"دشواری نویسنگان هیچ گاه تغییر نمی کند. نویسندگان همیشه در پی آنند که
حقیقت را در یابند، و وقتی که به آن دست یافتند؛ می خواهند ببینند، چگونه آن را
به قلم کشیده و بیان دارند، تا به صورت جزیی از تجربه خواننده یا شنونده در آید"[1]
بخش آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد( یونسکو( UNESCO، سواد و آموزش را کلید آیندة بشر میداند زیرا آموزش و سواد آموزی اعضای جامعه، نه تنها موجب رشد اقتصادی میشود بلکه کلید توسعة سیاسی و پیشرفت اجتماعی ملتها و جوامع نیز محسوب میشود.
سواد، حقی بنیادین و انسانی است و ابزاری اساسی برای آگاهی یافتن از تصمیمات و مشارکت کامل در رشد جامعه به شمار میرود. سوادآموزی بیدار کردن نیروی خلاقة خفتة انسان است، ایجاد تواناییهای درونی، بردباری و برقراری تفاهم و مسلط کردن افراد بر سرنوشت خویش. سوادآموزی یعنی آزادی و دروازهای است به سوی صلح، برابری و عدالت و کسانی که این ابزار را در اختیار دارند از توانمندیهای بیشتری برای زندگی اجتماعی برخوردار خواهند شد.
سوادآموزی بهمعنی توانمندسازی، باعث افزایش سطح آگاهیها میشود و بر رفتار افراد، خانوادهها و جوامع تأثیر میگذارد. سواد مهارتهای ارتباطی را بهبود میبخشد و دسترسی به دانش را آسان میکند و خودباوری و اعتماد به نفس لازم را برای تصمیمگیری در اختیار افراد قرار میدهد.
مردم عشایر قشقایی همانند بسیاری از اقوام کوچروی ایران زمین، از گذشته های دور تا عصر حاضر، قرن ها بی نصیب از این حق انسانی بوده اند. تا شصت سال پیش بجز یکی دو مورد اقدام بسیار کوچک که از طرف دولت برای تاسیس مدرسه در عشایر برداشته شده و بدون توفیق بازماند، هیچ گاه تلاش نظام مند و مفیدی در این باره به عمل نیامده بود. متاسفانه از سوی ایلخانان ایل قشقایی نیز برای سواد آموزی در میان مردم عادی ایل نیز اقدامی صورت نگرفته و اثری از فعالیت ها و دستاوردهای آنان در این مورد به یادگار نمانده است.
نظام آموزش عشایر ایران پدیده ای است نو که در دوره معاصر ایران. توسط محمّدبهمن بیگی پایه گذاری و گسترش یافته است. وی نخستین چادر مدرسه ی ویژهٔ آموزش عشایر را در سال 1331 در کنار چادر خود و پدرش برای کسان و وابستگانش برپا کرد و به عنوان معلم و ناظر بر تعلیم دهندگان این مکتب به همراه ایل کوچ و زندگی کرد. در ییلاق و قشقلاق به کودکان قشقایی درس داد. از این تاریخ است که، نخستین مدرسه ها با سبک و سیاق جدید آموزشی در عشایر قشقایی راه افتادند. وی با شناختی که از زندگی و فرهنگ ایلی داشت، آموزگارانی را از میان جوانان نیمه باسوادان ایلی برگزید و آن ها را آموزش داد، تا در هشت ماه از سال در بهار و تابستان و پاییز و زمستان به کودکان ایل درس بدهند. و به این طریق بنای نظام گسترده آموزش عشایر را در سرتاسرکشور بنیان نهاده و توسعه داد.
معلمان این مدارس در سرتاسر ایران زمین، در بین دره های صعب العبور و کوهستان های پر برف و دشت های فراخ را برای تعلیم فرزندان کوچ نشین وطن، درنوردیدند و در کنار سیاه چادرهای عشایری خیمه درس و مشق بر افراشتند تا نبوغ فرزندان عشایر را شکوفا کنند. این آموزگان تحت سرپرستی مردی از میان ایل بزرگ قشقایی از ناممکن؛ ممکن ساختند. کاری که همه غیرمقدورش اش می پنداشتند به واقعیت آشکار تبدیل کردند.
بهمنبیگی که خود پرورده درد و رنج ایلی بود و در این چالش بزرگ آغاز گر و تلاشگر شد. شاید خود نیز در آن زمان بر این باور نبود که قدمی که برداشته است چگونه به بار خواهد نشست امّا مصمّم بود و با تمام توان در این عرصه قدم گذاشت. وی به تجربه و مطالعه در میان ایل دریافته بود که تنها راه نجات عشایر در بالا بردن سطح سواد جمعیّت عظیم آنان است. دریافته بود که «کلید مشکلات عشایر در لابهلای الفبا است»،
بهمن بیگی؛ به مشکلات و کمبودهای مردم ایلش آشنایی داشت. می دانست که؛ در ایل مدرسه ای برای سواد آموزی مردم عادی، وجود ندارد. درس خواندن و با سواد شدن مخصوص فرزندانِ خوانین و توانمندان است. در میان عشایر نه تنها مدرسه ای دولتی یافت نمی شد، بلکه هیچ نهاد دولتی به جز نیروی نظامی برای نظارت بر مردم عشایر وجود نداشت. خوانین و توانمندانی ایلی، برای تعلیم کودکان خود، معلم سرخانه داشتند و هزینه این معلمان را پرداخت می کردند. ولی مردم عادی قدرت تامین هزینه های معلمین سرخانه را ندشتند. و به همین دلیل فرزندان آن ها از دسترسی به سواد بازمی ماندند.
بهمن بیگی می گوید ؛ آن چه من می خواستم، تعمیم این مکتب ها و مدارس خصوصی بود. می خواستم که نعمت سواد عمومیت یابد و همگانی شود تا فقیر نیز مثل غنی و چوپان زاده هم مانند خان زاده بر این سفره کریم بنشیند . وی تلاشی را آغاز که این کمبود را به ترتیبی حل کند. وی با توسل به خوانین درجه دو(نه سران و رهبران ایل) و ثروتمندان طایفه ها ، حمایت آن ها را برای تامین حقوق تعدادی معلم را به دست آورد و چندین مدرسه در میان عشایر راه انداخت. این روش در مدارس محدود اولیه موثر و مفید بود، اما در درازمدت دچار مشکل شد. و مشارکت کنندگان از تامین حقوق آموزگاران خودداری کردند و همکاری مردمی با وی قطع شد. بهمن بیگی با تلاش بی امان خود، سرانجام وزارت فرهنگ را قانع و راضی برای تامین بودجه این مدارس نمود. طرح وی که به کمک کارشناسان اصل چهار تهیه و تدوین شده و مناسب برای کوچ روی بود سرانجام به تصویب دولت رسید و از این تاریخ بهمن بیگی رسما از طرف دولت مامور اجرای طرح آموزش در میان ایل قشقایی شد و بعدا به درخواست دولت آن را به تمام عشایر ایران توسعه داد و به مدت سه دهه آن را اجرا و مدیریت کرد.
نظام آموزش عشایر در کشورهای متعددی در جهان سوم، توسط دولت های گوناگون برنامه ریزی و به اجرا درآمده است، اما هیچ یک از آنان به اهداف تعیین شد خود دست نیافته و موفق نشدند. نظام آموزش عشایری ایران تنها نظام موفق در آموزش عشایری است. به همین دلیل مورد توجه بسیاری از نهادها و سازمان ها و پژوهش گران در ایران و جهان قرار گرفته است.
در مورد فعالیت های بهمن بیگی در طول نیم قرن گذشته،سخن های فراوان گفته و نوشته های زیادی به قلم کشیده شده و چندین پژوهش میدانی در این مورد صورت گرفته است که هریک بخشی از فعالیت های مختلف نظام عشایری را از زوایای گوناگون منعکس می کند. اما جای یک پژوهش کلان برای ارزیابی دستاوردها و از دسترفته های این نظام هم چنان خالی است.
با توجه به زمان راه اندازی و توسعه این نظام در دهه سی در ایل قشقایی است که تحولات سیاسی آن دوره، نظام سنتی ایل را در هم شکست و حمایت اصل چهار آمریکا از این برنامه و در پی آن؛ توصیه اصلاحات ارضی در کشور توسط دولت آمریکا، که نقش مخربی را در زندگی کوچ روان پدید آورد. شاید یاد آور تاریخی نظام آموزش و تقسیم زمین های سرخ پوستان در آمریکا ست. به علاوه انتخاب گروه کارشناسان اصل چهار آمریکا، به ویژه نظام آموزش عشایری؛ از میان کسانی که مقیم در ایالت سرخ پوستان بوده و تجربه هایی در تحقیق و اجرای این فعالیت ها داشتند، شک و تردیدهایی را در مورد اهداف آمریکا و بعد از آن دولت کودتای پس از 28 مرداد برای حمایت و توسعه این نظام آموزشی در میان عشایر پدید آورده است که تاکنون در ایران مورد بررسی چندانی قرار نگرفته است.
نویسنده تلاش کرده است که اطلاعات لازم را در رابطه با اهداف نظام آموزش عشایر؛ از دیدگاه دولت مردان ایران و رهبر این نظام آموزشی(محمد بهمن بیگی)، چگونگی راه اندازی، توسعه و مدیریت این مدارس و سایر عوامل سیاسی و اجتماعی مرتبط با آن را جمع آوری و طبقه نموده، ارائه دهد، تا امکان بهتری برای ارزیابی؛ نقش و تاثیر نظام سواد آموزی را در دگرگونی اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی مردم قشقایی، که هدف اساسی این کتاب است، فراهم نماید. علاوه بر تسهیل دستیابی به هدف مزبور، کوشش بر این بوده است که، پاسخ هایی هم برای پرسش های زیر پیدا کند:
· آیا سیاست های دولت مردان آمریکا و استفاده از گروهی که تجربه و دانش زیادی در مورد دگرگون سازی فرهنگ سرخ پوستی داشته اند، از جمله گلن گیگان که تز دکترای خود را در مورد نظام آموزش سرخ پوستان نوشته بود و اعزام کارشناس مشابه ایشان، به ایران؛ برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده ای مشابه دگرگونی فرهنگ سرخ پوستان برای از بین بردن فرهنگ قوم قشقایی و ایرانیزه کردن عشایر قشقایی ایران بوده است؟
· آیا اعزام بهمن بیگی به ایالت یوتا در آمریکا؛ برای مشورت با کارشناسان «آموزشی» دانشگاه آن شهر، که مسلط به نظام آموزشی سرخ پوستان،بودند برای استفاده از آن تجارب برای پیاده کردن همان شیوه مدارس سرخ پوستان در بین ایل بزرگ قشقایی بوده است؟
· آیا در طراحی ، اداره و مدیریت مدارس عشایری ایران از این مطالعات و تجربه سرخ پوستان استفاده شده است؟ و نظام آموزش عشایر ایران هم رونوشتی از شیوه آموزش سرخ پوستان در آمریکا بوده است ؟
· نقش اصل چهار در اختلافات بین سران ایل قشقایی و دولت در ۲۸ مرداد چه بوده است؟
· آیا قانون اصلاحات ارضی و ملی کردن مراتع و جنگل ها در ایران که به توصیه آمریکا در ایران اجرا شد، نیز همانند روش آمریکاییان که برای نابودی فرهنگی سرخ پوستان به اجرا گذاشته شده، برای ایران طراحی و توصیه شده بود؟
برای دستیابی به پاسخ های مناسب؛ این نوشته ها را با معرفی کوتاهی از ایل بزرگ قشقایی و شناختی از شیوه آموزش سنتی در کشور آغاز و در پی آن زندگی موسس و بنیانگذار این مدارس و حوادث تاریخی که بر وی و ایل بزرگ قشقایی گذشته است را در دوره معاصر مرور کرده و با انگیزه و هدف بهمن بیگی و دولت مردان ایران در راه اندازی این مدارس آشنا خواهیم شد.
حوادث مهمی که در طی دوران راه اندازی ابن مدرسه ها در کشور و ایل قشقایی رخ داده و بر آن اثر گذار بوده اند از جمله؛ کودتای بیست و هشت مرداد و سرنوشت سران ایل بزرگ قشقایی، ورق زده و بررسی می شوند.
در بخش های دیگری از این کتاب؛ راهبردها و مدیریت نظام آموزش عشایر و دستاوردهای آموزشی و اثر عوامل محیطی موثر برآن ها، همانند؛ تقش سازمان اصل چهار ترومن آمریکا که از حامیان اولیه این نظام آموزشی بوده، و تاریخچه و سبک مدارس سرخ پوستان آمریکا که مشابهت هایی با مدارس عشایر ایران داشته ، و بهمن بیگی قبل از گسترش مدارس قشقایی از آن ها بازدید کرده بود، ارانه خواهند شد.
اثرات انقلاب سفید و اصلاحات اراضی و ملی شدن جنگل ها و مراتع در دوران محمد رضا شاه را بر زندگی مردم قشقایی و مدارس عشایری را خواهیم شکافت.
رویداد انقلاب اسلامی و سرنوشت سران قشقایی و موقعیت موسس مدارس عشایری خود بخش دیگری از نوشته های این کتاب خواهند بود.
نقش مدارس عشایری در دگرگونی، فرهنگی – اجتماعی – سیاسی و اقتصادی قوم قشقایی و ارزیابی های اندیشمندان گوناگونان از نظام آموزش عشایری زینت بخش فصل هایی دیگری از مطالب کتاب می باشند.
در بخش های پایانی کتاب، زندگی بهمن بیگی بعد از انقلاب اسلامی و برخورد سران ایل بزرگ قشقایی بعد از بازگشت به ایران، با وی و سرانجام نظام مدارس عشایری از زبان ایشان باز گو شده است.
و فصل پایانی بخش کتاب به نام فرجام کار است که نگاهی به شرایط زندگی مردم عشایر قشقایی و تلاش های بهمن بیگی در این باره خواهد بود.
مولف سعی کرده است که علاوه بر دیدگاه نویسندگان مختلف در رابطه با مدارس عشایری و مدیریت آن، نقطه نظریات شخص بهمن بیگی را در حد امکان به دست آورده و آن ها را در هر یک از زمینه های مورد بحث جای دهد..
برنامه های نظام آموزش برای سواد آموزی کودکان عشایری و موسسات مختلف وابسته به این نظام در میان عشایر قشقایی دگرگونی های زیادی در نحوه زندگی، باورها و رفتارها و موقعیت اجتماعی این قوم ایجاد کرده است. گروهی این دگرگونی ها را تبدیل ساختار اجتماعی قشقایی از «طبقاتی» به «شایسته سالاری» ارزیابی کرده و آن را عاملی برای بروز استعدادهای مردم دانسته اند که سبب بهبود سطح زندگی مردم و ارتقاء جایگاه اجتماعی آنان شده است. این دستاورد را مهمترین هدف مورد نظر بنیان گذار نظام آموزش (بهمن بیگی) به شمار می آورند و به آن ارج می گذارند. برخی نیز این دگرگونی را ضرورت زمان دانسته و معتقدند که زندگی مدرن (مدرنیته) با قدرت اعجاب برانگیزی پیش می رود و سنگرهای بومی و قومی را یکی پس از دیگری تسخیر می کند. ایستادن در برابر این مدرنیته برخلاف رود شنا کردن است و چشم پوشی بر ضرورت تاریخ و تحولات اجتماعی می باشد.
پاره ای نیز اجرای این نظام را به زیان فرهنگ و هویت مردم قشقایی ارزیابی می کنند. و بر این باورند که؛ زبان و فرهنگ دیرینه قشقایی که معرف هویت و شناخت آن بوده مورد تهاجم شدیدی قرار گرفته که بازسازی آن را غیر ممکن می دانند. و این لطمه را بزرگترین از دسته رفته نظام آموزش عشایر به شمار می آورند..
امیدوارم که خوانندگان با توجه به شرایط اجتماعی – سیاسی و امکانات موجود در دوره راه اندازی این نظام، و اطلاعات گردآوری شده در این کتاب، در مورد دستاوردها و از دست رفته هایش؛ برداشت مناسب را برای ارزیابی به دست آورند.
به امید روزهای بهتر برای زندگی قوم و مردم قشقایی در ایران و جهان
نوروز دّرداری(فولادی)
اتاوا- کانادا -آذرماه 1391