قوم عشایر قشقایی؛ گروهی از مردم ترک زبان هستند که زندگی کوچروی و کوچنشینی دارند، ازروش کوچ به صورت عمودی (کوهسارمداری) استفاده کرده و تا حدودی نیمه عشایری زندگی می کنند. این قوم تابستان ها به ارتفاعات میروند و زمستانها در دامنهها و یا کنار شهرکها اقامت دارند. و برای ادامه زندگی خود و دامهایشان در تمام قرون در کشمکش با اقوام دیگر بهخصوص
دولت ها بوده اند.
بررسی تاریخ و پیشینه مردم قشقایی مانند بسیاری از حوادث تاریخی دیگر تاکنون مبهم و دانستنیهای ما در باره گذشته دور و تاریخ این مردم بسیار اندک و غیر مستند بوده است. به درستی معلوم نبود که ترکان قشقایی چه تاریخی داشته و در کدام سرزمینها میزیستهاند و چه حوادثی را پشت سر نهادهاند. اغلب نوشتهها در مورد تاریخ این قوم با حدس و گمان مورخین همراه بوده است.
اما در دهه های گذشته کشفیاتی توسط باستان شناسان در کشور ترکیه صورت گرفته و اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد این مردم، در دوران هزاره دوم،در قرن های پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد در شمال شرقی آناتولی و در ساحل جنوبی دریای سیاه در «سرزمین حاطّی ـ Land of theHatti» اقامت داشتهاند. نام این دیار بعدها در تاریخ به آناتولی یا آناتولیا (آسیای صغیر) تغییر
یافته و امروزه به ترکیه معروف است.
حوزه قلمرو قوم قشقایی در این دیار ، جنوب دریای سیاه؛ از دهانه «هالیس» (قزل ایرماق فعلی) و بخش هایی در غرب آن تا بالای حوزه رود فرات، در غرب (ارزن جان فعلی در ترکیه) که شامل مناطق کناره رودخانههای (ایریس ـ Iris) مانند (یاشیل ایرماق) و رود گِرِگ، گِیل گَل و کَلکِیت بود، ادامه داشته است. این بخش از آناتولی در تاریخ به نام آسیای صغیر شهرت دارد.
آسیای صغیردر زمان کوروش کبیر بخشی از ایران بزرگ بوده است. این قوم به احتمال زیاد باید از دامنه های آرارات که به کوه های زاگروس وصل می شود، در قرن های پیشین به فلات ایران زمین مهاجرت کرده باشند.
باستانشناس معروف آلمانی به نام اینهار فون شولر 1 بر اساس اسناد و کتیبههایی که در کاوشهای اولیه در سرزمین آناتولی (ترکیه فعلی) در دوران شاهان هیتّی، به دست آمده، کتابی به نام Kaschkäer ـ قشقاها، در سال 1965م (1344شمسی) به زبان آلمانی، تدوین و تالیف کرده است.
بر اساس این کتاب که شاید تنها و آخرین پژوهش بنیادی در مورد تاریخ باستانی قوم قشقایی است چنین آورده شده است:«قوم قشقا در دوران حکومت و حیات دولت هیتّی 2 در شمال آناتولی (ترکیه فعلی ـ م) سکونت داشته و به صورت کوچ روی زندگی می کرده است. حوزهی سکونت آنها منطقه باستانی «پافلا گونیا ـ Paphlagonia» بود که امروزه آن سرزمینها در استانهای «چانقیری ـ
Çankırı » و «قره باغ ـ Karabük» بین آنکارا و دریای سیاه و در دامنه مناطق کوهستانی آسیای صغیر که 2400 متر از سطح دریا ارتفاع دارند واقع شده است.
اسناد و مدارک به دست آمده، مربوط به قرن چهارده پیش از میلاد میباشند. برخی از پژوهشگران براین باور هستند که قوم قشقا، مردم بومی و اصلی در همین سرزمین (آناتولی) بوده و در همین دیار زندگی میکردهاند ـ چون برخی نامهای یافت شده، مربوط به قوم قشقا که در اسناد تازه دیده می شوند، همانند نامهایی است که در دوران تاریخی قبل از آن نیز در حوزه آناتولی مرسوم و رواج
داشته اند.
اسناد به دست آمده، بیشتر نوشته شده ی پادشاهان «هیتّی» هستند. بنا بر این ما با توجه به آگاهیها و اسناد کشف شده است که میتوانیم با اطمینان اعلام کنیم که مردم باستانی قشقایی در دوره ای از تاریخ در این مناطق ساکن بوده اند و به صورت نیمهعشایری در دستههایی به صورت متفرق و جداگانه در بخشی از این مناطق زندگی میکردهاند. این قوم قشقا حداقل به نه گروه (ایل - طایفه)
تقسیم می شده است.
دولت امپراتوری هیتی در قرن دوازهم پیش از میلاد، در جنگ های «تروا» توسط اقوام ساکن در کناره دریای سیاه و اژه؛ از جمله قوم قشقا از میان برداشته شد. قشقاییها از خلأ و ضعف ایجاد شده در این منطقه، استفاده کرده و به فتح سرزمینهایی از این دیار که تحت حکومت هیّتی بود دست زده و حوزهی اقتدار خود را از شمال آناتولی، به سوی جنوب شرقی کشور گسترش داده و به آن سوی
مهاجرت نمودند. بنا براین موجودیت و سابقه تاریخ این قوم به حدود یکهزار و چهارصد سال پیش از میلاد می رسد که نشان دهنده این است که قوم قشقایی یک تاریخ کهن سال چهار هزار ساله در کارنامه خود دارد.
پس از سقوط دولت هیتی؛ قوم قشقا و سایر اقوام این دیار تا قرن هشتم قبل از میلاد، چون دولت مقتدری در این حوزه شکل نگرفته بود. به صورت قدرتهای محلی پای برجای بودند. در قرن نهم پیش از میلاد دولت لیدی در سرزمینهای قبلی هیتّی پدید آمد و خود را «هیتّی نو» خواند، و جایگزین دولت پیشین هیتّی شد. این دولت در هنگام اقتدار خویش به توسعه فرمانروایی پرداخت و همهی اقوام ساکن در منطقه آناتولی از جمله قوم قشقا را خراجگذار خود کرد در همین ایام پاره ای از اقوام قشقایی از این دیار مهاجرت نموده و به سرزمینهای تحت حکومت مصر و آشور کوچ کردند و گروهی هم در این دیارها یکجانشین شده و به کشاورزی روی آوردند. قوم قشقا در هر یک از نقل و انتقالات خودکه به طرف شرق آناتولی (ترکیه) صورت میگرفت به حوزه آرارات و کردستان ایران زمین نزدیک و سرانجام در داخل حوزه فرمانروای ایران شده است.
تا قرن هشتم پیش از میلاد نام قوم قشقا گاه به گاه در نوشتارهای دولت آشوریان دیده می شود وچنین به نظر می رسد که قشقاها در آناتولی شرقی مستقر شده و یک امپراتوری را تأسیس کرده باشند. بعد از این دوره پیگیری نام آنها در متون تاریخی مفقود شده و تاکنون سندی به دست نیامده است. برای آخرین بار نام آنها در دوران پادشاهی «سارگون دوم ـ Sargon II» (۷۲۲-۷۰۵ قم)
در کتیبهای آمده است.
بر اساس اسناد به دست آمده قدمت حضور قوم قشقایی در ایران پیش از دوران امیر مودود سلغری در سال 543 هجری قمری برابر با 528 شمسی در فارس می باشد. ولی از این که چه زمانی و چگونه از آسیای صغیر به ایران وارد شده اند، تاکنون سندی پیدا نشده است.
ساختار و تشکیلات سازمانی در ایل بزرگ قشقایی
اداره و مدیریت ایل بزرگ قشقایی در ایران که همواره بیش از یکصد هزار جمعیت کوچ رو داشته است، نیاز به یک سازمان دهی و تشکیلاتی داشت که بتواند برنامه ریزی های لازم را برای، تقسیم مراتع بین طوایف مختلف، ایجاد نظم و امنیت ایلی و سرانجام جمع آوری مالیات ها و ارتباط با سازمان های دولتی را به خوبی اداره و نظارت نماید.
ایل بزرگ (کنفدراسیون) قشقایی:
تشکیلات سیاسی اجتماعی قشقایی به صورت یک مجتمع از ایلات مختلف یا یک کنفدراسیون است. با توجه به سابقه تاریخی آن هم دیده می شود که این قوم در چهار هزار سال قبل در ایام حکومت هیتی ها نیز از 9 تا 12 ایل تشکیل شده بود. در این نوشته ها،از تشکیلات قوم قشقایی به نام «ایل بزرگ» یاد می شود. که این ایل بزرگ(کنفدراسیون) به ایل ها، طایفه ها ، تیره ها و بنکو
(بیله) ها و خانوار تقسیم می شود.ایل بزرگ قشقایی: از شش ایل تشکیل گردیده که به صورت کنفد راسیون و زیر نظر یک رهبر قدرتمند، به نام ایلخان، اداره می شد.
در گذشته،کوچ نشینانی که به نحوی در تشکیل این چنین کنفدراسیونی موفق می شدند از قدرت خاصی بر خوردار بودند و در سطح مملکتی و نیز در امور سیاست یک وزنه بشمار می امدند و نقش مهمی در امر سیاست به دست می اوردند. هر چه این سازمان قوی تر و بزرگتر می شد، جایگاه آنها بالا تر و عظیم تر بود . در تاریخ ایران می بینیم که اغلب رهبران این گونه تشکیلات در راس مملکت جای میگرفتند و به نام پادشاه فرمانروائی می کردند. مانند غزنویان، سلاجقه،افشاریه، زندیه و قاجاریه. رهبران ایل بزرگ قشقایی در قرون گذشته در فارس جایگاه ویژه ای داشته اند.
رهبری در ایلات بزرگ به عهده ایلخانی بود که معاون وی را ایل بیگی می نامیدند. این رهبری در خانواده ایلخان و ایل بیگ موروثی بود، مگر در مواقعی که در جنگ و اختلافات شکست می خوردند و فاتحین، ایل را تقسیم و در سایر ایلات منحل می کردند.در این نظام ایلخان بالا ترین مرجع تصمیم گیری به شمار می رفت.وی مسئول برقراری نظم و امنیت در داخل کنفدراسیون بود و همچنین به عنوان نماینده این واحد بزرگ سیاسی در خارج از آن به رسمیت شناخته می شد.
ایل بزرگ(کنفدراسیون) قشقایی از شش ایل: دره شوری، فارسیمدان، شش بلوکی، کشکولی بزرگ، کشکولی کوچک و عمله تشکیل شده است. که در ساختار سیاسی هر ایل به طایفه ها و هر طایفه به تیره ها و هر یک از تیره ها به بنکو- بیله و یا اوبا تقسیم می شود. در ساختار اجتماعی به لحاظ طبقاتی ایل دارای پنج طبقه معین و پذیرفته شده ایلی است.
.1 ایلخان و ایل بیگی بالاترین قدرت اجرایی در ایل قشقایی بودند؛که بستگان و فامیل آن ها در بالا ترین سطح اجتماعی ایل قرار داشتند. این صدارت توسط یک نیروی متمرکز اداری/ نظامی که در «ایل عمله » سازمان دهی شده بود حمایت ومدیریت می شد. مشاغل متنوعی مانند: فراش باشی، ناظر، خزانه دار، صاحب جمع اموال، مختاباد، میرآخور، مشاورین و .... گردانندگان
دستگاه عظیم و دربار بزرگ ایلخانی بودند.
برای سران ایل بزرگ قشقایی از دوره صفوی از طرف دولت حکم ایلخانی یا ایل بیگی صادر می شد. ایلخانان قشقایی در چند قرن گذشته از میان ترکان «شاهی لو»» نسب که بازمانده ای از سپاه دوران شاه اسماعیل صفوی بودند، برگزیده می شدند.
.2 ایل دره شوری، کشکولی، فارسیمدان وشش بلوکی و عمله مجموعه تشکیل دهنده کنفدارسیون قشقایی است که در راس هر یک از آن ها، یک کلانتر قرار داشت، و هر یک از این کلانتران در حوزه اقتدار خود، خان هایی را در کنار خود داشتند که آن ها را در اداره امور داخلی ایلات یاری می دادند. کلانتران این ایلات نیز یک سازمان اداری، مالی و انتظامی مخصوص به خود داشتند که به وسعت و گستردگی ایلخانان نبود، اما وجود داشت.
.3 هر یک از ایل های قشقایی از چندین طایفه تشکیل می شود. در راس هر یک یا چند طایفه یک خان اداره امور آن ها را تصدی کرده و مدیریت آن را با کلانتر مربوطه هماهنگ می کرد. خان مامورانی برای فعالیت های خود در اختیار می گرفت و مسئولیت و وظایف و اختیاراتی را در مورد طوایف تحت نظر خود بر عهده داشت.
.4کدخدایان و ریش سفیدان و روسای تیره ها و بنکوها در ارتباط مستقیم با مردم عادی ایل و رابط بین خوانین طوایف و کلانتران با رعایای ایلی بودند و وظیفه جمع آوری مالیات ها و همکاری باخوانین را به عهده داشتند.
.5طبقات عادی و رعایای ایلی که اکثریت مردم ایل را تشکیل می دادند، وامور دامداری، کشاورزی و صنایع بافندگی را بر عهده داشتند با پرداخت مالیات و حضور نظامی خود، طبقات اول تاسوم را به توان مالی و قدرت می رساندند. در میان این طبقات گروهی هم بودند که ضمن دامداری به کارهای فنی، حرفه ای و هنری ایل نیز می پرداختند: مانند غربتی ها، چنگی ها و کولی ها و .....
سابقه تاریخی سران ایل بزرگ قشقایی در اقوام مختلف در طول تاریخ، همواره رهبران هر ایل یا قبیله ای از میان قدرت مداران و متنفذین همان قوم انتخاب می شدند. نگاهی به تاریخ اقوامی مانند، سلجوقیان، غزنویان، تیموریان ، آق قویونلوها، قاجار و دیگران موید این شیوه و روش می باشد.
اولین فرمانده و رهبر در تاریخ باستانی قوم قشقایی در قرن پانزدهم پیش از میلاد(سه هزار و ششصد سال قبل) در نوشتههایی که از دوران مورشیلی دوم (Muršili II)در کتیبه هایی که حفاری های ترکیه به دست آمده است نشان می دهد که:« در سال هفتم حکمروایی مورشیلی (سلطان «هیتّی») از رهبری شخصی به نام ـ پی هونیا (Pihhuniya) نام می برد که همواره با دولت مزبور در مبارزه بوده است. «مورشیلی درنیایشنامهاش میگوید که، غالباً اداره امور «قشقا»ییان در دست یک نفر نمیباشد. اما در زمان این «پی هونیا» سازماندهی و تشکیلات آنها به روال معمول نبوده است و این فرد به صورت شگفتآوری قدرتمند و مانند یک پادشاه بر همهی قبایل مسلط بود و چون شاهان عمل میکرد. سپس اضافه میکند: «من و افراد سلطنتی من به دیار (قشقا) رفته و برایش پیغام دادم و در نامهای به او نوشتم، که سرزمینهای مرا که گرفتهای و به حوزه «قشقا» افزودهای به من باز پس ده. او به نامهی من پاسخ داد و چنین نوشت:«من هیچ چیزی به شما پس نخواهم داد. و اگر شما به من حمله کنید، من در سرزمین خودم با شما مبارزه نخواهم کرد. و در عوض من جنگ را به درون کشور شما خواهم کشاند و در آن جا با شما نبرد خواهم کرد.» نقل این رویدادِ قابل توجه نشان میدهد که فرمانروایی در قوم «قشقا»، در حد و مقام یک پادشاه بوده که خود را با یک پادشاه مقتدر و بزرگ «هیتّی» برابر میدانسته و در برابر وی ایستادگی و مبارزه میکرده است.
از سوابق تاریخ قشقایی تا دوران قبل ازصفویه اطلاع و سندی در دست نیست. اما بررسی ها نشان می دهد که در زمان سلطنت شاه عباس این رسم قدیمی و مرسوم سنتی در مورد رهبری قوم توسط کسی از میان ایل قشقایی و برخی دیگر از ایلات تغییر داده شده است. شاه عباس که از توطئه درباریان و سران اقوام مختلف در ترس و هراس دایم بود، دست به پاک سازی و برکناری سران ایل
های زیادی زد. بسیاری از سرپرستان ایلات را که از مردم همان ایل بودند به قتل رساند و یا برکنار کرد و جانشین آنان را از میان وفاداران خود و از خارج از ایل ها،انتخاب و همراه یک نیروی نظامی و برای تسلط و رهبری به این ایلات اعزام کرد.از جمله رهبری ایل قشقایی را به یکی از فرماندهان سپاه«شاهی لو» به معنی طرفداران شاه، واگذار نمود. سپاه شاهی لو در زمان شاه اسماعیل اول صفوی راه اندازی شد. افراد تشکیل دهنده این گروه از میان قبایل مختلف ترکان انتخاب شده و به صورت گارد محافظ شاه خدمت می کردند.بنا به مستندات تاریخی و اظهارات بازماندگان ایلخانان قشقایی، یعنی محمد ناصرخان و ملک منصورخان ،اجداد آن ها از نظامیان سپاه «“شاهی لو»» و از نسل «اوزون حسن» آق قویونلو بودند.
محمد ناصرخان ایلخان قشقایی در گفتگویی با دکتر لویس بک، گفته است که :; « شاه اسماعیل یا یکی دیگر از شاهان صفوی یک یا چند نفر از اجداد آن ها را برای حمکرانی بر قبایل فارس اعزام کرده است تا از تاخت و تاز و تجاوز پرتقالی ها به ویژه از استقرار نهاد های تجاری و حضورشان در خشکی جلوگیری کنند.
در مورد استقرار ایلات فارس در کناره خلیج فارس،- میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است:: " یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-و قشقه ای-و ممسنی است. چنانچه مشاهده می شود در این گزارش به ایل قشقه ای(قشقایی) اشاره شده و نامی از (شاهی لو) دیده نمی شود. به علاوه گروه شاهی لو محدود به یک عده سپاهی بودند که به صورت گروه محافظ شاهان خدمت می کردند و به صورت یک قوم یا قبیله نبودند و نمی توانستند جمعیت قابل توجهی داشته باشند.
نیاکان ایلخانان قشقایی
محمد ناصر خان و ملک منصورخان، ایلخانان قشقایی در گفتارهای خود نسب خویش را به اوزون حسن آق قویونلو نسبت می دهند.اوزون حسن آققویونلو (۱۴۲۳-۱۴۷۸م) یکی از مقتدرترین سلاطین سلسله آق قویونلو بود که بیست و پنچ سال بر ایران، عراق و شرق آناتولی حکومت کرد. وی پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از طرف مادری بود.
صولت الدوله –م) بر این باورند که برخلاف آن چه در نوشته های تاریخی ذکره شده است که اوزون
حسن دارای دو پسر بود، او سه فرزند پسر داشته است. که نام فرزند سوم سلطان مراد بود. آن ها
همچنین گفته اند که سلطان مراد دارای سه فرزند به نام های؛ یعقوب، حسن و سومی امیر غازی بوده
است. اسناد و نوشته ها حاکی است که یعقوب و حسن از سالهای 1498 م بر آق قویونلو ها
حکومت می کرده اند اما نام امیر غازی و نسب وی به سلطان مراد در اسناد تاریخی تاکنون دیده نشده
است.
پدرشاه اسماعیل شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش
(سرخسر به زبان ترکی) خوانده میشدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند.
توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آق قویونلو پسر
اوزون حسن در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و
جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل
کودکی شیرخوار بود.
بعد از به سلطنت رسیدن اسماعیل دختر یعقوب خان، نوه اوزون حسن؛ به نام(تاج لو) با شاه اسماعیل
صفوی ازدواج کرده است. اگر ادعای (شاهی لو)ها را باور کنیم، این بانو خواهر امیر غازی بوده
است. گفته شده است که امیر غازی یک فرد مذهبی و احتمالا صوفی بوده و به شاه عباس صفوی در
استقرار مذهب شیعه در ایران کمک کرده است. بسیاری از حمایت کنندگان شاه اسماعیل صفوی از
ترکان و کُردان از آسیای صغیر ، سوریه و ارمنستان و بخشی از قره قویونلو و آق قویونلو بوده اند. 14
در یک سند قدیمی یکی از فرزندان امیرغازی به نام صوفی زاده اشاره شده است که ممکن است
منظور معرفی پدرش در مرتبه (صوفی) باشد. مقبره وی در فارس در منطقه گندمان باقی است که
محل زیارت اعضاء و علاقمندان است. سایر احتمالاتی که در این باره وجود دارد این است که احتمالا شاه صفوی به وی لقب ایلخانی داده باشد.
شاه ابوالمظفر بن شیخ حیدر بن شیخ جنید معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله پادشاهی صفوی بود. وی از سال های 880 -903 ش(«907 – 930 ق / 1502 - 1524 م) بر ایران حکومت کرد.
حکمرانی او به دو دلیل نقطه عطفی در تاریخ ایران است. دلیل اول این است که بعد از حمله اعراب به ایران، به مدت هشت قرن ونیم هیچ خاندان ایرانی بر سرتاسر ایران به صورت مستقل حکمرانی نداشت، بلکه ایران توسط خلفای عرب، سلطان ترک، خانهای مغول اداره میشد. اگر چه در این مدت آل بویه (334-447 ه.ق/ 945-1055 م) حکمرانی میکردهاند، اما این حکام نیز تنها بر بخشی از ایران حاکم بودهاند. دلیل دوم، اعلام رسمی مذهب شیعه اثنیعشری به عنوان مذهب عمومی از طرف صفویان بود. تبار شاه اسماعیل به شیخ صفیالدین اردبیلی میرسد. اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا یا عالم شاه بیگم(تاج لو)، دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و تئودورا(دسپینا خاتون) دختر شاه ترابوزان بود. 16
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
حافظ
قوم قشقایی، مردمی از اقوام ترکزبان ایران زمین هستند، که بیش از چندین هزار سال سابقه تاریخی در جهان داشته و قرنهاست که بخشی از آنان در جنوب کشور، در استانهای اصفهان، فارس، بوشهر و کوهگیلویه و بویراحمد و خوزستان در دامنههای کوههای دنا و زردکوه تا کنارههای خلیج فارس به زندگی عشایری اشتغال دارند. گروه کثیری از آنان نیز در درازای تاریخ در استانهای مختلف کشور در شهرها و آبادی های گوناگون یکجا نشین شدهاند.
تاریخ عشایر ایران با گذشته پر فراز و نشیب این سرزمین آغاز شده و سر گذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پر بار این ملِک عجین گشته است. زندگی انان از سوئی آمیخته با رنج ها و ظلم ها و ستم هائی است که توسط حاکمان و مباشران، ایلخانان، کلانتران،و خانان و.... بر آنها رفته و از سوئی توام با مجاهدت ها و سلحشوری ها و ستم ستیزی هائی است که به منظور دفاع از آب و خاک و دیانت و شرف و ناموس خویش در مقابل بیگانگان و دست نشاندگان داخلیشان از خود نشان داده اند.
در طول تاریخ،دولت و قبایل در ایران همواره وابسته و متکی به یکدیگر بودند و در واقع نظام سیاسی واحدی را تـشکیل مـیدادند و نه دو نظام مجزّا یـا مـتخاصم را. با نگاهی به تاریخ ایران این نکته روشن می شود که بدون مطالعه تاریخ اقوام، ایلات و عشایر کشور نمیتوان تاریخ گذشته ایران را به درستی شناخت. تاریخ عشایر ایران، تاریخ کشورمان ایران است.
تاریخ آینه، گذشته انسان و روایت منسجم آن و یادآور حوادث ، خوشبختیها ، عظمت ، انحطاط و بدبختی و انهدام یـک قوم و مـلت اسـت و نقش بنیادینی در دگرگونی تفکر بشر داشته و دارد. تاریخ درباره آثار و اسناد باقیمانده از گذشته بحث مى کند و در پرتو آنها می توان وضعیت فعلى را تفسیر نمود و أینده را پیش بینی کرد.
معناى مهم دیگر واژه تاریخ،عبارتست از تدوین و نگارش اخبار و داستانهاى مربوط به وقوع حوادث روزگاراعم ازاینکه همه ی آن حوادث یا برخى از آن ها باشد . وقتى از تاریخ سخن می گوییم، هدف کردار نقش آفرینان وتاریخ سازان است و وقتى ازتاریخ سازان- سخن مى گوئیم طبعا مقصود پدید آورندگان و نویسندگان کتابهاى تاریخى نیستند بلکه مردان و زنان بزرگى منظور مى باشند که با کارهاى خود مجراى شئون زندگی بشر را دچار دگر گونی کرده و روى پدیده هاى تاریخی اثر گذار بوده اند. به علاوه تاریخ تعاریف دیگری نیز دارد از جمله جیمز جوینس تاریخ راچنین تعریف کرده است:«تاریخ کابوسی است که سعی دارم از آن بیدار شوم.»[1] پاره تو فیلسوف ، اقتصاددان و جامعه شـناس بزرگ معتقد است:
«story is a graveyard of aristocracies Hi» تاریخ ; گورستان اشراف و نخبگان است» [2]
تسخیر ایران بوسیله تازیان از سال 16 تا سال21 هجری قمری اثرات و شکاف بزرگی در تاریخ ایران پدید آورد و از این تاریخ به بعد تا یک دوره طولانی- واژه ایران تنها به عنوان یک مفهوم «جغرافیایی» بکار برده می شد و نه بعنوان کلمه ای که دلالت بر مفهوم سیاسی و مردمی یا قومی داشته باشد ، بر همین اصل ایران در یک دوره دراز از قرن اول تا نیمه اول قرن دهم هجری قمری، تنها عبارت بود از ایالتها و ولایتهای متعدد، مستقل و نیمه مستقل کوچک که هریک از این سرزمینها بوسیله سران ایلات و عشایر رهبری و اداره می شدند. مانند: طاهریان – صفاریان -علویان تبرستان- سامانیان – زیاریان – بوییان – غزنویان –سلجوقیان – خوارزمشاهیان- ایلخانان و ....
در جامعه ایلاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای؛ مردم اطاعت پذیری محض از رؤسایشان داشتند و از سویی داشتن مهارت در امور سپاهی گری و نیروی مسلح ازضروریات جدا ناپذیر در زندگی ایلی در گذشته بودهاست. وجود این دو مؤلفه (مطیع و مسلح بودن) دو اهرم موثر در قدرت برای سران ایلات و عشایر را فراهم می نمود. دولت ها نیز همواره از این ویژگیها و امکانات ایلی برای مقابله با رقیبان داخلی و خارجی خویش استفاده می کردند. به دلیل همین امتیازات - گروه های عشایری در گذشته نه چندان دور در سیاست داخلی کشور دارای نفوذ فراوان بوده و نقش مهمی را در به وجود آوردن سلسلههای حکومتی بازی میکردهاند.
حاکمان عشایری زیر لوای مجاهدت عشیره و قبیله های خود به قدرت و زمام داری می رسیدند و پیوسته جهت تسخیر قلمرو یکدیگر در ستیز و منازعه بودند. از قرن دهم هجری قمری (آغاز حکومت صفوی) تا قرن 13 (انقلاب مشروطیت) ایلات وعشایر در صحنه ی سیاسی ایران نقش بارز و چشم گیری داشتند. دستاورد این قدرت استوار سیاسی را می توان در ایلات و عشایر صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه و در دوران مشروطه در ایل بختیاری به وضوح مشاهده نمود.
زندگی چادر نشینی و کوچ گردی ، هرگز محیط مساعدی برای انباشت تدریجی عناصر مدنیت و رشد آن نبوده است. لذا عشایر در جهت مدنی غالبا در سطح نازل تری از اهالی ساکن در شهر ،قرار داشتند و همواره یکی از عوامل رکود مدنی و تخریب و بی ثباتی دائمی در تاریخ ایران بوده اند. یورش های مداوم و مناقشات خوانین آن ها همواره نظام ظریف آبیاری را که رگ و جان تولید کشاورزی ایران بود در هم می شکست و آبادی هایی را که توسط کار پر مشقت و به دست رعیت پدید آمده بودند،، در کسادی و خرابی فرو می برندد. راه های تجارتی دچار اخلال و بی نظمی میشد.آرامش شهرها و روستا در هم می ریخت.
نظام عشایری و ایلاتی اعم از قبایل کوچنده و نیمه کوچنده و یا اسکان یافته، در زمینه نظامی بسیار نیرومند بوده اند و اگر به نقش حیاتی رهبران ایلات در ساخت ارتش در مجموعه اشرافیت زمیندار توجه داشته باشیم، نفوذ آن ها در سرنوشت کشور بیش تر آشکار می شود.همین عشایر خود عامل مهم تجزیه قدرت سیاسی مرکز ی نیز به شمار می رفتند. روسای عشایر چون افشار و زند و قاجار و بختیاری و غیره طی بیش از 60 سال بزرگترین ناثباتی، خونریزی ،ویرانی و تیره روزی را برای شهرنشینان و روستاییان پدید آوردند»[3]
سران ایل قشقایی نیز در چهار سده گذشته نقش و تاثیرات مختلفی در سطح ملّی و منطقه ای ایران داشته اند. شناخت تاریخ و سرگذشت مردان تاریخ ساز این قوم مستلزم کنکاش در رویداد های گذشتههای دور و روزگاران معاصرمی باشد. قشقایی ها به دلیل شیوه زندگی خود که مستلزم یک جا نشینی نبوده است و به علاوه فقدان افراد باسواد در ایل، از خود آثار و نوشته مدونی به یادگاری نگذاشته اند.بیشتر رویدادهای تاریخی این ایل مواردی است که در تعامل با سایر اقوام و یا دولت ها رخ داده است. مورخان زمان در شرح وقایع دوران خویش از رویداد هایی که سران ایل قشقایی در آن ها نقش داشته اند ، نیز یادی کرده و نامی برده اند. قدیمی ترین این نوشته ها ، اسنادی است که در کاوشهای باستانی در منطقه آناتولی(ترکیه) به دست آمده است. این لوح های باستانی به فرمان امپراتواران و شاهان دولت هیتّی نگاشته شده اند و از وقایع زمان دولت هیتّی با قوم قشقایی حکایت ها دارد که مواردی از متن این دست یافته ها در کتاب تاریخ گمشده قشقایی باز نویسی شده اند.
در دوران معاصر نیز مورخان ضمن شرح وقایع زمان شاهان ایران و رویدادهای جنوب ایران از اتفاقاتی که سران ایل قشقایی نقشی در آن ها داشته اند گزارش هایی ثبت کرده اند. بنا براین جریان حوادثی که سران ایل در آن ها دخیل بوده اند در لابلای سطور کتاب ها و نوشته های مختلف در میان رویدادهای متعدد جای داشته و اغلب پراکنده و پاره ای ناشناخته باقی مانده اند. فقدان تاریخ سبب گمراهی شده و افسانه سازی و اسطوره مداری را به جای حقیقت رونق داده است.
چنانچه هگل(فیلسوف بزرگ آلمانی ) می گوید: « تاریخ همچون رودخانه است. هر جنبش کوچکی در نقطه معینی از آب در واقع حاصل امواج و پیچ و تابهایی است که در بالای رودخانه رخ داده است. اما این جنبش های کوچک درست از جایی برمی ایند که در آن سنگ ها و خمیدگی های رودخانه واقع شده است.» از این رو هگل تاریخ را «روندی رو به پیش» می انگارد که در آن «روح جهان» رو به تکامل و اکنشاف دائمی است و با حرکت آن به پیش، بر آگاهی و معرفت انسان افزوده می گردد. هگل با مطالعه روند تاریخ به این دریافت رسید که عقلانیت و آزادی محصول سیر تاریخ رو به جلوست. چرا که روند تاریخ هدفمند است»[4]. تاریخ مکان تکوین آگاهی ملّی است. بنابراین مهم این است که آیا یک قوم خود آگاهی ملّی خویش را ایجاد کرده است یا اینکه آگاهی ملّی این قوم ذیل آگاهی قوم دیگری است که آنها تاریخ آن را نوشته اند.
به طور مثال ایرانی ها خود تاریخ خود را نوشته اند. (خدای نامه ها و شاهنامه ها ) حال آنکه تاریخ هند را دیگران نوشته اند. تفاوت این دو از منظر تاریخ آگاهی ملّی (از نظر هگل ) بسیار بنیادین است. قومی که تاریخش را خود بنویسد در واقع تاریخ خود را به آگاهی آورده است یعنی ان قوم به خود اگاهی دست پیدا کرده است. در این صورت یک قوم می تواند به خود بیندیشد. که به خویش اندیشیدن در واقع نیروی محرکه ی زایش فرهنگی یک قوم و در واقع به نوعی مرتبط با دیالکتیک خرد در تاریخ ان قوم و ملت است. دیالکتیک خرد بنیاد پیشرفت روح یک قوم در تاریخ است. اما ملتی که تاریخ خود را از زبان دیگران بخواند در واقع خود را از منظر منافع و مصالح دیگران می بیند و می شناسد. در تاریخ این خیلی مهم است که ما همواره با بخشی از نیرو های متضاد در تاریخ همراه می شویم با آنها احساس همدردی می کنیم و از پیروزی انها خوشحال و از شکست انها اندوهگین می شویم. خود این همراهی ما با تاریخ موجد اگاهی قومی و ملّی است. به عنوان مثال وقتی ما تاریخ ایران را که ایرانیان نوشته باشند بخوانیم با شکست هخامنشیان از اسکندر اندوهگین می شویم و اسکندر را یک متجاوز می دانیم در حالیکه هنگامی که تاریخ ایران را از منظر غربی ها بخوانیم ک«اسکندر کبیر و یک قهرمان » است که بر دشمن پیروز شده است و دلایل پیروزی او و اهمیت آن را برای تاریخ غرب برجسته می کنند.
به دلیل فقدان نوشته های تاریخی ایل به قلم قشقاییان، بررسی این نوشته ها به قلم مورخین زمان هر چندکه از دیدگاه منافع طبقاتی نویسندگان نگارش یافته شده اند ولی در هر حال آشنایی با تاریخ سازان ایل قشقایی یعنی رهبران آن در این نگارش ها می تواند بازتاب بخشی از تاریخ این قوم در درازای زمان باشد.
عشایر ایران، به مثابه جامعه سوم که دارای وجوه زیستی متمایزی با دو جامعه شهری و روستایی کشور است، نه تنها در وجه درونی دارای ساختار ویژه مدیریتی و رهبری بوده اند بلکه از گذشته های دور دولت های مرکزی و حتی حکام محلی آنها نیز برای اعمال حاکمیت خود بر این جامعه، ساز و کار اداری و تشکیلاتی ویژه ای را برای آنان تدارک میدیدهاند. دولت های مرکزی همچنان که ایالات را به اقوام شاه و درباریان به تیول می دادند، ایلات را نیز به سرکرده یکی از طوایف برجسته و وابسته به دربار و اشراف واگذار می کردند. ایل قشقایی نیز در یک دوره چهارصد ساله تیول ایلخانان و ایل بیگی های برخاسته از خاندان شاهی لو بوده است.
ساختار قوم قشقایی از دوران باستانی تا عصر گذشته به صورت یک اتحادیه ایلی(کنفدراسیون) متشکل از ایلات و طوایف متعدد بوده که تشکیلات آن شامل سلسله مراتب زیر بوده است:
- کدخدا یا ریش سفید بنکوها- خان سرپرست تیره و طایفه ها- کلانتر مدیریت یک ایل و در راس هرم تشکیلاتی کنفدراسیون قشقایی که از چندین ایل و طوایف مستقل تشکیل می شد یک نفر فرماندهی و مدیریت ایل را بر عهده داشته است. در دوران باستان قوم قشقایی به صورت کنفدراسیونی از دوازده ایل تشکیل می شد، گاهی رهبر قدرت مند و بلند مرتبه ایل را (شاه) می نامیده اند. و از دوران صفویه تا زمان قاجاریه از این مقام به عنوان ایل بیگی و از دوران قاجاریه به بعد از آن به لقب ایلخانی یاد شده است. اولین حکم رسمی ایلخانی به نام سران قشقایی در زمان فتحعلی شاه قاجار صادر شده است.
سران قبایل بزرگ، اغلب از لحاظ ظاهری ، اجتماعی و اقتصادی، از اعضای عادی قبیله خود متفاوت بودند. تبار این سران اغلب به گروه هایی می رسید که ارتباط خویشاوندی واقعی یا افسانه ای با اعضای قبیله نداشتند. در واقع، قدرت رهبری آنان بیشتر از همین هویت منحصر به فرد و شجره نامه متمایز ناشی می شد. این تبار و نسب متمایز و مشخص به مقام اجتماعی و مزایای مالی و اقتدار سیاسی سران قبیله مشروعیت بیشتری می بخشید.[5]
ایل بیگی ها و ایلخان های قشقایی از دوران صقویه تا روزگار پهلوی به استثنای موارد معدودی، همه از میان مردان یک خاندان ترک زبان معروف به (شاهی لو)[6] برگزیده و منصوب شده اند. شاهی لو ها از میان مردم و وابسته به قوم قشقایی نبودند. آنان گروه کوچکی از سپاهیان تازه تاسیس در دوره شاه اسماعیل صفوی بودند که از مردان رزمنده ایلات و طوایف مختلف تشکیل شده و به صورت گارد محافظ در بار شاه و مامور اجرای دستورات خاص وی (همانند عمله های ایل بیگی در قشقایی ) عمل می کردند. در عصر شاهان بعدی صفویه ،با توسعه اقتدار این سلسله در ایران،فرماندهان این سپاه همانند قزلباشان – جایگاه برتر و مقتدری درنظام کشوری به دست آوردند و مصدر امور ایالت ها و ایلات شدند. یکی از معروف ترین سرداران این سپاه الله وردیخان گرجی بود.
براساس گفته های بازماندگان خاندان شاهیلو(پسران صولت الدوله)،در دوران سلطنت شاه عباس(۹۹۶ – ۱۰۳۸ قمری =(967- 1008 ش) یکی از فرماندهان این سپاه به نام امیر غازی (قاضی) ، به عنوان رهبری ایل قشقایی انتخاب و به سر پرستی آن گمارده شده است. از آن زمان تا اضمحلال نظام ایل خانی گری قشقایی در سال 1332ش همه رهبران قشقایی از میان مردان این خاندان و با حمایت و حکم دولت ها برگزیده شدند.درصورت فوت یا کناره گیری ایل بیگی یا ایلخان فرزند بزرگش (پسر) جانشین وی می شد که این کار معمولا در ایل قشقایی با صوابدید مجموعه اعضای خاندان ایلخان آن هم بر اثر لیاقت و کاردانی صورت می گرفت اگر فرزند شایستگی لازم را نداشت از بین اقوام نزدیک خان (برادر ، عمو ، عموزاده) فرد دیگری را انتخاب می کردند.
در گزینش ایلخان علاوه بر مصلحت های سیاسی ، پذیرش و مقبولیت وی از طرف کلانتران و خان های ایل نیز باید مورد توجه قرار می گرفت. اگر افرادی از میان دودمان ایلخان یا کلانتران ایلات و طوایف با انتخاب وی مخالفت می کردند، مشکلات متعددی رخ می داد و در پاره ای مواقع به نبرد میان اعضای خانواده با کلانتران یا ایلخان جدید مبدل می شد. در دوره قاجاریه که مستندات و جزییات بیشتری از تاریخ این قوم در دست است انتخاب برخی از ایلخانان قشقایی و مخالفت عضوی از اعضاء خانواده یا خان های ایلات تابعه، سبب واکنش ها، کشمکش ها و اختلافات و غارت و چپاول ها ی درون خانوادگی و ایلی شده است.
از دوره صفویه تا سلطنت فتحعلی شاه، اداره امور ایل و مسئولت آن را یک نفر به نام ایل بیگی به تنهایی بر عهده داشت و تکالیف و اختیارات وی ،شامل دو بخش وظایف درون ایلی و برون ایلی بود. وظایف ایل بیگی در درون ایل و در رابطه با مردم عشایرشامل:
- نظم و ترتیب کوچ- اسکان و تخصیص مرتع بین ایلات و طوایف – نظارت بر کار کلانتران و خان های طایفه ها ، رفع اختلافات دورن ایلی و جمع آوری مالیات در ایل از طریق کلانتران و خوانین
در خارج از ایل قشقایی وی تکالیفی مانند:
- ارتباط با مقامات ایالتی دولت به نمایندگی از طرف ایل- تدارک سپاه برای دولت در زمان جنگ- عقد قرارداد مالیاتی ایل با والی فارس و پرداخت آن به دولت بود.
- مذاکره و عقد پیمان با سایر عشایر و قبایل همجوار بر عهده ایل بیگی بود.
زمانی که آقامحمد خان قاجار به سلطنت رسید، حکومت بسیاری از ایالت ها را به شاهزاده های قاجاری واگذار کرد و در ایام فتحعلی شاه، و بعد از وی نیز این روش دنبال شد. در همین دوره- وی سیاست پیشین دولت ها را در مورد تمرکز قدرت در دست یک نفر به نام ایل بیگی در عشایر قشقایی را تغییر داد. در این دوره رهبری ایل به دو نفر واگذار و وظایف ایلی بین آنان تقسیم می شد:
Ø ایلخان مسئول امور انتظامات و اداره امور داخلی ایل و ارتباط و با همسایگان و دولت
Ø ایل بیگ وظایف مربوط به جمع آوری مالیات در درون ایل و تسویه آن با دولت را بر عهده داشت.
هرچند در مواردی این مسئولیت ها به اعضای نزدیک یک خانواده (پدر و پسر یا برادران) از میان دودمان شاهی لو واگذار می شد و نهایتا در معدود دوره این نیز به یک نفر محول می شد، ولی مطالعه رویدادها نشان می دهد که هدف حکومت ها در این تقسیم وظایف، ایجاد رقابت و تفرقه میان قدرت مندان و مدعیان رهبری بود تا نظارت بیشتر و مزایده های مالیاتی را افزایش داده و از آن به عنوان راهبردی هایی برای تضعیف قدرت ایل قشقاییی و رهبران به کار گرفته می شده است. در دوران حکومت، فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه، ایلخانان قشقایی گرفتار انواع درگیری ها درون فامیلی و مشکلات عظیمه مالیاتی و امنیتی با حاکمان ایالتی بوده اند.
وفاداری اهل قبیله نسبت به سران ایل بیشتر ناشی از اعتقادات مشترک فرهنگی بوده است و به ندرت اجـبار و فشار در این راه به کار برده می شد.سران قبیله اگر در اعمال زور حد معینی را رعایت نمیکردند اهل قبیله به آنها وفادار نمیماندند، و از تشکیلات ایلی خارج شده و کوچ میکردند و به قبیلهء دیگری میپیوستند.در واقع تـاریخ و افـسانهء بسیاری از قبیلهها با فرار مـرد یـا مردانی که پیوند خود را با سران قبیلهء خود بریدهاند آغاز میشود. با وجود این پیوند فرهنگی، خانها در مناطقی مانند بختیاری و کوه گیلویه و عشایرفارس از جمله در میان ایل قشقایی ها همواره در تشکیلات خود سوارانی داشتند که تحت سلاح و همیشه آماده خدمت به فرمان رهبران ایل بوده اند و آنها را«عمله و نوکرباب» می گفته اند.این نیروی مسلح که در حقیقت نیروی انتظامی خان بزرگ را تشکیل می داده برای ارعاب و سرکوب هر نوع مخالفتی در درون جماعت های عشایری به کار می رفته است. این بدان معنا است که مردم عادی عشایر در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نمی توانسته اند که جز به ساز خان برقصند. خان ها به مانند حکومت ها به خیر و شر و نیازهای مردم ایل کاری نداشتند،هیچ علاقه ای به تحولات درونی ایلات و افراد تحت سرپرست خود و به ویژه تحولات اقتصادی آن نشان نمی دادند.برای آنها تنها چیزی که مهم بود ، این بودکه مردم ایل و طایفه مالیات خود را کارسازی کرده و به موقع پرداخت کنند و به هنگام جنگ و ضرورت اسب و نفر و در ایام جشن ها و عروسی ها و مناسبت ها، پیشکش و هدیه برای ایلخان یا ایل بیگی فراهم کرده و در نبردها خان خواسته، آماده جان نثاری باشند.
دولت نیز انتظار داشت که ایل خان یا ایل بیگی مالیات تعهد شده ایل را به موقع تحویل داده و هنگام نیاز رزمنده به اردوی شاهی بفرستد و همیشه نسبت به حکومت مرکزی مطیع و وفادار باقی بماند و نظم و انضباط در میان ایل محفوظ دارد.
هیچ یک از این دو قشر ، یعنی شاهان و ایل رهبران به وضع اقتصادی مردم و بهبود شرایط زندگی و ارتقای سطح فکر و فرهنگ آنان علاقه و اعتنایی نداشتند. خان ها از نظر عمل و ایفای نقش،بیشتر الگویی از نوع حکومت زمان خود بوده اند تا از نوع مردمی و در خدمت مردم. داوری آن ها در ایل همانند رفتار و اقدام حکام دولت های زمان بود و مجازات و اعدام افراد در دست ایلخان و ایل بیگیان بود.
از دوران شاه عباس صفوی تا پایان دوره زندیه پایتخت ایران در جنوب کشور (اصفهان و شیراز) بود. به همین دلیل رهبران ایل قشقایی در اداره امور سیاسی و ارتباط با مقامات کشوری اعمم از شاه و والیان نقش برجسته و مهمی داشتند و با حمایت از یکی از مدعیان شاهی و یا مخالفت با دیگری وارد کشمکش های فرا قومی و مملکتی می شدند و به ترتیبی خود را در تاج گیری و تاج بخشی سهیم می کردند تا به این وسیله و همراه پیروز مردان از امکانات اقتداری، سیاسی و اقتصادی آن بهره مند شوند. و هنگام شکست سرخود بر باد داده و مردم ایل مورد غضب و حمله مخالفان قرار می گرفته و غارت می شدند.
این تعامل و یا تضاد نتایج مفید و یا زیان باری را برای ایل بیگی ها- ایلخانان قشقایی نیز به همراه داشت. از جمله:
- در دوران نادرشاه، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) به دلیل حمایت از شورش تقی خان شیرازی علیه نادرشاه، مورد شکنجه قرار گرفته و بینایی خود را ازدست داد و گروه عظیمی از مردم عشایر قشقایی مورد غضب شاه قرار گرفته و به سرزمین های نامناسب در شمال شرقی و جنوب کوچانده شدند.
- در دوران کریم خان، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) همراه برادرش (حسن خان) با وجود نوشته هایی که از جایگاه بلند مرتبه آن ها سخن می گویند همراه پسرش جانی خان به صورت گروگان در دربار شاه تحت نظر قرار داشتند. و در دوره علی مراد خان زند به دستور وی به قتل رسید.
- آقا محمد خان قاجار، به دلیل این که در دوران اسارتش در دربار کریم خان زند تحت نظر ایل بیگی قشقایی (اسماعیل خان) قرار داشت و از این دوران خاطره خوشی نداشت، نسبت به سران و مردم قشقایی کینه و دشمنی داشت، به همین دلیل در ایام شاهی به فکر انتقام از پسر اسماعیل خان (جانی خان) برآمد و برای حمله به ایل بیگی لشکر کشید. اما رهبر ایل قشقایی برای در امان ماندن از دشمنی وی، همراه خانواده و نزدیکانش به کوه ها پناه برد و بیش از دو دهه کوه به کوه در فرار و اختفا زندگی نمود.
- در دوران فتحعلی شاه، ایل بیگی قشقایی با واسطه شدن یکی از رجال که با وی دوستی داشت ،مورد بخشش و عنایت شاه قرار گرفته و تشکیلات قشقایی مجددا سر و سامان گرفته و توسعه یافت. و اولین حکم ایلخانی در جنوب ایران بنام جانی خان قشقایی صادر شد. در دوران ایلخانی بعدی قشقایی محمد علی خان به دلیل درگیری با حاکم فارس به کرمان کوچ کرد و پس از درگیری هایی که به مرگ یکی از بزرگان شاهی لو منجر شد به فارس بازگشت. در دوره همین شاه ایلخانی مزبور دستگیر و زندانی و مرتضی قلی خان ایل بیگی قشقایی به دلیل نافرمانی و بی نظمی به دستور شاه به قتل رسید.
- در دوران محمد شاه قاجار برای جلوگیری از درگیری های ایلی و ایلاتی، ایلخانی و ایل بیگی قشقایی دستگیر و زندانی و برای مدت سیزده سال از میان ایل قشقایی خارج و در تهران به گروگان نگاه داشته شدند.
- ناصرالدین شاه تشکیلات جدیدی در فارس به نام ایلات خمسه به رهبری قوام الملک برای رو در رویی و کاهش قدرت ایلخان قشقایی را شکل داد که چالش های تازه ای را بر ایل تحمیل کرد. برای اولین بار یکی از اعضای خانواده شاهی لو(سهراب خان) در برابر دولت سر به شورش برداشت و به قتل رسید. درگیری های میان ایلات تحت فرمان قشقایی سبب می شود که دولت برای اولین بار فردی خارج از ایل قشقایی و خانواده شاهی لو را به نام نوذر میرزا به ریاست ایل منصوب نماید. و در موردی نیز بخشی از ایل از آن جدا شده و به قوام الملک واگذار شود.
مشکلات قحطی، بیماری و کوتاهی از پرداخت مالیات و .. از رویداد های این زمان است. در دوران ناصر الدین شاه، درگیری ایران و انگلیس رخ داد که ایلخان قشقایی در آن نقشی داشت. فشار دولت برای مالیات و مشکلات درونی ایل سبب می شود که ایل بیگی های قشقایی دچار مشکلات عدیده با دولت شده و بارها آن ها از کار برکنار و جایگزین شوند.
- از زمان مشروطه و دوران سلطنت مظفرالدین شاه، که تلاش های مشروطه خواهی سرگرفت و شیرازه اداره امور کشور از هم پاشید، برای اسماعیل خان (صولت الدوله) از رهبران ایل قشقایی فرصتی طلایی پیش آمد که توانست یک بار دیگر تمرکز قدرت در دست ایلخان را مجددا پایه گذاری نماید و خود به تنهایی این مقام و موقعیت را به دست گیرد. در مدت کوتاهی نیز اجلال الملک خارج از ایل قشقایی به سمت ایلخانی ایل منصوب می شود.
- در دوران محمد علی شاه و پس از آن در سلطنت احمد شاه، با نزول قدرت دولت مرکزی اسماعیل خان تبدیل به یکی از نقش آفرینان جنوب کشور شد و با عدم پرداخت مالیات های جمع آوری شده از ایل به دولت تبدیل به یکی از ثروتمندان بزرگ ایران زمین شد. در همین دوره با قدرت گرفتن سران ایل بختیاری در دولت که از رقیبان دیرین قشقایی بودند، درگیری ایلخان قشقایی با دولت های وقت ایران فزونی یافت. در این دوره تلاش هایی از طرف دولت و حاکمان فارس برای برکناری ایلخان قشقایی صورت گرفت که پاره ای از آن ها به جنگ میان نیروهای دولتی و ایلخان انجامید. درگیری ایلخان با برادرانش در باره سمت ایلخانی گری سبب درهم پاشیدن طوایف ایل و در دوره هایی باعث کوچ آنان به میان بختیاری ها شد.در همین ایام با ورود دولت انگلستان به جنوب ایران و ایجاد منافعی در آن دیار چالش هایی میان ایلخان قشقایی و نیروهای تحت نظر انگلیسی ها نیز رخ داد.
سران عشایر ایران با درگیری ها و شورش های خود در دوره قاجار تا پایان دوران رضا شاه، به عنوان یکی از موانع اساسی توسعه ایران عمل می کردند و یکی از علل اساسی فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمی های مداوم داخلی کشور بود.
ایلخان قشقایی با عقد قراردادی همانند قرارداد بختیاری ها با شرکت نفت انگلیسی در جنوب ایران، سبب نارضایتی و اعتراض سردار سپه گشت، به علاوه مناسبات ایلات با کشورهای خارجی از جمله انگلیس، روسیه و آلمان و هماهنگی با سیاست های استعماری اثرات مخربی برجای گذاشت. از سویی سیاست درهم شکستن شیوه زندگی عشایری را در برنامه های خود داشت، سازمانی به منظور حذف ایلخانی گری ایجاد شد و مدتی مدیریت ایل برای اجرای سیاست تخت قاپو به دست نظامیان سپرده شد. اجرای این سیاست با روش های قهری پیگیری می شد که سرانجام به درگیری نیروهای عشایری با قوای دولتی و به شکست نظامیان دولتی منجر شد ولی به فاصله کمی پس از آن ایلخان قشقایی دستگیر و زندانی شد و در همان زندان نیز درگذشت. با فوت وی نظام ایلخانی گری در میان ایل قشقایی تا جنگ جهانی دوم و برکناری رضا شاه موقتا برای یک دوره ده – دوازده ساله از بین رفت. گروه نظامی جایگزین خان های قشقایی شدند.
- با آغاز سلطنت محمد رضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین، فرزندان صولت الدوله، از فرصت استفاده کرده با استفاده از فضای موجود در میان عشایر که از ظلم و تعدی نظامیان به تنگ آمده بودند نیروی زیادی را گرد هم آورده و با ارتش ایران وارد جنگ شدند. با شکست نظامیان دولتی، محمد ناصر خان فرزند ارشد صولت الدوله توانست خواسته های خود را به دولت تحمیل و استقلال ایل و استقرار نظام پیشین ایلخانی گری را یک بار دیگر برقرار کند و خود به تنهایی رهبری ایل را در دست بگیرد. از این زمان به مدت بیش از ده سال محمد ناصرخان توانست همراه برادرانش جایگاه ویژه ای در ایران به خصوص در استان فارس به دست آورد. آن ها علاوه بر رهبری ایل قشقایی و پاره ای دیگر از ایلات فارس، کرسی های نمایندگان مجلس شورای ملّی و سنا را نیز اشغال کردند. اما سرانجام در کودتای سال سی دو - به حمایت از دکتر مصدق برخاستندو در این راه دست به تدارک اردو بر علیه دولت کودتا زده و آماده پیکار با دولت کودتا شدند. ولی گروهی از خوانین و کلانتران قشقایی از همکاری با پسران صولت الدوله خود داری کرده و آن ها را تنها رها کردند. همین امر سبب پیروزی سیاسی دولت کودتا شده و آن ها همه ی جایگاه ها ودستاوردهای چندین قرنی خود را در میان ایل و کشور بانضمام املاک و دارایی هایشان را از دست داده و به خارج از کشور تبعید شدند.
و پس از آن حکومت محمد رضا شاه، سیاستهای اسکان عشایر را با شیوه های غیرقهری و سیاست مدارانه از طریق جذب عشایر به کانونهایی که از جانب دولت برای اسکان آنها آمادهسازی شده بود، همچنین به دلایل اقتصادی و اجتماعی و طبیعی گروه بی شماری از عشایر قشقایی دست از کوچ روی برداشته و یک جا نشین شدند. هدفی که رضا شاه نتوانسته بود با به کار گیری زور انجام دهد در این دوره به صورت سیاسی و برنامه ریزی شده توسط دولت به ترتیبی اجرا شد که عشایر خواسته و نا خواسته به صورت داوطلبانه اسکان نشینی را پذیرا شدند. در تمام طول تاریخ موجود در دست سران و رهبران ایل قشقایی هیچ خدمتی به این مردم عشایر نکرده اند. در عشایر قشقایی نه از پزشک برای درمان دردهای بی شمار مردم و نه دام پزشک برای دام های ایلات و نه مدرسه برای کودکان ایلات به وجود نیامد. سران و رهبران و خانان قشقایی مکتب های اختصاصی برای فرزندان خود داشتند ولی مردم از ورود به آن ممنوع بودند و یا توان پرداخت هزینه های آن را نداشتند.
ریاست این خانان ایلی همانندحکومت شاهان ایران بود. روابط یک طرفه بود تنها مردم- در برابر دولت وظیفه داشتند که اطاعت کنند و به موقع مالیات بدهند و در درگیری ها محلی و دولتی برای منافع و سیاست های شاه و یا خان بجنگند و کشته شوند. در ایلات هم همین سیاست ها جاری بود تنها جای شاه با خان عوض می شد.نه دولت و نه خان کاری جز مواظبت از آنان در برابر اشرار برای آن ها انجام نمی دادند. نه از مدرسه، نه از دکتر و درمان، نه بیمه و نه جاده و نه بهداشت و..... در میان ایلات خبری نبود.
برای اولین بار نظام آموزش عشایری در سالهای ۱۳۳۰ توسط یکی از مردان ایلی که خود به دلیل دوران تبعید پدرش در تهران به تحصیلات دانشگاهی دست یافته بود به نام محمد خان بهمن بیگی - در ایل قشقایی اقدام به سواد آموزی کودکان قشقایی نموده و دامپزشکانی برای کمک به عشایر آموزش و به کار گمارده شدند. از میان دختران عشایری تعدادی به عنوان ماما و پرستار آموزش داد و آن ها را در ایل به خدمت واداشت. علاوه بر آن فرا گرفتن هنر و فن را نیز به کودکان عشایری در برنامه مدارس بود. دسترسی جوانان عشایر به سواد و حرفه ها سبب شد که بسیاری از جوانان ایلی برای کار روی به روستاها و شهرها بیاورند و مدارس عشایری وسیله ای برای اسکان فرزندان ایلات شد.
o - با سقوط محمد رضا شاه و آغاز حکومت جمهوری اسلامی ایران،آخرین ایلخان قشقایی محمد ناصرخان قشقایی و برادرش خسروخان فرزندان صولت الدوله پس از بیست و پنج سال زندگی در تبعید در بهمن سال پنجاه و هفت به کشور باز گشتند. پس از این بازگشت با همکاری با دولت سعی در استقرار نظام از دسترفته ایلی کردند. ولی این بار به دلیل تحولات زمانه- نه عشایر آن مردم پیشین بودند و نه قشقاییان شهر نشین، علاقه و اشتیاقی به نظام گذشته ایلی نشان دادند. به همین سبب آنان در این اقدام از حمایت مردم قشقایی بی بهره مانده و ناموفق شده و درگیر چالشی بی حاصل و بازنده با دولت جدید جمهوری اسلامی شدند و پایان و حاصلی ناخوشی به دست آوردند.
محمد ناصرخان به خارج پناهنده شد و در همان دیار درگذشت و خسروخان در ایران دستگیر، محاکمه و اعدام گردید. محمد حسین خان و ملک منصورخان نیز چند سال بعد درگذشتندو به این ترتیب تاریخ چند قرنی ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی به خط پایان رسید. حوادث تاریخی یک بار دیگر نشان داد درسرزمینی که سایه آدم های کوچک- بزرگ شود؛ آفتاب آن سرزمین رو به غروب است.
هدف از نگارش و تهیه این کتاب ایخانان قشقایی، جمع آوری ،تدوین و انتشار اطلاعات مستند و تاریخی مربوط به این رویدادها در درازای یک زمان چهار صد ساله است. نوشته های کتاب در پانزده فصل به ترتیب تاریخ وقوع رویدادهای مربوط به ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی در دوران شاهان گوناگون ایران به قلم کشیده شده است. گزارهای کتاب شامل چگونگی انتصاب رهبران ایل و تلاش آنان برای استقلال داخلی و خود مختاری ایلی، کشمکش های درون فامیلی، موانع و مشکلات آنها با دولت های زمانه است، از جمله :
- درگیری و مبارزه مدعیان سلطنت و درگیری ایلخانان در این درگیری ها
- انتصاب حکومتگران فارس و ایل بیگی ها و ایل خانان قشقایی در این دوره تاریخی
- رو در رویی های ایلخانان با حکومت ها ، فرار، اسارت، تبعید، و قتل این رهبران
- رقابت ها و مبارزه های درون خانوادگی و ایلی بین ایل بیگی ها و ایلخان با کسان خویش و کلانتر ایل های عضو قشقایی و ....
- دشواری های جمع آوری و پرداخت مالیات ها و زندانی و برکنار و اعدام شدن سران ایل
- و در گیری با سایر قبایل همجوار در امور مراتع و سرزمین هاو....
به علاوه نقش ایلخانان قشقایی در دوره پهلوی ها که زمان تغییرات و دگرگونی های معاصر ایران است، نیز مشروحا به قلم کشیده شده اند.
بیشتر این حوادث و رویدادهای این دوره در عصر استبدادی ایران صورت گرفته است. عصری که شاهان و ایلخانان سرور رعیت ها یعنی مردم بودند. حق و حقوق بشری و رفاه و منافع ملّی و مردمی که تا زمان مشروطیت در ایران شناخته شده نبودند در تمام ارکان کشور از جمله ایل قشقایی از آن آثار و نشانی دیده نمی شد. ایل رهبران نیز الگوی از شاهان و قدرت مداران کشوری بودند که فارغ از دغدغه این مسائل بودند و باستثنای موارد معدودی در دوران محمدرضا شاه کاری در این راستا از طرف ایل خانان در جهت مردم داری صورت نگرفته و در کارنامه شان تلاشی برای بهبود زندگی عشایر دیده نمی شود.
در یکصد سال گذشته دگر گونی های بزرگی در جهان پدید آمده است که چهره این سیاره و به ویژه جماعت های انسانی آن را به نحو بی سابقه ای تغییر داده است. در طول این مدت جامعه عشایری نیز دچار تحول گردیده است. با توسعه شهرها و فراوانی وسایل ارتباط جمعی، گسترش صنعت و امور نظامی و انتظامی و سایر تحولات ملّی و جهانی سبب شده که جامعه عشایری، نقش پیشین خود را از دست داده و از متن به حاشیه رانده شود. جمعیت عشایر کنونی ایران در مقایسه با ازدیاد جمعیت ایران، به شدت رو به افول گذاشته است، جمعیت عشایر در سال ۱۲۸۸ شمسی دو و نیم میلیون نفر و حدود یک چهارم جمعیت کشور بود و در حال حاضر جمعیت آن کمتر از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر است که حدود دو در صداز کل جمعیت ایران را تشکیل می دهد.
بر اساس سرشماری سال 1387جمعیت ترکان کوچرو قشقایی در استان های فارس، بوشهر، بخشی از اصفهان و چهارمحال و بختیاری 112430 نفر بوده است. برآورد شده است که جمعیت کل ترکان قشقایی در ایران بیش از یک و نیم میلیون نفر است به این ترتیب بیش از نود درصد نفوس قشقایی ها دست از زندگی کوچروی برداشته و یکجا نشین شهرها و دهات شده اند. کاری که روزگاری مذموم به شمار می آمد، تلاش خانان ایل برای جلوگیری از اسکان آنان ارج گذاشته می شد.
نحوه زندگی کوچ نشینی و از جمله در ایل قشقایی، هم دچار تحول و دگرگونی گسترده ای شده است. ایلی که سواد دارانش منحصر به خانواده خانان و توانمندانش بود، در سده اخیر صاحب صدها مدارس عشایری شد و هزاران درس خوانده از چادر مدرسه های ایلی بیرون آمده اند. عشایر که زمان کوچشان از سردسیر به گرمسیر به وسیله چهار پایان صورت می گرفت و چند ماه به درازا می کشید اینک به دلیل تصاحب و راه بندان های ایلراه ها- با استفاده از خود روها در عرض چند ساعت جا به جا می شوند.بسیاری از مردم عشایر به رادیو، تلویزیون و رایانه دسترسی دارند. در کنار چادرها،و احشام خویش گروهی صاحب خود رو شده اند. بیمه درمانی دارند از کپسول های گاز برای سوخت استفاده می کنند . کتاب و کتابخانه دارند و ....... شاید تنها چیزی که از دست داده اند، کلانتران ، خانان، و ایل بیگی و ایل خانی ها است، که بسیاری از آنان از رویدادهای گذشته اسطوره ها و پهلوانان ساخته اند.
روستا مکان ها و شهرنشینان قشقایی که در جوار مناطق ایلی ساکن هستند هنوز ارتباط تنگاتنگی با همزبانان و ایل تباران خود دارند. با وجود سکونت در چهاردیواری ها و انتخاب شیوه های زندگی یک جانشینی دگرگونی های فراوانی مانند تغییر، پوشاک، غذا و سخن گفتن به فارسی، شغل ها و سفرها و... در آنان پدید آمده است آنان ضمن برخورداری از مناسبات شهری، مانند هر قوم دیگری تلاش دارند که هویت و فرهنگ قومی خویش را در حد امکان حفظ کنند.
گذشته چراغ راه آینده است. انتقال اطلاعات از سابقه تاریخی و قومی به ویژه برای نسل های معاصر که کمتر با زندگی ایلی و مسائل آن در گیر بوده اند می تواند در شناخت و نگهداشت فرهنگ اجدادی و تقویت هویت قومی و ملّی موثر و مفید باشد.
نوشته های کتاب آینه ایست از حکومت های دولتی، ایلخانان، ایل بیگی ها، کلانتران و خانان ایل در قرون گذشته و سده معاصر و حکایت آن چه در این دوران بر مردم ایل رفته می باشد. به علاوه نشان دهنده شرایط اجتماعی و سیاسی و نظامی کشور و نظام مدیریت شاهان در اداره امور کشوری و عشایری ایران و نمایانگر نقش عشایر و ایلخانان و ایل بیگیان قشقایی در روابط اجتماعی سیاسی و مردمی آن دوران نیز هست .
مرور این سوابق تاریخی و آگاهی از آن ها می تواند نقش و تاثیر مدیریت ایل را در هدایت و توسعه ، بهبود یا پس روی زندگی مردم عشایر قشقایی و کشور در مقایسه با سایر اقوام ملّی در ایران را نشان داده و با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، ارزیابی و داوری در مورد نقش آنان را تسهیل نماید.
با سپاس
نوروز دّرداری(فولادی)
شهریور ماه 1394- اتاوا- کانادا
1882-1941( James Joyce )1 نویسندة ایرلندی
[2] Pareto,V.F.D -The Mind and Society. 1935. Four volumes. Translated by Andrew Bongiorno and Arthur Livingston
[3] نظری محسن - بررسی علل و موانع تاریخی رشد صنعتی در ایران- اطلاعات سیاسی- اقتصادی سال 4 شماره 6 خرداده و تیرماه 1369 ص 50
[4] کوششی پریش، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خبرگزاری مهر
[5] لویس بک – قبایل و جامعه مدنی – ایران نامه پاییز 1374 شماره 52
[6] به اعضای این جمع به زبان ترکی شاه لِه (شاه لو) یعنی شاه خواه، وابسته یا طرفدار شاه گفته می شد..