قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

سر زمین هایی به نام قشقا در جغرافیای جهان


به نوشتة ابن حوقل بردگان ماوراءالنهر از ترکهای پیرامون آن سرزمین بودند و چون تعدادشان زیاد بود، به جاهای دیگر برده می شدند. بهای برده های ترک گران بود و این برده ها در سراسر دنیا از نظر قیمت و زیبایی بی نظیر بودند.[1]گردآمدن چند هزار و گاه دهها هزار ترک در اردوگاههای خلفا و سلاطین و مأموریتهایی که به آنان در اطراف و اکناف جهان اسلام داده می شد، ضمن آنکه آنان را با جهان اسلام مرتبط ساخت ، نسل ترکها را نیز در این مناطق مختلف گسترش داد .[2]  و به قول نظامی:

ز کوه خزر تا به دریاى چین - همه تُرک بر تُرک بینى زمین

به نظر می رسد که قشقایی ها که  ابواب الجمعی آن ها جمعیت زیادی را در بر می گرفته و از زمان های قدیم در بین دریای خزر و دریای سیاه  پراکنده بوده و زندگی می کردند،  اما بعد ها به دلایل مختلف، از جمله کمبود آب و علف و یا به اجبار حکام وقت به مناطق گوناگون سفر و مهاجرت  کرده و یا رانده شده باشند. اکنون  درسرزمین های مختلف همجوار ایران به ویژه در حوزه آسیای میانه کشورهایی هستند ،که  منطقه و مکانی به نام قشقا  دارند و  یا مردمی به همین اسم در آن ها زندگی می کنند،  از جمله :

v      اولین نوشته ای که از قشقا به نام یک سر زمین نام می برد، تاریخ حبیب السیر نوشته خواند امیر است که در سال ۹۲۹ هجری قمری به رشته تحریر در آمده. در این کتاب ضمن شرح وقایع سال ۸۱۳ هجری[3] چنین نگارش شده است:

« شیخ نورالدین از حاکم مغولستان محمد خان مدد طلبید و میان میرزا الغ بیگ و امیر شاهد ملک اندک نقاری واقع شد و امیر مشارالیه کرت ، دیگر جهت دفع شیخ متوجه کردستان گردید معلوم نیست که حال بکجا منجر خواهد شد. بنا بر این مقدمات خاقان خجسته صفات دغدغه به خاطر دریا مقاطر راه داده باز بجانب ماورالنهر روان شد و پس از قطع منازل و مسالک در ۲۱ جمادی الاول سال مذکور از آب آمویه عبور فرموده و عنان یکران تا موضع "قشقا" باز نکشید»[4]

v      قشقایی ها در هند و ترکستان چین- مترجم کتاب انقلاب ایران به قلم ادوارد بران - احمد پژوه در مورد قشقائیان چنین نوشته است:« در بین مجاهدین ضد انگلیسی اسیر در هند به یک فرد قشقائی بر خورد کرده است که اصل او از ترکستان چین بود و حتی از وجود ایل قشقائی در ایران بی اطلاع بود»[5]

v      قشقایی ها در ازبکستان : هم اکنون در کشور ازبکستان، استانی به نام (قشقا دریا) وجود دارد. در لغتنامه دهخدا در این باره چنین نوشته شده است:« نام ایالت و رودی است در ترکستان که ترکان قشقایی منسوب بدانجایند»[6] بنا به نوشته  خانم شیرین اکنیز مردم این ایالت ترک و زبان آن ها قشقایی است.[7]

v      «ایگون فرایر ون اکستیدی  Egon Freiherr von Eickstedt- نویسنده کتاب (Ethnology and the Race History of Mankind)که در رابطه با مردم شناسی و تاریخچه نژاد انسان است و  در سال  1934م چاپ و در سال 1961 تجدید چاپی دارد، معتقد  است که قشقائیان از این منطقه (کاشکه دریا)ی  ازبکستان هستند. »[8]

v      قشقایی ها در قرقیزستان - استاد دانشگاه اتالوک قرقیزستان به نام کاراتوف O.K. Karataev در مقاله ای در رابطه با تامغا(علامت و نشان پرچم) ترکان اوغوز و قرقیزها  Kyrgyz and Oguz Tamgas می نویسد:«.... در بخش ترکان شرقی ،اولین اقوام ترک های کاگانیت، بایان ها،بایندراها، که قبایل تشکیل دهند دولت در منطقه هانیش و از بازماندگان قوم قشقا در قرقیزستان و بچن/باجاناخ ها  بودند. پاره ای از آنان نسبت های سببی باقانقارها داشتند و در قرقیزستان معروف به مندوز بودند.» و ی فهرستی از طوایف و ایلات مختلف ترک را  در این دو بخش معرفی می کند که بسیاری از آنان در ایل قشقایی  و یا در ایران وجود دارند و یا داشته اند. مانند: بیات  ایمور  افشار  بیگتیلی(بیگدلی)- ایگدر و  ... به علاوه در همین نوشته قشقایی را عضو ترکان قرقیز نام برده و  نشان و علامت قشقایی ها را به این شکل Ψ معرفی کرده است»[9]

v      قشقا در افغانستان: بر اساس یک نوشته که معاهدت نامه مرزی است و بین اتحاد جماهیر شوروی و افعانستان در تاریخ 13ژوئن 1946(1325ش) به امضاء رسیده است و خط مرزی بین دوکشور در امتداد  رودخانه های  پنجی و جیحون(اوغوز) تعیین شده برای ادامه حسن روابط دو جانبه بین شوروی و افعانستان-  ناحیه قشقا-  به دولت افعانستان واگذار شده است».[10] این منطقه  در استان سمنگان  قرار دارد که 1112 شهر و آبادی است. شهر قشقا ردیف 441  را داراست  [11]

v      قشقا در روسیه: در استان های روسیه سه شهر  به نام قشقا وجود دارد:

-       شهر قشقا در استان تاتارستان که دارای 4045 شهر و آبادی است  قرار دارد و قشقا- شهر  در ردیف 1172می باشد.

-       استان سوردلورسک(Sverdlovsk.) دارای 3599 شهر و آبادی می باشد و شهر قشقا در ردیف 1099 قرار دارد.

-       شهر قشقا در استان پرمسکیا کرای(Permskiy Kray) است که دارای 4543 شهر و آبادی است.قشقا در ردیف 1223 قرار دارد.

v      قشقا در  پاکستانشهر قشقا در ناحیه مرزی(شمال غرب) پاکستان است که دارای 14699 شهر و آبادی می باشد  و شهرقشقا رتبه 6758 را دارد.

v      قشقا در ارمنستان: در ناحیه آرارات واقع است که دارای 259 شهر و آبادی است. قشقا در ردیف 146 جای دارد. [12]

 



[1] ابن حوقل ، صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، تهران: انتشارات امیرکبیر سال 1366 ص 465-452.

[2]   اشپولر، 1379 ش ، ج 1، ص 457

[3] این تاریخ با تاریخ حکومت سلطان ابراهیم شاه که به آن اشاره شد  همزمان است و نشان از وجود سرزمین قشقا و مردم قشقایی در ایران است.م

[4] خواندامیر غیا,الدین بن همام الدین الحسینی المدعو - تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر- ناشر خیام تهران -1333

[5] ادوارد براون- انقلاب ایران- به نقل از تاریخ و موقعیت ایل قشقائی - حبیب الله پیمان

[6] برای اطلاعات بیشتر به کتاب تاریخ اجتماعی – سیاسی ایل قشقایی تدوین نورور دّرداری مراجعه شود.

[7] - شیرین آکنیز - اقوام مسلمان شوروی - - ترجمه علی خزائی مهر استان  قدس - 1367-

[8]Eickstedt- Egon Freiherr Von Rassenkunde und Rassengeschichle der Menscheil..(Stuttgart: Ferdinand Enke, 1934.)

[9]Karataev, O.K. docent- Kyrgyz and Oguz Tamgas. Kyrgyz-Oguz History- Kyrgyz Utuluk univercity.

[10] Wikipedia, the free encyclopedia-1946 in Afghanestan.

[11] http://findthecity.com/called.php?qcity=Kashka

[12] http://findthecity.com/called.php?qcity=Kashka

برگی از تاریخ قشقایی ها در دوران حکومت تیمسار زاهدی


سند شماره ۳۱۵ - یادداشت مدیر منطقه ای اداره همکاری های فنی ایالات متحده در شیراز (برایانت)- اصل چهار به مدیر ماموریت اداره همکاری فنی ایالات متحده در ایران (وارن)

 

شیراز، ایران، ۱۸ شهریور ۱۳۳۲.

گزارش سومین یادداشت در مورد وضعیت قشقایی

 

فرماندار کل جناب آقای هیئت و  سر لشکر میرجهانگیری ریاست لشکر ششم در منطقه ای نزدیک آباده با برادران قشقایی ملاقات کردند و در آن زمان تمام تلاش ها برای آشتی دادن قشقایی ها با دولت فعلی انجام شد. سران قشقایی ملاحظات زیادی ارائه کردند که پذیرش برخی از آنها بدون خجالت و ضعف برای دولت تقریباً غیرممکن بود. آنها خواستار آزادی زودهنگام آقای مصدق، اعضای کابینه وی و نمایندگان مجلس شدند که توسط دولت فعلی بازداشت شده اند. برادران در اعتراض شدید به حکومت امنیتی شدن کشور توسط ارتش به جز در دوره های حکومت نظامی که برای کل کشور وضع شده بود، اعتراض داشتند.

 

در بحث‌های بعدی با برادران، آنها نشان دادند که انتظار ندارند دولت به همه درخواست‌های آنها تن دهد. پیشنهادهای ارائه شده توسط آنها برای جلب حمایت آنها یا ساکت ماندن، عمداً برای دولت دشوار بود، زیرا قشقایی ها در این زمان در موقعیتی نبودند که در مورد مسیر آینده خود تصمیم بگیرند. این تصمیم نهایی تا زمانی که آنها با همه رؤسای قبایل متشکل از 100 نفر در حدود دو هفته دیگر باید ملاقات کنند، گرفته نخواهد شد.

 

این دیدار در فضایی دوستانه انجام شد و احترام شخصی قشقایی نسبت به جناب آقای هیات و سرلشکر میرجهانگیری بیشتر شد. با این حال هیچ رضایت واقعی از سوی دولت (مطابق نظر سران) محقق نشد، اما قول داده شد که پیشنهادات قشقایی برای بررسی بیشتر به تهران ارائه شود.

 

در پی این دیدار، به طور قطعی نگرانی افزایش یافت، به ویژه در مورد طوایف کشکولی و دراشوری، مبنی بر اینکه نمی توان به یک راه حل مسالمت آمیز دست یافت. به نظر می رسد که این ترس در نتیجه موقعیت دشواری که برادران قشقایی به طور عمدی دنبال می کردند، ایجاد شده است.

بهمن بیگی پس از این دیدار با من تماس اولیه برقرار کرد و اظهار داشت که زیاد خان، رئیس ایل دره شوری، و الیاس خان، رئیس ایل کشکولی ها در شیراز هستند و از موضعی که به ویژه رئیس آنها، خسرو خان ​​گرفته است، بسیار نامطمئن هستند. . آنها بی وفایی نمی کردند، اما از هرگونه تماس یا هرگونه رفت و آمد با اعضای حزب توده بیزار بودند. آنها همچنین بر این باور بودند که با اقدامات ضد دولتی آنها نمی توانند  به هیچ سودی دست یابند.

 

من دعوتی را رد کردم تا شخصاً آنها را ببینم، زیرا ممکن است این مورد توسط برادران اشتباه برداشت شود که ما بین مردم آنها اختلاف و بی وفایی ایجاد می کنیم. این دو رئیس ( ایل دره شوری و کشکولی) حداقل 60 درصد یا بیشتر از عشایر قشقایی ها را نمایندگی می کنند و از آنجایی که مشخص بود و نشان دهنده روحیه و خواسته  ملایم مشخصی هستند، من از طریق بهمن بیگی برای آنها پیام فرستادم. ما توضیح دادیم که نگرانی آنها را درک می کنیم و معتقدیم که آنها می توانند در این زمان حساس برای تثبیت قبایل کارهای زیادی انجام دهند.

 

در تلاش برای حمایت از شیراز، یک روز کامل قبل از قرار تعیین شده برای ملاقات من برای دیدن خسرو و ملک منصورخان، ، شیراز را ترک کردم. من معتقدم که آنها (سران کشکولی و دره شوری) نقش اساسی در متقاعد کردن خسرو داشتند که او نباید در این زمان هیچ اقدام ضد دولتی انجام دهد، بلکه باید تلاش کند تا موضع آنها را آشتی دهد. این دو رؤسای فرعی قدرتمند بدون شک به دیدگاه اکثریت برادران وفادار می‌ماندند، اما بی‌تردید رفتار خسرو در اثر فشاری که از جانب آنها وارد شد، ملایم‌تر شد. اگر خسرو نظریات آنها را در نظر نگیرد، موقعیت خسرو به شدت تضعیف می‌شود..

 

آنها برای استاندار (فارس)  هیات و ژنرال میرجهانگیری بیشترین احترام را قائل هستند، اما این ترس را دارند که کسی جایگزین آنها شود که به آنها توجهی لازم و ضروری را که سزاوار آن هستند ندهد. همانطور که اشاره شد، آنها عمیقاً از تلاش‌های آقای هندرسون (سفیر آمریکا) قدردانی می‌کنند، اما می‌ترسند که در زمانی ممکن است ایران را ترک کند و نفوذ او فراموش شود. من به آنها اشاره کردم که گفتگوهایی که انجام شده گزارش شده است و قطعا واشنگتن از موضع ما مطلع خواهد شد. به نظر می رسید که این امر باعث رضایت آنها در مورد آینده آنها می شود.

 

از آنجایی که شنبه شب بازگشت به شیراز غیرممکن بود، من نزد قشقایی ها ماندم و بعد از ظهر همان روز خسرو حدود سه ساعت را با ما گذراند و در آن زمان به تفصیل از وضعیت فعلی آنها صحبت کرد. رفتار او در مقایسه با اوایل بعد از ظهر که من به عنوان یک گروه با آنها صحبت می کردم، بسیار نرم شده بود. واضح بود که آنها وضعیت خود را بررسی کرده بودند و کاملاً آگاه بودند که هر اقدامی از جانب آنها در نهایت به نفع کمونیست ها خواهد بود.

خسرو اظهار داشت که می‌دانست آنها نمی‌توانند پیروز شوند، اما اولین نگرانی او این بود که با آنها مانند سایر ایرانیان رفتار شود و تحت حکومت نظامی قرار نگیرند و چنین اقدامی از سوی دولت ممکن است حادثه‌ای را به وجود بیاورد. که نتوانند  از دست گرفتن اسلحه خودداری کنند. به نظر می‌رسید که در توانایی آنها برای تصرف مراکز جمعیتی جنوب ایران تردیدی وجود نداشت.

 

وجه اشتراک قشقایی ها فقدان مطلق ترس از ارتش است. خسرو معتقد است که بسیاری از افسران به حکومت کنونی وفادار نیستند و اظهار داشت که از سوی نمایندگان کمونیست به او اطلاع داده شده است که حداقل در یک پادگان 30 درصد (افسران) عضویت  حزب توده را دارند. او به من اشاره کرد که در یک هفته گذشته شخصاً 150 تفنگ برونو [برنو] که توسط افسران ارتش به آنها فروخته شده است، خریداری کرده است. این تفنگ ها نو بودند و هرگز از جعبه خارج نشده بودند. آنها توانسته اند هر مقدار مهمات را که می خواستند از افسران ارتش خریداری کنند. به آنها قول سلاح های دیگری از جمله مسلسل، بازوکا  هم داده شده است و یکی از افسران به آنها گفته بود که می تواند دو مسلسل 75  میلی متری را برای آنها تامین کند. اسلحه ها با این شرایط موجود در ارتش می باشد، آنها احساس می‌کنند که وقتی تحت حمله قرار می‌گیرند،  (ارتش) کاملاً بی‌اثر خواهد بود.

 

خسرو اظهار داشت که تحت هیچ شرایطی به شیراز حمله نمی کنند. برنامه آنها این است که نیرویی را در نزدیکی شیراز مستقر کنند که نیروهای نظامی را برای تامین امنیت آن اطراف محدود کند. آنها سپس شهر کازرون را به عنوان اولین هدف خود انتخاب کردند. انتخاب آنها برای اولین هدف خود در کازرون بر این باور است که 75 درصد یا بیشتر از جمعیت آن شهر از  عشایر قشقایی ها حمایت می کنند و ثانیاً به این دلیل که بیشتر زاغه های مهمات نظامی در آن مجاور است.

 

در طول گفتگوی خصوصی خسرو با من، او مدام متوجه می‌شد که صرف نظر از اینکه آنها از طریق اقدام مسلحانه به چه چیزی دست می‌یابند، متوجه می‌شد که در نهایت شکست خواهند خورد و کمونیست‌ها سود خواهند برد. خسرو اظهار داشت که بارها از دکتر مصدق درخواست کرده است که از تحمل کمونیست ها دست بردارد و او سعی کرده است که او را متقاعد کند که در روابط خود با آمریکا مثبت تر باشد. او صریحاً اعلام کرد که تحمل کمونیسم توسط دولت گذشته اشتباه بزرگی بود و اگرچه او این را تشخیص داد اما احساس نمی‌کرد که می‌تواند از حمایت دکتر مصدق دست بکشد.

 وی خاطرنشان کرد که فارغ از اینکه در آینده چه اتفاقی برای ایران می افتد، او و قشقایی ها هرگز نمی توانند کمونیسم را بپذیرند و تا زمانی که آنها یک نیروی متحد باشند با آن مبارزه خواهند کرد.

 

شکی نیست که خسرو همچنان برای دکتر مصدق بسیار ارج می نهد و صادقانه معتقد است که او یکی از رهبران بزرگ ایران بوده است. من به خسرو تأکید کردم که به نظر من در شرایط کنونی باید از مسائل شخصیتی بسیار فراتر رفت و این مهم است که به عنوان شاه اعتقاد داشته باشیم که رفاه ایران را بالاتر از هر گونه اختلاف فردی قرار دهیم. من مطمئنم که خسرو معتقد است که این نگرش درست است و این در تصمیم نهایی او تأثیر واقعی خواهد داشت. علاوه بر این خسرو احترام بسیار زیادی برای آقای گودوین (مامور سی آی ا در تهران) قائل است و بارها به ایشان مراجعه می کند و من معتقدم که این امر در این زمان تأثیر بسیار خوبی بر ایشان دارد.

 

صبح روز بعد، هنگام خروج از اردوگاه قشقایی، نمی‌توان احساس کرد که قشقایی‌ها بیشتر  تمایل دارند که دوستی  آن ها با آمریکایی‌ ها را به خطر بیندازند. من صمیمانه معتقدم که آنها می خواهند دیدگاه های خود را با دولت ایران تطبیق دهند. آنها نمی خواهند ارتباط خود را با ما قطع کنند. آنها در نهایت تلاشی برای معامله سخت با دولت نخواهند داشت. آنها دوست دارند دکتر مصدق را آزاد کنند، اما مشکلی ایجاد نکنند مگر اینکه حکم اعدام صادر شود.

 

نگرانی دوم آنها تحمیل نظارت نظامی است. آنها خواهان همان نوع پلیسی هستند که به سایر غیرنظامیان ایرانی داده می شود. آنها اظهار می دارند که با پرداخت مالیات یا فراخوانی پسرانشان برای خدمت سربازی مخالفتی ندارند. آنها می گویند که بسیاری از خانواده های قشقایی در حال حاضر دارای پول کافی هستند که به موجب آن می توانند برای معاف کردن آن ها از خدمت اقدام کنند.

آن ها همچنین خواهان سهمی در کمک هایی هستند که برای اهداف فنی و توسعه اقتصادی در کشور هزینه می شود هستند.  سه تن از برادران معتقدند که عشایر باید برنامه‌ای درازمدت داشته باشند که به موجب آن بتوان آنها را اسکان داد و در جمعیت ایرانی ادغام کرد.

آنها بیش از همه خواهان توسعه یک نهاد ایرانی هستند که مسئولیت اصلی آن نه تنها نظارت بر عشایر، بلکه مسئولیت رفاه آنها  را نیز در دست باشد. آنها خواهان یک دفتر امور عشایری هستند که کارکردهای رفاهی فراتر از مسئولیت های پلیسی داشته باشد.

 

به محض خروج از کمپ نمی توان متوجه تغییر جو شد. به طور خاص به من اطلاع دادند که آنها بحث های خود را تا شب پیش برده اند و یک تصمیم قطعی گرفته اند: آنها در آینده با اعضای حزب توده تماس نخواهند داشت، با کسی به عنوان واسطه بین آنها صحبت نخواهند کرد. آنها اظهار داشتند که اکنون متوجه شده اند که حزب توده فقط از قشقایی ها به نفع خود استفاده می کند و بسیار مشتاق بودند که مرا تحت تأثیر قرار دهند که در آینده هیچ نماینده دیگری را ملاقات نخواهند کرد. لازم به ذکر است که حزب توده قطعاً تمام مهمات مورد نیاز و کمک تسلیحاتی و ارتباطی را به آنها وعده داده بود. واضح است که آنها اکنون هیچ کاری با این موضوع نخواهند داشت.

 

فردای آن روز پس از بازگشت به خانه، بهمن بیگی به من خبر داد که از طرف خسرو به یکی از رؤسای طوایف پیام داده است که قرار است با دولت صلح کنند.

در ارزیابی وضعیت کنونی معتقدم که در نتیجه تماس ها و روابط آقای هندرسون که در گذشته توسط مقامات سفارت با خسرو برقرار بوده و همچنین تلاش هایی که توسط نمایندگان دولت ایران انجام شده است، پیشرفت های زیادی حاصل شده است. . من اعتقاد ندارم قشقایی ها دست به فعالیت مسلحانه بزنند مگر اینکه احساس کنند تحت فشار قرار می گیرند یا باید حادثه ناگواری بین اعضای قبیله و نظامیان رخ دهد. با این حال، به من تضمین داده شده است که آنها تمام تلاش خود را برای جلوگیری از وقوع هر حادثه ای به کار خواهند بست و اگر حادثه ای رخ داد، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از گسترش آن به یک درگیری بزرگتر انجام خواهند داد.

 

نیروهایی را در نزدیکی شیراز به صحنه خواهند برد. این امر امسال به دلیل خشکسالی شدید در جنوب باعث ناراحتی آنها نخواهد شد. با ماندن در این منطقه تا اولین بارندگی سود خواهند برد. آنها احتمالاً حمایت آشکاری از دولت فعلی نخواهند کرد، اما از هرگونه اقدام ضد دولتی خودداری خواهند کرد. آنها معتقدند که این دولت با دسیسه های دربار سلطنتی سقوط خواهد کرد و در آن صورت فرصتی برای حمایت از دولت سوم سازنده خواهند داشت. اگر این اتفاق نیفتد و تا دو یا سه ماه آینده هیچ حادثه ای رخ ندهد و آنها مطمئن باشند که این دولت قدرت دارد، احتمال زیادی وجود دارد که از آن حمایت کنند. اگر این دولت دو یا سه ماه بر سر کار بماند، به نظر من برخی از برادران به تهران می‌آیند (به نشان خسرو) که در آن زمان می‌توان به آشتی کامل رسید.

 

من یک چیز را انتخاب کردم که کاملاً قادر به ارزیابی آن نیستم، اما احساس می کنم باید منتقل شود. حبیب ( رضا زاده قشقایی – سخنگوی خوانین قشقایی در تهران) مورد پسند قشقایی‌هاست، اما نسبت به تعدادی از آنها چندان اهمیتی ندارد، دلیلش این است که از زمان انحلال قبیله‌اش، نماینده هیچ قومی نیست. و ثانیاً، برخی احساس می کنند که او منافع شخصی را بر خدمت به قبایل ترجیح می دهد.

 

ای سی برایانت (رییس سازمان اصل چهار آمریکا در فارس)

منبع: آرشیو ملی، RG 469، سوابق آژانس های کمک خارجی ایالات متحده 1948-1961، ماموریت در ایران، پرونده های موضوع دفتر اجرایی (پرونده مرکزی) 1951-1961، کادر 7، پوشه 6، 350. راز. چاپ شده از یک نسخه بدون حروف، که به یادداشت پوششی از وارن به هندرسون در تاریخ 12 سپتامبر پیوست شده است..

 

تاریخ ایلخانان و ایل بیگی ها قوم قشقایی -۱

قوم عشایر قشقایی؛ گروهی از مردم ترک زبان هستند که زندگی کوچ‌روی و کوچ‌نشینی دارند، ازروش کوچ به صورت عمودی (کوهسارمداری) استفاده کرده و تا حدودی نیمه‌ عشایری زندگی می کنند. این قوم تابستان ها به ارتفاعات می‌روند و زمستان‌ها در دامنه‌ها و یا کنار شهرک‌ها اقامت دارند. و برای ادامه زندگی خود و دام‌هایشان در تمام قرون در کشمکش با اقوام دیگر به‌خصوص

دولت ها بوده اند.

بررسی تاریخ و پیشینه مردم قشقایی مانند بسیاری از حوادث تاریخی دیگر تاکنون مبهم و دانستنی‌های ما در باره گذشته دور و تاریخ این مردم بسیار ‌اندک و غیر مستند بوده است. به درستی معلوم نبود که ترکان قشقایی چه تاریخی داشته و در کدام سرزمین‌ها می‌زیسته‌اند و چه حوادثی را پشت سر نهاده‌اند. اغلب نوشته‌ها در مورد تاریخ این قوم با حدس و گمان مورخین همراه بوده است.

اما در دهه های گذشته کشفیاتی توسط باستان شناسان در کشور ترکیه صورت گرفته و اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد این مردم، در دوران هزاره دوم،در قرن های پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد در شمال شرقی آناتولی و در ساحل جنوبی دریای سیاه در «سرزمین حاطّی ـ Land of theHatti» اقامت داشته‌اند. نام این دیار بعدها در تاریخ به آناتولی یا آناتولیا (آسیای صغیر) تغییر

یافته و امروزه به ترکیه معروف است.

حوزه قلمرو قوم قشقایی در این دیار ، جنوب دریای سیاه؛ از دهانه «هالیس» (قزل ایرماق فعلی) و بخش هایی در غرب آن تا بالای حوزه رود فرات، در غرب (ارزن جان فعلی در ترکیه) که شامل مناطق کناره رودخانه‌های (ایریس ـ Iris) مانند (یاشیل ایرماق) و رود گِرِگ، گِیل گَل و کَلکِیت بود، ادامه داشته است. این بخش از آناتولی در تاریخ به نام آسیای صغیر شهرت دارد.

آسیای صغیردر زمان کوروش کبیر بخشی از ایران بزرگ بوده است. این قوم به احتمال زیاد باید از دامنه های آرارات که به کوه های زاگروس وصل می شود، در قرن های پیشین به فلات ایران زمین مهاجرت کرده باشند.

باستان‌شناس معروف آلمانی به نام اینهار فون شولر 1 بر اساس اسناد و کتیبه‌هایی که در کاوش‌های اولیه در سرزمین آناتولی (ترکیه فعلی) در دوران شاهان هیتّی، به دست آمده، کتابی به نام Kaschkäer ـ قشقا‌ها، در سال 1965م (1344شمسی) به زبان آلمانی، تدوین و تالیف کرده است.

بر اساس این کتاب که شاید تنها و آخرین پژوهش بنیادی در مورد تاریخ باستانی قوم قشقایی است چنین آورده شده است:«قوم قشقا در دوران حکومت و حیات دولت هیتّی 2 در شمال آناتولی (ترکیه فعلی ـ م) سکونت داشته و به صورت کوچ روی زندگی می کرده است. حوزه‌ی سکونت آن‌ها منطقه باستانی «پافلا گونیا ـ Paphlagonia» بود که امروزه آن سرزمین‌ها در استان‌های «چانقیری ـ

Çankırı » و «قره باغ ـ Karabük» بین آنکارا و دریای سیاه و در دامنه مناطق کوهستانی آسیای صغیر که 2400 متر از سطح دریا ارتفاع دارند واقع شده است.

اسناد و مدارک به دست آمده، مربوط به قرن چهارده پیش از میلاد می‌باشند. برخی از پژوهشگران براین باور هستند که قوم قشقا، مردم بومی و اصلی در همین سرزمین (آناتولی) بوده و در همین دیار زندگی می‌کرده‌اند ـ چون برخی نام‌های یافت شده، مربوط به قوم قشقا که در اسناد تازه دیده می شوند، همانند نام‌هایی است که در دوران تاریخی قبل از آن نیز در حوزه آناتولی مرسوم و رواج

داشته اند.

اسناد به دست آمده، بیشتر نوشته شده ی پادشاهان «هیتّی» هستند. بنا بر این ما با توجه به آگاهی‌ها و اسناد کشف شده است که می‌توانیم با اطمینان اعلام کنیم که مردم باستانی قشقایی در دوره ای از تاریخ در این مناطق ساکن بوده اند و به صورت نیمه‌عشایری در دسته‌هایی به صورت متفرق و جداگانه در بخشی از این مناطق زندگی می‌کرده‌اند. این قوم قشقا حداقل به نه گروه (ایل - طایفه)

تقسیم می شده است.

دولت امپراتوری هیتی در قرن دوازهم پیش از میلاد، در جنگ های «تروا» توسط اقوام ساکن در کناره دریای سیاه و اژه؛ از جمله قوم قشقا از میان برداشته شد. قشقایی‌ها از خلأ و ضعف ایجاد شده در این منطقه، استفاده کرده و به فتح سرزمین‌هایی از این دیار که تحت حکومت هیّتی بود دست زده و حوزه‌ی اقتدار خود را از شمال آناتولی، به سوی جنوب شرقی کشور گسترش داده و به آن سوی

مهاجرت نمودند. بنا براین موجودیت و سابقه تاریخ این قوم به حدود یکهزار و چهارصد سال پیش از میلاد می رسد که نشان دهنده این است که قوم قشقایی یک تاریخ کهن سال چهار هزار ساله در کارنامه خود دارد.

پس از سقوط دولت هیتی؛ قوم قشقا و سایر اقوام این دیار تا قرن هشتم قبل از میلاد، چون دولت مقتدری در این حوزه شکل نگرفته بود. به صورت قدرت‌های محلی پای برجای بودند. در قرن نهم پیش از میلاد دولت لیدی در سرزمین‌های قبلی هیتّی پدید آمد و خود را «هیتّی نو» خواند، و جایگزین دولت پیشین هیتّی شد. این دولت در هنگام اقتدار خویش به توسعه فرمانروایی پرداخت و همه‌ی اقوام ساکن در منطقه آناتولی از جمله قوم قشقا را خراجگذار خود کرد در همین ایام پاره ای از اقوام قشقایی از این دیار مهاجرت نموده و به سرزمین‌های تحت حکومت مصر و آشور کوچ کردند و گروهی هم در این دیارها یک‌جانشین شده و به کشاورزی روی آوردند. قوم قشقا در هر یک از نقل و انتقالات خودکه به طرف شرق آناتولی (ترکیه) صورت می‌گرفت به حوزه آرارات و کردستان ایران زمین نزدیک و سرانجام در داخل حوزه فرمانروای ایران شده است.

تا قرن هشتم پیش از میلاد نام قوم قشقا گاه به گاه در نوشتارهای دولت آشوریان دیده می شود وچنین به نظر می رسد که قشقا‌ها در آناتولی شرقی مستقر شده و یک امپراتوری را تأسیس کرده باشند. بعد از این دوره پیگیری نام آن‌ها در متون تاریخی مفقود شده و تاکنون سندی به دست نیامده است. برای آخرین بار نام آن‌ها در دوران پادشاهی «سارگون دوم ـ Sargon II» (۷۲۲-۷۰۵ ق‌م‌)

در کتیبه‌ای آمده است.

بر اساس اسناد به دست آمده قدمت حضور قوم قشقایی در ایران پیش از دوران امیر مودود سلغری در سال 543 هجری قمری برابر با 528 شمسی در فارس می باشد. ولی از این که چه زمانی و چگونه از آسیای صغیر به ایران وارد شده اند، تاکنون سندی پیدا نشده است.

ساختار و تشکیلات سازمانی در ایل بزرگ قشقایی

اداره و مدیریت ایل بزرگ قشقایی در ایران که همواره بیش از یکصد هزار جمعیت کوچ رو داشته  است، نیاز به یک سازمان دهی و تشکیلاتی داشت که بتواند برنامه ریزی های لازم را برای، تقسیم مراتع بین طوایف مختلف، ایجاد نظم و امنیت ایلی و سرانجام جمع آوری مالیات ها و ارتباط با سازمان های دولتی را به خوبی اداره و نظارت نماید.

ایل بزرگ (کنفدراسیون) قشقایی:

تشکیلات سیاسی اجتماعی قشقایی به صورت یک مجتمع از ایلات مختلف یا یک کنفدراسیون است. با توجه به سابقه تاریخی آن هم دیده می شود که این قوم در چهار هزار سال قبل در ایام حکومت هیتی ها نیز از 9 تا 12 ایل تشکیل شده بود. در این نوشته ها،از تشکیلات قوم قشقایی به نام «ایل بزرگ» یاد می شود. که این ایل بزرگ(کنفدراسیون) به ایل ها، طایفه ها ، تیره ها و بنکو

(بیله) ها و خانوار تقسیم می شود.ایل بزرگ قشقایی: از شش ایل تشکیل گردیده که به صورت کنفد راسیون و زیر نظر یک رهبر قدرتمند، به نام ایلخان، اداره می شد.

در گذشته،کوچ نشینانی که به نحوی در تشکیل این چنین کنفدراسیونی موفق می شدند از قدرت خاصی بر خوردار بودند و در سطح مملکتی و نیز در امور سیاست یک وزنه بشمار می امدند و نقش مهمی در امر سیاست به دست می اوردند. هر چه این سازمان قوی تر و بزرگتر می شد، جایگاه آنها بالا تر و عظیم تر بود . در تاریخ ایران می بینیم که اغلب رهبران این گونه تشکیلات در راس مملکت جای میگرفتند و به نام پادشاه فرمانروائی می کردند. مانند غزنویان، سلاجقه،افشاریه، زندیه و قاجاریه. رهبران ایل بزرگ قشقایی در قرون گذشته در فارس جایگاه ویژه ای داشته اند.

رهبری در ایلات بزرگ به عهده ایلخانی بود که معاون وی را ایل بیگی می نامیدند. این رهبری در خانواده ایلخان و ایل بیگ موروثی بود، مگر در مواقعی که در جنگ و اختلافات شکست می خوردند و فاتحین، ایل را تقسیم و در سایر ایلات منحل می کردند.در این نظام ایلخان بالا ترین مرجع تصمیم گیری به شمار می رفت.وی مسئول برقراری نظم و امنیت در داخل کنفدراسیون بود و همچنین به عنوان نماینده این واحد بزرگ سیاسی در خارج از آن به رسمیت شناخته می شد.

ایل بزرگ(کنفدراسیون) قشقایی از شش ایل: دره شوری، فارسیمدان، شش بلوکی، کشکولی بزرگ، کشکولی کوچک و عمله تشکیل شده است. که در ساختار سیاسی هر ایل به طایفه ها و هر طایفه به تیره ها و هر یک از تیره ها به بنکو- بیله و یا اوبا تقسیم می شود. در ساختار اجتماعی به لحاظ طبقاتی ایل دارای پنج طبقه معین و پذیرفته شده ایلی است.

.1 ایلخان و ایل بیگی بالاترین قدرت اجرایی در ایل قشقایی بودند؛که بستگان و فامیل آن ها در بالا ترین سطح اجتماعی ایل قرار داشتند. این صدارت توسط یک نیروی متمرکز اداری/ نظامی که در «ایل عمله » سازمان دهی شده بود حمایت ومدیریت می شد. مشاغل متنوعی مانند: فراش باشی، ناظر، خزانه دار، صاحب جمع اموال، مختاباد، میرآخور، مشاورین و .... گردانندگان

دستگاه عظیم و دربار بزرگ ایلخانی بودند.

برای سران ایل بزرگ قشقایی از دوره صفوی از طرف دولت حکم ایلخانی یا ایل بیگی صادر می شد. ایلخانان قشقایی در چند قرن گذشته از میان ترکان «شاهی لو»» نسب که بازمانده ای از سپاه دوران شاه اسماعیل صفوی بودند، برگزیده می شدند.

.2 ایل دره شوری، کشکولی، فارسیمدان وشش بلوکی و عمله مجموعه تشکیل دهنده کنفدارسیون قشقایی است که در راس هر یک از آن ها، یک کلانتر قرار داشت، و هر یک از این کلانتران در حوزه اقتدار خود، خان هایی را در کنار خود داشتند که آن ها را در اداره امور داخلی ایلات یاری می دادند. کلانتران این ایلات نیز یک سازمان اداری، مالی و انتظامی مخصوص به خود داشتند که به وسعت و گستردگی ایلخانان نبود، اما وجود داشت.

.3 هر یک از ایل های قشقایی از چندین طایفه تشکیل می شود. در راس هر یک یا چند طایفه یک خان اداره امور آن ها را تصدی کرده و مدیریت آن را با کلانتر مربوطه هماهنگ می کرد. خان مامورانی برای فعالیت های خود در اختیار می گرفت و مسئولیت و وظایف و اختیاراتی را در مورد طوایف تحت نظر خود بر عهده داشت.

.4کدخدایان و ریش سفیدان و روسای تیره ها و بنکوها در ارتباط مستقیم با مردم عادی ایل و رابط بین خوانین طوایف و کلانتران با رعایای ایلی بودند و وظیفه جمع آوری مالیات ها و همکاری باخوانین را به عهده داشتند.

.5طبقات عادی و رعایای ایلی که اکثریت مردم ایل را تشکیل می دادند، وامور دامداری، کشاورزی و صنایع بافندگی را بر عهده داشتند با پرداخت مالیات و حضور نظامی خود، طبقات اول تاسوم را به توان مالی و قدرت می رساندند. در میان این طبقات گروهی هم بودند که ضمن دامداری به کارهای فنی، حرفه ای و هنری ایل نیز می پرداختند: مانند غربتی ها، چنگی ها و کولی ها و .....

سابقه تاریخی سران ایل بزرگ قشقایی در اقوام مختلف در طول تاریخ، همواره رهبران هر ایل یا قبیله ای از میان قدرت مداران و متنفذین همان قوم انتخاب می شدند. نگاهی به تاریخ اقوامی مانند، سلجوقیان، غزنویان، تیموریان ، آق قویونلوها، قاجار و دیگران موید این شیوه و روش می باشد.

اولین فرمانده و رهبر در تاریخ باستانی قوم قشقایی در قرن پانزدهم پیش از میلاد(سه هزار و ششصد سال قبل) در نوشته‌هایی که از دوران مورشیلی دوم (Muršili II)در کتیبه هایی که حفاری های ترکیه به دست آمده است نشان می دهد که:« در سال هفتم حکمروایی مورشیلی (سلطان «هیتّی») از رهبری شخصی به نام ـ پی هونیا (Pihhuniya) نام می برد که همواره با دولت مزبور در مبارزه بوده است. «مورشیلی درنیایش‌نامه‌اش می‌گوید که، غالباً اداره امور «قشقا»ییان در دست یک نفر نمی‌باشد. اما در زمان این «پی هونیا» سازماندهی و تشکیلات آن‌ها به روال معمول نبوده است و این فرد به صورت شگفت‌آوری قدرتمند و مانند یک پادشاه بر همه‌ی قبایل مسلط بود و چون شاهان عمل می‌کرد. سپس اضافه می‌کند: «من و افراد سلطنتی من به دیار (قشقا) رفته و برایش پیغام دادم و در نامه‌ای به او نوشتم، که سرزمین‌های مرا که گرفته‌ای و به حوزه «قشقا» افزوده‌ای به من باز پس ده. او به نامه‌ی من پاسخ داد و چنین نوشت:«من هیچ چیزی به شما پس نخواهم داد. و اگر شما به من حمله کنید، من در سرزمین خودم با شما مبارزه نخواهم کرد. و در عوض من جنگ را به درون کشور شما خواهم کشاند و در آن جا با شما نبرد خواهم کرد.» نقل این رویدادِ قابل توجه نشان می‌دهد که فرمانروایی در قوم «قشقا»، در حد و مقام یک پادشاه بوده‌ که خود را با یک پادشاه مقتدر و بزرگ «هیتّی» برابر می‌دانسته و در برابر وی ایستادگی و مبارزه می‌کرده است.

از سوابق تاریخ قشقایی تا دوران قبل ازصفویه اطلاع و سندی در دست نیست. اما بررسی ها نشان می دهد که در زمان سلطنت شاه عباس این رسم قدیمی و مرسوم سنتی در مورد رهبری قوم توسط کسی از میان ایل قشقایی و برخی دیگر از ایلات تغییر داده شده است. شاه عباس که از توطئه درباریان و سران اقوام مختلف در ترس و هراس دایم بود، دست به پاک سازی و برکناری سران ایل

های زیادی زد. بسیاری از سرپرستان ایلات را که از مردم همان ایل بودند به قتل رساند و یا برکنار کرد و جانشین آنان را از میان وفاداران خود و از خارج از ایل ها،انتخاب و همراه یک نیروی نظامی و برای تسلط و رهبری به این ایلات اعزام کرد.از جمله رهبری ایل قشقایی را به یکی از فرماندهان سپاه«شاهی لو» به معنی طرفداران شاه، واگذار نمود. سپاه شاهی لو در زمان شاه اسماعیل اول صفوی راه اندازی شد. افراد تشکیل دهنده این گروه از میان قبایل مختلف ترکان انتخاب شده و به صورت گارد محافظ شاه خدمت می کردند.بنا به مستندات تاریخی و اظهارات بازماندگان ایلخانان قشقایی، یعنی محمد ناصرخان و ملک منصورخان ،اجداد آن ها از نظامیان سپاه «“شاهی لو»» و از نسل «اوزون حسن» آق قویونلو بودند.

محمد ناصرخان ایلخان قشقایی در گفتگویی با دکتر لویس بک، گفته است که :; « شاه اسماعیل یا یکی دیگر از شاهان صفوی یک یا چند نفر از اجداد آن ها را برای حمکرانی بر قبایل فارس اعزام کرده است تا از تاخت و تاز و تجاوز پرتقالی ها به ویژه از استقرار نهاد های تجاری و حضورشان در خشکی جلوگیری کنند.

در مورد استقرار ایلات فارس در کناره خلیج فارس،- میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است:: " یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-و قشقه ای-و ممسنی است. چنانچه مشاهده می شود در این گزارش به ایل قشقه ای(قشقایی) اشاره شده و نامی از (شاهی لو) دیده نمی شود. به علاوه گروه شاهی لو محدود به یک عده سپاهی بودند که به صورت گروه محافظ شاهان خدمت می کردند و به صورت یک قوم یا قبیله نبودند و نمی توانستند جمعیت قابل توجهی داشته باشند.

نیاکان ایلخانان قشقایی

محمد ناصر خان و ملک منصورخان، ایلخانان قشقایی در گفتارهای خود نسب خویش را به اوزون حسن آق قویونلو نسبت می دهند.اوزون حسن آق‌قویونلو (۱۴۲۳-۱۴۷۸م) یکی از مقتدرترین سلاطین سلسله آق قویونلو بود که بیست و پنچ سال بر ایران، عراق و شرق آناتولی حکومت کرد. وی پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از طرف مادری بود.

صولت الدوله –م) بر این باورند که برخلاف آن چه در نوشته های تاریخی ذکره شده است که اوزون

حسن دارای دو پسر بود، او سه فرزند پسر داشته است. که نام فرزند سوم سلطان مراد بود. آن ها

همچنین گفته اند که سلطان مراد دارای سه فرزند به نام های؛ یعقوب، حسن و سومی امیر غازی بوده

است. اسناد و نوشته ها حاکی است که یعقوب و حسن از سالهای 1498 م بر آق قویونلو ها

حکومت می کرده اند اما نام امیر غازی و نسب وی به سلطان مراد در اسناد تاریخی تاکنون دیده نشده

است.

پدرشاه اسماعیل شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش

(سرخ‌سر به زبان ترکی) خوانده می‌شدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند.

توسعه‌طلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آق قویونلو پسر

اوزون حسن در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و

جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل

کودکی شیرخوار بود.

بعد از به سلطنت رسیدن اسماعیل دختر یعقوب خان، نوه اوزون حسن؛ به نام(تاج لو) با شاه اسماعیل

صفوی ازدواج کرده است. اگر ادعای (شاهی لو)ها را باور کنیم، این بانو خواهر امیر غازی بوده

است. گفته شده است که امیر غازی یک فرد مذهبی و احتمالا صوفی بوده و به شاه عباس صفوی در

استقرار مذهب شیعه در ایران کمک کرده است. بسیاری از حمایت کنندگان شاه اسماعیل صفوی از

ترکان و کُردان از آسیای صغیر ، سوریه و ارمنستان و بخشی از قره قویونلو و آق قویونلو بوده اند. 14

در یک سند قدیمی یکی از فرزندان امیرغازی به نام صوفی زاده اشاره شده است که ممکن است

منظور معرفی پدرش در مرتبه (صوفی) باشد. مقبره وی در فارس در منطقه گندمان باقی است که

محل زیارت اعضاء و علاقمندان است. سایر احتمالاتی که در این باره وجود دارد این است که احتمالا شاه صفوی به وی لقب ایلخانی داده باشد.

شاه ابوالمظفر بن شیخ حیدر بن شیخ جنید معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله پادشاهی صفوی بود. وی از سال های 880 -903 ش(«907 – 930 ق / 1502 - 1524 م) بر ایران حکومت کرد.

حکمرانی او به دو دلیل نقطه عطفی در تاریخ ایران است. دلیل اول این است که بعد از حمله اعراب به ایران، به مدت هشت قرن ونیم هیچ خاندان ایرانی بر سرتاسر ایران به صورت مستقل حکمرانی نداشت، بلکه ایران توسط خلفای عرب، سلطان ترک، خان‌های مغول اداره می‌شد. اگر چه در این مدت آل بویه (334-447 ه.ق/ 945-1055 م) حکمرانی می‌کرده‌اند، اما این حکام نیز تنها بر بخشی از ایران حاکم بوده‌اند. دلیل دوم، اعلام رسمی مذهب شیعه اثنی‌عشری به عنوان مذهب عمومی از طرف صفویان بود. تبار شاه اسماعیل به شیخ صفی‌الدین اردبیلی می‌رسد. اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا یا عالم شاه بیگم(تاج لو)، دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و تئودورا(دسپینا خاتون) دختر شاه ترابوزان بود. 16

 

تلاش دولت مردان آمریکا برای جدا کردن قشقایی ها از دکتر مصدق

محمد ناصر خان و برادرانش در مکاتبات دولت آمریکا در رابطه با دکتر مصدق


236. یادداشت رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا، اداره برنامه ها، آژانس اطلاعات مرکزی (روزولت) به میچل1

واشنگتن، 8 ژوئیه 1953. (18 دی ماه ۱۳۳۱)

1.     در پاسخ به پرس و جو [نام رمز از طبقه بندی خارج نشده] در مورد توانایی ما برای خنثی کردن حمایت قشقایی از مصدق، ارزیابی زیر را در این تاریخ از تهران دریافت کرده ایم. این ارزیابی پس از گفتگو با سران قشقایی تهیه شده است. اگرچه موقعیت قشقایی همانطور که در زیر توضیح داده می شود ممکن است در آینده دستخوش تغییر شود، اما اعتقاد بر این است که در این زمان مشخص است.

 الف. پای بندی های سیاسی اصلی قشقایی در این زمان توسط: اطمینانی که حمایت گذشته آنها در مصدق ایجاد کرده است. (2) نفوذ آنها بر سپهبد محمود امینی. (3) "کنترل" آنها بر شخصیت های کلیدی نظامی در فارس و خوزستان. (4) نفوذ آنها در فراکسیون نهضت ملی.

 ب- مقاصد فعلی قشقایی: (1) خان های اصلی قشقایی از جمله ناصرخان قصد دارند به حمایت از مصدق در برابر همه مخالفان ادامه دهند. در این زمان، حتی فشار شدید ایالات متحده بر خان های قشقایی نیز باعث نمی شود که قشقایی ها این موضع را تغییر دهند. (2) خان‌های قشقایی که از نزدیک با ژنرال محمود امینی همکاری می‌کنند، قصد دارند از نزدیکی خود به مصدق برای ایجاد حمایت ها سیاسی خود برای توسعه قدرت سیاسی خود در آینده و نه قریب‌الوقوع استفاده کنند. (3) خان‌های قشقایی مخالفت زاهدی را جدی نمی‌گیرند و احساس می‌کنند که زاهدی شانس کمی یا هیچ شانسی برای پیروزی در آزمون قدرت با مصدق ندارد.

ارزیابی قشقایی ها از قدرت مصدق: (1) مصدق تنها شخصیت سیاسی قوی در ایران است. (2) مصدق از اعتماد همه مردم به جز چند تن از اشراف ناراضی برخوردار است. (3) مصدق را نمی توان در حال حاضر برکنار کرد.

2.     نتیجه گیری: به نظر ما قشقایی‌خانی‌ها حمایت از مصدق را به مصلحت می‌دانند و نمی‌توان انتظار داشت که این حمایت را تا زمانی که موقعیت مصدق از نظر عمومی تضعیف نشود  و برخی از شخصیت‌های سیاسی قدرتمند دیگری ظاهر شود تا موقعیت مصدق را به‌شدت تهدید کند، پس بگیرند.

 یا تا زمانی که قشقایی ها خود را آنقدر قوی احساس نکنند که برای کسب قدرت تلاش کنند ادامه خواهد داشت.

 

 منبع: آژانس اطلاعات مرکزی، فایل‌های DDO، Job 80–01701R, Box 3, Folder 12, Misc. مکاتبات — TPAJAX. راز. گیرنده به عنوان "آقای" نامیده می شود. میچل» در اصل است و بیشتر شناسایی نشده است.

 

جاسوسان آلمانی چگونه به میان ایل قشقایی راه یافتند


با یورش هیتلر به خاک شوروی و شکست‌های نخستین شوروی از آلمان، همزمان با سایر ملیّون ایران،احساسات آلمان دوستی قشقایی‌ها افزون‌تر گردید.از این رو قشقایی‌ها به نیرومندترین طرفدار آلمان در ایران مبدل شدند.به تصور قشقایی‌ها،در صورت‌پیروزی آلمان بر متفقین ،ناصر خان به عنوان مدعی اصلی تاج و تخت ایران مطرح می‌شد..به‌همین سبب آنان منتظر بودند که به محض ورود ارتش آلمان از راه قفقاز به ایران،ایرانیان ملی‌گرا را با خود همراه سازند تا با هم در برابر اشغالگران روس و انگلیس قیام کنند. در ارتش ایران نیز عده‌ای از امیران ارتش،به خاطر تنفر از روس‌ها و انگلیسی‌ها طرفدار آلمان ها بودند. در بین قشقایی‌ها شایع شده بود که هیتلر،ناصر خان را به عنوان پادشاه ایران برگزیده است.[1]

«در این موقع که متأسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می رساند که در این کارزار بی طرف مانده و بی طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» [2] این نخستین بیانیه رسمی دولت ایران در آغاز جنگ جهانی دوم در 11 شهریور 1318  2- سپتامبر 1939 بود. این بیانیه یک روز پس از آغاز جنگ جهانی صادر شد و متعاقب آن وزیر کشور ایران از اتباع بیگانه خواست تا مراقب اعمال خود باشند تا بی طرفی ایران نقض نشود.[3]

مسئله حضور آلمانی ها در ایران و در پی آن نگرانی بریتانیا در مورد این مسئله به آغاز جنگ باز می گردد، آن هنگام که تعداد قابل توجهی از آلمانی های مقیم کشورهای مستعمره بریتانیا از آن کشورها اخراج و وارد ایران و افغانستان (بعنوان دو کشور بی طرف در جنگ بین الملل) شدند. از همین رو در اولین واکنش ها در شهریور 1318، وزارت امور خارجه بریتانیا از وزیر مختارش در تهران خواست با تأکید بر پیمان آلمان و شوروی خطر حضور عوامل این دو کشور را که منافع ایران و بریتانیا را در معرض خطر مستقیم قرار خواهند داد، گوشزد نماید. [4]

رضا شاه اقداماتی برای اطمینان به انگلیسی ها انجام داد. اما کودتای رشید عالی گیلانی در عراق در بهار 1320 نگرانی انگلیس را در مسئله حضور آلمانی ها در ایران دو چندان کرد چرا که آنها اعتقاد داشتند کودتای مذکور توسط آلمان طرح ریزی و حمایت شده ( که به نظر می رسد چنین ادعایی بی اساس نباشد) و از این رو می تواند در ایران نیز ترتیب یابد. انگلیسی ها با توجه به برخی تبلیغات آلمانی ها نسبت به رضا شاه که لحنی خصمانه به خود گرفته بود، احتمال وقوع یک کودتا را علیه حکومت پهلوی ممکن می دیدند. از این رو به این مسئله دامن می زدند.

در گزارش واصله از آنکارا در 7 تیر 1320 آمده است:آژانس مستقل فرانسه از لندن خبری به مضمون زیر انتشار می دهد، به عقیده خبره های ارتش مقصد آینده هیتلر ایران است. اگر در جنگ روسیه موفقیت حاصل کند قوای موتوریزه او می تواند به مرز هندوستان، بلوچستان و افغانستان پیش رفته نفت های قفقاز و موصل و ایران را تصرف کند..[5]. انگلیسی ها در یادداشتهای اعتراضی خود به دولت ایران تعداد اتباع آلمانی در ایران را بین 2500 تا 3000 نفر برآورد کرده و روسها تعداد آنها را بین 5000 تا 7000 نفر می دانستند اما روزنامه اطلاعات تعداد اتباع آلمانی در ایران را 690 نفر ذکر می کند. این روزنامه همچنین تعداد اتباع انگلیس را 2590 نفر می داند. [6]

در اول جنگ در ایران حدود ۲ هزار نیروی نظامی آلمانی، شامل فرمانده‌ها، جاسوس‌ها و خیل عظیمی از کارگزاران آلمانی حضور داشتند... قصد هیتلر در حمله به اتحاد شوروی، ضرورت تشکیل شبکه های جاسوسی برای ایجاد خرابکاری در منطقه نفت خیز باکو را تشدید می کرد. «برنهارد شولتسه هولتوس»، معاون اداره یکم سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی آلمان نازی بود. وی در زمان جنگ جهانی دوم، به صورت جاسوس آلمان‌ها در ایران حضور داشت. شولتسه در سال ۱۹۴۱ در پی انعقاد صلح میان آلمان و شوروی، به همراه همسرش با سمتی پوششی به منظور شناسایی منطقه قفقاز از طریق اروپا، روسیه، باکو و بندرانزلی به ایران آمد و در تبریز مستقر شد. پس از بازگشت شولتسه به تبریز، گروهی از جوانان آلمانوفیل با عبور از مرز شوروی به خاک آن کشور نفوذ نمودند و اطلاعات نظامی مهمی را برای وی به همراه آوردند که این اطلاعات به سرعت به برلین ارسال شد. دو روز پس از آن در ساعت  سه و پانزده دقیقه  صبح روز 22  ژوئن 1942  آلمان نازی به اتحاد شوروی حمله کرد.  او با استفاده از عوامل آلمانی و آلمانوفیل ها و گسترش شبکه خبرچینی، توانست اطلاعات بسیار مهمی در ایران برای آلمان تهیه  کند. با اشغال ایران توسط متفقین وی ناگزیر از منطقه آذربایجان به تهران فرار کرد و در پی آن، بر آن شد که فعالیتش را در افغانستان ادامه دهد اما در بیرجند دستگیر و مجددا به تهران بازگردانده شد. با این همه، پس از چندی فرار کرد و سرانجام به قلمرو ایل بزرگ قشقایی و بویراحمدی رفت و در آن جا به کمک آلمانی‌های دیگر مانند مایر، فعالیت‌های جاسوسی و اطلاعاتی خود را ادامه داد.[7]

منوچهر فرمانفرما در مورد رابطه برادران قشقایی با دولت آلمان چنین نوشته است:« متفقین حق داشتند عصبانی باشند. با کناره گیری رضاشاه، ایل قشقایی بی درنگ تماس با آلمان ها را از سرگرفت و به رابطه مبتنی بر منافع متقابل علیه انگلیسی ها، که سابقه آن به بیش از جنگ جهانی اول بر می گشت، ادامه داد. درست همان شبی که سقوط رضا شاه اعلام شد، خسرو قشقایی جلو در خانه مادرم درنگ کرد تا خداحافظی کند. او دوست خوب برادرم عزیر(فرمانفرما) بود. وقتی به ما گفت دارد نزد ایلش بر می گردد تا با شاه مبارزه کند، سخن به اغراق نمی گفت. برادران خسرو، یعنی (محمّد) حسین و دوست دوران کودکی من (ملک) منصور، پس از قتل پدرشان، صولت الدوله، از ایران فرار کردند و برلین را به عنوان پناهگاه دوران تبعیدشان بر گزیدند. در آن جا به تاجر جوانی به نام حسن قریشی بر خورد کردند که به آلمانی روان صحبت می کرد و با عده ای از مقامات عالی رتبه آشنایی نزدیکی داشت. این ملاقات برای آینده روابط ایران و آلمان ثمرات جدی داشت. ده سال بعد، (محمّد) حسین قشقایی مرا به قریشی معرفی کرد و بین ما دوستی ماندگاری پدید آمد.... وقتی متفقین عملیات پاکسازی آلمانی ها را در ایران آغاز کردند، عده ای از جاسوسان طرفدار نازیسم به جنوب گریختند و ناصر قشقایی آن ها را تحت حمایت گرفت. حالا فن شولنبرگ(رییس بخش عملیات پنهانی نازی ها در خاور نزدیک م) پیشنهاد کرد یک دولت ایرانی مستقل برای حمایت از مقاصد آلمان در برلین تشکیل شود. یک ماه بعد، هیتلر این طرح را تصویب کرد و یک دولت هفت نفره در تبعید شامل دو برادر قشقایی       ( حسین و منصور) و قریشی از طرف نازی ها به طور صوری به رسمیت شناخته شد. آلمانی ها به گروه وعده کمک مالی، تامین اسلحه و مهمات برای ایل، و باز کردن راه فعالیت های تجاری و صنعتی برای آن ها دادند.[8]



[1] مجلهء خواندنی‌ها،سال 6،شماذه 71،ص 22.

[2] اطلاعات، ش3943 (11.6.1318)، ص 1.

[3] درباره سوم شهریور، نقش ایران در جنگ جهانی دوم، (بی جا، بی نا، بی تا ص   5

[4] زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین و معین،ص،  - 421 نشر  1372

[5] وزارت امور خارجه، سند 925.

[6] اطلاعات، ش 4588 ( 17/4/1320 ، ص1.

[7] به نقل از سایت تاریخ ایران گفت‌وگو با جاسوس افسانه‌ای شوروی: مصاحبه کننده: گئورگ آساتوریان/ ترجمه: آندرانیک خچومیان

[8] منوچهر فرمانفرماییان و رخسان فرمانفراییان- خون و نفت خاطرات یک شاهزاده ایرانی ترجمه مهدی حقیقت خواه نشر ققنوس 1388