قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)
قشقایی ایران

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. نوروز دّرداری (فولادی)

تاریخ ایلخانان و ایل بیگی ها قوم قشقایی -۱

قوم عشایر قشقایی؛ گروهی از مردم ترک زبان هستند که زندگی کوچ‌روی و کوچ‌نشینی دارند، ازروش کوچ به صورت عمودی (کوهسارمداری) استفاده کرده و تا حدودی نیمه‌ عشایری زندگی می کنند. این قوم تابستان ها به ارتفاعات می‌روند و زمستان‌ها در دامنه‌ها و یا کنار شهرک‌ها اقامت دارند. و برای ادامه زندگی خود و دام‌هایشان در تمام قرون در کشمکش با اقوام دیگر به‌خصوص

دولت ها بوده اند.

بررسی تاریخ و پیشینه مردم قشقایی مانند بسیاری از حوادث تاریخی دیگر تاکنون مبهم و دانستنی‌های ما در باره گذشته دور و تاریخ این مردم بسیار ‌اندک و غیر مستند بوده است. به درستی معلوم نبود که ترکان قشقایی چه تاریخی داشته و در کدام سرزمین‌ها می‌زیسته‌اند و چه حوادثی را پشت سر نهاده‌اند. اغلب نوشته‌ها در مورد تاریخ این قوم با حدس و گمان مورخین همراه بوده است.

اما در دهه های گذشته کشفیاتی توسط باستان شناسان در کشور ترکیه صورت گرفته و اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد این مردم، در دوران هزاره دوم،در قرن های پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد در شمال شرقی آناتولی و در ساحل جنوبی دریای سیاه در «سرزمین حاطّی ـ Land of theHatti» اقامت داشته‌اند. نام این دیار بعدها در تاریخ به آناتولی یا آناتولیا (آسیای صغیر) تغییر

یافته و امروزه به ترکیه معروف است.

حوزه قلمرو قوم قشقایی در این دیار ، جنوب دریای سیاه؛ از دهانه «هالیس» (قزل ایرماق فعلی) و بخش هایی در غرب آن تا بالای حوزه رود فرات، در غرب (ارزن جان فعلی در ترکیه) که شامل مناطق کناره رودخانه‌های (ایریس ـ Iris) مانند (یاشیل ایرماق) و رود گِرِگ، گِیل گَل و کَلکِیت بود، ادامه داشته است. این بخش از آناتولی در تاریخ به نام آسیای صغیر شهرت دارد.

آسیای صغیردر زمان کوروش کبیر بخشی از ایران بزرگ بوده است. این قوم به احتمال زیاد باید از دامنه های آرارات که به کوه های زاگروس وصل می شود، در قرن های پیشین به فلات ایران زمین مهاجرت کرده باشند.

باستان‌شناس معروف آلمانی به نام اینهار فون شولر 1 بر اساس اسناد و کتیبه‌هایی که در کاوش‌های اولیه در سرزمین آناتولی (ترکیه فعلی) در دوران شاهان هیتّی، به دست آمده، کتابی به نام Kaschkäer ـ قشقا‌ها، در سال 1965م (1344شمسی) به زبان آلمانی، تدوین و تالیف کرده است.

بر اساس این کتاب که شاید تنها و آخرین پژوهش بنیادی در مورد تاریخ باستانی قوم قشقایی است چنین آورده شده است:«قوم قشقا در دوران حکومت و حیات دولت هیتّی 2 در شمال آناتولی (ترکیه فعلی ـ م) سکونت داشته و به صورت کوچ روی زندگی می کرده است. حوزه‌ی سکونت آن‌ها منطقه باستانی «پافلا گونیا ـ Paphlagonia» بود که امروزه آن سرزمین‌ها در استان‌های «چانقیری ـ

Çankırı » و «قره باغ ـ Karabük» بین آنکارا و دریای سیاه و در دامنه مناطق کوهستانی آسیای صغیر که 2400 متر از سطح دریا ارتفاع دارند واقع شده است.

اسناد و مدارک به دست آمده، مربوط به قرن چهارده پیش از میلاد می‌باشند. برخی از پژوهشگران براین باور هستند که قوم قشقا، مردم بومی و اصلی در همین سرزمین (آناتولی) بوده و در همین دیار زندگی می‌کرده‌اند ـ چون برخی نام‌های یافت شده، مربوط به قوم قشقا که در اسناد تازه دیده می شوند، همانند نام‌هایی است که در دوران تاریخی قبل از آن نیز در حوزه آناتولی مرسوم و رواج

داشته اند.

اسناد به دست آمده، بیشتر نوشته شده ی پادشاهان «هیتّی» هستند. بنا بر این ما با توجه به آگاهی‌ها و اسناد کشف شده است که می‌توانیم با اطمینان اعلام کنیم که مردم باستانی قشقایی در دوره ای از تاریخ در این مناطق ساکن بوده اند و به صورت نیمه‌عشایری در دسته‌هایی به صورت متفرق و جداگانه در بخشی از این مناطق زندگی می‌کرده‌اند. این قوم قشقا حداقل به نه گروه (ایل - طایفه)

تقسیم می شده است.

دولت امپراتوری هیتی در قرن دوازهم پیش از میلاد، در جنگ های «تروا» توسط اقوام ساکن در کناره دریای سیاه و اژه؛ از جمله قوم قشقا از میان برداشته شد. قشقایی‌ها از خلأ و ضعف ایجاد شده در این منطقه، استفاده کرده و به فتح سرزمین‌هایی از این دیار که تحت حکومت هیّتی بود دست زده و حوزه‌ی اقتدار خود را از شمال آناتولی، به سوی جنوب شرقی کشور گسترش داده و به آن سوی

مهاجرت نمودند. بنا براین موجودیت و سابقه تاریخ این قوم به حدود یکهزار و چهارصد سال پیش از میلاد می رسد که نشان دهنده این است که قوم قشقایی یک تاریخ کهن سال چهار هزار ساله در کارنامه خود دارد.

پس از سقوط دولت هیتی؛ قوم قشقا و سایر اقوام این دیار تا قرن هشتم قبل از میلاد، چون دولت مقتدری در این حوزه شکل نگرفته بود. به صورت قدرت‌های محلی پای برجای بودند. در قرن نهم پیش از میلاد دولت لیدی در سرزمین‌های قبلی هیتّی پدید آمد و خود را «هیتّی نو» خواند، و جایگزین دولت پیشین هیتّی شد. این دولت در هنگام اقتدار خویش به توسعه فرمانروایی پرداخت و همه‌ی اقوام ساکن در منطقه آناتولی از جمله قوم قشقا را خراجگذار خود کرد در همین ایام پاره ای از اقوام قشقایی از این دیار مهاجرت نموده و به سرزمین‌های تحت حکومت مصر و آشور کوچ کردند و گروهی هم در این دیارها یک‌جانشین شده و به کشاورزی روی آوردند. قوم قشقا در هر یک از نقل و انتقالات خودکه به طرف شرق آناتولی (ترکیه) صورت می‌گرفت به حوزه آرارات و کردستان ایران زمین نزدیک و سرانجام در داخل حوزه فرمانروای ایران شده است.

تا قرن هشتم پیش از میلاد نام قوم قشقا گاه به گاه در نوشتارهای دولت آشوریان دیده می شود وچنین به نظر می رسد که قشقا‌ها در آناتولی شرقی مستقر شده و یک امپراتوری را تأسیس کرده باشند. بعد از این دوره پیگیری نام آن‌ها در متون تاریخی مفقود شده و تاکنون سندی به دست نیامده است. برای آخرین بار نام آن‌ها در دوران پادشاهی «سارگون دوم ـ Sargon II» (۷۲۲-۷۰۵ ق‌م‌)

در کتیبه‌ای آمده است.

بر اساس اسناد به دست آمده قدمت حضور قوم قشقایی در ایران پیش از دوران امیر مودود سلغری در سال 543 هجری قمری برابر با 528 شمسی در فارس می باشد. ولی از این که چه زمانی و چگونه از آسیای صغیر به ایران وارد شده اند، تاکنون سندی پیدا نشده است.

ساختار و تشکیلات سازمانی در ایل بزرگ قشقایی

اداره و مدیریت ایل بزرگ قشقایی در ایران که همواره بیش از یکصد هزار جمعیت کوچ رو داشته  است، نیاز به یک سازمان دهی و تشکیلاتی داشت که بتواند برنامه ریزی های لازم را برای، تقسیم مراتع بین طوایف مختلف، ایجاد نظم و امنیت ایلی و سرانجام جمع آوری مالیات ها و ارتباط با سازمان های دولتی را به خوبی اداره و نظارت نماید.

ایل بزرگ (کنفدراسیون) قشقایی:

تشکیلات سیاسی اجتماعی قشقایی به صورت یک مجتمع از ایلات مختلف یا یک کنفدراسیون است. با توجه به سابقه تاریخی آن هم دیده می شود که این قوم در چهار هزار سال قبل در ایام حکومت هیتی ها نیز از 9 تا 12 ایل تشکیل شده بود. در این نوشته ها،از تشکیلات قوم قشقایی به نام «ایل بزرگ» یاد می شود. که این ایل بزرگ(کنفدراسیون) به ایل ها، طایفه ها ، تیره ها و بنکو

(بیله) ها و خانوار تقسیم می شود.ایل بزرگ قشقایی: از شش ایل تشکیل گردیده که به صورت کنفد راسیون و زیر نظر یک رهبر قدرتمند، به نام ایلخان، اداره می شد.

در گذشته،کوچ نشینانی که به نحوی در تشکیل این چنین کنفدراسیونی موفق می شدند از قدرت خاصی بر خوردار بودند و در سطح مملکتی و نیز در امور سیاست یک وزنه بشمار می امدند و نقش مهمی در امر سیاست به دست می اوردند. هر چه این سازمان قوی تر و بزرگتر می شد، جایگاه آنها بالا تر و عظیم تر بود . در تاریخ ایران می بینیم که اغلب رهبران این گونه تشکیلات در راس مملکت جای میگرفتند و به نام پادشاه فرمانروائی می کردند. مانند غزنویان، سلاجقه،افشاریه، زندیه و قاجاریه. رهبران ایل بزرگ قشقایی در قرون گذشته در فارس جایگاه ویژه ای داشته اند.

رهبری در ایلات بزرگ به عهده ایلخانی بود که معاون وی را ایل بیگی می نامیدند. این رهبری در خانواده ایلخان و ایل بیگ موروثی بود، مگر در مواقعی که در جنگ و اختلافات شکست می خوردند و فاتحین، ایل را تقسیم و در سایر ایلات منحل می کردند.در این نظام ایلخان بالا ترین مرجع تصمیم گیری به شمار می رفت.وی مسئول برقراری نظم و امنیت در داخل کنفدراسیون بود و همچنین به عنوان نماینده این واحد بزرگ سیاسی در خارج از آن به رسمیت شناخته می شد.

ایل بزرگ(کنفدراسیون) قشقایی از شش ایل: دره شوری، فارسیمدان، شش بلوکی، کشکولی بزرگ، کشکولی کوچک و عمله تشکیل شده است. که در ساختار سیاسی هر ایل به طایفه ها و هر طایفه به تیره ها و هر یک از تیره ها به بنکو- بیله و یا اوبا تقسیم می شود. در ساختار اجتماعی به لحاظ طبقاتی ایل دارای پنج طبقه معین و پذیرفته شده ایلی است.

.1 ایلخان و ایل بیگی بالاترین قدرت اجرایی در ایل قشقایی بودند؛که بستگان و فامیل آن ها در بالا ترین سطح اجتماعی ایل قرار داشتند. این صدارت توسط یک نیروی متمرکز اداری/ نظامی که در «ایل عمله » سازمان دهی شده بود حمایت ومدیریت می شد. مشاغل متنوعی مانند: فراش باشی، ناظر، خزانه دار، صاحب جمع اموال، مختاباد، میرآخور، مشاورین و .... گردانندگان

دستگاه عظیم و دربار بزرگ ایلخانی بودند.

برای سران ایل بزرگ قشقایی از دوره صفوی از طرف دولت حکم ایلخانی یا ایل بیگی صادر می شد. ایلخانان قشقایی در چند قرن گذشته از میان ترکان «شاهی لو»» نسب که بازمانده ای از سپاه دوران شاه اسماعیل صفوی بودند، برگزیده می شدند.

.2 ایل دره شوری، کشکولی، فارسیمدان وشش بلوکی و عمله مجموعه تشکیل دهنده کنفدارسیون قشقایی است که در راس هر یک از آن ها، یک کلانتر قرار داشت، و هر یک از این کلانتران در حوزه اقتدار خود، خان هایی را در کنار خود داشتند که آن ها را در اداره امور داخلی ایلات یاری می دادند. کلانتران این ایلات نیز یک سازمان اداری، مالی و انتظامی مخصوص به خود داشتند که به وسعت و گستردگی ایلخانان نبود، اما وجود داشت.

.3 هر یک از ایل های قشقایی از چندین طایفه تشکیل می شود. در راس هر یک یا چند طایفه یک خان اداره امور آن ها را تصدی کرده و مدیریت آن را با کلانتر مربوطه هماهنگ می کرد. خان مامورانی برای فعالیت های خود در اختیار می گرفت و مسئولیت و وظایف و اختیاراتی را در مورد طوایف تحت نظر خود بر عهده داشت.

.4کدخدایان و ریش سفیدان و روسای تیره ها و بنکوها در ارتباط مستقیم با مردم عادی ایل و رابط بین خوانین طوایف و کلانتران با رعایای ایلی بودند و وظیفه جمع آوری مالیات ها و همکاری باخوانین را به عهده داشتند.

.5طبقات عادی و رعایای ایلی که اکثریت مردم ایل را تشکیل می دادند، وامور دامداری، کشاورزی و صنایع بافندگی را بر عهده داشتند با پرداخت مالیات و حضور نظامی خود، طبقات اول تاسوم را به توان مالی و قدرت می رساندند. در میان این طبقات گروهی هم بودند که ضمن دامداری به کارهای فنی، حرفه ای و هنری ایل نیز می پرداختند: مانند غربتی ها، چنگی ها و کولی ها و .....

سابقه تاریخی سران ایل بزرگ قشقایی در اقوام مختلف در طول تاریخ، همواره رهبران هر ایل یا قبیله ای از میان قدرت مداران و متنفذین همان قوم انتخاب می شدند. نگاهی به تاریخ اقوامی مانند، سلجوقیان، غزنویان، تیموریان ، آق قویونلوها، قاجار و دیگران موید این شیوه و روش می باشد.

اولین فرمانده و رهبر در تاریخ باستانی قوم قشقایی در قرن پانزدهم پیش از میلاد(سه هزار و ششصد سال قبل) در نوشته‌هایی که از دوران مورشیلی دوم (Muršili II)در کتیبه هایی که حفاری های ترکیه به دست آمده است نشان می دهد که:« در سال هفتم حکمروایی مورشیلی (سلطان «هیتّی») از رهبری شخصی به نام ـ پی هونیا (Pihhuniya) نام می برد که همواره با دولت مزبور در مبارزه بوده است. «مورشیلی درنیایش‌نامه‌اش می‌گوید که، غالباً اداره امور «قشقا»ییان در دست یک نفر نمی‌باشد. اما در زمان این «پی هونیا» سازماندهی و تشکیلات آن‌ها به روال معمول نبوده است و این فرد به صورت شگفت‌آوری قدرتمند و مانند یک پادشاه بر همه‌ی قبایل مسلط بود و چون شاهان عمل می‌کرد. سپس اضافه می‌کند: «من و افراد سلطنتی من به دیار (قشقا) رفته و برایش پیغام دادم و در نامه‌ای به او نوشتم، که سرزمین‌های مرا که گرفته‌ای و به حوزه «قشقا» افزوده‌ای به من باز پس ده. او به نامه‌ی من پاسخ داد و چنین نوشت:«من هیچ چیزی به شما پس نخواهم داد. و اگر شما به من حمله کنید، من در سرزمین خودم با شما مبارزه نخواهم کرد. و در عوض من جنگ را به درون کشور شما خواهم کشاند و در آن جا با شما نبرد خواهم کرد.» نقل این رویدادِ قابل توجه نشان می‌دهد که فرمانروایی در قوم «قشقا»، در حد و مقام یک پادشاه بوده‌ که خود را با یک پادشاه مقتدر و بزرگ «هیتّی» برابر می‌دانسته و در برابر وی ایستادگی و مبارزه می‌کرده است.

از سوابق تاریخ قشقایی تا دوران قبل ازصفویه اطلاع و سندی در دست نیست. اما بررسی ها نشان می دهد که در زمان سلطنت شاه عباس این رسم قدیمی و مرسوم سنتی در مورد رهبری قوم توسط کسی از میان ایل قشقایی و برخی دیگر از ایلات تغییر داده شده است. شاه عباس که از توطئه درباریان و سران اقوام مختلف در ترس و هراس دایم بود، دست به پاک سازی و برکناری سران ایل

های زیادی زد. بسیاری از سرپرستان ایلات را که از مردم همان ایل بودند به قتل رساند و یا برکنار کرد و جانشین آنان را از میان وفاداران خود و از خارج از ایل ها،انتخاب و همراه یک نیروی نظامی و برای تسلط و رهبری به این ایلات اعزام کرد.از جمله رهبری ایل قشقایی را به یکی از فرماندهان سپاه«شاهی لو» به معنی طرفداران شاه، واگذار نمود. سپاه شاهی لو در زمان شاه اسماعیل اول صفوی راه اندازی شد. افراد تشکیل دهنده این گروه از میان قبایل مختلف ترکان انتخاب شده و به صورت گارد محافظ شاه خدمت می کردند.بنا به مستندات تاریخی و اظهارات بازماندگان ایلخانان قشقایی، یعنی محمد ناصرخان و ملک منصورخان ،اجداد آن ها از نظامیان سپاه «“شاهی لو»» و از نسل «اوزون حسن» آق قویونلو بودند.

محمد ناصرخان ایلخان قشقایی در گفتگویی با دکتر لویس بک، گفته است که :; « شاه اسماعیل یا یکی دیگر از شاهان صفوی یک یا چند نفر از اجداد آن ها را برای حمکرانی بر قبایل فارس اعزام کرده است تا از تاخت و تاز و تجاوز پرتقالی ها به ویژه از استقرار نهاد های تجاری و حضورشان در خشکی جلوگیری کنند.

در مورد استقرار ایلات فارس در کناره خلیج فارس،- میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است:: " یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-و قشقه ای-و ممسنی است. چنانچه مشاهده می شود در این گزارش به ایل قشقه ای(قشقایی) اشاره شده و نامی از (شاهی لو) دیده نمی شود. به علاوه گروه شاهی لو محدود به یک عده سپاهی بودند که به صورت گروه محافظ شاهان خدمت می کردند و به صورت یک قوم یا قبیله نبودند و نمی توانستند جمعیت قابل توجهی داشته باشند.

نیاکان ایلخانان قشقایی

محمد ناصر خان و ملک منصورخان، ایلخانان قشقایی در گفتارهای خود نسب خویش را به اوزون حسن آق قویونلو نسبت می دهند.اوزون حسن آق‌قویونلو (۱۴۲۳-۱۴۷۸م) یکی از مقتدرترین سلاطین سلسله آق قویونلو بود که بیست و پنچ سال بر ایران، عراق و شرق آناتولی حکومت کرد. وی پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از طرف مادری بود.

صولت الدوله –م) بر این باورند که برخلاف آن چه در نوشته های تاریخی ذکره شده است که اوزون

حسن دارای دو پسر بود، او سه فرزند پسر داشته است. که نام فرزند سوم سلطان مراد بود. آن ها

همچنین گفته اند که سلطان مراد دارای سه فرزند به نام های؛ یعقوب، حسن و سومی امیر غازی بوده

است. اسناد و نوشته ها حاکی است که یعقوب و حسن از سالهای 1498 م بر آق قویونلو ها

حکومت می کرده اند اما نام امیر غازی و نسب وی به سلطان مراد در اسناد تاریخی تاکنون دیده نشده

است.

پدرشاه اسماعیل شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش

(سرخ‌سر به زبان ترکی) خوانده می‌شدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند.

توسعه‌طلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آق قویونلو پسر

اوزون حسن در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و

جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل

کودکی شیرخوار بود.

بعد از به سلطنت رسیدن اسماعیل دختر یعقوب خان، نوه اوزون حسن؛ به نام(تاج لو) با شاه اسماعیل

صفوی ازدواج کرده است. اگر ادعای (شاهی لو)ها را باور کنیم، این بانو خواهر امیر غازی بوده

است. گفته شده است که امیر غازی یک فرد مذهبی و احتمالا صوفی بوده و به شاه عباس صفوی در

استقرار مذهب شیعه در ایران کمک کرده است. بسیاری از حمایت کنندگان شاه اسماعیل صفوی از

ترکان و کُردان از آسیای صغیر ، سوریه و ارمنستان و بخشی از قره قویونلو و آق قویونلو بوده اند. 14

در یک سند قدیمی یکی از فرزندان امیرغازی به نام صوفی زاده اشاره شده است که ممکن است

منظور معرفی پدرش در مرتبه (صوفی) باشد. مقبره وی در فارس در منطقه گندمان باقی است که

محل زیارت اعضاء و علاقمندان است. سایر احتمالاتی که در این باره وجود دارد این است که احتمالا شاه صفوی به وی لقب ایلخانی داده باشد.

شاه ابوالمظفر بن شیخ حیدر بن شیخ جنید معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله پادشاهی صفوی بود. وی از سال های 880 -903 ش(«907 – 930 ق / 1502 - 1524 م) بر ایران حکومت کرد.

حکمرانی او به دو دلیل نقطه عطفی در تاریخ ایران است. دلیل اول این است که بعد از حمله اعراب به ایران، به مدت هشت قرن ونیم هیچ خاندان ایرانی بر سرتاسر ایران به صورت مستقل حکمرانی نداشت، بلکه ایران توسط خلفای عرب، سلطان ترک، خان‌های مغول اداره می‌شد. اگر چه در این مدت آل بویه (334-447 ه.ق/ 945-1055 م) حکمرانی می‌کرده‌اند، اما این حکام نیز تنها بر بخشی از ایران حاکم بوده‌اند. دلیل دوم، اعلام رسمی مذهب شیعه اثنی‌عشری به عنوان مذهب عمومی از طرف صفویان بود. تبار شاه اسماعیل به شیخ صفی‌الدین اردبیلی می‌رسد. اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا یا عالم شاه بیگم(تاج لو)، دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و تئودورا(دسپینا خاتون) دختر شاه ترابوزان بود. 16

 

قشقایی ها در دوران آقا محمد خان قاجار

کوچاندن قشقایی ها به خوزستان - هفتکل

رهبری ایل قشقایی  و ترکان فارس در دوره زندیه با هاشم خان قشقایی بود. اسماعیل خان و پسرش جانی خان هردو در دربار خان زند  به صورتی  همراه آقامحمد خان  قاجار گروگان بودند. در تاریخ های دوره زندیه و آقامحمد خان از سرنوشت هاشم خان برادر اسماعیل خان که ایل بیگی قشقایی در دوران کریم خان  بود  ذکری به میان نیامده است.

بعد از فوت کریم خان- اسماعیل خان و پسرش جانی خان با جانشینان وی همکاری نزدیکی داشتند و  بعدها  بهای سنگینی نیز برای این مشارکت پرداخت کردند. اسماعیل خان قشقایی توسط یکی از  مدعیان سلطنت از خانواده زند  به نام علی مراد خان به قتل رسید . پس از کشته شدن اسماعیل خان فرزندش جانی خان رهبری ایل قشقایی را بر عهده گرفت. وی  نیز در همه دوران حکومت لطفعلی خان زند با وی همکاری داشت.  پس از شکست لطفعلی خان وی مورد تعقیب آقا محمد خان قاجار قرار گرفت و برای نجات خویش از شهر به میان ایل و دامنه کوه ها فرار کرد.

 

آقا محمد خان قاجار شانزده سال در شیراز در اسارت و درشیراز تحت نظر زندیان در زندان  بود. در این دوره اسارت تحت نظر اسماعیل خان قشقایی قرار داشته است. وی بعد از فرار و توسعه قدرت خویش قبل از این که  بر تخت سلطنت تکیه بزند سر راه خود به اصفهان برای تنبیه ایل قشقایی و انتقام گرفتن  از جانی خان ایل بیگی جدید قشقایی به گندمان مرکز ایلخان نشین قشقایی  لشکر کشید.

 میر خواند، محمد بن خاوند شاه نویسنده کتاب تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا در این باره می نویسد:«در بهار سال فیروزى مآل یک‌هزار و دویست و دو (١٢٠٢ ه‍/١٧٨٨ م) حضرت خدیو (آقا محمد خان)قاجار از دار السّلطنة طهران با سپاهى انبوه و صفوفى چون کوه روى به ساحت عراق کرده نواب امیرزاده آزاده نایب السّلطنة العلیة العالیة فتحعلى خان مشهور به بابا خان را مأمور به تسخیر یزد و تدمیر تقى خان یزدى  فرمود و اردوى کیهان‌پوى شهریارى به چمن گندمان و کوشک زرد نهضت گزید. و منظور نظر شهریار بحر و بر تنبیه طوایف ایلات فارس خاصه ایل قشقائى بود؛ اما به وقتى در سرحدات ییلاق فارس رسیده که ایل مذکور از بیم شاه منصور کوچیده قاچقائى شده (فراری)بودند. لهذا موکب فیروزى کوکب شهریار قاجار به منزل مشهور به مشهد امّ- النّبى و موسوم به مرغاب که مقبرۀ کیخسرو [1] است نزول فرموده جلالت کیخسروى و عدالت خسروى را تجدید فرمود و ایلات آن حدود را غارت کرده، بعد از چندى که معلوم آمد از جانب خصم تقدیمى به رزم نخواهد شد و در شهربند شیراز که حصارش با فلک البروج انباز است متوقف و متحصن گردیده و ایام شتا دررسید، خاقان منصور قاجار به عراق مراجعت گزید.[2]

کوچ قشقایی ها از فارس به تهران و خوزستان

در این لشکر کشی دست آقامحمد خان به جانی خان ایل بیگی قشقایی نرسید . ولی جانی خان  در تمام دوران سلطنت آقامحمدخان، از بیم حکومت مرکزی متواری و همراه با خانواده و نزدیکان خویش در کوه های زاگرس پناه گرفته بود.[3]  گر چه آقا محمد خان نتوانست به جانی خان دسترسی پیدا کند، اما او گروه زیادی از ایل قشقایی را از ناحیه فارس بیرون رانده و آن ها را به اطراف تهران (ورامین و رودهن) و دامنه های البرز،  در مازندران و به بختیاری کوچ داد.

اوبرلینگ می نویسد:«آقامحمدخان پس از رسیدن به سلطنت برای از هم پاشیدن اقتدار قشقایی ها- دو هزار خانوار قشقایی را به منطقه ی چهارلنگ بختیاری و پنج هزارخانوار را به نواحی ورامین  و مازندران انتقال داد.[4] 

 در دوره زندیه نوشتیم که: با شکست لطفعلی خان از آقا محمد خان و تاسیس سلطنت قاجار، جانی خان و اقوامش به کوه‌های زاگرس پناه بردند، جایی که ایشان تا مرگ آقامحمد خان در آن منطقه پنهان بودند. آقا محمد خان انتقامش را از ایل قشقایی با فرستادن قسمتی از ایل به شمال ایران گرفت،

نگاهی به وضعیت قشقایی نشان می دهد که ایل از هم پاشیده و سران ایل در فرار بودند. و بیش از هفت هزار خانواده از ایل قشقایی در این دوره تبعید شده اند،.  بنا بر این معلوم نیست که تشکیلات ایلی به چه صورتی اداره و هدایت می شده است و چه کسانی بر باقی مانده ایل حکمرانی می کرده است؟ آیا ایل به صورت یک واحد متشکل بوده است یا به صورت طوایف مختلف و تحت سر پرستی های متعدد قرار داشته است. چون بنا به نوشته (لویز بک)  در این موقع هیچ یک از رهبران رده بالای ایل همراه عشایر از فارس همراه تبعید شدگان نبودند.

از سوی دیگر ابرلیبگ می نویسد: در همان دوران بسیاری از طوایف لر و کردی که به همراه کریم خان زند به فارس آمده بودند به ایل قشقایی پیوستند و همین امر سبب افزایش قابل ملاحظه جمعیت ایل شد.[10] چون در این دوره سران ایل بیگی قشقایی در فرار بودتذ و تشکیلات سنتی ایل دچار درهمریختگی و فقدان رهبری سیاسی بود و به همین سبب ارتباط رسمی بین رهبران ایلی و حوزه های دولتی نیست و  گزارشی نیز از رویدادهای ایل قشقایی در نوشته های این دوره دیده نمی شود.

مرگ آقامحمد خان قاجار

آقا محمد خان فرزند محمدحسن خان قاجار و او نیز فرزند فتحعلی‌خان قاجار فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان بود. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکمرانی محمدحسن خان بود و فتحعلی خان حاکم گرگان بود و در استرآباد حکومت می‌کرد. اینان شیعه مذهب بودند. نادرقلی خان پس از کشتن فتحعلی خان رقیب سرسخت خویش به مقام شاهی رسید. آقا محمد خان که در سال 1200-1203 ق در تهران به نام پادشاه ایران تاجگذاری کرد سرانجام در ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ ق برابر با ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۱۷۷ ش (۱۷ مه ۱۷۹۸) در شوشا درگذشت.

نوشته ای مستند از حضور قشقاییان در میان بختیاری ها در این دوره از تاریخ ایران در دست نیست. اما از مهاجرت بخشی از ایل قشقایی که از دست ایلخان خود به تنگ آمده بودند. ناگزیر از مهاجرت به میان ایل بختیاری می شوند که در نوشته ی تاریخی چنین آمده است: :« در ربیع الثانی سال 1294ه ق طایفه دره شولی(دره شوری)  از ایلات قشقایی از دارابخان ایل بیگی فرار نموده که بروند در ایلات بختیاری. داراب خان مخبر شد آدمی فرستاده نزد خان بابا خان دشمن زیاری ممسنی که ممانعت از رفتن آن ها بکند. هنگام عبور طایفه دره شولی(دره شوری) از ممسنی بابا خان دشمن زیاری جلوگیری طایفه مذکور می نماید. فی مابین طرفین به نزاع انجامیده، جنگ می نمایند. هشت نفر از  طایفه خان بابا خان دشمن زیاری ممسنی زخمدار و کشته می شوند و پنج نفر از طایفه دره شولی(دره شوری) زخمی و کشته می شوند. از جمله مهدی کیخا برادر حاجی بابا کیخا در طایفه دره شولی(دره شوری) کشته شده است. بعد از جنگ فرار نموده طایفه دره شولی(دره شوری) می روند در ایلات بختیاری».(  خفیه نویسان ص 68)

در سفرنامه عتبات، نوشته على رضا تبیان الملک تبریزى، در مورد شنیده های خود از قشقاییان مقیم در میان ایل بختیاری چنین گزارش داده است:«لیکن اراضى را با قدرى اراضى ییلاقى «صمصام السلطنه» [5]فروخته است به مهاجرین ترک قشقائى، که از تعدیات ایلخانى قشقائى به بختیارى‌ها پناه آورده، و آنها را در این نقطه سکونت داده‌اند؛ و آن‌چه خودشان مى‌گفتند به قدر بیست هزار نفر قشقائى از ۴٠ سال قبل، به بختیارى ضمیمه شده، و این اراضى را تا نزدیک رامهرمز به نهصد هزارتومان[6] به «رعیت» ، یعنى همین «مهاجرین» فروخته‌اند.[7]

در میان ساکنین ترک قشقایی در شهر هفتکل در خوزستان در مورد طوایف کوچ داده شده به ایل قشقایی روایاتی از این ایام وجود دارد از جمله:

-        « خوانین بختیاری از شمال مرز خرماکشان پشت نفت سفید و جنوب به دشت دنا و یا دشت وندا[8] و از شرق خاک مکوندی یعنی کوههای برافتاب کو شهر و از غرب به گچ نمره 1 و امام سفید که 21 سهم بوده واگذار میکند و در سردسیر یا ایلاق هم بهمین طریق زمین واگذار میکنند یعنی کوه سبز می کوه-ابدافشان-کله داغی – تا نزدیک حمزه علی کلان این دو ملک را به مبلغ 900 تومان به ترکها میفروشند که در ایلاق و قشلاق از مبدا گرمسیر یعنی چم لی – کوه اسماری – دم دلی ایذه دهدز – کوه الی بروجن نخولان-مهر گرد و سبزه کوه و بالعکس رفته رفته ایل صفی خانی قدرت میگریند و آن بیست و یک  جو ملک را خریداری میکنند و از طرف دیگر شرکت نفت که تاسیس میشود تا سال 1314 شمسی رضا شاه که عشایر را تخته قاپو اسکان یافته(یک جانشینی ) میشوند این اسکان بصورت پراکنده در گرمسیر چم لی لب آب برمکان چم لی کپرهای فریدون اول تنگ قبر علی که معروف کپرهای ملا عسکر –وسر اب مرتضئ علی – کپرهای خان بابا و حاج امیر بوده که در زمان کدخدائی قلی صمیمی در یک جا جمع شدند. شواهد امر گویای آن است که بختیاری ها از سوی غرب وسیله عشایر عرب احساس نا امنی میکرند و بیشتر این نوار مرزی به ایل قشقایی واگذار میکنند از رویه خوانین بختیاری چنین وا نمود میشود که بقول محلی یک تیر و دو نشان از طرفی با خوانین قشقائی میانه خوشی نداشتند و دوم نگهبانی سر زمین های خودشان بوده.[9]

 

 



[1] مقبره ای که در مشهد مرغاب است متعلق به  کورش هخامنشی است. قبلا به کیخسرو و دیگران نسبت داده می شد

[2]  تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاجلد:١٣نویسنده:میر خواند، محمد بن خاوند شاه مصحح:کیان‌فر، جمشیدناشر:اساطیر. تهران سال نشر:١٣٨٠

[3] فسایی ص  267

[4]Oberling,1974-,42- 76به نقل از نصیری طیبی ص

[5] نجف قلى خان صمصام السلطنه، فرزند حسین قلى خان ایلخانى بختیارى، در سال ١٢۶٧ ه‍. ق. اصفهان را تصرف کرد و حاکم آن‌جا گردید. وى در مدت عمر خود، در کابینه‌هاى مختلف ٣ بار وزیر جنگ و ٣ بار وزیر داخله (کشور) شد. او ٢ بار نیز صدراعظم (نخست‌وزیر) ایران شده و در ١٣۴٩ ه‍. ق. در سن ٨٢ سالگى درگذشت. (شرح حال رجال ایران،۴/٣٣٠-٣٣۴ .

[6] این مبلغ وجه گزافی برای آن دوره بنظر می رسد. روایت دیگر اشاره به نهصد تومان دارد که منطقی تر می باشد.

[7] سفرنامه های خطی فارسی جلد:٢ - نویسنده:گروهی از نویسندگان- محقق و مصحح:وهومن،هارون ناشر:نشر اختران

محل نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٨ ص 469

[8] دشت وندا درست است چون گروهی از اقوام نویسنده از طایفه وندا در همین مکان  مقیم و دارای زمین و باغ بودند

[9] http://haftkel-chamanlala.loxchat.com/

[10] Oberling همان -