قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

قشقایی ایران

معرفی قوم تاریخی ایران - قشقایی که بیش از چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد.

سرگذشت سیاسی محمد ناصر خان قشقایی - آغاز فعالیت های سیاسی ناصرخان

آغاز فعالیت های سیاسی ناصرخان

محمد ناصر خان در جریان جنگ جهانی اوّل وابتدای مقابلۀ قشقایی ها با بریتانیا وارد امور سیاسی شده و در این موقع  به نمایندگی از طرف پدرش صولت الدوله در حال مذاکره با انگلیسی ها است.وی پس از درگیری ناصر دیوان کازرونی با کلانتر ایل کشکولی که از توابع ایل قشقایی و دایی صولت الدوله بود، سبب شد که محمد علی خان در درگیری شکست خورده و این کارش سبب نارضایتی داییش شد و کنسول انگلستان برای حل مشکل ناصر دیوان و عفو کشکولی ها  نایب کنسول را برای دیدار صولت الدوله می فرستد و قبل از دیدار ایلخان، وی ملاقاتی با ناصرخان داشته است. این اولین سندی از فعالیت نوجوانی ناصرخان در یک گفتگوی سیاسی است. شرح این ملاقات در کتاب فارس و جنگ بین الملل چنین آورده شده است:

-          بعد از درگیری محمد علی خان کلانتر ایل کشکولی با ناصر الدیوان کازرونی، که سبب کشته شدن گروهی از دو طرف شده بود، صولت الدوله به فامور نزدیک کازرون رفته بود ولی پسرش محمد ناصرخان در فیروزآباد بود. نایب قونسول انگلیس در شیراز ماموریت یافت که محمد ناصر خان را در فیروزآباد ملاقات و با او مذاکره کند و اجرا ماموریت را به فیروزآباد روانه و به ملاقات محمد ناصر خان نائل کشت و مکالمات آتی بین آن ها رد و بدل شد:

-          « نایب قنسول: دولت انگلیس حاضر است که بر وفق میل آقای سردار عشایر(صولت الدوله) رفتار کند و من ماموریت یافته ام که بدانم اراده و میل او چیست؟

-          محمد ناصرخان: میل و اراده پدرم بر این است که شما پلیس جنوب را منحل کنید و یا لااقل بر عهده آن ها نیفزایید و در امور داخلی ایران مداخله نکنید و از ستیز با خوانین دشتی و دشتستان و تنگستان و ناصر دیوان کازرونی دست بکشید. و آن ها را به حال خود گذارید. در صورتی که شما قول بدهید که با این اصول عمل کنید من از طرف سردار عشایر قول می دهم که با شما مخالفت نکند و بی طرفی دولت ایران را مرعی دارد و راه بوشهر به شیراز را برای ورود مال التجاره شما مفتوح سازد و راه را امنیت کامل دهد، آیا شما جز این می خواهید؟

-          نایب قنسول: من میل دارم سردار عشایر را ملاقات کنم.

-          محمد ناصر خان: مانعی نیست، ده نفر سوار با شما می فرستم بروید و او را ببینید، اما یک مساله هست که من ناچارم تذکار دهم و آن این است که اگر مقصود شما این باشد که با آقای سردار در خصوص محمد علی خان کشکولی مذاکره کنید، چون مشارالیه بر خلاف عقیده و امر سردار رفتار کرده است تصور نکنم سردار او را عفو کند.

-          نایب قونسول: پس از این که ما با اقای سردار دوست شدیم یقینا سردار او را عفو خواهد کرد. به علاوه محمد علی خان گناهی را مرتکب نشده بلکه در جنگ با ناصر دیوانیاغی، خدمتی به دولت ایران کرده است.

-          ناصرخان: اگر ما با شما دوست نباشیم، دشمن هم نیستیم، ولی مذاکرات امروز مربوط به اعمال گذشته نیست. اگر محمد علی خان برای پیشرفت کار خود با کازرونیان جنگیده بود چندان اهمیت نداشت و ممکن بود پدرم بین او و ناصر دیوان أشتی دهد، اما چون محمد علی خان با هموطنان خود طرف مخاصمه و مبارزه شده است. اگر ناصر دیوان هم او را عفو کند پدرم از گناهش غمض عین نخواهد کرد.

-          نایب قونسول: ما به محمد علی خان علاقه ای نداریم دو روز قبل از حرکت من از شیراز حیدرخان (برادرش) جناب قونسول را ملاقات کرد و گفت «شنیده ام خیال دارید با صولت الدوله قرارداد دوستانه ای منعقد سازید» جناب قونسول جواب دادند: « بلی، مگر در این کار عیبی هست»؟ جواد داد:«عیبش این است که سردار عشایر ما را نابود خواهد کرد» جناب قونسول جواب داد:« برای پیشرفت دولت فخیمه انگلیس، نابودی شما که سهل است اگر تمام ایل کشکولی هم نابود شود برای ما اهمیت ندارد»

-          هم اکنون ما یک خواهش از سردار داریم و آن این است که سردار عشایر ناصر دیوانی را از کازرون بیرون کند ما می خواهیم که در آنجا پست خانه و تلگراف خانه دایر کنیم.

-           ناصرخان: تاسیس پست و تلگراف در کازرون اشکالی ندارد و من می توانم از جانب سردار قول بدهم، اما رفتن ناصر دیوان از کازرون منوط به رضایت خود ناصر دیوان است زیرا که سردار عشایر شخص ناصر دیوان را زیاد دوست دارد و شجاعت و مردانگی و وطن خواهی او را می ستاید.»

مصاحبه ناصر خان و نایب قونسول در این جا خاتمه یافت و فردای آن روز نایب قونسول با چند نفر سوار قشقایی به فامور رفتند و نایب قونسول و سردار عشایر را ملاقات و از او خواهش کرد که ناصر دیوان را موقتا از کازرون بیرون کند.[1] 

به دنبال این درگیری سر انجام بین صولت الدوله با نیروهای انگلیس درگیری شدیدی پیش آمد که صولت الدوله مقهور نظام پیشرفته انگلیسی ها شد. پس از شکست صولت الدوله در جنگ با انگلیسی ها نیز فرزند جوانش ناصرخان مامور مذاکره با فرمانده نیروهای تفنگداران انگلستان در ایران شد و از جانب پدرش با انگلستان قرارداد صلح امضا نمود. درگیری قشقایی ها و نیروهای انگلستان در فارس درسال ۱۹۱۹م (۱۲۹۸ش)صورت گرفت و در همین درگیری است که نام ناصرخان در اسناد این دوره ثبت می شود.

ملک منصور خان قشقایی فرزند صولت الدوله در رابطه با جنگ نیروهای صولت الدوله با تفنگداران انگلیس در شیراز، در کتاب خاطرات خود نوشته است:«گویا موقع عبور ایل دره شوری از کنار روستای خان زنیان که بین شیراز و کازرون قرار دارد، فرمانده انگلیسی به بهانه این که تیره کرملو از طایفه دره شوری دو سه الاغ پلیس جنوب را دزدیده اند، دستور داد تعدادی از زنان و کودکان تیره کرملو را به پادگان انگلیس در خان زنیان ببرند. ایاز کیخا در آن نامه از صولت الدوله(در این باره) تکلیف خواسته بود و پدرم در جواب نوشت به ناموس ایل قشقایی اهانت شده و از این تاریخ به انگلیسی ها اعلان جنگ داده می شود. خوب به خاطر دارم دستور کلی به کازرون، دشتی، دشتستان، و ایلات قشقایی از منطقه اصفهان تا خلیج فارس صادر شد و فرستاده هایی به نواحی کرمان و کهگیلویه گسیل شد.

پس از چند روز پدرم با عده ای به سوی بلوک سیاخ در چهار پنج فرسخی شیراز حرکت کرد و دستور داد ایلاتی که هنوز از شیراز به منطقه ییلاق حرکت نکرده اند در جنوب شیراز توقف نمایند. بدین ترتیب از هر جا قشون در دارنگان سیاخ جمع شد و وقتی انگلیسی ها دیدند قضیه جدی است، عبدالحسین میرزا فرمانفرما حاکم فارس و قوام الملک را وارد معرکه کرده و بر آن شدند نماینده ای نزد پدرم بفرستد تا عجله ای برای اقدام به جنگ  ننمایند. در باطن هدف آن ها وقت کشی بود تا ژنرال سایکس بتواند عده ای از بوشهر، بندر عباس، کرمان و سایر نقاط بیاورد. شاید هم حقیقتا نمی خواستند جنگ پیش آید. ولی به نظر من اساسا" ژنرال سایکس پی بهانه بود زیرا افسر انگلیسی مستقر در خان زنیان شخص نادانی نبود که بخواهد سهوا زن و دختر قشقایی را به اسارت ببرد. در آن روزگار به ناموس خیلی اهمیت می دادند. باری تلاش زیادی برای جلوگیری از وقوع جنگ صورت گرفت.اما فایده ای نکرد.»

وی ضمن شرح درگیری های بین نیروی صولت الدوله و تفنگداران انگلیسی می نویسد:« در این بین انگلیسی ها و فرمانفرما حاکم فارس دست به توطئه ای علیه پدرم زدند و احمد خان ضیغم الدوله (سردار احتشام) برادر ناتنی صولت الدوله که در شیراز زندگی می کرد و برای چنین روزی نگاه داشته شده بود آلت دست آن ها واقع گردید.بدین گونه که سایکس و فرمانفرما از او خواستند که برادرش علی خان سالاررا که با اردو در باجگاه بود ببیند و با هم بر ضد صولت الدوله اقدام کنند. .....سایکس و فرمانفرما با محمد علی خان کشکولی تماس گرفته او را هم جذب کردند و نطفه یک جبهه ضد صولت الدوله تشکیل شد.»[2]

تقریبا پس از دو ماه محاصره شیراز، پدرم از آق چشمه به طرف دارنگان و بلوک سیاخ کوج کرده و از کوه سیاخ به سوی جلگه شور آب و چمن مورلوپو حرکت کرد. قوام الملک، سردار احتشام و محمد علی خان و سایرین در تعقیب پدرم به دارنگان وارد شدند. در این میان به پدرم از ایل خبر رسید که به دلیل شیوع بیماری وبا بسیاری از مردم بیمار شده و یا مرده اند. ناصر خان هم به وبا مبتلا شده بود. لذا پدرم فورا به طرف فیروز آباد حرکت کرد. عده ای را در تنگ کره داشی مستقر کرد تا در برابر اردوی قوام و سایرین و عده ای از قشون اس پی آر (تفنگداران جنوب) که به آن جا رسیده بودند، مقاومت کنند که تقریبا همه آنان کشته شدند.»[3]

خبر بیماری ناصر خان پدرم را ناراحت کرده بود. او گفته بود به فرض دو روز هم فیروز آباد را نگاه داشتم آخر چه می شود؟ لذا به نیروی خود دستور عقب نشینی داده و با آن ها به طرف ایل حرکت کرد. پدرم توانست فقط توپخانه و مهمات را همراه خود ببرد. لذا کلیه وسایل و ابزار آلات قیمتی و اشیاء عتیقه خانواده پدرم که از صدها سال قبل در خانواده ما مانده بود به غارت دشمنان رفت.»[4]

پس از این درگیری( قشقایی - انگلیسAnglo-Qashqa'i،) (درگیری خانه زنیان) و شکست نیروهای قشقایی از نیروی تفنگداران جنوب انگلیسی در شیراز صولت الدوله به میان ایل رفته بود و فرمانفرما والی فارس سردار احتشام برادر وی را به عنوان ایلخان قشقایی منصوب کرد. اما ایلخان منصوب مزبور عملا در میان ایل  قادر به هیچ کاری نبود.  وی تنها اسم ایلخان را گرفته بود نه قدرت آن را داشت و نه اختیارات لازم.

هر چند صولت الدوله در موقعیت دشواری قرار داشت. او با فرمانفرما، والی فارس تماسهایی گرفت تا بتواند موقعیت خود را در سمت ایلخانی  قبیله را مجددا و رسما  یکبار دیگر به دست آورد و در فارس اقامت کند.  ولی  گرچه فرمانفرما می دانست که آرامش در فارس و ایمنی جاده تجاری بوشهر شیراز وابسته به صولت الدوله است و او تنها کسی است که قدرت و مهارت  آرام سازی قبیله قشقایی را دارد ولی از طرف دیگر ، بازگشت صولت الدوله  به قدرت هیچ منافع و مزایای مالی برای فرمانفرما در بر نداشت.  همچنین اکثر مقامات سیاسی و نظامی بریتانیا در فارس  ترجیح می  دادند که صولت الدوله را از فارس دور کرده و او را بتهران اعزام کنند، حتی اگر شده از راه تبعید وی از فارس به تهران.  فرمانفرما در مورد این موضوع با مقامات بریتانیا در شیراز صحبت کرد.

در ۵ ژانویه ۱۹۱۹ فرمانفرما،  که  از صولت الدوله به عنوان ایلخان قشقایی دعوت به مذاکره برای صلح کرده بود نامه ای از وی دریافت کرد. که در آن نامه نوشته بود که دیگر علاقه ای به  سمت ایلخانی گری ندارد و  قصد دارد  از  این پس از کار کناره گیری کرده و در مزارع خود به صورت یک ایلی عادی زندگی کند.

فرمانفرما  پس از مشورت با کاپیتان جان هاتسون، بریتانیایی در شیراز و جان هوگو بیل، مامور و معاون سیاسی و ژنرال سر داگلاس، فرمانده نیروهای انگلیسی در فارس، که به شیراز آمده بودند و به صولت الدوله پاسخ داد :  که امیدوار است بدون درد سر جدیدی از طرف وی مذاکرات برای حل و فصل دوجانبه پیش برده شود. سر انجام توافق شد که مذاکرات مستقیم بین مقامات بریتانیایی و فارس و صولت الدوله  برگزار شود.[5]

والی  فارس و کنسول بریتانیا در شیراز  هر دو دلایلی برای مخالفتشان  با صولت الدوله  داشتند.  ولی از نقطه نظر هاتسون، صولت الدوله تنها کسی بود که مورد قبول و متابعت مردم قشقایی برای ریاست ایل بود. نیروهای بریتانیایی برای شکست صولت الدوله عملّیات سخت و دشواری را انجام داده و مشکلات زیادی را متحمل شده بودند.سردار احتشام(برادر صولت الدوله) که به سمت ایلخانی جدید برگزیده شده بود، نشان داد که  در این مقام منشاء اثری نیست و نمی تواند از عهده این کار برآید  و آماده بود که در صورت تامین امنیت و ایمنی شخصیش از کار کناره گیری کند.

 

 

فرمانفرما برای درهم شکستن قدرت قشقایی ها در نظر داشت که برخی از ایلات قشقایی را تحت نظر شخص خود قرار داده و اختیارات سرپرستان(خان های) رده پایین این ایلات را در رابطه با ایلخان افزایش دهد.

 کاپیتان جان هاتسون پیشنهاد کرد که در مذاکرات، روزنه امیدی در مورد امکان ایلخانی شدن صولت الدوله نشان داده شود.فرمانده  جدید  تفنگداران انگلیس در جنوب سرهنگ اورتون و همچنین ژنرال داگلاس و بیل، شرایط لازم برای این کار را هماهنگ کردند. جالب است که اشاره شود که در ۷ ژانویه، سر پرسی کاکس، وزیر مختار بریتانیا در تهران، به اداره هند پیشنهاد کرد که بریتانیا باید در مذاکره با اسماعیل خان صولت الدوله سخت گیری نکند.  دولت هند نیز از  این دیدگاه کاکس حمایت کرد و دستورات لازم را به نماینده خود در بوشهر صادر کرد.

در ۱۹ ژانویه ۱۹۱۹، سر پرسی کاکس، این دیدگاه خود را تغییر داد، و در تلگرافی  اشاره کرد که در شرایط موجود،  برای پیش گیری از استنباط ضعیف بودن موقعیت دولت بریتانیا و همچنین دولت ایران در گفتگو با صولت الدوله باید به جای مذاکره با صولت الدوله،  تکالیف و خواسته ها به وی دیکته شود. کاکس متقاعد شد که برخی از اعضای کابینه ایران دارای دیدگاه های ذکر شده(عدم تضعیف دولت) بودند. کاکس توصیه کرد که بریتانیایی ها بدون تردید نباید عجله ای برای مذاکرات را با صولت الدوله داشته باشند و نیروهای انگلیسی باید تا اوایل بهار در خط بوشهر شیراز باقی بمانند. هنگامی که وضعیت کلی آن ها تقویت شده و بریتانیا  در موقعیت بهتر قرار خواهد گرفت و می توانند بهترین راه حل برای رفع اختلاف با صولت الدوله را تعیین کنند؟ [6]       



[1]  آدمیت محمد حسین رکن زاده – فارس و جنگ بین الملل -تهران اقبال ص ۳۴۱-۳۴۴

[2] ملک منصورخان همان ص۹۹ (برای شرح کامل روایت ایشان به صفحات ۹۵تا ۱۲۵ مراجعه شود)

[3] ملک منصور خان همان ص ۱۰۳

[4] ملک منصور خان همان ص ۱۰۵

[5]Mehrmah Farman Farmaian, Zendeginameh Abd al-Hossein Mirza Farman

Farma, Tehran:1998, vol II. p 263.

[6] F.J. Moberly, Operations in Persia, 1914-1919, London: 1987 . p 567.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد