلاف شاه و دولت کندی در این بود که شاه، خطر شوروی و عراق را عمده می دانست و علاجش را هم بودجه نظامی هر چه وسیع تر می انگاشت. حال آن که به گمان آمریکا خطر عمده – داخلی- بود و علاجش هم تعدیل بودجه نظامی و تخصیص سهم هر چه بیشتری از بودجه مملکت به امور عمرانی و اجتماعی بود. اما در آن روزها ایران هنوز نیازمند کمک های مالی آمریکا بود. نه تنها مخارج ارتش بلکه بودجه دولت هم اغلب نیازمند وام یا کمک امریکا بود. به همین خاطر نظر کندی در مورد ترکیب بودجه و ابعاد ارتش از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.[1]

دولتمردان آمریکایی و پیشنهاد بر کناری شاه

در ماه مه ۱۹۶۳ (اردیبهشت ۱۳۴۲) به دستور کاخ سفید یادداشتی که نتیجه مذاکرات مقامات مختلف بود، تدوین شد که در آن سیاست های آمریکا در برابر شده را بر می رسید و ضعف و قدرت هر یک را بر می شمرد. وقتی شرح مذاکرات این جلسات را می خوانیم می بینیم کمتر کسی در آن نشست ها از شاه و ادامه حکومتش جانبداری می کرد. برای مثال در یک جلسه ای – وزیر دادگستری – بابی کندی، ویلیام داگلاس، مشاور کندی ها و قاضی دادگاه عالی، برخی نمایندگان مجلس و بعضی دانشگاهیان متفق القول بودند که باید شاه را از قدرت راند و «زمام امور را به دست تکنوکرات هایی دهد که در جبهه ملی متشکل اند» در همان جلسه داگلاس به تفضیل بیشتر داد سخن داد، می گفت «زمانی که شاه به آمریکا دعوت شده بود من چندین بار با جان کندی، رییس جمهور، صحبت کردم. از ابعاد فساد در ایران گفتم. بالاخزه کندی به این نتیجه رسید که شاه انسان فاسدی است و قابل اعتماد نیست. قرار بر آن شد که حمایت آمریکا از شاه را متوقف و او را ناچار به استعفا کنیم» به گفته داگلاس قرار بود یک شورای سلطنت سر کار بیاید و حتی «ترکیب این شورا هم انتخاب شده بود.»[2] گویا علی امینی، برادران قشقایی و دو تن از اعضای جبهه ملی برای عضویت در این شورا برگزیده شده بودند. وزارت امور خارجه مخالف این طرح پیشنهادی بود. می گفت چنین سیاستی «بار دیگر اوضاع نابسامان دوران مصدق را احیاء خواهد کرد. با این تفاوت که این بار کمونیست ها درس های لازم را یاد گرفته اند و فرصت را از کف نخواهند داد.»[3]

سوای بابی کندی و داگلاس، شاه در دولت آن زمان (کندی) مخالفان جدی دیگری هم داشت. که از موضعی یکسره متفاوت با شاه مخالفت می کردند و بیشتر در صف وزارت دفاع و سازمان سیا بودند. می گفتند آمریکا باید به شاه فشار بیاورد که هر گونه اصلاحات را فورا متوقف کند و قدرت را نیروهای ارتشی سنتی مالوف بازگرداند. گروه سومی ، تنها راه نجات ایران را در این می دیدند که زمام امور را به « دست اقتصاد دانان جوان تحصیل کرده غرب» بیفتد. [4]

اما ترور کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ (اول آذر ۱۳۴۲) به همه این بحث ها پایان داد.



[1] میلانی عباس نکاهی به شاه - ص ۳۵۴

[2]  William O.Douglas. The Court years 1939-1975 New York 1980)pp.303-304

[3]    JFK :Brifing for Governor Harriman May 2,1963

[4] JFK همان

نکاهی به پیشینه ترکان در ایران - مهاجرت قشقایی ها به ایران

نوشته نوروز دَرداری (فولادی) 

 اقوا م ترک تاریخ دیرینه ای در جهان دارند. مـردمانی که اکنون بنام‌ تـرک‌‌ خـوانده میشوند پیش‌از قرن ششم‌ میلادی به اسم‌های مختلف سیاسی‌ و نام قبیله‌یی خود معروف و شناخته میشدند. واژه ترک یک اصطلاح و تعریف سیاسی است تنها جنبهٔ زبانی دارد. ترکان در نقاط مختلف جهان پراکنده اند و وجوه مشترک آنان علاوه بر زبان ترکی است که با لهجه های گوناگون در میان آنان رواج دارد، مشابهت های پاره ای از سوابق تاریخی. از جمله سرزمین نیاکانشان که در دوران بیش از میلاد بین آنان مشترک بوده است.

در حال حاضرترک‌زبان‌ها در کشورهایی همچون مغولستان، چین، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، افغانستان، ایران، جمهوری آذربایجان، عراق، ترکیه، قبرس، یونان، سکونت دارند. در کشورهای اروپای شرقی  مانند بلغارستان  تا سوئد بسیاری از آنان تغییر زبان داد و در میان سایر اقوام تحلیل رفته اند. در مورد تعداد جمعیت ترکان جهان  آمارهای مختلفی منتشر شده است برآوردی که برای سال 2000 میلادی شده است، 163,470,000.[1] نفر بوده که اینک با احتساب افزایش یک درصد در سال برای سال 2015 میلادی باید 000،000،188  تا دویست میلیون نفر باشد.

بر اساس اسناد موجود از اوایل سدة اول هجری  / نیمة دوم سدة ششم میلادی نام ترک در امپراتوری پهناور گوک ترک بر اقوام متعدد و غالباً ترک زبان اطلاق گردید و این نام در خارج از مرزهای امپراتوری و در کشورها و سرزمینهای مجاور نیز شناخته شد. بیزانسی ها که از دیرباز با اقوام و قبایل صحرانورد ترک زبان و غیرترک زبان ارتباط و آشنایی داشتند، پس از تشکیل امپراتوری گوک ترک و ایجاد مناسبات سیاسی و اقتصادی با آنان از ترکها سخن به میان آوردند

در نیمهء اول قرن ششم میلادی‌ گروهی از اقوام آلتائی از مساکن خود در جنوب چین و روسیه مهاجرت کرده‌ به اتفاق‌ بعضی از قبایل همسایهء خویش امـپراطوری عظیمی‌ تشکیل دادند که قلمرو آن بین‌ سرزمین مغولستان و دریای‌ سیاه بود. بانیانِ‌گذاران این امپراطوری بزرگ،نخست عنوان‌ ترک‌ را برای خود برگزیدند که در زبان ایشان بـصورت تـوروک turuk به معنی قوی بکار میرفت.چینیان این‌ اقوام را به زبان خود:تو-چوئه tu-chueh یا به قرائت‌ دیگر‌ تو-کیو tou-kiue می‌خواندند.اقوام متشکل این امپراطوری ترک در سال 582 میلادی  به دو دستهء تـرکان شـرقی و غربی تقسیم شدند.[2]

اولین امپراتوری  منسجم تاریخی ترک همان ترکان هون است. دورة روشن تاریخ امپراتوری هون از 209 قبل از میلاد آغاز شد و قلمرو آن با مغلوب کردن قبایل مختلف ترک و مغول و تونگوز و هندواروپایی ، از دریاچة بایکال تا تبت و از دریای خزر و کوههای اورال تا رود زرد (هوانگ هو) گسترش یافت و اراضی شمالی چین را در بر گرفت . در همین دوره دیوار بزرگ چین برای جلوگیری از حملات هونها ساخته شد. امپراتوری هونهای جنوب شرقی پس از آنکه در 216 میلادی به دست امپراتوری چین منقرض شد، چند قسمت گردید. [3]

هون ها در حدود سال ۳۵۰ پس از میلاد به مرزهای خاوری ایران حمله کردند ولی لشکر ایران تحت شاهنشاهی شاپور دوم(شاه ساسانی) از ورود آن‌ها به مرزهای ایران جلوگیری کرد. البته گروه‌ها و قبایلی از ترکان حتی پیش از قرن پنجم میلادی به مرزهای شرقی و نیز شمالی دولت ساسانی در قفقاز رسیده بوده‌اند[4]بعدها هون‌ها به رهبری شاه خود (گرومبات ) به لشکر ایران پیوستند و در لشکرکشی شاپور دوم به بخش تحت چیرگی رومیان در میان‌رودان او را همراهی کردند. هون ها پس از شکست از سپاه ایران ساسانی در ارمنستان در ۴۴۱ م.، پادشاه هون، آتیلا، که آرزوی برقراری امپراتوری در سر داشت، وارد جنگ با امپراتوری بیزانس شده و در ۴۴۳ م. بیش از ۶۰ شهر بیزانس در بالکان و یونان امروز را ساقط می‌کند. بعد از آن آتیلا متوجه ضعف امپراتوری روم غربی شده و از ۴۵۱ به مدت چند سال به گل، کاتالونیا و نواحی شمال ایتالیا لشکر کشی می‌کند.ولی در همین سال یعنی ۴۵۱ م. در نبرد کالون در فرانسهٔ امروزی مغلوب آیتوس سردار رومی شد. مجدداً در سال ۴۵۲ آتیلا به رم، پایتخت امپراتوری روم غربی نزدیک شد و مورخین در اینکه چرا رم را تصرف نکرد شک دارند. عده‌ای برگرفته از نوشته‌های کلیسا معتقدند که پاپ لئوی اول در دیداری با آتیلا او را متقاعد ساخت که از ساقط کردن رم چشم پوشی کند. عده‌ای دیگر معتقدند که سپاه هون گرفتار بیماری احتمالاً مالاریا شده و مجبور به بازگشت شد.[5]

به طور کلی همه ی قبایلی که بعدا در تعریف  ترک شناخته شده اند از جمله: (ترک ها- قیرقون ها –آقاجری – اون اوک(ده قبیله) –تبقاچ – کومان ها – یموت ها –  تیوزها- کویان ها –سیبوک ها – لان ها – کوت – گوکلان – اورپان – اوشین -)  و سایر قبایلی که در نام خود پسوند هون ( گون)-} برابر با خورشید و مهر است{. بر خود داشتند. کلمه هون به معنی  حاکم دولتی – در زبان ترکی مترادف از با خان – مرد – مردم می باشد. بخشی از هون ها هستند.

سرزمین اولیه هون ها در سال 1390 قبل از میلاد در ناحیه اوردوس Ordos در شمال دیوار چین بوده است. در سال 770 پیش از میلاد بخشی از چین را به تصرف درآوردند. منابع چینی  در سال 650 پیش از میلاد از کوچ قوم (سای سه Sai/Se (در ایران به نام  سکا ها  Sakas  یاد می کنند.

در نقشه هردوت در سال 450 پیش از میلاد از اقوام ترک در بخش شمال شرقی دریای خزر  به نام  اغوز«آس- AS Oguz Türkic "As-Tribe که همان قبچاق ها هستند خبر می دهد..ترکان آقاجاری "Agach-Eri", Forest Peopleکه منسوب به ترکان مقیم در جنگل ها هستند.به نام" "Agathyrs آقاتیر ها اسم برده شده است.

در اسناد چینی  در سال 320 قبل از میلاد نوشته است که : سال ها قبل از دوره ما قومی به نام «هون» دردامنه کوه های آلتای زندگی می کردند و بعدا به پنج قبیله کومان- کوبان- قرقیز وچو کیشی و ترکان. Kuman or Kuban, Kyrgyz, Chu-kishi and Turks تقسیم شدند . اولین نوشته مستند در رابطه با این مردم با چین از قرارداد صلحی نامبرده شده است که در سال 316 قبل از میلاد امضاء شده است.

در سال 91 پس از میلاد هون ها توسط Deu Sin and Syanbi طوایف دوسین و سیبانی شکست خوردند. و در سال 185 میلادی ژوان ژوان ها از اقوام  چین منطقه آلتای را تسخیر کرده و اقوام ساکن در آن دیار از جمله هون ها را پراکنده کردند.[6]

بعد از درهمپاشیده شدن امپراتوری هون ها، امپراتوری گوک ترک شکل گرفت . این امپراتوری از همان آغاز تأسیس مانند امپراتوری هون ، با دولت دوگانه اداره می شد که فرمانروای یکی از آن دولتها بومین و دیگری ایستمی ، برادر کوچک او بود. در دوران حکمرانی بومین خان (زمان حکمرانی از ۵۵۳ تا ۵۷۲ میلادی)، دسته‌های جلودار اردوی ترک‌ها به سالاری برادر بومین خان، ایستمی خان تا به سرحد ایران رسیدند و در غرب تا سواحل دریای سیاه را اشغال نمودند. در نتیجه امپراتوری خیلی مقتدر بادیه نشینان عرض وجود نمود که سرزمین عظیمی را از  مرز های کشور کره تا سواحل دریای سیاه  را در بر می‌گرفت.

حضور ترکان در ایران

در دوره کورش بزرگ و پس از آن داریوش آسیای صغیر تا دریای سیاه  برای چندین قرن بخشی از ایران زمین بود. می دانیم که این دیار سرزمین ترکان بود و بعدا شرح خواهیم داد که چند قرن پیش از آن نیز قشقایی ها در آن دیار زندگی می کردند. ولی ورد ترکان به فلات ایران مدت ها بعد از این دوران است.

در نتیجهٔ منازعات داخلی در میان این ترکان در ابتدای قرن هفتم میلادی، خاقانات ترک به دو قسمت خاقانات شرقی ترک و خاقانات غربی ترک تقسیم گردید.[7]  یک گروه عظیم از این ترکان، قومی است به نام غز یا تغز اوغز(اوغز نه گانه) از ترکان شرقی بودند که بخشی از آنان به سوی  ایران  کوچ کردند.

هر چند که مهمترین دوره مهاجرت ترکان به سرزمین ایران با آمدن سلجوقیان آغاز میشود. ولی قبل از مهاجرت سلجوقیان ،  گروه هایی از ترکان غز در نقاط مختلف ایران پراکنده بودند۰ تعدادی از این ترکان در ری و نواحی آن اطراق داشتند که به آنها  ترکان  "غز عراقی" گفته میشد. این تاریخ مصادف  با سالهای قبل از ۳۹۶ هجری قمری(385 شمسی) است.

در دوره حکومت سامانیان ترکان‌ غز‌ فرمانبردار و باجگذار پادشاهان آن سلسله ایرانی‌ بودند چون ایللک خان ترک که از‌ امرای‌ ترکان‌ افراسیابی ماوراء النـهر بـود با منتصر آخرین پادشاه سامانی درافتاد. رئیس ترکان غز که‌ حارث‌ علم‌ بردار نام داشت با سه هزار تن از لشکریان خود بیاری منتصر آمد.منتصر‌ با‌ کمک‌ غزان و حـکام مـحلی در شعبان سال 394 هجری در نزدیکی بورنمذ توانست‌‌ قوای‌ ایللک‌ خان را شکست دهد. بنا بر این از این دوران گروه زیادی از ترکان در ایران به صورت مشخص حضور داشته اند.[8]

ورود و حضور ترکان در فارس

ابن خلدون تاریخ نگار مصری در کتاب خود بنام «تاریخ ابن خلدون» در باره وجود ترکان در فارس در دوره دیلمیان می نویسد:«بهاء الدوله  در سال ٣٨۴ ه ق(374شمسی)، به سردارى طغان ترک، سپاه خود را به خوزستان گسیل نمود. این سپاه به شوش رسید. یاران صمصام الدوله از آنجا بیرون رفتند، و طغان شهر را بگرفت. بیشتر سپاهیان بهاء الدوله ترکان بودند، و سپاه صمصام الدوله دیلمیان. علاوه بر آن افراد قبایل تمیم و اسد نیز با او بودند. صمصام الدوله با این سپاه روانه شوش شد، تا دمار از ترکان برآورد. چون شب فرا رسید، راه گم کرد، و چون صبح دمید، طلایه‌داران ترک آنان را بدیدند، و آمادۀ نبرد شدند و بر سر راهشان کمین گرفتند.

در این نبرد سپاه صمصام الدوله در هم شکست و بسیارى از سپاهیانش، یا در میدان نبرد، یا در اسارت کشته شدند .بهاء الدوله در واسط بود، که از ماجرا آگاه شد، و به اهواز آمد. طغان را در آنجا امارت داد، و خود بازگشت. صمصام الدوله به فارس رفت و از ترکان هر که در آنجا یافت بکشت-بقایاى آنان به کرمان گریختند، و از پادشاه سند اجازت خواستند، که در سرزمین او فرود آیند. او نیز اجازت داد و چون درآمدند به دیدارشان شتافت، و یاران خود را فرمود تا تیغ در آنان نهند و تا آخرین نفرشان را کشتار کنند»[9].

فارسنامه ناصری نیز در ذیل وقایع مربوط به سال ۳۸۵ ه-ق(374 شمسی)  چنین می نویسد:»" صمصام الدوله حکم کرد تا آنچه ترک در فارس است همه را کشتند و باقی ماندگان از طرف کرمان به جانب سند گریختند"[10]

 کسروی می نویسد:« ابن اثیر در سال ۳۹۶ لشکر فرستادن ایلک خان را بر خراسان و در سال ۳۹۷ لشکر کشی خود او و جنگهای محمود را با ایشان می نگارد. در هر دو جا نام ایل خلج و ترکان غز را میبرد که در خراسان در نزدیکیهای مرو نشیمن داشته و هوا خواهان محمود بوده اند. و چنانکه ما میدانیم طایفه دیگری از غزان  (جزاین طایفه غزان عراقی) در زمان محمود در خراسان نبوده اند پس از اینجا ست که آوردن  محمود این طایفه را به خراسان پیش از سال ۳۹۶ بوده و نوشته های گردیزی و دیگران از روی اشتباه نبوده است. نیز از عبارتهای ابن اثیر پیداست که محمود ایشان را برای نشیمن دادن در سرحدهای خراسان آورده بود و تا دیر هنگام فرمان بردار و هوا خواه محمود بوده اند. ولی چندی نمی گذرد که ایشان سر به شورش و نا فرمانی می آورند و با لشکرهای محمود میجنگند و دسته هائی از ایشان در عراق(اراک) و آذربایگان و ارمنستان و دیاربکر پراکنده میشوند. و داستان این ها در این سر زمین بسیار شگفت انگیز است. زیرا با آنکه مشتی مردم بیگانه بودند و پیشوای توانا و کاردانی برای خود نداشتند و شماره ایشان از زن و مرد و بزرگ و کوچک شاید بیش از پنجاه هزار تن نبوده۰سالها این سرزمین ها را بلرزه در آورده هر کجا می رسیدند همچون سیل و آتش فرا گرفته از تاراج و کشتار باز نمی ایستادند و کسی را از فرمانروایان بومی یارای دفع ایشان نبود. این خود شگفت انگیزترین داستان است که خاندان آرجرونی که پاد شاهان واسپورگان بودند از ترس این ترکان دست از کشور و مرزبوم خود برداشته به سیواس کوچیدند. تا طغرل بک و برادرانش(سلجوقی) به ایران آمد و بنیاد پادشاهی نگذارد مردم از گزند و آزار این طایفه نیاسودند ".[11]

این گروه از ترکان که شامل طایفه خلج و ترکان غز بودند که در نواحی خراسان و نزدیکیهای مرو نشیمن داشتند. که توسط سلطان محمود به خراسان آورده شده بودند ولی به علت ظلم و ستمی که بر آنها وارد میشد ناگزیر از مهاجرت شدند و روانه کرمان واز انجا به سپاهان (اصفهان ) روی آورده بودند.[12]  این گروه از ترکان در برخی از تاریخ ها  به نام«قاچقایی» یعنی فراری نام برده شده اند .

بخشی از ترکان خلج به فارس کوچ کرده بودند. در ایل قشقایی نیز ترکان خلج  که عضوی از آن بودند از ترکان مهاجر همراه کوچ ترکان غز بودند. و تعدادی از ترکان که به نام قاچ قایی معروف بودند در میانشان بود.  در ایل قشقایی طایفه ای نیز به نام طایفه قاچ قایی ثبت شده است. این گروه عضوی از ایل قشقایی بودند و نه تمام ایل قشقایی . بخشی از این طایفه قاچقایی در میان ترکان مقیم کرمان نیز بودند.

بنا بر این می توان گفت که گروهی از ترکان قبل از سال 384 ه ق(374 شمسی) در منطقه فارس حضور داشته اند.

 

( در بخش بعدی به سوابق حضور قشقایی ها در تاریخ ایران و شهرهای با نام قشقایی در جغرافیای جهان و ....)