قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

مدارس سرخ پوستان آمریکا و سیاست های سازمان اصل چهار و مدارس عشایری قشقایی در ایران

در بخش های پیشین این گفتار اهداف و روش های به کار برده شده توسط دولت امریکا برای از بین بردن فرهنگ سرخ پوستان را شرح دادیم. در بخش نهایی به دنبال این پرسش هستیم که ایا مدارس عشایری در ایران نیز چنین سیاستی را دنبال می کرد؟

به این ترتیب ما با سوابق مدارس سرخ پوستان و سیاست دولت مردان آمریکایی برای نابودی فرهنگ و باورهای مردم سرخ پوست آمریکا، و تبدیل آن ها به شهروند «اروپایی-آمریکایی» آشنا شدیم. همچنینسرخ پوستان  متوجه شدیم که اصل چهار در ایران بیشتر از کارشناسان دانشگاه یوتا در ایالت آریزونا استفاده می کرد. ایالت مزبور در نواحی سرخ پوستان واقع است، و مدرسه هوپی ها نیز در همین دیار قرار دارد.و بسیاری از کارشناسان اعزامی به ایران نیز دارای دانش و تجربیاتی در زمینه مدارس سرخ پوستان در آمریکا بودند. بنا بر این ما در برابر این پرسش ها قرار داریم:

.1 آیا سیاست های دولت مردان آمریکا و استفاده از گروهی که تجربه و دانش زیادی در مورد دگرگون سازی فرهنگ سرخ پوستی داشته اند، و اعزام آن ها به ایران، برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ای برای عشایر قشقایی ایران بوده است؟

 .2 آیا برنامه فرهنگی به ویژه برنامه آموزش، اصل چهار ترومن در ایران، بر پایه همان سیاست آموزش سرخ پوستان آمریکا طراحی و برنامه ریزی شده بود؟  

 .3 آیا اعزام کارشناس آموزشی آن (گلن گیگان) از دانشگاه یوتا به شیراز برای مسئولیت و هدایت مدارس عشایری برای پیاده کردن نظام مشابه ای با برنامه آمریکایی کردن سرخ پوستان، برای از بین بردن فرهنگ قوم قشقایی و ایرانیزه کردن آنان بود؟

 .4 آیا اعزام بهمن بیگی به ایالت یوتا برای مشورت با کارشناسان «آموزشی» دانشگاه آن شهر، که مسلط به نظام آموزشی سرخ پوستان،بودند برای استفاده از آن تجارب برای پیاده کردن همان شیوه مدارس سرخ پوستان در بین ایل بزرگ قشقایی بوده است؟

 .5 آیا قانون اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع و جنگل ها در ایران که گفته شده است، به توصیه آمریکا در ایران اجرا شد، نیز ناشی از همان شیوه مدیریت آمریکا برای نابودی سرخ پوستان، برای از بین بردن فرهنگ و نظام عشایر ایران طراحی و اجرا شده بود؟

 .6 آیا در طراحی ، اداره و مدیریت مدارس عشایری ایران از این مطالعات استفاده شده است؟

 .7 و آیا نظام آموزشی عشایر ایران هم رونوشتی از آن شیوه آموزش سرخ پوستان در آمریکا بوده است ؟

برای دستیابی به پاسخ این پرسش ها، ضروری است که با نیات و مقاصد اصل چهار در ایران و فعالیت های آن در میان عشایر قشقایی ،آشنا شده و با اهداف، سیاست ها، روش های اداره مدارس عشایری در میان ایل بزرگ قشقایی نیز آگاهی به دست آورده و دستاوردها و ارزیابی های گوناگونی که از این نظام به عمل آمده است را مطالعه و بررسی نموده وبا مقایسه این دو نظام «مدارس سرخ پوستان آمریکا و نظام آموزش عشایری ایران» قضاوت کنیم که آیا مشابهت هایی بین دو نظام آموزشی  عشایر ایران و سرخ پوستان آمریکا وجود داشته است یا خیر؟؟؟  این موارد در فصل های بعدی کتاب مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

بخش اول سیاست های عشایری دولت ایران

روش های  اولیه راه اندازی مدارس عشایری

قبل از راه اندازی مدارس در میان ایل، کارشناسان اصل چهار به همراه بهمن بیگی سفرهای متعددی به میان ایل  داشتند و اطلاعات جامعی تهیه کرده بودند. در این سفر ها با خان ها و کدخداهای طوایف مختلف قشقایی و باصری صحبت و مذکراتی صورت گرفته بود. بنا بر تمایل و اظهار علاقه و اعلام همکاری این خان ها و کدخدا ها فهرستی از طوایف گوناگون ایل تهیه شده بود. این فهرست بر اساس گزارش کارشناسان دانشگاه بریگهام یونگ صد - طایفه و تیره در ایل قشقایی و باصری را شامل می شد.  صورتی از این طوایف و اولویت بندی زمانی آن ها تهیه شده بود که مدارس باید بر اساس این اولویت بندی ها راه اندازی می شدند. مراتب با خان ها و کدخداهای هر طایفه اعلام و به توافق رسیده بودند.محل مدرسه ها چادرهای سفید رنگی بودند که می بایست در میان چادرهای سیاره عشایر بر پا شوند.مقرر بود که مدارس همراه ایل در ییلاق و قشلاق ها بر پا و هنگام کوچ بزرگ بهاره و پاییزه تعطیل باشند. به دلیل کوچ عشایر استفاده از میز و نیمکت برای این مدرسه ممکن نبود. برای نشستن شاگردان، استفاده از قالی و گبه توصیه شده بود. تخته سیاه کوچکی که قابل حمل در کوچ باشد نیز برای این چادر مدرسه ها پیش بینی شده بود.یک جعبه کوچک نیز برای نگهداشت کتاب و دفتر کودکان در نظر گرفته شده بود که شاگردان می توانستند از آن به جای میز استفاده کنند. شاگردان مسئول نگهداری و حمل این جعبه بودند. معلمینی که از میان عشایر انتخاب شده بودند، محل زندگیشان در چادرهای شخصی بود و کسانی که خارج از ایل بودند، مسئولیت تامین جا و مکان با سرپرستان طوایف و معمولا کدخدا و یا ریش سفید گروه بود. انتخاب محل نصب چادر مدرسه معمولا در کنار یا نزدیک چادر کدخدا یا خان بود.شاگردانی که چادرهای آن ها دورتر از مدرسه بود باید پیاده یا سواره خود را به این مدرسه ها می رساندند.

بهمن بیگی در مورد راه اندازی این مدارس می نویسد: «برای من و همکارانم تاسیس مدرسه عشایری آسان بود. با یک آموزگار، یک چادر، دو زیلو و مقداری خرت و پرت آموزشی مدرسه ای به راه می افتاد. مراسمی برای افتتاح به عمل نمی آمد. جشنی گرفته نمی شد. پرچمی بالا نمی رفت. تابلویی نصب نمی گشت و زنگی طنین نمی انداخت. ریش سفید قبیله خوش آمدی می گفت و معلم کار خود را آغاز می کرد. اگر هوا معتدل بود در چادر و گرنه در سنگ چین یا اطاقک کاهگلی درس می داد. بسیاری از مردم شناسنامه نداشتند. معلم از بچه ها شناسنامه نمی خواست. به تاریخ تولدشان کاری نداشت. هر بچه، هر نوجوانی را که زیر آسمان و روی زمین عشایری زندگی می کرد به مدرسه می پذیرفت. دانش آموزان با قد و قواره های کوتاه و بلند دور هم جمع می شدند و کار تدریس شروع می گشت. بعضی از نوجوانان که استعداد و شتاب داشتند دو سه کلاس را در یک سال به پایان می رساندند. عده ای از آن ها هم که گرفتار کارهای خانه و خانواده بودند، اجازه غیبت می گرفتند و در سر فرصت عقب افتادگی ها را جبران می کردند. پای مقررات به کوه و بیابان نمی رسید. به هر حال دبستان کوچک و کوهستانی ما با همین سهولت و سادگی بی هیچ گونه تشریفات و دنگ و فنگ پا به عرصه وجود نهاد.»[1]

 «شکل و شمایل این دبستان ها شور انگیز بود: چادر سپید در میان چادرهای سیاه با پرچمی سه رنگ به فراز دیرک های بلند آموزشگاه. پیشرفت بچه ها چشم گیر بود، بچه های ورزیده ای که با لباس محلی، چنته های کتابشان را به گردن می آویختند و گاه از فاصله های دور سوار بر اسب های بی زین و برگ به سوی مدرسه می تاختند.»[2]

دبستان های سیار چادری را در میان عشایر ایران بر پا شدند. شکل ظاهری این مدارس که در نوع خود در دنیا بی‏نظیر بود،توجه همگان را به خود جلب می‏کرد:چادری سفید در میان چادرهای سیاه به وسیلهء معلم و دانش‏آموزان برافراشته می‏شد  و دانش‏آموزان در زیر چادرها گرد آمده و به تحصیل دانش می‏پرداختند. در مورد تامین نیازهای مدرسه ها بهمن بیگی چنین گفته است:« سازمان ما نیاز به چادر مدرسه داشت. بادها و باران های بی رحم از طرفی و کوچ های پایان ناپذیر ایل از طرف دیگر چادرهای مدارس را می فرسود و پاره می کرد. کار عده ای از معلمان به وصله و پینه و دوخت و دوز چادرها کشیده بود. من برای رفع نیازهای شخصی و خصوصی به لکنت می افتم ولی در امور عمومی قلم و زبانم روان است. به سراغ منابع پولی کشور می رفتم. شرکت نفت بزرگترین آن ها بود. یکی از زمامداران این  شرکت عظیم توقف کوتاهی در شیراز داشت. دست به دامنش شدم و نامه ای گویا و مقاله مانند دستش دادم. پس از چند ماه، جواب نامه ام رسید با چهار چادر مستعمل. به زودی تنی چند از اعضای سازمان جهانی یونیسف به شیراز آمدند و چند دبستان عشایری را دیدند چیزی نگذشت که یک دستگاه اتوبوس با یک ماشین کتابخانه سیار در اختیارم گذاشتند. قدرتی و مجوزی برای استخدام راننده نداشتم و هر دو ماشین مدتی نزدیک به یک سال عاطل و بی ثمر ماندند. هنوز اعضای یونیسف نرفته بودند که هییأتی از مربیان آلمانی از راه رسیدند و چند مدرسه چادری عشایری را دیدند. ابتکار و فعالیت ما را ستایش کردند ولی از مشاهده تخته سیاه های نیمه شکسته و رنگ و رو رفته دبستان ها متاثر شدند. مدت کوتاهی گذشت و یک صد و بیست تخته بزرگ، با دوام و خوش رنگ به دستمان رسید. قابل حمل در ایل نبود. نجاری شیرازی هر یک را به چهار تخته سیاه کوچک تبدیل کرد.»[3]


ادامه خواهد داشت.



[1] به اجاقت قسم ص 92

[2] به اجاقت قسم ص 124

[3] بر گرفته به اختصار از صفحات 174 -176 به اجاقت قسم

 

مدارس سرخ پوستان وسیله ای برای نابودی فرهنگ آنان - بخش دوم

 نمونه ای از مدرسه سرخ پوستان(هوپی) در آمریکا 

در یکی از گزارش ها پیشین مشاهده کردیم که نوشته شده است که، بهمن بیگی از نظام آموزشی مدارس در اردوگاه های سرخ پوستان بازدیدهایی به عمل آورده و از مدرسه هوپی نیز دیدن کرده است. و بر طبق اظهار پژوهشگران آمریکایی وی تحت تاثیر نظام آموزشی سرخ پوستان در این مدرسه قرار می گیرد. چنان چه در نوشته های زیرین دیده می شود، در هنگام بازدید بهمن بیگی مدرسه هوپی ها، هنور به صورت مدارس نظامی اداره می شد، و در آن سخن گفتن به زبان قومی و برگذاری مراسم سنتی و سایر آداب و رسوم سرخ پوستی کلا ممنوع بوده است. و این مردم تنها در دهه اخیر توانسته اند قدمی برای رواج فرهنگ و سنت های خود بردارند و در بخش هایی زبان مادری خود را به کار گیرند.  

اردوگاه یا فرنطینه سرخ پوستان (هوپی)[1] در 95 مایلی شمال و شرق روستای بزرگ «فلاگ استاف» در شمال شرقی ایالت آریزونای آمریکا واقع است. قرارگاه مزبور در میان سه منطقه مرتفع قرار داد و شامل 14 روستای سرخ پوستی است که به صورت نیمه تخته قاپو، زندگی می کنند. وسعت قرار گاه مزبور به  1/5میلیون هکتار بالغ می شود و جمعیت سرخ پوستانی که در این اردوگاه زندگی می کنند، برابر با 8.000 نفر می باشد. بر خلاف سایر سرخ پوستان که به صورت عشایری کوچ رو بودند، این مردم از هزاران سال پیش از حضور کریستف کلمت در قاره آمریکا در این منطقه زندگی نیمه عشایری داشته اند.[2]


مردم هوپی  از سال 1938(1317ش) دارای یک شورای عشایری است که بخشی از اعضای آن انتخابی توسط مردم و گروهی توسط دولت منصوب می شوند. بعضی از تیره های این قوم از انتخاب نماینده خود داری می کنند.هر یک طوایف هوپی دارای یک سازمان مستقل خود گردانی است.شوارای عشایری قانون گذار در برای سرخ پوستان  منطقه هوپی است.شورا دارای رییس و معاونی است که از طریق آرای اعضاء انتخاب می شوند.

در سال 1875م به تشویق یک بازرگان انگلیسی تبار به نام، توماس کیمز رهبر قوم هوپی با رییس جمهور آمریکا چستر آرتور در واشنگتن ملاقات نمود. وی در این بازدید تحت تاثیر تمدن شهری واشنگتن قرار گرفت و به این باور رسید که تحصیلات و سواد آموزی سبب این پیشرفت شده است. هنگام بازگشت، وی تلاش کرد که برای کودکان هوپی مدرسه ای دایر شود. در سال 1886م بیست نفر از روسای اقوام مختلف هوپی تقاضایی به دولت آمریکا تسلیم کردند وطی آن درخواست نمودند که مدرسه ای در منطقه آن ها برای کودکان راه اندازی شود. در سال 1887 م توماس کیمز، مدرسه شبانه روزی کیمز کانیون را برای کودکان هوپی افتتاح نمود.

پاره ای از طوایف هوپی از این مدرسه اردوگاهی استقبال نکرده و از فرستادن کودکان خود به مدرسه شبانه روزی که پنجاه و شش کیلومتر با اردوگاه آنان فاصله داشت خود داری کردند. این مدرسه به ترتیبی سازمان دهی و مدیریت می شد، که فرزند سرخ پوستان را با شیوه و سنت اروپاییان آشنا ساخته و آن ها را برای زندگی شهری تربیت نموده و فرهنگ و باورهای سنتی را در آنان از بین ببرد. کودکان را مجبور می کردند که موهای خود را بتراشند، لیاس های فرم مدرسه بپوشند و نام های اروپایی برای خود انتخاب کنند.به پسران در این مدرسه کشاورزی و نجاری و کارهای دستی یاد می دادند و به دختران، خیاطی، اتوکردن، آشپزی مدرن را آموزش می دادند.در این مدرسه شبانه روزی مراسم مذهبی اروپایی و آمریکایی را بر شاگردان تحمیل می کردند.[3]

مردم بومی سرخ پوست آمریکا، یکی از منحصر به فردترین اقوامی در جهان هستند که به زور و ظلم، وادار شده اند که از یک نظام آموزشی استفاده نمایند که مربوط به یک فرهنگ و مردم بیگانه ای است. شیوه آموزشی که بر سرخ پوستان آمریکایی تحمیل شد، مربوط به فرهنگ و سنت اروپاییان بود که متناسب با توسعه و فرهنگ مهاجران اروپایی برای قاره آمریکا طراحی و به آنان تحمیل شده بود. این نظام به ترتیبی شکل گرفته و ساخته شده بود که در تعارض کامل با فرهنگ و رسوم سرخ پوستان بودو همین بیگانگی فرهنگی یکی از دلایلی است که بسیاری از جوانان سرخ پوست در این نظام آموزشی موفق نبودند و این عدم موفقیت حتی در مدارس راه اندازی شده در قرار گاه ها بیشتر  از مدارس شهری بوده است.

شیوه آموزش فعلی  برای کودکان سرخ پوست در قرارگاه های مردم «هوپی» و «ناواجو» به صورت مدارس آموزش مذهبی توسط میسیونرهای مذهبی در پایان قرن هیجدهم میلادی آغاز به کار کردند. در دو دهه اول قرن نوزدهم، وزارت جنگ آمریکا، مدارسی را به کار انداختند که یک سبک آموزش نظامی در آن ها رواج داشت. پس از آن آموزش کودکان سرخ پوست به «سازمان امور سرخ پوستان» واگذار شد. این سازمان نیز برای دهه های متمادی همان سبک آموزش به شیوه نظامی را در قرار گاه ها ادامه داد. بعدها، در پایان قرن نوزدهم، تعدیلی در این روش پدید آورده و آن را به مدارس روزانه تغییر دادند. مواد و برنامه های درسی این مدارس همان هایی بود که در مدارس دیگر در سرتاسر آمریکا به شاگردان درس می دادند. در این برنامه ها هیچ توجهی به نیازهای فرهنگی و قومی، ارزش های سنتی مردم بومی نمی شد. سبک آموزش ها یک شیوه اجباری و تهدیدی بود برای رواج فرهنگ غیر بومی.

 

معلمین در این مدرسه بر لباس(یونیفورم) مشق نظامی، نظم و رعایت مقررات دقیق و ساعتوار، سلسله مراتب سازمانی، و ضوابط و نظم صنعتی تکیه داشتند.در عین حال به کودکان سرخ پوست درس و مشق های مقدماتی برای  یادگیری خواندن و نوشتن ابتدایی  و برخی کارهای دستی را آموزش می دادند. تلاش می شد که مدیران و معلمین مدارس از کسانی انتخاب شوند که به  این فلسفه و تفکر معتقد باشند که «کودکان سرخ پوست باید از طریق عرق جبین زندگی خود را تامین کنند و نه راه به کار گیری خرد و اندیشه . [4]

بعدا در سال های 1960 1970 م (1340- 1350 ش) هنگامی که بر اساس قانون «حق تعیین سرنوشت سرخ پوستان»[5] هیات های اداره کننده مدارس تشکیل شد و اختیار این موسسات را افرادی از میان سرخ پوستان در دست گرفتند، اما این گروه دانش و تخصصی در مورد اداره مدارس نداشتند، تنها تجربه ای که این مدیران جدید داشتند، همان شیوه مدیریت بر اساس مدارس نظامی و مدارس شبانه روزی پیشین بود. به همین دلیل آن ها به سختی قادر بودند که نظام بهتری را جای گزین شیوه های قبلی نمایند. به علاوه سازمان امور سرخ پوستان که یک موسسه دولتی بود، نظارت بر امتحانات و شرایط عمومی مدارس را کماکان بر عهده داشتند. بهمین دلیل آن ها همچنان ارزش ها و فرایند های پیشین آموزشی را که باید به دانش آموزان یاد داد را در اختیار داشتند. مواد امتحانی در مدارس بدون توجه به نیازها و شرایط مردم بومی، ویژه کودکان آمریکاییان طراحی شده بود. آمارها همه حاکی از آن است که سواد آموزان سرخ پوست در این آموزن ها، در مقایسه با سایر شاگردان در بقیه مدارس کشور در حد بسیار نازلی بودند. بررسی ها نشان می دهد که،  همه ی این آزمون ها، بر پایه هایی از  شکل و محتوی فرهنگی ملی استوارند. از آن جا که ارزیابی مدارس و آموزگاران بر اساس توفیق دانش آموزان در این امتحانات استاندارد شده ملی صورت می گیرد، بنا بر این همه معلمان تلاش داشتند که همان مایه های فرهنگی را توسعه و ترویج نموده و  در کلاس ها بر آن ها تاکید نمایند.

مدارس ناگزیرند که استاندارهای خود را بر اساس مناطق و حوزه هایی ایالتی که مدرسه در آن قرار دارد انتخاب و اجرا نمایند. در همه ایالت های کشور، استانداردها بر اساس خواست و نیازها اکثریت موحود در همان شهرهای بزرگ طراحی و تصویب می شوند. بنا براین در تهیه و تدوین این استانداردها، توجهی به فرهنگ و نیازهای اقلیت های مردم بومی ندارند و این استانداردها و فرایندهای انتخابی و اجرایی به سرخ پوستان و فرهنگ و شرایط آن ها توجهی نمی شود. اولین دبیرستان برای شاگردان این منطقه در سال 1987برابر با سال 1366افتتاح شده است.[6]

فلسفه و اهداف  مدرسه هوپی

در حال حاضر( سال 2012 ) مدرسه «هوپی»[7] بر اساس این فلسفه اداره می شود، که یک فرایند آموزشی را چنان توسعه و گسترش دهد که بر ارزش ها و روش ها و سنت های قومی سرخ پوستان، متکی باشد.. بر خلاف گذشته که همه ی روش ها بر مبنای ارزش ها و سنت های غیر بومی پایه گذاری و آموزش داده می شدند سبک و سیاق جدید  شیوه نوی است که بر باور و سنت های قومی استوار است.  در حال حاضر این تلاش ها در این مدرسه کاملا منحصر به فرد نیست،  بلکه تعداد کمی از دیگر مدارس سرخ پوستان هم هستند که با استانداردهای فرهنگ  قومی خود دانش آموزان را آموزش می دهند. دانش آموزان مدرسه «هوپی» از یک محیط و فرهنگ مربوط به قوم هوپی استفاده می کنند. آن ها همچنان بخشی از یک محیط و فرهنگ گسترده کشوری و جهانی هم می باشند. هدف  این است که آن ها بتوانند خود را چنان بسازند که بتوانند وارد همه ی این محیط ها  شده و توانایی آن را داشته باشند که در همه ی زمینه ها مثمر ثمر باشند. هدف مدرسه این است که قادر باشد دانش آموزان را چنان بار آورد که با داشتن دانش و هنری مناسبی وارد این محیط های گسترده شده و افراد مفیدی باشند . مدرسه «هوپی» این اطمینان را دارد که دانش آموختگان آن به مهارت زیر دسترسی خواهند یافت:

1. یاد گیری- به دانش آموزان چگونگی یاد گیری را آموزش خواهد داد. 

2. خود شناسی- دانش آموزان اعتماد  و اتکاه به نفس لازم و ضروری را به دست خواهند آورد و ارزش و جایگاه خود را شناخته و آن را توسعه خواهند داد.

3. تطابق به محیط دانش آموزان آگاهی لازم را برای شناخت محیط زیست خود را کسب نموده و قادر به همکاری و مشارکت فیزیکی و احتماعی در محیط ها گوناگون را کسب خواهند کرد.[8]      

 اهداف  و عملکرد   مدارس سرخ پوستان آمریکا

برنامه جذب فرهنگی، سرخ پوستان آمریکایی، یک برنامه طراحی شده در سال های 1920-1970  (1300 تا 1350ش)بود، هدف این مدارس دگرگون سازی فرهنگ بومی و سنتی سرخ پوستان به فرهنگ اروپایی آمریکایی بود.[9] جورج واشتنگتن[10] و هنری ناکس برای اولین بار این پیشنهاد را برای تحول و دگرگونه سازی فرهنگی بومیان آمریکایی را ارائه دادند. آنها یک سیاست تشویق سرخ پوستان و سرعت بخشیدن به فرآیند« متمدن سازی» برای آن ها را تدوین و تصویب کردند.[11]

 با افزایش  موج مهاجرت از اروپا به آمریکا، گروه عظیمی از آمریکایی ها، از یک بسیج فرهنگی برای استاندارد کردن یک فرهنگ و ارزش های عمومی و جهت یکسان سازی همه طرفداری می کردند. برای انتقال و تغییر فرهنگی جامعه اقلیت ها، سواد آموزی را  به عنوان یک روش اساسی انتخاب و توصیه می شد.

اساس سیاست های شهروند سازی و «آمریکایی» کردن، اقلیت های بومی(سرخ پوستان) بر این  اساس بود، که هنگامی که این مردم ، آداب، رسوم و ارزش های (آمریکایی اروپایی) را فرا گرفتند، قادر خواهند بود که به صورت صلح آمیزی، در درون اکثریت جامعه  آمریکایی اروپایی مستحیل شده و به آنان بپیوندند.

قانون «دآوز-  Dawes» که در سال 1887 به تصویب رسید و بر اساس آن زمین های عشایر سرخ پوست بین مردم عادی تقسیم شد.(مانند قانون اصلاحات ارضی ایران که در سال 1341 اجرا شد) این برنامه به عنوان راهی برای اسکان و یک جا نشینی، سرخ پوستان به کار گرفته شد. اختصاص زمین به بومیان این سرزمین، مستلزم «آمریکایی» شدن و رها کردن زندگی و استقلال قبیله ای و ترک ساختار و سازمان های قومی آن ها بود. از مجموع 93 میلیون هکتار (380.000 کیلومتر مربع)زمینی که در اختیار سرخ پوستان بود، بخش اعظم آن به افراد سفید پوست فروخته و واگذارشد. قانون شهروندی سرخ پوستان در سال 1924 نیر بخشی از سیاست دولت برای «آمریکایی» کردن این مردم بومی بود.[12] 

گزارش ارزیابی مدارس ویژه سرخ پوستان عشایر  

در سال 1928م نظام مدارس سرخ پوستان مورد بررسی قرار گرفته و به چالش کشیده شد، ویک گزارش رسمی در رابطه با «مشکلات سازمان سرخ پوستان»[13] که به نام گزارش میریام[14] مشهور است تحت نظارت کمیسیون سرخ پوستان منتشر شد. در این گزارش از عملکرد دولت و سیاست های آن در مورد آموزش سرخ پوستان به شدت انتقاد شده است. کیفیت نازل اداره کنندگان، حقوق ناچیز پرداختی، آموزگاران ناوارد، و فقدان بهداشت و رفتار مناسب در این موسسات از جمله مشکلاتی بودند که این گزارش منعکس شده است.

 با تمام این ترفندها و برنامه ها، نظام جذب و تحلیل سرخ پوستان، شکست خورده بود، فرهنگ قومی سرخ پوستان بعد از این همه تلاش و آزار و اذیت، پای برجای و استوار باقی مانده بود. مدیریت نا وارد و شیوه های سخیف دست اندرکاران سبب بروز نفرت و ایجاد تاثیر منفی در کودکان سرخ پوست شده و آن ها را به سوی فرهنگ خودشان سوق داده بود، آن ها از خیر تمدن تحمیلی سفید پوستان گذشته بودند. برای مردمی که  سال ها تحت ظلم و ستم سفید پوستان قرار داشته و با آنان مبارزه کرده بودند، این مدارس هم یکی از همان نظام های ضد سرخ پوستی بود که دولت سفید پوستان آمریکا بر آنان تحمیل کرده بود.

برای سالمندان عشایر سرخ پوستان، که شاهد جنگ های خونین قرن نوزدهم بین سفید پوستان و سرخ پوستان بودند، و انقراض گاومیش های فراوان دشت هایشان را در پشت سر داشتند، بلاهای گرسنگی و بیماری هایی که بعد از حضور سفیدان به آن مبتلا شده بودند، گرسنگی، فقر و در به دری را از این قوم سفید و مسیحی دیده بودند. بعد از همه این مظالم، نظام مدرسه های قرنطینه های سفید پوست را یکی از شگردهای آنان برای نابودی فرهنگ قومی خود به شمار می آوردند. و مدارس را راه و روشی برای نابود کردن فرهنگ خود می دانستند، و این نبرد بزرگ را دولت آمریکا برای نابودی نسل های بعدی ،جهت کودکان سرخ پوست طراحی کرده بود."[15]

در ارزیابی دیگری که از این مدارس صورت گرفته و به نام گزارش کندی معروف است، برنامه های این آموزش یک تراژدی و فاجعه ملی خوانده شده است. نه تنها کمبود بودجه برای این مدارس مورد انتقاد شدید قرار گرفته، بلکه رفتار و تنبیهات در آن ها غیر انسانی و غیر قابل قبول ذکر شده است.[16] 

فرجام مدارس شبانه روزی سرخ پوستان آمریکا    

در سال 1926 (1305ش) از طرف وزارت کشور ماموریتی به موسسه (بروکینک) برای بررسی در مورد نظام آموزش سرخ پوستان واگذار شد.که تکمیل این بررسی به نام گزارش میربام شهرت یافت. سرفصل این گزارش به طور رسمی   ( مشکلات مدیرت نظام آموزشی سرخ پوستان) نام دارد. این گرازش در 21 ماه فوریه 1928(1307) تکمیل و به وزیر کشور آمریکا «هوبرت ورک» داده شد. در این گزارش مراتب زیر توصیه شده است:

 .1حذف شیوه یک سویه  آموزش انحصاری ارزش های فرهنگی اروپایی آمریکایی به دانش آمزان سرخ پوست

 .2تاسیس مدارس برای کودکان در نزدیکی اقامتگاه خانواده ها

 .3صدور اجازه به دانش آموزان بزرگسال سرخ پوست برای ورود به مدارس عمومی آمریکا

  .4 ایجاد تسهیلات و امکانات آموزش و مهارت های فنی برای استفاده در مجامع سرخ پوستان و جامعه آمریکایی

با وجود گزارش مزبور، مدارس سبک و شیوه پیشین هم چنان پایدار ماند، و اقدامات عملی برای دگرگون سازی آن ها به طور جدی صورت نگرفت. و نام نویسی و اداره مدارس شبانه روزی ادامه داشت و تا نیمه های قرن بیستم (سال 1960) از آنان استفاده می شد . تعداد محصلان سرخ پوست در این مدارس در سال 1970 بالغ بر 60.000 شاگرد گزارش شده است

شکایات متعدد سازمان های سرخ پوستان از جمله گزارش کندی،  و مطالعه ملی آموزش و پرورش سرخ پوستان آمریکا، سبب شدند که قانون تعیین حق سرنوشت وکمک های آموزشی در سال 1975 به تصویب برسد . این قانون به عدم تمرکز دانش آموزان در مدارس شبانه روزی تاکید داشت و آزادی ورود به مدارس عمومی را برای همه از جمله سرخ پوستان آزاد اعلام کرد. به دلیل تصویب همین قانون بسیاری از مدارس شبانه روزی سرخ پوستان در در اواخر سال های 1980 و اوایل سالهای 1990 بسته شدند با وجود این  هنوزدر سال 2007 تعداد 9500 شاگرد سرخ پوست در این مدارس شبانه روزی نگهداری می شدند.[17]



[1] هوپی بر گرفته از: Hopituh Shi-nu-mu ("The Peaceful People" or "Peaceful Little Ones(

[2] http://hopimissionfoundation.org/School/

[3] Whiteley, Peter M. Deliberate Acts, Tucson, AZ: The University of Arizona Press, 1988: 14–86

[4] Schools in Arizona by -Eric Margolis College  of Education  and  Jeremy Rowe Instructional Technology - Arizona State University

[5] The Indian Self-Determination Act -

 

[6] از این نظر 20 سال عقب از دبیرستان عشایری فارس در ایران است که در سال 1346 تاسیس شد.

 

 

[8] با استفاده از تارنمای مدرسه  http://hopischool.net/

[9] Frederick Hoxie, (1984). A Final Promise: The Campaign to Assimilate the Indians, 1880–1920. Lincoln: University of Nebraska Press. & Remini, Robert. ""The Reform Begins"". Bill Nye the Science Guy. History Book Club. p. 201.

[10] او از مهم‌ترین چهره‌های تاریخ ایالات متحده است. نقش او به‌خصوص در کسب استقلال برای مستعمرات آمریکایی و سپس متحد کردن آن‌ها زیر پرچم حکومت فدرال ایالات متحده قابل توجه است. و در عین حال یکی از برنامه ریزان نابودی سرخ پوستان آمریکا بود.

[11] Perdue, Theda (2003). "Chapter 2 "Both White and Red"". Mixed Blood Indians: Racial Construction in the Early South. The University of Georgia Press. p. 51. ISBN 0-8203-2731-X.

 

[12] Gary Warrick, "European Infectious Disease and Depopulation of the Wendat-Tionontate (Huron-Petun)", World Archaeology 35 (October 2003), 258–275.

[13] "The Problem of the Indian Administration

[14]  The Probeln of Indian Administration - Meriam Report, http://tm112.community.uaf.edu/files/2010/09/b_meriam_letter.pdf

[15] Adams, p.337

[16] Indian Education a National Tragedy- www.npr.Org/Emplates/story

[17] Charla Bear, "American Indian Boarding Schools Haunt Many", Part 1

مدارس سرخ پوستان وسیله ای برای نابودی فرهنگ آنان


روز پنج‌شنبه، ۲۷ می ۲۰۲۱ (۶ خرداد ۱۴۰۰)، خبری در کانادا منتشر شد که تمام دنیا را لرزاند؛ به‌ویژه پایه‌های کلیسای کاتولیک را: کشف بقایای جسد ۲۱۵ کودک در محل سابق مدرسه‌ی شبانه‌روزی «کاملوپس» که فرزندان بومیان کانادا در آن نگهداری می‌شدند.جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا این خبر را «یادآوریِ دردناکی» درباره‌ی «فصل ننگ‌باری از تاریخ کشور ما» توصیف کرد. پرچم‌های کانادا بر فراز همه‌ی ساختمان‌های فدرال کانادا به حالت نیمه‌افراشته درآمدند و داغ تلخ تعدادی از بومیان کانادا که از این مدارس جان سالم به در برده‌اند، دوباره تازه شد. در همین حال، گفته می‌شود ممکن است اجساد بیش‌تری هم پیدا شود، چراکه جست‌وجو در زمین‌های اطراف این مدرسه همچنان ادامه دارد. کاوش های بعدی اجساد بیشتری پیدا شدند و جنایات بیشتری را نشان دادند که مروجین مذهبی مرتکب آن شده بودند.

این مدارس چه بودند؟ برای چه تاسیس شده بودند؟ و هدف آنان چه بود؟ در این نوشته به این موارد پرداخته می شود. در خاتمه نگاهی به مدارس عشایر در ایران که مشابهت های در روش تدریس آن به این مدارس داشتند خواهیم پرداخت و هدف مرحوم بهمن بیگی از بازدید از این مدارس در سالهای چهل در آمریکا خواهیم پرداخت

 

 

آموزش ابزاری برای انقراض فرهنگ سرخ پوستان

دگرگون سازی فرهنگ و باورهای سرخ پوستان به نام «انقلاب اجتماعی» شهرت داشت و بسیاری از سفید پوستان،  برنامه از بین بردن فرهنگ بومیان ، را یک فرآیند پیشرفته و ضروری می پنداشتند که می شد آن را توسط نظام آموزشی توسعه و تکامل داد. دست اندر کاران نظام آموزشی نیز وعده می دادند که با انتخاب روش خود اتکایی در تامین هزینه ها، قادر خواهند بود، که دولت را از زیر بومیان، بودجه ای کلان و قربانی زیاد می طلبید . بستن راه ها بر روی سرخ پوستان برای جلوگیری از کوچ روی نیز برای دولت هزینه های گزافی در بر داشت، به همین دلیل طراحی و اجرای برنامه آموزشی یک راه حل ساده و کم خرج و مقرون به صرفه و مفید برای دولت به شمار می آمد. اما همچنان یک سوال اصلی باقی می ماند و آن هم «زمین» بود. زیرا که:

" یک سرخ پوست وحشی و صحرا گرد، برای حرکت و جا به جایی کوچ خود، نیاز به هزار هکتار زمین دارد، در حالی که یک فرد، فهمیده شهری برای گذران زندگی خانواده خود به یک حمایت  و خدمات معمولی محتاج است. بر بریت  (زندگی کوچ روی سرخ پوستی) پر هزینه و بی فایده و مزاحمت آفرین است در حالی که ترویج دانش و آگاهی ،(ایجاد مدرسه) هم صرفه جویی فراوان برای دولت دارد و هم رفاه را برای شهروندان فراهم می کند "[1]

راه اندازی مدارس روزانه سرخ پوستان

 اولین قدم در برنامه سواد آموزی سرخ پوستان توسط سازمان های دولتی، تاسیس مدارس اردوگاه(قرنطینه)، روزانه                 «The Reservation Day School» بود. این مدارس در نزدیکی اردوگاه های سرخ پوستان راه اندازی شدند. بچه های سرخ پوستان در چادرهای خود همراه خانواده خویش زندگی می کردند و برای سواد آموزی به این مدرسه ها که نزدیک محل سکونت آن ها بود برای سواد آموزی رفت و آمد می کردند.

"در سال 1870 م کنگره آمریکا سالیانه مبلغ یک صد هزار دلار برای  حمایت و توسعه امور صنعتی و آموزش سرخ پوستان اختصاص داد. امکانات و لوازم مدارس توسط کلیسا ها و موسسات مذهبی تامین می شد. تا سال 1869م سازمان های دولتی مسئول و اداره کننده این موسسات آموزشی برای سرخ پوستان بودند و مدیریت تمام آموزگاران و کارکنان این مدارس از جمله سرخ پوستانی که شاغل در این واحد ها بودند را دولت بر عهده داشت. در بسیاری از مدارس مزبور، حضور بچه های سرخ پوستان شش تا شانزده ساله توسط قانون برای همه ی اجباری شد.[2]

تدریس و یادگیری و سخن گفتن در این مدرسه، تنها به زبان انگلیسی مجاز بود و استفاده از هر زبان دیگری در درون این مدرسه ها به غیراز زبان انگلیسی کلا ممنوع شد . شاگردان نمی توانستند به زبان مادری درس بخوانند یا  حتی سخن بگویند. هدف از این کار تضعیف و ممانعت از اجرای آداب و رسوم قومی توسط کودکان سرخ پوست بود..  نیرو و فشاری که در پس این برنامه بود را در نوشته های (ای.آ هایت)[3] . مسئول امور سرخ پوستان در دولت آمریکا را می توان به راحتی مشاهده کرد:

“من معتقد بودم و مصممانه اعلام کردم که در مدارس سرخ پوستان تنها باید به زبان انگلیسی آموزش داد و بس. تمام محصلانی که هزینه آموزش آنان توسط دولت تامین می شود، حق ندارند به زبان دیگری به غیر از انگلیسی  خودمان که بهترین و برترین زبان در بزرگترین کشور در همه ی کره زمین است مطالعه نمایند. زبان انگلیسی که در آمریکا برای مردم تدریس می شود، بهترین زبان برای همه ی نژادها می باشد.[4] 

مدارس شبانه روزی سرخ پوستان Boarding School ))

به زودی دست اندرکاران دولت آمریکا متوجه شدند که این مدارس موجود که در کنار قرنطینه ها و نزدیک به چادر سرخ پوستان است،  و کودکان پس از پایان درس با خانواده های خود در ارتباط هستند و  با خانواده، در منزل به زبان مادری سخن می گویند و تمرین می کنند، و در روزهای خاص نیز مراسم فرهنگی خویش را تماشا و اجرا می کنند. بر خلاف مقصود و هدف دولت است. بنا براین هدفی که دولت در این مدارس برای جدا کردن کودکان از فرهنگ خودی دنبال می کردند، به این شیوه قابل دسترسی نخواهد بود.

نقشه بعدی و حساب شده و سخت گیرانه دیگری برای نابودی فرهنگ بومی این قوم طراحی و به اجرا گذاشته شد. و آن تاسیس مدارس شبانه روزی در مقر آژانس های دولتی در خارج از قرار گاه های سرخ پوستان بود. شاگردان این مدارس مجاز بودند که تنها در فصل تابستان که مدارس تعطیل بودند به خانه های خود بروند و شاید چند روزی هم در تعطیلات سال نو. با وجود جدا سازی کودکان از خانواده، باز هم دگرگونه کردن آن ها، آن چنان که دولت و نقشه کشان انتظار داشتند موفق نبود. چون که والدین این کودکان به دیدن آن ها می آمدند و در نتیجه فرصتی داشتند که  با آن ها به زبان قومی خود سخن گفته و اطلاعات محلی را به فرزندان خود منتقل نمایند. همین امر سبب نارضایتی دست اندر کاران مدارس شد زیرا آن ها این رابطه و ارتباط با خانواده را مخا لف خواسته ها و اندیشه های خود برای محو و استحاله کردن فرهنگ قومی به شمار می آوردند.

سومین و آخرین برنامه برای جدا سازی کودکان و جوانان سرخ پوست از آداب و رسوم فرهنگ قومی ایجاد مدارس شبانه روزی در خارج از اردوگاه (Off-Reservation Boarding School) بود.این آخرین تدبیری بود که برای قطع ارتباط کودکان با زبان مادری و فرهنگ قومی به کار گرفته شد. در این روش کودکان به مکان های بسیار دور تری از محل زندگی خانوادگی خودشان به شهرهای مختلف اعزام می شدند. به این ترتیب ارتباط آن ها با خانواده و هم زبانان خویش به کلی قطع و دسترسی آن ها به اطلاعات و اخبار و مراسم محلی کلا بریده و غیر ممکن می شد. در اجرای این برنامه، طراحان  دولتی از تجربه زندان هایی که برای سرخ پوستان داشتند استفاده کردند.  به زودی مقررات و ضوابط زندان ها در همه ی این مدارس سرخ پوستی به کار گرفته شدند.

شروع این برنامه در مدرسه کارلیسل[5] در شهر (سینت آگوستین در فلوریدا) بود. برای اداره مدرسه  کارلیسل از یک دواطلب خدمت به نام ستوان (ریچارد هنری پرات)[6] استفاده شد. وی قبلا مسئول بخشی از زندانیان سرخ پوست در (فورت ماریون)[7]بود. ستوان پرات، مسئولیت تدریس زبان سفید پوستان یعنی انگلیس را به کودکان سرخ پوست بر عهده گرفت. با توسعه زبان انگلیسی، مراسم سنگین آداب مذهبی مسیحی هم به برنامه دانش آموزان این مدرسه اضافه شد. به نوشته دکتر ایلیندا تولدو، یکی از برنامه های مدارس شبانه روزی سرخ پوستان برای«شفای کودکان» این بود که هرگاه آن ها به زبان قومی سخن می گفتند، مجبور می شدند که دهان خود را با صابون های قلیایی شست و شو دهند.[8]

« هنری ریچارد پرات»، در سال 1875م  با زندانیان خود وارد فلوریدا شد و در سال 1878م به وی ماموریت داده شد که به سرخ پوستانی که از زندان ها آزاد شده بودند، درس بدهد.وی بعد از صرف یک سال در موسسه (همتون نورمال و صنعتی)[9] اجازه یافت که شاگردان خود را به یکی از اردوگاه های قدیمی ارتش در (کارلیسل) در پنسیلوانیا منتقل نماید.به این ترتیب یکی از اولین و مهمترین مدرسه ها به روش نظامی به صورت ثابت برای سرخ پوستان بنا نهاده شد. مدارس سرخ پوستان در کارلیسل و همتون آغاز یک نظام آموزشی برای تربیت مردم بومی به دلخواه مهاجرین اروپایی برای قرن بعدی در کشور آمریکا بود. ماموریت مدرسه کارلیسل، از بین بردن فرهنگ  قومی سرخ پوستان و بازسازی هویت آنان بود. به این معنی که فرهنگ و باورهای قومی را باید در میان کودکان از بین برده و یک فرهنگ متمدنانه مسیحی را جایگزین آن نموده و به آن ها آموزش داده  و آن ها را متمدن بار آورند.

همه، از دولت مردان گرفته، تا اصلاح طلبان و مردم سفید پوست بر این باور بودند که برای تربیت یک سرخ پوست «خوب» مسیحی شدن جزو واجبات است و باید الزامی شمرده شود. لازم به یاد آوری است که در آن هنگام افکار دولت مردان و متولیان مسیحی از یک آبشخور استفاده کرده و یکسان بود. و هر دو گروه بدون شرم و حیا  در این باره یک دل و یک خواسته بوده و در این ویرانی، دست به دست هم داده بودند. "

دوره های آموزشی در این زمان با تلاش مبلغان مذهبی مسیحی در هم آمیخته شد. و مروجین مذهبی همه تلاش خود را برای شست و شوی مغزی کودکان سرخ پوست به کار می بردند. اما با وجود کوشش دولت و جوامع مذهبی برای دگرگون کردن مردم بومی، که خود بسیار وسیع بود، معلمان برگزیده این مدارس حتی آن هایی که غیر مذهبی نبودند نیز معتقد بودند که «متمدن» شدن، بدون زمینه سازی مذهب مسیحی به ویژه ارزش های (پروستانیزم) غیر ممکن است."[10]  دولت آمریکا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اداره بسیاری از مدارس سرخ پوستان را به نهاد های مذهبی واگذار کرده بود و منابع مالی برای اداره این مدارس در اختیار میسیون های مذهبی گذاشته می شد. یکی از فارغ التحصیلان این مدرسه ها می گوید:"مدارس عمومی و معمولی آمریکا بر روی سرخ پوستان بسته بودند. بیش از یک صد مدرسه شبانه روزی ویژه برای سرخ پوستان تدارک و راه اندازی شده بودند. کودکان سرخ پوست توسط نظامیان از میان خانواده بیرون کشیده شده و به زور به این مدارس اعزام می شدند. تاکید برنامه های آموزشی در این مدارس، بیشتر بر کارهای نجاری برای پسران و خانه داری برای دختران بود. توجه زیادی برای آموزش ریاضی و اصول زبان آموزی صورت نمی گرفت". [11]

به اعتقاد دولت مردان و گروه های اصلاح طلب سفید پوست، این مدارس ویژه را نه تنها برای سرخ پوستان مفید و کار ساز می دانستند، بلکه برای سایر گروه های همجوار هم مناسب و مفید تشخیص می دادند.. چون این مدارس مشاغلی برای کارکنان سفید پوست محلی در این شهرها ایجاد کرده و خرید وسایل و امکانات این مدارس به اقتصاد منطقه هم کمک می نمود. شاگردان این مدارس، یک گروه کارگرانی بودند که با دستمزد های ناچیر در مزارع مناطق همجوار در خانه و مزارع سفید پوستان به بیگاری گرفته می شدند.

 در شهر کارلیسل، ستوان «پرات» مسئول این مدارس ترتیبی داده بود که شاگردان سرخ پوست بخشی از سال را در میان خانواده های سفید پوست «خوب» زندگی نموده و به این وسیله به امتیازات زندگی یکجا نشینی در برابر کوچروی آشنا شده و به مزایای بیشمار آن پی ببرند. این برنامه که ستوان پرایت، آن را «خروج» می نامید، تلاش داشت که اطلاعات دست اول شهر نشینی، تمدن و مزایای مسیحیت را در اختیار دانش آموزان سرخ پوست قرار دهد.

پوشیدن لباس های قومی بکلی ممنوع بود و همه باید، یونیفرمی که از طرف مدرسه تامین می شد، می پوشیدند. تغییر نام کودکان نیز یکی دیگر از برنامه های این مدارس بود. برای هر یک از این کودکان یک نام جدید که متداول در میان اروپاییان و قابل تلفظ برای آنان بود به  کودکان سرخ پوست می دادند. هیچ گونه اغماضی در شکستن فرهنگ قومی روا نمی داشتند.  همچنان که پژوهش در باره این مدارس و توسعه آن ها، ادامه یافت  من به این حقیقت و باور رسیدم که آیا انتخاب و اجرای این سیاست برای جذب فرهنگی  سرخ پوستان هیچگاه ، یک پشیمانی و تلخی برای اصلاح طلبان(!) آمریکایی بار آورده است؟

شاگردان در این مدارس مانند یک زندانی نگهداری شده و همانند یک اسیر با آنان رفتار می شد. همه ساختار، لوازم، امکانات، یونیفرم ها و درس های این مدارس در جهت نابودی، فرهنگ قومی این مردم طراحی و تدارک دیده شده بودند.می شد. به ندرت کسانی از این دانش آموزان قادر بودند که با خانواده های خود در تماس باشند. و به نظر می رسد که این کودکان سرخ پوست در برابر این بی احترامی ظالمانه از فرط ناچاری تسلیم بی قید شرط شده بودند.

رفتار معلمان و مدیریت آن پرات آن چنان بی شرمانه و ظالمانه بود که مورد اعتراض سرخ پوستان و پاره ای از آزاد اندیشان سفید پوست قرار گرفت، و دولت در سال 1904 وی را مجبور به بازنشستگی نمود. و پس از خروج وی از مدرسه، سازمان های دولتی تعدیلاتی در نحوه  اداره امورمدرسه  به عمل آوردند.

در فوریه 1887م که قانون مشارکت عمومی [12]  یا قانون داوس[13] به تصویب رسید. در آن راه هایی برای به رسمیت شناختن شهروندی سرخ پوستان مشخص شد، در آن قانون موجودیت سرخ پوستان تعریف و تشریح گردیده بود. این قانون ظاهرا سیمایی دل سوزانه و آزادی خواهانه داشت، اما هدفی نامشروع و مزورانه ای در بطن خویش حمل می کرد.که نقل قول زیر بخشی از آن ها را نمایش می دهد:

«تا سال 1890م تعداد سرخ پوستانی که در قتل عام های آمریکاییان، جان سالم به در برده و زنده باقی مانده و عمرشان به دهه 90 رسیده بود، به کمتر از دویست و پنجاه هزار نفر بالغ می شد. این بازماندگان سرخ پوست به صورت یک وصله های ناجور در یک محلی به نام «اردوگاه» قرنطینه شده و زیر نظر قرار گرفته بودند. اما باز هم بر اساس قانون «مشارکت عمومی» که در سال 1887م به اجرا گذاشته شد، برای شناسایی سرخ پوستان، ضوابطی تدوین شد. در این قانون گفته شده بود، که چه کسانی سرخ پوست محسوب می شود و چه کسانی سرخ پوست نیستند.

کسانی از سرخپوستان که می توانستند و تمایل داشتند که سرخ پوستی خود را به مقامات دولتی ثابت کنند، باید نصف یا بیشتر خون سرخ پوستی در رگ های آن ها جاری باشد، تا بتوانند به شهر وندی آمریکا  تایل شوند  این کار با چونه زنی و کش و قوس های فراوانی همراه بود، و این گروه بعد از آن که ثابت می کردند که سرخ پوست هستند دولت و موسسات شهری، قطعه زمین کوچکی در حد 160 هکتار یا کمتر به آن ها واگذار می کردند. هنگامی که این گروه با «معیار خون تباری» ثابت می کردند و زمین هایی بین آن ها تقسیم می شد، آنان را از اردوگاه جدا کرده و بقیه زمین های اردوگاه ها را بین غیر سرخ پوستان، تقسیم می کردند و یا به صورت پارک ها و بخش های عمومی در می آمد. به این ترتیب بیش از 100 میلیون هکتار زمین که قرارگاه سرخ پوستان بودبا یک ترفند قانونی، در سال 1930م از دست آنان خارج شد."[14] 

ویژگی های مدارس شبانه روزی سرخ پوستان:

·         این مدارس دور از خانه و محیط زندگی کودکان تشکیل می شد و کودکان حق نداشتند که برای دیدن خانواده و اقوام خود بروند، به عناوین گوناگون از ملاقات اولیاء آن ها جلوگیری به عمل می آمد.

·         شاگردان این مدارس باید لباس هایی به شکل یونیفرم نظامی بر تن می کردند. و هر روز باید مشق نظامی تمرین می نمودند.

·         ضوابط و مقررات زیادی در این مدارس حاکم بود و سر پیچی از آن ها مجازات سنگینی داشت.

·         شاگردان مجاز نبودند که به زبان مادری خود سخن بگویند.

·         در این مدارس به شاگردان، مشق ها و تمرین های زیادی داده می شد به ترتیبی که آن ها فرصت استراحت و فکر کردن نداشتند.

·         شاگردان سرخ پوست در مدرسه و بیرون از آن، هیچ گونه امنیت و حریم خصوصی نداشتند.

·         به شاگردان چنین تلقین می کردند که زندگی سرخ پوستان در مقایسه با زندگی سفید پوستان، یک نوع زندگی، وحشیانه و عقب مانده و حقیرانه است. و به آن ها می گفتند که ما شما را آموزش می دهیم که پیشرفت نموده و زندگی بهتری داشته باشید.

·         به این شاگردان گفته می شد که کسانی که از آداب و سنن و فرهنگ سرخ پوستی حفاظت می کنند، آدم های نادان و احمق، کثیف و عقب مانده ای هستند. گروهی که شرایط سفید پوستان  را یاد می گرفتند، «سرخ پوستان خوب» و کسانی که به فرهنگ خود پای بند بودند «سرخ پوستان پست» نامیده می شدند.

·         شاگرانی که برای دیدار خانواده اظهار تمایل می کردند ، مورد توهین و آزار قرار می گرفتند.

·         و هنگامی که دوره آموزش این شاگردان به پایان می رسید و آن ها به خانه هایشان بر می گشتند، دچار یک نوع سرگشتگی می شدند و خانه برایشان آزار دهنده می شد و نمی توانستند خود را با محیط خانواده تطبیق دهند.

بعد از مدرسه کارلیسل بیش از 500 مدرسه شبانه روزی دیگر برای شست شوی مغزی سرخ پوستان تاسیس و بیش از  یک صد هزار کودک سرخ پوست دراین مدارس درس خوانده و فارغ التحصیل شدند، اما باز هم سرخ پوستان و خانواده های این شاگردان و خود محصلان به فرهنگ و سنن خود، علاقه نشان داده و آن را پاسبانی کردند.[15]

این حقیقت داشت، این نبرد در پایان قرن گذشته در برابر بچه های سرخ پوستان بر پا شد.اما خوشبختانه برای کشور آمریکا، کودکان مزبور به این فشار و تاکید آموزش دهندگان، که می گفتند" سعی کن که سرخ پوستی را در نهاد خود نابود کنی" گوش فرا ندادند. برخی ممکن است فکر کنند که این جنایت شاید، چشم و گوش آمریکاییان سفید پوست را باز کرده و آن ها حقیقت را دریاقته باشند، اما متاسفانه چنین نیست. آمریکاییان هنوز بر این باور هستند که سرخ پوستان برای آن ها خطر آفرین هستند. در حالی که آمریکاییان به یاد می آورند که در اروپا چه بر سر یهودیان آمد، و می گویند، دگر هرگز این کار تکرار نمی شود. اما به خود اجازه نمی دهند که در باره آن چه که در دهه های گذشته با سرخ پوستان کردند فکر کنند. [16]


---- ادامه دارد

 



[1] David Wallace Adams, Education for Extinction - American Indians and the Boarding School Experience 1875-1928  University Press of Kansas, Lawrence, Kansas, 1995.  p.18-20 -

[2] M. Annette Jaimes, ed.,The State of Native America - Genocide, Colonization, and Resistance,South End Press, Boston, Massachusetts, 1992. P 3800

[3] E.A.Hayt

[4] Annette Jaimes  South End Press, 1992  p3800

[5] Carlisle

[6] Lt. Richard Henry Pratt

[7] Fort Marion   

[8] Pember, Mary Annette. "A Painful Remembrance", Diverse Education. 28 November 2007 (retrieved 5 March 2009)

[9] Hampton Normal and Industrial Institute

[10] Michael Coleman, American Indian Children at School, 1850 -1930 , University Press of Mississippi, Jackson, Mississippi,1993  P-115

[11] American Indian Boarding Schools Haunt Many- by Charla Bear. www.npr.org

[12] General Allotment Act

[13] Dawes Act

[14] Ward Churchill, Since Predator Came - Notes from the Struggle for American Indian Liberation,Aigis Publications, Littleton, Colorado,1995  (p.31)

[15] Brainwashing and Boarding Schools: Undoing the Shameful Legacy- http://clio.missouristate.edu/lburt/Resources510/BoardingSchools_1.htm#section1

[16]  با استفاده از نوشته:  A personal story by Carol M. Hodgson: "When I go home I'm going to talk Indian"  Carol M. Hodgso- http://www.twofrog.com/hodgson.html