قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

ورود و حضور ترکان در فارس


در مورد حضور ترکان در فارس می توان به  حضور مردم و یک حکومت ترک به نام حکومت سُبکری (rieSübk)   از جمله نخستین دولت ترک در ایران پس از اسلام در قرن سوم هجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه اشاره کرد. سُبکری از ترکانی است که در حمله یعقوب لیث صفاری درسال ۲۵۶ هجری قمری به رُخد (شهری نزدیک سیستان) به همراه برادر خود به اسارت در می آید. تاریخ سیستان می نویسد: «به سیستان باز آمد و به راه اندر خلج و ترکان بسیار بکشت و مواشیشان بیاورد و برده ی بسیار آورد و سُبکری یکی از آن بندگان بود» [1]

زمانی که منشور خلیفه عباسی برای امارت شیراز به یعقوب می رسد برای تعیین والی شیراز با دولتمردان خود به شور و مشورت می پردازد و دولتمردان همه بالاتفاق بر صلاحیت سُبکری در این مورد تایید می کنند. «گفتند سُبکری که مرد باخرد است»

 یعقوب نیز حرف دولتمردان خود را پذیرفته و ولایت شیراز را به همراه خلعت های فاخری به سُبکری می دهد. جالب اینکه خود سُبکری در این جلسه مشورتی حضور نداشته است.

می دانیم که یعقوب در سال ۲۶۵ هجری از دنیا رفته است. بنابراین سُبکری مراحل پیشرفت را در دستگاه صفاری بسیار سریع طی کرده است. چرا که در کمتر از ۶ سال از اسارت به ولایت رسیده است. به همین جهت این احتمال وجود دارد که او قبل از اسارت به دست یعقوب لیث در دستگاه رتبیل شاهان یعنی شاهان ترک شرق سیستان با مسائل دیوانی و کشورداری آشنا بوده باشد. توضیحی در مورد کلمه رتبیل در اینجا ضروری به نظر می رسد. ملک الشعرای بهار مصحح تاریخ سیستان آن را به زنبیل تصحیح کرده است چرا که به عقیده وی «رتبیل با تحقیقاتی که نگارنده به عمل آورده نه به فارسی و نه هندی و نه به هیچ کدام < !؟> معنی ندارد» (تاریخ سیستان، ص ۱۲۱، پاورقی ش ۱)

نام این دولت، دولت سُبکری (rieSübkw) و پایتخت آن شهر شیراز بوده است که بر مناطقی چون کرمان,اصفهان و دیگر بخشهای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت اگر چه دولتی مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اینکه منشور امارت از خلیفه بغداد گرفته است و همچنین نقش مهمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت ترکان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملک الشعرای بهار به نقش دولت ترک سبکری در زوال صفاریان توجه داشته و می‌نویسد: « و این سُبکری شبیه طغرل کافر نعمت، غلام آل سبکتکین است که خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر برداشتند» [2]

این حکومت در سال ۲۹۹ با حمله مقتدر عباسی و شکست سُبکری به پایان میرسد. سُبکری با سپاه خلیفه در شیراز میجنگد و شکست میخورد و با سپاه خود به بم میرود در آنجا نیز جنگ سختی در میگیرد و دوباره سُبکری شکست میخورد و به ناچار با سامانیان وارد مذاکرده میشود. سامانیان از کمک به او طفره میروند لیکن در ظاهر وی را پناه می‌دهند اما در باطن با حکومت بغداد معامله کرده و سُبکری را که به مرو رفته بود دستگیر و دست بسته سوی بغداد می‌فرستند و نخستین حکومت ترکان در ایران بدینگونه به پایان میرسد.

 ابن خلدون تاریخ نگار مصری در کتاب خود بنام «تاریخ ابن خلدون» در باره وجود ترکان در فارس در دوره دیلمیان می نویسد:«بهاء الدوله  در سال ٣٨۴ ه ق(374شمسی)، به سردارى طغان ترک، سپاه خود را به خوزستان گسیل نمود. این سپاه به شوش رسید. یاران صمصام الدوله از آنجا بیرون رفتند، و طغان شهر را بگرفت. بیشتر سپاهیان بهاء الدوله ترکان بودند، و سپاه صمصام الدوله دیلمیان. علاوه بر آن افراد قبایل تمیم و اسد نیز با او بودند. صمصام الدوله با این سپاه روانه شوش شد، تا دمار از ترکان برآورد. چون شب فرا رسید، راه گم کرد، و چون صبح دمید، طلایه‌داران ترک آنان را بدیدند، و آمادۀ نبرد شدند و بر سر راهشان کمین گرفتند.

در این نبرد سپاه صمصام الدوله در هم شکست و بسیارى از سپاهیانش، یا در میدان نبرد، یا در اسارت کشته شدند .بهاء الدوله در واسط بود، که از ماجرا آگاه شد، و به اهواز آمد. طغان را در آنجا امارت داد، و خود بازگشت. صمصام الدوله به فارس رفت و از ترکان هر که در آنجا یافت بکشت-بقایاى آنان به کرمان گریختند، و از پادشاه سند اجازت خواستند، که در سرزمین او فرود آیند. او نیز اجازت داد و چون درآمدند به دیدارشان شتافت، و یاران خود را فرمود تا تیغ در آنان نهند و تا آخرین نفرشان را کشتار کنند»[3].

فارسنامه ناصری نیز در ذیل وقایع مربوط به سال ۳۸۵ ه-ق(374 شمسی)  چنین می نویسد:»" صمصام الدوله حکم کرد تا آنچه ترک در فارس است همه را کشتند و باقی ماندگان از طرف کرمان به جانب سند گریختند"[4]

 کسروی می نویسد:« ابن اثیر در سال ۳۹۶ لشکر فرستادن ایلک خان را بر خراسان و در سال ۳۹۷ لشکر کشی خود او و جنگهای محمود را با ایشان می نگارد. در هر دو جا نام ایل خلج و ترکان غز را میبرد که در خراسان در نزدیکیهای مرو نشیمن داشته و هوا خواهان محمود بوده اند. و چنانکه ما میدانیم طایفه دیگری از غزان  (جزاین طایفه غزان عراقی) در زمان محمود در خراسان نبوده اند پس از اینجا ست که آوردن  محمود این طایفه را به خراسان پیش از سال ۳۹۶ بوده و نوشته های گردیزی و دیگران از روی اشتباه نبوده است. نیز از عبارتهای ابن اثیر پیداست که محمود ایشان را برای نشیمن دادن در سرحدهای خراسان آورده بود و تا دیر هنگام فرمان بردار و هوا خواه محمود بوده اند. ولی چندی نمی گذرد که ایشان سر به شورش و نا فرمانی می آورند و با لشکرهای محمود میجنگند و دسته هائی از ایشان در عراق(اراک) و آذربایگان و ارمنستان و دیاربکر پراکنده میشوند. و داستان این ها در این سر زمین بسیار شگفت انگیز است. زیرا با آنکه مشتی مردم بیگانه بودند و پیشوای توانا و کاردانی برای خود نداشتند و شماره ایشان از زن و مرد و بزرگ و کوچک شاید بیش از پنجاه هزار تن نبوده۰سالها این سرزمین ها را بلرزه در آورده هر کجا می رسیدند همچون سیل و آتش فرا گرفته از تاراج و کشتار باز نمی ایستادند و کسی را از فرمانروایان بومی یارای دفع ایشان نبود. این خود شگفت انگیزترین داستان است که خاندان آرجرونی که پاد شاهان واسپورگان[5] بودند از ترس این ترکان دست از کشور و مرزبوم خود برداشته به سیواس کوچیدند. تا طغرل بک و برادرانش(سلجوقی) به ایران آمد و بنیاد پادشاهی نگذارد مردم از گزند و آزار این طایفه نیاسودند».[6]

این گروه از ترکان که شامل طایفه خلج و ترکان غز بودند که در نواحی خراسان و نزدیکیهای مرو نشیمن داشتند. که توسط سلطان محمود به خراسان آورده شده بودند ولی به علت ظلم و ستمی که بر آنها وارد میشد ناگزیر از مهاجرت شدند و روانه کرمان واز انجا به سپاهان (اصفهان ) روی آورده بودند.[7]  این گروه از ترکان در برخی از تاریخ ها  به نام«قاچقایی» یعنی فراری نام برده شده اند .

بخشی از ترکان خلج به فارس کوچ کرده بودند. در ایل قشقایی نیز ترکان خلج  که عضوی از آن بودند از ترکان مهاجر همراه ترکان غز بودند. و تعدادی از ترکان که به نام قاچ قایی معروف بودند در میانشان بود.  در ایل قشقایی طایفه ای نیز به نام طایفه قاچ قایی ثبت شده است. این گروه عضوی از ایل قشقایی بودند و نه تمام ایل قشقایی . بخشی از این طایفه قاچقایی در میان ترکان مقیم کرمان نیز بودند.

با توجه به این اطلاعات  می توان گفت که گروهی از ترکان قبل از سال 384 ه ق(374 شمسی) در منطقه فارس حضور داشته اند.


تاریخ مستند قشقایی ها

بررسی های تاریخی قوم قشقایی به دلیل در دست نبودن اسناد و مدارک مستند و معتبر تاریخی، توام با افسانه ها، قصه ها و نوشته های گونانی است. این نوشته ها سوال های بسیار ایجاد کرده  که بسیاری از آنان بدون پاسخ باقی مانده اند. به دلیل زندگی کوچروی و نبود مدرسه و سواد در میان ایل نشینان قشقایی آن چه در مورد این قوم نگاشته شده اکثرا توسط مورخان غیر قشقایی بوده استتنها در دهه های  هزار و سیصد و سی و چهل شمسی است که سران قوم قشقایی تلاش کرده اند که در گفتگوهای خود با برخی از جستجو گران تاریخی، اطلاعاتی در زمینه گذشته این ایل منتشر کنند. این پژوهشگران  که بیشتر جویندگان خارجی بوده اند در کتاب های منتشره خود شمه ای از گذشته ایل را  به قلم کشیده اند  و این امر به شناخت برخی از زوایای نامستند  تاریخی قشقایی  کمک کرده است.

ایل قشقایی از گذشته های بسیار دور دارای یک تشکیلات اتحادیه ای(کنفدراسیون) بوده و ایل ها و طایفه های زیادی را در بر می گرفته ،  در گذر زمان  نیز دچار دگرگونی هایی زیادی  شده است. تشکیلات ایلی چه توسط رهبران این قوم و چه به وسیله حکومت ها،  کم و زیاد شده و ایل ها و طایفه های دیگری را نیز وارد تشکیلات و ساختار آن شده و یا از آن خارج شده است.

 چنانچه اشاره شد، ترکان قبل از سده چهارم هجری قمری در فارس حضور داشته اند. اما زمان دقیق و روشن و مستندی از ورودقشقائیان به فارس در دست نیست. اما از حضور آنان در تاریخ متعددی نوشته های وجود دارد از جمله:

§       نویسنده تاریخ ذوالقرنین که جلد اول  آن در  سال ١٢۴٩ و جلد دوم آن در سال ١٢۵۵ ه‍ ق، نگاشته شده در مورد ترکان قشقایی در ص 888 کتاب چنین نوشته است:

طایفه ترک قشقائى، که در مملکت فارس ساکن مى‌باشند، اصل ایشان از طایفه اخلاج است که در خلجستان قم و ساوه سکنى دارند و نژاد ایشان از مغول ترکستان است که در زمان سلطان سنجر سلجوقى به مملکت روم رفته و در ایّام شاه عباس بزرگ صفوى مراجعت نمودند. در اوقاتى که جماعت خلج از مملکت روم به دار الملک ایران مى‌آمدند، طایفه قشقائى به سببى از اسباب از جماعت مزبوره جدایى جسته فرارا به سمت مملکت فارس رفتند و به این سبب آن‌ها را «قاچقائى» گفتند که در لغت ترک به معنى گریخته است و از کثرت استعمال قشقائى شده. رؤساى این طایفه هموارۀ اوقات به طریق کدخدایى و فروتنى مدار مى‌گذرانیدند و به سبب این فروتنى و کدخدایى بر سایر ریش‌سفیدان ایلات فارس از عرب و ترک و غیره، ریش‌سفید و ایل‌بیگى مى‌گردیدند. در سالى که حاجى میرزا رضا قلى نوائى از وزارت خراسان معزول و بعد از زیارت بیت الله الحرام از راه عمّان به دار العلم شیراز رفته به خدمت وزارت فارس مشغول شد، جانى‌خان قشقائى معروف به ایل بیگى که مردى نیکوروش و کدخدامنش بود، با او خصوصیّت کرد تا به توسط مشارالیه به قاعدۀ ملک خراسان از لقب ایلخانى نام برآورد.[8]

§       حاج میرزا محمد  جعفر خورموجی در  تاریخ حقایق الاخبار ناصری در ذیل وقایع سال ۱۲۶۷ هجری قمری در مورد قشقائیان نوشته است: "وجه تسمیه ایشان به قشقایی- آنچه از آثار و سیر ظاهر و آشکار میشود این است که این طایفه از ترکمانان " دشت قُبچاق " بوده و با " اتابکان سُلغُری (۵۴۳-۶۸۶ق/۱۱۴۸-۱۲۸۷م در فارس حکومت داشتند)  به این مرز و بوم به اتفاق آمده اند ، چون از تیره " طایفه یَموت " که مسمی به " قشقه " میباشند لهذا به قشقایی مسمی شدند ".[9]

§        ظل السلطان که خود سالها والی و حاکم فارس و اصفهان بوده است. در زندگینامه و خاطرات خود که به  " تاریخ مسعودی" معروف است در مورد قشقائی ها چنین نوشته است: « اتابک فارس سعد زنگی با هزار سوار به دیدن خلیفه بغداد میرفت در عرض راه به قشون سلطان محمد(،در سال ۶۱۴ هجری در حدود ری با محمد خوارزمشاه- م ) بر خورد. جنگ عظیم نمود سلطان از شجاعت او خوش آمد. امر کرد چاکران و عسکر سلطانی دست به خون اتابک نیالایند و او را زنده به حضور آرند لهذا صفوف لشکر خوارزم زیاد بود و از چون و چند بر آن بهادر بی مثل و مانند احاطه را تنگ کرده او را دستگیر نمودند و زنده بنظر سلطان محمد خوارزمشاه رسانیدند. سلطان به او فرمود این همه خونریزی و دست پا زدن برای چه بود؟ در جواب فورا" عرض کرد برای اینکه جمال سلطان را زیارت کنم و تقبیل خاک پای مبارک کنم. سلطان را از این تملق فوری خوش آمد. او را بخشید. تاج وکمر و فرمان سلطنت بالاستقلال فارس را به او داد و فوجی از کاشغریان که عده آنها به بیست هزار می رسید همراه اتابک کرده برای تقویت حکومت و غیره با او به فارس فرستاد. این قشقائیان همان کاشغریان اند. قرا تاتارها که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه برای تقویت اتابک به فارس آمدند. چون در نوشتجات ترکی اغلب به جای قاف،کاف رااستمعال می کنند و معمول است در نوشتجات آنها، و می نویسند.این کاشغریها بعد از اینکه متوطن فارس شدند. فارسیان به معمول زبان خود کاف را انداخته قاف را استعمال کردند. قشقری گفتند از کثرت استعمال قشقائی شدند."[10]

§       در تذکره نصرآبادی است که در دوره شاه عباس دوم  هفتمین پادشاه دودمان صفوی ایران بود. (او از ۱۰۲۱ تا  ۱۰۴۵ خ پادشاهی کرد )تالیف شده است نوشته ای به این شرح وجود دارد:

هر که دید آن به سرم۰ گفت مبارک باشد  -----    پاره خیک پنیر خلج و قشقائی

این تذکره در نیمه اول سده یازدهم تالیف شده است و  استنباط میشود که پنیر قشقائی باید از مدتها قبل در این دیار سابقه داشته و معروف بوده که  در شعر بکار رفته است. [11]

§    میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری که در سال ۱۲۱۵ نگاشته شده است چنین آمده است::

« یکی ابوشهر.دوم گناوه سیوم دورق که عرب چعب اند و بنا بر این شغل سپاهی گری چنانچه باید و شاید در خشکی از آنها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده و در کوهستانهای قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند . چنانچه نام ایلات مذکور زنگنه گرایلی-و قشقه ای-و ممسنی است»[12]

§  میرزا حسن فسائی صاحب فارسنامه ناصری است که معتقد است:کلمه ریشه ای این نامّ - واژه ترکی "قاچ قائی" به معنی "گریخته" بوده است. فسائی این کتاب را در سال ۱۳۱۲ هجری قمری در زمان ناصرالدین شاه تقریر کرده  و در صفه ۳۱۲ کتاب چنین نوشته اند: « چون ایل خلج از اراضی ممالک به خاک عراق عجم آمدند گروهی از آنها فرار کرده در مملکت فارس توقف نمودند و مردمان خلج این گروه را قاچ قائی گفتند یعنی گریخته و بعد از تغییرات لفظی قشقائی شد»[13]

 لازم به یادآوری است، که در دوره این مورخ و پیش از آن در میان طوایف ایل قشقایی، طایفه ای به نام (قاچقایی) وجود داشته است. و قاچقایی یکی از طایفه های زیر مجموعه ایل قشقایی بود.  همچنین در تاریخ کرمان نامی از طایفه قچقایی دیده می شود که  دهه های پیش در میان ترکان کرمان زندگی می کرده اند.[14]

§       ایرج افشار در مقاله ای در مجله ایلات و عشایر چنین نوشته است تا آنجا که من دست یافته ام قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی، از سال ۸۵۵-۸۵۷ هجری(831 تا 833 شمسی) است. در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد  ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم در شیراز اینطور نوشته است: «بای قره چون به حوا لی شیراز رسید سلطان ابراهیم(۸۱۷ ه‍.ق 1414 م) لشگر بیرون آورده مصاف  دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد.»"[15]

براساس این نوشته، ایل قشقایی قبل از سال 817ه ق(793 شمسی) در فارس حضور داشته است ولی آغاز ورودشان به فارس نامشخص می باشد.



[1] تاریخ سیستان. به تصحیح محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا). تهران: معین، ۱۳۸۱. ، ص ۲۱۹

[2]  تاریخ سیستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابن‌خلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰

[3]  ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد - تاریخ ابن خلدون/ترجمه جلد:٢  مترجم:آیتی، عبد المحمد - ناشر:موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی تهران ١٣۶٣ ص677

[4] فارسنامه ناصری- میرزا حسن فسائی ص ۲۳۰  

[5] - واسپوراکان موقعیت جغرافیائی آن در ارمنستان غربی در اطراف دریاچه وان و شهر وان ترکیه امروزی می‌باشد. واسپوراکان هشتمین ایالت ارمنستان بزرگ که بعدها به پادشاهی مستقلی به نام پادشاهی واسپوراکان در قرون وسطی تبدیل شد.

[6] کسروی – احمدشهریاران گمنام نتشارات دنیای کتاب سال 1307 - صفحات ۵۹  تا ۶۱-

[7] شهریاران گمنام  - نوشته کسروی صفحات ۵۹  تا ۶۱-

[8]   - تاریخ ذوالقرنین جلد:٢نویسنده:خاوری شیرازی، فضل الله بن عبد النبی محقق:افشارفر، ناصرناشر:سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیمحل نشر:تهرانسال نشر:١٣٨٠

[9] خورموجی، محمد جعفر بن محمد علی - به کوشش:خدیو جم، حسین ناشر:کتابفروشی زوار:تهران -سال نشر:١٣۴۴ا وقایع سال ۱۲۶۷ ه-ق.

[10]    مسعود میرزابن ناصر ظل السلطان، تاریخ سرگذشت مسعودی، خاطرات ظل السلطان، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۸ش. ص ۱۰۵

[11] نصرآبادی، محمدطاهر- محقق:ناجی نصرآبادی، محسن  -تذکره نصرآبادی- ناشر:اساطیر- نشر:تهران -١٣٧٨ ...

[12] - آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ به نقل از ایلات و عشایر - انتشارات آگاه سال ۱۳۶۲

[13] فارسنامه ناصری - میرزا حسن فسائی - چاپ انتشارات سنائی ص ۳۱۲

[14]  برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به کتاب: نصیری، محمد ابراهیم بن زین العابدین -دستور شهریاران (سالهای ١١٠۵ تا١١١٠ هـ.ق پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی) جلد:١- به کوشش:نصیری مقدم‏، محمد نادر- ناشر:بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار-محل نشر:تهران -سال:١٣٧٣

[15] جامع التواریخ حسنى» تألیف «حسن بن شهاب بن حسین بن تاج الدین یزدى»  نسخه های خطی تاریخی کتابخانه های استانبول – و کتابخانه ملی ایران  به نقل از: دکتر ایرج افشار – کتاب آگاه ایلات وعشایر – 1362ص ۲۴۱6