نوشته نوروز دَرداری (فولادی)
فصل اول: دوران جوانی و همکاری محمد ناصر خان با پدر
محمد ناصرخان صولت قشقایی که بیشتر به نام ناصرخان قشقایی شهرت دارد همانند پدرش اسماعیل خان صولت الدوله و اجدادش در جایگاه «ایلخان » رهبری ایل ترک زبان قشقایی در فارس را از نیاکان خود به ارث برده بود. وی در این جایگاه رییس ، مدیر، قاضی، نماینده و مالیات بگیر دولت در ایل و نماینده مردم ایل نشین قشقایی در برابر دولت و به طور کلی همه کاره این کنفدراسیون ایلی در جنوب ایران زمین بود. وی در سرزمین وسیعی در جنوب ایران در استان های اصفهان، فارس، بنادر و کوهگیلویه و بویراحمدی و در میان عشایر آن منطقه نفوذ و قدرت داشت.
ایل قشقایی از دوران گذشته تا کنون به صورت یک کنفدراسیون (ایل بزرگ) اداره می شده است. این ایل بزرگ(کنفدراسیون) قشقایی متشکل از ایلات مختلف از مردم ترک زبان است که زندگی کوچروی و کوچنشینی دارند این قوم برای ادامه زندگی خود و دامهایشان در تمام قرون گذشته با اقوام دیگر و بهخصوص حکام منطقه ای در کشمکش و چالش بوده اند.
تا چند دهه پیش دانستنیهای ما در باره گذشته دور و پیشینه این مردم بسیار اندک و غیر مستند بوده است. به درستی معلوم نبود که ترکان قشقایی چه گذشته ای داشته و در کدام سرزمینها میزیستهاند و چه حوادثی را پشت سر نهادهاند. اغلب نوشتهها در مورد تاریخ این قوم با حدس و گمان مورخین همراه بوده است. اما در دهه های ۱۹۵۰-۱۹۶۰م کشفیاتی توسط باستان شناسان غربی در کشور ترکیه صورت گرفته و اسنادی به دست آمده است که نشان می دهد مردم قشقا، در دوران هزاره دوم پیش از میلاد در قرن های پانزدهم و شانزدهم قبل از میلاد مسیح در شمال شرقی آناتولی و در ساحل جنوبی دریای سیاه در «سرزمینی که به نام ساکنین اولیه آن دیار « بنام سرزمین حاطی» « Land of the Hatti» معروف بود. زندگی نیمه عشایری و اقامت داشتهاند.. این کشفیات باستان شناسی در رابطه با گذشته های دور در رابطه با کشور و یک امپراتوری باستانی به نام هیَتی صورت گرفته است . تا پیش از کشف این اسناد از مردم هیَتی تنها در تورات نامی برده شده و این سرزمین در نوشته های تاریخی جهان به نام سرزمین گمشده معروف بود. چون که نامش تنها در تورات بود ولی محل و جایگاهش در جغرافیای جهان نا مشخص بود.
در کاوش های باستان شناسی که در دهه ۱۹۵۰-۹۶۰ درناحیه آناتولی (آسیای صغیر) صورت گرفته ، اسناد مدارکی از دوران امپراتوری هیَتی ها به دست آمده است. این مدارک کشف شده شامل: پیماننامه، مکاتبات اداری، نیایشها و مراسم مذهبی و پیشگوییها و همچنین نوشتههای تاریخی دیگری از پادشاهان هیَتی است، که تاریخ تمدن گمشده هیَتی ها را روشن ساخته که این امپراتوری در آسیای صغیر (آتاتولی) بوده است. پس از سقوط این امپراتوی حکومت لیدی و یا لیدیه جایگزین این دولت شده است که در تاریخ ایران همزمان با دوره ماد و هخامنشی می باشد و این حکومت لیدی یکی از دولت های ثروتمند زمان خود بوده است.
در اسناد و مدارک کشف شده در رابطه با تاریخ دولت هیَتی یک بخشی از گذشته باستانی قوم قشقا را که همراه و همدوره این امپراتوری بوده نیز به دست آمده است و این مدارک نشان می دهد که قوم قشقایی با این امپراتوری هم مرز و هم منطقه و در روابطشان همواره کشمکش و نزاع بر قرار بوده است و سر انجام قوم قشقایی در سقوط این امپراتوری بزرگ زمان- نیز سهیم و دخیل بوده نقشی اساسی داشته است.
به موجب این اسناد قوم قشقا از اولین ساکنان ناحیه آسیای صغیر در ترکیه فعلی بوده است. نام قشقا برای نخستین باردر سندی مربوط به سالهای ۱۵۶۰-۱۵۹۰ قبل از میلاد(بیش از سه هزار و ششصد سال قبل) در زمان یکی از شاهان هیَتی به اسم هانتیلی اول( Hantili I) نشان داده شده است. در این سند شرح نبرد قوم قشقا با این پادشاه درج گردیده و نوشته شده که قشقایی ها توانستند شهر مذهبی نریک Nerik) ) را که از شهرهای تحت حکومت هیَتی بود تصرف نموده و به مدت دو قرن آن را در اختیار خود داشته باشند.»[1] بر اساس این سند، بخشی از قوم قشقایی علاوه بر کوچ نشینی در این دیار احتمالا دارای زندگی شهر نشینی نیز بوده اند که توانسته اند این شهر بزرگ مذهبی آن زمان را تسخیر و تصاحب و اداره کنند.
به موجب این یافته ها، حوزه قلمرو قوم قشقایی در دیار هیَتی، در جنوب دریای سیاه؛ از دهانه «هالیس» (قزل ایرماق فعلی) و بخش هایی در غرب آن تا بالای حوزه رود فرات، در غرب (ارزن جان امروزی ترکیه) که شامل مناطق کناره رودخانههای (ایریس ـ Iris) مانند (یاشیل ایرماق) و رود گِرِگ، گِیل گَل و کَلکِیت بود، ادامه داشته است. این بخش از آناتولی در تاریخ ایران به نام آسیای صغیر شهرت دارد.آسیای صغیردر زمان کوروش کبیر و دولت ساسانی بخشی از ایران بزرگ بوده است.
یکی از باستانشناس معروف آلمانی به نام اینر فون شولر Einar von Schuler که خود شخصا در کاوش های باستان شناسی ترکیه حضور و شرکت داشته است با استفاده از اصل و ترجمه این مدارک باستانی کتاب کاملّی به نام «Die Kaschkäer » (قشقایها)- تدوین و در سال ۱۹۶۵ م (۱۳۴۴ش) منتشر کرده است. در نوشته های این کتاب مدارک به دست آمده در کاوش های باستانی آناتولی به ، فصلهای گوناگون تاریخی از جمله سازمان سیاسی، اقتصادی، دین و علم اللغات، و نامهای «قشقا»یی و ... تقسیمبندی و به قلم کشیده شده اند .در این کتاب ، تاریخ ایل قشقایی در یک دوره چند قرنی در کنار دولت هیَتی نگارش یافته و روابط آن را با دولت هیَتی منعکس می کند. از جمله در این کتاب می خوانیم که:
«قوم قشقا به آلمانی «Kaschkäer»، به انگلیسی «kašKa و gašGa» و همچنین به زبان مصری «Gašgeš, Keschkesch, Keškeš Gaschgesch» گفته و نوشته میشود. این قوم در دوران حکومت و حیات دولت هیتّی در شمال آناتولی (ترکیه فعلی ـ م) در کنار دولت هیَتی در جنوب دریای سیاه به صورت نیمه عشایری زندگی می کردند.
کتاب قشقایی
ها
حوزهی سکونت قشقاها منطقه باستانی به نام «پافالا گونیا ـ Paphlagonia»در این دیار بوده است. این سرزمین در دامنه مناطق کوهستانی آسیای صغیر می باشد که ۲۴۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد بین آنکارا و دریای سیاه قرار گرفته است. و در حال حاضر جزو استانهای «چانکیری ـ Çankırı » و «قاراباغ ـ Karabük» ترکیه می باشد.
اسناد و منابع، به دست آمده در آناتولی شمالی ، مربوط به قرن چهارده پیش از میلاد(۳۶۰۰ سال پیش) میباشند. برخی از پژوهشگران بر این باور هستند که قوم قشقا، از مردم بومی و اصلی در همین سرزمین (آناتولی) بوده و در همین جا سکونت و زندگی میکردند و از صاحبان اولیه و ساکن باستانی این دیار بوده اند.
این نظریه با توجه به این که برخی از نامهای مربوط و مصطلح در زبان قوم قشقا که در این اکتشافات به دست آمده اند کاملا با اسم هایی که در دوره های پیش از آن نیز در همین منطقه آناتولی معمول و مورد استفاده، در همین دیار بوده است مشابه و همانند و یکی هستند، درست و منطقی به نظر می رسد. در این صورت این امرحاکی از آن است که سابقه سکونت قوم قشقا بسیار طولانی تر از زمان مندرج در این اسناد کشف شده در آناتولی است یعنی به قبل از قرن چهاردهم پیش از میلاد می رسد.
اسنادی که به دست آمده، بیشتر به یادمانده و نوشته هایی از حاکمان و مربوط به دوران حکومت پادشاهان کشور «هیتّی» است. بنا بر این ما با توجه به این آگاهیها و اسناد کشف شده است که میتوانیم با اطمینان اعلام کنیم که حکومت هیتّی در این دیار آناتولی (ترکیه فعلی) مستقر بوده و این نواحی در تصرف آن دولت بوده است. و قشقاییها به صورت قومی نیمهعشایری در دستههایی به صورت متفرق و جداگانه در بخشهایی از این سرزمین زندگی میکردهاند. و با دولت هیَتی در کش مکش مدام بوده اند. در آن دوره قوم قشقا حداقل به ۹ گروه (ایل) تقسیم میشده است.[2]
سرزمین قشقایی ها در کنار دریای سیاه در آسیای صغیر(آناتولی – ترکیه)
به علاوه نام قوم قشقایی در اسناد باستانی معتبر دیگر کشورهای منطقه نیز ثبت شده است. از جمله در مدارک به دست آمده از کشور معروف آشور[3].
قرن یازدهم پیش از میلاد دوران اعتلای حکومت آشور بوده است. تیگلت پیلسر یکم (تیغلا بلاصر) Tiglath – Pileser» ) در سال ۱۱۱۵ پ.م. بر تخت سلطنت کشور باستانی آشور نشست . در آن زمان پادشاه تیگلت پیلسر یکم بابل را تصرف کرد و بعد از این تصرف آشور، کشور بابل برای مدتی مدید از زُمره دول بزرگ خارج شد. و بعد از آن دولت آشور در سال ۱۱۰۰ پ.م. در جنگی بر امپراتوری بزرگ هیَتی ها پیروز شد. و آن را در گروه سرزمین های تحت تسلط خود درآورد.
پنجاه سال قبل از این که «تیگلت پیلسر به سلطنت برسد یعنی در حوالی سال ۱۱۶۵ قبل از میلاد، قبیلهی موشکی - Mushki، (این لقب در میان آشوریان برای قبیلهی «تراکو ـ فریغیان Thraco-Phrygian به کار برده میشد) که در سراسر حوزهی علیای فرات و تا کنارههای رود آرسانیاس (به ترکی مرات نام دارد) در دامنهی کوههای آرارات که در اختیار کشورهای «آلزی» و «پرولومزی» بود، پراکنده شده بودند [4]
همزمان قوم «قشقا» و آورامان نیز حوزهی نشیمن خود را در اناتولی تا حوزهی فرات گسترش داده بودند. باید توجه داشت که به کار گیری اصطلاح «قشقا» یک کاربرد عمومی است، اما در برخی از کتیبههای « تیگلت پیلسر (تیغلا بلاصر) Tiglath - pileser»[5] اول، از قوم «قشقا» به عنوان یکی از گروههای هیتیها یاد شده و سپس از آنها به صورت اقوام قشقای «آپشالی ـ Apeshlaians» نام برده است. این اقوام آپشالی در اسناد مربوط به کشور هیتّیها تاکنون شناخته نشده است و نامی از آنها در اسناد این دولت دیده نمی شود.»[6] این احتمال هست که نام قوم قشقایی به دلیل کوچ و جا به جایی از یک ناحیه در آناتولی به منطقه دیگری مهاجرت کرده اند و یا بخشی از آنان در این جا به جایی شرکت داشته اند به همین سبب به نام های متفاوتی شهرت یافت و در یاد داشت ها به شهرت متفاوتی معرفی شده اند.
نویسنده روسی – سیریل تومانوف( Toumanoff, Cyril ) در مطالعات خود در مورد تاریخ مسیحیت قفقاز می نویسد:« طیق اسناد بر جای مانده از آشوریان یک گروه از قوم قشقایی احتمالا از شمال به سوی شرق حرکت کرده و به قفقاز رفته اند. در قفقاز با کولخیس ها [7]یا (زِن) ها در آمیخته و یک حکومتی به نام کولخا که آرارات گفته می شد تشکیل دادند،بعدا این حکومت بنام کولخیس یونان معروف شد. بخش دیگری از قوم قشقا احتمالا در قرن هشتم قبل از میلاد در کاپادوکیه [8] دولتی تشکیل دادند که زیر نظر آشوری ها بود و بر بخشی از آناتولی(آسیای صغیر ) فرمان می راند.[9] با توجه به این مدارک و سوابق تاریخی قوم قشقایی دارای یک گذشته تاریخی بیش از سه هزار و ششصد ساله می باشد.[10]
درمورد زمان حضور و ورود قوم قشقایی به ایران سند مشخص و گویا و دقیقی در دست نیست. ولی پاره ای از اسناد موجود نشان می دهد که قوم قشقایی از قرن ها پیش در ایران به ویژه در فارس حضور فعال داشته اند. از جمله:
- در روستای ساران بالا در شهرستان سپیدان (اردکان) در استان فارس وقف نامه ای بدست آمده است که تاریخ آن مربوط به سال ۷۰۱ ه ق(برابر با سال ۶۸۰ شمسی) است . در بخشی از این وقف نامه نام ایلات و تیره های عشایر فارس ذکر شده از جمله: کردان[11] چهار دانگه، کردان قراچه، کردان ارشلو و کردان قشغایی(قشقایی ) آمده است.[12] بر اساس این سند مردم قشقایی بیش از هفتصد سال است که در فارس حضور دارند. حال از چه زمانی و از چه طریق به ایران آمده اند و در این دیار ساکن شده اند نامعلوم است.
وقف نامه مربوط به قشقایی
- قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در یک کتاب در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی،است که رویدادهایی از سال ۸۵۷-۸۵۵ هجری(۸۳۱ تا ۸۳۳ شمسی) را بازگو کرده است. و در این کتاب، در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم[13] در شیراز در وقایع سال ۷۹۸ ه ق( ۷۷۴ ش) اینطور نوشته است:
“بای قرا[14] چون به حوالی شیراز رسید سلطان ابراهیم لشگر بیرون آورده مصاف دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد.[15]" این واقعه مربوط به سال ۷۹۸ هجری قمری (۷۷۴شمسی ) است.
و در نوشته های مورخین معاصر نیز هر کس بر اساس برداشت خود، در این مورد حدس و گمان هایی زده است. از جمله در مورد وجه تسمیه نام این قوم نوشته اند: چون آنان دارای اسب های پیشانی سفید بوده اند، قشقا نامیده شده اند، و یا آنان از کاشغر آمده اند، و کاشغر در طول زمان به قشقر و سپس به قشقا تبدیل شده است، و یک مورخ نیز نوشته؛ چون آنان فراری بوده اند و کلمه فراری؛ قچقنده می باشد، به مرور تبدیل به قشقا شده است و یا آنان را از شهر قش و از طایفه قایی بوده اند قش قایی شده اند و.....
ایران باستان در منطقه جغرافیای وسیعی قرار داشته است. ایران بزرگ (همچنین ایرانزمین یا ایرانشهر) محدودهی جغرافیایی و حوزه تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن، شامل ایران کنونی، بخش بزرگی قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی است که در زبانهای فرنگی از آن معمولاً با عنوان پرشیای بزرگ یا پارس بزرگ یاد میکنند. کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن که هماکنون به این نام خوانده میشود، نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچون میان رودان و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر می گرفت.
یکی از اولین نبردهای کورش هخامنشی لشکر کشی در سال ۵۴۶ پیش از میلاد به کشور پادشاهی لیدیه بود. لیدیه (به یونانی: Λυδία) یک پادشاهی باستانی در عصر آهن در غرب آناتولی بودهاست، مطابق با استانهای امروزی ازمیر و مانیسا در ترکیه. پایتخت سنتی پادشاهی لیدیه شهر سارد بود. پادشاهی لیدیه در گستردهترین حالت خود تمامی آناتولی غربی را در تصرف خود داشت.در این لشکر کشی کروزوس پادشاه لیدی شکست خود و شهر سارد پایتخت آن به دست کورش فتح شد و کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد..
لیدیه ثروتمندترین کشور منطقه آسیای کوچک بود. پادشاه لیدی به منظور مقابله با کوروش بزرگ با فرمانروای اسپارت که از مهمترین شهرهای یونان بود، پیمان دوستی بست. کوروش بزرگ به لیدیه حمله برد و سارد را در سال ۵۴۶ ق.م. به قلمروی ایران افزود. با فتح شهر سارد، عمر پادشاهی بزرگ لیدی به پایان رسید.کشور لیدیا دارای معادن فراوان طلا و نقره بود. کوروش بعد از دستیابی به این معادن ضرب سکه های طلا را در ایران رواج داد.[16]
در قرن هفتم پ.م. یونانیان این سرزمین را به تصرف و اشغال خود درآورده و با ایران همسایه شدهبودند. آنها شهرهای مهمی از جمله بیزانس یا استانبول فعلی را بنیان نهادند. در دوره لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران این منطقه مجددا تحت تصرف یونانیان درآمد. .
زبان مردم لیدی، زبان لیدیایی بود که از زبانهای هند و اروپایی خانواده زبانهای آناتولی بود. این زبان با زبان لووی و زبان هیَتی ارتباط داشتهاست. این زبان سرانجام در قرن اول پیش از میلاد از بین رفت.[17]
در بالا اشاره کردیم که محل سکونت قوم قشقایی در همین منطقه و هم مرز لیدی بوده است. کشور لیدی پس از سقوط امپراتوری هیَتی به وجود آمد و جایگزین دولت هیَتی شد. آیا این قوم قشقایی در آن زمان همراه لشکریان کورش بوده اند یا همران آن سپاهیان به ایران آمده اند؟؟
در مورد چگونگی ورود آنان به سرزمین ایران فعلی نیز مستندی در دست نیست با این وجود، نویسندگان مختلف نظریاتی به این ترتیب نگاشته اند:
- ورود از طریق دامنههای زاگرس:
رشته کوههای زاگرس از کوههای آرارات در شمال کشور و در خاک ترکیه فعلی و آناتولی قدیم؛ آغاز میشود و تا استان فارس در جنوب ایران تداوم یافته و از آن جا به موازات خلیج فارس به شرق کشور کشیده شده و به کوههای پاکستان میرسند.
منطقههای عبور این کوه؛ در ترکیه؛، استان آغری، در مرز ایران، جمهوری آذربایجان و ارمنستان واقع است. کوه آرارات در مرز مشترک ایران و ترکیه میباشد و در داخل ایران از استانهای کردستان, کرمانشاه, ایلام, اصفهان, چهارمحال و بختیاری, کهگیلویه و بویر احمد و فارس عبور میکند. و نام زاگرس بر گرفته از نام اقوام مهاجری است که در ازمنههای قدیمی؛ زمانی در این منطقه از سواحل دریاچه «وان» تا ساحل «مکران» ساکن بوده و زاگارتی/ ساگارتی (Zagarthians/Sagarthians) نامیده میشدند، گرفته شده است. قبایل کرد «زنگنه» و «چگینی» از بازماندگان ساگارتیهای باستانی محسوب میشوند. (و هم اینک بخشی از قوم زنگنه در میان قشقایان فارس وجود دارند) در گذشته این رشته کوه به نام کوهستان (در عربی جبال)، پهله و پاطاق نامیده میشد.
قوم قشقا به مدت چهار قرن در سرزمینهای آشور و یا در حقیقت در دامنه ارتفاعات «هاکری» Hakkari که رشته کوههایش تا سلماس کردستان ادامه دارد؛ سکونت داشتند. و میدانیم که قشقاییان ایران قرن هاست که در فارس، اصفهان و کنارههای خلیج فارس در دامنه رشته کوههای زاگرس به شیوه کوچروی ( کوهسارمداری) زندگی میکنند.
| آیا میتوان گفت که:این مردمان قشقا، که در مهاجرتهای قبلی خود، تا دامنههای آرارات در آناتولی پیش آمده بودند پس از آن، در گذر زمان، همراه سایر مهاجرینی که در این منطقه بودند، همچنان در پی علفزارها و سرزمینهای جدید به حرکت خویش در دامنههای زاگروس چه از آرارات و چه از کردستان به سوی جنوب ایران ادامه داده و به فارس رسیده و در آن دیار اقامت گزیدهاند؟؟؟[18]
مقام ایلخانی در میان عشایر ایران
ایلخان . ( واژه ترکی - مغولی ، اِ مرکب ) خان و فرمانروای ایل . لقب سلاطین مغول است . ایلخان نامی که مغولان به شاهان خود میدادند. این مقام و لقب برای اولین بار در ایران برای هلاکوخان مغول بنیانگذار سلسله ایلخانان (۶۱۵–۶۶۳ ه.ق / ۱۲۱۸–۱۲۶۵ م) بکاربرده شده است. از آن پس تا دوره رضاشاه، سران عشایر و قبایل متعدد ایران دارای مقام ایلخانی بودند و توسط ایلخانان اداره می شدند.
ایلخان و پس از او ایل بیگ بالاترین مقام سیاسی و اداری در جامعه بختیاری بوده اند. ایلخان بختیاری از میان خوانین و روسای طوایف انتخاب می گردید و با کمک معاون یا دستیار خود به نام ایل بیگی، ایل بختیاری را اداره و سرپرستی می نمود.
در تاریخ عشایر قشقایی نیز از زمان صفوی رهبران ایل از طرف شاه برگزیده می شده و سمت وی به صورت ایل بی یا ایل بیگ (بزرگ ایل) نامیده می شده است. از دوره قاجاریه لقب ایلخانی در میان عشایر قشقایی متداول و به کار برده شده است که رهبر اصلی ایل به نام ایلخان بوده و ایل بیگی معاون و کمک کار او محسوب می شده است.
ناصرخان آخرین ایلخان در تاریخ ایل قشقایی است. در تاریخ باستانی ایل قشقایی که در بالا به پیدایش اسناد آن در آناتولی اشاره شد، از رهبران ایل قشقایی در پاره ای از اسناد هیَتی به نام پادشاه یاد شده است از جمله در اسناد مربوط به دوره پادشاهی سوپیلولیوما که از رهبر قوم قشقا «پیاپیلیس» نام برده شده است. .[19]
- دو مین شاه قشقایی در دوره فرمانفرمایی تودهالیا Tudhaliya است که در سال ۱۳۶۰-۱۳۴۴پیش از میلاد در هیَتی حکومت می کرد. در اسناد دوره این فرمانده هیَتی از یک رهبر charismatic کاریزماتیک (تاثیر گذار) قشقایی به نام Karanni کرانی(قرانی) اسم برده شده است که یک دربار سلطنتی تشکیل داده و مانند شاه حکومت می کرده است. در اسناد این دوره نوشته شده که این فرمانفرما بسیار قدرتمند بوده و پیاپیلس شاه پیشین قشقایی به توانمندی وی نبود.
بنا بر این شیوه ایلخانانی گری در میان قوم قشقایی یک تاریخ چند هزار ساله دارد . بر اساس نوشته های تاریخی و سوابق سنتی موجود رهبران هر ایل در عشایر ایران معمولا از میان افراد برجسته همان ایل برگزیده یا منصوب می شدند. اما انتخاب اجداد اولیه و ادامه فرمانروایی خاندان ایلخانان قشقایی (نیاکان ناصرخان) در کنفدراسیون قشقایی که دارای یک سابقه بیش از سیصد ساله هستند ، با این سنت و سوابق مرسوم در میان ایلات ایران همخوانی چندانی ندارد. زیرا بنا به گفته ی محمد ناصرخان و ملک منصورخان قشقایی اجداد آنان که در این مدت طولانی بر ایل قشقایی فرمانروایی کرده اند از میان مردم و قوم عشایر قشقایی نبودند، بلکه آنان از سران نظامی و پاسداران شاه اسماعیل صفوی بودند که به نام سپاه (شاه لو- شاه لی) معروف بوده اند. به عنوان سرپرستان ایل قشقایی انتخاب و به فارس اعزام می شوند.
خاندان شاهی لو از دوره صفوی۸۸۰ تا ۱۱۱۴ خورشیدی (برابر ۱۱۴۸–۹۰۷ قمری و ۱۷۳۶–۱۵۰۱ میلادی) ) تا سال ۱۳۳۲ ش در جنوب ایران بر ایل قشقایی حکومت می کردند و در طول تاریخ برای توسعه قدرت خود و حفظ موقعیت خویش بارها با حکومت مرکزی ایران درگیری و چالش داشته اند. ایلخانان ایل قشقایی از دوره صفویان به بعد دارای یک موقعیت استثنایی، شاه گونه بوده اند که علاوه بر زندگی عشایری قصرهای بزرگی نیز در شهر مالک بوده اند.
نمایی از زندگی صولت الدوله ایلخان قشقایی
زندگی سران و خانان عشایر به ویژه قشقایی گر چه به صورت کوچ روی بوده است اما بسیاری از آنان به خصوص از دوران صفوی که اسنادی در دست است نشان می دهد که آن ها هم در میان عشایر وابسته به خود زندگی می کرده اند هم در شهر دارای خانه و قصر بوده اند. تاریخ دوران قاجاریه به خصوص از زندگی و خانه آنان نام برده است. کاخ معروف ارم در شیراز متعلق به سران ایل قشقایی بوده است. زندگی آنان در میان ایل نیز دارای ویژگیهای خاص خود بوده است. زندگی صولت الدوله ایلخان قشقایی در دوره قاجاریه و پهلوی شمایی است از زندگی شاهوار آنان در میان عشایر. این رهبران قوم کوچ رو قشقایی در مسند ایلخان، ایل بیگی ، کلانتران، خوانین و درباریان آن ها، با جلال و شکوه فراوان و با تمول بی کران و خدمات گسترده ای توام بوده است.
صولت الدوله، ایل خان قشقایی، که بر یک سرزمینی در جنوب ایران حکومت می کرد که وسعتش برابر چندین کشور اروپایی بود، در یک نوشته تاریخی در دوره قاجار، زندگی ایلخان را در سطح سلطان معرفی کرده و سـیاهچادر ایـلخانی را اینطور وصف کردهاند:
- نشیمن ایلخان:«چادری بسیار بـزرگ است که هفت تـیرک بـطور قطار در زیر چادر زدهاند کـه بـقدر بیست ذرع طول چادر بوده و هفت ذرع عرض،...دور تا دور چادر را از طرف داخل چادر چیق کـشیده بـودند و یک قطار یخدان نیز از طـرف طـول در وسـط چادر چیده بـودند و روی یـخدانها را گلیمهای بسیار خوب انـداخته بـودند و ثلث چادر را موضوع نموده جوالهای گلیمی رنگین بسیار خوب پر از اجناس نموده قطار و متصل بـهم گـذارده بودند و بر روی جوالها بعضی فرشها و اسـبابها گـذارده بودند و بـر روی اسـبابها رخـتخوابها را در مفرش و چادرشبهای ابریشمی بـسیار خوب بسته گذارده بودند...دور خورجین کوچک به تیرکهای چادر آویزان بود که اسباب خیاطی و دوک ریـسمان ریـسی دران گذارده بودند و در بیرون چادر یک دسـتگاه قـالیبافی مـشاهده شـد»
- یکی از افراد ایل قشقایی که خود شخصا مدتی در تشکیلات ایلخان حضور داشته و از نزدیک شاهد تشریفات و جلال و شکوه زندگی خان بزرگ ایل قشقایی بوده، توصیف آن را چنین به قلم کشیده است:
- در کوچ عادی و هنگام حرکت ایل همیشه بیش از هزار سوار مسلح در التزام رکاب ایلخانی بودند که میر آخورها در پیشاپیش و قراولان مخصوص و نقره چماق ها و محافظین در یمین و یسار نظم و انظباط و حرکت منظم این پا رکابی را کنترل می کردند.
شکوه و جلال محافظین خوش پوش و هیبت و صلابت ایلخانی قشقایی چشم گیر و تماشایی بود. زمین در زیر سُم ستوران می لرزید. شیهه ی اسبان و درخشش سلاح مردان؛ چشم ها را خیره می کرد. در کنار زین اسب بعضی از چابک سواران شمشیر برنده ای نیز حایل بود.در بین صدها مرکب زیبا و اسبان آراسته، قاطری خوش رنگ و راهوار که قاطر آب داری گفته می شد.، میوه و تنقلات و انواع نوشیدنی ها و احیانا داروهایی را در جعبه ی کمک های اولیه حمل می کرد که در صورت نیاز و رقع خستگی مورد استفاده قرار می گرفت.
این شکوه و جلال و محبوبیت ایلخانی، چنان در قلب و روح مردم منطقه رسوخ کرده بود که گاهی یک نفر مامور ساده ی او پیاده یا سواره با یک چوب نازک، ایل یا بلوکی را به اجرای فرمان وی وادار می نمود و احدی نمی توانست از آن عدول کند. کلامش نافذ و دستورهایش قاطع و تغییر ناپذیر بود. کلانتران بزرگ طوایف گاهی تا چند شبانه روز در چادر فراش باشی و مشاورین و دیگر رجال ایل بیتوته می کردند تا اجازه ی شرفیابی و ملاقات به آن ها داده شود.
- حرکت زنان خوش پوش سوار بر اسبان آراسته نیز درخششی چشمگیر داشت که کم تر از هیبت و صلابت مردان نبود. گاهی بیش از دویست تن از زنان ملبس به لباس های رنگارنگ و زیبای ایل در ملازمت بانوی اول ایل (بی بی) با کنیزان و همراهان مخصوص از خدمه و میر آخورها و مراقبین نظم و انضباط، در جلو و اطراف آن ها در حرکت بودند. صدها قاطر و شتر نر(لوک) با آویزه و گمپله رنگین، زنگ ها و ناقوس های بزرگ که بر گردن داشتند، تسلیحات(توپ و تفنگ و فشنگ) و آشپزخانه و وسایل دیگر زندگی ایلخانی را حمل می نمودند که تماشایی و بسیار جالب بود. گلیم های رنگارنگ که بر بار شتران سر کش شده بود، قلم از توصیف آن ناتوان است.
- رمه اسبان ایلخانی و بیش از هزار مادیان ایلخی(لخت و آزاد) و به صورت آزاد و وحشی در ییلاق و قشلاق مخصوصی به نام «رمه چرا» تمام سطح جاده ها و صحراها را پوشانده و رنگین کرده بود. اسبان قزل،کهر، کرند، قره، سمند، سیاه و گاهی ابلق یا دو رنگ در نژادهای متفاوت و سنین مختلف، سیل آسا این مسبر را می پیمودند و ده ها مهتر سواره و پیاده از آن ها مراقبت می نمودند. در بین این اسب ها چند قاطر چموش و لگد زن رها کرده بودند که از حمله پلنگان به کره اسب های جلوگیری نمایند.
- گله های اشتران بی شمار تحت مراقبت ساربانان که مردمی بسیار نجیب و اصیل و در عین حال بذله گو و هنرمند و چابک و خوش قد وقواره بودند هدایت می شد.
- گله های گوسفندان ایلخانی از نژادهای مختلف و به رنگ های گوناگون با چوپانان متعدد که تیره ی بزرگی از طایفه های عمله را تشکیل داده و در راس آن مردان متدین و نامدار از همان طایفه که دارای وجهه و شخصیت برجسته ای بودند قرار داشت.
- تمام کلانتران طوایف، کدخدایان عموما"، مالکین و کدخدایان روستاهای مسیر ایل، حتا شهرنشینان در بیش تر موارد تحت سیطره و نفوذ ایلخان قشقایی قرار داشته و دستورهای او را به جان می خریده اند. طایفه ی عمله با بیش از سی و شش تیره بزرگ و کوچک که ایلخانی از میان آن ها برخاسته بود بر دیگر طوایف برتری داشت.
- مردان برجسته و کاردان دارای مناصب و مشاغل متنوع(فراش باشی، ناظر، خزانه دار، صاحب جمع اموال، مختاباد، میرآخور، و مشاورین و غیره) گردانندگان دستگاه عطیم ایلخانی؛ عموما" «نوکر باب» گفته می شدند و در دستگاه پر طمطراق ایلخانی و طوایف دیگر احترام و اهمیت خاصی داشتند و همگی با کلمه ی احترام پسوند «خان» یا بیگ معروف بودند. این افراد سرشناس به منزله ی وزرای دربار و مجریان نظام انظباط تشکیلات منظم ایلخانی بودند که از مشاوره و مصاحبت وی برخوردار بوده، گاهی کلانتران بزرگ طوایف و کدخدایان چندین شیانه روز در چادر فراشباشی و مشاورین دیگری بیتوته می کردند تا با وساطت آنان اجازه ملاقات و شرف یابی کسب نمایند.
خدمه و چوپانان، ساربان ها و مهتران مراقب اسب های سواری و رمه ی اسبان، عموما حقوق بگیران و جیره خوارانی بودند که خود و زن و فرزندانشان در کمال صداقت با علاقه، زیر نظر صاحب جمع اموال وظایف سنگین و پر مشقت خود را ایفا نموده از حقوق سالانه و خوار و بار و سایر مزایا برخوردار می شدند.
- در تمام مسیر حرکت ایلخانی، روستاییان از زن و مرد و کودک با دست افشانی و پایکوبی، مقدم این مرد بزرگ را گرامی داشته گاو و گوسفند قربانی می کردند و دادخواهان و نیازمندان از تنها ملجا یتیمان و حاجت مندان استمداد می نمودند."[20]
این چادر نشینان مقتدر و ترک زبان با هواداران دیگر خود در گوشه ای از این مملکت، دولتی کوچک و مستقل به وجود آورده بودند. ایل پایتخت متحرکی داشت که زمستان ها در نقطه ای محصور به نام «چاه کاظم» در چند فرسنگی جنوب فیروزآباد و تابستان در جلگه ای به نام «نخودان» در نزدیکی سمیرم استقرار می یافت. سراپرده ایلخانی در مرکز این شهر سیار قرار داشت. پیرامون این سراپرده بزرگ و سیاه، چادرهای رنگین دیگری، با اشکال و ابعاد گوناگون، برای اقامت اعضای خانواده ایلخانی، برای پذیرایی مهمانان، برای درس نورچشمان، برای نویسندگان و منشی ها، برای آشپزخانه، قراول خانه، محبس و قورخانه بر پا بود. محبس خان مثل همه زندان های جهان دو بخش عمومی و سیاسی داشت. بیشتر زندانیان زنجیر بر گردن و دست و پا داشتند. هنگامی که زندانی معتبر و مشهوری را در حضور سلطان بی تاج و تخت صحرا، به چوب می بستند، نفس ها در سینه ها حبس می شد و رعب و هراس تا اعماق دل ها نفوذ می کرد. قورخانه پر از اسلحه و تجهیزات قدیم و جدید بود.[21]
هنگامی که پایتخت متحرک ایل، ییلاق زیبای خود را پشت سر می نهاد، شهری با شکوه و قشنگ به حرکت در می آمد. باز زن و مرد، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، بیمار و تندرست، فقیر و غنی، سوار و پیاده، آزاد و محبوس، عروس و عزادار، توپجی ، معلم و میرغضب و محکوم همه با هم رهسپار سفر طولانی ایل می شدند. کاروانی سنگین و رنگین به طول چند فرسنگ به وجود می آوردند. باز گروهی که گردن آویز مروارید داشتند با صف های دراز زندانیان زنجیر به گردن همسفر می شدند.[22]
ایل خان یک زندان ثابت نیز داشت.زندان ثابت ایلخانی، قلعه ای بود تو در تو و سهمگین به نام قلعه «پریان» که در بلوک معروف «قیر و کارزین» بر فراز تپه این بنا شده بود. کم اتفاق می افتاد که کسی به این زندان برود و زنده بیرون آید.[23]
خوانین قشقایی به عنوان قشر حاکم، صاحب املاک فراوان و گله های بزرگ و پرشمار گوسفند بودند. آنها علاوه بر بهرة مالکانه ، در آمد هنگفتی از عشایر از طریق مالیات (صدی سه) به ازاء دارایی و نه درآمد(یعنی هر چه دام داشتند) می بایست سه در صد آن را به کدخدا یا مامور خان می دادند تا خان بعد از برداشت حق السهم خود باقی را به ایلخان بپردازد و سپس ایلخان با جمع آوری این مالیات ها، مبلغی که بر اساس توافقنامه خود با دولت (تیول) تعهدات خود با دولت را با پرداخت این مالیات ها ی جمع آوری شده از مردم تسویه کند. همین درآمد های مالیاتی بود که سبب درگیری کلانتران ایلات با ایلخان و ایلخان با حاکم فارس و یا دولت می شد. . در هر حال این در آمد و سایر عآیدی هایی که خوانین داشتند موقعیت اقتصادی و اجتماعی ویژه ای برای آن ها ایجاد کرده بود که ، آنها در تماس دائم با نخبگان جامعة شهری بودند و در جریان کامل مسائل مملکتی نیز قرار داشتند.
آنها همچنین همیشه تعدادی تفنگچی در اختیار داشتند و در موقع لزوم، از نیروی آنها برای سرکوبی مخالفان استفاده میکردند. خوانین علاوه بر خانه شهری(مثلاً باغ ارم با محوطة وسیع آن در شیراز، متعلق به ایلخان قشقایی بود).، در مناطق خود صاحب قلعه یا عمارت نسبتاً بزرگ بودند.[24]
در کنار این تشریفات درباری؛ زندگی پر از تجمل و زیبایی که مخصوص خوانین و توانگران ایل بود، و فرزندانشان در شهرهای شیراز و تهران و خارج از کشور تخصیل می کردند، گروهی از زنان و مردان سال خورده و رنجوری که با صورتی چروکیده از سوز سرما و نورخورشید بر چوبدستی تکیه کرده و با پای برهنه این مسیر طولانی(کوچ) را پیاده طی می کردند. دیده می شدند.[25] این درمانده ها بخشی از فرودستان ایل را تشکیل می دادند.
ملک منصورخان قشقایی، آخرین ایلخان ایل در مورد رسم و رسوم مردم عشایر در ملاقات با پدرش صولت الدوله چنین می نویسد:
« بهروز بیگ، خلوت فراش پدرم بود. هر کس بی موقع می خواست پدرم را ببیند، حالا هر کسی که می خواست باشد، حتی برادران و خواهران ایلخانی و کلانترها بایستی اول بهروز بیگ را می دیدند و از طریق او از ایلخانی تقاضای ملاقات می کردند. او نیز پس از کسب اجازه از پدرم، اجازه ورود به چادر را می داد.[26]
-
گفته شده است که : یکی از کدخدایان دره شوری به نام شیر محمد قرمزی غالبا به ملاقات اسماعیل خان صولت الدوله ایلخانی قشقایی در خسرو شیرین می رفته است، خلیفه یکی از اعضای این طایفه هم یک بار برای دیدن ناصرخان که ایلخان جدید شده بود رفته است. اردوگاه ایلخان با چادرهای فراوانی از ملازمان و مستخدمان وی و اعضای طایفه عمله تشکیل می شد.برای پذیرایی از هر یک از اعضای ایلات قشقایی چادر مخصوص خودشان را داشتند. خلیفه و سایر اعضای ایل دره شوری جدا از سایر میهمانان از دیگر ایلات پذیرایی می شدند.
مردان آشپزدر یک چادر وسیعی غذای میهمانان را در اجاق های متعددی تهیه می کردند. تعداد میهمانان گاهی در یک روز به هزار نفر بالغ می شد. زنان دربار ایلخان(بی بی) نامیده می شدند. این بانوان آزادانه در اردوگاه و در میان میهمانان آمد و شد می کردند و به برخی از آنان خوش آمد می گفتند. خلیفه هنگام دیدار ایلخان تعدادی گوسفند تقدیمی به عنوان هدیه برای ناصر خان برده بود. این بازدید تنها به عنوان وفاداری به خان بود و دلیل خاص دیگری نداشت. وی در عوض این هدیه از ایلخان حواله ای برای ۲۵۰ کیلو برنج و گندم دریافت کرد. برزو یکی از جوانان همراه او این حواله هارا از انبارهای سمیرم تحویل گرفت.این تنها دیدار خلیفه از ایلخان بود.»[27]
[1] Ancient History Encyclopedia- Kashka
[2] - Von Schuler, Einar- Die Kaškäer. -by:Walter de Gruyter-۱۹۶۵- Berlin –German
[3] دولت آشور دولت مهمی بود که در خاورمیانه قدیم تشکیل شد و در آغاز تابع بابل بود. در سال ۱۸۰۰ پ.م فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند و سلسلههای پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م شکل گرفتند. آشور حدود هزار سال دوام کرد. آشوریها چون سرزمینشان مانند بابل حاصلخیز نبود باجگیری و دست اندازی به سرزمینهای دیگر را در پیش گرفتند. نتیجتاً دولت آشور یک دولت حرفهای جنگجو و متجاوز شد.بزرگترین پادشاه این دوره تیگلت پیلسر یکم است که فتوحات زیادی در ایران و بابل انجام داد. اما پس از مدتی بابل دوباره موفق شد آشور را مطیع خود کند. (ویکیدیا دانش نامه آزاد)
[4] یاد آوری می شود که: در بخش جغرافیایی کشور ارمنستان شهری به نام قشقا در استان آرارات ارمنستان وجود دارد. با توجه به نزدیکی ارمنستان و آناتولی- آیا این شهر متعلق به قشقاییان در حوزه آناتولی بوده است؟ آیا قشقاییان باستانی هنوز در این شهر هستند؟
[5] - پیش از میلاد شاه امپراتوری آشور در دوره ۱۱۱۴- ۱۰۷۶
[6] -Grayson ۱۹۷۶ ۱۲-۱۸ Diakonof ۱۹۵۱ no. ۱۰
[7] - کولخیس (به یونانی: Κολχίς) یا کُلخِتی (به گرجی: კოლხეთი)، کشوری باستانی در غرب قفقاز بوده که امروزه در گرجستان کنونی واقع شدهاست. در دائرةالمعارف بزرگ شوروی از کولخیس به عنوان اصطلاحی جمعی برای قبیلههای اولیهای که جمعیت گرجی ساحل شرقی دریای سیاه را در برمی گرفت استفاده شدهاست.
[8] - نام این منطقه در متون اسلامی به صورت قبدوقیه آمدهاست
[9] Toumanoff, Cyril (۱۹۶۷). Studies in Christian Caucasian History, pp. ۵۵–۵۶.Georgetown University Press.
[10] - برای اطلاع بیشتر از تاریخ باستانی قوم قشقایی به کتاب تاریخ گمشده قوم قشقایی از انتشارات تخت جمشید شیراز مراجعه شود.
[11] - در کتب تاریخ ایران - کرٌد به کوچ نشینان اتلاق می شده است.
[12] - صداقت کیش جمشید -مجله انسان شناسی شماره ۱۰ بهار و تابستان ۱۳۸۸
[13] ابراهیم سلطان بن شاهرخ یا ابوالفتح معزالدین یا مغیث الدین (۷۹۶–۸۳۸ق/۱۳۹۴–۱۴۳۵م)، شاهزادهٔ دانشدوست، با ذوق و هنرمند تیموری و دومین پسر شاهرخ فرزند امیر تیمور گورکان بود.
[14] سلطان حسین بایقرا- بزرگ از امرای تیموریان (فرمانروایی: ۷۵–۸۷۳ ه.ق. /۷۰–۱۴۶۹ م؛ و ۹۱۱–۸۷۵ ه.ق. /۱۵۰۶–۱۴۷۰ م) بود.
[15] تاجالدین حسن بن شهاب یزدی -جامع التواریخ حسنی: بخش تیموریان پس از تیمور -نویسنده: -به تصحیح: حسین مدرسی طباطبائی و ایرج افشار نشر- اکستان/کراچی، مؤسسه تحقیقات علوم آسیای میانه و غربی دانشگاه کراچی- ص ۴۱
[16] "History of Monetary Systems”: Alexander Del Mar - New York: Cambridge Encyclopedia Co. (repr. NY: A.M. Kelley, 1978)
[18] دّرداری (فولادی) نوروز – تاریخ گمشده قوم قشقایی – شیراز تخت جمشید
[19] Carroll, James - Jerusalem, Jerusalem: How the Ancient City Ignited Our Modern World- Published by Houghton Mifflin Harcourt- p ۱۵۴
Einar von Schuler: Die Kaškäer. Ein Beitrag zur Ethnographie des alten Kleinasien. de Gruyter, Berlin ۱۹۶۵& - Trevor Bryce- The Kingdom of the Hittites-Oxford University Press New York-p ۲۱۵.
[20] از چالقفا تا چاه کاظما - کیامرث کیانی- - نگاهی به تاریخ، فرهنگ و جغرافیای کوچ ایل بزرگ قشقایی - انتشارات تخت جمشید-1388
[21] محمد بهمن بیگی- بخارای من ایل من –انتشارات نوید شیراز-1389
[22] با استفاده از بخارای من ایل من همان –ص۸۰
[23] بخارای من ایل من همان ص ۸۵-۸۶
[24] نگاهی جامعه شناختی به ایل قشقایی (گذشته حال آینده )- بابک نادرپور
[25] از چالقا تا چاه کاظما- نگاهی به تاریخ، فرهنگ و جغرافیای کوچ ایل بزرگ قشقایی نوشته کیامرث کیانی انتشارات تخت جمشید شیراز- نویسنده ازجمله افرادی بوده که در همین دربار متولد شده و زندگی کرده و شاهد این جلال و جبروت ایلخان بوده است.
[26] خاطرات ملک منصورخان قشقایی همان – ص 31
[27] Beck Lois The Qashqai of Iran
نوشته نوروز دّرداری (فولادی)
در این بخش از نوشته ها، سلسله گفتاری در مورد زندگی سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - ایلخان ایل بزرگ - قشقایی آغاز می کنیم و در قسمت های بعدی زندگی سیاسی مردی از قشقاییان را ورق میزنیم که به مدت ۱۲ سال از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ بر بخش بزرگی از جنوب کشور ایران حکومت می کرد و از مردان پر نفوذ ایران در این دوره بوده است.
ناصر خان قشقایی بعد از جنگ جهانی دوم با حکومت مرکزی به جنگ پرداخت که این حنگ به نام سمیرم معروف شد، پس از آن هنگام ایجاد دولت فرقه دمکرات در آذریابجان و کردستان دست به ایجاد تلاشی زد که به نام نهضت جنوب معروف است. و در نهایت در ۲۸ مرداد تنها مرد سیاسی ایران بود که به حمایت از دکتر مصدق قیام کرد. و سرانجام توسط دولت به خارج از ایران تبعید شد. وی پس از ۲۵ سال تبعید به کشور بازگشت و این بار در مخالفت و در گیری با نظام جمهوری اسلامی شکست خورد و مجددا به دیار غربت رهسپار شد و در همان دیار دار فانی را وداع کرد.
نوشته های کتاب خاطرات سیاسی محمد ناصر خان قشقایی که توسط اینجانب پژوهش و نگارش شده است و حاوی بخش های مستند از تلاش های سیاسی و ارتباطات وی با دولت و مقامات دولتی، سفارت خانه های خارجی و اقدامات او در دوره زندگی است. در این بخش از نوشته به سرآغاز کتاب بسنده می کنم و در نوشته های بعدی کلیه مندرجات کتاب را برای اطلاع علاقمندان منتشر خواهم کرد.
محمد ناصرخان معروف به ناصرخان، پسر صولت الدوله قشقایی است. او در زمان رضاشاه و از ابتدای سلطنت محمد رضاشاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ «ایلخان» ایل ترک زبان قشقایی در جنوب ایران بود. علاوه بر این، در زمان پهلوی اول در انتخابات چند دوره از مجلس شورای ملّی به نمایندگی و وکالت مجلس شورای ملّی انتخاب شد و یک دوره نیز نماینده انتصابی محمد رضا شاه در مجلس سنا بود. وی تا زمان انحلال مجلس سنا در سال ۱۳۳۱ در پی جریانات ملّی شدن نفت ، سمت سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا را بر عهده داشت. رویدادهای مهم دوره زندگی وی در می توان به چهار بخش تقسیم کرد:
۱.فعالیت های سیاسی در کنار پدرش صولت الدوله که از زمان جنگ قشقایی ها و انگلیسی ها در سال ۱۲۹۸ ش آغاز و تا سال ۱۳۱۱ شمسی به مدت چهارده سال بدرازا کشیده است. در این دوره وی برای نخستین بار به فرمان دکتر مصدق والی فارس، ایل خان ایل بزرگ قشقایی شد و پس از حکومت دکتر مصدق در فارس به کمک و کوشش پدرش یک قرارداد نفت، مشابه پیمان نامه شرکت نفت ایران و انگلیس را با بختیاری ها منعقد کرد. اما به دلیل تحکیم قدرت دولت و تسلط رضا شاه بر کشور ایران، عایدی خاصی از این قرارداد نصیب وی و خانواده صولت الدوله ایلخان قشقایی نشد.
۲. دوره رضا شاه : حکومت رضا شاه، دوره ای است که در آن همه قدرتمندان منطقه ای ایران از جمله ایلخان قشقایی، توان و جایگاه طولانی خود را در کشور از دست دادند. صولت الدوله و پسرش ناصرخان هر دو از ریاست و رهبری ایل قشقایی برکنار شده و به صورت غیر مستقیم به حالت تبعید به نمایندگی از مردم قشقایی وارد مجلس شورای ملّی در تهران شدند. در همین دوره رضا شاه دست به خلع سلاح و اسکان عشایر زد و مدیریت ایل را به نظامیان خود سپرد . عدم درایت نظامیان و سخت گیری فراوان توسط آنان سبب شورش ایل شد و اولین رو در رویی بین عشایر قشقایی و ارتش رضا شاهی در همین دوره شکل گرفت. به دلیل این درگیری صولت الدوله که در تهران بود دستگیر شد ولی شکست نظامیان دولتی در جنگ با تفنگداران قشقایی، سبب رهایی وی از زندان رضا شاهی شد.. مجددا دو سال بعد بین ایل مزبور و ارتش در گیری دیگری در گرفت این بار ارتش که دارای سازمان دهی و امکانات بهتری شده بود، توانست نیروی قشقایی را شکست داده و شورش را مهار کند. پس از این پیروزی بود که رضا شاه، قصد پیشین خود را برای برکناری سران قشقایی از قدرت را به اجرا گذاشت و از ناصرخان و پدرش صولت الدوله را که هر دو نماینده مجلس شورای ملّی بودند سلب صلاحیت کرده و آن ها را روانه زندان کرد. صولت الدوله، پدر ناصر خان در زندان درگذشت و ناصرخان به حبس خانگی در تهران و شهریار گرفتار شد. این ایام دوازده سال به طول انجامید و تا حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه از تاج و تخت ایران به درازا کشید.
۳.دوران شهرت و اقتدار در کار سیاسی(۱۳۲۱ -۱۳۳۲): پس از حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه، ناصرخان از حبس خانگی فرار کرد و به فارس و به میان ایل قشقایی برگشت. با وجود این که در دوره رضاشاه عشایر خلع سلاح شده و بسیاری از اسلحه های خود را از دست داده بودند، ناصرخان توانست که سپاهی گرد آورده و آن ها را مسلح کند و در یک درگیری خونین موسوم به جنگ سمیرم با ارتش ایران رو در رو قرار گرفت. ارتش ایران که به دلیل حمله متفقین از هم پاشیده شده و دچار ضعف و بی نظمی شده بود و آمادگی برای این مقابله داخلی را نداشت ، از سپاهیان ناصرخان شکست خورد . ناصر خان موفق شد که پادگان شهر را سمیرم را تسخیر و نیروی های دولتی را وادار به تسلیم نماید.
او توانست در اولین اقدام خود، خواسته هایش را به حکومت در تهران تحمیل و امتیازات بزرگی از دولت کسب کند . از این دوره او یک نوع خود مختاری برای ریاستش بر ایل قشقایی و سایر عشایر در جنوب ایران به دست آورد و جایگاه و موقعیت مهم و ویژه ای در فارس و ایران نصیب خود و برادرانش کند.
سه سال بعد نیز هنگام شورش فرقه دمکرات در آذربایجان ناصرخان به همراه سایر عشایر در منطقه جنوب ایران نیز نهضت مقاومت جنوب را برای یک نوع استقلال یا خود مختاری مشابه شمال ایران در جنوب کشور راه اندازی کرد و شهرهای بوشهر و کازرون را تسخیر کرد و شیراز را به محاصره نیروی های خود در آورد. سرانجام پس از مذاکرات متعددی با قوام السلطنه نخست وزیر و نمایندگان اعزامی او به شیراز ، ناصرخان توانست با قبولاندن برخی از خواسته های جدیدش به دولت، ترک مخاصمه نماید. بعد از این درگیری در تمام در دوره محمد رضا شاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ وی یکی از قدرتمندترین و با نفوذ ترین افراد سیاسی در استان فارس بود.
با تشکیل جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق ناصرخان و برادرانش به عضویت جبهه ملّی ایران درآمدند.. در همه ایام ملی شدن نفت و در دوران وزارت دکتر مصدق، از علاقمندان و طرفداران جدی و پایدار دکتر مصدق شدند دلیل این علاقه و وابستگی به مصدق، به گفته ناصرخان، دشمنی مصدق به محمد رضا شاه بود چون ناصرخان پس از درگذشت پدرش در زندان و زندانی شدن وی در خانه به مدت بیش از ده سال، یکی از دشمنان شاه شده بود و از هر فرصتی برای از بین بردن شاه استفاده می کرد، همیاری و همکاری با مصدق را برای رسیدن به هدف خود که همان از بین بردن شاه بود انتخاب کرد. دلیل دیگر نیز آشنایی پدرش با دکتر مصدق سبب شده بود که ارتباط وی با دکتر مصدق تسهیل شده و مصدق امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار برادران قشقایی گذاشته بود و آنان در این دوره فرمانروای پر اختیاری در میان ایل قشقایی و فارس شده بودند.
ناصرخان و برادرانش روابط دوستانه ای نیز با ماموران سیاسی آمریکا داشتند . وی در سفرهای خود به آمریکا تلاش زیادی بکار برد که سیاست های مصدق را برای دولتمردان آمریکایی تشریح کرده و همکاری آنان را برای کمک به دکتر مصدق جلب نماید.
بر اساس گزارش ماموران و جاسوسان آمریکایی در ایران، حزب کمونیست توده در دوره دکتر مصدق یکی از خطرناکترین نیروی موجود در ایران معرفی شده بود. همزمان با ملی شدن نفت در ایران، دولتمردان آمریکایی بر این تصور بودند که دولت ملی دکتر مصدق توسط حزب توده ایران سرنگون شده و حکومت در ایران کمونیستی خواهد شد.
در اسناد دولتی آمریکا مدارکی منتشر شده است که دولت آمریکا در یک طرح داخلی پیش بینی کرده بود که در صورتی که دولت دکتر مصدق توسط حزب توده سقوط نماید و یک دولت کمونیست در ایران تشکیل شود، دولت آمریکا برای مبارزه با دولت کمونیستها در ایران، یک نیروی پارتیزانی با همکاری عشایر قشقایی تشکیل داده و جنگ و گریز ه راه می انداخت. مدرکی مشخصی در رابطه با اطلاع و یا اعلام همکاری و موافقت ایلخان قشقایی و برادرانش با آمریکایی ها در این اسناد دیده نمی شود.
بعد از همکاری دولت آمریکا و انگلستان برای سرنگونی دکتر مصدق ، کودتاگران آمریکایی قبل از اجرای کودتای ۲۸ مرداد با برادران قشقایی در تماس بوده و از آنان تقاضای همکاری کرده و اعلام کرده بودند که اگر همکاری نمی کنند لااقل بی طرف باقی بمانند. آنان برای تصمیم گیری دو ماه وقت خواسته بودند ولی آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا به آن ها اعلام کرده بودند. برادران قشقایی با وجود اطلاع از برنامه کودتا تلاشی برای جلوگیری از آن کودتا بعمل نیاورده و به دکتر مصدق نیز به طور صریح اطلاع ندادند. همه برادران در روز کودتا تهران را به سوی ایل در فارس حرکت کرده بودند. تا کنون سند و نوشته ای برای این اقدام برادران قشقایی در روز کودتا به دست نیامده است.
با وقوع و پیروزی کودتای ۲۸ مرداده ۱۳۳۲ وی و برادرانش بر خلاف بسیاری از همراهان دکتر مصدق همچنان به حمایت از دکتر مصدق ادامه دادند و در صدد بر آمدند که از طریق نیروهای قشقایی با دولت جدید کودتا تیمسار زاهدی مبارزه کنند. اما ،به سبب تلاش های دولت کودتا و کمک دولت آمریکا و اقدامات اصل چهار در شیراز- اتحادیه ایل قشقایی در برابر دولت کودتا از هم پاشید و برادران قشقایی در این اقدام ناموفق شده و شکست را پذیرا و در برابر دولت تسلیم شدند . این شکست و تسلیم سبب شد که خاندان وی هر چه در طول زمان های دراز به دست آورده بودند از دست دادند . از جمله ریاست ایل، سرزمین ها و دهات زیادی که تحت مالکیت آنان بود، پست و مقام های رسمی و غیر رسمی ........ و سر انجام سه تن از چهار برادران تنها جان خود را نجات دادند و به خارج از ایران پناه ببرند.
برادر ناصرخان، ملک منصورخان در کتاب خاطرات خود می نویسد: پس از مدتی نهضت ملّی شدن نفت پیش آمد . ما چهار برادر می بایست تصمیم می گرفتیم که چه بکنیم. ناصرخان سناتور و محمد حسین خان و خسروخان نماینده مجلس بودند .آن ها حتما باید تکلیف خود را (با دولت دکتر مصدق) مشخص می کردند. محمد حسین خان و خسروخان که در مجلس بودند طرفداری خود را از نهضت ملّی شدن نفت اعلام کردند.من هم که در ایل بودم از طرف ایل قشقایی از دکتر مصدق و تصمیم برادرانم پشتیبانی کردم .ناصرخان هم همین طور از مصدق حمایت کرد .این آخرین تیشهای بود که ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.
در همه این دوره های تاریخی وی و برادرانش در عین دشمنی با انگلیسی ها، با کنسول انگلستان در شیراز و ماموران انگلیسی در فارس در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بودند. و سعی داشتند که از رو در رویی با انگلیسی ها پرهیز کنند و در مواردی ناصرخان آمادگی خود را برای هماهنگ کردن اقداماتش با سیاست های انگلستان در فارس با ماموران انگلیسی سخن گفته است.
۴. پایان کار : ناصر خان و برادرانش برای سالهای دراز دور از ایران در تبعید بودند. یکی از اهداف و آرزوهای محمدناصرخان برکناری شاه و انتقام از او بود. این آرزوی ایلخان قشقایی، توسط انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ برآورده شد. وی و برادرش خسرو خان در بهمن ماه ۱۳۵۷ بعد از ۲۵ سال دوری از کشور به ایران برگشتند. ناصر خان همراه برادرانش درغیاب حکومت شاهنشاهی در آغاز کار با دولت موقت و حکومت تازه ایران همکاری کامل داشتند و این همکاری زیاد دوام نیاورد زیرا که با وجود حمایت های اولیه ناصرخان و برادرانش از نظام جمهوری اسلامی ایران پس انتخابات مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۵۹ روابط آنان تیره شد. هنگامی که خسرو قشقایی از یکی از شهرهای قشقایی نشین فارس انتخاب و به مجلس وارد شد و اعتبار نامه وی توسط نمایندگان جدید مجلس رد شد و به دلیل اتهامات وارد به وی - نیروی نظامی دولت در صدد دستگیری خسروخان برآمد ، او فرار کرده و به میان ایل قشقایی رفت. به همین سبب روابط برادران قشقایی با حکومت وقت تیره شد و سر انجام به درگیری نظامی بین آنان منجر شد که در پی آن ناصرخان از ایران فرار کرد و برادرش خسرو قشقایی دستگیر و اعدام شد. بنا بر این آخرین ضربه وارده به خاندان قشقایی بسیار سنگین و جبران ناپذیر شد.
ناصرخان پس از فرار از ایران در آمریکا مقیم شد و در سال ۱۳۶۱ در دیار غربت فوت کرد. در حالی که دو برادر دیگرش محمد حسین خان و ملک منصور خان که در فعالیت ها اخیر سهیم نبودند در ایران باقی ماندند.
به این ترتیب دوران فعالیت سیاسی ناصرخان که بیش از نیم قرن ادامه داشت در سال ۱۳۶۱ به پایان خود رسید و دودمان وی که به مدت بیش از سه قرن بر ایل قشقایی تسلط و فرمانروایی داشتند به تاریخ پیوستند.
نوشته های این کتاب تشریح جزییات این دوران چهارگانه است که در چهار فصل بر اساس مدارک و مستندات قابل دسترس تا این زمان نگارش و تدوین شده است. نوشته ها همگی بر طبق مدارکی است که اغلب در مکاتبات دولت های ایران، انگلستان و آمریکا بکار گرفته شده اند و یا در کتاب ها و مقالات منتشره در این دوره ها می باشد که همه ی آن ها در زیرنویس هر مطلب قید شده است . امید است که محتویات کتاب اطلاعاتی برای آشنایی گوشه ای از تاریخ ایران و ایل قشقایی در دسترس علاقمندان قرار دهد.
بهمن ماه ۱۳۹۸
اتاوا – کانادا
نوروز دَرداری (فولادی)
سر آغاز
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
حافظ
ایل قشقایی یکی از ایلات بزرگ سرزمین ایران زمین است. قشقایی ها مردم ترک زبانی هستند که بیشتر از ۸۰۰ سال است که نامشان در تاریخ ایران زمین ثبت شده است. تاریخ ورود و حضورشان به ایران زمین دقیقا مشخص نیست. گمانه زنی ها فراوان است. از انجا که سرزمین سکونت آن ها در آسیای صغیر (ترکیه فعلی) بوده و دوران تاریخ باستانی آن ها هم نشینی با حکومت هیتی ها در آن دیار است که برای اولین بار کورش کبیر به آن سرزمین لشکر کشی کرد و امپراتور لیدیه که جانشین هیتی ها شده بود را شکست داد و اسیر کرد، حدس زده می شود که پاره ای از ترکان قشقایی همراه سربازان ایران به این سرزمین مهاجرت کرده باشند. این حدس و گمان ها تا دوره سلجوقیان ادامه دارد ولی سندی تا کنون در این باره به دست نیامده است.
اما از حکومت صفویان به بعد اسناد گواه بر این است که این قوم دارای تشکیلات ایلی بوده و در راس آن فرمانروایی به نام ایل بیگی (بزرگ ایل) و ایلخانی قرار داشته است. کتاب تاریخ ۴۰۰ ساله ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی در باره این فرمانروایان ایلی است که بر اساس اسناد و مدارک موجود تهیه و تدوین است. مطالب این کتاب به تدریج در این بخش منتشر خواهد شد. اولین بخش ان سرآغز کتاب است که در پی می خوانید:
سر آغاز
تاریخ، روایت کننده گذشته مشترک و تجربه های واحد ملت ها و اقوام است و آگاهی بر گذشته مشترک، زمینه ساز وحدت ملی و فرهنگی است و از این رو ست که گذشته مشترک و آگاهی بر تاریخ مشترک را یکی از مؤلفه های اصلی هویت و وحدت ملت ها و اقوام می دانند. حذف تاریخ از آگاهی جمعی و فرهنگ ملی بدان می ماند که حافظه فردی انسانی را از میان برداریم که در هر دو مورد کار به انحلال هویت و شخصیت می انجامد. تحریف تاریخ یک ملت یا جامعه نیز آسیب پذیری آن ملت و جامعه را به دنبال دارد و چه بسا که بی اعتنایی به تاریخ یا تحریف آن نتایج دردباری را بر ملت ها تحمیل کرده است
همان گونه که فرد بی حافظه گم و گور می شود و نمی داند کجا بوده و کجا می رود، ملت و قوم نیز بدون آگاهی از گذشته، نمی تواند از عهده حال و یا آینده خود بر آید. نوشته های این کتاب برگهایی از تاریخ پر فراز و نشیب ایل بزرگ قشقایی و ایران زمین است.
قوم قشقایی، مردمی از اقوام ترکزبان ایران زمین هستند، که بیش از چندین هزار سال سابقه تاریخی در جهان داشته و قرنهاست که بخشی از آنان در جنوب کشور، در استانهای اصفهان، فارس، بوشهر و کوهگیلویه و بویراحمد و خوزستان در دامنههای کوههای دنا و زردکوه تا کنارههای خلیج فارس به زندگی عشایری اشتغال دارند. گروه کثیری از آنان نیز در درازای تاریخ در استانهای مختلف کشور شهر و آبادی نشین شدهاند.
تاریخ عشایر ایران با گذشته پر فراز و نشیب این سرزمین آغاز شده و سر گذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پر بار این ملِک عجین گشته است. زندگی انان از سوئی آمیخته با رنج ها و ظلم ها و ستم هائی است که توسط حاکمان و مباشران، ایلخانان، کلانتران،و خانان و.... بر آنها رفته و از سوئی توام با مجاهدت ها و سلحشوری ها و ستم ستیزی هائی است که به منظور دفاع از آب و خاک و دیانت و شرف و ناموس خویش در مقابل بیگانگان و دست نشاندگان داخلیشان از خود نشان داده اند.
در طول تاریخ،دولت و قبایل در ایران همواره وابسته و متکی به یکدیگر بودند و در واقع نظام سیاسی واحدی را تـشکیل مـیدادند و نه دو نظام مجزّا یـا مـتخاصم را. با نگاهی به تاریخ ایران این نکته روشن می شود که بدون مطالعه تاریخ اقوام، ایلات و عشایر کشور نمیتوان تاریخ گذشته ایران را به درستی شناخت. تاریخ عشایر ایران، تاریخ کشورمان ایران است.
تاریخ آینه گذشته انسان و روایت منسجم آن و یادآور حوادث ، خوشبختیها ، عظمت ، انحطاط و بدبختی و انهدام یـک قوم و مـلت اسـت و نقش بنیادینی در دگرگونی تفکر بشر داشته و دارد. تاریخ درباره آثار و اسناد باقیمانده از گذشته بحث مى کند و در پرتو آنها می توان وضعیت فعلى را تفسیر نمود.
معناى مهم دیگر واژه تاریخ،عبارتست از تدوین و نگارش اخبار و داستانهاى مربوط به وقوع حوادث روزگاراعم ازاینکه همه ی آن حوادث یا برخى از آن ها باشد . وقتى از تاریخ سخن می گوییم، هدف کردار نقش آفرینان وتاریخ سازان است و وقتى ازتاریخ سازان- سخن مى گوئیم طبعا مقصود پدید آورندگان و نویسندگان کتابهاى تاریخى نیستند بلکه مردان و زنان بزرگى منظور مى باشند که با کارهاى خود مجراى شئون زندگی بشر را دچار دگر گونی کرده و روى پدیده هاى تاریخی اثر گذار بوده اند. به علاوه تاریخ تعاریف دیگری نیز دارد از جمله جیمز جوینس تاریخ راچنین تعریف کرده است:«تاریخ کابوسی است که سعی دارم از آن بیدار شوم.»[1] پاره تو فیلسوف ، اقتصاددان و جامعه شـناس بزرگ معتقد است:
«History is a graveyard of aristocracies »
تاریخ قبرستان اشراف و نخبگان است» [2]
تسخیر ایران بوسیله تازیان از سال 16 تا سال21 هجری قمری اثرات و شکاف بزرگی در تاریخ ایران پدید آورد و از این تاریخ به بعد تا یک دوره طولانی- واژه ایران تنها به عنوان یک مفهوم «جغرافیایی» بکار برده می شد و نه بعنوان کلمه ای که دلالت بر مفهوم سیاسی داشته باشد ، بر همین اصل ایران در یک دوره دراز از قرن اول تا نیمه اول قرن دهم هجری قمری، تنها عبارت بود از ایالتها و ولایتهای متعدد، مستقل و نیمه مستقل کوچک که هریک از این سرزمینها بوسیله سران ایلات و عشایر رهبری و اداره می شدند. مانند: طاهریان – صفاریان -علویان تبرستان- سامانیان – زیاریان – بوییان – غزنویان –سلجوقیان – خوارزمشاهیان- ایلخانان و ....
در جامعه ایلاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای؛ مردم اطاعت پذیری محض از رؤسایشان داشتند و از سویی داشتن مهارت در امور سپاهی گری و نیروی مسلح ازضروریات جدا ناپذیر زندگی ایلی در گذشته بودهاست. وجود این دو مؤلفه (مطیع و مسلح بودن) دو اهرم موثر در قدرت برای سران ایلات و عشایر را فراهم می نمود. دولت ها نیز همواره از این ویژگیها و امکانات ایلی برای مقابله با رقیبان داخلی و خارجی خویش استفاده می کردند. به دلیل همین امتیازات گروه های عشایری در گذشته نه چندان دور در سیاست داخلی کشور دارای نفوذ فراوان بوده و نقش مهمی را در به وجود آوردن سلسلههای حکومتی بازی میکردهاند.
حاکمان عشایری زیر لوای مجاهدت عشیره و قبیله های خود به قدرت و زمام داری می رسیدند و پیوسته جهت تسخیر قلمرو یکدیگر در ستیز و منازعه بودند. از قرن دهم هجری قمری (آغاز حکومت صفوی) تا قرن 13 (انقلاب مشروطیت) ایلات وعشایر در صحنه ی سیاسی ایران نقش بارز و چشم گیری داشتند. دستاورد این قدرت استوار سیاسی را می توان در ایلات و عشایر صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه و در دوران مشروطه در ایل بختیاری به وضوح مشاهده نمود.
زندگی چادر نشینی و کوچ هرگز محیط مساعدی برای انباشت تدریجی عناصر مدنیت و رشد آن نبوده است. لذا عشایر در جهت مدنی غالبا در سطح نازل تری از اهالی ساکن در شهر ،قرار داشتند و همواره یکی از عوامل رکود مدنی و تخریب و بی ثباتی دائمی در تاریخ ایران بوده اند. یورش های مداوم و مناقشات خوانین آن ها همواره نظام ظریف آبیاری را که رگ و جان تولید کشاورزی ایران بود در هم می شکست و آبادی هایی را که کار پر مشقت و رعیت پدید آورده بود، در کساد و خرابی فرو می برد. راه های تجارتی دچار اخلال و بی نظمی میکرد.آرامش شهرها و روستا در هم می ریخت.
نظام عشایری و ایلاتی اعم از قبایل کوچنده و نیمه کوچنده و یا اسکان یافته، در زمینه نظامی بسیار نیرومند بوده است و اگر به نقش حیاتی رهبران ایلات در ساخت ارتش در مجموعه اشرافیت زمیندار توجه داشته باشیم، نفوذ آن ها در سرنوشت کشور بیش تر آشکار می شود.همین عشایر خود عامل مهم تجزیه قدرت سیاسی مرکز ی نیز به شمار می رفتند. روسای عشایر چون افشار و زند و قاجار و بختیاری و غیره طی بیش از 60 سال بزرگترین ناثباتی، خونریزی ،ویرانی و تیره روزی را برای شهرنشینان و روستاییان پدید آوردند»[3]
سران ایل قشقایی نیز در چهار سده گذشته نقش و تاثیرات مختلفی در سطح ملّی و منطقه ای ایران داشته اند. شناخت تاریخ و سرگذشت مردان تاریخ ساز این قوم مستلزم کنکاش در رویداد های گذشتههای دور و روزگاران معاصر است. قشقایی ها به دلیل شیوه زندگی خود که مستلزم یک جا نشینی نبوده است و به علاوه فقدان افراد باسواد در ایل، از خود آثار و نوشته مدونی به یادگاری نگذاشته اند.بیشتر رویدادهای تاریخی این ایل مواردی است که در تعامل با سایر اقوام و یا دولت ها رخ داده است. مورخان زمان در شرح وقایع دوران خویش از رویداد هایی که سران ایل قشقایی در آن ها نقش داشته اند ، نیز یادی کرده و نامی برده اند. قدیمی ترین این نوشته ها ، اسنادی است که در کاوشهای باستانی در منطقه آناتولی(ترکیه) به دست آمده است. این لوح های باستانی به فرمان امپراتواران و شاهان دولت هیتّی در نگاشته شده اند و از وقایع زمان دولت هیتّی با قوم قشقایی حکایت ها دارد که مواردی از متن این دست یافته ها در این کتاب باز نویسی شده اند.
در دوران معاصر نیز مورخان ضمن شرح وقایع زمان شاهان ایران و رویدادهای جنوب ایران از اتفاقاتی که سران ایل قشقایی نقشی در آن ها داشته اند گزارش هایی ثبت کرده اند. بنا براین جریان حوادثی که سران ایل در آن ها دخیل بوده اند در لابلای سطور کتاب ها و نوشته های مختلف در میان رویدادهای متعدد جای داشته و اغلب پراکنده و پاره ای ناشناخته باقی مانده اند. فقدان تاریخ سبب گمراهی شده و افسانه سازی و اسطوره مداری را به جای حقیقت رونق می دهد.
چنانچه هگل(فیلسوف بزرگ آلمانی ) می گوید: « تاریخ همچون رودخانه است. هر جنبش کوچکی در نقطه معینی از آب در واقع حاصل امواج و پیچ و تابهایی است که در بالای رودخانه رخ داده است. اما این جنبش های کوچک درست از جایی برمی ایند که در آن سنگ ها و خمیدگی های رودخانه واقع شده است.» از این رو هگل تاریخ را «روندی رو به پیش» می انگارد که در آن «روح جهان» رو به تکامل و اکنشاف دائمی است و با حرکت آن به پیش، بر آگاهی و معرفت انسان افزوده می گردد. هگل با مطالعه روند تاریخ به این دریافت رسید که عقلانیت و آزادی محصول سیر تاریخ رو به جلوست. چرا که روند تاریخ هدفمند است»[4]. تاریخ مکان تکوین آگاهی ملّی است. بنابراین مهم این است که آیا یک قوم خود آگاهی ملّی خویش را ایجاد کرده است یا اینکه آگاهی ملّی این قوم ذیل آگاهی قوم دیگری است که آنها تاریخ آن را نوشته اند.
به طور مثال ایرانی ها خود تاریخ خود را نوشته اند. (خدای نامه ها و شاهنامه ها ) حال آنکه تاریخ هند را دیگران نوشته اند. تفاوت این دو از منظر تاریخ آگاهی ملّی (از نظر هگل ) بسیار بنیادین است. قومی که تاریخش را خود بنویسد در واقع تاریخ خود را به آگاهی آورده است یعنی ان قوم به خود اگاهی دست پیدا کرده است. در این صورت یک قوم می تواند به خود بیندیشد. که به خویش اندیشیدن در واقع نیروی محرکه ی زایش فرهنگی یک قوم و در واقع به نوعی مرتبط با دیالکتیک خرد در تاریخ ان قوم و ملت است. دیالکتیک خرد بنیاد پیشرفت روح یک قوم در تاریخ است. اما ملتی که تاریخ خود را از زبان دیگران بخواند در واقع خود را از منظر منافع و مصالح دیگران می بیند و می شناسد. در تاریخ این خیلی مهم است که ما همواره با بخشی از نیرو های متضاد در تاریخ همراه می شویم با آنها احساس همدردی می کنیم و از پیروزی انها خوشحال و از شکست انها اندوهگین می شویم. خود این همراهی ما با تاریخ موجد اگاهی قومی و ملّی است. به عنوان مثال وقتی ما تاریخ ایران را که ایرانیان نوشته باشند بخوانیم با شکست هخامنشیان از اسکندر اندوهگین می شویم و اسکندر را یک متجاوز می دانیم در حالیکه هنگامی که تاریخ ایران را از منظر غربی ها می خوانیم او اسکندر کبیر است که بر دشمن پیروز شده است و دلایل پیروزی او و اهمیت آن را برای تاریخ غرب برجسته می کنند.
به دلیل فقدان نوشته های تاریخی ایل به قلم قشقاییان، بررسی این نوشته ها به قلم مورخین زمان هر چندکه از دیدگاه منافع طبقاتی نویسندگان نگارش یافته شده اند ولی در هر حال آشنایی با تاریخ سازان ایل قشقایی یعنی رهبران آن در این نگارش ها می تواند بازتاب بخشی از تاریخ این قوم در درازای زمان باشد.
عشایر ایران، به مثابه جامعه سوم که دارای وجوه زیستی متمایزی با دو جامعه شهری و روستایی کشور است، نه تنها در وجه درونی دارای ساختار ویژه مدیریتی و رهبری بوده اند بلکه از گذشته های دور دولت های مرکزی و حتی حکام محلی آنها نیز برای اعمال حاکمیت خود بر این جامعه، ساز و کار اداری و تشکیلاتی ویژه ای را برای آنان تدارک میدیدهاند. دولت های مرکزی همچنان که ایالات را به اقوام شاه و درباریان به تیول می دادند، ایلات را نیز به سرکرده یکی از طوایف برجسته و وابسته به دربار و اشراف واگذار می کردند. ایل قشقایی نیز در یک دوره چهارصد ساله تیول ایلخانان و ایل بیگی های برخاسته از خاندان شاهی لو بوده است.
ساختار قوم قشقایی از دوران باستانی تا عصر گذشته به صورت یک اتحادیه ایلی(کنفدراسیون) متشکل از ایلات و طوایف متعدد بوده که تشکیلات آن شامل سلسله مراتب زیر بوده است:
- کدخدا یا ریش سفید بنکوها- خان سرپرست تیره و طایفه ها- کلانتر مدیریت یک ایل و در راس هرم تشکیلاتی کنفدراسیون قشقایی که از چندین ایل و طوایف مستقل تشکیل می شد یک نفر فرماندهی و مدیریت ایل را بر عهده داشته است. در دوران باستان قوم قشقایی به صورت کنفدراسیونی از دوازده ایل تشکیل می شد، گاهی رهبر قدرت مند و بلند مرتبه ایل را (شاه) می نامیده اند. و از دوران صفویه تا زمان قاجاریه از این مقام به عنوان ایل بیگی و از دوران قاجاریه به بعد از آن به لقب ایلخانی یاد شده است. اولین حکم رسمی ایلخانی به نام سران قشقایی در زمان فتحعلی شاه قاجار صادر شده است.
سران قبایل بزرگ، اغلب از لحاظ ظاهری ، اجتماعی و اقتصادی، از اعضای عادی قبیله خود متفاوت بودند. تبار این سران اغلب به گروه هایی می رسید که ارتباط خویشاوندی واقعی یا افسانه ای با اعضای قبیله نداشتند. در واقع، قدرت رهبری آنان بیشتر از همین هویت منحصر به فرد و شجره نامه متمایز ناشی می شد. این تبار و نسب متمایز و مشخص به مقام اجتماعی و مزایای مالی و اقتدار سیاسی سران قبیله مشروعیت بیشتری می بخشید.[5]
ایل بیگی ها و ایلخان های قشقایی از دوران صقویه تا روزگار پهلوی به استثنای موارد معدودی، همه از میان مردان یک خاندان ترک زبان معروف به (شاهی لو)[6] برگزیده و منصوب شده اند. شاهی لو ها از میان مردم و وابسته به قوم قشقایی نبودند. آنان گروه کوچکی از سپاهیان تازه تاسیس در دوره شاه اسماعیل صفوی بودند که از مردان رزمنده ایلات و طوایف مختلف تشکیل شده و به صورت گارد محافظ در بار شاه و مامور اجرای دستورات خاص وی (همانند عمله های ایل بیگی در قشقایی ) عمل می کردند. در عصر شاهان بعدی صفویه ،با توسعه اقتدار این سلسله در ایران،فرماندهان این سپاه همانند قزلباشان – جایگاه برتر و مقتدری درنظام کشوری به دست آوردند و مصدر امور ایالت ها و ایلات شدند. یکی از معروف ترین سرداران این سپاه الله وردیخان گرجی بود.
براساس گفته های بازماندگان خاندان شاهیلو(پسران صولت الدوله)،در دوران سلطنت شاه عباس(۹۹۶ – ۱۰۳۸ قمری =(967- 1008 ش) یکی از فرماندهان این سپاه به نام امیر قاضی (قاضی) ، به عنوان رهبری ایل قشقایی انتخاب و به سر پرستی آن گمارده شد. از آن زمان تا اضمحلال نظام ایل خانی گری قشقایی در سال 1332ش همه رهبران قشقایی از میان مردان این خاندان و با حمایت و حکم دولت ها برگزیده شدند.درصورت فوت یا کناره گیری ایل بیگی یا ایلخان فرزند بزرگش (پسر) جانشین وی می شد که این کار معمولا در ایل قشقایی با صوابدید مجموعه اعضای خاندان ایلخان آن هم بر اثر لیاقت و کاردانی صورت می گرفت اگر فرزند شایستگی لازم را نداشت از بین اقوام نزدیک خان (برادر ، عمو ، عموزاده) فرد دیگری را انتخاب می کردند.
در گزینش ایلخان علاوه بر مصلحت های سیاسی ، پذیرش و مقبولیت وی از طرف کلانتران و خان های ایل نیز باید مورد توجه قرار می گرفت. اگر افرادی از میان دودمان ایلخان یا کلانتران ایلات و طوایف با انتخاب وی مخالفت می کردند، مشکلات متعددی رخ می داد و در پاره ای مواقع به نبرد میان اعضای خانواده با کلانتران یا ایلخان جدید مبدل می شد. در دوره قاجاریه که مستندات و جزییات بیشتری از تاریخ این قوم در دست است انتخاب برخی از ایلخانان قشقایی و مخالفت عضوی از اعضاء خانواده یا خان های ایلات تابعه، سبب واکنش ها، کشمکش ها و اختلافات و غارت و چپاول ها ی درون خانوادگی و ایلی شده است.
از دوره صفویه تا سلطنت فتحعلی شاه، اداره امور ایل و مسئولت آن را یک نفر به نام ایل بیگی به تنهایی بر عهده داشت و تکالیف و اختیارات وی ،شامل دو بخش وظایف درون ایلی و برون ایلی بود. وظایف ایل بیگی در درون ایل و در رابطه با مردم عشایرشامل:
- نظم و ترتیب کوچ- اسکان و تخصیص مرتع بین ایلات و طوایف – نظارت بر کار کلانتران و خان های طایفه ها ، رفع اختلافات دورن ایلی و جمع آوری مالیات در ایل از طریق کلانتران و خوانین
در خارج از ایل قشقایی وی تکالیفی مانند:
- ارتباط با مقامات ایالتی دولت به نمایندگی از طرف ایل- تدارک سپاه برای دولت در زمان جنگ- عقد قرارداد مالیاتی ایل با والی فارس و پرداخت آن به دولت بود.
- مذاکره و عقد پیمان با سایر عشایر و قبایل همجوار بر عهده ایل بیگی بود.
زمانی که آقامحمد خان قاجار به سلطنت رسید، حکومت بسیاری از ایالت ها را به شاهزاده های قاجاری واگذار کرد و در ایام فتحعلی شاه، و بعد از وی نیز این روش دنبال شد. در همین دوره- وی سیاست پیشین دولت ها را در مورد تمرکز قدرت در دست یک نفر به نام ایل بیگی در عشایر قشقایی را تغییر داد. در این دوره رهبری ایل به دو نفر واگذار و وظایف ایلی بین آنان تقسیم می شد:
Ø ایلخان مسئول امور انتظامات و اداره امور داخلی ایل و ارتباط و با همسایگان و دولت
Ø ایل بیگ وظایف مربوط به جمع آوری مالیات در درون ایل و تسویه آن با دولت را بر عهده داشت.
هرچند در مواردی این مسئولیت ها به اعضای نزدیک یک خانواده (پدر و پسر یا برادران) از میان دودمان شاهی لو واگذار می شد و نهایتا در معدود دوره این نیز به یک نفر محول می شد، ولی مطالعه رویدادها نشان می دهد که هدف حکومت ها در این تقسیم وظایف، ایجاد رقابت و تفرقه میان قدرت مندان و مدعیان رهبری بود تا نظارت بیشتر و مزایده های مالیاتی را افزایش داده و از آن به عنوان راهبردی هایی برای تضعیف قدرت ایل قشقاییی و رهبران به کار گرفته می شده است. در دوران حکومت، فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه، ایلخانان قشقایی گرفتار انواع درگیری ها درون فامیلی و مشکلات عظیمه مالیاتی و امنیتی با حاکمان ایالتی بوده اند.
وفاداری اهل قبیله نسبت به سران ایل بیشتر ناشی از اعتقادات مشترک فرهنگی بوده است و به ندرت اجـبار و فشار در این راه به کار برده می شد.سران قبیله اگر در اعمال زور حد معینی را رعایت نمیکردند اهل قبیله به آنها وفادار نمیماندند، و از تشکیلات ایلی خارج شده و کوچ میکردند و به قبیلهء دیگری میپیوستند.در واقع تـاریخ و افـسانهء بسیاری از قبیلهها با فرار مـرد یـا مردانی که پیوند خود را با سران قبیلهء خود بریدهاند آغاز میشود. با وجود این پیوند فرهنگی، خانها در مناطقی مانند بختیاری و کوه گیلویه و عشایرفارس از جمله در میان ایل قشقایی ها همواره در تشکیلات خود سوارانی داشتند که تحت سلاح و همیشه آماده خدمت به فرمان رهبران ایل بوده اند و آنها را«عمله و نوکرباب» می گفته اند.این نیروی مسلح که در حقیقت نیروی انتظامی خان بزرگ را تشکیل می داده برای ارعاب و سرکوب هر نوع مخالفتی در درون جماعت های عشایری به کار می رفته است. این بدان معنا است که مردم عادی عشایر در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نمی توانسته اند که جز به ساز خان برقصند. خان ها به مانند حکومت ها به خیر و شر و نیازهای مردم ایل کاری نداشتند،هیچ علاقه ای به تحولات درونی ایلات و افراد تحت سرپرست خود و به ویژه تحولات اقتصادی آن نشان نمی دادند.برای آنها تنها چیزی که مهم بود ، این بودکه مردم ایل و طایفه مالیات خود را کارسازی کرده و به موقع پرداخت کنند و به هنگام جنگ و ضرورت اسب و نفر و در ایام جشن ها و عروسی ها و مناسبت ها، پیشکش و هدیه برای ایلخان یا ایل بیگی فراهم کرده و در نبردها خان خواسته، آماده جان نثاری باشند.
دولت نیز انتظار داشت که ایل خان یا ایل بیگی مالیات تعهد شده ایل را به موقع تحویل داده و هنگام نیاز رزمنده به اردوی شاهی بفرستد و همیشه نسبت به حکومت مرکزی مطیع و وفادار باقی بماند و نظم و انضباط در میان ایل محفوظ دارد.
هیچ یک از این دو قشر ، یعنی شاهان و ایل رهبران به وضع اقتصادی مردم و بهبود شرایط زندگی و ارتقای سطح فکر و فرهنگ آنان علاقه و اعتنایی نداشتند. خان ها از نظر عمل و ایفای نقش،بیشتر الگویی از نوع حکومت زمان خود بوده اند تا از نوع مردمی و در خدمت مردم. داوری آن ها در ایل همانند رفتار و اقدام حکام دولت های زمان بود و مجازات و اعدام افراد در دست ایلخان و ایل بیگیان بود.
از دوران شاه عباس صفوی تا پایان دوره زندیه پایتخت ایران در جنوب کشور (اصفهان و شیراز) بود. به همین دلیل رهبران ایل قشقایی در اداره امور سیاسی و ارتباط با مقامات کشوری اعمم از شاه و والیان نقش برجسته و مهمی داشتند و با حمایت از یکی از مدعیان شاهی و یا مخالفت با دیگری وارد کشمکش های فرا قومی و مملکتی می شدند و به ترتیبی خود را در تاج گیری و تاج بخشی سهیم می کردند تا به این وسیله همراه پیروز مردان از امکانات اقتداری، سیاسی و اقتصادی آن بهره مند شوند. و هنگام شکست سرخود بر باد داده و مردم ایل مورد غضب و حمله مخالفان قرار می گرفته و غارت می شدند.
این تعامل و یا تضاد نتایج مفید و یا زیان باری را برای ایل بیگی ها- ایلخانان قشقایی نیز به همراه داشت. از جمله:
o در دوران نادرشاه، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) به دلیل حمایت از شورش تقی خان شیرازی علیه نادرشاه، مورد شکنجه قرار گرفته و بینایی خود را ازدست داد و گروه عظیمی از مردم عشایر قشقایی مورد غضب شاه قرار گرفته و به سرزمین های نامناسب در شمال شرقی و جنوب کوچانده شدند.
o در دوران کریم خان، ایل بیگی قشقایی(اسماعیل خان) همراه برادرش (حسن خان) با وجود نوشته هایی که از جایگاه بلند مرتبه آن ها سخن می گویند همراه پسرش جانی خان به صورت گروگان در دربار شاه تحت نظر قرار داشتند. و در دوره علی مراد خان زند به دستور وی به قتل رسید.
o آقا محمد خان قاجار، به دلیل این که در دوران اسارتش در دربار کریم خان زند تحت نظر ایل بیگی قشقایی (اسماعیل خان) قرار داشت و از این دوران خاطره خوشی نداشت، نسبت به سران و مردم قشقایی کینه و دشمنی داشت، به همین دلیل در ایام شاهی به فکر انتقام از پسر اسماعیل خان (جانی خان) برآمد و برای حمله به ایل بیگی لشکر کشید. اما رهبر ایل قشقایی برای در امان ماندن از دشمنی وی، همراه خانواده و نزدیکانش به کوه ها پناه برد و بیش از دو دهه کوه به کوه در فرار و اختفا زندگی نمود.
o در دوران فتحعلی شاه، ایل بیگی قشقایی با واسطه شدن یکی از رجال که با وی دوستی داشت ،مورد بخشش و عنایت شاه قرار گرفته و تشکیلات قشقایی مجددا سر و سامان گرفته و توسعه یافت. و اولین حکم ایلخانی در جنوب ایران بنام جانی خان قشقایی صادر شد. در دوران ایلخانی بعدی قشقایی محمد علی خان به دلیل درگیری با حاکم فارس به کرمان کوچ کرد و پس از درگیری هایی که به مرگ یکی از بزرگان شاهی لو منجر شد به فارس بازگشت. در دوره همین شاه ایلخانی مزبور دستگیر و زندانی و مرتضی قلی خان ایل بیگی قشقایی به دلیل نافرمانی و بی نظمی به دستور شاه به قتل رسید.
o دوران محمد شاه قاجار برای جلوگیری از درگیری های ایلی و ایلاتی، ایلخانی و ایل بیگی قشقایی دستگیر و زندانی و برای مدت سیزده سال از میان ایل قشقایی خارج و در تهران به گروگان نگاه داشته شدند.
o ناصرالدین شاه تشکیلات جدیدی در فارس به نام ایلات خمسه به رهبری قوام الملک برای رو در رویی و کاهش قدرت ایلخان قشقایی را شکل داد که چالش های تازه ای را بر ایل تحمیل کرد. برای اولین بار یکی از اعضای خانواده شاهی لو(سهراب خان) در برابر دولت سر به شورش برداشت و به قتل رسید. درگیری های میان ایلات تحت فرمان قشقایی سبب می شود که دولت برای اولین بار فردی خارج از ایل قشقایی و خانواده شاهی لو را به نام نوذر میرزا به ریاست ایل منصوب نماید. و در موردی نیز بخشی از ایل از آن جدا شده و به قوام الملک واگذار شود.
مشکلات قحطی، بیماری و کوتاهی از پرداخت مالیات و .. از رویداد های این زمان است. در دوران ناصر الدین شاه، درگیری ایران و انگلیس رخ داد که ایلخان قشقایی در آن نقشی داشت. فشار دولت برای مالیات و مشکلات درونی ایل سبب می شود که ایل بیگی های قشقایی دچار مشکلات عدیده با دولت شده و بارها آن ها از کار برکنار و جایگزین شوند.
o از زمان مشروطه و دوران سلطنت مظفرالدین شاه، که تلاش های مشروطه خواهی سرگرفت و شیرازه اداره امور کشور از هم پاشید، برای اسماعیل خان (صولت الدوله) از رهبران ایل قشقایی فرصتی طلایی پیش آمد که توانست یک بار دیگر تمرکز قدرت در دست ایلخان را مجددا پایه گذاری نماید و خود به تنهایی این مقام و موقعیت را به دست گیرد. در مدت کوتاهی نیز اجلال الملک خارج از ایل قشقایی به سمت ایلخانی ایل منصوب می شود.
o در دوران محمد علی شاه و پس از آن در سلطنت احمد شاه، با نزول قدرت دولت مرکزی اسماعیل خان تبدیل به یکی از نقش آفرینان جنوب کشور شد و با عدم پرداخت مالیات های جمع آوری شده از ایل به دولت تبدیل به یکی از ثروتمندان بزرگ ایران زمین شد. در همین دوره با قدرت گرفتن سران ایل بختیاری در دولت که از رقیبان دیرین قشقایی بودند، درگیری ایلخان قشقایی با دولت های وقت ایران فزونی یافت. در این دوره تلاش هایی از طرف دولت و حاکمان فارس برای برکناری ایلخان قشقایی صورت گرفت که پاره ای از آن ها به جنگ میان نیروهای دولتی و ایلخان انجامید. درگیری ایلخان با برادرانش در باره سمت ایلخانی گری سبب درهم پاشیدن طوایف ایل و در دوره هایی باعث کوچ آنان به میان بختیاری ها شد.در همین ایام با ورود دولت انگلستان به جنوب ایران و ایجاد منافعی در آن دیار چالش هایی میان ایلخان قشقایی و نیروهای تحت نظر انگلیسی ها نیز رخ داد.
سران عشایر ایران با درگیری ها و شورش های خود در دوره قاجار تا پایان دوران رضا شاه، به عنوان یکی از موانع اساسی توسعه ایران عمل می کردند و یکی از علل اساسی فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمی های مداوم داخلی کشور بود.
ایلخان قشقایی با عقد قراردادی همانند قرارداد بختیاری ها با شرکت نفت انگلیسی در جنوب ایران، سبب نارضایتی و اعتراض سردار سپه گشت، به علاوه مناسبات ایلات با کشورهای خارجی از جمله انگلیس، روسیه و آلمان و هماهنگی با سیاست های استعماری اثرات مخربی برجای گذاشت. از سویی سیاست درهم شکستن شیوه زندگی عشایری را در برنامه های خود داشت، سازمانی به منظور حذف ایلخانی گری ایجاد شد و مدتی مدیریت ایل برای اجرای سیاست تخت قاپو به دست نظامیان سپرده شد. اجرای این سیاست با روش های قهری پیگیری می شد که سرانجام به درگیری نیروهای عشایری با قوای دولتی و به شکست نظامیان دولتی منجر شد ولی به فاصله کمی پس از آن ایلخان قشقایی دستگیر و زندانی شد و در همان زندان نیز درگذشت. با فوت وی نظام ایلخانی گری در میان ایل قشقایی تا جنگ جهانی دوم و برکناری رضا شاه موقتا برای یک دوره ده – دوازده ساله از بین رفت. گروه نظامی جایگزین خان های قشقایی شدند.
o با آغاز سلطنت محمد رضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین، فرزندان صولت الدوله، از فرصت استفاده کرده با استفاده از فضای موجود در میان عشایر که از ظلم و تعدی نظامیان به تنگ آمده بودند نیروی زیادی را گرد هم آورده و با ارتش ایران وارد جنگ شدند. با شکست نظامیان دولتی، محمد ناصر خان فرزند ارشد صولت الدوله توانست خواسته های خود را به دولت تحمیل و استقلال ایل و استقرار نظام پیشین ایلخانی گری را یک بار دیگر برقرار کند و خود به تنهایی رهبری ایل را در دست بگیرد. از این زمان به مدت بیش از ده سال محمد ناصرخان توانست همراه برادرانش جایگاه ویژه ای در ایران به خصوص در استان فارس به دست آورد. آن ها علاوه بر رهبری ایل قشقایی و پاره ای دیگر از ایلات فارس، کرسی های نمایندگان مجلس شورای ملّی و سنا را نیز اشغال کردند. اما سرانجام در کودتای سال سی دو - به حمایت از دکتر مصدق برخاستندو در این راه دست به تدارک اردو بر علیه دولت کودتا زده و آماده پیکار با دولت کودتا شدند. ولی گروهی از خوانین و کلانتران قشقایی از همکاری با پسران صولت الدوله خود داری کرده و آن ها را تنها رها کردند. همین امر سبب پیروزی سیاسی دولت کودتا شده و آن ها همه ی جایگاه ها ودستاوردهای چندین قرنی خود را در میان ایل و کشور بانضمام املاک و دارایی هایشان را از دست داده و به خارج از کشور تبعید شدند.
و پس از آن حکومت محمد رضا شاه، سیاستهای اسکان عشایر را با شیوه های غیرقهری و سیاست مدارانه از طریق جذب عشایر به کانونهایی که از جانب دولت برای اسکان آنها آمادهسازی شده بود، همچنین به دلایل اقتصادی و اجتماعی و طبیعی گروه بی شماری از عشایر قشقایی دست از کوچ روی برداشته و یک جا نشین شدند. هدفی که رضا شاه نتوانسته بود با به کار گیری زور انجام دهد در این دوره به صورت سیاسی و برنامه ریزی شده توسط عشایر به صورت داوطلبانه انجام شد.برای اولین بار نظام آموزش عشایری در ایل قشقایی اقدام به سواد آموزی کودکان قشقایی نموده و به سیاست اسکان عشایر قشقایی کمک کردو
o با سقوط محمد رضا شاه و آغاز حکومت جمهوری اسلامی ایران،آخرین ایلخان قشقایی محمد ناصرخان قشقایی و برادرش خسروخان فرزندان صولت الدوله پس از بیست و پنج سال زندگی در تبعید در بهمن سال پنجاه و هفت به کشور باز گشتند. پس از این بازگشت با همکاری با دولت سعی در استقرار نظام از دسترفته ایلی کردند. ولی این بار به دلیل تحولات زمانه- نه عشایر آن مردم پیشین بودند و نه قشقاییان شهر نشین، علاقه و اشتیاقی به نظام گذشته ایلی نشان دادند. به همین سبب آنان در این اقدام از حمایت مردم قشقایی بی بهره مانده و ناموفق شده و درگیر چالشی با دولت جدید جمهوری اسلامی شدند و پایان و حاصلی ناخوش به دست آوردند.
محمد ناصرخان به خارج پناهنده شد و در همان دیار درگذشت و خسروخان در ایران دستگیر، محاکمه و اعدام گردید. محمد حسین خان و ملک منصورخان نیز چند سال بعد درگذشتندو به این ترتیب تاریخ چند قرنی ایل بیگی ها و ایلخانان قشقایی به خط پایان رسید. حوادث تاریخی یک بار دیگر نشان داد درسرزمینی که سایه آدم های کوچک بزرگ شود؛ آفتاب آن سرزمین رو به غروب است.
هدف از نگارش و تهیه این کتاب، جمع آوری ،تدوین و انتشار اطلاعات مستند و تاریخی مربوط به این رویدادها در درازای یک زمان چهار صد ساله است. نوشته های کتاب در پانزده فصل به ترتیب تاریخ وقوع رویدادهای مربوط به ایلخانان و ایل بیگی های قشقایی در دوران شاهان گوناگون ایران به قلم کشیده شده است. گزارهای کتاب شامل چگونگی انتصاب رهبران ایل و تلاش آنان برای استقلال داخلی و خود مختاری ایلی، کشمکش های درون فامیلی، موانع و مشکلات آنها با دولت های زمانه است، از جمله :
- درگیری و مبارزه مدعیان سلطنت و درگیری ایلخانان در این درگیری ها
- انتصاب حکومتگران فارس و ایل بیگی ها و ایل خانان قشقایی در این دوره تاریخی
- رو در رویی های ایلخانان با حکومت ها ، فرار، اسارت، تبعید، و قتل این رهبران
- رقابت ها و مبارزه های درون خانوادگی و ایلی بین ایل بیگی ها و ایلخان با کسان خویش و کلانتر ایل های عضو قشقایی و ....
- دشواری های جمع آوری و پرداخت مالیات ها و زندانی و برکنار و اعدام شدن سران ایل
- و در گیری با سایر قبایل همجوار در امور مراتع و سرزمین هاو....
به علاوه نقش ایلخانان قشقایی در دوره پهلوی ها که زمان تغییرات و دگرگونی های معاصر ایران است، نیز مشروحا به قلم کشیده شده اند.
بیشتر این حوادث و رویدادهای این دوره در عصر استبدادی ایران صورت گرفته است. عصری که شاهان و ایلخانان سرور رعیت ها یعنی مردم بودند. حق و حقوق بشری و رفاه و منافع ملّی و مردمی که تا زمان مشروطیت در ایران شناخته شده نبودند در تمام ارکان کشور از جمله ایل قشقایی از آن آثار و نشانی دیده نمی شد. ایل رهبران نیز الگوی از شاهان و قدرت مداران کشوری بودند که فارغ از دغدغه این مسائل بودند و باستثنای موارد معدودی در دوران محمدرضا شاه کاری در این راستا از طرف ایل خانان در جهت مردم داری صورت نگرفته و در کارنامه شان تلاشی برای بهبود زندگی عشایر دیده نمی شود.
در یکصد سال گذشته دگر گونی های بزرگی در جهان پدید آمده است که چهره این سیاره و به ویژه جماعت های انسانی آن را به نحو بی سابقه ای تغییر داده است. در طول این مدت جامعه عشایری نیز دچار تحول گردیده است. با توسعه شهرها و فراوانی وسایل ارتباط جمعی، گسترش صنعت و امور نظامی و انتظامی و سایر تحولات ملّی و جهانی سبب شده که جامعه عشایری، نقش پیشین خود را از دست داده و از متن به حاشیه رانده شود. جمعیت عشایر کنونی ایران در مقایسه با ازدیاد جمعیت ایران، به شدت رو به افول گذاشته است، جمعیت عشایر در سال ۱۲۸۸ شمسی دو و نیم میلیون نفر و حدود یک چهارم جمعیت کشور بود و در حال حاضر جمعیت آن کمتر از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر است که حدود دو در صداز کل جمعیت ایران را تشکیل می دهد.
بر اساس سرشماری سال 1387جمعیت ترکان کوچرو قشقایی در استان های فارس، بوشهر، بخشی از اصفهان و چهارمحال و بختیاری 112430 نفر بوده است. برآورد شده است که جمعیت کل ترکان قشقایی در ایران بیش از یک و نیم میلیون نفر است به این ترتیب بیش از نود درصد نفوس قشقایی ها دست از زندگی کوچروی برداشته و یکجا نشین شهرها و دهات شده اند. کاری که روزگاری مذموم به شمار می آمد، تلاش خانان ایل برای جلوگیری از اسکان آنان ارج گذاشته می شد.
نحوه زندگی کوچ نشینی و از جمله در ایل قشقایی، هم دچار تحول و دگرگونی گسترده ای شده است. ایلی که سواد دارانش منحصر به خانواده خانان و توانمندانش بود، در سده اخیر صاحب صدها مدارس عشایری شد و هزاران درس خوانده از چادر مدرسه های ایلی بیرون آمده اند. عشایر که زمان کوچشان از سردسیر به گرمسیر به وسیله چهار پایان صورت می گرفت و چند ماه به درازا می کشید اینک به دلیل تصاحب و راه بندان های ایلراه ها- با استفاده از خود روها در عرض چند ساعت جا به جا می شوند.بسیاری از مردم عشایر به رادیو، تلویزیون و رایانه دسترسی دارند. در کنار چادرها،و احشام خویش گروهی صاحب خود رو شده اند. بیمه درمانی دارند از کپسول های گاز برای سوخت استفاده می کنند . کتاب و کتابخانه دارند و ....... شاید تنها چیزی که از دست داده اند، کلانتران ، خانان، و ایل بیگی و ایل خانی ها است، که بسیاری از آنان از رویدادهای گذشته اسطوره ها و پهلوانان ساخته اند.
روستا مکان ها و شهرنشینان قشقایی که در جوار مناطق ایلی ساکن هستند هنوز ارتباط تنگاتنگی با همزبانان و ایل تباران خود دارند. با وجود سکونت در چهاردیواری ها و انتخاب شیوه های زندگی یک جانشینی دگرگونی های فراوانی مانند تغییر، پوشاک، غذا و سخن گفتن به فارسی، شغل ها و سفرها و... در آنان پدید آمده است آنان ضمن برخورداری از مناسبات شهری، مانند هر قوم دیگری تلاش دارند که هویت و فرهنگ قومی خویش را در حد امکان حفظ کنند.
گذشته چراغ راه آینده است. انتقال اطلاعات از سابقه تاریخی و قومی به ویژه برای نسل های معاصر که کمتر با زندگی ایلی و مسائل آن در گیر بوده اند می تواند در شناخت و نگهداشت فرهنگ اجدادی و تقویت هویت قومی و ملّی موثر و مفید باشد.
نوشته های کتاب آینه ایست از حکومت های دولتی، ایلخانان، ایل بیگی ها، کلانتران و خانان ایل در قرون گذشته و سده معاصر و حکایت آن چه در این دوران بر مردم ایل رفته می باشد. به علاوه نشان دهنده شرایط اجتماعی و سیاسی و نظامی کشور و نظام مدیریت شاهان در اداره امور کشوری و عشایری ایران و نمایانگر نقش عشایر و ایلخانان و ایل بیگیان قشقایی در روابط اجتماعی سیاسی و مردمی آن دوران نیز هست .
مرور این سوابق تاریخی و آگاهی از آن ها می تواند نقش و تاثیر مدیریت ایل را در هدایت و توسعه ، بهبود یا پس روی زندگی مردم عشایر قشقایی و کشور در مقایسه با سایر اقوام ملّی در ایران را نشان داده و با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، ارزیابی و داوری در مورد نقش آنان را تسهیل نماید.
با سپاس
نوروز دّرداری(فولادی)
شهریور ماه 1394- اتاوا- کانادا
1882-1941( James Joyce )1 نویسندة ایرلندی
[2] Pareto,V.F.D -The Mind and Society. 1935. Four volumes. Translated by Andrew Bongiorno and Arthur Livingston
[3] نظری محسن - بررسی علل و موانع تاریخی رشد صنعتی در ایران- اطلاعات سیاسی- اقتصادی سال 4 شماره 6 خرداده و تیرماه 1369 ص 50
[4] کوششی پریش، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خبرگزاری مهر
[5] لویس بک – قبایل و جامعه مدنی – ایران نامه پاییز 1374 شماره 52
[6] به اعضای این جمع به زبان ترکی شاه لِه (شاه لو) یعنی شاه خواه، وابسته یا طرفدار شاه گفته می شد..
سپاه شاهی لو و ایل قشقایی در کناره های خلیج فارس
شاه اسماعیل صفوی از سال ۸۸۱ تا ۹۰۳ خورشیدی ۹۰۸ هق – ۹۳۱ (برابر با۱۵۰۲ - ۱۵۲۴ میلادی) به مدت ۲۲ سال بر تخت شاهی ایران تکیه زده و سلطنت کرد. شاه اسماعیل صفوی با جلوس بر تخت سلطنت ایران بار دیگر وحدت ملّی ایران را احیا کرد و مذهب تشیع را رسمیت بخشید و با اتکاء به نیروی قزلباش خود نه تنها توانست مدعیان داخلی را سرکوب کند بلکه در نبرد با ازبکان نیز در مرو (۹۱۶هـ .ق) پیروز از میدان بیرون آید اما در نبرد چالدران (۹۲۰هـ .ق) از رقیب قدرتمند خود عثمانیان شکست خورد . شاه شوریده خیال که خود را ظلالله و ولی و مرشد کامل میدانست، چنان پر و بال الوهیاش از این شکست درهم شکست که دیگر هرگز نتوانست کمر همت بر میان بندد و با «یا حق» و «یا هو»، تبرزیندارها و قزلباشان را در نبرد با کفار اذن جهاد دهد و فرش زمین را به عرش ملکوت بدل سازد. این شکست و درگیریها سبب شد که او امکان توجه کامل به مسایل جنوب ایران را از دست بدهد.
بنابراین، همین عدم توجه شاه اسماعیل به مناطق جنوب بود که موجب شد آلبوکرکه پرتغالی را به طمع ثروت فراوان جزیره هرموز که - یکی از بزرگترین پایگاههای داد و ستد بین ایران، هندوستان، عربستان و سواحل جنوبی خلیج فارس بود- روی به خلیج فارس آورد . آلفونسو د آلبوکرکه (به پرتغالی: Afonso de Albuquerque) (زاده ۱۴۵۳ م در آلهاندرا، پرتغال- مرگ: ۱۶ دسامبر ۱۵۱۵ در گوا، هند) کاشف و دولت مرد پرتغالی است. پرتغالیها نخستین بار در سال ۱۵۰۶ میلادی (۸۸۵ خورشیدی) به سرپرستی ناخدا آلبوکرکه دریانورد مشهور پرتغالی وارد خلیج فارس شدند و پس از مدتی قشم، جزیره هرمز و گمبرون (بندرعباس فعلی) را کاملاً تصرف کردند.
در سیاست کشور داری شاه اسماعیل که ایل های موجود را کوچک می دانست و در صدد برآمد که آن ها را گسترش دهد، اقدامات وی در این زمینه سبب گسترش و ازدیاد اقوام عضو قزلباشان شد. علاوه بر قزلباشان شاه اسماعیل «از اقوام مختلف ترک زبان که با هم قرابت و قوم خویشی نداشتند، گروهی را برگزیده و در یک سپاه ویژه به نام سپاه «شاهی لو» (وابسته یا طرفدارشاه) جای داد» [1].این گروه از خاصان شاه بودند و به صورت گارد محافظ شخصی شاه و زیر نظر وی عمل می کردند. جانی آقا و قاضی آقا اجداد ایلخانان انتصابی در ایل قشقایی از قوم آق قویونولوها و از اعضای این سپاه در دوران شاه اسماعیل بودند.[2]
اللهوردی خان گرجی از اسرای گرجی بود که در زمان شاه طهماسب از گرجستان به ایران تبعید شد، به عنوان غلام وارد دربار صفوی شد . بنا بر نوشته پیتروزالاواله (جهانگرد ایتالیایی) الله وردی ارمنی و از گرجستان بودو پس از مسلمان شدن، در زمان شاه عباس اول به مقام سپهسالاری امپراتوری صفوی و حکومت ایالت فارس امپراتوری صفوی رسید و اقدامات فراوانی برای اعتلای فرهنگ و تمدن ایران انجام داد.نوشته اند که :« الله وردی خان(گرجی) وقتی مذهب شیعه را انتخاب کرد به طایفهشاهیلو که در آن زمان از وابستگان شاه عباس بـودند پیـوست و بعدها قـسمتیاز شاهیلوها به ایل قشقایی آمدهاند».[3]
شاه اسماعیل هنگام فتح فارس در صدد برآمد که گروهی از ترکان را در این دیار در کنار خلیج فارس جای داده و پایگاهی از عشایر ترکان به وجود آورد. برای این مقصود گروهی از ترکان قزلباش را به این ناحیه کوچ داد. از جمله این مهاجرین ا یل ذوالقدر بود. که سالهای متمادی حکمرانی فارس را بر عهده گرفتند.
پس از ورود پرتغالی ها نیز شاه اسماعیل در صدد بر آمد که بر تعداد عشایر ترک نشین در این ناحیه اضافه کند. بر اساس برخی منابع کناره های خلیج فارس در ایران برخی مانند بوشهر، فلاحیه و دورق و، قشم و بحرین و .... عرب نشین بوده اند.و شاهان صفوی به خصوص بعد از ورود پرتغالی ها در صدد برآمدند که بتوانند پایگاهی از نیروی رزمنده خودی در این دیار شکل دهند .سند و نوشته ای در این مورد در زمان شاه اسماعیل در دست نیست اما میرزا محمد حسین مستوفی در سندی تفضیلی از عسکر فیروزی در زمان شاه سلطان حسین صفوی مربوط به آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸ هجری قمری در شرح سپاهیان در(جمیع بندرات فارس) می نویسد: ... سیوم دورق که عرب چعب اند. و بنا بر آن که شغل سپاه گری- چنانچه باید و شاید در خشکی از آن ها در ازمنه سلف مفهوم نگردیده. لهذا به قدر سه لک خانه وار از ایلات آورده در کوهستان های قریب به ساحل فارس ساکن نموده اند، چنانکه نام ایلات مذکور زنگنه کرایلی و قشقه ای و ممسینی است.، چنانچه احوالات آن ها در احوالات کل ایلات شامل نوشته خواهد شد.»[4]
به علاوه روایت است که در زمان شاه اسماعیل و یا دیگر شاهان صفوی گروهی دیگر از ترکان از جمله تعدادی از سپاهیان خاصه خود شاه صفوی که ملقب به (شاهی لو) بودند را به دامنه های خلیج فارس که در آن زمان بخشی از ایالت فارس بود اعزام کرد.مستند خاصی در این باره در نوشته های تاریخی در دست نیست اما در مورد اعزام گروهی از ترکان شاهی لو به جنوب کشور در دوره شاه اسماعیل چند روایت از بازماندگان این خاندان وجود دارد. از جمله:.
- ماری ترز در کتاب شهسواران ایران خود نوشته است:« بنا به اظهار سران قشقایی شاه اسماعیل برای حراست از مرزهای جنوبی در برابر پرتغالی ها که جزیره هرمز را تصرف کرده بودند و به نواحی ساحلی ایران تاخت و تاز می کردند، ایل قشقایی را به ایالت فارس کوچ می دهد. [5]
- محمد ناصرخان آخرین ایلخان قشقایی در دوران محمد رضا شاه، در گفتگویی با دکتر لویس بک، گفته است که :"« شاه اسماعیل یا یکی دیگر از شاهان صفوی یک یا چند نفر از اجداد آن ها را برای حکمرانی بر قبایل فارس اعزام کرده است تا از تاخت و تاز و تجاوز پرتغالی ها به ویژه از استقرار نهاد های تجاری و حضورشان در خشکی جلوگیری کنند.[6]
- پیر اُبرلینگ فرانسوی در کتاب کوچ نشینان قشقایی فارس، چنین می نویسد: «در زمان شاه اسماعیل صفوی گروهی به فرماندهی فردی به نام امیر قاضی شاهیلو(شاهلی) قشقایی، برای گسترش مذهب تشیع به جنوب ایران و فارس آمدند و با متحد کردن دیگر قبایل چادر نشین فارس ایل قشقایی را به وجود آوردند. »[7] این نویسنده در این باره منبع خود را ذکر نکرده است.
بعضی از نویسندگان تاریخ قوم قشقایی،در نوشته های خود، تاریخ کوچ این گروه از «شاهی لو»ها و دیگر ترکان را از آذربایجان به جنوب ایران را به مهاجرت ایل بزرگ قشقایی نسبت داده اند. و نوشته اند که ایل قشقایی از آذربایجان به جنوب کوچ کرده اند. و برخی هم به شعر معروف مهاجرت ترکان در نواهای ایل قشقایی که احتمالا مربوط به این جا به جایی ترکان (شاهی لو)می باشد استناد کرده و نوشته اند که ایل قشقایی از آذربایجان به فارس مهاجرت کرده اند:
بو یول گدر تبریزه اوءتبریز عزیزه***
خدام بیر یول ور بیزه=== بیز گدگ اولکه میزه
دورنام گدیران کورد لارا === ینگی دان کهنه یورد لارا
**قوچ ایگید بداو آتلا را مندن اونا سلام ا و لسو ن
اما با توجه با پاره ای از اسناد ازجمله:
- در روستای ساران بالا شهرستان سپیدان (اردکان) فارس وقف نامه ای بدست آمده است که تاریخ آن مربوط به سال ۷۰۱ ه ق است که در بخشی از این وقف نامه نام ایلات و تیره های عشایر فارس ذکر شده از جمله: کردان[8] چهار دانگه، کردان قراچه، کردان ارشلو و کردان قشغایی(قشقایی ) آمده است.[9]
- نوشته تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی در باره قوم قشقایی که مربوط به وقایع سال ۷۹۸ هجری قمری (۷۷۴شمسی ) است
این استاد به درستی نشان می دهند که ایل قشقایی قبل از تاریخ ۷۰۱ ه ق قمری یعنی بیش از سه قرن قبل از دوره شاه عباس ((حکومت ۹۹۶ – ۱۰۳۸ ق / ۱۵۸۸ - ۱۶۲۹ میلادی)در دیار فارس سکونت داشته اند.
بنا بر این اسناد ، قشقایان قبل از سال ۷۰۱ هق یعنی بیش از یک صد و هشتاد سال پیش از جلوس شاه اسماعیل بنیانگذار سلسله صفوی بر تخت سلطنت -در فارس حضور داشته اند و قدمت حضور مستند قوم قشقایی در فارس چند دهه قبل از پیدایش شاه اسماعیل و دولت صفوی در ایران بوده است. پس اعزام یا کوچ قشقایی ها از آذربایجان به فارس توسط سلاطین صفوی با مدارک و مستندات موجود هماهنگی و مطابقت ندارد.
این روایت های موجود در دوران صفوی مربوط به کوچ اولیه ایل به فارس نیست بلکه این نقل انتقال در دوران شاه اسماعیل اشاره به نصب و اعزام فرماندهان نظامی در بار شاه یعنی خاندان و اجداد صولت الدوله است که به فارس اعزام شده اند( نه مردم و طوایف مختلف ایل قشقایی).
این گروه اعزامی به فارس از میان ترکان (شاهی لو) در دربار شاه انتخاب و مامور به فارس شده بودند. مانند سایر سران نظامی که حکمرانان مناطق مختلف ایران شده بودند این دسته نیز بعد از اعزام و استقرار در فارس فرمانده ایل قشقایی شدند .(مشروح این فرمانفرمایی شاهیلو ها در ایل قشقایی در پی خواهد آمد.)
شاه عباس که در آرزوی برانداختن تسلط پرتغالیها در خلیج فارس بود با عمال کمپانی هند شرقی به منظور برکنار کردن حریف از صحنه سیاست و تجارت متحد شد و سرانجام در این زمینه قراردادی منعقد کرد، قشم و هرموز را گرفت و شکست سختی به پرتغالیها داد. . فرمانده سپاه ایران در این جنگها الله وردی خان و پسرش امامقلی خان بودند که به روایت سراینده (جنگنامه کشم ) وی ظرف مدت بیست روز سپاهی از اقوام مختلف ترک، کرد و لر گردآوری نمود و روانه قشم کرد:
سپاهی بشد جمع در بیست یوم -- همه سرور و میر و سالار قـوم
در آن جایگه لشکری جمع کرد -- چو پروانه همراه با شمـع کـرد
روان کـرد آن لشـکـر بیشـمار -- ز ترک و لر و کرد و از جمع یار[10]
در این کشمکش ها نیروهای انگلیسی به سربازان شاه عباس همکاری داشتند . امامقلی خان حاکم فارس و از سرداران منتسب به نیروی شاهی لوی صفوی بود، در آغاز بندر گمبرون (بندر عباس کنونی) را تصرف کرد و بعد از آن یک دسته از کشتیهای انگلیسی برای انتقال نیرو به قشم به خدمت او درآمدند.
در مورد استقرار گروهی از ترکان قشقایی در کناره خلیج فارس نوشته مستوفی به شرح بالاموجود است ولی در مورد خانواده یا نظامیان شاهی لو ذکری و سندی در دست نیست.به علاوه گروه شاهی لو محدود به یک عده سپاهی بودند که به صورت گروه محافظ و نظامی در خدمت شاهان صفوی بودند و شکل یک قوم یا قبیله را نداشتند و جمعیت آنان هم زیاد نبود.
ولی این احتمال وجود دارد و در مصاحبه ناصر خان قشقایی که قبلا اشاره شد نیز آمده است که شاه عباس گروهی از سران سپاهی شاهی لو را همراه خانواده هایشان برای سرپرستی برخی از ترکان برای سکونت و همکاری با حاکمان آن منطقه اعزام کرده باشد.این عده در کناره های خلیج فارس همراه با قشقاییان و ذوالقدرها که از زمان شاه اسماعیل در فارس مقیم بودند به زندگی عشایری مشغول شده اند.
در نوشتار پسین:
حکومت دودمان (شاهی لو)نسب بر ایل قشقایی
[1] چنانچه در بخش های بعدی مشاهده خواهیم کرد ایلخان قشقایی از همین شیوه برای ایجاد ایل عمله استفاده کرده است.
[2] Oberling, Pierre,1۹۷۴, the Qashqai nomads of fars, Mouton, the Hagueand pari
ملک منصور خان قشقایی در مصاحبه با خانم لویز بک تبار خود را شاهی لو و منتصب از طرف شاه معرفی کرده ولی؛ در کتاب خاطرات خود، نوشته است:« اجدادمان قشقایی الاصل و از خود ایل قشقایی بوده و مامور حاکم نبودیم.»
[3] منوچهر کیانی - قـاباخقلی خان قورتیا قیاقلی آقا اوریاد کشکولی - کتاب ماه تاریخ و جغرافیا , مرداد و شهریور 1۳۸۴ - شماره ۹۴ و ۹۵- ایرادی در مورد این نوشته کیانی به چاپ رسیده است که نوشته شده است این روایت کاملا نادرست است چون امام قلی گرجی بود..» از منبع مورد استفاده کیانی در این رابطه اطلاعی ندارم ولی این استدلال برای رد نوشته کیانی کاملا ناوارد است. زیرا که شاهی لو طایفه یا ایل و قوم نبوده بلکه مانند شاهسون ها نیرویی بود که از همه طوایف در آن عضو می شدند. چه بسا که از گرجی ها هم در آن عضو بوده اند.م
[4] میرزا محمد حسین مستوفی :آمار مالی و نظامی ایران در 11۲۸ یا تفضیل عساکر فیروزی مآثر شاه سلطان حسین صفوی به کوشش محمد تقی دانش پژوه- ص ۴۰۴-
[5] ترز، ماری شهسواران کوهسار؛ سفرنامه نواحی جنوبی ایران و ایل قشقایی، ترجمه محمد شهبا، تهران، پیراسته.سال 1۳۷۶ ص ۸۳
[6] Naser Khan personal interview ۲۹ August 1۹۷۹ Tehran. He also recounted this story to Ullens de Schooten (1۹۵۴:۷۷) –Qashgha’i of Iran p ۴۶
[7] Pierre Oberling. “QAŠQĀʾI TRIBAL CONFEDERACY i. HISTORY”. In Encyclopædia Iranica. vol. 1. Bibliotheca Persica Press, July ۲۰, ۲۰۰۳
[8] کرٌد به کوچ نشینان اتلاق می شده است.
[9]صداقت کیش جمشید -مجله انسان شناسی شماره ۱۰ بهار و تابستان ۱۳۸۸
[10] جنگنامه کشم و جرون نامه، به تصحیح محمدباقر وثوقی و عبدالرسول خیراندیش، تهران: 1۳۸۴،
سرآغاز کتاب سرگذشت سیاسی ناصر خان قشقایی - رهبر سیاسی و ایلخان قوم قشقایی در ایران
محمد ناصرخان معروف به ناصرخان، پسر صولت الدوله قشقایی است. او در زمان رضاشاه و از ابتدای سلطنت محمد رضاشاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ «ایلخان» ایل ترک زبان قشقایی در جنوب ایران بود. علاوه بر این، در زمان پهلوی اول در انتخابات چند دوره از مجلس شورای ملّی به نمایندگی و وکالت مجلس شورای ملّی انتخاب شد و یک دوره نیز نماینده انتصابی محمد رضا شاه در مجلس سنا بود. وی تا زمان انحلال مجلس سنا در سال ۱۳۳۱ در پی جریانات ملّی شدن نفت ، سمت سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا را بر عهده داشت. رویدادهای مهم دوره زندگی وی را می توان به چهار بخش تقسیم کرد:
۱.فعالیت های سیاسی در کنار پدرش صولت الدوله که از زمان جنگ قشقایی ها و انگلیسی ها در سال ۱۲۹۸ ش آغاز و تا سال ۱۳۱۱ شمسی به مدت چهارده سال بدرازا کشیده است. در این دوره وی برای نخستین بار به فرمان دکتر مصدق والی فارس، ایل خان ایل بزرگ قشقایی شد و پس از حکومت دکتر مصدق در فارس به کمک و کوشش پدرش یک قرارداد نفت، مشابه پیمان نامه شرکت نفت ایران و انگلیس را با بختیاری ها منعقد کرد. اما به دلیل تحکیم قدرت دولت و تسلط رضا شاه بر کشور ایران، عایدی خاصی از این قرارداد نصیب وی و خانواده صولت الدوله ایلخان قشقایی نشد.
۲. دوره رضا شاه : حکومت رضا شاه، دوره ای است که در آن همه قدرتمندان منطقه ای ایران از جمله ایلخان قشقایی، توان و جایگاه طولانی خود را در کشور از دست دادند. صولت الدوله و پسرش ناصرخان هر دو از ریاست و رهبری ایل قشقایی برکنار شده و به صورت غیر مستقیم به حالت تبعید به نمایندگی از مردم قشقایی وارد مجلس شورای ملّی در تهران شدند. در همین دوره رضا شاه دست به خلع سلاح و اسکان عشایر زد و مدیریت ایل را به نظامیان خود سپرد . عدم درایت نظامیان و سخت گیری فراوان توسط آنان سبب شورش ایل شد و اولین رو در رویی بین عشایر قشقایی و ارتش رضا شاهی در همین دوره شکل گرفت. به دلیل این درگیری صولت الدوله که در تهران بود دستگیر شد ولی شکست نظامیان دولتی در جنگ با تفنگداران قشقایی، سبب رهایی وی از زندان رضا شاهی شد.. مجددا دو سال بعد بین ایل مزبور و ارتش در گیری دیگری در گرفت این بار ارتش که دارای سازمان دهی و امکانات بهتری شده بود، توانست نیروی قشقایی را شکست داده و شورش را مهار کند. پس از این پیروزی بود که رضا شاه، قصد پیشین خود را برای برکناری سران قشقایی از قدرت را به اجرا گذاشت و از ناصرخان و پدرش صولت الدوله را که هر دو نماینده مجلس شورای ملّی بودند سلب صلاحیت کرده و آن ها را روانه زندان کرد. صولت الدوله، پدر ناصر خان در زندان درگذشت و ناصرخان به حبس خانگی در تهران و شهریار گرفتار شد. این ایام دوازده سال به طول انجامید و تا حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه از تاج و تخت ایران به درازا کشید.
۳.دوران شهرت و اقتدار در کار سیاسی(۱۳۲۱ -۱۳۳۲): پس از حمله متفقین به ایران و برکناری رضا شاه، ناصرخان از حبس خانگی فرار کرد و به فارس و به میان ایل قشقایی برگشت. با وجود این که در دوره رضاشاه عشایر خلع سلاح شده و بسیاری از اسلحه های خود را از دست داده بودند، ناصرخان توانست که سپاهی گرد آورده و آن ها را مسلح کند و در یک درگیری خونین موسوم به جنگ سمیرم با ارتش ایران رو در رو قرار گرفت. ارتش ایران که به دلیل حمله متفقین از هم پاشیده شده و دچار ضعف و بی نظمی شده بود و آمادگی برای این مقابله داخلی را نداشت ، از سپاهیان ناصرخان شکست خورد . ناصر خان موفق شد که پادگان شهر را سمیرم را تسخیر و نیروی های دولتی را وادار به تسلیم نماید.
او توانست در اولین اقدام خود، خواسته هایش را به حکومت در تهران تحمیل و امتیازات بزرگی از دولت کسب کند . از این دوره او یک نوع خود مختاری برای ریاستش بر ایل قشقایی و سایر عشایر در جنوب ایران به دست آورد و جایگاه و موقعیت مهم و ویژه ای در فارس و ایران نصیب خود و برادرانش کند.
سه سال بعد نیز هنگام شورش فرقه دمکرات در آذربایجان ناصرخان به همراه سایر عشایر در منطقه جنوب ایران نیز نهضت مقاومت جنوب را برای یک نوع استقلال یا خود مختاری مشابه شمال ایران در جنوب کشور راه اندازی کرد و شهرهای بوشهر و کازرون را تسخیر کرد و شیراز را به محاصره نیروی های خود در آورد. سرانجام پس از مذاکرات متعددی با قوام السلطنه نخست وزیر و نمایندگان اعزامی او به شیراز ، ناصرخان توانست با قبولاندن برخی از خواسته های جدیدش به دولت، ترک مخاصمه نماید. بعد از این درگیری در تمام در دوره محمد رضا شاه تا کودتای سال ۱۳۳۲ وی یکی از قدرتمندترین و با نفوذ ترین افراد سیاسی در استان فارس بود.
با تشکیل جبهه ملی ایران به رهبری دکتر مصدق ناصرخان و برادرانش به عضویت جبهه ملّی ایران درآمدند.. در همه ایام ملی شدن نفت و در دوران وزارت دکتر مصدق، از علاقمندان و طرفداران جدی و پایدار دکتر مصدق شدند دلیل این علاقه و وابستگی به مصدق، به گفته ناصرخان، دشمنی مصدق به محمد رضا شاه بود چون ناصرخان پس از درگذشت پدرش در زندان و زندانی شدن وی در خانه به مدت بیش از ده سال، یکی از دشمنان شاه شده بود و از هر فرصتی برای از بین بردن شاه استفاده می کرد، همیاری و همکاری با مصدق را برای رسیدن به هدف خود که همان از بین بردن شاه بود انتخاب کرد. دلیل دیگر نیز آشنایی پدرش با دکتر مصدق سبب شده بود که ارتباط وی با دکتر مصدق تسهیل شده و مصدق امکانات و فرصتهای مناسبی در اختیار برادران قشقایی گذاشته بود و آنان در این دوره فرمانروای پر اختیاری در میان ایل قشقایی و فارس شده بودند.
ناصرخان و برادرانش روابط دوستانه ای نیز با ماموران سیاسی آمریکا داشتند . وی در سفرهای خود به آمریکا تلاش زیادی بکار برد که سیاست های مصدق را برای دولتمردان آمریکایی تشریح کرده و همکاری آنان را برای کمک به دکتر مصدق جلب نماید.
بر اساس گزارش ماموران و جاسوسان آمریکایی در ایران، حزب کمونیست توده در دوره دکتر مصدق یکی از خطرناکترین نیروی موجود در ایران معرفی شده بود. همزمان با ملی شدن نفت در ایران، دولتمردان آمریکایی بر این تصور بودند که دولت ملی دکتر مصدق توسط حزب توده ایران سرنگون شده و حکومت در ایران کمونیستی خواهد شد.
در اسناد دولتی آمریکا مدارکی منتشر شده است که دولت آمریکا در یک طرح داخلی پیش بینی کرده بود که در صورتی که دولت دکتر مصدق توسط حزب توده سقوط نماید و یک دولت کمونیست در ایران تشکیل شود، دولت آمریکا برای مبارزه با دولت کمونیستها در ایران، یک نیروی پارتیزانی با همکاری عشایر قشقایی تشکیل داده و جنگ و گریز ه راه می انداخت. مدرکی مشخصی در رابطه با اطلاع و یا اعلام همکاری و موافقت ایلخان قشقایی و برادرانش با آمریکایی ها در این اسناد دیده نمی شود.
بعد از همکاری دولت آمریکا و انگلستان برای سرنگونی دکتر مصدق ، کودتاگران آمریکایی قبل از اجرای کودتای ۲۸ مرداد با برادران قشقایی در تماس بوده و از آنان تقاضای همکاری کرده و اعلام کرده بودند که اگر همکاری نمی کنند لااقل بی طرف باقی بمانند. آنان برای تصمیم گیری دو ماه وقت خواسته بودند ولی آمریکایی ها تصمیم خود را برای کودتا به آن ها اعلام کرده بودند. برادران قشقایی با وجود اطلاع از برنامه کودتا تلاشی برای جلوگیری از آن کودتا بعمل نیاورده و به دکتر مصدق نیز به طور صریح اطلاع ندادند. همه برادران در روز کودتا تهران را به سوی ایل در فارس حرکت کرده بودند. تا کنون سند و نوشته ای برای این اقدام برادران قشقایی در روز کودتا به دست نیامده است.
با وقوع و پیروزی کودتای ۲۸ مرداده ۱۳۳۲ وی و برادرانش بر خلاف بسیاری از همراهان دکتر مصدق همچنان به حمایت از دکتر مصدق ادامه دادند و در صدد بر آمدند که از طریق نیروهای قشقایی با دولت جدید کودتا تیمسار زاهدی مبارزه کنند. اما ،به سبب تلاش های دولت کودتا و کمک دولت آمریکا و اقدامات اصل چهار در شیراز- اتحادیه ایل قشقایی در برابر دولت کودتا از هم پاشید و برادران قشقایی در این اقدام ناموفق شده و شکست را پذیرا و در برابر دولت تسلیم شدند . این شکست و تسلیم سبب شد که خاندان وی هر چه در طول زمان های دراز به دست آورده بودند از دست دادند . از جمله ریاست ایل، سرزمین ها و دهات زیادی که تحت مالکیت آنان بود، پست و مقام های رسمی و غیر رسمی ........ و سر انجام سه تن از چهار برادران تنها جان خود را نجات دادند و به خارج از ایران پناه ببرند.
برادر ناصرخان، ملک منصورخان در کتاب خاطرات خود می نویسد: پس از مدتی نهضت ملّی شدن نفت پیش آمد . ما چهار برادر می بایست تصمیم می گرفتیم که چه بکنیم. ناصرخان سناتور و محمد حسین خان و خسروخان نماینده مجلس بودند .آن ها حتما باید تکلیف خود را (با دولت دکتر مصدق) مشخص می کردند. محمد حسین خان و خسروخان که در مجلس بودند طرفداری خود را از نهضت ملّی شدن نفت اعلام کردند.من هم که در ایل بودم از طرف ایل قشقایی از دکتر مصدق و تصمیم برادرانم پشتیبانی کردم .ناصرخان هم همین طور از مصدق حمایت کرد .این آخرین تیشهای بود که ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.
در همه این دوره های تاریخی وی و برادرانش در عین دشمنی با انگلیسی ها، با کنسول انگلستان در شیراز و ماموران انگلیسی در فارس در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم بودند. و سعی داشتند که از رو در رویی با انگلیسی ها پرهیز کنند و در مواردی ناصرخان آمادگی خود را برای هماهنگ کردن اقداماتش با سیاست های انگلستان در فارس با ماموران انگلیسی سخن گفته است.
۴. پایان کار : ناصر خان و برادرانش برای سالهای دراز دور از ایران در تبعید بودند. یکی از اهداف و آرزوهای محمدناصرخان برکناری شاه و انتقام از او بود. این آرزوی ایلخان قشقایی، توسط انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ برآورده شد. وی و برادرش خسرو خان در بهمن ماه ۱۳۵۷ بعد از ۲۵ سال دوری از کشور به ایران برگشتند. ناصر خان همراه برادرانش درغیاب حکومت شاهنشاهی در آغاز کار با دولت موقت و حکومت تازه ایران همکاری کامل داشتند و این همکاری زیاد دوام نیاورد زیرا که با وجود حمایت های اولیه ناصرخان و برادرانش از نظام جمهوری اسلامی ایران پس انتخابات مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۵۹ روابط آنان تیره شد. هنگامی که خسرو قشقایی از یکی از شهرهای قشقایی نشین فارس انتخاب و به مجلس وارد شد و اعتبار نامه وی توسط نمایندگان جدید مجلس رد شد و به دلیل اتهامات وارد به وی - نیروی نظامی دولت در صدد دستگیری خسروخان برآمد ، او فرار کرده و به میان ایل قشقایی رفت. به همین سبب روابط برادران قشقایی با حکومت وقت تیره شد و سر انجام به درگیری نظامی بین آنان منجر شد که در پی آن ناصرخان از ایران فرار کرد و برادرش خسرو قشقایی دستگیر و اعدام شد. بنا بر این آخرین ضربه وارده به خاندان قشقایی بسیار سنگین و جبران ناپذیر شد.
ناصرخان پس از فرار از ایران در آمریکا مقیم شد و در سال ۱۳۶۱ در دیار غربت فوت کرد. در حالی که دو برادر دیگرش محمد حسین خان و ملک منصور خان که در فعالیت ها اخیر سهیم نبودند در ایران باقی ماندند.
به این ترتیب دوران فعالیت سیاسی ناصرخان که بیش از نیم قرن ادامه داشت در سال ۱۳۶۱ به پایان خود رسید و دودمان وی که به مدت بیش از سه قرن بر ایل قشقایی تسلط و فرمانروایی داشتند به تاریخ پیوستند.
نوشته های این کتاب تشریح جزییات این دوران چهارگانه است که در چهار فصل بر اساس مدارک و مستندات قابل دسترس تا این زمان نگارش و تدوین شده است. نوشته ها همگی بر طبق مدارکی است که اغلب در مکاتبات دولت های ایران، انگلستان و آمریکا بکار گرفته شده اند و یا در کتاب ها و مقالات منتشره در این دوره ها می باشد که همه ی آن ها در زیرنویس هر مطلب قید شده است . امید است که محتویات کتاب اطلاعاتی برای آشنایی گوشه ای از تاریخ ایران و ایل قشقایی در دسترس علاقمندان قرار دهد.
بهمن ماه ۱۳۹۸
اتاوا – کانادا
نوروز دَرداری (فولادی)